فرضيه هايي براي جهاني شدن
با بيان اين دو معيار به سه فرضيه زير در روند تحقق نظام جهاني واحد مي توان اشاره کرد :
الف ) حاکميت جهاني با تصاحب قدرت و اعمال زور و قشار توسط ابر قدرت حاکم .
ب) حاکميت جهاني پيرو ميل و اراده طبيعي انسان ها و بر اساس خدمت وعلاقه و استعداد آنان .
ج) حاکميت جاهني بر اساس بينش توحيدي اسلام ، متکي بر اراده و منويات الهي و مبتني بر خواسته ها و اميال و آرزو هاي فطري و طبيعي انسان ها .
آنچه پيش روست مربوط به گزينه اول است که از تجربه هاي سياسي - نظامي غرب در راستاي حکومت جهاني قلمداد مي گردد .
غرب تا کنون در ميدان عمل و سياست جهاني خود تنها راه سلطه جويي ، زور گويي و يکه تازي را تجربه کرده است . علاوه بر جهت گيري هاي خاصي که در رابطه با مفهوم شناسي و واقعيت حکومت جهاني واحد از جانب اردوگاه غرب تحت عنوان نظام ليبرال - دموکراسي ارايه شده است ، از ديگر جهات نيز مي توان به مطالعه ي اين موضوع از نگاه و سيره ي غرب پرداخت . بررسي هاي اخير ، بيش از همه ، حکايت از دسيسه ها و ترفندهاي غرب در مصادره ي اين مقوله دارد . نکات زير تا حدودي بيانگر اين ماجرا مي باشد :
- اردوگاه غرب بر اساس فرصت سازي به نفع خود و تهديد عليه ديگران ، از هر فرصتي در راستاي تأمين منافع خود و تضييع منافع ديگران بهره برداري مي کند . هر فرصتي که در ارتباط با انديشه ي آخر الزمان براي غرب دست دهد ، ممکن است يک تهديد عليه جهان تشيع به شمار رود. تدارک فرصت ها ، در رويارويي با جهان اسلام ، به منظور تحميل دکترين غربي و جلوگيري از ترويج انديشه ي اسلام ناب صورت مي پذيرد . اين جريان به اندک بهانه و با زمينه سازي قبلي ، هدايت انديشه هاي غربي را به سمت و سويي ويژه و از قبل تعريف شده بر عهده مي گيرد . تجمع انديشه هاي هم گرا و وحدت بخشي صوري و ظاهري به آن ها در قالب جهاني سازي و به منظور تحقق خواسته ها و آمال غرب ، از مهم ترين مسئوليت هاي جريان مزبور است .
- بشر غربي نسبت به آينده زندگي بشري در خلأ فکري و آرماني به سر مي برد . بنابراين جا دارد که به طور جد نگران آينده ي تيره و تار خود باشد . هرگز نمي توان و نبايد اين نگراني را ساده پنداشت .
- در انديشه هاي فرجام شناسانه گروه ها و فرقه هاي مذهبي و غير مذهبي ، دغدغه هايي نسبت به آينده نگري جوامع بشري به چشم مي خورد . اما از آنجا که اين انديشه ها تناسبي با تعاليم ناب انبياء الهي پيدا نمي کند ، آينده ي انسان و جهان از اين قبيل دل مشغولي هاي فراگير طرفي نمي بندد .
- در طول تاريخ ، چنان چه اردوگاه سياسي غرب گه گاه به ترسيم آينده ي جهان و انسان پرداخته است ، همانند بسياري از امپراتوران و حکمراني سياسي ، منظوري جز گسترش قلمرو نفوذ و سياست خود نداشته است .
- اين اشتباه بزرگي است که تئوري مربوط به فرايند جهاني سازي و نظم نوين جهاني را در راستاي آرمان هاي انبياء و مصلحان الهي براي ايجاد و برپايي حکومت جهاني توحيدي و از سنخ آن بدانيم .
- هرگز نبايد و نمي توان سلطه ي سياسي ، اقتصادي و نظامي غرب بر بخش عظيمي از جهان معاصر را نشان و نمادي از قابليت جهاني غرب در راستاي برپايي حکومت جهاني برشمرد .
- جهاني سازي معاصر روي ديگري از سکه ي غربي سازي و يا آمريکايي سازي جهان مي باشد .
- خوش بيني غرب در سلطه ي بر جهان ، رؤيايي و خيال پردازانه است و نه واقع گرايانه و آينده نگرانه .
- غرب بخشي از تلاش خود را به ار بسته است تا به مفهوم سازي و اصطلاح آفريني و مصادره يمفاهيم و ارزش هاي غير غربي ، به ويژه ارزش هاي برگرفته از دکترين نجات و انتظار ، در راستاي حفظ و استمرار سلطه خود بر جهان بپردازد .
- جز اين نيست که غرب در نظر دارد ادبيات جهاني را در مسير تحقق آرمان هاي ماترياليستي و برداشتن هر گونه مانع از سر راه سلطه ي جهاني خويش بازآفريني و بازسازي کند تا فرصتي براي خود و تهديدي براي ديگران فراهم سازد .
- صرف نظر از تصرف در قلمرو ادبيات ، غرب در عرصه ي انديشه ي سازي نيز تلاش مي کند تا انديشه ي ادعايي خود را جايگزين انديشه ي مهدويت و نجات اسلامي کند .
- غرب اصرار دارد انديشه ي سلطه ي ليبرال - دمکراسي خويش را جايگزين انديشه ي مهدويت سازد . اين تلاش غرب با اصول انساني انديشه ورزي سازگار نيست و براي جوامع بشري راهگشا نخواهد بود . صورت مسأله را پاک کردن و به جاي آن مسأله ي جديد دلخواه ايجاد کردن ، هنر نمي باشد .
- ليبرال - دموکراسي به عنوان روح مشترک وحاکم بر انديشه هاي ماترياليستي غربي مربوط به حکومت جهاني ، تا کنون پيامدهايي جز شبيخون و تجاوزگري عليه ارزش ها و منافع جوامع انساني چيزي ديگر در بر نداشته است . آن را که عيان است چه حاجت به بيان است ؟
غرب و حکومت جهاني به چهار روايت
فوکوياما و نظريه ي آخرالزمان
فوکوياما دو اشتباه بزرگ مرتکب شده است : اولا ، تحت تأثير انديشه ي هگل و مارکسيسم - لنينيسم تئوري پايان يا نفي تاريخ را به صورت جبري پذيرفته است ؛ نظريه اي که براي بارها مورد نقد و انکار خود غربي ها ، به ويژه انسان مداران ، قرار گرفته است . ثانيا تحت تأثير انديشه ي نارساي سياسي خود ، آمريکا و حاکميت ليبرال - دمکراسي آن را کمال معنوي و مادي و پايان بخش تاريخ دانسته است و تصميم سازي نهايي و جدي و کارآمد در پايان تاريخ را به آن نظام سپرده است.(5)
مک لوهان و ديدگاه دهکده ي جهاني
اولين اشتباه بزرگ مک لوهان اين است که انقلاب و انفجار اطلاعات و دسترسي افراد و جوامع به يکديگر را تنها عامل اساسي شکل پذيري سامان نوين اجتماعي و تحقق حکومت جهاني دانسته است و در نتيجه نسبت به ساير عوامل مهم فرهنگي و اجتماعي غافل مانده است . دومين اشتباه وي اين است که غلبه و پيروزي نهايي را در عصر ارتباطات و اطلاعات از آن غرب و فرهنگ ليبرال - دمکراسي آن برشمرده است و از عناصر قدرتمند آشکار و نهان وساير فرهنگ ها غفلت ورزيده است .(6)
تافلر و تئوري برترين ها
تافلر صاحب اين برترين قدرت را شايسته سروري و سرآمدي در جهان مي شناسد و براين نکته تأکيد مي ورزد که غرب به ويژه آمريکا در سده ي اخير از اين برترين قدرت برخوردار بوده است . طبعا حق غرب خواهد بود که مقامات حاکميت جهاني را تصاحب کند.(7) نظر به اين که در حال حاضر الگوي حکومتي غرب ، ليبرال - دمکراسي است ؛ تافلر چنين فرهنگ و سياستي را بهترين راه و رسم زندگي سياسي - اجتماعي در چارچوب حکومت جهاني واحد برمي شمرد .
به نظر مي رسد تافلر ، متأثر از انديشه ي افرادي چون ماکياول و نيچه که قدرت مداري را معيار اصلي حقيقت و ارزش مي دانند. بدون ارايه ي برهاني روشن و تنها با ذکر مثال و نمونه هاي موردي ، نظريه ي فوق را به تصوير کشيده است . اظهارات تالفر به يک خطابه ي سياسي بيشتر مي ماند تا يک تئوري علمي ، محققانه و کاربردي . (8)
ساموئل هانتينگتون و نظريه ي برخورد تمدن ها
در اين ميان تمام تلاش هانتينگتون برآن است که اسلام و فرهنگ اسلامي را تهديد جدي در برابر قدرت جهاني غرب معرفي کند و درنتيجه غرب را براي حفظ و ثبات حيثيتش به رويارويي با جهان اسلام فرا خواند .
هانتينگتون به غلط مي پندارد که عامل تنش موجود ميان اسلام و غرب ، به فرهنگ و ديانت و تمدن اسلامي بر مي گردد ، در حالي که چنين تنش هايي را بايد در درون اردوگاه غرب و سياست گذاري هاي غلط و ظالمانه ي دولت آمريکا و ساير دولت هاي غربي هم سو با آمريکا جستجو کرد و نه در اسلام و فرهنگ و ارزش هاي حيات بخش آن .(10)
جمع بندي ديدگاه هاي چهارگانه
1- هر چهار نظريه به نام آزادي بشر و به بهانه ايجاد برابري و رفع هرگونه تمايز ، حتي تمايزات جنسيتي ، در انديشه ي تبيين و توجيه نفوذ و سيطره ي ليبرال - دمکراسي در جهان است .2- صاحب نظران همه ي اين نظريه ها به نوعي حرکت غرب، به ويژه آمريکا را به منظور زمينه سازي براي سلطه ي ليبراليسم جهاني مي شناسند .
3- هر چهار ديدگاه نارسايي هاي حاکميت ليبرال - دمکراسي در غرب و تجربه هاي تلخ و ناکارآمد ناشي از ليبراليسم و دمو کراسي را ناديده مي انگارند .
4- اين نظريه ها ، سرنوشت جهان را به سرنوشت غرب به فرماندهي آمريکا، به عنوان ژاندارم جهاني متصل مي کنند .
5- هرچهار نظريه ، رهبري جهان را از آن غرب مي دانند و ملاک اين رهبري را نيز شايستگي و توانايي آمريکا در ترويج دموکراسي و ليبراليسم مي شناسد .
6- هر چهار نظريه مي کوشند تا با مصادره ي ايده ي منجي جهاني ، آن را تحت الشعاع انديشه هاي خود قرار دهند و خود را نجات بخش بشر در آخر الزمان بنما يانند .
7- هيچ يک از اين ديدگاه ها يادآور قدرت و تأثير شگرف دين و آموزه هاي ديني و معنوي در آخر الزمان نيستند . برعکس ، به نوعي به تخريب ذهنيت و تفکر نجات بشر با محوريت دين مي پردازند .
8- از آن جا که همه ي اين ديدگاه ها تصاحب و تملک آينده ي جهان و تاريخ را از آن آمريکا مي دانند و با ظرافت روان شناسانه سعي دارند به جهان بقبولانند که هر جامعه يا کشوري همراه آمريکا نباشد ، متضرر خواهد شد .
عوامل دست آويز غرب در سلطه بر جهان
1- انقياد و سلطه پذيري دولت ها و حکومت هاي کوچکتر و ضعيف تر : طبيعي است تا سلطه پذير نباشد ، سلطه گر نخواهد بود .دولت مردان بسياري از دولت هاي دست نشانده ، از آنجا که نوعا جايگاه مردمي ندارند ، به منظور حفظ کيان و تاج و تخت خود ، روي به دامان قدرت هاي بزرگ مي آورند. قدرت هاي بزرگ نيز در قبال پشتيباني ظاهري از دولت هاي مزبور ، انتظار سلطه پذيري و خوش خدمتي دارند . اين ارتباط دو جانبه رفته رفته به تقويت سلطه گر و تضعيف سلطه پذير مي انجامد .
2- غفلت و بي خبري جوامع بشري : غفلت را يکي از بزرگترين و کشنده ترين دردهاي بشري برشمرده اند . قرآن در توصيف کساني که منزلتشان از چهار پايان هم پايين تر مي رود ، عنوان غافلون را برگزيده .(11)غفلت موجب سردرگمي و گمراهي است که بسياري از آسيب هاي شخصي ، شخصيتي ، اجتماعي ، فرهنگي و سياسي ، از جمله سلطه پذيري را به دنبال دارد .
3- باز بودن فضاي سلطه و تک تازي به دنبال فروپاشي اتحاد جماهير شوروي سابق: در دستور کار کاخ سفيد و سيا بود و از آنجا هدايت شد و توسط گورباچف به اجرا درآمد ، اين پديده پس از يک دوره نسبتا طولاني جنگ سرد به نفع معادلات غرب رقم خورد و زمينه را براي سلطه بلامنازع غرب به سرکردگي آمريکا فراهم ساخت ، اما آيا اين سلطه ادامه خواهد يافت ؟
4- حضور فعال مهره ها ، مزدوران و ستون پنجم اردوگاه غرب در ساير جوامع : آمريکا رقم هاي سنگين دلاري راهزينه مي کند تا جاي پاي خود را در ساير جوامع و دولت ها محکم سازد . مزدوران داخلي اعم از جاسوسان و قلم به مزدها از جمله عواملي هستند که نقش که سربازان پياده ، خاموش و بي نام ونشان آمريکا را درچنين جوامعي ايفا مي کنند و زمينه را براي نفوذ و سلطه او فراهم مي گردانند .
5- سرسپردگي بسياري از سران کشورها دربرابر غرب : در برخي از کشورهاي دست نشانده ي غرب ، لزوم چنداني به سرمايه گذاري از جانب غربي هاي سلطه گر احساس نمي شود ، بلکه دولت مردان و سياست بازان تنها معادل دريافت مقام و منصب و ثروت و موقعيتي ناچيز ، با باج دادن به آمريکا مراتب سرسپردگي خود را نسبت به آن و سياست هاي سلطه طلبانه اش ابراز مي دارند .
6- برخورداري غرب از قدرت و سلطه ي ظاهري : مزيد بر بهره مندي غرب از وضعيت سياسي ، نظامي و اقتصادي به ظاهر قوي تر و جداي از قدرت مداري غرب به ويژه در عرصه ي سياست خارجي ، تبليغات فراگير و پر هياهوي غرب موجب گرديده برخي از جوامع و دلت مردانشان مرعوب و يا حتي محسور اين قدرت ظاهري شوند و در نتيجه در مقابل آن سر فرو آورده ، زمينه ساز حاکميت غرب به سرنوشت خود گردند .
متأسفانه عواملي از اين دست و نظاير آن در جوامع و ممالک اسلامي ، مصاديق بارز مي يابد ، به گونه اي که جاي هيچ شک و ابهامي در سلطه پذيري آن جوامع بشري عرصه را تا حدود زيادي بر سلطه جويان غربي تنگ و باريک کرده است و موجب گرديده به طور پي در پي ساز ناسازگاري مردم با نظام سلطه در کشورها و جوامع گوناگون به گوش رسيده ،آهنگ خوش خيزش انساني فضاي جهاني را در نوردد.
پي نوشتها :
1- Francis Fukuyama.
2-Marshal Mcluhan.
3-Alvin Tafler.
4- محمد جواد لاريجاني ، کاوش هاي نظري در سياست هاي خارجي ، ( تهران : شرکت انشارات علمي و فرهنگي 1374 ) ص 183 و صص 269 - 280 .
5- سيد احمد رهنمايي" در انديشه ي حکومت جهاني واحد " معرفت ، ش . 94 ص . 16 ، مهر 1384 .
6- همان ،صص16و 17 .
7- ر.ک. آلوين تافلر ، تغيير ماهيت قدرت ، دانش ، ثروت و خشونت در آستانه ي قرن بيست و يکم ، ترجمه ي حسن نورايي بيدخت ، شاهرخ بهار، با مقدمه اي از دکتر جواد لاريجاني ( تهران : مرکز ترجمه و نشر کتاب 1370 )،ص 64 .
8- سيد احمد رهنمايي " در انديشه ي حکومت جهاني واحد" ، معرفت ، ش . 94 ، ص. 17
9- محمد جواد لاريجاني ، کاوش هاي نظري در سياست هاي خارجي ( تهران : شرکت انتشارات علمي و فرهنگي ، 1374 ) صص. 275 و 276 .
10 - سيد احمد رهنمايي " در انديشه ي حکومت جهاني واحد " معرفت ، ش. 94 ، ص 18
11- "و لقد ذرأنا لجهنم کثيرا من الجن والانس لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لا يصربون بها ولهم اذان لا يسمعون بها اولئک کالأنعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون " أعراف : 179 .
/خ