نگاهی کوتاه به زندگینامه پروین اعتصامی
رخشنده اعتصامی ملقب به پروین اعتصامی در بیست و پنجم اسفند سال 1285 هجری شمسی در شهر تبریز پا به عرصه هستی نهاد. وی فرزند آخر و تنها دختر خانواده بود و سه برادر بزرگتر از خود داشت. او در سن شش سالگی به همراه خانواده به تهران آمد. (1)پدر و مادر پروین اعتصامی
یوسف اعتصامی ملقب به اعتصلم الملک فرزند میرزا ابراهیم خان مستوفی الممالک، از نویسندگان و مترجمان مشهور ایران بود. از مناصب و مشاغل ایشان میتوان به نمایندگی مجلس شورای ملی ایران، موسس مجله گنجینه فنون، چاپ مجله بهار، رئیس کتابخانه شورای ملی ایران و غیره اشاره کرد.او مردی بزرگ بود و در زندگی پروین نقش بسیار مهمی ایفا کرد. (2) مادر پروین، اختر فتوحی فرزند میرزا عبدالحسین از شاعران دوره قاجار تبریز و آذربایجان بود. (3)
دوران کودکی پروین
پروین در محیط علمی و ادبی تحت نظارت پدر، بزرگ شد و خیلی زود به بلوغ فکری رسید، همچنین او فارسی و عربی را تحت نظر پدرش آموخت. به علت اعتبار پدرش، استادان معروفی چون دهخدا، ملک الشعرای بهار، علامه قزوینی و سعید به خانه ایشان رفت و آمد داشتند و پروین با راهنماییهای آنها به پیشرفت قابل توجهی دست یافت. (4)وی در مدرسه دخترانه آمریکایی به سرپرستی خانم «میس شولر» که در ایران اداره میشد، مشغول به تحصیل و در سن هجده سالگی از آن مدرسه فارغ التحصیل شد. وی در تمام طول دورهی تحصیلش شاگرد ممتاز مدرسه بود، بههمین خاطر پس از فارغ التحصیلی مهارت او به حدی رسید که در همان مدرسه شروع به تدریس ادبیات فارسی و زبان انگلیسی کرد. (3)
ازدواج پروین اعتصامی
پروین اعتصامی درسن 28 سالگی با پسر عموی پدرش به نام فصل الله اعتصامی که در آن زمان رئیس شهربانی کرمانشاه بود ازدواج کرد و پس از چهار ماه به کرمانشاه رفت. بعد از دو ماه و نیم زندگی مشترک، به دلایل اعتیاد همسرش و فساد اداری به خانه پدر بازگشت و نه ماه بعد به طور رسمی طلاق گرفت.وی دیگر تا آخر عمر ازدواج نکرد و هیچ فرزندی از خود ندارد. (5) پروین تا پایان زندگی هرگز درباره ازدواج ناموفقش حرفی نزد و فقط چند بیتی که در ذیل آمده است را در این باره سرود:
ای گل، تو ز جمعیت گلزار چه دیدی
جز سرزنش و بدسری خار، چه دیدی
ای لعل دل افروز، تو با اینهمه پرتو
جز مشتری سفله، ببازار چه دیدی
رفتی به چمن لیک، قفس گشت نصیبت
غیر از قفس، ای مرغ گرفتار، چه دیدی
جز سرزنش و بدسری خار، چه دیدی
ای لعل دل افروز، تو با اینهمه پرتو
جز مشتری سفله، ببازار چه دیدی
رفتی به چمن لیک، قفس گشت نصیبت
غیر از قفس، ای مرغ گرفتار، چه دیدی
چاپ اولین مجموعه اشعار پروین اعتصامی
پس از طلاق، پروین به همت پدرش نخستین مجموعه اشعارش که تا پیش از سی سالگی سروده بود و بیش از صد و پنجاه قصیده، قطعه، غزل و مثنوی را شامل میشد، منتشر کرد. مجموعه اشعار او با استقبال فراوانی از سمت مردم مواجه شد، بهطوری که آنها باور نمیکردند این مجموعه از اشعار را یک زن سروده است.استادان معروف آن زمان همانند دهخدا و علامه قزوینی مقالههایی در وصف اشعار او نوشتند و هنر وی را ستودند. موفقیت اولین چاپ دیوان اشعار او سبب پیدایش زمینه برای چاپ اشعار بعدی او گردید. پروین اعتصامی پس از چاپ نخستین دیوان اشعارش به عنوان مدیر کتابخانه مشغول به کار شد. (5)
خانهی پدری پروین اعتصامی
پروین صدای دردمند زمان خود
ارزندهترین و ارزشمندترین اثر پروین اعتصامی، دیوان اشعار اوست. دیوان او مملوء از اشعار نغز و زیبایی است که دل هر اهل ادبی را به خود جذب میکند و ذهن انسان عاقل را آگاه از وضع زمانه میسازد.پروین در اواخر دوران مشروطیت میزیست و به عبارتی در دورانی بود که تغییرات زیادی در مسائل اجتماعی و سیاسی در ایران اتفاق افتاده بود. در جامعهای که مردم ایران تلاش میکردند که از ظلم و استبداد حکومت رهایی یابند و برای حق و حقوق خود میجنگیدند و این تحولات، در دیدگاه مردم تاثیرات فراوانی گذاشته بود؛ چه بسا ادبیات و شعر نیز تحت تاثیر قرار گرفته بودند.
در این میان پروین، شاعر آگاه به زمان خود، در اشعارش دید سیاسی و اجتماعی خود را بارها به نمایش گذاشته و از زبان محرومان و مظلومان در اشعار خود سخن گفته است. او بارها در مورد دروغ، ریا، جهل، ستم، بیعدالتی و اضطراب ناشی از خفقان در جامعهی پیشین ایران سخنوری نموده است.
زین همه گنج و زر و ملک جهان
آن چه که ما راست همین بوریاست
عدل چه افتاد که منسوخ شد
رحمت و انصاف چرا کیمیاست
مردمی و عدل و مساوات نیست
زان ستم و جور و تعدی رواست
آن چه که ما راست همین بوریاست
عدل چه افتاد که منسوخ شد
رحمت و انصاف چرا کیمیاست
مردمی و عدل و مساوات نیست
زان ستم و جور و تعدی رواست
مرگ یوسف اعتصامی، پدر پروین
در 12 دی سال 1316 هجری شمسی و در سن 63 سالگی در تهران دار فانی را وداع گفت. او را در صحن اتابکی حضرت معصومه (سلام الله علیه) در مقبره خانوادگی در قم به خاک سپردند. (2) مرگ پدرش ضربه هولناکی به روح و احساس پروین وارد کرد. او بسیار به پدر وابسته بود و پس از مرگ پدر به قدری منزوی شد که برای مدتی دست از سرودن برداشت و سپس مرثیهای در سوگ پدر سرود که در ذیل آمده است:پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
تیشهای بود که شد باعث ویرانی من
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگ، گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من
مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
خاک، زندان تو گشت، ای مه زندانی من
از ندانستن من، دزد قضا آگه بود
چو تو را برد، بخندید به نادانی من
آن که در زیر زمین، داد سر و سامانت
کاش میخورد غم بیسر و سامانی من
بسر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم
آه از این خط که نوشتند به پیشانی من
رفتی و روز مرا تیرهتر از شب کردی
بی تو در ظلمتم، ای دیدهی نورانی من
بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند
قدمی رنجه کن از مهر، به مهمانی من
صفحهی روی ز انظار، نهان میدارم
تا نخوانند بر این صفحه، پریشانی من
دهر، بسیار چو من سربگریبان دیده است
چه تفاوت کندش، سر به گریبانی من
عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری
غم تنهائی و مهجوری و حیرانی من
گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند
که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من
من که قدر گهر پاک تو میدانستم
ز چه مفقود شدی، ای گهر کانی من
من که آب تو ز سرچشمهی دل میدادم
آب و رنگت چه شد، ای لالهی نعمانی من
من یکی مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد
که دگر گوش نداری به نوا خوانی من
گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم
ای عجب، بعد تو با کیست نگهبانی من
تیشهای بود که شد باعث ویرانی من
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگ، گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من
مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
خاک، زندان تو گشت، ای مه زندانی من
از ندانستن من، دزد قضا آگه بود
چو تو را برد، بخندید به نادانی من
آن که در زیر زمین، داد سر و سامانت
کاش میخورد غم بیسر و سامانی من
بسر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم
آه از این خط که نوشتند به پیشانی من
رفتی و روز مرا تیرهتر از شب کردی
بی تو در ظلمتم، ای دیدهی نورانی من
بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند
قدمی رنجه کن از مهر، به مهمانی من
صفحهی روی ز انظار، نهان میدارم
تا نخوانند بر این صفحه، پریشانی من
دهر، بسیار چو من سربگریبان دیده است
چه تفاوت کندش، سر به گریبانی من
عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری
غم تنهائی و مهجوری و حیرانی من
گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند
که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من
من که قدر گهر پاک تو میدانستم
ز چه مفقود شدی، ای گهر کانی من
من که آب تو ز سرچشمهی دل میدادم
آب و رنگت چه شد، ای لالهی نعمانی من
من یکی مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد
که دگر گوش نداری به نوا خوانی من
گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم
ای عجب، بعد تو با کیست نگهبانی من
پروین اعتصامی به عنوان بهترین شاعر زن ایران شناخته میشود
مریضی و مرگ پروین اعتصامی
پروین اعتصامی در روز سوم سال 1320 هجری شمسی بدون هیچ سابقه بیماری بستری شد و پزشک معالجش بیماری او را حصبه تشخیص داد و متاسقانه در زمان درمان در شب شانزدهم فروردین دارفانی را وداع گفت. پروین در آغوش مادرش چشم از جهان گشود، پیکر پاک او را در جوار پدرش در آرامگاه خانوادگی ایشان واقع در قم به خاک سپردند. پروین قطعه شعری را برای سنگ قبر خود سروده بود: (6)اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی ز ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقت بین است
هر که باشی و ز هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد
چون بدین نقطه رسد مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آنکس که در این محنت گاه
خاطری را سبب تسکین است
اختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی ز ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقت بین است
هر که باشی و ز هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد
چون بدین نقطه رسد مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آنکس که در این محنت گاه
خاطری را سبب تسکین است
پی نوشت:
- www.iran-daily.com
- www.iichs.ir
- www.tourismofpersia.com
- www.citytomb.com
- www.iranicaonline.org
- www.persian-man.ir