ستم ستيزي پروين اعتصامي (1)
چکيده :
واژه هاي کليدي :
نقد -ظلم ستيزي -استبداد سلاطين -مظلوميت رعيت
نيمه ي دوم سده سيزدهم ه.ق دوران پيچيده و تعيين کننده اي در تاريخ مبارزات سياسي توده هاي ستم کشيده ي ايراني بود .ازميان اين روي دادهاي مهم مسلماً انقلاب مشروطه از همه چشم گيرتراست .سرداراني که با بوي باروت فضاي وطن را آکندند و محيط مسموم کننده اي براي استعمارگران فراهم آوردند و دليراني چون ستار و باقر و ...سند آزادي اين ملت را با خون خود و ياران شان سجل کرده و دريچه اي به جهان آزاد انديشي و آزاد زيستي گشودند.
براي پاسداري ازاين ره آورد گرانقدر لازم بود که ازقلم و زبان و جان و مال مايه گذاشته شود و مردان و زناني لازم بود که پرچم هاي افتاده ازدست سرداران را برداشته و حضورخود را درميدان مبارزه اعلام کنند .
در همين ايام پرحادثه و پر مسئوليت نوزاد دختري در خانه ي «ميرزا يوسف خان اعتصام دفتر و بعد اعتصام ملک »(1)در شهر قهرمان خيز تبريز پا به عرصه ي وجود نهاد .دختري که از همان دوران نوجواني تا پايان زودرس حيات خود چون ماده شيري در ميدان مبارزه غريد و از آرمان شهداي راه استقلال و آزادي دفاع نمود و براي اثبات اعتقاد استوار خود به ميثاق خونين ملت با آزادي لحظه اي به چپ و راست متمايل نشد و نظام ديکتاتوري و دسيسه را به باد استهزاء گرفت .
پس از شکست مشروطه و استقرار استبداد و در آرامش به ظاهر بعد از طوفان «در جامعه به خواب رفته اي که مردان يا جاي بر سردار داشتند و يا در تبعيدگاه خود مي سوختند و مي پژمردند »(2)
ناگاه شيرز ني از کنام شيران ايران زمين پا به عرصه ي مبارزه نهاد .شيرزني که زياد مي انديشيد و زياد مي سرود و کمتر در محافل و مجالس ظاهر مي شد و تفکرات خود را درقالب کلمات موزون به گوش هنرمندان و اهل ادب مي رسانيد زيرا:«همه ي هنرمندان و فرهيختگان جهان از دردي مشترک به رنج اندرند و زبان دروني واحدي دارند ...»(3)
«پروين اعتصامي بي ترديد يکي از سيماهاي درخشان ادب معاصر ،و مهمتر از آن روشن ترين نمونه ي زن هنرمند مسلمان در تمام طول تاريخ ادبيات هزار و اندي ساله ي ايران است .پروين در گرما گرم رهگشايي فرهنگ کج آموز غرب به ايران و حرص و شتاب مردان و زنان دست و پا گم کرده براي تقليد هرچه بيش تر از مظاهر فريبنده ي آن فرهنگ و دور شدن از ريشه و اصل و هويت خويش ،بدون اين که ذره اي مسحور آزادي کاذب و زرق و برق ،هاي و هوي پرده دري هاي بي هنگام فرهنگ مهاجم قرار گيرد ،آرام و متين و به دور از تظاهر ،از ريشه خود و از تنه ي تناور فرهنگ و عرفان اسلامي خود روييدن گرفت و بالندگي آغازيد و شکوفه نماياند و ميوه داد و در فضاي از يک سو متحجر و از ديگر سو فريب آميز زمانه ي بدآغاز ،عطر و برکت و باروبرآفريد و کام مشتاقان را معطر و محفوظ ساخت »(4)
«زندگي کوتاه پروين هيجان و طوفاني است که از عوامل موجود عصرش ساخته شده است .زماني پروين ،زمان دلهره و بهت است .عصري است که خودکامگي ،دروغ زني ،هوچيگري ،و جهل جاي همه چيز را در ايران گرفته است پروين آرزوها و دردهاي مردمش را با کلمات رنگين و آهنگ دردناک و دل نشين شعر مي سازد و رد اين شعر ،وسايل قابل لمس و محسوس را براي بهبود زندگي و بالا بردن نيروي اخلاقي -انساني جاي داده است .»(5)
پروين با نگاه نافذ خود دردهاي توده ي ستم ديده ي ايران را با شکست مشروطه در چشمان آنان مي خواند و از سوي ديگر با استيلاي ديکتاتوري جديد که روي خيانت کاران مشروطه را سفيد کرده بود و مي ديد که هويت ايراني در فرهنگ و ارادتي استعمارتحليل مي رود و از همه مهمتر مي ديد که ملتي مأيوس و دل مرده با نگاه التماس آميز از او استمداد مي جويد و «چه دشواراست که شاعري بخواهد به مدد سخن ،ملتي مأيوس و دل مرده و تن به سلطه ي بيگانه سپرده را به مقاومت و تلاش در راه آزادي خويش برانگيزد.»(6)
اما سکوت جايز نيست و يک شاعر متعهد به آرمان هاي ملت خود هرگز نمي تواند سکوت کند هر چند که زبانها را بريده باشند و دروغ و دهشت همه جا سايه گسترده باشد و «پروين شاعر اين عصر دروغ و دهشت است زماني را مي بايد که آزادي با خون به دست آمده اي را ازکف مردمي سنگ شده بيرون کشيده اند ،ديکتاتوري با تمام مظاهرش بر سر مردم بينوا و بهت زده سايه اي هولناک افکنده است .دستگاه پليسي جايگاه رفيع مشروطه را غصب کرده جلاد باغ شاه -صدرالاشرف که در سال 1312ه.ش درکابينه ي فروغي وزير عدليه شد-در رأس حوزه ي عدل و عدالت گستري قرار گرفته است »(7)اين جاست که شاعر متعهد بايد بخروشد و بي رمز و کنايه فرياد عدالت خواهي رابرهر کوي و برزن طنين انداز کند .
در عصري که مردان را به زنجير کشيده و نفس ها را در سينه ها حبس کرده اند ،زنان آزاده بايد گام در ميدان نهاده و با شمشير زبان و مبارزه با فساد برخيزند و پروين يک تنه به جاي همه ي زنان ايران فرياد گر زمان است و حال که با اين صغر سن چنين مسئوليت سنگيني بردوش او نهاده شده ،جاي سکوت نيست و بايد با کوبندگي عمله ي ستم را رسوا کرد و بدين سان «سروده هاي اين دختر دلير ،چنان سرشار از راستي و کوبندگي ست و چنان برهنه عمله ي ستم را رسوا مي کند و مي کوبد که سانسورچيان دستگاه آريامهري تاب تحمل يک ذره آن را نداشتند .(8)
سال 1300ه.ش با تمام ننگ هايش از راه مي رسد و دوران اختناق با همه قدرتش آغاز مي گردد.«دشمنان مشروطه بر رأس امور جاي گرفته اند .دهان فرخي شاعر يزدي را براي آن که به استبداد درشت گفته است به دست رضاخان مي دوزند و در زندان مخوف عصرپهلوي شهيدش مي کنند .عشقي شاعرانقلابي را که پرده از دروغ جمهوري و مجسمه ي فريب برداشته است ،به قتل مي رسانند .»(9)مسلم است که اين وضع رسوا نمي توانست در روح شاعر و در سخن نغز او تأثير نکند .بر عکس مي توان گفت که فشار ستم بيحدي که برمردم روا داشته مي شد ،پروين را خرد کرده و نگاه او را اززندگي ،ازشادي و شگفتي آفرينش به پرخاش و طغيان وا داشته است .
در سال 1301که پروين بيش از شانزده سال ندارد ،هم چون کوه استواربه جرأت مردان پيکارمند و به رشادت کاوه ي آهنگر با ضحاکيان به پيکار بر مي خيزد و با سرودن قطعه ي «اشک يتيم »پرچم مبارزه را برچکاد ستم به اهتزاز در مي آورد .دقت در کلمات قطعه عمق بينش سياسي يک دختر جوان را نشان مي دهد که به جاي پرداختن به اشعارعشق و عاشقي و بيان لطايف قد و قامت محبوب اين چنين عميق و محسوس به جراحي دمل چرکين ستم پرداخته است .
«روزي گذشت پادشهي از گذر گهي
فرياد شوق برسرکوهي و بام خاست
پرسيد زان ميانه يکي کودکي يتيم
کاين تابناک چيست که بر تاج پادشاست
آن يک جواب داد چه دانيم ما که چيبست
پيداست آن قدر که متاعي گران بهاست
نزديک رفت پير زني گوژپشت و گفت
اين اشک ديده ي من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شباني فريفته است
اين گرگ سال هاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک ،رهزن است
آن پادشا که مال رعيت خورد گداشت
بر قطره ي سرشک يتيمان نظاره کن
تا بنگري که روشني گوهر از کجاست
پروين به کج روان سخن از راستي چه سود
کو آن چنان کسي که نرنجد زحرف راست .»(10)
اعوان ظلمه و چه بسا افراد ناآگاه از اوضاع حاکم بر کشور ،بر پاي شاه تحميلي نقل و نبات نثار مي کنند و کودک يتيم که بازمانده ي کشتار و تسويه حساب هاي دوران مشروطيت است با تحسر از گوهر تابناک تاج پادشاه مي پرسد و پيرزني که قامتش در عزاي شهيدان راه آزادي خميده و گيسوان سفيدش نمودار باطن پاک اوست ،بدون ترس از شکنجه ي جاسوسان آشکار و نهان به کودک آينده ساز از رنج ها و محنت هاي خود و کودک يتيم سخن به ميان مي آورد تا در ذهن کودک بنگارد که شاه گرگي است درلباس چوپان و باز مي گويد که پارسا نمايان عصر در شکل ها و لباس هاي مختلف همگام با شاه راهزناني هستند که مال رعيت را به ستم مي ستانند و برمال و املاک خود مي افزايند و پروين راستگو فرياد بر مي آورد که از اين سخن او خواهند رنجيد ؛زيرا که حقيقت تلخ است چون پروين خود سرنوشت حقيقت گوياني چون فرخي و عشقي را ديده بود .
بي لياقتي هاي سلاطين قاجار اوضاع کشور را چنان آشفته ساخته است که از هر کوي و برزن فرياد بلند است و انقلاب مشروطه که موج انفجار اين فريادهاست با دسيسه هاي استعمارگران و ايادي داخلي پيش از به بار نشستن ،خشکيده و متعاقب آن ديکتاتوري رضاخان وارد صحنه شده است ،چنان آشفته بازاري به وجود آمده است که اغنيا و وابستگان استعمار و وطن فروشان هر يک به طريقي در انهدام پايه هاي انسانيت گام بر مي دارند و در اين ميان اين شاعر آزاده با وجودي که از منال دنيوي چيزي کم ندارد و امکانات ترقي و پيشرفت واهي از هر نظر براي او فراهم است ولي خود را از اکثر ستم ديده جدا نمي کند زيرا «او شاعر مردم است در چنين زمانه اي با رشادت و بي باکي قصه هاي فقر و محروميت کارگران ،دهقانان ،يتيمان ،پيرزنان و اقشار ضعيف که توده اي عظيم را متشکلند بازگو مي کند .»(11)
بنابراين او هم زمان در چندين جبهه به مابرزه بر مي خيزد تا رسالت خود را در عصري که به قول شادروان شريعتي :«حق بي دفاع مانده و سنگرهاي دفاع از حقيقت بي مدافع شده اند »به انجام رساند و در اول گام مشروعيت سياسي حکومت وقت را به زير سؤال مي کشد .چنان که حميد دهباشي در يادنامه ي پروين صفحه ي 147مي نويسد :
«با ترسيم مبسوط فقر و با محکوم کردن و تقبيح ظلم و بيداد حکام ،مرحله بعدي که در شعر پروين به وضوح حضور دارد ،به سؤال کشيدن مشروعيت سياسي حکومت وقت است .چون زبان وصف فقر و توصيف ظلم پروين ،زبان حال خود اوست ،بي ترديد مشروعيت سياسي را که وي مورد شک و ترديد قرار مي دهد ،مربوط به همين دوره است .با اشاره اي مرموز به پادشاه وقت و عدم مشروعيت به حق او در يکي ازقصايد خود ،پروين پادشاهي را فقط لايق کسي مي داند که دل مردمان را به دست آورد .
در شعر«شکايت پيرزن »اين رويارويي ازلي بين ضعيف ترين ضعفا و قوي ترين اقويا اصولي ترين مسائل مربوط به مشروعيت سياسي يک حکومت را به گويشي زيبا و ماندگار ثبت مي کند .
روز شکارپيرزني با قباد گفت
کز آتش فساد تو جز درد آه نيست
روزي بيا به کلبه ي ما از ره شکار
تحقيق حال گوشه نشينان گناه نيست
هنگام چاشت سفره ي بي نان ما بين
تا بنگري که نام و نشان از رفاه نيست
دزدم لحاف برد و شبان گاو پس نداد
ديگر به کشور تو امان و پناه نيست
از تشنگي کدو بتم امساال خشک شد
آب قنات بردي وآبي به چاه نيست
سنگيني خراج بر ما عرصه تنگ کرد
گندم تر است حاصل ما غير کاه نيست
در دامن تو ديده جز آلودگي نديد
بر عيب هاي روشن خويشت نگاه نيست
حکم دروغ دادي و گفتي حقيقت است
کار تباه کردي و گفتي تباه نيست
صدجور ديده ام از سگ ودربان به در گهت
جزسفله و بخيل اندرين بارگاه نيست
ويرانه شد زظلم تو هر مسکن و دهي
يغماگر است چون تو کسي پادشاه نيست
مردي در آن زمان که شدي صيد گرگ آز
از بهر مرده حاجت تخت و کلاه نيست ...(12)
پی نوشت ها :
* عضو هيات علمي واحد مرند
1-از صبا تا نيما ،يحيي آرين پور،تهران ،شرکت سهامي کتابهاي جيبي ،1354،ج2،ص113.
3و2-يادنامه پروين،علي دهباشي ،چاپ اول ،تهران ،1370،ص7.
4-همان ،ص406.
5-همان ،صص14و13.
6-چشمه ي روشن ،غلامحسين يوسفي ،چاپ اول ،تهران ،1369،ص405.
7-يادنامه ،ص17.
8-همان ،ص409.
9-همان ،ص18و17.
10-ديوان پروين اعتصامي ،منوچهر مظفرنيا ،چاپ دهم ،تهران 1368،ص157.
11-يادنامه ،ص258.
12-ديوان ،صص274و273.
منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 11.
ادامه دارد...