شعر پر دردسر

متن زیر یکی از خاطرات زیبای احمد عربلو، نویسنده و طنزپرداز‌ محبوب نوجوانان، است که با هم آن را می خوانیم.
چهارشنبه، 11 تير 1399
تخمین زمان مطالعه:
نویسنده : احمد عربلو
تصویر گر : زهرا خمسه
موارد بیشتر برای شما
شعر پر دردسر

نویسنده و طنزپرداز‌ محبوب نوجوانان، آقای احمد عربلو از خاطرات‌شان برای‌مان می‌گویند

خیابان‌های شلوغ تهران بزرگ در پانزده روز اول عید هر سال، واقعاً دیدنی است. شهر مثل شهر می‌شود. از ترافیک و دود و سروصدای ماشین و موتور و هوارهوار مردم و بوق‌وموق، خبری نیست. وضعیّت طوری است که حسابی هوای شاعری به کلّه‌ی آدم می‌زند؛ اما اگر از من می‌شنوید، شما اگر روزی گذارتان در یک چنین ایّام شاعرانه‌ای به تهران بزرگ افتاد، هوس شعر سرودن به سرتان نزند، چرا؟ حالا برای‌تان عرض می‌کنم:

یک بار در چنین ایّام فرخنده‌ای راه افتادم به طرف دفتر مجلّه محلّ کارم. بلبلان می‌خواندند و هوا تمیز بود و مردم هم تمیز بودند و من سرمست از این همه زیبایی! رسیدم به میدانی که از آن‌جا باید با سواری‌های شخصی می‌رفتم محلّ کارم. روی سواری‌ها مسیر مبدأ و مقصد نوشته شده بود؛ یعنی سواری‌ها، خطّی بودند. هم‌چنان که سعی می‌کردم از این همه آرامش استفاده کنم، رفتم و با ادب و ارکان نشستم داخل سواری. روزنامه‌ای از داخل کیفم درآوردم و شروع به خواندن کردم؛ امّا هنوز ماجرای مردی که درگیرودار جدا کردن دو خر از یکدیگر، یکی از گوش‌هایش توسّط یکی از خرها کنده شده بود، تمام نشده بود که آقای راننده سرش را داخل سواری کرد و گفت: «داداش! ما جایی نمی‌رویم، لطف کنید پیاده شوید و با ماشین دیگری بروید...»

دلم نمی‌خواست دوباره پیاده شوم و سوار ماشین دیگری بشوم. این بود که گفتم: «آقا! مگر خطّی نیستید؟»

راننده گفت:‌ «خطّی هستیم که هستیم، الان جایی نمی‌رویم...»

چاره‌ای نبود. می‌دانستم که چانه‌زدن با راننده‌، بی‌خود است. این بود که با اکراه پیاده شدم و رفتم کنار خیابان، به امید سواری خطّی دیگری ایستادم و با حسرت به همان سواری خالی که سوارش بودم، نگاه کردم.

راننده داشت با دوستانش گپ می‌زد و می‌خندید. در همین موقع ناگهان حسّ شاعری‌ام گل کرد و شعرواره‌ای به ذهنم رسید. حالا چه جای حسّ شاعری بود!

سرو در خاطر سرسبز خودش
خواب خوش‌رنگ شقایق می‌دید

برای این‌که شعر از خاطرم نرود، تندی آن را گوشه‌ی روزنامه‌ای که در دستم بود، یادداشت کردم. چشم‌تان روز بد نبیند. هنوز روزنامه را نبسته بودم که ناگهان راننده‌ی همان سواری خطّی خالی، مثل اجل معلق سر رسید، روزنامه را از دستم قاپید و فریاد زد: «واسه چی شماره برمی‌داری؟ خیال کردی شماره برداشتن هنره، هان؟» هاج و واج ماندم و زبانم از تعجّب بند آمد.


منبع: مجله باران


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
شب چله در بین بزرگترین ایل عشایر کشور در اردبیل
play_arrow
شب چله در بین بزرگترین ایل عشایر کشور در اردبیل
غافل‌گیریِ بدون تعارف برای مادرانی که سال‌ها از فرزندانشان دور مانده‌اند
play_arrow
غافل‌گیریِ بدون تعارف برای مادرانی که سال‌ها از فرزندانشان دور مانده‌اند
شوی تبلیغاتی حجاب در سوریه توسط تروریست ها
play_arrow
شوی تبلیغاتی حجاب در سوریه توسط تروریست ها
تغییر چهره نیروهای امنیتی دولت سابق سوریه برای شناسایی مخالفین
play_arrow
تغییر چهره نیروهای امنیتی دولت سابق سوریه برای شناسایی مخالفین
صدور ۳ قطعنامه ضد رژیم اسرائیل در یک روز
play_arrow
صدور ۳ قطعنامه ضد رژیم اسرائیل در یک روز
پاسخ جولانی به سوال مجری BBC در مصاحبه پیرامون نظرش درباره تحصیل زنان و نوشیدنی‌های الکلی
play_arrow
پاسخ جولانی به سوال مجری BBC در مصاحبه پیرامون نظرش درباره تحصیل زنان و نوشیدنی‌های الکلی
فرصت سوزی عجیب مهدی طارمی در شرایط عالی گلزنی
play_arrow
فرصت سوزی عجیب مهدی طارمی در شرایط عالی گلزنی
حرکات موزون وینیسیوس جونیور، بعد از فتح جایزه The Best از طرف فیفا
play_arrow
حرکات موزون وینیسیوس جونیور، بعد از فتح جایزه The Best از طرف فیفا
پنج گوهر درخشان میراث فاطمی
پنج گوهر درخشان میراث فاطمی
میلاد حضرت زهرا/فاطمه قهرمانه
music_note
میلاد حضرت زهرا/فاطمه قهرمانه
میلاد حضرت زهرا/مهر خدا/گروه سرود سراج مازندران
music_note
میلاد حضرت زهرا/مهر خدا/گروه سرود سراج مازندران
میلاد حضرت زهرا/جل الخالق/محمود کریمی
music_note
میلاد حضرت زهرا/جل الخالق/محمود کریمی
میلاد خضرت زهرا/میلاد امانی/گروه سرود نجم الثاقب
music_note
میلاد خضرت زهرا/میلاد امانی/گروه سرود نجم الثاقب
میلاد خضرت زهرا/آیه عشق/میلاد امانی
music_note
میلاد خضرت زهرا/آیه عشق/میلاد امانی
پیش نمایش مصاحبه احمد الجولانی با خبرنگار بی بی سی
play_arrow
پیش نمایش مصاحبه احمد الجولانی با خبرنگار بی بی سی