داريوش همايون كارگزار آژانس يهود در ايران (1)
او در دوران دانشجويي كه مقارن با ايام نهضت ملي كردن نفت بود، به عضويت حزب سوسياليست ملي كارگران ايران درآمد. اعضاي اين تشكيلات كه به طور اختصاري سومكا ناميده ميشد، داراي عقايد افراطي «ناسيونال ـ فاشيستي» بودند و به تقليد از اعضاي حزب نازي آلمان، يونيفورم سياه ميپوشيدند و بر آستين پيراهنشان علامتي شبيه «صليب شكسته» را نقش ميكردند. سركردگي اين گروه را فردي به نام داوود منشيزاده بر عهده داشت كه تحصيلات خود را در آلمان به پايان رسانده بود. 2 اعضاي حزب «سومكا» با خشونت بسيار با مخالفين خود برخورد ميكردند و اغلب با چوب و چماق و دشنه و قمه به جان مردم و گروههاي مخالف ميافتادند.
حزب «سومكا» در دوران حيات خود، منشاء هيچ فعاليت مفيد و مؤثري نبود و به عنوان عامل قدرتهاي خارجي، جز تخريب، اذيت و آزار مردم كاري انجام نداد.
لازم به يادآوري است كه بقاياي حزب شاهنشاهي پان ايرانيست نيز داريوش همايون را از اعضاي اوليهي تشكيلات خود ميدانند و در ويژهنامهاي كه به مناسبت سالگرد اعدام محمدرضا عاملي تهراني ـ وزير اطلاعات و جهانگردي در كابينه شريف امامي ـ انتشار داده بودند، او را عضو مركزيت اين حزب و از نزديكترين ياران محمدرضا عاملي تهراني و محسن پزشكپور معرفي ميكنند. 3
حزب پان ايرانيست در اواخر دههي 1320 به وجود آمد و زير پوشش «وطنپرستي افراطي» (ناسيونال شوونيسم) براي محمدرضا پهلوي و مجمومهي دربار فعاليت ميكرد و «شاهپرستي» را از اركان اصلي «وطنپرستي» معرفي مينمود. اين حزب همانند گروهك «سومكا» از روي احزاب فاشيستي اروپا الگوبرداري شده بود. سران آن، همانند حزب نازي آلمان، لباسهاي متحدالشكل ميپوشيدند و اعضاي عادي آن بازوبندهاي ويژهاي بر بازو ميبستند. و رؤسا و رهبران آن را سَروَر خطاب ميكردند.
در سال 1328 دانشجويان عضو «حزب پانايرانيست» به سركردگي داريوش فروهر از اين تشكيلات انشعاب كردند و با نام حزب ملت ايران بر بنياد پان ايرانيسم به جبهه ملي پيوستند و در صف هواداران نهضت ملي و دكتر محمد مصدق قرار گرفتند.
حزب پان ايرانيست از گروههاي فعال در جريان كودتاي 28 مرداد و در شمار ياران نزديك كودتاگران امريكايي بود. اعضاي اين حزب كه اكثراً از عناصر «لومپن» و شرور بودند در روز 28 مرداد با چماق و قمه و زنجير و چاقو به جان مردم ميافتادند و سوار بر كاميونهاي ارتشي شعار «خدا، شاه، ميهن» را سر ميدادند. عملكرد «حزب سومكا» و حزب «پان يارانيست» تفاوت چنداني با يكديگر نداشت. هر دو از يك آبشخور سيراب ميشدند و عضويت داريوش همايون در هر يك از اين دو تشكيلات، نشان دهندهي اعتقادات فاشيستي اوست.
داريوش همايون مدعي است كه فعاليتهاي مطبوعاتي را از سال 1328 با انتشار مجله هنري جامجم آغاز كرده است،4 اما برخي از آثارو كتب، تاريخ شروع فعاليتهاي مطبوعاتي او را سال 1334 ميداند. 5
سالخوردگان و پيش كسوتان مطبوعاتي ميگويند كه داريوش همايون ابتدا به عنوان مصحح و نمونهخوان در چاپخانه اطلاعات مشغول به كار شد و پس از مدتي كمكم به تحريريه روزنامه اطلاعات راه يافت و از سال 1334 به عنوان خبرنگار در سرويس سياسي اين روزنامه به كار پرداخت.
از آنجا كه در آن زمان بسياري از روزنامهنگاران مستقل در زندانهاي فرمانداري نظامي و كودتا به سر ميبردند و يا ممنوعالقلم شده و اجباراً حرفه روزنامهنگاري را رها كرده بودند، كار داريوش همايون خيلي زود «گل» كرد و به سبب فقدان نويسندگان توانا مورد توجه قرار گرفت.
همايون كه با هدايت علي جواهركلام فعاليت حرفهاي خبرنگاري و نويسندگي مطبوعاتي را آغاز كرده بود، خيلي زود و از طريق او با شبكة جاسوسي ـ مطبوعاتي «بداَمن» مرتبط شد و از همان نخستين سالهاي فعاليت، خود را در خدمت محافل و مجامع بيگانه قرار داد.
شبكه جاسوسي ـ مطبوعاتي «بدامن» كليه فعاليتهاي مطبوعاتي دوران پس از كودتاي 28 مرداد را هدايت و كنترل ميكرد. براساس نوشته ارتشبد حسين فردوست ـ متولي امور اطلاعاتي و جاسوسي رژيم پهلوي ـ وظيفهي اين شبكه ايجاد وحشت (پانيك) از سلطهي كمونيستها در بين مردم و كشاندن جرايد ايران به مسير دلخواه امپرياليسم امريكا بود. 6 اعضاي اين شبكه را افرادي چون علي جواهركلام، نصرتالله معينيان، مصطفي صباحزاده، عبدالرحمن فرامرزي،جهانگير تفضلي، مهدي ميراشرافي و عدهاي ديگر از كارگزاران درجه اول امور مطبوعاتي رژيم پهلوي تشكيل ميدادند. 7
در جريان همكاري با شبكهي جاسوسي «بدامن» و از رهگذر خوشخدمتي، توجه مقامات امريكايي را جلب ميكند. اين ارتباط موجب ميشود تا در سال 1339 زماني كه امريكا تصميم به ايجاد سازمان كتابهاي جيبي گرفت، او را به رياست اين سازمان بگمارد و در سال 1341، پس از گسترش دامنهي فعاليت اين انتشاراتي و تبديل كردن آن به انتشارات فرانكلين داريوش همايون را به سرپرستي آن منصوب كند. 8
داريوش همايون بسيار متكبرو جاهطلب بود و از همان ابتداي جواني دوست داشت تا در محيط كارش «رئيس» و «سردسته» باشد. زماني كه ايجاد سنديكاي نويسندگان و خبرنگاران مطبوعات دردستور كار متوليان امور مطبوعاتي و فرهنگي رژيم پهلوي قرار گرفت، داريوش همايون به بازي فراخوانده شد و به عنوان يكي از كارگردانان اصلي اين ماجرا در كنار مسعود برزين، سياوش آذري و ركنالدين همايونفرخ9 قرار گرفت. بيانيههاي منتشره از سوي هيئت مؤسس اين سنديكا خبر از فعاليت شديد داريوش همايون در اين عرصه ميدهد. 10
او پس از تأسيس سنديكاي نويسندگان و خبرنگاران مطبوعات ، بيشتر اوقات خود را در خدمت اين سنديكا گذاشت و در شمار نزديكترين دستياران مسعود برزين ـ اولين دبير اين سنديكا ـ قرار گرفت. اما كمكم ، ميزان نفوذ و اعتبار داريوش همايون در حوزهي سنديكا تا بدان حد افزايش يافت كه پس از كنارهگيري مسعود برزين خودش به عنوان دومين دبير اين سنديكا برگزيده شد . او به غير از دومين دوره سنديكا كه سمت دبير آن را داشت، در چند دوره ديگر جزو كارگردانان اصلي اين تشكيلات بود و به عنوان عضو هيئت مديره با آن همكاري ميكرد. 11
داريوش همايون روابط نزديك و صميمانهاي با محافل و مجامع وابسته و ديگر گروههاي قدرت موجود در هرم حاكميت پهلوي، نظير جناح صهيونيستي فراماسونري ايران و انجمن بازرگانان كليمي و آژانس يهود ايران داشت و در سايهي اينگونه ارتباطات بود كه راه خود را به سطوح بالاي رژيم باز كرد.
ميزان اهميت و اعتبار داريوش همايون نزد گروههاي قدرت، بويژه آژانس يهود ايران و جناح صهيونيستي فراماسونري به حدي بود كه در اواسط دهه 1340، زماني كه صهيونيستهاي ايران ضرورت در اختيار داشتن يك روزنامه پرقدرت و پرتيراژ را احساس كردند و تصميم به تأسيس روزنامه آيندگان گرفتند، او را نامزد سرپرستي و اداره امور اين نشريه كردند.
براساس مدارك و اسناد موجود ، «آژانس يهود ايران» و جناح صهيونيستي فراماسونري ايران ابتدا امتياز روزنامه آيندگان را به نام دكتر حسين اهري كه از سران اين جناح و داراي عنوان استاد ارجمند بود، 12 و از اعضاي مؤسس نخستين كلوپ روتاري ايران به شمار ميآمد13، گرفتند14 و پس از مدت زماني كوتاه وقتي اطمينان يافتند كه داريوش همايون كاملاً در جهت خواستها و برنامههاي آنان حركت خواهد كرد، اين امتياز به او انتقال دادند. 15
همايون از سال 1346 رسماً و به طور كامل به آيندگان آمد، و از نخستين روز تأسيس اين روزنامه در كليه امور انتشاراتي آن دخالت كامل و مؤثر داشت. وي براي سازماندهي آيندگان از كمكهاي غلامحسين صالحيار بهره گرفت و افرادي چون مسعود بهنود و سيروس آموزگار ـضد انقلاب فراري و عضو كلوپ روتاري16ـ را زير چتر حمايتي خود گرفت و پس از اينكه صالحيار، براي سازماندهي دفتر مركزي خبر به تلويزيون ملي رفت، مسعود بهنود را به سردبيري آيندگان گماشت. 17 همايون چند سالي هم سيروس آموزگار را به عنوان مدير روزنامه آيندگان منصوب كرد. 18
همايون همه چيز را در خدمت منافع شخصي و فداي قدرتطلبي خود ميكرد. او از ابتداي دهه 1340 كه خود را به گروههاي قدرت نزديك كرد، مدام در انديشه بود تا به طريقي به دربار راه يابد. بر اين اساس روابط ويژهاي با هما زاهدي خواهر اردشير زاهدي برقرار كرد. او كه ميدانست از طريق ارتباط با اردشير زاهدي به قدرت و نفوذ بيشتري در چارچوب هيئت حاكمه ايران دست خواهد يافت، خود را عاشق و شيفتة هما زاهدي نشان داد و براي دستيابي به منافع بيشتر، همسر خودرا طلاق داد و با وي ازدواج كرد. 19
داريوش همايون تبليغات وسيعي پيرامون اين وصلت راهانداخت و با بهرهگيري از نفوذ خود به عنوان يك مدير روزنامه، خبر ازدواجش را در تمام جرايد ايران چاپ كرد و سعي نمود تا ازحضور فرح پهلوي و ديگر بستگان شاه در اين مجلس، به سود خود بهرهبرداري نمايد:
«ازدواج خانم هما زاهدي نماينده مجلس شوراي ملي با آقاي داريوش همايون، مدير عامل روزنامه آيندگان كه در حضور علياحضرت فرح پهلوي شهبانوي ايران برگزار شد، از خبرهاي جالب هفته گذشته بود. مراسم عقدكنان در منزل آقاي اردشير زاهدي ـ برادر عروس ـ در حصارك برگزار شد. در اين مراسم كه به طرز ساده و گرمي برگزار شد، والاحضرت شاهدخت فاطمه پهلوي، سركار عليه بانو فريده ديبا، و چند تن ديگر از خاندان جليل سلطنت و شخصيتهاي مملكتي حضور داشتند.شهبانو پس از انجام خطبهي عقد،يك عدد سنجاق بسيار زيبا و جالب به عروس هديه فرمودند.» 20
همايون با عوامل مستقر در سفارت امريكا نيز ارتباط نزديكي داشت و به عنوان يك عامل اطلاعاتي مورد بهرهبرداري آنان قرار ميگرفت. در سايه اين ارتباطات و خوشخدمتيها بودكه در 1959 موفق به دريافت يك بورس تحصيلي از دانشگاه هاروارد امريكا شد. او با بهره گيري از اين بورس تحصيلي و زير اين پوشش، دوره ويژهاي را گذراند21 و موفق به اخذ جايزه «نيمن» از دانشگاه هاروارد گرديد. 22
پايگاه جاسوسي سازمان «C.I.A» مستقر در تهران، داريوش همايون را جزو رابطين خوب و كساني كه حاضرند به هر قيمت و تحت هر شرايط خدماتي براي دولت آمريكا انجام دهند، دستهبندي ميكند. 23 جلد هفدهم اسناد لانه جاوسي امريكا، حاوي گزارشهايي از تماسهاي متعدد داريوش همايون با جاسوسان امريكايي است. تمام جاسوساني كه با همايون ديدار داشتهاند او را شخصيتي باهوش و علاقهمند به حفظ رابطه با جاسوسان امريكايي معرفي كردهاند. يكي از جاسوسان امريكايي در گزارش خود مينويسد:
«... من با داريوش همايون مكالمات جالبي در جريان ماههاي اخير و در ارتباط با بهراه انداختن روزنامهي آيندگان داشتهام. او علاقهمند به حفظ تماس با ما ميباشد و من معتقدم كه او بسيار فراتر خواهد رفت.و كاملاً باهوش و مطلع و بسيار خوشحال از آشنايي با ما ميباشد و مايل است كه هر چند يكبار ملاقاتي داشته باشد.» 24
يكي از مهمترين رابطين آمريكا كه داريوش همايون اكثر اطلاعات خود را از طريق او به پايگاه «سازمان سيا» انتقال ميداد، بيل ميلر نام داشت. همين شخص بود كه بورس دانشگاه هاروارد را به عنوان پاداش در اختيار همايون گذاشت. 25
داريوش همايون در سالهاي تصدي خود در روزنامه آيندگان ارتباط تنگاتنگي با مقامات اسرائيلي برقرار كرد. او از آنان رسماً خواسته بود تا در اين روزنامه سرمايهگذاري كنند. پس از پيروزي انقلاب اسناد متعددي در مورد عضويت داريوش همايون در سازمان سيا انتشار يافت. ساواك در اسناد خود آشكارا از همكاري و ارتباط فعال وي با سيا پرده برداشت. به موجب يكي از اين اسناد آيندگان به مثابه ارگان دولت اسرائيل عمل ميكرده است.
داريوش همايون به هنگام تأسيس روزنامه آيندگان از همه گونه حمايت برخوردار بود. وي ديناري پول نداشت، اما سرمايه لازم را عناصر صهيونيست در اختيار او گذاشتند و دكتر مصطفي مصباحزاده يك دستگاه چاپ «رتاتيو» را كه به نام دخترش، نازنين نامگذاري كرده بود، ظاهراً با شرايط سهل و با اقساط بسيار نازل و در واقع به صورت كاملاً رايگان به او واگذار كرد. اين دستگاه چاپ رتاتيو را دو تن از كلان سرمايهداران يهودي به نامهاي لطفالله حي و صمد رضوان كه در شمار كارگزاران طراز اول جناح صهيونيستي فراماسونري ايران و آژانس يهود ايران قرار داشتند، به صورت رايگان و ظاهراً به عنوان پيشپرداخت بهاي يكسال آگهي ساعتهاي «داماس» و «ناوزر» به دكتر مصباحزاده داده بودند. 26
زماني كه حزب فرمايشي رستاخيز ايجاد شد، داريوش همايون يكي از نخستين كارگزاران مطبوعاتي بود كه به اين حزب پيوست و تمام توان و قدرت خود و روزنامه آيندگان را در خدمت آن قرار داد. او از يك سو ادعا ميكرد كه عضويت در حزب رستاخيز اجباري است. 27 و از سوي ديگر تأكيد ميكرد افرادي كه به عضويت اين حزب در نيايند نبايد توقع هيچچيز را داشته باشند و مطلقاَ نبايد به فكر ترقي و پيشرفت باشند:28
«... وقتي نخستوزير و دبير كل حزب يك نفر است، اين معني را دارد كه در سطح استانها نيز تمام دستگاههاي اجرايي در خدمت اين حزب هستند. اگر كساني هستند كه حزبي فكر نميكنند، بايد بدانند كه آيندهاي در اين مملكت نخواهند داشت و بايد به فكر خودشان باشند. زيرا موقعيت كنوني كشور ما ايجاب ميكند كه همهي آحاد ملت ايران، حزبي فكر كنند. اگر كسي ميخواهد در اين مملكت مسئوليتي داشته باشد و در نظام مملكتي مؤثر باشد، بايد حتماً عضو حزب باشد.» 29
همايون با اينگونه حرف و سخنها درصدد بود تا اين مسئله را القا كند كه راه زندگي آسوده و راه رشد و ترقي، تنها از كانال حزب رستاخيز ميگذرد. در اين باره يكي از خبرنگاران ـ در يك نشست مطبوعاتي در روزهاي پاياني عمر رژيم پهلوي ـ از وي ميپرسيد : «آيا كساني كه از حزب كناره گرفتهاند ميتوانند فعاليت دولتي داشته باشند؟» و همايون ميگويد:
«نكتهاي كه شاهنشاه در روز آغاز تشكيل حزب به آن اشاره فرمودند.همين بودكه كساني كه اين سه اصل را قبول دارند ـ [منظور نظام شاهنشاهي، انقلاب شاه و ملت و قانون اساسي نظام شاهي است] ـ و نميخواهند فعاليت حزبي داشته باشند، نبايد توقعي داشته باشند .در اين كشور مسئوليت و فعاليت سياسي از داخل حزب رستاخيز ملت ايران ميگذرد.وزرا و مقامات مملكتي بايد فعاليت حزبي داشته باشند و حزب و دولت به هيچ وجه در ايران از هم جدا نيستند.» 30
سرانجام پيروي بيچون و چراي داريوش همايون از دستورها و پيوند ارتباط با دربار و محافل و مجامع صهيونيستي راه نفوذ هر چه بيشتر وي به دربار را هموار ساخت و موجب شد تا در صف دولتمردان طراز اول قرار گيرد.
زماني كه محمدرضا پهلوي، اميرعباس هويدا را بركنار كرد و جمشيد آموزگار را به اين مقام منصوب نمود، داريوش همايون به آرزوي ديرين خود ـ وزارت ـ رسيد و از سوي جمشيد آموزگار به عنوان وزير اطلاعات و جهانگردي منصوب گرديد. 31
از آنجا كه جمشيد آموزگار مقام دبيركلي حزب رستاخيز را بر عهده داشت با حمايت او داريوش همايون در عرصه اين حزب هم رشد كرد و به قائممقامي حزب رستاخيز دست يافت. 32
وي در اين دوران سعي كرد تا به حزب رستاخيز تحرك بخشد و چهرهي آن را از صورت كاريكاتوري خارج نمايد. همايون مدعي بود كه تمام تصميمات مهم مملكتي و برنامههاي سياسي بايد از طريق اين حزب اتخاذ شود و حمايت و تصويب اين حزب را پشت و پناه خود داشته باشد. اما تلاشش به جايي نميرسيد. او در يكي از مصاحبههايش ميگويد:
«حزب رستاخيز ملت ايران را نبايد به صندوق شكايات تبديل كنيم، بلكه مردم بايد بدانند اين حزب براي اين تشكيل شده است تا علاوه بر پيگيري مشكلات، ريشههاي فرهنگ سياسي را در اين مملكت محكم كند.» 33
وي معتقد بود كه حزب رستاخيز با هدف آماده كردن مردم براي پذيرش فرمانها به وجود آمده است و وظيفهي آن وادار ساختن مردم به اطاعت بيچون و چرا از مقامات و اجراي فرمانهاي صادره است:
«در اين زمينه حزب كوشش دارد تا مقامات و مردمرا به طور مساوي به اهميت اين فرمان و اجراي صحيح آن متوجه سازد، و از سوي ديگر روحيه عمومي را براي اجراي فرمان، مساعدتر كند.» 34
ادامه دارد ...
پی نوشت ها:
1. چهرههاي آشنا، انتشارات كيهان، ارديبهشت 1344.
2. كاتوزيان، محمدعلي (همايون)، مصدق و نبرد قدرت، ص 176.
3. ضد استعمار، بولتن تبليغاتي و ارگان بقاياي حزب پان ايرانيست، شماره دوم ، ص 4، ارديبهشت 1377
4. چهرههاي آشنا، انتشارات كيهان، ارديبهشت 1344.
5. انتشارات پرساجنت، چهره مطبوعات معاصر، سال 1351.
6. فرودست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي.
7. همان.
8. چهرههاي آشنا، انتشارات كيهان، ارديبهشت 1344.
9. ركن الدين هماينفرخ از سركردگان طراز اول جريان فراماسونري ايران بود كه مسئوليت اداره امور انجمنهاي صنفي و محلي و ادبي را بر عهده داشت و اين انجمنها را در جهت اهداف فراماسونري بسيج ميكرد. نقش او در ماجراي نانوايان تهران در روزگار نخستوزير قوامالسلطنه، گوشهاي از ارتباطاتش را با مجامع و محافل استعماري فاش و اثبات ميكند. همايونفرخ در سالهاي اخير طي سفري به ايران، كوشيد تا چند انجمن ادبي و هنري را در جهت اهداف ضد انقلاب فعال نمايد. از جمله اين انجمنها ميتوان از انجمن حافظان فرهنگ و هنر، ياد كرد اين انجمنها ميكوشيدند تا زير پوشش تجليل از هنرمندان فعاليت خود را آغاز كنند، كه اين توطئه با هوشياري برخي از جرايد و افشاگري روزنامه كيهان و هفتهنامه كيهان هوايي در آن سالها روبرو شد. ـ مسعود برزين هم يكي از بركشيدگان محافل استعماري در ايران است. او كه زير نظر مستقيم انگليسيها و در كالج اصفهان تربيت شده بود، بااشاره و صلاحديد آنان به عرصه مطبوعات آمد و با مدد و همراهي يك روزنامهنگار وابسته به نام مجيد موقر فعاليت خود را آغاز كرد. مسعود برزين در سايه همين وابستگي در عرصه رسانههاي همگاني رشد كرد. او سالها رئيس روابط عمومي دفتر فرح پهلوي بود و با اشاره رژيم سنديكاي نويسندگان و خبرنگاران مطبوعات را راهاندازي كرد و خود به عنوان اولين دبير آن به اداره امور اين سنديكا پرداخت. برزين در ايام اوجگيري انقلاب عهدهدار امور راديو تلويزيون ملي ايران شد و به دستور او بود كه تلويزيون پخش گزارش ورود حضرت امام خميني (ره) را قطع كرد. ـ سياوش آذري هم از نويسندگان و خبرنگاران وابسته به دربار بود. او از ايادي مسعود برزين به حساب ميآمد و در پناه حمايت او رشد كرد. آذري مدتي به سرپرستي خبرگزاري پارس گماشته شد و اينك همراه با ضد انقلاب سلطنتطلب در امريكا براي به قدرت رساندن رضا پهلوي تلاش ميكند.
10. بيانيههاي هيئت مؤسس سنديكا و گزارش ارسالي مسعود برزين براي جرايد.
11. انتشارات پرساجنت، چهره مطبوعات معاصر، ص 145 و بولتن و اسناد منتشر شده از سوي سنديكاي نويسندگان و خبرنگاران.
12. رائين،اسماعيل، فراموشخانه و فراماسونري در ايران، جلد سوم، ص 314.
13. رزمآرا، رضا، راهنماي كلوپهاي روتاري ايران، بهمن ماه 1353.
14. چهره مطبوعات معاصر، پرساجنت، ص 6.
15. برزين، مسعود، شناسنامه مطبوعات ايران و نيز چهره مطبوعات معاصر، ص 145.
16. رزمآرا، رضا، اسامي اعضاي كلوپهاي روتاري ايران.
17. چهره مطبوعات معاصر، پرساجنت، ص 6.
18. نشريه ضدانقلابي روزگار نو، چاپ خارج از كشور، آبان 1376.
19. روزنامه كيهان، مورخ 29/10/1350.
20. مجله اطلاعات بانوان، شماره 761، مورخه 6/11/1350.
21. اسناد لانه جاسوسي امريكا در ايران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، كتاب هشتم، سند شماره 1، ص 770.
22. همان، سند شماره 2، ص 772.
23. همان، كتاب دوم، ج هفدهم، رابطين خوب.
24. همان،ص 370.
25. همان.
26. براي اطلاع بيشتر در اين زمينه به شرح حال دكتر مصباحزاده در جلد پنجم نيمه پنهان مراجعه فرماييد.
27. روزنامه كيهان، مورخ 4/6/1357.
28. همان.
29. روزنامه كيهان، مورخ 6/3/1357.
30. روزنامه كيهان، مورخ 4/6/1357.
31. روزنامه كيهان، مورخ 15/5/1357.
32. روزنامه كيهان، مورخ 3/6/1357.
33. روزنامه كيهان، مورخ 25/10/1357.
34. روزنامه كيهان، مورخ 18/9/1357.