شهيد راه روشنگري و حق گویی
ابويقظان عماربن ياسر عسني در حدود 57سال قبل از هجرت پيامبر(ص)درقبيله بني مخزومبه دنيا آمد.
پدرش ياسر و مادرش سميه از مسلمانان پيشگام و از اولين شهيدان اسلام بودند.
عمار در حدود 48 سالگي در نخستين سالهاي بعثت پيامبر اكرم(ص)و به هنگام اقامت پيامبر در خانه ارقم اسلام آورد ودر اين راه تمام آزارها و شكنجه ها را به جان خريد.
چون از مهاجرين يمني بود و در مكه پايگاه اجتماعي نداشت از مستضعفان به شمار مي آمد . مشركان بت پرست مكي مستضعفان ساكن مكه مثل عمار بلال و صهيب را به دليل مسلمان شدنشان شكنجه مي كردند.عمار در زير شكنجه ها ناچار شد براي حفظ جان خويش سخن كفر آميزي را كه مشركان مي خواستند بگويدولي قلبش مالامال از ايمان و عشق به خدا بود.
وي هرچند در رويارويي با پيامبر از اين كار خود شرمنده بود و لي آيه قرآن نازل شد و رفتار تقيه آميز اورا ستودو بر ايمان قلبي او گواهي داد :الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان (آيه106 سوره نحل)
در اثر شكنجه ها به همراه گروهي از مسلمانان به حبشه هجرت كرد واندكي بعد پس از آرامش نسبي مكه به اين شهر برگشت وآنگاه به مدينه هجرت نمود.
عمار در ساخت مسجدالني حضور فعال داشت وو قتي با توهين عثمان مواجه شد پيامبر خدا در شان او فرمود :انك من اهل الجنه تقتلك الفئه الباغيه تو از اهل بهشت هستي . ستم پيشگان تو را خواهند كشت.
در جنگ خندق در حفر خندق پيرامون مدينه براي جلو گيري از نفوذ دشمن از فعالترين نيروهاي مسلمان بود كه مورد ستايش پيامبر قرار گرفت.
در جنگهاي بدر و احد و نيز بيعت رضوان همراه رسول خدا حضور يافت و در همه اين نبردها از پيشگامان لشگر اسلام بود.
عمار همچون سلمان از محرمان اسرار امير المومنين و فاطمه زهرا (س)بود.
در جريان سقيفه از مخالفان و معترضان به اين جريان بود و در مواقع مختلف از امام (ع) دفاع كرد.علي (ع)به گونه اي كم نظير او را ستود و در باره او فرمود :خدا عمار را رحمت كند كجا همانند او يافت مي شود به خداي كعبه او داراي صداقت است.
با رحلت رسول خدا و انحراف حركت جامعه مسلمانان از صراط مستقيم ولايت عمار با شناخت روشن و روشنگر خود لحظه اي در راهي كه پيش رو داشت ترديد نكرد و بدون توجه به وسوسه هاي موقعيت اجتماعي و منافع اقتصادي و ... از بيعت با خليفه اول امتناع كرد.
با صراحت تمام و در مقاطع مختلف از حقانيت امام علي(ع)سخن گفت.
با چند تن از اصحاب پيامبر (ص)همچون سلمان فارسي ابوذر غفاري مقدادبن اسود ابو ايوب انصاري خزيمه بن ثابت عثمان بن حنيف سهل بن حنيف به مسجد آمدند و در دفاع از حق علي (ع)كه حق حكومت بود در حضور مسلمين به بيان سخنراني پرداختند.سخنان عمار در آن جمع چنين بود :
"اي گروه قريش و اي مسلمانان اگر ندانسته ايد بدانيد كه اهل بيت پيامبر شما شايسته ترين ميراث بران و مقاوم ترين افراد در امر دين و ايمن ترين مومنينند كه نگهبان ملت و خير خواه امت اويند. پيش از آنكه دوستي شما نسبت به خاندان او متزلزل شودو دينتان ضعيف گردد و واقعيت شما آشكار گردد و سيل فتنه به شما روي آورد حق را به اهلش بر گردانيد.پيش از آنكه در ميان شما اختلاف پديد آيد و دشمن در شما طمع ورزيده و دين شما را ضايع گرداند.
مي دانيد كه بني هاشم از شما شايسته تر و علي (ع)طبق پيماني كه خدا و رسولش با شما بسته اند ولي شماست.امتيازات آشكار علي (ع)را مي دانيد. پيامبر در هاي خصوصي خانه هاي شما را از طرف مسجد بست مگر در خانه علي(ع)را. و فاطمه دختر ارجمندش را به همسري به او داد و در باره او فرمود : من شهر علم و حكمتم و علي در آن است . هر كس خواستار دانش باشد بايد از در آن وارد شود.شما در مشكلات ديني نا چاريد به او مراجعه كنيد ولي او از شما بي نياز است.
سوابق نيكويش را مي دانيد ولي هيچ يك از اين سوابق درخشان در شما نيست.پس چه شده است كه از او دست كشيده ايد و حقش را ربوده ايد؟ بدانيد كه كيفر ستمكاران بد است. به دوران جاهليت باز نگرديد كه زيان مي بينيد.
عمار ضمن حمايت از علي (ع) از شيوه هاي فاطمه زهرا (س) در دفاع از ولايت پشتيباني مي كرد. به اين علت سختيها و دشمنيهاي سران ستم را به خاطر خشنودي فاطمه زهرا(س)پذيرا شد و تا زماني كه آن حضرت زنده بود تن به بيعت نداد و تنها به خاطر حفظ وحدت مسلمين آن هم پس از شهادت فاطمه (س)راضي به بيعت شد.
در جريان شهادت حضرت زهرا (س) يكي از معدود افرادي بود كه طبق وصيت آن بانوي گرامي در تشييع پيكر مطهرش شركت كرد.
عمار از افراد گروه "شرطه الخميس "بود كه براي فداكاري در راه دين و حمايت از رهبري امام و اطاعت از همه فرمانهاي او پيمان جان با آن حضرت بستند.
او همانگونه كه در طول حيات پيامبر مومني جان بر كف و مدافع اسلام بود در دوران امامت علي(ع)نيز شيعه اي مخلص و استوار بود ودر ركاب وي با متجاوزان و پيمان شكنان جنگيد.
در جنگ يمامه كه جنگ مسلمانان با مرتدان بود در لحظات دشوار در گيري شجاعانه با دشمن مي جنگيد و در حاليكه زخمي شده بود و گوشش آسيب ديده وآويزان بود با ديدن روحيه ضعيف مسلمانان بر تخته سنگي بالا رفت و رزمندگان اسلام را به مقاومت و پايداري دعوت كرد و با معرفي خود به سپاه اسلام فرياد كشيد "آيا از بهشت فرار ميكنيد ؟ " نيروهاي ضعيف شده با ديدن عمار و رشادتهاي او با همان حال جراحت و خونريزي نيرو و توان گرفتند و دوباره پيرامون او گرد آمدند. با بسيج نيروها وآرايش رزمي دلاوران تهاجم دشمن را دفع كردند و با رشادت و مقاومت خود سبب پيروزي سپاه اسلام در اين جنگ شدند.
عمار در زمان خليفه دوم مدتي عهده دار امارت و ولايت كوفه بود ودر زمان مسئوليتش در اين شهر همجنان روحيه تواضع و اخلاص و ساده زيستي را حفظ كرد و كوشيد تا از عدل و حق فاصله نگيرد.
در سنگر نهي از منكر تلاشي چشمگير داشت ودر دوره خليفه سوم به سوئ استفاده هاي وابستگان خليفه از بيت المال انتقاد و اعتراض مي كرد و به خاطر همين رفتارش مورد خشم دولتمردان قرار گرفت.وقتي عثمان با سخنان منطقي عمار و انتقاد صريح او از چپاول ثروت مسلمانان از ناحيه حكومت مواجه شد وي را به شدت مورد ضرب و جرح قرار داد و لگدهاي او بر شكم عمار باعث شد عمار به بيماري فتق مبتلا شود.
چون به خاطر عمل به وظيفه اسلامي زبان به انتقاد گشوده بود ناراحتي هاي اين راه را به جان خريد و پس از آزارهايي كه در اين راه متحمل شد گفت " در هر حال خدا را سپاس گزارم .اولين بار نيست كه در راه خدا شكنجه مي شوم. "
پس از قتل عثمان از دعوت كنندگان مردم به بيعت با علي(ع)بود و خود از نخستين بيعت كنندگان با امام بود.
در جنگ جمل براي اتمام حجت به موعظه و ارشاد روي آورد و خطاب به جمليان گفت :
" اي مردم شما در باره پيامبر به انصاف رفتار نكرده ايد زيرا زنان خود را در خانه ها محفوظ نگه داشته ايد و همسر پيامبر را از منزل بيرون آورده و در صحنه كارزار در برابر شمشيرها و تير و نيزه ها قرار داده ايد. "
هنگامي كه به ميدان نبرد صفين گام نهاد اين سخنان را گفت: "بندگان خدا به نبرد قومي برخيزيد كه انتقام خون كسي را ميخواهندكه به خودش ستم كرد و بر خلاف كتاب خدا حكم نمود و او را گروه صالح/منكر تجاوز و آمر به معروف كشتند.ولي گروهي كه دنياي آنان در قتل او به خطر افتاد زبان به اعتراض گشودند و گفتند كه چرا او را كشتند؟ در پاسخ گفتيم به سبب كارهاي بدش كشته شد .گفتند او كار خلافي انجام نداد.
آري از نظر آنان عثمان كار خلافي انجام نداد. دينارها در اختيار آنها نهاد و خوردند و چريدند. آنان خواهان خون او نيستند بلكه لذت دنيا را چشيدهاند وآن را دوست دارند و مي دانند كه اگر در چنگال ما گرفتار شوند از آن خوردنيها و چريدنيها باز خواهند ماند. "
عمار مدافع بيت المال بود . نسبت به اسلام صداقت و تعهد داشت.
منفعل نبود و سخن حق را بيان مي كرد و از عواقب آن واهمه اي نداشت.و شكنجه ها را با جان و دل و صرفا براي دفاع از حقيقت تحمل مي كرد.
بصيرت و بينش روشن نسبت به فضاي موجود در جامعه داشت . در عرصه هاي مختلف به موقع حاضر مي شد.
هوشياري سرشار نسبت به شيوه هاي حمايت از نبوت و ولايت از خود نشان ميداد.
از اسلام ناب محمدي شناخت صريح و دقيق داشت ورفتار آگاهانه وانديشمندانه اي در برخورد با حوادث گوناگون روزگارش اعمال مي كرد.
ساده زيست بود و دغدغه موقعيت اقتصادي و مرتبه اجتماعي نداشت و همه هم و غمش زنده نگه داشتن جريان ولايت بود.
به مولا و مقتدايش وفاداري كامل و جامع داشت و براي جلوگيري از تشتت جامعه مسلمانان همگان را به اطاعت محض از مقام ولايت فرا مي خواند و خود مطيع محض ولايت و مدافع سر سخت آن بود.
مجسمه ولايتمداري بود وهمه چيز را در راه آن قرباني مي كردواز بذل جان در اين راه ابايي نداشت .
چراغ هدايتش نبوت و خط پيامبرو امتداد آن يعني ولايت بود.
نصايح پيامبر اكرم (ص)در باب پشتيباني از مقام ولايت را هر جا لازم بود يادآوري ميكرد و مسلمانان را از عواقب نا فرماني و تنها گذاردن مولا بيم ميداد.
خستگي ناپذير بود و آزار هاي زباني و عملي دشمنان ولايت او را از پي گيري راه درستي كه در پيش گرفته بود منصرف نكرد
و سر انجام شهادت را در94 سالگي در جنگ صفين در آغوش گرفت و پايان خوشي بر سالها ي آميخته با رنج و دردش ثبت نمود.
منبع: شبكه خبر دانشجو
پدرش ياسر و مادرش سميه از مسلمانان پيشگام و از اولين شهيدان اسلام بودند.
عمار در حدود 48 سالگي در نخستين سالهاي بعثت پيامبر اكرم(ص)و به هنگام اقامت پيامبر در خانه ارقم اسلام آورد ودر اين راه تمام آزارها و شكنجه ها را به جان خريد.
چون از مهاجرين يمني بود و در مكه پايگاه اجتماعي نداشت از مستضعفان به شمار مي آمد . مشركان بت پرست مكي مستضعفان ساكن مكه مثل عمار بلال و صهيب را به دليل مسلمان شدنشان شكنجه مي كردند.عمار در زير شكنجه ها ناچار شد براي حفظ جان خويش سخن كفر آميزي را كه مشركان مي خواستند بگويدولي قلبش مالامال از ايمان و عشق به خدا بود.
وي هرچند در رويارويي با پيامبر از اين كار خود شرمنده بود و لي آيه قرآن نازل شد و رفتار تقيه آميز اورا ستودو بر ايمان قلبي او گواهي داد :الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان (آيه106 سوره نحل)
در اثر شكنجه ها به همراه گروهي از مسلمانان به حبشه هجرت كرد واندكي بعد پس از آرامش نسبي مكه به اين شهر برگشت وآنگاه به مدينه هجرت نمود.
عمار در ساخت مسجدالني حضور فعال داشت وو قتي با توهين عثمان مواجه شد پيامبر خدا در شان او فرمود :انك من اهل الجنه تقتلك الفئه الباغيه تو از اهل بهشت هستي . ستم پيشگان تو را خواهند كشت.
در جنگ خندق در حفر خندق پيرامون مدينه براي جلو گيري از نفوذ دشمن از فعالترين نيروهاي مسلمان بود كه مورد ستايش پيامبر قرار گرفت.
در جنگهاي بدر و احد و نيز بيعت رضوان همراه رسول خدا حضور يافت و در همه اين نبردها از پيشگامان لشگر اسلام بود.
عمار همچون سلمان از محرمان اسرار امير المومنين و فاطمه زهرا (س)بود.
در جريان سقيفه از مخالفان و معترضان به اين جريان بود و در مواقع مختلف از امام (ع) دفاع كرد.علي (ع)به گونه اي كم نظير او را ستود و در باره او فرمود :خدا عمار را رحمت كند كجا همانند او يافت مي شود به خداي كعبه او داراي صداقت است.
با رحلت رسول خدا و انحراف حركت جامعه مسلمانان از صراط مستقيم ولايت عمار با شناخت روشن و روشنگر خود لحظه اي در راهي كه پيش رو داشت ترديد نكرد و بدون توجه به وسوسه هاي موقعيت اجتماعي و منافع اقتصادي و ... از بيعت با خليفه اول امتناع كرد.
با صراحت تمام و در مقاطع مختلف از حقانيت امام علي(ع)سخن گفت.
با چند تن از اصحاب پيامبر (ص)همچون سلمان فارسي ابوذر غفاري مقدادبن اسود ابو ايوب انصاري خزيمه بن ثابت عثمان بن حنيف سهل بن حنيف به مسجد آمدند و در دفاع از حق علي (ع)كه حق حكومت بود در حضور مسلمين به بيان سخنراني پرداختند.سخنان عمار در آن جمع چنين بود :
"اي گروه قريش و اي مسلمانان اگر ندانسته ايد بدانيد كه اهل بيت پيامبر شما شايسته ترين ميراث بران و مقاوم ترين افراد در امر دين و ايمن ترين مومنينند كه نگهبان ملت و خير خواه امت اويند. پيش از آنكه دوستي شما نسبت به خاندان او متزلزل شودو دينتان ضعيف گردد و واقعيت شما آشكار گردد و سيل فتنه به شما روي آورد حق را به اهلش بر گردانيد.پيش از آنكه در ميان شما اختلاف پديد آيد و دشمن در شما طمع ورزيده و دين شما را ضايع گرداند.
مي دانيد كه بني هاشم از شما شايسته تر و علي (ع)طبق پيماني كه خدا و رسولش با شما بسته اند ولي شماست.امتيازات آشكار علي (ع)را مي دانيد. پيامبر در هاي خصوصي خانه هاي شما را از طرف مسجد بست مگر در خانه علي(ع)را. و فاطمه دختر ارجمندش را به همسري به او داد و در باره او فرمود : من شهر علم و حكمتم و علي در آن است . هر كس خواستار دانش باشد بايد از در آن وارد شود.شما در مشكلات ديني نا چاريد به او مراجعه كنيد ولي او از شما بي نياز است.
سوابق نيكويش را مي دانيد ولي هيچ يك از اين سوابق درخشان در شما نيست.پس چه شده است كه از او دست كشيده ايد و حقش را ربوده ايد؟ بدانيد كه كيفر ستمكاران بد است. به دوران جاهليت باز نگرديد كه زيان مي بينيد.
عمار ضمن حمايت از علي (ع) از شيوه هاي فاطمه زهرا (س) در دفاع از ولايت پشتيباني مي كرد. به اين علت سختيها و دشمنيهاي سران ستم را به خاطر خشنودي فاطمه زهرا(س)پذيرا شد و تا زماني كه آن حضرت زنده بود تن به بيعت نداد و تنها به خاطر حفظ وحدت مسلمين آن هم پس از شهادت فاطمه (س)راضي به بيعت شد.
در جريان شهادت حضرت زهرا (س) يكي از معدود افرادي بود كه طبق وصيت آن بانوي گرامي در تشييع پيكر مطهرش شركت كرد.
عمار از افراد گروه "شرطه الخميس "بود كه براي فداكاري در راه دين و حمايت از رهبري امام و اطاعت از همه فرمانهاي او پيمان جان با آن حضرت بستند.
او همانگونه كه در طول حيات پيامبر مومني جان بر كف و مدافع اسلام بود در دوران امامت علي(ع)نيز شيعه اي مخلص و استوار بود ودر ركاب وي با متجاوزان و پيمان شكنان جنگيد.
در جنگ يمامه كه جنگ مسلمانان با مرتدان بود در لحظات دشوار در گيري شجاعانه با دشمن مي جنگيد و در حاليكه زخمي شده بود و گوشش آسيب ديده وآويزان بود با ديدن روحيه ضعيف مسلمانان بر تخته سنگي بالا رفت و رزمندگان اسلام را به مقاومت و پايداري دعوت كرد و با معرفي خود به سپاه اسلام فرياد كشيد "آيا از بهشت فرار ميكنيد ؟ " نيروهاي ضعيف شده با ديدن عمار و رشادتهاي او با همان حال جراحت و خونريزي نيرو و توان گرفتند و دوباره پيرامون او گرد آمدند. با بسيج نيروها وآرايش رزمي دلاوران تهاجم دشمن را دفع كردند و با رشادت و مقاومت خود سبب پيروزي سپاه اسلام در اين جنگ شدند.
عمار در زمان خليفه دوم مدتي عهده دار امارت و ولايت كوفه بود ودر زمان مسئوليتش در اين شهر همجنان روحيه تواضع و اخلاص و ساده زيستي را حفظ كرد و كوشيد تا از عدل و حق فاصله نگيرد.
در سنگر نهي از منكر تلاشي چشمگير داشت ودر دوره خليفه سوم به سوئ استفاده هاي وابستگان خليفه از بيت المال انتقاد و اعتراض مي كرد و به خاطر همين رفتارش مورد خشم دولتمردان قرار گرفت.وقتي عثمان با سخنان منطقي عمار و انتقاد صريح او از چپاول ثروت مسلمانان از ناحيه حكومت مواجه شد وي را به شدت مورد ضرب و جرح قرار داد و لگدهاي او بر شكم عمار باعث شد عمار به بيماري فتق مبتلا شود.
چون به خاطر عمل به وظيفه اسلامي زبان به انتقاد گشوده بود ناراحتي هاي اين راه را به جان خريد و پس از آزارهايي كه در اين راه متحمل شد گفت " در هر حال خدا را سپاس گزارم .اولين بار نيست كه در راه خدا شكنجه مي شوم. "
پس از قتل عثمان از دعوت كنندگان مردم به بيعت با علي(ع)بود و خود از نخستين بيعت كنندگان با امام بود.
در جنگ جمل براي اتمام حجت به موعظه و ارشاد روي آورد و خطاب به جمليان گفت :
" اي مردم شما در باره پيامبر به انصاف رفتار نكرده ايد زيرا زنان خود را در خانه ها محفوظ نگه داشته ايد و همسر پيامبر را از منزل بيرون آورده و در صحنه كارزار در برابر شمشيرها و تير و نيزه ها قرار داده ايد. "
هنگامي كه به ميدان نبرد صفين گام نهاد اين سخنان را گفت: "بندگان خدا به نبرد قومي برخيزيد كه انتقام خون كسي را ميخواهندكه به خودش ستم كرد و بر خلاف كتاب خدا حكم نمود و او را گروه صالح/منكر تجاوز و آمر به معروف كشتند.ولي گروهي كه دنياي آنان در قتل او به خطر افتاد زبان به اعتراض گشودند و گفتند كه چرا او را كشتند؟ در پاسخ گفتيم به سبب كارهاي بدش كشته شد .گفتند او كار خلافي انجام نداد.
آري از نظر آنان عثمان كار خلافي انجام نداد. دينارها در اختيار آنها نهاد و خوردند و چريدند. آنان خواهان خون او نيستند بلكه لذت دنيا را چشيدهاند وآن را دوست دارند و مي دانند كه اگر در چنگال ما گرفتار شوند از آن خوردنيها و چريدنيها باز خواهند ماند. "
عمار مدافع بيت المال بود . نسبت به اسلام صداقت و تعهد داشت.
منفعل نبود و سخن حق را بيان مي كرد و از عواقب آن واهمه اي نداشت.و شكنجه ها را با جان و دل و صرفا براي دفاع از حقيقت تحمل مي كرد.
بصيرت و بينش روشن نسبت به فضاي موجود در جامعه داشت . در عرصه هاي مختلف به موقع حاضر مي شد.
هوشياري سرشار نسبت به شيوه هاي حمايت از نبوت و ولايت از خود نشان ميداد.
از اسلام ناب محمدي شناخت صريح و دقيق داشت ورفتار آگاهانه وانديشمندانه اي در برخورد با حوادث گوناگون روزگارش اعمال مي كرد.
ساده زيست بود و دغدغه موقعيت اقتصادي و مرتبه اجتماعي نداشت و همه هم و غمش زنده نگه داشتن جريان ولايت بود.
به مولا و مقتدايش وفاداري كامل و جامع داشت و براي جلوگيري از تشتت جامعه مسلمانان همگان را به اطاعت محض از مقام ولايت فرا مي خواند و خود مطيع محض ولايت و مدافع سر سخت آن بود.
مجسمه ولايتمداري بود وهمه چيز را در راه آن قرباني مي كردواز بذل جان در اين راه ابايي نداشت .
چراغ هدايتش نبوت و خط پيامبرو امتداد آن يعني ولايت بود.
نصايح پيامبر اكرم (ص)در باب پشتيباني از مقام ولايت را هر جا لازم بود يادآوري ميكرد و مسلمانان را از عواقب نا فرماني و تنها گذاردن مولا بيم ميداد.
خستگي ناپذير بود و آزار هاي زباني و عملي دشمنان ولايت او را از پي گيري راه درستي كه در پيش گرفته بود منصرف نكرد
و سر انجام شهادت را در94 سالگي در جنگ صفين در آغوش گرفت و پايان خوشي بر سالها ي آميخته با رنج و دردش ثبت نمود.
منبع: شبكه خبر دانشجو