عماد مغنیه (2) جایزه 25 میلیون دلاری
تهیه کننده : محمود کریمی
منبع : راسخون
منبع : راسخون
عماد مغنيه در پاييز 1362 در عملياتي عليه آمريکا در کويت، به اسارت درآمد، ولي با ترفندهاي گوناگون موفق به رهايي شد. پس از آن بود که سازمان جاسوسي آمريکا (سيا)، پي به شخصيت واقعي وي برد و در بدر به دنبال دستگيري او، لبنان و خاورميانه را زير پا گذاشت. آمريکا، عماد مغنيه را دشمن سرسخت و خطرناک خود مي دانست. بدان اندازه که وي را مسئول انفجار مقر تفنگداران دريايي آمريکا در بيروت و کشته شدن 241 کماندو و همچنين مقر چتربازان فرانسوي در بيروت و کشته شدن ده ها تن از آنان مي داند.
همچنين او را مسئول چندين نوبت عمليات شهادت طلبانه عليه سفارت آمريکا در لبنان و کويت و ربودن هواپيماي امير کويت مي داند. جايزه 25 ميليون دلاري آمريکا براي زنده يا مرده عماد، نشان از هراس جنايتکاران و تروريست هاي دولتي از هرگونه مقاومت دارد. بر خلاف آنچه آمريکا و رژيم صهيونيستي عليه عماد مغنيه جوسازي مي کنند و او را تروريستي بزرگ مي نامند، وي تنها رزمنده اي خالص از مقاومت اسلامي لبنان بود که براي نجات کشورش از اشغالگران، تا پاي جان مبارزه کرد و بيش از 26 سال، سازمان هاي اطلاعاتي 42 کشور از جمله سيا و موساد را به دنبال خود کشاند.
بدون شک، توانايي هاي خارق العاده عماد مغنيه يا همان « حاج رضوان »، در « لجنه امنيه » حزب الله، نقش بسزايي در پيشرفت کميته امنيتي و وارد آوردن ضربات جبران ناپذير بر رژيم اشغالگر قدس داشته است. تاثير اين ضربات بر پيکره صهيونيسم جهاني به حدي بود که پس از شهادتش سخنگوي وزارت خارجه آمريکا اعلام کرد جهان پس از مغنيه ( بخوانيد آمريکا و هم پيمانانش) روزهاي آرام تري را خواهد داشت. امروزه هر کس بخواهد از دين و کشور خويش در برابر اشغالگران دفاع کند، به تروريسم متهم مي شود که اين چيز تازه اي نيست.
با آنکه معاون جهادي حزب الله محسوب مي شد اما اصلا علاقه اي به کسب مدارج سياسي در حزب الله نداشت و عضو شوراي رهبري هم نبود. بعد از سال ها و اصرارهاي مکرر سيد حسن به وي مبني بر شرکت در انتخابات شوراي رهبري پذيرفت که نامزد شود. اما در دل راضي نبود و هيچ تلاشي براي کسب آرا نکرد. راي گيري که انجام شد، بالا ترين راي را آورد پس از نصرالله. همه جا بود و هيچ جا نبود. مثل ماهي اي بود که در دست نمي آيد. هر جا که مي خواست حضور پيدا مي کرد بدون آن که کسي پي به حضورش ببرد يا او را بشناسد.
زبان انگليسي، فرانسه و فارسي را به خوبي عربي بلد بود و صحبت مي کرد. گاهي در برخي جلسات مترجم بودن را بهانه اي براي حضورش و مطلع شدن از نظرات طرفين قرار مي داد و آن قدر خوب از عهده اين کار برمي آمد که هيچ کس شک نمي کرد که او مترجم نيست و عماد مغنيه، مغز متفکر حزب الله لبنان است. حتي گاهي نظرات طرف خودي را که فکر مي کرد نياز به اصلاح دارد در قالب ترجمه اصلاح کرده و نظر خودش را اعمال مي کرد. از اين طريق هميشه در جريان اطلاعات دست اول بود. در هر موضوعي نظرات بسيار خوب و قوي ارائه مي داد، حتي در فيلم سازي و کارهاي رسانه اي شبکه المنار. اما در جاهايي که مي خواست ابراز نظر کند و نظرش مخالف راي شخص ديگري بود، طوري آن را بيان مي کرد که اصلا طرف مقابل احساس مخالفت از سوي حاج رضوان نمي کرد و به خوبي اشکال ديدگاهش را مي پذيرفت، بدون آن که کدورتي بين آنها ايجاد شود.
حاج عماد صفات خاص اساسی داشت که از ابتدای عمر شریفش در وی بود و حتی در زمان نوجوانی اش به آنها معروف شده بود. کسانی که با او بوده اند می دانند که در 13 سالگی به سه مشخصه مهم و اساسی شناخته می شد: اول، صفت غیرت و دفاع از مظلوم است تا حدی که ممکن نبود او با آنکه 13 سال بیشتر نداشت، کسی را ببیند که مظلوم است و او را کمک نکند. و معروف است که هر جا درگیری به وجود می آمد طرف مظلوم از او تقاضا می کرد تا از او دفاع کند. صفت دیگر موجود در حاج عماد، کرم و کرامت وی بود. و معروف بود که اگر قرار بود چیزی توزیع بشود و به همه داده بشود و یا خورده بشود، حاج عماد آخرین نفری بود که می خواست آن را بگیرد، به همه می رسید و بر خودش سخت می گرفت و در این موارد آخرین نفر بود. سومین آنها شهامت بود که او را از همان سنین کم متمایز می کرد. و این صفات آنهایی است که در یک رهبر وجود دارد و از همان سنین در حاج عماد وجود داشت.
بد نیست بدانید، در منطقه ای از بیروت که به آن شیاح می گویند، حاج عماد و دوستانش گروهی کوچک را تشکیل داده بودند تا از مظلومین دفاع کنند و مسائل عبادی و نماز را برپا می داشتند که در آن زمان به خاطر حضور فرقه های مختلف مسیحی و کمونیست و... کاری بس دشوار بود. معروف است که روزی میان او و احزاب آنجا بر سر مساله ای درگیری شد و جماعت مومنان هم در آن زمان بسیار اندک بود ولی حاج عماد توانست در حالی که تقریبا 20 سال داشت برابر آنها که بین 30 تا 40 نفر بودند بایستد و آن گروه مهم را شکست دهد. و معروف است که هر جای بیروت که جماعت مومنان با دیگران درگیر می شدند و حاج عماد در میان شان بود، به خاطر وجود او و همین خصوصیت جرات و شجاعتی که در حاج عماد وجود داشت طرف مقابل از معرکه فرار می کرد.
علاقه زيادي به اهل بيت (ع) داشت و در همه کارهايش به ايشان توسل مي جست و همين باعث شده بود ثبات روحاني،معنوي و عرفاني زيادي پيدا کند که در اوج دشوارترين عمليات ها هم طمانينه و آرامش خاصي داشته باشد. ايران که مي آمد سعي مي کرد حتما به زيارت امام رضا (ع) مشرف شود و اغلب، فرصت زيارت حضرت معصومه(س) را هم از دست نمي داد.
بسيار پايبند مستحبات به خصوص زيارت عاشورا بود و آنرا مي خواند. علاقه خاصي هم به امام حسين«ع» و حضرت رقيه«س» داشت و هرگاه که سوريه مي رفت حتما به زيارت ايشان مي شتافت. آخر هم مزد خود را از سه ساله ابا عبدالله گرفت. شب شهادتش به زيارت حضرت رقيه مي رود، در عزاداري حرم شرکت مي کند، غذاي نذري هم مي خورد و بعد هم در جلسه شرکت مي کند و آخرش هم... راستي آن شب، شب شهادت رقيه بود.
ماهواره هاي جاسوسي رژيم صهيونيستي و هواپيماهاي بدون سرنشين Mk ، بيست و چهار ساعته در حال گشت زني در آسمان بيروت هستند و هر گونه جابجايي و فعاليت را زير نظر دارند. حاج رضوان براي اينکه مقرهاي حزب الله لو نروند، دستور داده بود تعدادي ماشين مدام در شهر بچرخند و از خانه اي به خانه ديگر و از پارکينگي به پارکينگي ديگر بروند، در حالي که جز راننده سرنشيني نداشتند و آن اماکن هم يا خالي بودند يا ارتباطي با حزب الله نداشتند. همين باعث شده بود با اينکه دهها بار همراهش به خانه شان رفته بودم، هيچ گاه محل آن را ياد نگرفتم چون هر بار از مسير جديدي مي رفتند و در راه هم چند ماشين عوض مي کرديم.
حاج عماد، فرمانده دو پيروزي ارزشمند و تاريخي حزب الله يعني جنگ سال 2000 که منجر به خروج رژيم صهيونيستي از لبنان شد و نيز جنگ 33 روزه در سال 2006 بود. آموزش هاي او مبتني بر اين ايده بود; حداکثر تلفات از دشمن و حداقل براي نيروهاي خودي. در شب فرار اسراييل (سال 2000) و در حاليکه کمربند امنيتي بيروت را هم ترک کرده، و به سرعت در حال عقب نشيني به سمت مرزهايشان بودند، شوراي رهبري حزب الله جلسه اي تشکيل داد جهت تصميم گيري در مورد اقدامات بعدي. شهيد عماد مغنيه در آن جلسه معتقد بود که ما براي ذلت بيشتر اسراييل و خوار کردن آنها بايد آنها را تعقيب کنيم و در واقع تا لحظه آخر هم نگذاريم براحتي لبنان را را ترک کنند.
اين بار ديگر مطمئن بودند تلاش هايشان جواب داده و عماد مغنيه را يافته اند آنهم در يک کشتي پاکستاني در دوحه قطر. کارکشته ترين واحدهاي دريايي ناوگان پنجم آمريکا مستقر در خليج فارس متشکل از چند کشتي، قايق، کماندوهاي واحد شناسايي و غواصان حرفه اي ماموريت داشتند او را در حمله اي برق آسا زنده دستگير کنند. عمليات در آخرين دقايق لغو شد چرا که عماد مغنيه باز هم تور امنيتي آنها را ترک کرده بود بدون آنکه ردي از خود بر جای گذاشته باشد.
چند ماهي به نبرد 33 روزه مانده بود آن روز بعد از مدت ها جلسه اي با او داشتم بعد از جلسه به من گفت: بيا اتاق بغل مي خواهم چيزهاي جالبي را نشانت دهم. باور کردني نبود. تجهيزات و برنامه هايي که او را براي نبرد احتمالي با رژيم صهيونيستي آماده کرده بود خارج از حد تصور بودند. او در طراحي هايش از همه تجربه ها استفاده کرده بود از جنگ هاي چريکي ويتنام و الجزاير گرفته تا جنگ فلسطين. جنگ 33 روزه آمده و رفت اما حزب الله قويتر از سابق باقي ماند. حاج عماد در طول جنگ توانست مکالمات دشمن را شنود کند اما آنها نتوانستند. او در اسرائيلي ها نفوذ کرد اما آرزوي کوچکترين اطلاعاتي از داخل حزب ا... بر دل آنها ماند.
سرويس هاي امنيتي چندين کشور غربي دنبالش بودند، صبح و شب. بار ها هم جاهاي مختلف دنيا اقدام به ترور او کردند اما هيچ گاه موفق نبودند. آخرين بار در محله کفرسوسه در دمشق بود. اين بار همه آمده بودند; آمريکايي ها، اروپايي ها، موساد و حتي عرب ها. ماشين در يک کشور اروپايي با نظارت سيا بمب گذاري مي شود و از آنجا به سوريه منتقل مي گردد. کشور هاي عربي محل جلسه را لو داده بودند و موساد بمب را منفجر کرد. حاج عماد هنگامي که قصد سوار شدن به خودرويش را داشت متوجه خودروي مشکوکي که پشت ماشينش پارک بود شد، اما ديگر دير شده بود.
مادر شهيدان مغنيه اظهار داشت: تصميمگيري براي نحوه ارتباط با فرزندانم خيلي وقتها برايم مشكل بود ولي با توكل بر خدا توانستم آنها را طوري تربيت كنم كه راه شهيد چمران را ادامه دهند و از اينكه در راه اسلام به شهادت رسيدند بسيار خوشحالم.
ام عماد با بيان اينكه "پسر من همه چيز را از استاد خود شهيد چمران آموخت "، تصريح كرد: شهيد چمران با خانواده ما رابطه صميمي داشت و عماد هميشه خود را شاگرد چمران ميخواند، شهيد چمران در دوران امام موسي صدر مدتي را با ما زندگي كرد و عماد هم تحت تأثير رفتار وي بسياري از اخلاقيات را كسب كرد.
وي با اشاره به فضاي سياسي لبنان و احزاب و گروههاي مختلف اين كشور و نگراني از تربيت فرزندان خود افزود: لبنان به دليل وجود طوائف و قوميتهاي مذهبي و سياسي مختلف، داراي تفكرات متنوع و مختلفي در زمينه هاي گوناگون است، خانواده ما شيعه و از محبان اهل بيت (ع) هستند و اين امر بيشتر مرا نگران تربيت فرزندانم ميكرد به گونهاي كه رشد و تعالي در سايه اهل بيت (ع) و ادامه دادن راه انبياء را سرلوحه تربيت آنها قرار داده بودم و اين امر برايم بسيار مهم و جدي بود.
مادر شهيدان مغنيه گفت: چون عماد روابط خوبي با دوستانش داشت، فرماندهان حزب الله به خانه ما رفت و آمد داشتند و حتي ميتوانم بگويم بسياري از آنها ساعاتي از روز را تحت تربيت من بودند.
ام عماد در پاسخ به اين سؤال كه چگونه در برابر شهادت سه فرزندتان صبوري كرديد، اظهار دشت: حضرت زينب كبري(س) اسوه و الگوي صبر براي من و تمام شيعيان است، هر وقت كه ياد مصيبتهاي آن بانوي بزرگ ميافتم از شكايت و بيقراري براي شهادت فرزندانم خجالت ميكشم.
"أنیس نقاش" در ادامه افزود: "عماد" که یکی از بهترین دوستان من بود و همیشه همدیگر را می دیدیم، هیچ دغدغه شخصی، خانوادگی و یا اهداف سیاسی در زندگی خود نداشت و تنها چیزی که به آن فکر می کرد [نبرد با]اسرائیل بود و فقط در این مورد حرف می زد.
وی در ادامه می افزاید: زندگی او به گونه ای نبود که همه فکر می کنند. او زندگی بسیار طبیعی داشت. عاشق فوتبال بازی کردن بود و همیشه به منطقه "الشیاح" در "ضاحیه جنوبی" بیروت می رفت تا با جوانان فوتبال بازی کند، البته بدون اینکه آنان بفهمند که او "عماد مغنیه" است. او همچنین به دوچرخه سواری و سفر کردن به جنوب لبنان علاقه زیادی داشت و همیشه به صورت عادی و طبیعی با خانواده اش برای خرید به بازار می رفت.
"نقاش" در ادامه می افزاید: نکته قابل توجه اینست که بسیاری از نیروهای حزب الله نمی دانستند که او همان "عماد مغنیه" و فقط اسم او را شنیده بودند، زیرا او همواره با نامهای مختلف از جمله "مرتضی" و یا "مصطفی" و غیره خود را معرفی می کرد و با همین نامها مذاکرات سیاسی و امنیتی خود را انجام می داد. او همچنین در سمینارها شرکت می کرد و با این نامها سخنرانی می کرد بدون اینکه حاضرین بدانند که این فرد همان "عماد" و یا "حاج رضوان" است.
"نقاش" در ادامه می گوید: عکس های بسیار زیادی از "مغنیه" وجود داشت اما هیچکدام واقعی نبود. عکس واقعی همان عکسی است که رسانه حزب الله (شبکه المنار) آنرا پخش کرد. البته گفته می شود او برای اینکه شناسایی نشود عمل زیبایی و یا تغییر چهره انجام داده بود، اما این حرف اصلا درست نیست. من او را از سال 1976 میلادی می شناسم و اصلا یاد ندارم که چنین عمل جراحی انجام داده باشد. فقط به مرور زمان وزنش بیشتر شد به همین دلیل کمی چهره اش تغییر یافت. البته بالا رفتن سن او نیز در تغییر چهره اش نیز بی تأثیر نبود.
وی در ادامه می افزاید: دقیق ترین چهره او را می توانیم در همان عکسی مشاهده کنیم که با لباس نظامی بود و توسط شبکه المنار منتشر شد. این عکس چند ماه قبل از جنگ 33 روزه سال 2006 میلادی از وی گرفته شد.
این روزنامه نگار سرشناس لبنانی در ادامه می افزاید: در آینده ای نزدیک فیلم مستندی از زندگی وی پخش خواهد شد تا همگان بیشتر با وی آشنا شوند.
"نقاش" در مورد ارتباط وی با "یاسر عرفات" رئیس سابق تشکیلات خودگردان فلسطین و یا "سنی" بودن "عماد مغنیه" می گوید: شنیدم که در برخی رسانه ها اعلام شد که "عماد" اصلش فلسطینی بوده و در گذشته از مذهب سنی به مذهب تشییع گرویده. این درست نیست. خانواده "مغنیه" خانواده ای شیعه و سرشناس در لبنان است و اصلشان هم فلسطینی نیست بلکه به جنوب لبنان تعلق دارند. حتی "محمد جواد مغنیه" که یکی از مفسران قرآن کریم و از علمای سرشناس شیعه است از این خانواده بود.
"نقاش" در ادامه می گوید: همچنین شایعه شد که "عماد" از نیروهای "یاسر عرفات" بوده است. این خبر اصلا درست نیست. بلکه من در گذشته با نیروهای جنبش فتح فعالیت می کردم و مسوول بخش جوانان بودم و در سال 1976 "عماد" که تنها 15 سال سن داشت پیش من آمد و گفت: ما چند جوان از منطقه "ضاحیه" هستیم که می خواهیم آموزش های نظامی ببینیم اما اصلا نمی خواهیم به جنبش فتح بپیوندیم.
وی در پایان در مورد ترور وی می گوید: درست است که آنان توانستند او را ترور کنند اما مطمئنا این کار یکدفعه صورت نگرفت بلکه سالها پیگیری، تلاش و برنامه ریزی نیاز داشت.
زمانی که اولین موشکها را به سوی حیفا شلیک کردیم و قلب تلآویو را هدف قرار دادیم، طعم پیروزی را با همهی خستگی چشیدیم. قیافهی خسته و درهم شکستهی سربازان اسراییلی، مرگ و شکست آنها را در برابر چشمانمان مجسم میساخت.از مرگ سربازان اسراییلی لذتی نمیبردیم زیرا که برای ارضای حس انتقام به میدان جنگ نیامده بودیم. بسیاری از ما عزیزی، دوستی و برادری را در این جنگ از دست داده بودیم. دیگر به صحنهی پر کشیدن و رفتن عادت کرده بودیم. خبر شهادت همسنگرانمان به همان اندازهای که ما را غمگین میساخت حسرت را در دل و روانمان میکاشت. باور کنید رسیدن به لقاءالله بزرگترین عامل نشاط و شادی رزمندگان حق در برابر ارتش اسطورهیی اسراییل بود.
در این میان مردی از جنس نور، مردی از افسانههای دور، مردی از رخسار حق، مردی از لبخند صبح پا به پای ما جوانان مقاومت در جنگ 33 روزهی لبنان میآمد. او کسی جز شهید عماد مغنیه نبود. مثل همیشه ساکت و کم حرف بود، سکوتش نیز معنویت بود. همهی ما به گروههای هشت الی ده نفر تقسیم شده بودیم وتنها آرزوی ما آن بود که حاج رضوان شبی هم سنگر ما باشد. تیزبین، کوشا و دقیق عمل میکرد. همیشه نقطهی قوت دشمن را برای ما نشانه میگرفت و از پیروزی سخن نمیگفت.
او معتقد بود پیروزی همیشه از آن حق است و مردان حق نباید به کسب میدان بیاندیشند زیرا که همیشه پیروزند.
او میگفت، باید تلاش کرد که حق را از ظالم ستاند اما نباید ظلمی در این میان به دشمن روا شود زیرا که حق ستاندن از ضعیفانی که خود طعمهی ظلم شدهاند، کمتر از ظلم روا کردن نیست.
با دشمن سرسخت بود و با دوستان مهربان. حاج رضوان گاهی که جنگ و ستیز با دشمن به طول میکشید ضعف و درد جسم بیرمغ خود را با تکیه به دیوار و اندکی تامل و سکوت از ما پنهان میساخت.
همهی رزمندگان جنگ 33 روزهی لبنان شهید مغنیه را به عنوان فرماندهی عملیات میشناختند. هیچ کس نمیدانست که همسنگرش حاج رضوان، همان شبحی بود که دشمن سالهاست به دنبال اوست.
اواخر جنگ که دیگر پیروزی حزبالله و مقاومت اسلامی لبنان ورد زبان همهی دنیا بود، کسی از دور با ماشینی در کنار یکی از سنگرها ایستاد. حاج رضوان در این لحظه دستش در دست یکی از بچهها گره خورده بود. آن غریبه فریاد زد حاج عماد آمدهایم که برویم به ستاد فرماندهی کل، سید حسن در انتظار شما است. همهی نگاهها به هم گره خورد، همه با سکوت از یکدیگر میپرسیدیم این همان عماد مغنیه، شبح دست نیافتنی است؟ هیچ کس جرات نداشت این را از حاج رضوان بپرسد. او با لبخندی آکنده از امید به ما گفت بچهها ما پیروز شدیم، شما از همان اول هم به حضور من نیازی نداشتید، عقابهای تیزبین صحرا به بادیه گردی چون من نیاز نداشتند. درود بر شما رزمندگان اسلام، سرافراز باشید که سرافرازی اسلام در دستان شماست. با لبخندی گرم و روحی آکنده از اعتماد به آرامی از ما جدا شد تا بار دیگر یک افسانهی دست نیافتنی شود.
دقت عمل و برنامهریزی حاج رضوان در جنگ 33 روزهی لبنان بینظیر بود، همیشه پیشبینیهای او دربارهی دشمن درست از آب در می آمد و ما بعد از کسب هر پیروزی به او میگفتیم حاجی باز هم پیشبینی کردی، الحق که علم غیب داری، او با لبخندی در پاسخ میگفت برای رویارویی با دشمن نیازی به علم غیب نیست، کافی است به ضعف دشمن و به قدرت خود بیندیشیم. آن روز بعد از رفتن حاج رضوان هیچ کس تا صبح سخن نمیگفت، هر کس با خیال خود شب را به صبح رساند."
اشتباه نکنید، شهید مغنیه دست راست سید حسن نبود. عماد مغنیه نیروی اصلی و راهبردی حزب الله نبود، او تنها یک مرد بود، مردی که سنگینی غم را بر دوش میکشید تا داد آه و نالهی کودکان فلسطینی را، آه و اشک مادران و کودکان لبنانی را از اسراییل و از آمریکا و از همهی همپیمانانشان بستاند. او همانطوری که برای ما یک هم سنگر و دوست بود، برای سید حسن یک برادر بود. باور کنید سید حسن این داغ را پیش از این چشیده است؛ سید حسن برای مغنیه نمیگرید، سید حسن برای خود میگرید که با نبود مردان بزرگی چون مغنیه بار غم را به تنهایی به دوش خواهد کشید و سفر را بار دیگر با نبود یکی دیگر از رهروان حق به تنهایی خواهد پیمود. فراموش نکنید نبود مغنیه هرگز ضربهی دردناکی به پیکر مقاومت لبنان نیست چرا که همهی مقاومت لبنان در راس آن سید حسن، مردان مقاومت هستند. مغنیه رفت که مغنیهی دیگری از مقاومت جایش را بگیرد و راه او را در تاریخ ادامه دهد. و داغهای دیگر بر قلب دشمن بنشاند.
منابع سلسله مقالات شهید عماد مغنیه :
سایت خبری تحلیلی فرهنگ انقلاب اسلامی
خبرگزاری فارس
واحد مرکزی خبر
مرکز اطلاع رسانی فلسطین
رجا نیوز
شیعه نیوز
ايرنا
سایت الف
سايت مقاومت
پرس تی ی بیروت
انصار نیوز
سایت ۴ دیپلمات
جهان
خبرگزاری ایسنا
www.aviny.com
www.hamshahrionline.ir
www.ebtekarnews.com
www.farhangnews.ir
www.farhangnews.ir
www.shia-online.ir
www.irdiplomacy.ir
/خ
همچنين او را مسئول چندين نوبت عمليات شهادت طلبانه عليه سفارت آمريکا در لبنان و کويت و ربودن هواپيماي امير کويت مي داند. جايزه 25 ميليون دلاري آمريکا براي زنده يا مرده عماد، نشان از هراس جنايتکاران و تروريست هاي دولتي از هرگونه مقاومت دارد. بر خلاف آنچه آمريکا و رژيم صهيونيستي عليه عماد مغنيه جوسازي مي کنند و او را تروريستي بزرگ مي نامند، وي تنها رزمنده اي خالص از مقاومت اسلامي لبنان بود که براي نجات کشورش از اشغالگران، تا پاي جان مبارزه کرد و بيش از 26 سال، سازمان هاي اطلاعاتي 42 کشور از جمله سيا و موساد را به دنبال خود کشاند.
بدون شک، توانايي هاي خارق العاده عماد مغنيه يا همان « حاج رضوان »، در « لجنه امنيه » حزب الله، نقش بسزايي در پيشرفت کميته امنيتي و وارد آوردن ضربات جبران ناپذير بر رژيم اشغالگر قدس داشته است. تاثير اين ضربات بر پيکره صهيونيسم جهاني به حدي بود که پس از شهادتش سخنگوي وزارت خارجه آمريکا اعلام کرد جهان پس از مغنيه ( بخوانيد آمريکا و هم پيمانانش) روزهاي آرام تري را خواهد داشت. امروزه هر کس بخواهد از دين و کشور خويش در برابر اشغالگران دفاع کند، به تروريسم متهم مي شود که اين چيز تازه اي نيست.
با آنکه معاون جهادي حزب الله محسوب مي شد اما اصلا علاقه اي به کسب مدارج سياسي در حزب الله نداشت و عضو شوراي رهبري هم نبود. بعد از سال ها و اصرارهاي مکرر سيد حسن به وي مبني بر شرکت در انتخابات شوراي رهبري پذيرفت که نامزد شود. اما در دل راضي نبود و هيچ تلاشي براي کسب آرا نکرد. راي گيري که انجام شد، بالا ترين راي را آورد پس از نصرالله. همه جا بود و هيچ جا نبود. مثل ماهي اي بود که در دست نمي آيد. هر جا که مي خواست حضور پيدا مي کرد بدون آن که کسي پي به حضورش ببرد يا او را بشناسد.
زبان انگليسي، فرانسه و فارسي را به خوبي عربي بلد بود و صحبت مي کرد. گاهي در برخي جلسات مترجم بودن را بهانه اي براي حضورش و مطلع شدن از نظرات طرفين قرار مي داد و آن قدر خوب از عهده اين کار برمي آمد که هيچ کس شک نمي کرد که او مترجم نيست و عماد مغنيه، مغز متفکر حزب الله لبنان است. حتي گاهي نظرات طرف خودي را که فکر مي کرد نياز به اصلاح دارد در قالب ترجمه اصلاح کرده و نظر خودش را اعمال مي کرد. از اين طريق هميشه در جريان اطلاعات دست اول بود. در هر موضوعي نظرات بسيار خوب و قوي ارائه مي داد، حتي در فيلم سازي و کارهاي رسانه اي شبکه المنار. اما در جاهايي که مي خواست ابراز نظر کند و نظرش مخالف راي شخص ديگري بود، طوري آن را بيان مي کرد که اصلا طرف مقابل احساس مخالفت از سوي حاج رضوان نمي کرد و به خوبي اشکال ديدگاهش را مي پذيرفت، بدون آن که کدورتي بين آنها ايجاد شود.
حاج عماد صفات خاص اساسی داشت که از ابتدای عمر شریفش در وی بود و حتی در زمان نوجوانی اش به آنها معروف شده بود. کسانی که با او بوده اند می دانند که در 13 سالگی به سه مشخصه مهم و اساسی شناخته می شد: اول، صفت غیرت و دفاع از مظلوم است تا حدی که ممکن نبود او با آنکه 13 سال بیشتر نداشت، کسی را ببیند که مظلوم است و او را کمک نکند. و معروف است که هر جا درگیری به وجود می آمد طرف مظلوم از او تقاضا می کرد تا از او دفاع کند. صفت دیگر موجود در حاج عماد، کرم و کرامت وی بود. و معروف بود که اگر قرار بود چیزی توزیع بشود و به همه داده بشود و یا خورده بشود، حاج عماد آخرین نفری بود که می خواست آن را بگیرد، به همه می رسید و بر خودش سخت می گرفت و در این موارد آخرین نفر بود. سومین آنها شهامت بود که او را از همان سنین کم متمایز می کرد. و این صفات آنهایی است که در یک رهبر وجود دارد و از همان سنین در حاج عماد وجود داشت.
بد نیست بدانید، در منطقه ای از بیروت که به آن شیاح می گویند، حاج عماد و دوستانش گروهی کوچک را تشکیل داده بودند تا از مظلومین دفاع کنند و مسائل عبادی و نماز را برپا می داشتند که در آن زمان به خاطر حضور فرقه های مختلف مسیحی و کمونیست و... کاری بس دشوار بود. معروف است که روزی میان او و احزاب آنجا بر سر مساله ای درگیری شد و جماعت مومنان هم در آن زمان بسیار اندک بود ولی حاج عماد توانست در حالی که تقریبا 20 سال داشت برابر آنها که بین 30 تا 40 نفر بودند بایستد و آن گروه مهم را شکست دهد. و معروف است که هر جای بیروت که جماعت مومنان با دیگران درگیر می شدند و حاج عماد در میان شان بود، به خاطر وجود او و همین خصوصیت جرات و شجاعتی که در حاج عماد وجود داشت طرف مقابل از معرکه فرار می کرد.
علاقه زيادي به اهل بيت (ع) داشت و در همه کارهايش به ايشان توسل مي جست و همين باعث شده بود ثبات روحاني،معنوي و عرفاني زيادي پيدا کند که در اوج دشوارترين عمليات ها هم طمانينه و آرامش خاصي داشته باشد. ايران که مي آمد سعي مي کرد حتما به زيارت امام رضا (ع) مشرف شود و اغلب، فرصت زيارت حضرت معصومه(س) را هم از دست نمي داد.
بسيار پايبند مستحبات به خصوص زيارت عاشورا بود و آنرا مي خواند. علاقه خاصي هم به امام حسين«ع» و حضرت رقيه«س» داشت و هرگاه که سوريه مي رفت حتما به زيارت ايشان مي شتافت. آخر هم مزد خود را از سه ساله ابا عبدالله گرفت. شب شهادتش به زيارت حضرت رقيه مي رود، در عزاداري حرم شرکت مي کند، غذاي نذري هم مي خورد و بعد هم در جلسه شرکت مي کند و آخرش هم... راستي آن شب، شب شهادت رقيه بود.
ماهواره هاي جاسوسي رژيم صهيونيستي و هواپيماهاي بدون سرنشين Mk ، بيست و چهار ساعته در حال گشت زني در آسمان بيروت هستند و هر گونه جابجايي و فعاليت را زير نظر دارند. حاج رضوان براي اينکه مقرهاي حزب الله لو نروند، دستور داده بود تعدادي ماشين مدام در شهر بچرخند و از خانه اي به خانه ديگر و از پارکينگي به پارکينگي ديگر بروند، در حالي که جز راننده سرنشيني نداشتند و آن اماکن هم يا خالي بودند يا ارتباطي با حزب الله نداشتند. همين باعث شده بود با اينکه دهها بار همراهش به خانه شان رفته بودم، هيچ گاه محل آن را ياد نگرفتم چون هر بار از مسير جديدي مي رفتند و در راه هم چند ماشين عوض مي کرديم.
حاج عماد، فرمانده دو پيروزي ارزشمند و تاريخي حزب الله يعني جنگ سال 2000 که منجر به خروج رژيم صهيونيستي از لبنان شد و نيز جنگ 33 روزه در سال 2006 بود. آموزش هاي او مبتني بر اين ايده بود; حداکثر تلفات از دشمن و حداقل براي نيروهاي خودي. در شب فرار اسراييل (سال 2000) و در حاليکه کمربند امنيتي بيروت را هم ترک کرده، و به سرعت در حال عقب نشيني به سمت مرزهايشان بودند، شوراي رهبري حزب الله جلسه اي تشکيل داد جهت تصميم گيري در مورد اقدامات بعدي. شهيد عماد مغنيه در آن جلسه معتقد بود که ما براي ذلت بيشتر اسراييل و خوار کردن آنها بايد آنها را تعقيب کنيم و در واقع تا لحظه آخر هم نگذاريم براحتي لبنان را را ترک کنند.
اين بار ديگر مطمئن بودند تلاش هايشان جواب داده و عماد مغنيه را يافته اند آنهم در يک کشتي پاکستاني در دوحه قطر. کارکشته ترين واحدهاي دريايي ناوگان پنجم آمريکا مستقر در خليج فارس متشکل از چند کشتي، قايق، کماندوهاي واحد شناسايي و غواصان حرفه اي ماموريت داشتند او را در حمله اي برق آسا زنده دستگير کنند. عمليات در آخرين دقايق لغو شد چرا که عماد مغنيه باز هم تور امنيتي آنها را ترک کرده بود بدون آنکه ردي از خود بر جای گذاشته باشد.
چند ماهي به نبرد 33 روزه مانده بود آن روز بعد از مدت ها جلسه اي با او داشتم بعد از جلسه به من گفت: بيا اتاق بغل مي خواهم چيزهاي جالبي را نشانت دهم. باور کردني نبود. تجهيزات و برنامه هايي که او را براي نبرد احتمالي با رژيم صهيونيستي آماده کرده بود خارج از حد تصور بودند. او در طراحي هايش از همه تجربه ها استفاده کرده بود از جنگ هاي چريکي ويتنام و الجزاير گرفته تا جنگ فلسطين. جنگ 33 روزه آمده و رفت اما حزب الله قويتر از سابق باقي ماند. حاج عماد در طول جنگ توانست مکالمات دشمن را شنود کند اما آنها نتوانستند. او در اسرائيلي ها نفوذ کرد اما آرزوي کوچکترين اطلاعاتي از داخل حزب ا... بر دل آنها ماند.
سرويس هاي امنيتي چندين کشور غربي دنبالش بودند، صبح و شب. بار ها هم جاهاي مختلف دنيا اقدام به ترور او کردند اما هيچ گاه موفق نبودند. آخرين بار در محله کفرسوسه در دمشق بود. اين بار همه آمده بودند; آمريکايي ها، اروپايي ها، موساد و حتي عرب ها. ماشين در يک کشور اروپايي با نظارت سيا بمب گذاري مي شود و از آنجا به سوريه منتقل مي گردد. کشور هاي عربي محل جلسه را لو داده بودند و موساد بمب را منفجر کرد. حاج عماد هنگامي که قصد سوار شدن به خودرويش را داشت متوجه خودروي مشکوکي که پشت ماشينش پارک بود شد، اما ديگر دير شده بود.
شهید مغنیه از نگاه دیگران: از زبان مادر
مادر شهيدان مغنيه اظهار داشت: تصميمگيري براي نحوه ارتباط با فرزندانم خيلي وقتها برايم مشكل بود ولي با توكل بر خدا توانستم آنها را طوري تربيت كنم كه راه شهيد چمران را ادامه دهند و از اينكه در راه اسلام به شهادت رسيدند بسيار خوشحالم.
ام عماد با بيان اينكه "پسر من همه چيز را از استاد خود شهيد چمران آموخت "، تصريح كرد: شهيد چمران با خانواده ما رابطه صميمي داشت و عماد هميشه خود را شاگرد چمران ميخواند، شهيد چمران در دوران امام موسي صدر مدتي را با ما زندگي كرد و عماد هم تحت تأثير رفتار وي بسياري از اخلاقيات را كسب كرد.
وي با اشاره به فضاي سياسي لبنان و احزاب و گروههاي مختلف اين كشور و نگراني از تربيت فرزندان خود افزود: لبنان به دليل وجود طوائف و قوميتهاي مذهبي و سياسي مختلف، داراي تفكرات متنوع و مختلفي در زمينه هاي گوناگون است، خانواده ما شيعه و از محبان اهل بيت (ع) هستند و اين امر بيشتر مرا نگران تربيت فرزندانم ميكرد به گونهاي كه رشد و تعالي در سايه اهل بيت (ع) و ادامه دادن راه انبياء را سرلوحه تربيت آنها قرار داده بودم و اين امر برايم بسيار مهم و جدي بود.
مادر شهيدان مغنيه گفت: چون عماد روابط خوبي با دوستانش داشت، فرماندهان حزب الله به خانه ما رفت و آمد داشتند و حتي ميتوانم بگويم بسياري از آنها ساعاتي از روز را تحت تربيت من بودند.
ام عماد در پاسخ به اين سؤال كه چگونه در برابر شهادت سه فرزندتان صبوري كرديد، اظهار دشت: حضرت زينب كبري(س) اسوه و الگوي صبر براي من و تمام شيعيان است، هر وقت كه ياد مصيبتهاي آن بانوي بزرگ ميافتم از شكايت و بيقراري براي شهادت فرزندانم خجالت ميكشم.
مغنیه از نگاه دیگران: از زبان انیس نقاش
"أنیس نقاش" در ادامه افزود: "عماد" که یکی از بهترین دوستان من بود و همیشه همدیگر را می دیدیم، هیچ دغدغه شخصی، خانوادگی و یا اهداف سیاسی در زندگی خود نداشت و تنها چیزی که به آن فکر می کرد [نبرد با]اسرائیل بود و فقط در این مورد حرف می زد.
وی در ادامه می افزاید: زندگی او به گونه ای نبود که همه فکر می کنند. او زندگی بسیار طبیعی داشت. عاشق فوتبال بازی کردن بود و همیشه به منطقه "الشیاح" در "ضاحیه جنوبی" بیروت می رفت تا با جوانان فوتبال بازی کند، البته بدون اینکه آنان بفهمند که او "عماد مغنیه" است. او همچنین به دوچرخه سواری و سفر کردن به جنوب لبنان علاقه زیادی داشت و همیشه به صورت عادی و طبیعی با خانواده اش برای خرید به بازار می رفت.
"نقاش" در ادامه می افزاید: نکته قابل توجه اینست که بسیاری از نیروهای حزب الله نمی دانستند که او همان "عماد مغنیه" و فقط اسم او را شنیده بودند، زیرا او همواره با نامهای مختلف از جمله "مرتضی" و یا "مصطفی" و غیره خود را معرفی می کرد و با همین نامها مذاکرات سیاسی و امنیتی خود را انجام می داد. او همچنین در سمینارها شرکت می کرد و با این نامها سخنرانی می کرد بدون اینکه حاضرین بدانند که این فرد همان "عماد" و یا "حاج رضوان" است.
"نقاش" در ادامه می گوید: عکس های بسیار زیادی از "مغنیه" وجود داشت اما هیچکدام واقعی نبود. عکس واقعی همان عکسی است که رسانه حزب الله (شبکه المنار) آنرا پخش کرد. البته گفته می شود او برای اینکه شناسایی نشود عمل زیبایی و یا تغییر چهره انجام داده بود، اما این حرف اصلا درست نیست. من او را از سال 1976 میلادی می شناسم و اصلا یاد ندارم که چنین عمل جراحی انجام داده باشد. فقط به مرور زمان وزنش بیشتر شد به همین دلیل کمی چهره اش تغییر یافت. البته بالا رفتن سن او نیز در تغییر چهره اش نیز بی تأثیر نبود.
وی در ادامه می افزاید: دقیق ترین چهره او را می توانیم در همان عکسی مشاهده کنیم که با لباس نظامی بود و توسط شبکه المنار منتشر شد. این عکس چند ماه قبل از جنگ 33 روزه سال 2006 میلادی از وی گرفته شد.
این روزنامه نگار سرشناس لبنانی در ادامه می افزاید: در آینده ای نزدیک فیلم مستندی از زندگی وی پخش خواهد شد تا همگان بیشتر با وی آشنا شوند.
"نقاش" در مورد ارتباط وی با "یاسر عرفات" رئیس سابق تشکیلات خودگردان فلسطین و یا "سنی" بودن "عماد مغنیه" می گوید: شنیدم که در برخی رسانه ها اعلام شد که "عماد" اصلش فلسطینی بوده و در گذشته از مذهب سنی به مذهب تشییع گرویده. این درست نیست. خانواده "مغنیه" خانواده ای شیعه و سرشناس در لبنان است و اصلشان هم فلسطینی نیست بلکه به جنوب لبنان تعلق دارند. حتی "محمد جواد مغنیه" که یکی از مفسران قرآن کریم و از علمای سرشناس شیعه است از این خانواده بود.
"نقاش" در ادامه می گوید: همچنین شایعه شد که "عماد" از نیروهای "یاسر عرفات" بوده است. این خبر اصلا درست نیست. بلکه من در گذشته با نیروهای جنبش فتح فعالیت می کردم و مسوول بخش جوانان بودم و در سال 1976 "عماد" که تنها 15 سال سن داشت پیش من آمد و گفت: ما چند جوان از منطقه "ضاحیه" هستیم که می خواهیم آموزش های نظامی ببینیم اما اصلا نمی خواهیم به جنبش فتح بپیوندیم.
وی در پایان در مورد ترور وی می گوید: درست است که آنان توانستند او را ترور کنند اما مطمئنا این کار یکدفعه صورت نگرفت بلکه سالها پیگیری، تلاش و برنامه ریزی نیاز داشت.
خاطراتی از یکی از رزمندگان در جنگ 33 روزه
زمانی که اولین موشکها را به سوی حیفا شلیک کردیم و قلب تلآویو را هدف قرار دادیم، طعم پیروزی را با همهی خستگی چشیدیم. قیافهی خسته و درهم شکستهی سربازان اسراییلی، مرگ و شکست آنها را در برابر چشمانمان مجسم میساخت.از مرگ سربازان اسراییلی لذتی نمیبردیم زیرا که برای ارضای حس انتقام به میدان جنگ نیامده بودیم. بسیاری از ما عزیزی، دوستی و برادری را در این جنگ از دست داده بودیم. دیگر به صحنهی پر کشیدن و رفتن عادت کرده بودیم. خبر شهادت همسنگرانمان به همان اندازهای که ما را غمگین میساخت حسرت را در دل و روانمان میکاشت. باور کنید رسیدن به لقاءالله بزرگترین عامل نشاط و شادی رزمندگان حق در برابر ارتش اسطورهیی اسراییل بود.
در این میان مردی از جنس نور، مردی از افسانههای دور، مردی از رخسار حق، مردی از لبخند صبح پا به پای ما جوانان مقاومت در جنگ 33 روزهی لبنان میآمد. او کسی جز شهید عماد مغنیه نبود. مثل همیشه ساکت و کم حرف بود، سکوتش نیز معنویت بود. همهی ما به گروههای هشت الی ده نفر تقسیم شده بودیم وتنها آرزوی ما آن بود که حاج رضوان شبی هم سنگر ما باشد. تیزبین، کوشا و دقیق عمل میکرد. همیشه نقطهی قوت دشمن را برای ما نشانه میگرفت و از پیروزی سخن نمیگفت.
او معتقد بود پیروزی همیشه از آن حق است و مردان حق نباید به کسب میدان بیاندیشند زیرا که همیشه پیروزند.
او میگفت، باید تلاش کرد که حق را از ظالم ستاند اما نباید ظلمی در این میان به دشمن روا شود زیرا که حق ستاندن از ضعیفانی که خود طعمهی ظلم شدهاند، کمتر از ظلم روا کردن نیست.
با دشمن سرسخت بود و با دوستان مهربان. حاج رضوان گاهی که جنگ و ستیز با دشمن به طول میکشید ضعف و درد جسم بیرمغ خود را با تکیه به دیوار و اندکی تامل و سکوت از ما پنهان میساخت.
همهی رزمندگان جنگ 33 روزهی لبنان شهید مغنیه را به عنوان فرماندهی عملیات میشناختند. هیچ کس نمیدانست که همسنگرش حاج رضوان، همان شبحی بود که دشمن سالهاست به دنبال اوست.
اواخر جنگ که دیگر پیروزی حزبالله و مقاومت اسلامی لبنان ورد زبان همهی دنیا بود، کسی از دور با ماشینی در کنار یکی از سنگرها ایستاد. حاج رضوان در این لحظه دستش در دست یکی از بچهها گره خورده بود. آن غریبه فریاد زد حاج عماد آمدهایم که برویم به ستاد فرماندهی کل، سید حسن در انتظار شما است. همهی نگاهها به هم گره خورد، همه با سکوت از یکدیگر میپرسیدیم این همان عماد مغنیه، شبح دست نیافتنی است؟ هیچ کس جرات نداشت این را از حاج رضوان بپرسد. او با لبخندی آکنده از امید به ما گفت بچهها ما پیروز شدیم، شما از همان اول هم به حضور من نیازی نداشتید، عقابهای تیزبین صحرا به بادیه گردی چون من نیاز نداشتند. درود بر شما رزمندگان اسلام، سرافراز باشید که سرافرازی اسلام در دستان شماست. با لبخندی گرم و روحی آکنده از اعتماد به آرامی از ما جدا شد تا بار دیگر یک افسانهی دست نیافتنی شود.
دقت عمل و برنامهریزی حاج رضوان در جنگ 33 روزهی لبنان بینظیر بود، همیشه پیشبینیهای او دربارهی دشمن درست از آب در می آمد و ما بعد از کسب هر پیروزی به او میگفتیم حاجی باز هم پیشبینی کردی، الحق که علم غیب داری، او با لبخندی در پاسخ میگفت برای رویارویی با دشمن نیازی به علم غیب نیست، کافی است به ضعف دشمن و به قدرت خود بیندیشیم. آن روز بعد از رفتن حاج رضوان هیچ کس تا صبح سخن نمیگفت، هر کس با خیال خود شب را به صبح رساند."
اشتباه نکنید، شهید مغنیه دست راست سید حسن نبود. عماد مغنیه نیروی اصلی و راهبردی حزب الله نبود، او تنها یک مرد بود، مردی که سنگینی غم را بر دوش میکشید تا داد آه و نالهی کودکان فلسطینی را، آه و اشک مادران و کودکان لبنانی را از اسراییل و از آمریکا و از همهی همپیمانانشان بستاند. او همانطوری که برای ما یک هم سنگر و دوست بود، برای سید حسن یک برادر بود. باور کنید سید حسن این داغ را پیش از این چشیده است؛ سید حسن برای مغنیه نمیگرید، سید حسن برای خود میگرید که با نبود مردان بزرگی چون مغنیه بار غم را به تنهایی به دوش خواهد کشید و سفر را بار دیگر با نبود یکی دیگر از رهروان حق به تنهایی خواهد پیمود. فراموش نکنید نبود مغنیه هرگز ضربهی دردناکی به پیکر مقاومت لبنان نیست چرا که همهی مقاومت لبنان در راس آن سید حسن، مردان مقاومت هستند. مغنیه رفت که مغنیهی دیگری از مقاومت جایش را بگیرد و راه او را در تاریخ ادامه دهد. و داغهای دیگر بر قلب دشمن بنشاند.
منابع سلسله مقالات شهید عماد مغنیه :
سایت خبری تحلیلی فرهنگ انقلاب اسلامی
خبرگزاری فارس
واحد مرکزی خبر
مرکز اطلاع رسانی فلسطین
رجا نیوز
شیعه نیوز
ايرنا
سایت الف
سايت مقاومت
پرس تی ی بیروت
انصار نیوز
سایت ۴ دیپلمات
جهان
خبرگزاری ایسنا
www.aviny.com
www.hamshahrionline.ir
www.ebtekarnews.com
www.farhangnews.ir
www.farhangnews.ir
www.shia-online.ir
www.irdiplomacy.ir
/خ