زنى مردانه در قلمرو شعر و عرفان

اولين بار كه نام پروين اعتصامى در بين فضلا و ادباى ايران شهرت پايدار قابل ملاحظه‏اى پيدا كرد و با تحسين و اعجاب ياد شد ظاهرا بين سالهاى 1308 تا 1311 شمسى بود كه مجموعه معروف امثال و حكم اثر استاد على اكبر دهخدا در تهران چاپ و انتشار يافت و قبول عام پيدا كرد . دهخدا در اين مجموعه بزرگ چهار جلدى از همان مجلد اول بعضى ابيات پروين اعتصامى را در ضمن امثال و حكم زبان فارسى نقل كرده بود و نام او را در رديف نام شاعران
سه‌شنبه، 11 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زنى مردانه در قلمرو شعر و عرفان
زنى مردانه در قلمرو شعر و عرفان
زنى مردانه در قلمرو شعر و عرفان

نويسنده: دكتر عبد الحسين زرين‏كوب

اولين بار كه نام پروين اعتصامى در بين فضلا و ادباى ايران شهرت پايدار قابل ملاحظه‏اى پيدا كرد و با تحسين و اعجاب ياد شد ظاهرا بين سالهاى 1308 تا 1311 شمسى بود كه مجموعه معروف امثال و حكم اثر استاد على اكبر دهخدا در تهران چاپ و انتشار يافت و قبول عام پيدا كرد . دهخدا در اين مجموعه بزرگ چهار جلدى از همان مجلد اول بعضى ابيات پروين اعتصامى را در ضمن امثال و حكم زبان فارسى نقل كرده بود و نام او را در رديف نام شاعران معروف فارسى كه از معاصران وى فقط كسانى مثل ملك الشعراء بهار و اديب پيشاورى و يحيى دولت‏آبادى و رشيد ياسمى ذكرشان در آنجا آمده بود قرار داده بود .اينكه بعدها هم در لغت‏نامه دهخدا ( 1338 شمسى ) نام پروين و شرح حال بالنسبه جامعى از او كه ظاهرا قسمتى از آن به خامه مؤلف بود انتشار يافت نشان مى‏دهد كه در نظر دهخدا شعر پروين ارزش آن را داشت كه تا وى نام او را در رديف شاعران نام‏آور زبان فارسى نقل و ضبط كند .البته شعر پروين از سالها پيش از نشر امثال و حكم و از حدود سال 1300 شمسى در مجله بهار نشر مى‏شد و چند سالى قبل از انتشار مجموعه امثال و حكم نيز مؤلف جوان و نوخاسته‏اى به نام محمد ضياء هشترودى مجموعه‏اى از نظم و نثر معاصر فارسى را با ملاحظات انتقادى به نام منتخبات آثار ( تهران 1303 ) منتشر كرده بود كه در آن بمناسبت نقل و نقد شعر پروين از وى تحسين بسيار كرده بود اما اظهار تحسين فوق العاده او در حق پروين اعتصامى چون در موارد ديگر با تعريض در حق ديگران همراه بود مايه رنجش برخى شعراى معروف عصر شد و ملك الشعراء بهار را واداشت تا به اين طرز نقد او اعتراض كند ( ديوان بهار 2 8 437
مع هذا بهار هم كه در عين حال با اعتصام الملك پدر پروين دوستى و همكارى داشت و از قريحه و استعداد كم‏نظير پروين آگاه بود در شعر وى به چشم تقدير و تحسين مى‏نگريست و چاپ اول ديوان پروين كه دو سالى قبل از وفات پدرش در تهران نشر يافت ( 1314 ) مقدمه‏اى به قلم بهار داشت كه آكنده از تحسين و تمجيد شاعرانه بود .در اين مقدمه و همچنين در آنچه علامه قزوينى بعد از نشر ديوان در تقريظ آن نوشت و نيز در آنچه به وسيله دهخدا جهت درج در لغت‏نامه انشاء شد همه جا به تأثير قابل ملاحظه‏اى كه اشراف و ارشاد ميرزا يوسف‏خان اعتصام الملك آشتيانى در تهذيب و تقويت قريحه شاعرى پروين داشت اشارت هست و پيداست كه تربيت پدر بايد عامل عمده‏اى در تربيت ذوقى شاعره جوان باشد و عشق و علاقه پروين به پدر هم از جاى جاى ديوان پيداست .مرثيه‏اى كه شاعر در مرگ پدر دارد و قطعه‏اى كه براى لوح مزار خويش سروده است نيز حاكى از آن است كه زندگى شاعر بعد از وفات پدر بيشتر در تلخى و حسرت گذشته است و ياد مردى كه شاعر تربيت ذوق و پختگى طبع خود را مرهون اوست زندگى او را بعد از پدر به سوگ و دردى دايم تبديل كرده بوده است.
اعتصام الملك پدر پروين كه در دى ماه 1316 در تهران وفات يافت مترجم و نويسنده‏اى نامدار و اديب و محققى كتابشناس بود .وى در عين حال روزنامه‏نگارى با ذوق بود در هنر خط از سرآمدان عصر محسوب مى‏شد در زبان تركى و فرانسه تبحر داشت و در زبان عربى هم نويسنده‏اى چيره‏دست بود .مجلّه بهار كه اولين اشعار پروين در آنجا انتشار يافت به مديريت او نشر مى‏شد و در طى دو سال انتشار خويش مقام برجسته‏اى در بين مطبوعات ايران پيدا كرد .اعتصام الملك از پيشروان تجدد نثر فارسى محسوب مى‏شد و آنچه در اين مجله و در مطبوعات ديگر به قلم وى انتشار يافت وى را نويسنده‏اى پرمايه با قريحه رمانتيك و با تبحر در زبان فارسى نشان مى‏داد .وى در ادب عربى هم تبحر داشت و مى‏گويند عربى را هم با همان لطف بيانى كه در فارسى داشت مى‏نوشت .مندرجات مجلّه بهار آشنايى وى را با نام و آثار تعدادى از نويسندگان اروپايى نشان مى‏دهد.
تربيت و مراقبت چنين پدرى پروين را كه قريحه ادبى قابل ملاحظه داشت البته وراى ممارست در سنتهاى ادب فارسى با ادبيات اروپايى هم آشنا مى‏داشت خاصه كه تحصيل در مدرسه دخترانه امريكايى نيز وى را به زبان انگليسى آشنايى مى‏داد و مايه ذوق او را چاشنى تازه مى‏بخشيد.
در خانه مردى كه در زبان و ادب فارسى و عربى تبحر كامل داشت و نشر مجله و تصدى رياست كتابخانه مجلس هم او را دايم با مطبوعات تازه و با نسخه‏هاى خطى و چاپى كتب مهم فارسى و عربى مربوط و مأنوس مى‏داشت البته قريحه پروين مى‏توانست بشكفد آثار ارزنده پديد آرد و راه كمال بپيمايد .خاصه كه معاشران پدرش كسانى مانند على اكبر دهخدا ملك الشعراء بهار حاج سيد نصر الله تقوى و امثال آنها بودند كه جمله از اكابر شعر و ادب عصر به شمار مى‏آمدند و البته دختر جوان را در كار شعر و شاعرى ارشاد و تشويق مى‏كردند .از اين ياران ملك الشعراء بهار استاد شعر خراسانى بود و مخصوصا با آثار فرخى و انورى و معزى آشنايى خاص داشت .سيد نصر الله تقوى جامع و مصحح ديوان ناصر خسرو بود و در عين حال بطرز سنايى و احيانا به تتبع اشعار او علاقه مى‏ورزيد .دهخدا با مثنوى مولانا و با حديقه سنايى مأنوس بود و غير از تقليد و تتبع شعر قدما در نظم مسمطهاى جديد و توصيف موضوعات جارى قدرت قريحه خاصى داشت .خود اعتصام الملك هم چنانكه از لحن نوشته‏هاى وى بر مى‏آيد در زبان شاعران بزرگ گذشته مثل سعدى و فردوسى و نظامى تبحر داشت .عباس اقبال و ديگران هم كه بيش و كم با مجلّه بهار همكارى داشتند به شيوه‏هاى شعر قدما علاقه نشان مى‏دادند.
از اينجاست كه تأثير شعر قدما و وارثان شيوه آنها در آن عصر در كلام خانم پروين و در قالبهاى بيانى و انديشه‏هاى اخلاقى و اجتماعى او به‏طور محسوسى مجال جلوه يافت .اينكه غالب مسمطهاى ديوان پروين وزن و لحن مسمط مرثيه‏گونه‏اى را دارد كه دهخدا به ياد جهانگيرخان صور اسرافيل گفته است اينكه قصايد وى غالبا بر شيوه ناصر خسرو و احيانا نزديك به طرز بيان سنايى و مسعود سعد و ظهير واقع شده است اينكه قطعات او از تأثير انورى گه‏گاه خالى نيست و بعضى مثنوياتش يادآور نظامى و مولوى و سعدى است بى‏شك يادگار دوران تربيت و ارشاد پدر و دوستان پدر را در كلام پروين نشان مى‏دهد.
مع هذا در آنچه پروين از شيوه فكر يا بيان قدما تقليد مى‏كند و حتى در آنچه شعر وى ترجمه يا نقل مضمون شاعر بيگانه‏اى بنظر مى‏رسد كلام وى بقدرى صبغه شخصى دارد كه به دشوارى مى‏توان نشانه‏اى از اخذ و اقتباس را در كلام وى بدست آورد .
از جمله در قطعه اشك يتيم كه با اين بيت ( ديوان شماره 57 ) آغاز مى‏شود:
روزى گذشت پادشهى از گذرگهى
فريادِ شوق از سر هر كوى و بام خاست
قافيه شعر و قسمتى از مضمون آن نشان مى‏دهد كه گوينده نبايد از توجه به يك قطعه معروف انورى غافل مانده باشد .اما قطعه انورى كه طى آن شاعر لعل و مرواريد طوق والى و درّ و ياقوت ستام مركب او را خون ايتام و اشك اطفال فقيران شهر نشان مى‏دهد در واقع جز گفت و شنود ساده‏اى بين زيركى با ابلهى نيست:
آن شنيدستى كه روزى زيركى با ابلهى
گفت كاين والىِّ شهرِ ما گدايى بيحياست
پروين هم هر چند در قطعه خويش تقريبا همين معنى را تقرير مى‏كند و قافيه شعر نه وزن آن نيز ارتباط آن را با كلام انورى محتمل مى‏سازد ليكن وى قطعه را با افزودن تصويرهاى زنده‏اى تنوع و تحرك مى‏بخشد با توصيف عبور موكب پادشاه و غلغله تماشائيان كه بر كوى و بام براى مشاهده كوكبه وى ازدحام مى‏كنند و با اين شگرد كه در اين انبوه غلغله يك كودك يتيم و يك پيرزن گوژپشت در بين جمعيت مجالى براى گپ زدن در باب منشأ ثروت و جلال پادشاه مى‏يابند مضمون مأخوذ يا مسبوق را حالت نمايشى مى‏دهد آن را از صورت يك گفت و شنود ساده خارج مى‏كند و وقتى از زبان كودك يتيم كه هرگز به عمر خويش هيچگونه جواهر پربها نديده است درباره آن چيز تابناك كه بر تاج پادشاست طرح سؤال مى‏كند كلام گوينده لطف و ظرافت خاص پيدا مى‏كند و جواب پيرزن هم كه به‏هيچوجه مخاطب واقعى سؤال كودك نيست حالت بلفضولى تيپ اينگونه زنان كوچه را بهتر تصوير مى‏كند و اينهمه به كلام پروين زيبايى خاصى مى‏دهد كه در سخن انورى نيست هر چند سلاست و انسجام كلام انورى براى پروين حاصل نيست .قطعه مست و هشيار پروين ( ديوان شماره 185 ) هم كه در طىّ آن به شيوه آنچه نزد علماء بلاغت اسلوب حكيم نام دارد سؤال و جوابى رندانه و پر نكته بين مست و محتسب را بهانه نقد و طرح پاره‏اى مسائل دقيق اخلاقى و فلسفى مى‏سازد يادآور قصه‏اى مشابه در دفتر دوم مثنوى است و اينكه لفظ نيمشب بدون آنكه در آغاز قصّه پروين آمده باشد ناگهان از زبان مست در دفع پيشنهاد محتسب در رجوع به قاضى از زبان او به بيان مى‏آيد قطع نظر از ساير قراين ارتباط قطعه پروين را با حكايت مثنوى نشان مى‏دهد ترديدى در اين باب كه همين قصه مثنوى بايد منشأ الهام پروين بوده باشد باقى نمى‏گذارد مع هذا مضمون گفت و شنود در كلام پروين لطف خاصى به حاضر جوابى مست مى‏دهد كه در كلام مولانا مطرح نيست بعلاوه اينكه پروين از زبان مست تفاوت اهل طريقت را با اهل شريعت به ايهام بيان مى‏كند و مثل آنچه در منظومه دزد و قاضى ( ديوان شماره 100 ) نشان مى‏دهد قاضى را هم مثل خود اهل هرگونه گناه و بدكارى توصيف مى‏كند نقد اجتماعى او را عمق و تأثير خاص مى‏بخشد و جنبه شخصى فكر پروين را كه البته در جاى خود ينجا و جاهاى ديگر از مولانا و مثنوى او تلقى الهام مى‏نمايد به طور بارزى نشان مى‏دهد .مسمط معروف ياد ياران ( ديوان شماره 206 ) كه خطابى لطيف و عبرت‏آميز به يك پيكر موميايى مصر باستانى است مأخوذ از يك قطعه معروف شاعرى انگليسى به نام هوراشيو اسميت H.Smith( 1840 1779 ) است كه اصل آن را ظاهرا از ترجمه فرانسوى اعتصام الملك در مجلّه بهار سال دوم ( شماره 2 رمضان 1339 ) ترجمه و نشر كرده است اما كسى كه مسمط پروين را در ديوان مى‏خواند و از ترجمه شعر ه .اسميت در مجله بهار واقف نيست با تعجب از خود مى‏پرسد كه اين پيكر موميايى را پروين در كدام موزه دنيا ديده و در طى كدام مسافرت خارج ممكن است مشاهده كرده باشد كه با اين لحن عميق و عبرت انگيز با آن گفت و شنيد مى‏كند قدرت تعبير و مهارت فنى پروين در نقل مضمون اين قطعه معروف مخصوصا از آنجا پيداست كه مراد گوينده را بدون نقل و تكرار نامهاى خاصى كه مربوط به مصر باستانى است و در اصل قطعه هم هست به زبان شعر كلاسيك فارسى بى‏هيچ لغزش و بى‏هيچ اطناب به بيان مى‏آورد .چنانكه فى المثل به زحمت مى‏توان تصور كرد اين ابيات وى در آن قطعه .
اين دست كه گشته است پُر چين
بوده است چو شاخه‏اى برومند ...
شايد كه به بزمگاه فرعون
پيموده و داده ساغرى چند
از اين ترجمه پدرش ( بند چهارم ) الهام گرفته باشد اين دست كه به پهلوى تو پر چين شده شايد با فرعون ميگسارى كرده و تعاطى اقداح نموده ...و يا آنچه در اين گفته پروين هست:
زاندم كه تو خفته‏اى درين غار
گردنده سپهر گشته بسيار
بس پاكدلان و نيك‏كاران
آلوده شدند و زشت كردار ...
از مضمون اين ترجمه اعتصام الملك ( بند ششم ) از وقتى جسد تو در اين صندوق خوابيده است بسى تبدلات و انقلابات ديده ...اخذ شده باشد .البته زبان محكم و استوار شعر كلاسيك پروين با زبان ساده اما زيباى روزنامه‏اى خاص اعتصام الملك هم نسبت ندارد و پيداست كه شاعر قدرت بيان شاعرانه را بيش از آنكه مديون انشاء پدر باشد به ممارست و مطالعه در آثار قدما مرهون است .مضمون نغمه رفوگر ( ديوان شماره 195 ) را هم شاعر ما به احتمال قوى از آنچه بوسيله اعتصام الملك در مجله بهار تحت عنوان نغمه پيرهن به فارسى نقل شده است بايد الهام گرفته باشد اما قدرت قريحه گوينده چنان لطف و صلابتى به كلام پروين داده است كه اين نغمه عميق پرشور و درد را با آن شكايت تلخ و بيان ساده روزنامه‏اى كه در انشاء اعتصام الملك هست نمى‏توان طرف نسبت يافت .
شعر مسمط گونه‏اى هم كه تحت عنوان اى گربه ( ديوان شماره 62 ) در خطاب به گربه‏اى گمشده دارد و انس و علاقه بانوى جوانى را به يك گربه خانگى كه مايه انس اوست تصوير مى‏كند يادآور يك قصيده عربى است از شاعرى به نام ابو بكر نهروانى معروف به ابن العلاّف ( وفات 319 ) كه هر چند مرثيه در باب گربه‏اى است كه همسايگان شاعر او را كشته‏اند و گربه گمشده‏اى نيست باز از پاره‏اى جهات با شعر پروين بى‏شباهت نيست و قسمت عمده‏اى از اين قصيده در وفيات الاعيان ابن خلكان ( شماره 164 ) مذكور است و هر چند مطلع آن:

زنى مردانه در قلمرو شعر و عرفان

يا هرُّ فارقتنا و لم تَعُدِ
و كنتَ عندى بمنزل الولد
بى‏شباهت به مطلع مسمط پروين:
اى گربه تو را چه شد كه ناگاه
رفتى و نيامدى دگربار
بنظر نمى‏رسد و او نيز تا حدى مثل پروين كرّ و فرّى را كه گربه از دست رفته در شكار موش و رغ و ماهى داشت با حسرت ياد مى‏كند مع هذا تصويرهايى كه پروين از بازيها و شيطنتهاى گربه ويش طرح مى‏كند اصالت تجربه او را نشان مى‏دهد و روح مادرانه شاعر كه گربه را به سبب رك كردن فرزندان سرزنش مى‏كند نيز چنان صميمانه است كه مجرد اين شباهت را براى تصور ارتباط بين مضمون شعر پروين با كلام ابن علاف قابل استناد نشان نمى‏دهد و هر چند با احاطه‏اى كه اعتصام الملك به شعر و ادب عربى دارد اينكه مضمون آن را هم وقتى براى دختر شاعر خويش تقرير كرده باشد مانعى ندارد ظاهرا احتمال اخذ و اقتباس در اين مورد پذيرفتنى نمى‏نمايد خاصه كه مضمون هم عام و مشترك و مربوط به زندگى هر روزينه دختران خانه نيز هست و احساس دلسوزى و شفقت پروينى هم كه در قطعه وى پيداست اصالت دارد و با وجود تجربه زندگى عادى براى شاعره‏اى مثل او بيانش به مأخذ الهام حاجت ندارد .
مضمون قصايد پروين كه قسمت عمده آنها در سبك ناصر خسرو و سنايى است دقايق اخلاقى و تربيتى است و شيوه بيان وى در اينجا از آنگونه است كه نزد شاعران قديم از خاقانى و ظهير تا كمال اسمعيل و سعدى سابقه دارد و خاقانى در قطعه معروف خويش در باب عنصرى از آن به شيوه تحقيق تعبير مى‏كند كه در عين حال نزد خود او مفهوم زهد و وعظ را هم متضمن است .مع هذا مضمون وعظ و تحقيق پروين هر چند شامل تحذير از تعلقات دنيوى هست متضمن الزام ترك دنيا و التزام فقر و تجرد صوفيانه نيست .از اين رو سعى در ايجاد دنيايى بهتر و اهتمام در رفع ظلم و بيدادى را كه در جامعه عصرى هست بر مخاطب الزام مى‏كند و پيداست كه نيل به كمال مرتبه انسانى را بدون رهايى از بيعدالتيهاى اجتماعى ممكن نمى‏داند و براى رفع اين بيعدالتيها هم ترك دنيا و تحقير متاع دنيوى را توصيه نمى‏كند .در عين آنكه حصر توجه به متاع دنيوى را شايسته مقام انسانى نمى‏داند سعى و عمل را هم براى اجتناب از حيات كاهلانه و بى‏ثمر الزام مى‏كند .آشكارست كه اين طرز تلقى هم انعكاسى از آرزوهاى بر باد رفته جامعه عصر جوانى خود اوست كه نتوانست بين سعى و عمل با تربيت و اخلاق انسانى پيوند و تعادل بوجود آورد .
همدردى صميمانه با طبقات محروم جامعه پروين را مورد علاقه كسانى كه از زبان اين طبقات سخن مى‏گويند و به هر عنوان كه هست حق پايمال گشته آنها را مطالبه مى‏كنند مى‏دارد .شايد همين نكته سبب شد كه در سالهاى بلافاصله بعد از شهريور بيست اشعار پروين گه‏گاه مورد تحسين فوق العاده بعضى منتقدان و نويسندگان نسل جوان واقع شد و مبالغه‏اى كه در اهميت اين جنبه از انديشه و هنر او رفت جهات ديگر شخصيت و تعليم او را كه الزام دين و اخلاق و تقوى و عمل بود ظاهرا تا حدى تحت الشعاع قرار داد .بدون شك اين همدردى كه او را با تجربه محنت مرد رنجبر كودك يتيم و برزگر فقير آشنا نشان مى‏دهد حاكى از عمق احساس انسانى و اخلاقى اوست اما توجه به آلام فقرا در نزد وى بدان معنى نيست كه ريشه فقر آنها را گه‏گاه در اجتناب آنها از سعى و عمل نشان ندهد و نيل به استقرار عدالت اجتماعى را به جهد و كوشش موقوف ننمايد .با آنكه در خطاب‏اى رنجبر ( شماره 61 ) وى را به مطالبه حق خود تشويق مى‏كند و حتى در اين كار از اعمال خشونت هم وى را منع نمى‏كند نظم و عدالت اجتماعى كه پروين جستجو مى‏كند در مجرد اين معنى تحقق پيدا نمى‏كند آنچه مطلوب اوست و به اعتقاد او استقرار عدالت و غلبه خير و محبت را در عالم ممكن مى‏سازد تربيت اخلاقى است كه بين ايمان و عمل تعادل بوجود مى‏آورد و زندگى انسانى را از حدّ ارضاء شهوتهاى جسمانى و نيازهاى مادى برتر نشان مى‏دهد و آنچه را مربوط به خور و خواب و خشم و شهوت و وابسته به زندگى عادى بهيمى انسانهاى عادى است درخور دلبستگى و مايه خرسندى نمى‏داند .
پروين قبل از هر چيز شاعر تربيت و شاعر اخلاق است اما تربيت و اخلاق او مبتنى بر انديشه عرفانى است .عرفان او هم غير از تصوف اسلامى از سرچشمه تعليم افلاطون و مكتبهاى گنوسى و نوافلاطونى آب مى‏خورد و به‏همين سبب به مسأله روح و نجات اهميت خاص مى‏دهد .روح در نزد او در عالم تن و در حصن بى‏امان دنياى جسم مسجون و محبوس است از صحبت تن كه بدان محكوم است دايم فرو مى‏كاهد و رنج مى‏برد ( قصايد شماره 36 ) و كمال آن در رهايى از تمام تعلقات دست و پاگيرى است كه او را در عالم تن زندانى مى‏دارد ( ديوان شماره 114 ) .از اين روست كه بدون رهايى از حرص و آز و از جميع صفات بهيمى نيل به كمال برايش ممكن نيست و شك نيست كه اين فاصله‏گيرى از حيات حيوانى اشتغال به رياضت و ترك سعى و عمل را هم مثل آنچه در تعليم بعضى از صوفيه جلوه دارد الزام نمى‏كند .اينجاست كه تعليم اخلاقى پروين بر مبناى عرفان مبتنى مى‏شود و در عين حال با سعى و عمل هم پيوند استوار مى‏يابد .عرفان پروين با همان تمثيلها و تصويرهايى كه نزد امثال سنايى و عطار و سعدى و مولانا جلال الدين هست به بيان مى‏آيد و در پاره‏اى موارد تحت تأثير آنهاست .چنانكه منظومه پايمال آز ( شماره 75 ) جولاى خدا ( شماره 90 ) و لطف حق ( شماره 182 ) او از لحن و فكر مولانا و منظومه جامه عرفان ( شماره 87 ) صيد پريشان ( شماره 137 ) و كعبه دل ( شماره 157 ) او از سوز و حال عطار نشان دارد و با اينهمه در تمام اين‏گونه تمثيلات و مناظرات كه طرز بيان سعدى و سنايى و نظامى و انورى و ابن يمين هم در آنها گه‏گاه هست چيزى از روح عصر از عرفان مبنى بر سعى و عمل و از كمال مطلوب انسانى در مفهوم جامع و عصرى آن جلوه دارد و اين جمله استقلال فكر و در عين حال اصالت هنر پروين را بنحو انكارناپذيرى برجسته مى‏سازد .قطعه‏اى كه پروين براى سنگ مزار خود سروده است ( شماره 209 ) غلبه فكر مرگ و انديشه تزلزل حيات انسانى را در روح او نشان مى‏دهد .اين فكر تزلزل و فنا كه كلام او را با آنچه در بعضى سخنان ناصر خسرو و سعدى هم هست تا حد زيادى نزديك مى‏دارد بيشتر بر انديشه عرفان و نجات روح مبتنى است .مثل آنچه اين فكر در نزد امثال خيام و ابو العلاء المعرى بدان منتهى مى‏شود منجر به انديشه اغتنام فرصت عيش و الزام حيات اپيكورى نيست .مع هذا احساس مرگ و فنا در نزد وى ريشه قوى دارد و مثل بيدارى يك غريزه ترس از مجهول بنظر مى‏آيد .وقتى در طى اين قطعه با رهگذر بيخيال در طى خطاب عارفانه خويش مى‏گويد:
هر كه باشى و ز هر جا برسى
آخرين منزل هستى اين است
لحن عبرت‏آميز و آكنده از درد و حسرت كوروش باستانى بخاطر مى‏آيد كه با همين احساس عميق انسانى آنگونه كه اسكندر بر لوح مزار وى خواند چنانكه از روايت پلوتارك ( اسكندر 90 ) بر مى‏آيد بر سنگ گور خود به عابر مغرور اندرز داده بود كه اى مرد هر كه باشى و از هر كجا كه بيايى زيرا مى‏دانم كه خواهى آمد بر اين پاره خاك كه پيكر مرا در بر گرفته است رشگ مبر درباره شيوه شاعرى و قالبهاى فكرى و بيانى پروين اين اندازه مى‏توان گفت كه نشان اصالت در آنها همه‏جا پيداست و ضرورت حفظ ميراث قدما در عصر حيات او هنوز در محيط ادبى و فكرى عصر بيش از آن غلبه داشت كه فكر عصيان بر ضدّ آنها را خاصه در محيط تربيتى شاعر در ذهن او راه تواند داد .با اينهمه تنوع قالبها مضمونهاى مأخوذ از حيات هر روزينه و شيوه مناظره پردازى بين اشياء بيجان كه مختصات عمده شعر او را رنگ تازه‏اى مى‏دهد دنياى انديشه او را پر از شور و احساس شاعرانه نشان مى‏دهد و اينهمه در كلام او از جوش فكر و از تازگى و اصالت راستين حاكى است .اينكه علاّمه قزوينى در تقريظ مختصرى كه بر ديوان پروين مى‏نويسد وى را خنساء عصر و رابعه دهر مى‏خواند ( مجله مهر سال سوم 1314 900 ) به هيچوجه متضمن نفى اصالت و تازگى كلام او نيست . 1

پي نوشت :

( 1 ) .دكتر عبد الحسين زرّين‏كوب دفتر ايّام نشر معين علمى تهران 1365 صص 53 62 .

منبع:www. Parvin.ir




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط