تفسیر ومفسّران (1)
نویسنده : علی طاهری
منبع : راسخون
منبع : راسخون
مقدمه
تفسیر الکشاف
نويسنده: زمخشرى محمود
موضوع: ادبى
قرن: ششم
زبان: عربى
مذهب: سنى
ناشر: دار الكتاب العربي
مكان چاپ: بيروت
سال چاپ: 1407 ق
نوبت چاپ: سوم
نام كامل اين تفسير( الكشاف عن حقائق التنزيل و عيون الاقاويل فى وجوه التاويل) است كه به كشاف زمخشرى شهرت دارد. زمخشرى درباره آن چنين سروده است:
تفاسير قرآن بود بىشمار
ولى همچو كشاف نديده كسى
تو گر طالب فهم قرآن بدى
به كشاف روى آر اگر عاقلى
انگيزه تأليف
ارزش كشاف
اين نبوغ علمى و ادبى به بهترين وجه در تفسير كشاف متبلور شده است بطورى كه از هنگام تأليف تاكنون مورد توجه دانشمندان بوده و دلهاى مفسران را ربوده است. در حقيقت زمخشرى تمام ابزار و وسايلى را كه مفسر بدان نياز دارد در اين تفسير گردآورى كرده و آن را در اختيار مردم نهاده است. تفسير كشاف در موضوع خود يگانه است و در چشم دانشمندان و تفسيرپژوهان همچون كوه استوارى است كه صعود به قله آن بسيار مشكل به نظر مىآيد.
ويژگىهاى تفسير
2- تمام كسانى كه وى را بخاطر اعتقاد اعتزالى سرزنش كردهاند ولى در مهارت در واژهشناسى عربى و فصاحت و بلاغت ستودهاند و گفتهاند وى پيشواى واژهشناسى و بلاغت قرآنى است.
3- هر مفسرى در تفسيرش چيزى را بطور غالب بيان مىكند كه در آن مهارت دارد ولى تفسير كشّاف يك ويژگى خاصى دارد كه مجموعهاى است كه بعضى از آن بعض ديگر را تكميل مىكند.
4- كشاف در موضوع خود از جايگاه ويژهاى برخوردار است و بر ساير تفاسير پيشى گرفته و باعث شده كه يكى از تراث علمى بسيار عالى در تفسير به شمار آيد.
5- تفسير زمخشرى آينه تمامنماى تفكر اعتزالى است هم براى دوستداران مذهب اعتزلى و هم براى منتقدان آن. يعنى مذهب معتزله را بسيار واضح و شفاف منعكس مىكند تا كسى كه مىخواهد بين نزاع قديمى اشاعره و معتزله داورى كند مستندات روشنى داشته باشد.
در پايان بايد گفت: تفسير كشاف زمخشرى از چنان مقام و منزلتى برخوردار است كه يكى از مراجع و مصادر مهم تفسير كلاسيك به شمار مىآيد. اين مقاله ترجمه و تلخيص جزوه الامام الزمخشرى تأليف محمد على قطب است.
زمخشرى
ابن كثير در كتاب( البدايه و النهايه)( ج 12، ص 272) مىگويد: محمود بن عمر بن محمد بن عمر معروف به ابو القاسم زمخشرى مولف كشاف در تفسير و مفصل در نحو است.
وى حديثشناسى را فرا گرفت و به شهرها مسافرت نمود و مدتى در مكه ساكن شد و به مذهب معتزلى گرايش داشت و اين را در تفسيرش بطور آشكار بيان كرده و با مخالفان به مناظره برخاسته است. ولادت وى به سال 467 و وفات وى به خوارزم در شب عرفه در 76 سالگى بود.
زمخشرى نسبت به زمخشر است كه يكى از روستاهاى خوارزم است كه ولادت وى در آنجا به سال 476 در ماه رجب بوده است. نگارنده اين نوشتار گويد: با توجه به اينكه سال وفات وى را 538 ه. ق دانستهاند، سال ولادت و مدت عمرى را كه ابن كثير نقل كرده درست به نظر نمىآيد زيرا اگر مدت عمر وى را يعنى 76، از 538 سال وفات كم نمائيم 462 مىشود پس بايد سال ولادت 5 سال كمتر از عدد مذكور باشد يا اينكه مدت عمر وى 71 سال باشد.
زمخشرى در خوارزم زندگى مىكرد كه سالهاى سال مركز بزرگ علمى به شمار مىآمد و در آن ديار علم و معرفت رواج گستردهاى داشت. ولى در اين مركز دانشهاى فراوانى را بدست آورد، قرآن را حفظ كرد و حديث را فرا گرفت و در واژه شناسى عربى مهارت پيدا كرد.
وفات
خدايا شدم ميهمان تو در آسمان
و مهمان بود محترم نزد هر ميزبان
گناهم ببخشا تو در روز حشر
كه هستی كريم و رحيم مهربان
الميزان
نويسنده: طباطبايى سيد محمد حسين
موضوع: قرآن به قرآن و اجتهادى
قرن: چهاردهم
زبان: عربى
مذهب: شيعى
ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم
مكان چاپ: قم
سال چاپ: 1417 ق
نوبت چاپ: پنجم
علامه سيد محمد حسين طباطبائى
تفسير
در ارتباط با اين روش، ايشان در بحث تفسيرى تمام آياتى را كه با آيه مورد بحث در ارتباط است آورده، معناى آن را مبيّن مىسازند و در بحثى مستقل روايات را مطرح مىسازند كه اگر با اين معنا سازگارى نداشته باشند كنار گذاشته مىشوند و آن دسته از روايات كه هماهنگ با مضمون آيات باشند پذيرفته مىشود. در كتاب تفسير ايشان بحثهاى مختلفى از حوزههاى ديگر علمى مثل فلسفه، علوم اجتماعى، روانشناسى، تاريخ و... مطرح است كه آنها نيز مستقل از بحثهاى تفسيرى و براى روشن شدن مبناى فكرى ايشان در هماهنگى عقل و شرع و عرفان مطرح مىشود و به هيچ وجه با بحثهاى تفسيرى مخلوط نمىگردد.
اين روش باعث شده تا ايشان از تأويلهاى غير مأنوس با منطق و روش قرآن كريم كه بسيارى از مفسرين دچار آن هستند، و از تحريفى كه روايات مجعول در پى دارد، مصون بماند و در عين حال هماهنگى عقل و شرع و عرفان را به نمايش بگذارد و اين كلام خويش را كه اگر حكمت به راه درست خويش برود به چيزى غير از معارف الهى ختم نمىشود، روشن سازد.
ويژگي هاى تفسيرى مرحوم استاد علامه طباطبائى
2- مرحوم علامه قدس سره سيرى طولانى و عميق در سنّت مسلّمه معصومين عليهم السلام داشتند و لذا هر آيه كه طرح مىشد طورى آن را تفسير مىكردند كه اگر در بين سنّت معصومين عليهم السلام دليل يا تأييدى وجود دارد از آن بعنوان استدلال يا استمداد بهره بردارى شود و اگر دليل يا تأييدى وجود نداشت به سبكى آيه محلّ بحث را تفسير مىنمودند كه مناقض با سنّت قطعى آن ذوات مقدّسه نباشد زيرا تباين قرآن و سنّت همان افتراق بين اين دو حبل ممتد الهى است كه هرگز جدايى پذير نيستند
«لن يفترقا حتّى يردا على الحوض»
3- مرحوم علّامه قدس سره تبحرى كم نظير در تفكر عقلى داشتند و لذا هر آيه مورد بحث را طورى تفسير مىنمودند كه اگر در بين مبادى بيّن يا مبيّن عقلى دليل يا تأييدى وجود داشت از آن در خصوص معارف عقلى و نه احكام تعبدى به عنوان استدلال يا استمداد بهره بردارى شود و اگر بحثهاى عقلى در آن باره ساكت بود طورى آيه معنونه را معنا مىنمودند كه با هيچ دليل قطعى عقلى مخالف نباشد و هر وجه يا احتمالى كه با موازين قطعى عقلى- و نه مبانى غير قطعى يا فرضيّههاى علمى- مناقض بود باطل مىدانستند زيرا تناقض عقل و وحى را هم عقل قطعى مردود مىداند و هم وحى الهى باطل مىشمرد چون هرگز دو حجّت هماهنگ خداوند سبحانه مباين هم نخواهند بود بلكه عقل چراغى است روشن و وحى صراطى است مستقيم كه هيچكدام بدون ديگرى سودى ندارد.
4- علامه قدس سره در علوم نقلى مانند فقه و اصول و ... صاحب نظر بوده و از مبانى مسلّمه آنها اطلاع كافى داشتند و لذا اگر ادلّه يا شواهدى از آنها راجع به آيه مورد بحث وجود نمىداشت هرگز آيه را بر وجهى حمل نمىنمودند كه با مبانى حتمى آن رشته از علوم نقلى ياد شده مناقض باشد بلكه بر وجهى حمل مىكردند كه تباينى با آنها نداشته باشد زيرا آن مطالب گرچه فرعى بشمار مىآيند ولى به استناد اصول يقينى قرآن و سنّت
قطعى تنظيم مىشوند و اگر تناقضى بين محتواى آيه و مبانى حتمى آن علوم رخ دهد بازگشت آن به تباين قرآن با قرآن يا سنت با سنّت و يا قرآن با سنّت است كه هيچكدام از اينها قابل پذيرش نيست بنا بر اين در استظهار يك معنا از معانى متعدد از آيه يا توجيه آيه با يكى از آنها سعى بر آن بود كه موافق با ساير مطالب بوده و مخالف با مبانى مسلّمه علوم ديگر نباشد.
5- مرحوم علامه قدس سره به همه محكمات قرآن آشنا بودند و مىفرمودند برجستهترين آيه محكمه همانا كريمه «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» است و در شناخت متشابهات نيز ماهر بودند و لذا بطور روشن متشابهات را به محكمات كه امّ الكتاب مىباشند و به منزله اصل و مادر همه مطالب قرآنى بشمار مىروند ارجاع مىدادند و راه پيروى از آنها را به روى تيره دلان مىبستند و در عرضه احاديث بر قرآن كريم، محكمات را ميزان قطعى مىدانستند و مبانى علوم ديگر را با اين ميزان قطعى كه عقل نيز در برابر آن اذعان و خضوع دارد ارزيابى مىكردند كه اين خود نشانه پيمودن راه راست مىباشد
«قال مولينا الرضا عليه السّلام: من ردّ متشابه القرآن الى محكمه هدى الى صراط مستقيم»
6- مرحوم علامه قدس سره آشنايى كامل به مبادى برهان و شرايط مقدمات آن داشتند و لذا هرگز براى فرضيه علمى ارج برهانى قائل نبودند و آن را به منزله پاى ايستا و ساكن پرگار مىدانستند كه به اتكاى او پاى ديگر پرگار حركت مىكند و دايره را ترسيم مىنمايد كه در حقيقت كار از آن پاى پوياى پرگار است نه پاى ايستاى آن لذا از استناد به هر گونه فرضيّه غير مبرهن در تفسير آيه پرهيز مىنموده و پيشرفت علوم و صنايع را سند صحت آن فرضيه نمىدانستند و همواره خطر احتمال تبدل آن فرضيّه را به فرضيّه ديگر در نظر داشتند و مىفرمودند ثابت را كه قرآن كريم است نمىتوان به متغير كه فرضيههاى زود گذر علمى است تفسير نمود و يا بر آن تطبيق داد.
7- مرحوم علامه قدس سره آشنايى كامل به مبانى عرفان و خطوط كلّى كشف و اقسام گوناگون شهود داشتند و لذا در عين دعوت به تهذيب نفس و استفاده روشن تزكيه از قرآن و حمايت از رياضت مشروع و تبيين راه دل در كنار تعليل راه فكر هرگز كشف عرفانى خود يا ديگران را معيار تفسير قرار نمىدادند و آن منكشف يا مشهود را در صورت صحت يكى از مصاديق آيه، مىدانستند نه محور منحصر آيه مورد بحث. آرى در بين وجوه و احتمالات گوناگون آن وجه يا احتمالى كه راه كشف را ببندد و مسير تزكيه نفس را سدّ كند نمىپذيرفتند.
8- مرحوم علامه قدس سره در تشخيص مفهوم از مصداق كار آزموده بودند و هرگز تفسير را با تطبيق خلط نمىكردند. و اگر روايت معتبرى شأن نزول آيه را بيان مىكرد يا بر انطباق محتواى آن بر گروهى از صحابه يا فردى از آنان دلالت مىنمود هرگز آن را به حساب تفسير مفهومى نمىآوردند كه قضيّه از كسوت كلّيت بيرون آمده و به صورت شخصى در آيد و مىفرمودند اين- جرى- است نه تفسير، و اگر براى آيه جز يك مصداق، فردى ديگرى نباشد باز آيه به همان معناى جامع و مفهوم كلى خود تفسير مىشود و همواره زنده و حاكم است چون تجلّى حىّ لا يموت كتابى جاويد و چشمه جوشان آب حيات خواهد بود و اگر آيه قرآن از صورت جامعيّت مفهومى خود تنزل كند و در سطح فرد خارجى مشخص گردد با زوال آن فرد آيه هم از بين خواهد رفت در حالى كه قرآن «يجرى كما يجرى الشمس و القمر» همانند دو اختر پر فروغ آفتاب و ماه نورافكن جوامع بشرى است و از طرفى قرآن به عنوان- جوامع الكلم- بر قلب مطهّر پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله نازل شد كه آن حضرت فرمود:
«... اعطيت جوامع الكلم»
و اگر بر فرد يا گروه يا جريان خاصى منطبق گردد و همراه تحوّل مورد انطباق، دگرگون شود ديگر به عنوان جوامع الكلم نخواهد بود.
و از اين رهگذر معلوم مىشود كه تحوّلات گوناگون مصاديق، موجب تحول تفسير نمىشود زيرا الفاظ براى ارواح معانى وضع شدهاند و مادامى كه هدف يك چيز معيّن و غرض مترتب بر آن باقى است نام آن محفوظ است گرچه تبدل فراوانى در مصاديق آن راه يافته باشد مانند اسامى چراغ و ترازو و قلم و نظاير آن كه بين مصاديق موجود در اعصار پيشين و مصاديق اختراع شده عصر صنعت امتياز فراوانى از لحاظ مصداق هست ولى همه آنها در مفاهيم جامع اسامى ياد شده مندرج مىباشند زيرا لفظ در مفهوم استعمال مىشود نه در مصداق و تفاوت مصداق موجب تبدل مفهوم نخواهد بود.
9- مرحوم علامه قدس سره تنزل قرآن كريم را بطور تجلّى مىدانستند نه تجافى، لذا معارف طولى آن را مورد نظر داشته و هر يك از آنها را در رتبه خاص خويش قرار مىدادند و هيچكدام از آنها را مانع حمل بر ظاهر و حجيّت و اعتبار آن نمىديدند و اصالت را در هنگام تفسير به ظاهر مىدادند و هرگز در مقام تفسير مفهومى آيه اصل را باطن نمىدانستند كه فقط بر آن حمل گردد بلكه از راه حفظ و حجيّت ظاهر آن به باطن راه يافته و از آن باطن به باطن ديگر سلوك مىكردند كه روايات معصومين عليهم السلام نيز اين چنين است.
10- مرحوم علامه قدس سره معارف دينى را جزء ما وراى طبيعت مىدانستند نه طبيعت لذا آنها را منزّه از احكام ماده و حركت دانسته و افزونى و كاهش مادّى را در حريم آنها روا نمىديدند و دين را سنّت اجتماعى قابل تطوّر و تحوّل و در نتيجه مستعد فرسودگى و كهنگى ندانسته و اين طرز تفكر را به شدّت مردود مىدانستند لذا همه ظواهر دينى را كه راجع به اصل اعجاز يا انواع گوناگون آن بود محترم مىشمردند و از آنها حمايت مىنمودند و طرز تفكر وهابيّت را كه خود نوعى مادّيت است در كسوت مذهب، باطل دانسته و همواره آن را مخالف عقل و وحى مىشمردند چه اينكه روش تفسيرى مبتنى بر اصالت حسّ و تجربه و نيز روش تفسيرى مبتنى بر اصالت عمل را باطل دانسته و معيار درستى انديشه را عقل قرار مىدادند نه حسّ و تجربه و نه عمل.
11- آشنايى كامل مرحوم علامه با قرآن كريم نه تنها موجب شد كه آيات و كلمات قرآن مجيد را با ارجاع به يكديگر حل كنند بلكه در تفسير حروف مقطّعه نيز همين سيره حسنه را اعمال مىنمودند زيرا به كمك بررسى سورههايى كه داراى حروف مقطعه بسيط هستند مانند: «الم» و «ص» و بررسى سورهاى كه داراى حروف مقطعه مركب مىباشد مانند: «المص» پى مىبردند كه حرف مقطع رمزى است به محتواى سوره و اشاره سرّى به مضمون آن دارد و حتّى انس فراوان مرحوم استاد به قرآن كريم موجب شد كه با تدبّر در متن سوره با قطع نظر از مسائل تاريخى اطمينان حاصل نمايد كه آن سوره در مكه نازل است يا در مدينه سپس شواهد نقلى آن را تأييد مىنمود. در اينجا بمنظور اختصار، از بررسى كامل روش تفسيرى مرحوم استاد صرف نظر مىنمائيم و در پيرامون ويژگى ممتاز تفسير الميزان كه شناسايى آيات كليدى قرآن به منظور تفسير قرآن به قرآن است توضيح كوتاهى را تقديم مىداريم.
ادامه دارد ......