![مسمّط شیخ بهایی مسمّط شیخ بهایی](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images700/article/fd6a95be-9a92-4663-b8ff-bf3ec4673670.jpg)
![مسمّط شیخ بهایی مسمّط شیخ بهایی](/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1/1388/Aban/02/0003560.jpg)
مسمّط شیخ بهایی
شیخ بهایی مُسَمّط مخمس ( پنجگانهی ) معروفی دارد که در آن غزلی از « خیالی بخارایی » ( شاعر سدهی نهم ق./ پانزدهم م.) را تضمین کرده است. یعنی در هر بند ، لت ( مصراع ) چهارم و پنجم از خیالی است و سه لت نخست از شیخ بهایی .
تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آمد شب هجران تو یا نه؟
رفتم به در صومعهی عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رُخَت راکع و ساجد
در بتکده رهبانم و در صومعه عابد
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خَمّار
من یار طلب کردم و او جلوهگه یار
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که رَوَم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آیین تو جوید
تا غنچهی بشکفتهی این باغ که بوید؟
بیچاره « بهایی » که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است، ز خیل خَدَم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آمد شب هجران تو یا نه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
رفتم به در صومعهی عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رُخَت راکع و ساجد
در بتکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دَیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه
یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خَمّار
من یار طلب کردم و او جلوهگه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همیجوید و من صاحب خانه
او خانه همیجوید و من صاحب خانه
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که رَوَم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم من که روم خانه به خانه
دیوانه منم من که روم خانه به خانه
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آیین تو جوید
تا غنچهی بشکفتهی این باغ که بوید؟
هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قُمری به ترانه
بلبل به غزلخوانی و قُمری به ترانه
بیچاره « بهایی » که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است، ز خیل خَدَم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر « خیالی » به امید کرَم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
/خ یعنی که گنه را به از این نیست بهانه