یوسف راستین محمد

در این مطلب به سخنان امام موسی صدر در جمع یاران، در سوگ حسین علیه السلام یوسف زهراء (سلام الله علیهم اجمعین) میپردازیم.با ما همراه باشید.
سه‌شنبه، 23 ارديبهشت 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
یوسف راستین محمد

بر کرانه های نیلگون

گمراهی، زمانه اباعبدالله الحسین(علیه السلام) را فرا گرفته بود. وقتی که ما سالروز واقعه کربلا را فرصتی مغتنم می‌شمریم و گردهم می‌آییم و آن حادثه را در گوش، قلب، و وجود خود تکرار می‌کنیم با آن قهرمانی‌های جاویدان پیوند می‌یابیم. قهرمانی‌هایی که ریشه ستم و ستمگران را برکند و نقاب و پرده از چهره عصیانگران و منافقان برافکند.»

این حادثه جاویدان که مشعل فروزنده نسل‌هاست، تنها برای روزگار امام حسین(علیه السلام) نیست. ابعاد این حادثه از یک رنجش عاطفی و تراژدی بشری در می‌گذرد و الگویی شایسته پیروی برای تمام نسل‌ها می‌شود و واقعه، با همه تفاصیل و ثمراتش به همه نسل‌ها می‌آموزاند و راه‌های نجات و رهایی را فرا روی آنها، می‌گشاید.

عاشورا در زمان خاصی واقع شد، که آن زمان با پیشینه خاصی پیوند دارد. هنگامی که این پیشینه را بررسی می‌کنیم شدت و عظمت این حادثه غم‌انگیز و ابعاد این نبرد را در می‌یابیم. نقشه‌ای برای زشت جلوه دادن اسلام و از بین بردن آن، در حال شکل گرفتن بود.

این نقشه از زبان یزید  بر ملا شد، هنگامی که او مغرورانه و پیروزمندانه در کاخ خود نشسته بود و سر حسین در برابرش قرار داشت. هدف یزید از شعر «ابن الذبعری»  ( لیت اشیاخی ببدر شهدو که یزید در خواندن این شعر می خواست بگوید که انتقام کشتگان بدر را گرفتیم و بدین جهت بر آن استشهاد کرد، آشکار می‌شود.

و او در حالی که با خیزران خود، بر لب و دندان پسر رسول خدا می‌زد، گفت: چه کسی این حرف را می‌زند؟ یزید. خود را امیرمؤمنان می‌نامد و بر منبر رسول خدا می‌نشیند و به نام اسلام بر مردم حکومت می‌کند. از درون، اسلام را به مبارزه می‌خواند و آنچه را با فداکاری‌ها، مجاهدت‌ها و مصیبت‌ها به دست آمده‌است، ابزاری برای فرمانروایی می‌داند، نه پیامی برای آزادی انسان‌ها.

معاویه آغازگر این نقشه بود و سپس زمینه ادامه آن را برای پسرش یزید فراهم کرد، یزیدی که پیش از خلافت و در روزگار جوانی‌اش، درباره‌اش گفته می‌شد: او مردی مغرور، بی‌بند و بار و فاسق است. هنگامی که معاویه یزیدی را که تاریخ او را قاتل افراد بی‌گناه و هتک‌کننده نوامیس می‌خواند و مردم، هیچ‌گونه امنیت و آسایشی از ناحیه او ندارند، بر مسند خلافت می‌نشاند و او را بر مردم مسلط می‌گرداند و بیعت با او را بر مردم لازم می‌شمارد، روشن می‌شود که کار بی‌اندازه خطرناک شده‌است.

اگر حسین نبود، یزید شناخته نمی‌شد، چرا که با بسیاری از راهها و روشها چهره خود را می‌پوشاند و می‌توانست در پس این نقابها اسلام را با حکمی پس از حکم و امری پس از امر و موضعی پس از موضع نابود کند. ولی حسین همه اینها را روشن ساخت و یزید و بنی‌امیه را رسوای امت کرد.

و سپس به آنها گفت: ای مسلمانان، شما داوری کنید. این حکمران شماست که بر شما چیره است. به چهره او بنگرید. او را چگونه می‌یابید؟ آیا قبول می‌کنید که در برابر او کرنش و بیعت کنید؟

یک تن نزد حسین تنها یک نفر نبود، بلکه یک تن سلاحش بود. یک طفل در پیش اوفقط  یک طفل نبود، وسیله‌ای برای سوزاندن نقابها و روشن کردن حقایق بود.

لشکر دشمنان به چشم خود دیدند که شبِ حسین، نماز و نیایش و دعا و تسبیح است و شب دشمنان، شراب و فسق و فجور و توطئه . دریافتند که جنگ حسین جنگ شریف و مقدسی است، که در گرو شخص نیست. تا اینکه در صبح عاشورا حسین همراهانش را به همان وصیت امیرالمؤمنین به یارانش در همه جنگها، و پیش از او رسول خدا، معلم، پیامبر و سرور آنها، وصیت کرد: «لا تبدأوهم  قبل ان یبدأوکم» آغازگر جنگ نباشید قبل از آنی که آنان آغاز کنند

حتی روز عاشورا، هنگامی که حسین محاصره و روشن شد گریزی از مرگ نیست، باز هم جنگ را آغاز نکرد و  به جنگ هم فرمان نداد. پس مردم، حاضرین و تماشا کنندگان و از پس آنها تمام امت اسلامی دریافتند که جنگ حسین، جنگی شریف است و جنگ یزید، جنگی ظالمانه باقی نمی‌گذارد، رها نمی‌کند، کوچک و بزرگ را می‌کشد، آب را می‌بندد، زنان را به اسیری می‌گیرد، خیمه‌ها را به آتش می‌کشد و پس از آن دستور می دهد اجساد را له کنید. انتظار دارد که شنهای روان صحرا، جسم حسین و اهل بیتش را بپوشاند و اثری از آنها بجای نگذارد.

این حادثه به آن شکلی که حسین آن را در پیش گرفت، حقیقت را آشکار کرد و واقعیت را نشان داد و حقیقت را برابر امت نهاد و این امت بود که از خلال این تصویر داوری کرد.

امت دریافت که سکوت جایز نیست  و مدارا ذلت و پستی است و کسی که در برابر حق سکوت می‌ورزد و چیزی نمی‌گوید، شیطانی لال است. امت همه اینها را فهمید و حرکت را آغاز کرد. انقلابی بعد از انقلاب، حرکتی بعد از حرکت و اعتراضی بعد از اعتراض.

ونهضت درلشکرگاه با زن و مردآغازشد،در  هر شهری که قافله اسیران  از آن می‌گذشت،آنگاه که   مردم درباره آنان و از واقعیت امر  می‌پرسیدند، زینب حقیقت را برایشان روشن می‌ساخت، فریاد سر می‌دادند و خود را سرزنش می‌کردندو برای جنگ با دشمنان قیام می‌کردند.

حرکتها و سپس قیام توابین آغاز شد. پس ازآن مختار بن ابی‌عبیدالله ثقفی و سپس گروهی از اینجا و گروهی از آنجا. تا اینکه عباسیان آمدند و بنی‌امیه را نابود کردند. در این مدت، از کشته شدن حسین تا انقراض بنی‌امیه، شعار بلند تمام انقلابیها و همه معترضین و مخالفین «یا لثارات الحسین» بود. پس انتقام، آرزو، انگیزه و محرک تمام این حرکات، حسینی بود.

چگونه حسین توانست تمام این وجدانهای غافل و خواب را  برانگیزد؟ با نمایاندن حقیقت در برابر دیدگان مردم. با راهش، با مرگش،و با روشن کردن این مطلب که بنی‌امیه، اینچنین‌اند.

یزید می‌خواست اسلام را ریشه کن کند. اما پس از انقلاب حسین، یزید نیز عقب نشست. چرا که دید عزای حسینی در خانه خودش بر پا داشته شده، اطرافیانش شروع به توبیخ و ملامتش کردند .پس گفت: «خداوند ابن مرجانه را بمیراند، او در این مسأله عجله کرد.»

 یزید مسئولیت را بر دوش پسر مرجانه یعنی ابن زیاد گذاشت و با این کار نتوانست از اهداف امام حسین آگاه شود و تاوان این کارش را پرداخت. وپس  از آن و در طول تاریخ، این انقلاب از صحرا و از میان شنها به سراسر جهان اسلام منتقل شد.

سال به سال و نسل به نسل و قرن به قرن انتقال یافت تا اینکه امروز در پیش روی ما است و ما از آن استفاده می‌کنیم و بهره می‌بریم و هر روز از آن یک امر جدید و تصحیح جدید، موضع جدید، حرکت جدید، انقلاب جدید و عمل صالح و از خود گذشتگی کامل و مفید در راه دفع تاریکی و ظلم  و راندن باطل در می‌یابیم.

او فرمود: «الا ترون ان الحق لایعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه» آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل کسی نهی نمی کند و همین دو عامل کافیست تا «لیرغب المومن الی لقاء الله محقاً» تا مومن شوق لقاء خدا داشته باشد در حالی که حق با اوست.

امروز و هر زمانی که در برابر این تصویر جاویدان می‌ایستیم، در برابر این چراغ روشن از خون حسین، در برابر آن مناره‌ای که بر جمجمه‌های یاران حسین بنا گشته است، در برابر این واقعه‌ای که خون پاک او و پسران و کودکانش منشأ ظهور آن گردیده، در برابر این منظره‌ای که در آن جانفشانی پیرمردی،  چون حبیب بن مظاهر که پا به هشتاد سالگی نهاده و نوجوانی همانند قاسم بن الحسن را که به سن بلوغ نرسیده است، می‌یابیم.

فداکاری سفید پوست در کنار فداکاری سیاه پوست. فداکاری دوست در کنار فداکاری دشمنِ توبه کرده ای چون «زهیر بن القین» و «حر بن یزید ریاحی».

ایثار و جانفشانی برازنده مردان و زنان است، فداکاری برای هر فردی می‌تواند باشد. ولی این مجموعه، واین برگزیدگان که با حسین بودند، همه وجودشان را در راه ریشه‌کنی ظلم نثار کردند و هر آن کس که تمام وجودش را در کفه ترازو بگذارد، پیروز است.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.