معجزه و پديده هاي خارق العاده و فراروان شناختي

انسان در مسير زندگي خويش از بدو خلقت تاکنون، خود را با پديده هاي شگفت آوري رو به رو مي ديده است. شگفتي و جذابيت چنين پديده هايي براي انسان بيشتر از آن رو بوده است که صيغه اي خارج از شکل معمول موجودات داشته اند، و به تعبيري، خارج عادت محسوب مي شدند. در اين که امور خارق العاده ، هدف مند و غايت محور بوده و با اثبات امر غير معتاد و يا نفي امر معتاد، هدف خاصي را دنبال مي کنند، ترديدي نيست، اما اموري از قبيل نوع غايت، و بهره مندي از مقبوليت الهي، آنها
پنجشنبه، 19 فروردين 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معجزه و پديده هاي خارق العاده و فراروان شناختي
معجزه و پديده هاي خارق العاده و فراوان شناختي
معجزه و پديده هاي خارق العاده و فراروان شناختي

نويسنده:حسن رضايي مهر



چکيده

انسان در مسير زندگي خويش از بدو خلقت تاکنون، خود را با پديده هاي شگفت آوري رو به رو مي ديده است. شگفتي و جذابيت چنين پديده هايي براي انسان بيشتر از آن رو بوده است که صيغه اي خارج از شکل معمول موجودات داشته اند، و به تعبيري، خارج عادت محسوب مي شدند. در اين که امور خارق العاده ، هدف مند و غايت محور بوده و با اثبات امر غير معتاد و يا نفي امر معتاد، هدف خاصي را دنبال مي کنند، ترديدي نيست، اما اموري از قبيل نوع غايت، و بهره مندي از مقبوليت الهي، آنها را از هم متمايز مي کند. همين تنوع موجود در خوارق عادتي که با پيشينه اي طولاني به وقوع پيوسته است، موضوع مطالعه انديشمندان بخصوص متکلمان گرديده و نظر آنان را نسبت به حقيقت و کيفيت تحقق آنها، به خود جلب کرده است. معجزه به عنوان مهم ترين و اصيل ترين امر خارق العاده است که روايات تاريخي متقن وقوع آن را به اثبات رسانده است. از آن رو که در گذر زمان شاهد خوارق عادت ديگري از قبيل کرامت، سحر، جادو و اموري از قبيل تله پاتي، هيپنوتيزم بوده ايم، در اين نوشتار به تأليف امور ياد شده پرداخته و تفاوت آنها با معجزه را از نظر مي گذرانيم.
کليد واژه ها: معجزه، کرامت ، سحر، کهانت، شعبده، تله پاتي، هيپنوتيزم.

مقدمه

يکي از واقعيات هستي که هيچ شک و ترديدي در آن نيست، « خوارق عادت » است. به دليل آن که تحقق امور خارق العاده با تحقق امور عادي فرق دارد، با پيش فرض هاي عرفي و عادي، قابل تصور و تحقق نيستند. از اين رو، ديگران از آوردن مثل آن ناتوانند. از ديرباز توجه به چنين اموري و نيز کيفيت تحقق آنها، توجه متکلمان اسلامي و اهل انديشه را به خود جلب کرده است. اهل عرف نيز به دليل برجستگي اين امور نسبت به ساير افعال عادي و خارق العاده بودن آنها در مرحله ي تحقق و عينيت يافتن، از التفات خاص به آنها غافل نبوده اند. تنوع موجود در خوارق عادت، امر ديگري است که انگيزه ي انديشمندان اسلامي و غير اسلامي را در کنکاش، تحقيق و تفحص در کيفيت و نحوه ي تحقق اين امور برانگيخته است.
خوارق عادت مشتمل بر غايتي هستند، ولي از آن روي که در نوع غايت و مشروعيت ( به معناي الهي بودن ) و عدم مشروعيت با هم مختلفند، شناخت اين امور، امري لازم و ضروري به نظر مي رسد. آنچه در پي مي آيد، تبيين بعضي از اين امور، همچون معجزه، کرامت، سحر، جادو و برخي از امور فراروان شناختي مانند تله پاتي و هيپنوتيزم و نيز تفاوت آنها با معجزه است:

مفهوم شناسي معجزه

اهل لغت در معناي « معجزه » آورده اند:
معجزه امر خارق العاده اي است که بشر از آوردن مثل آن ناتوان باشد. (1) و گفته اند: معجز به اصطلاح اهل ادب، اسم فاعل از « اعجاز » است و معناي اعجاز به فارسي، ناتوان کردن است؛ يعني کسي سخني بگويد، يا عملي انجام دهد، که هر کس نتواند چنان سخني بگويد يا مثل آن عمل را انجام دهد. از اين رو، بنا بر معناي لغوي، مي توان اموري بسياري را يافت که از بعضي اشخاص ظاهر مي شود و ديگران مانند آن را نمي توانند بياورند؛ مانند سحر، کهانت و تسخير ( مثل اين که از جن کمک مي گيرد و خبر مي دهد) ... البته تمام اينها متحقق به اسباب و علل خفيه اي است که افرادي که از اين امور خفيه و صنايع بي بهره اند، نمي توانند مثل آن را بياورند و چه بسا خيال مي کنند که اينها معجزه ي حقيقي است. (2)
آنچه بيش از هر چيز در تحقيق و بررسي يک مفهوم داراي اهميت مي باشد، معناي اصطلاحي آن است.
علامه حلي در تعريف اصطلاحي معجزه آورده است:
معجزه اين است که پيغمبري به اجازه و امر خداوند کار خارق العاده اي را که ممکن و مطابق با عقل است و بر اساس علتي نامرئي صورت مي گيرد و افراد ديگر، هر چند دانشمند و متفکر و نابغه باشند، نمي توانند انجام دهند؛ براي اثبات نبوت خويش از خود نشان مي دهد. (3)

به تعبير محقق طوسي :

معجزه ثبوت امر غير معتاد يا نفي امر معتاد است و علاوه بر خارق العاده بودن، بايد مطابق با دعواي کسي که معجزه مي آورد نيز باشد. (4)
ايشان در توضيح تعريف مزبور مي نويسد:
ثبوت امر غير معتاد ( فعلي که طبق عادت نيست ) مثل امر منقلب کردن عصا به مار است ( چنان که حضرت موسي عليه السلام انجام داد ) و نفي چيزي که معتاد است؛ مثل منع کردن شخص قادر و توانا، از برداشتن حتي کوچک ترين اشيا. قيد خارق العاده به جهت آن است که فعل معتاد ( فعلي که طبق عادت است ) يا نفي فعل غير معتاد، دلالت بر صدق پيغمبري نمي کند؛ چرا که فعل معتاد يا نفي فعل غير معتاد را به هر کس مي توان نسبت داد و قيد مطابق با دعوي بودن بدين منظور که مدعي نبوت، اگر براي اثبات نبوت خويش، بر بينا کردن شخص نابينا معجزه جاري کند، ولي آن معجزه مطابق با مدعاي او نباشد؛ مثلا نه تنها شخص نابينا، بينا نشود، بلکه ناشنوا هم گردد، معلوم مي شود که در ادعايش صادق نبوده است. (5)
چنان که در قضيه ي مسيلمه کذاب آمده است که براي اثبات مدعاي خويش، آب دهان در چاه انداخت تا آب آن زياد شود، ولي آب چاه به جاي فزوني، خشکيد.
بنابراين، معجزه، حقيقي بايد از شرايط زير برخوردار باشد:
1. خارق عادت بوده و مردم از آوردن مثل آن عاجز باشند.
2. تحقق آن يا به طور مستقيم از جانب خداوند تعالي و يا به امر او باشد. در صورتي که تحقق خارق العاده از جانب خدا باشد، از مدعي نبوت عمل محسوسي صادر نمي شود؛ بلکه پيامبر، تنها وقوع آن را از خدا طلب مي کند، يعني عمل مستقيما و بالمباشره به خدا مستند است؛ مانند شق القمر، تسبيح سنگ ريزه و مانند آن. و در صورتي که صدور معجزه به امر خداوند باشد، از شخص مدعي نبوت و پيغمبري عمل محسوسي صادر مي شود؛ يعني خود پيامبر فعل خارق العاده را انجام مي دهد، اما به اذن الهي؛ مانند خبر دادن از غيب، تبديل کردن عصا به مار و مانند آن.
3. مقارن دعواي نبوت و مطابق با ادعاي او باشد.
بنابراين، هر فعلي که واجد شرايط مذکور باشد، معجزه بودن و دليل بر صدق دعواي مدعي نبوت است.

کرامت

کرامت، عبارت است از امر خارق العاده اي که به عنوان دليل بر ادعاي امامت ( يا بدون ادعاي امامت ) انجام يابد. (6) از اين رو، « اصطلاح کرامت اختصاص مي يابد به ساير خارق العاده هاي الهي که از اولياي خدا صادر مي شود. » (7)
بنابراين، به خوارق عادتي که از اولياء الله ( ائمه ي اطهار عليهم السلام ) صادر مي شود « کرامت » و به خوارق عادتي که از سوي پيامبران صادر مي شود « معجزه » مي گويند. هر چند در صورتي تعميم معناي معجزه به امر خارق العاده اي که از جانب خداي تعالي يا به امر او باشد، اطلاق معجزه بر کرامت نيز مي تواند صحيح باشد.

تفاوت معجزه با کرامت

نکته ي قابل توجه در باب تفاوت بين معجزه و کرامت اين است که معجزات نبويه همراه با ادعاي نبوت از جانب نبي هستند، ولي کرامت اوليا، مشروط به ادعاي امامت از جانب کسي نيست، بلکه گاهي با دعواي امامت مقارن است و گاهي بدون دعواي امامت انجام مي گيرد. (8)
نکته ي ديگر آن که کرامات اولياء الله با تحدي صورت نمي پذيرد، اما معجزات با تحدي (9) مقارن و همراه است. به تعبير ديگر، معجزه و کرامات از اين حيث که هر دو بر اساس ولايت تکويني نبي و يا امام انجام مي شوند، همانند يکديگرند، اما چون معجزه همراه با تحدي نبوت است؛ يعني نبي دعوي نبوت نموده و با انجام معجزه، مبارز مي طلبد ولي کرامت همراه با ادعا و تحدي نمي باشد، با يکديگر تفاوت دارند. (10)

مناقشات در کرامات اوليا و پاسخ آنها

هر چند صدور کرامات از اولياء الله و ائمه ي اطهار عليهم السلام به دلالت روايات و شهادت تاريخ امري ثابت است، اما با وجود اين، مناقشاتي در اصل امکان تحقق آنها صورت گرفته است. در ذيل، پس از بيان مهم ترين آنها، به نقد و بررسي هر يک مي پردازيم.

مناقشه اول

اعتقاد به امکان وقوع چيزي مانند معجزه (11) از سوي غير نبي مستلزم الغاء خصوصيت معجزه از معنا و ماهيت آن است. و با الغاء خصوصيت معجزه، که همان انحصاري بودن آن در انبياست، تفاوت نبي از غير نبي از بين رفته و در نتيجه، شناخت نبي و اثبات نبوت او، که غايت معجزه است، منتفي مي گردد و اين نقض غرض صدور معجزه از پيامبران است.
نقد و بررسي: يکي از تفاوت هاي مهم بين معجزه و کرامت - چنان که گذشت- تحدي است و امام تحدي ندارد . بنابراين، صدور کرامات از اولياء الله هيچ محذوري در تشخيص نبي و اثبات نبوتش ايجاد نمي کند. استاد جوادي آملي در تبيين اين مسئله مي نويسد:
فرق بين اين دو به تحدي و دعواي نبوت است و اين فرق ثابت است؛ زيرا آن کسي که به ولايت نرسد، فاقد کرامت است. ولي نيز جز از طريق عمل به دستورات نبي نمي تواند به ولايت برسد. پس آن کسي که صاحب کرامت است، مطيع پيامبر و مقر به او بوده و هرگز دعوي و تحدي ندارد. در نتيجه، ظهور کرامت از غير نبي ممکن است و بهترين دليل بر امکان آن، وقوعش است؛ زيرا جريان تاريخ ، چنان که مستفاد از روايات و احاديث است، شاهد زنده اي است بر ظهور کرامات فراواني که توسط اولياي الهي که پيامبر نبوده اند، انجام شده است. (12)

مناقشه دوم

لازمه ي جواز معجزه از اوليا، تجويز صدورآن از همه ي افراد است و لازمه ي صدور آن از همه ي افراد ، کثرت صدور خوارق عادت است و لازمه ي چنين امري آن است که خرق عادت، خود عين عادت شود و در اين صورت، نه دليل است بر نبوت نبي و نه بر کرامت ولي . ( 13)
نقد و بررسي:
1. اگر بنا باشد صدور خارق عادت از اوليا موجب کثرت آن و در نتيجه ، عادي شدن آن باشد، همين اشکال درباره ي معجزه نيز صادق خواهد بود؛ زيرا در فرضي که خداي تعالي پيامبران زيادي را با معجزات مخصوص به خود فرستاده، لازم مي آيد خرق عادت موافق عادت شود. اگر مستشکل بگويد : هر چند تکثير معجزات در پيامبران لازم آيد، اما موجب عادي شدن نمي شود، يعني شرط ظهور معجزات کثيره به دست پيامبران، عادي نشدن معجزات است، پاسخ آن است که همين ملاک، يعني عادي نشدن خارق عادت به واسطه ي کثرت صدور، درباره ي کرامت اوليا نيز محقق است؛ يعني کرامت در اوليا عليهم السلام نيست هر چند موجب کثرت شود، اما شرط آن اين است که به حدي نرسد که از خارق عادت بيرون رود. (14) به بيان ديگر، ظهور خوارق عادت از سوي اوليا امکان داشته و تکثير آن هم رو است. البته به گونه اي نيست که به حد عادت برسد و عادي شود.
2. مدار در معجزه بر نادر الوقوع بودن آن نيست تا کثرت وقوعش موجب خروج آن از اعجاز شود، بلکه ملاک معجزه دو امر است: اول. خارق العاده بودن ( مستند نبودن به اسباب و علل عاديه )؛ دوم . از عنايت خاصه الهيه بودن . بنابراين، قلت وقوع يا کثرت وقوع فعلي، تأثيري در معجزه بودن و نبودن آن ندارد. (15)

مناقشه سوم

وجود معجزه در غير انبيا، موجب کم شدن رغبت مردم به انبيا و متفرق شدن از آنهاست؛ چرا که علت وجوب اطاعت مردم از انبيا، ظهور معجزه از جانب آنهاست. از اين رو، هرگاه غير انبيا، که اطاعت از آنها واجب نيست، در اعجاز شريک انبيا باشند، موقعيت انبيا از بين رفته و موجب قلت رغبت مردم به آنها مي شود.
نقد و بررسي: وجود اعجاز در غير انبيا موجب تحقير و زوال موقعيت والاي انبيا و قلت رغبت مردم به آنها نيست؛ چرا که انبيا غير از اعجاز داراي صفات و ملکاتي خاص خود هستند که موجب عظمت آنها در نزد مردم مي شود و مشارکت اوليا با انبيا در اعجاز، دليل بر اين نمي شود که در همه چيز با انبيا مشترک هستند. پس انبيا به خاطر فزوني ملکاتي که دارند، مورد بي رغبتي مردم واقع نمي شوند، (16) بلکه مي توان گفت: اين امر موجب جلالت قدر آنان مي گردد؛ زيرا کرامت انبيا به برکت اقتداي مردم به آنان مي باشد.

مناقشه چهارم

اگر ظهور معجزه از انسان صادقي که نبي نيست، جايز باشد، هر آينه اظهار معجزه بر هر کسي که صادق است، جايز خواهد بود.
نقد و بررسي: ملاک اعجاز تنها صادق بودن صاحب معجزه نيست؛ ملاک ديگري نيز دارد و آن اينکه انسان صالح، متعبد و صاحب منزلت زيادي نزد خداوند باشد و اين براي هر مخبر صادقي صحيح نمي آيد، بلکه در حق پيامبران و اولياي الهي صادق خواهد بود. (17) علاوه بر آن که در پيامبر، اين معجزه همراه با دعوي نبوت است.

اعمال مرتاضان

در تعريف افعالي که مرتاضان انجام مي دهند، آورده اند: « اموري هستند که اسباب و علل عادي نداشته ، اما اسباب غير عادي آنها کمابيش در اختيار بشر قرار مي گيرد و مي توان با آموزش ها و تمرين هاي ويژه اي به آنها دست يافت. » (18)

سحر

يکي از نويسندگان در تعريف « سحر » مي نويسد:
در فارسي، به معناي جادويي و افسون است به عبارت ديگر، نمايش دادن باطل است به صورت حق. (19)
سحر از نظر مفهوم عام که شامل « کهانت » نيز مي باشد، عبارت است از:
الفاظ و اوراد خاص يا اعمال مخصوصه اي که با تکرار و تمرين آنها، انجام دهنده آن بر بعضي از قواي طبيعي و غير طبيعي تسلط مي يابد و به نفع خود، آنها را قبضه مي کند؛ با توجه به اين که تأثير آن عبارات و کلمات يا رياضت و اعمال، کاملا محدود است و در تحت شرايط خاص از زمان و مکان معين، داراي تأثير است. (20)
برخي هم آورده اند:
سحر، کاري است که آدمي مي تواند با دميدن و تکرار بعضي کلمات يا انجام بعضي اعمال، قواي فوق العاده عظيم جهان را به نفع خود قبضه کند. (21)
در کتاب تاريخ جامع اديان در بيان اموري که وسيله ي تسخير يا غلبه بر قواي غيبي هستند، آمده است:
سه موضوع که بدويان آن را وسيله غلبه بر قوه و نيروي غيبي مي دانند، عبارتند از:
1. عقيده به فتيش « fetishism »؛ يعني استفاده و استمداد از قوه مخفي و مستور در اشياي بي جان.
2. دومين طريقه سحري، شمينيزم است و مقصود از آن، تصرف در قواي روحي و غيبي جها ن است. در اين طريق، يک نفر « دشمن » که داراي اين چنين قوه ي غيبي است. در بدن انسان ديگر تأثير مي کند؛ يعني روحي معين را از بدن او خارج يا به جسم او داخل مي کند.
3. سومين طريقه، سحر عوامانه است که منحصرا به دست کاهن يا ساحر نيست، بلکه در نزد تمام افراد قبيله يا گروه معمول است که به کمک صاحبان ارواح غيبي و فتيش ها يا شمن ها، يا بدون آنها، ولي همواره با ترکيباتي معين، با وسايلي ساده و بسيار ابتدايي به خيال خود سعي مي کنند از مضرات و شرور ارواح موذي جلوگيري کنند يا ارواح مفيد را به نفع خود به کار وادارند. (22)

کهانت

صاحب کتاب تقويم المعارج در بيان « کهانت » آورده است:
عملي بود که سابقا در ميان مردم بود و خلق در زمان فترت که پيامبري نبود، رجوع به کاهن مي کردند و ايشان بعضي اخبار مي دادند يا راست يا دروغ . وجه اطلاعشان بر غيوب، چند وجه بود: يکي فراست؛ يعني به واسطه ي شعوري که داشتند، حدس مي زدند که چنين و چنان مي شود. يا از جهت ذکاي قلب، خبر مي دادند؛ زيرا که از طبع بشر است که هرگاه في الجمله رياضتي بکشد، قلب او صاف مي شود و از بعضي چيزها اطلاع به هم مي رساند و بعضي هم از وسوسه شياطين بود؛ چرا که اگر انسان مرتاض شد و از اهل حق نباشد و خداوند او را حفظ نفرمايد، شياطين به او تعلق مي گيرند و بعضي اخبار هم براي او مي آورند و اخبار شياطين به چند وجه بود که بعضي از زمين بود که مي ديدند، اتفاقات عالم را خبر مي آوردند. بعضي هم از اخبار آسمان بود و قبل از بعثت خاتم صلي الله عليه و آله شياطين مي رفتند بالا و استراق سمع مي کردند و بعد از آن خبر مي آوردند براي اولياي خود و اما الان از بالا رفتن ممنوعند و خداوند ايشان را منع مي فرمايد به واسطه شهب. چنان که در کتاب مجيد خود مي فرمايد: ( و انا کنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن يستمع الان يجد له شهابا رصدا ) ( جن : 9 )؛ يعني و بعد از آن که شياطين کلمه اي مي شنيدند، بعضي اخبار هم از خود داخل مي کردند و مي گفتند. (23)
با توجه به مطالب ياد شده ، مي توان گفت: کهانت نزديک سحر يا اخص از آن است.

شعبده

در تعريف « شعبده » آورده اند:
تردستي و نيرنگ هايي است که حقه بازها انجام مي دهند و اين نيست مگر يک نحوه بازي که با سرعت انجام مي گيرد، به گونه اي که ناظرين ملتفت نمي شوند. (24)

تفاوت معجزه با امور مذکور

آيه الله مصباح در اين زمينه مي نويسد:
به طور مقدماتي بايد دانست که امور خارق العاده، اموري هستند که نمي توان کليه ي اسباب و علل آنها را به وسيله آزمايش هاي حسي شناخت، بلکه شواهدي يافت مي شود که در پيدايش اين گونه پديده ها نوع ديگري از عوامل مؤثر است و متخصصان علوم مختلف گواهي مي دهند که اين کارها بر اساس قوانين علوم مادي و تجربي انجام نمي يابد. (25)
امور خارق العاده به دو بخش کلي تقسيم مي شوند: 1. اموري که هر چند اسباب و علل مادي ندارند، اما اسباب غير عادي آنها کمابيش در اختيار بشر قرار مي گيرد و مي توان با آموزش ها و تمرين هاي ويژه اي به آنها دست يافت؛ مانند اعمال مرتاضان، سحر و مانند آنها. 2. کارهاي خارق العاده اي که تحقق آنها منوط به اذن خاص الهي است. اين گونه خوارق عادت مخصوص بندگان برگزيده خداست و اختصاص به پيامبران ندارد، بلکه گاهي ساير اولياي خدا هم از آنها برخوردار مي شوند که به اصطلاح کلامي، در حق غير انبيا، کرامت خوانده مي شود و در حق انبيا، معجزه. (26)
بنابراين، مي توان تفاوت معجزه را با اموري همچون سحر، کهانت ، شعبده و اعمال مرتاضان، چنين دانست:
الف. کارهاي ساحران و مرتاضان با وسايل مادي و يک سلسله تمرينات عادي انجام مي شود، ولي معجزه بدون وسيله مادي و مقدمه و تمرين صورت مي گيرد.
ب. کارهاي جادوگران و مرتاضان از ديگران آموخته شده و به ديگران نيز آموزش داده مي شود، ولي معجزه نه از کسي آموخته شده و نه قابل آموزش دادن به افراد ديگر است.
ج. کارهايي که ساحران، مرتاضان، شعبده بازان، کاهنان و افرادي نظير آنان انجام مي دهند، از هر کس صادر مي شود، هر چند، شخص کافر يا فاسد باشد. ولي معجزه فقط از پيامبراني که پاک و صالح و شايسته ترين بندگان خدا هستند، ظاهر مي شود؛ چرا که آنان معجزه را فقط در ارتباط با خدا و به عنوان رهبر ديني انجام مي دهند و ناگفته پيداست که خداوند افراد ناشايست را رهبر جامعه نمي کند.
د. ساحران و مرتاضان آنچه را انجام مي دهند، از خود و هنر خويش مي دانند، ولي کارهاي خارق العاده اي را که پيامبران انجام مي دهند، صرفا از طرف خدا دانسته و به اذن و اراده خدا انجام مي دهند.
ه. کارهاي ساحران و مرتاضان اغلب براي مطامع دنيوي و سودجويي و هوس هاي پست انجام مي گيرد، ولي معجزه فقط براي اثبات رسالت و ابلاغ دين الهي و هدف هاي مقدس تربيتي است و هيچ هدف مادي از آن ندارند.
و. کارهاي ساحران و مرتاضان محدود به بعضي مکان ها و شرايط معين و قيود خاصي انجام مي شود، ولي معجزات پيامبران چنين محدوديت هايي ندارند و در شرايطي که لازم باشد و فقط با توجه به اذن خدا انجام مي گيرد.
ز.کارهاي مرتاضان و ساحران منحصر به افراد معين نيست، بلکه برخي افراد ديگر هم مي توانند انجام دهند، ولي معجزات انبيا مقابله به مثل نمي شود. پس شخص ديگري که پيامبر نيست، هرگز نمي تواند انجام دهد. (27)
علامه مجلسي به نقل از شارح المقاصد در اين خصوص مي نويسد:
سحر اظهار امر خارق العاده از نفس شرير خبيث است که آن را به وسيله اعمال مخصوصي که قابل آموزش هستند انجام مي دهند. و از اين دو جهت، يعني صدور آنها از نفوس شريره و خبيثه و قابل تعلم و يادگيري بودن، با معجزه و کرامت فرق دارند؛ زيرا اين دو فقط از انسان هاي شايسته و مورد تأييد خداوند مانند پيامبران و امامان ظاهر مي شود و قابل تعليم و تعلم هم نيستند. از ديگر وجوه افتراق سحر با معجزه و کرامت اختصاص سحر و جادو و ... به زمان ها و مکان ها و شرايط خاص است و ديگري نيز مي تواند در مقام معارضه، مانند آن را بياورد و شخص متصف به قدرت سحر متصف به رجس و فسق است، در حالي که معجزه و کرامت از اين امور بري هستند. (28)

تله پاتي

يکي از امور فراروان شناختي - که مورد سخن ماست- « تله پاتي » است. در تعريف آن، تعابير گوناگوني ارائه شده است. برخي گفته اند:
تله پاتي از دو کلمه « تله » به معناي « دور » و « پاتوس » به معناي « احساس » گرفته شده است؛ يعني احساس از دور و آن ارتباط روان انسان با ديگري از راهي بجز حواس معمولي است. (29)
بعضي هم گفته اند :
تله پاتي عبارت از اين است که شخصي از فاصله اي، رابطه اي فکري با شخص ديگري برقرار سازد، آنچه را او فکر مي کند، بفهمد و چيزي را که خود مي انديشد، او درک کند، يا واقعه اي را که در محلي دور دست اتفاق مي افتد، بدون آن که رابطه هاي مادي بين او و آن محل برقرار باشد، آن واقعه را ببيند و از آن باخبر گردد. (30)
در تعريفي ديگر از تله پاتي آمده است:
تله پاتي به معناي انتقال فکر و رابطه معنوي و ارتباط فکري ميان دو نفر از راه دور و همچنين به معناي القاي مطلبي از راه دور از طرف کسي براي کس ديگر از طريق انتقال فکر است. (31)
در اينکه آيا قدرت و نيروي تله پاتي در همه ي افراد انسان وجود دارد يا خير، نظرات مختلفي وجود دارد. نويسنده ي کتاب حقيقت روح در اين باره مي نويسد:
قدرت خواندن افکار ديگران براي همه کس امکان ندارد، به طوري که عده ي بسياري از انسان ها داراي اين قدرت نيستند. لکن وجود آن يک حقيقتي است که علم روان شناسي جديد در صحت آن ترديد ندارد... در نتيجه آزمايشات مکرر، ثابت شده که « مديوم » هاي (32) تله پاتي بعضي از اوقات موفق مي شوند و گاهي هم موفق نمي شوند. حتي با نزديک بودن مسافت، مديوم نمي تواند افکار طرف مقابل را بخواند، ولي گاهي از مسافت دور هم مي تواند بخواند. (33)
در عين حال، بعضي معتقدند که همه افراد انساني از نيروي تله پاتي بهره مندند. در کتاب نيروي ناشناخته در انسان چنين آمده است:
همه، قدرت و نيروي تله پاتي را دارند، منتها بسياري از افراد از وجود چنين نيرويي در خود بي خبرند و از اين رو، کمتر از آن بهره گرفته مي شود. همان طور که شخص مي تواند با ورزش اندام را قوي کند، به همان طريق مي توان به تدريج با تمرينات مداوم نيروي تله پاتي را در خود پرورش داد... براي تقويت و شکوفايي نيروي تله پاتي، روش هاي مختلفي وجود دارد که يکي از آنها «هيپنوتيزم » است. دراويش و مرتاضان، اکثرا از طريق خود هيپنوتيزم به خلسه رفته، حقايقي را کشف مي کنند. (34)
به نظر مي رسد از آن رو که انسان داراي قوا و استعدادهايي است که از سوي خداوند تعالي در نهاد او قرار داده شده است. و نوع انساني از اين موهبت الهي بهره مند است، تعريف اخير درست تر باشد. در همه افراد انسان اين قوه و نيروي تله پاتي وجود دارد؛ برخي درصدد شکوفايي آن برمي آيند و بعضي از آن بي خبرند.

هيپنوتيزم

هيپنوتيزم، از لفظ يوناني گرفته شده و به معناي « خواب » است. در چيستي و کيفيت آن تعابير گوناگوني وجود دارد. در کتاب راز درون آمده است که اولين بار، اين نام را جيمز بريد به کار برده است و آن خوابي است که در اثر تلقين اشخاص مخصوصي به نام « عامل » يا « هيپنوتيزور » به معمول دست مي دهد. به عبارت ديگر، هيپنوتيزم حاصل القائات ممتد عامل در معمول است. (35)
بعضي ديگر، در تعريف هيپنوتيزم آورده اند:
هيپنوتيزم عبارت است از خواب مصنوعي که در اثر تمرکز نگاه طولاني به يک نقطه روشن و نوراني و يا در اثر توجه خاص نسبت به يک موضع براي انسان حاصل مي شود. (36)
پس مي توان گفت: هيپنوتيزم، يک حالت القايي ارادي است که در آن هوشياري و آگاهي سوژه، فوق العاده افزايش مي يابد. اين آگاهي عمدتا بر روي مطالبي تمرکز مي کند که توسط هيپنوتيزور به او ارائه مي شود. معمولا سوژه پس از بيدار شدن کوچک ترين خاطره اي از وقايع و حوادث زمان هيپنوتيزم ندارد. (37)
در باب پيدايش هيپنوتيزم بايد گفت:
گرچه موضوع خواب مصنوعي در ميان اقوام گذشته مانند کلداني ها، آشوري ها، مصري ها، هندي ها، ايراني ها و نظاير اينها کم و بيش شهرت داشته و برخي از کاهنان در گوشه و کنار مشغول تداوي بيماران از راه خواب مصنوعي بوده اند، ولي تا اواسط قرن هجدهم اثري از اين علم در اروپا ديده نمي شد و براي نخستين بار، پزشک مشهور اتريشي فرانسوا آنتوان مسمر در حدود سال 1775 اظهار کرد که در آدمي نيروي سيال مغناطيسي وجود دارد که مي شود از راه اراده، آن را بر ديگران نفوذ داد. (38)
آيا هيپنوتيزم يک خواب است؟ در پاسخ به اين سؤال بايد گفت: با توجه به تعريف و کيفيت آن معلوم مي گردد که هيپنوتيزم نمي تواند خواب باشد. هر چند ظاهر فرد هيپنوتيزم شده به فردي که در حال خواب است، شباهت هايي دارد، ولي در هيپنوتيزم ، علاوه بر قدرت تفکر، امکان صحبت، قضاوت، راه رفتن و مانند آن وجود دارد، به گونه اي که فکر سوژه بر روي موضوع خاص ( صحبت هاي هيپنوتيزور) تمرکز فوق العاده اي پيدا مي کند و بين او و فرد هيپنوتيزور، ارتباط عاطفي خاصي برقرار مي شود که در حالت خواب نمي توان نظير آن را مشاهده کرد و شايد به همين دليل آن را « خواب مصنوعي » ناميده اند. (39)

تفاوت معجزه با تله پاتي و هيپنوتيزم

با توجه به آنچه در تعريف معجزه، تله پاتي و هيپنوتيزم و کيفيت و شرايط تحقق آنها بيان شد، مي توان تفاوت آنها را در امور ذيل برشمرد:
1. هم تله پاتي و هم هيپنوتيزم در اثر يک سلسله تمرينات براي شخص حاصل مي شوند، ولي معجزه بدون هيچ مقدمه و تمريني صورت مي پذيرد.
2. تله پاتي و هيپنوتيزم قابل تعليم و تعلم هستند؛ يعني آموخته مي شوند و به ديگران نيز آموزش داده مي شوند؛ ولي تعليم و تعلم در معجزه راه ندارد.
3. اين دو از هر کس، چه کافر، چه فاسق و چه مؤمن، مي تواند حاصل ايد، ولي معجزه فقط از پيامبران و اولياء الله که پاک و صالح و شايسته ترين بندگان خدا هستند، ظاهر مي شود، چرا که معجزه براي اثبات رهبري امت است و معلوم است که خداوند افراد غير صالح را رهبر جامعه نمي کند.
4. اين دو ممکن است به اغراض مختلف شيطاني انجام گيرد، ولي معجزه فقط براي اثبات رسالت و ابلاغ دين و مقدسات الهي به وقوع مي پيوندد و هيچ غرض شخصي و شيطاني در آن راه ندارد.
5. تحقق اين دو، مقيد به بعضي مکان ها و زمان ها و شرايط خاص و محدود است، ولي معجزات پيامبران چنين محدوديت هايي ندارد و در هر شرايطي که پيغمبر صلاح دانست، به اذن الهي از او صادر مي شود.
6. گاهي مديوم و هيپنوتيزور در کار خود موافق نيستند، ولي در معجزه چنان نيست که هرگاه پيغمبر آن را به اذن خدا اراده کند، انجام نگيرد.
در خاتمه بجاست به حکم امور مزبور از نظر شرع مقدس اسلام اشاره نماييم، اين امور في حد نفسه و به عنوان حکم اولي، در شرع مقدس منهي عنه نيستند، اما با توجه به لحاظ هاي ديگر، مثل تعلق مفاسد و ضرر و اضرار به سبب آنها و القا در حرام و گناه به واسطه آنها، به عنوان ثانوي متعلق نهي شرع مقدس قرار مي گيرند.

پي نوشت ها:

1- خليل جر، فرهنگ لاروس، تهران، اميرکبير، 1363، ج 1، ص 1130.
2- ر.ک . علي اکبر مروج الاسلام، کرامات رضويه، چ چهارم، مشهد، نشر مشهد، ج 1، ص 7-9.
3- غلامحسين رحيمي اصفهاني، درس هايي از اصول عقايد اسلامي، قم، حکمت، 1362، ص 264-268.
4- حسين بن يوسف حلي، کشف المراد، تعليقه ي حسن حسن زاده آملي، چ هفتم، قم، مؤسسه ي نشر اسلامي، 1417، ص 474.
5- همان، ص 474-475.
6- ر.ک. عضدالدين عبدالرحمن ايجي، شرح المواقف، بيروت، دارالجليل، 1417، ج 3، ص 464-465.
7- محمد تقي مصباح، آموزش عقايد، تهران، سازمان تبليغات اسلامي ، 1367، ص 90.
8- ميثم بحراني قواعد المرام في علم الکلام، تحقيق سيد احمد حسين، به اهتمام سيد محمود مرعشي، چ دوم، قم، کتابخانه آيه الله مرعشي نجفي، 1406، ص 182.
9- تحدي، مبارزه طلبيدن براي اثبات دعوي است، به اين معنا که مدعي نبوت هنگام معجزه آوردن از کساني که موافق با دعواي او نيستند و او را تصديق نمي کنند، مي خواهد تا آنها هم مثل آنچه را که او آورده است. بياورند و چون نتوانند، محکوم گردند.
10- عبدالله جوادي آملي، ولايت در قرآن، تهران، مرکز نشر فرهنگي رجا، 1367، ص 312.
11- در اين قسمت از بحث هر جا که در حق اوليا تعبير معجزه آورده شده، مراد کرامت است.
12- عبدالله جوادي آملي، پيشين، ص 313.
13- محمد بن عمر فخر رازي، البراهين في علم الکلام، تهران، دانشگاه تهران، 1342، ج 2، ص 110، با دخل و تصرف.
14- همان، ص 143.
15- سعدالدين تفتازاني، شرح المقاصد، قم، منشورات الشريف الرضي، 1409، ج 5 ، ص 76.
16- حسن بن يوسف حلي، کشف المراد، تعليقه ي جعفر سبحاني، قم، مؤسسه ي امام صادق عليه السلام، 1375، ص 160-161.
17- همان، ص 162-163.
18- محمد تقي مصباح، پيشين، ص 88-89.
19- علي اکبر مروج الاسلام، پيشين، ص 7-9.
20- سيد ابوالقاسم حسيني، در جست و جوي دين طبيعي و جاوداني، ص 206.
21- جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، يا اديان بشر، ترجمه ي علي اصغر حکمت، چ چهارم، 1370، ص 15.
22- ر.ک. همان، ص 7-15.
23- محمد کريم خان کرماني، تقوم المعارج، ص 82-88.
24- همان.
25- محمد تقي مصباح، پيشين، ص 88.
26- ر.ک. همان، ص 89، با تلخيص.
27- ر.ک. غلامحسين رحيمي اصفهاني، پيشين، ص 264-265.
28- محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفا، 1403، ج 60، ص 37.
29- ر.ک. احمد زمرديان، حقيقت روح، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1368، ص 131-132.
30- زين العابدين قرباني، به سوي جهان ابدي، قم، شفق، 1363، ج 1 و 2، ص 152.
31- احمد زمرديان، پيشين، ص 231-232.
32- مديوم: واسطه، کسي که واسطه احراز ارواح مي شود. ( محمد معين، فرهنگ فارسي، ج 3، ص 397).
33- احمد زمرديان، پيشين، ص 34.
34- محمد مهدي عليخواه، نيروي ناشناخته در انسان، تهران، جمال الحق، 1371، ص 73-74.
35- ر.ک. احمد زمرديان، پيشين، ص 224.
36- زين العابدين قرباني، پيشين، ص 138.
37- اورماند مک گيل، دائره المعارف هيپنوتيزم، تهران، جمال الحق، 1372، ص 150.
38- زين العابدين ، قرباني، پيشين، ص 138.
39- اورماند مک گيل، پيشين، ص 149-150.

منبع: مجله معرفت 113




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط