ویلسون و ریسوسی از طریق یک شیوه سنجش خاص به این سازه های عصبی - روان شناختی دست یافتند. این شیوه بر چند زیر آزمون مبتنی بود که خود به نوبه از آزمونهای یاد شده اقتباس شده بود: ۱- آزمون تواناییهای روان شناسی زبان کرک Kirk مک کارتی Mc carthy. ۲- آزمون تمیز شنیداری گلدمن - فریستو - وودکاک (گلدمن Goldman، فریستو Fristoe و وودکاک ،Woodcock) ٣ - مقیاس های هوشی پیش دبستانی و دبستانی وکسلر (وکسلر (Wechsler 4- مقیاس های توانایی کودکان مک کارتی (مک کارتی، ۱۹۷۴). ۵- آزمون استعداد یادگیری هیسکی - نبراسکا Hiskey ۶- آزمون تصویری هوش (فرنچ French).
سنخ شناسی و گروه بندیهای دیگر
از زمان مقاله راپین و آلن (۱۹۸۷)، فرایند شناسایی زیر گروههای اختلالهای زبان با انجام تلاش هایی تداوم داشته است. با این حال، این اقدامات بعلت گستردگی فراوان و نیز دسترسی ناکافی به منابع مورد نیاز برای تایید تحقیقاتی که در حدی گسترده صورت گرفته است لزوما محدود، و از سوی دیگر عمدتا نتیجه پروژه های تحقیقاتی خاص بوده است. هاینس و نایدو (۱۹۹۱) به منظور انجام مطاله ای دراز مدت و آگاهی بخش در مورد یک گروه کودک در یک مدرسه استثنایی در کشور انگلستان که مخصوص مبتلایان به آسیبهای زبان و گفتار بود، آنان را به چند گروه تقسیم کردند. به نظر میآید تقسیم بندی این گروه ها دست کم در مورد این جمعیت تقریبا خاص، از نظر بالینی دارای اعتبار است، چرا که بر اطلاعات روان سنجی، و نیز اطلاعات و سوابق قبلی به دست آمده از معلمان و درمانگران آنها مبتنی است. در این تقسیم بندی هایتس و نایدو برای گروه بندی، نظامی را به کار گرفتند که تا حد زیادی با آنچه بطور طبیعی در مورد گروهبندی آسیبهای زبان احساس میشود سازگار است. در اینجا باید تاکید شود که اقدام را پین و آلن، به تعبیر خود آنها، طبقه بندی اختلالهای زبانی نیست، بلکه یک گروه بندی ساده برای استفاده مطالعات پیگیرانه از این اختلال هاست. همچنین باید متذکر شد که کودکان مورد مطالعه هاینس و نایدو پیشتر به سن مدرسه رسیده بودند.در گزارش هاینس و نایدو بیشترین تعداد مبتلایانی که دیده میشوند مربوط به گروه کلاسیک است؛ سپس نفرات گروه مبتلا به اشکالات معنی، و پس از آن آنهایی قرار می گیرند که در گروه گفتار و دیگر موارد جای دارند. در سال ۱۹۸۷ بیشاپ با بهره گیری از پارامترهای زبانی سنخ شناسی جدیدی پیشنهاد میکند در طرح پیشنهادی بیشاپ که میتوان آن را تلاشی برای توضیح رفتارهای زبانی دانست بی شک نوع طبقه بندی ارائه شده با زبان بیان همخوانی بیشتری دارد و در نتیجه با پژوهشهای در مورد اختلالهای زبان همسویی دارد. از این رو، میلر (۱۹۹۱) پیشنهاد کرد برای عملکرد زبان تولید (برای مثال میانگین طول پاره گفتار MLU شمار کلمات مختلف، و شمار کل کلمات) اقدامی صورت گیرد، و با استفاده از آن نیمرخهایی از زبان بیان ترسیم شود، و بدین ترتیب برای درک الگوهای مختلف اختلالهای زبان شواهد و نشانه هایی به دست آید. در ۱۹۸۷ میلر سنخ شناسی دیگری از اختلالهای زبان به دست داد که وی آن را در نتیجه گفتگو با درمانگرانی تهیه کرد که به گفته وی بصورتی مشهودی از انواع موجود اختلالهای رشدی زبان آگاه بودند و میدانستند که ویژگیهای عملکردی زبان بیان که با اختلالهای مختلف در ارتباط است چیست. فلچر (۱۹۹۲) نیز در تلاشی برای ارائه سنخ شناسی جدیدی از اختلالهای رشدی زبان داده های موجود در آرشیو را که از یک گروه همگن مبتلا به آسیبهای زبانی به دست آمده بود دوباره تجزیه و تحلیل کرد. وی در این کار به مسائلی چون پیچیدگی جمله ها، ساختار عبارت ها، خطاها و روانی زبان آنان توجه کرد.بر این اساس، وی در طبقه بندی خود چهار گروه مختلف را شناسایی کرد.
گروه (۱) روان در گفتار، تعداد اندک خطا در گفتار، ساختار جمله یا عبارت مناسب.
گروه (۲) ناروانی گفتار، ساختار جمله / عبارت مناسب، خطای اندک
گروه (۳) ناروانی گفتار، مشکلات ساختاری در جمله و عبارت خطاهای بسیار
گروه (۴) نسبتا روان در گفتار، خطاهای اندک، مشکلات ساختاری در جمله و عبارت
پیداست چنین اقدام هایی در بررسی اختلالهای زبان بیان و یافتن راهبردهای درمانی صحیح بسیار با ارزش است. محدود شدن سنخ شناسایی اختلالهای زبان به رفتارهای نحوی به علت سهولت توجه و پرداختن به این جنبه از زبان است که در مقایسه با کاستی های درون دادی یا کاربردی به آسانی قابل بررسی است.
ادراک پریشی شنیداری کلامی
از جایی که مشکل اصلی مبتلایان به این اختلال پردازش درون داد زبانی است، میتوان گفت این کودکان توانایی درک گفتار ندارند. گرچه میتوان آنان را با رفتارهای غیر زبانی چون تماس چشمی، از کودکان مبتلا به درخودماندگی بازشناخت، این احتمال نیز وجود دارد که بعلت وجود عوارض ثانویه که ممکن است در آنها بحد کافی پیشرفت کرده باشد تشخیص افتراقی دشوار باشد. به نظر میرسد که مبتلایان به ادراک پریشی شنیداری کلامی تنها گروهی باشند که در سرتاسر تاریخ طبقه بندی اختلالهای زبان پیوسته از آنان نام برده شده است. ویژگیهای این گروه بواقع با توضیح و وستر - درآوت و آلن در ۱۹۳۰ که بعدا در مجموعه انتشاراتی با شرح و بسط بیشتر مطرح شد، و نیز با آنچه آیزنسون Eisenson (۱۹۸۶) شرح داد شباهت بسیار دارد. راپین و آلن علت بروز چنین شرایطی را در کودکان، آسیب وارده به لوب گیجگاهی می دانند. این اختلال در تمامی طبقه بندیهای منتشر شده تا اندازهای یکسان شرح داده شده است، و از نظر شدت اختلال حدی نهایی دارد و فراتر از آن نمی رود. در موارد بسیار شدید، پیش آگهی رشد زبان، گفتاری امید بخش نیست. اما موارد شدید این اختلال بسیار نادر است.منبع: اختلالهای رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص155-150، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385