امامت ؛ شاهراه هدايت
نويسنده:دكتر مرتضي طاهري
جلوه هاي ولايت در كلام ثامن الحجج (علیه السلام)
به بيان ديگر، رسيدن به سعادت جاودانه و يا شقاوت ابدي، نتيجه پذيرش و يا عدم قبول اين اصل اسلام است. از اين روست كه امام رضا (ع) مي فرمايند:"هر كس بميرد در حالي كه عارف به امامانش نباشد، به مرگ جاهليت مرده است." (1)
بر پايه اعتقاد به امامت است كه معنا و مفهوم حقيقي اسوه در عرصه عمل عينيت مي يابد. همان معنا و مفهومي كه رشد و تكامل شخصيت انسان از ابتداي طفوليت، دانسته يا نادانسته بر پايه آن استوار است و هر فرد براساس همان دريافت، نحوه زندگي خويش را انتخاب نموده و راهي را كه به آن منتهي مي شود، بر مي گزيند.
همچنين، اين انتخاب تأثير بسزايي در شالوده نفساني و تربيتي هر فرد و دستيابي وي به سجاياي انساني و صيانت از آنها دارد. به ديگر سخن، امامت همان است كه حق را از باطل، نيكي را از بدي و موجبات خسران را از بهره وري جدا مي كند و انسان با پايبندي به اصول آن، با امام معصوم (ع) مرتبط شده و در سايه همراهي با او تكامل مي يابد.همچنين، امامت به انسان معيارها و سر فصلهايي را ارايه مي دهد كه بايد به آنها ملتزم گرديده و از آنها آغاز كند و موضعگيريهاي خود را نيز بر مبناي آنها انجام دهد.
امامت حتي در كيفيت انديشيدن انسان و نيز در زندگي خصوصي و در فرهنگ و آداب و رسوم جامعه، نقش اساسي ايفا مي كند. در يك كلام، بايد گفت: مسأله امامت در متن حقايق انسان و در سرنوشت او جايگاه ويژه داشته و در تمام زواياي زندگي اش تأثيري ژرف مي گذارد. براين اساس، در برابر مسأله امامت، موضعي صريح و روشن لازم است تا هر انساني از وضعيت خويش آگاه گردد تا مباد آن سان كه امام رضا (ع) فرمودند، به مرگ جاهليت از دنيا برود. از آنجا كه در كلام آن امام همام، نجات از هلاكت با عبارتي عام و فراگير به معرفت امام مشروط شده، اين حكم تمام انسانها را شامل مي شود؛ حتي اگر به اسلام نيز گردن ننهاده باشند؛ زيرا حضرت فرمودند: "هركس بميرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است."
بدين ترتيب، واضح است كه تجاهل در مسأله امامت و عدم موضع گيري صريح در انتخاب امام و پيشوا، به معناي انكار و طرد آن از گستره زندگي است و ثمره آن مردن بر جاهليت و بر جاي ماندن آثار مهلك و مخرب بر مجموعه حيات انسان و فرجام بد او در دنيا و آخرت است.
امام رضا (ع) در بياني به اين حقيقت چنين تصريح نموده اند: "در آن روز (قيامت) هر قومي به نام امام زمانشان و كتاب پروردگار و سنت پيامبر خويش خوانده مي شوند." (2)
امام صادق (ع) نيز نتيجه باورداشت امامت را در قيامت چنين ترسيم مي نمايند: "شما حمد و سپاس خدا را به جا نمي آوريد؟! هنگامي كه روز قيامت فرا برسد، خداوند هر گروهي را با كسي كه ولايت او را پذيرفته است مي خواند، ما همراه پيامبر و شما همراه ما خواهيد بود.
فكر مي كنيد شما را در اين حال به كجا مي برند. به خداي كعبه سوگند به بهشت، به بهشت، به بهشت." (3)
يكي از شواهدي كه اهميت اصل امامت را به خوبي روشن مي سازد، كلام خداوند متعال در آيه تبليغ است. (4) خداوند سبحان در اين آيه شريفه، نرساندن مسأله امامت را به منزله عدم ابلاغ رسالت پيامبر (ص) قلمداد فرموده است.
اين سخن بدان معناست كه در موضوع امامت جاي هيچ گونه تسامح و مصلحت انديشي نيست، زيرا كنار نهادن امامت به معناي كنار نهادن و تعطيلي تمام دين و پذيرش آن به عنوان موضوع محوري و تعيين كننده در حيات انسان و جهت گيريهاي او از اهم مهمات است.
گاهي در گفتگو پيرامون امامت اين توهم پيش مي آيد كه اين مبحث همان اختلاف و منازعه بر سر زمامداري مسلمانان و حكومت آنهاست كه قرنها پيش در ميان دو دسته از امت پيش آمده و در نتيجه آن، گروهي غالب و گروهي مغلوب شدند و اكنون بازگويي و يادآوري آن در شرايط مختلف، جز تفرقه و اختلاف ميان امت اسلام ثمري ندارد؛ در حالي كه بايد توجه كرد مسأله امامت مافوق همه اين بحثهاست.سخن اصلي در مورد امامت، بر محور زمامداري و حاكميت نيست، وراي آن است.
زمامداري مسلمانان نيز يكي از شؤون امامت است كه تحت شرايط خاصي بر امام لازم و واجب مي شود و البته در طول تاريخ اسلام در اين زمينه بسياري از افراد سد راه ائمه (ع) شدند و در راه سكانداري جامعه مسلمانان توسط اين عزيزان، مانع ايجاد كردند.
اما موضوع امامت مسأله اي تاريخي و كهنه نيست، بلكه مسأله اي نو و تازه و اساساً يك امر حياتي است؛ يعني مسلمانها از آن نظر كه دين را عامل حيات خود مي دانند و معتقدند كه امامت از اركان و اصول اين آيين مي باشد و چنانچه امامت از اسلام گرفته شود، جز جسدي بي روح باقي نخواهد ماند. البته، مردم جايگاه حقيقي و بلند مرتبه امامت را به آساني نمي شناسند و نمي توانند بشناسند، تا چه رسد به اينكه در مقام رقابت برآيند يا در تعيين و رساندن امام به اين مقام نقشي داشته باشند. مقام امامت، ناشي از استعداد و شايستگي عيني ويژه اي است كه محصول عطا و عنايت الهي است.
امام يگانه دوران خويش است؛ همواره تنها يك نفر به عنوان امام، فرمانرواي دين و دنياي مردم بوده و خواهد بود. از امام رضا (ع) پرسيدند: آيا ممكن است در يك زمان دو امام وجود داشته باشد؟ حضرت فرمودند: "نه مگر اينكه يكي از آنها ساكت باشد." (5)
تا هر زمان كه انساني بر روي زمين زندگي كند، ناگزير امامي وجود خواهد داشت و جهان هستي و جامعه انساني، هرگز بدون امام نخواهد ماند.
امام باقر (ع) فرمودند: "اگر لحظه اي زمين بي امام بماند، همانند دريا مواج و بي قرار خواهد شد." (6)
با توجه به آنچه گذشت، بدون ترديد تنها راه نيل به سعادت و نجات از هلاكت، معرفت امام و اطاعت از اوست كه اين مفهوم همانند فرمايش امام صادق (ع) است كه مي فرمايند: "خداوند فرمانبرداري از ما را بر مردم واجب كرده است و خلق هيچ راهي جز شناخت ما در پيش ندارند و چنانچه ما را نشناسند، هيچ عذر و بهانه اي از آنان پذيرفته نخواهد شد." (7)
شناخت مقام امام و شأن امامت، كاري سهل و آسان نيست؛ بلكه به توفيق الهي امكان پذير است.بيان اوصاف و ويژگيهاي امام از هيچ كس ساخته نيست. تنها راه شناخت شايستگي هاي امامان (ع) بهره جستن از نور كلام خود اين عزيزان است كه مانند چلچراغي ظلمت جهل را مي شكند و روشناي هدايت را ارزاني مي دارد و تلاش ما نيز در اين مقاله بر آن است كه از محضر بوستان امامت كه از قرنها پيش ميهمان سرزمينمان است، بهره بگيريم و از عطر كلام ايشان شميم جانمان را نوازش دهيم.
تبلور امامت در نيشابور
در سال 200 هـ. ق، نيشابور با قدوم مبارك امام رضا (ع) قرين مباهات و افتخار شد. مردم نيشابور مقدم مقدس آن حضرت را گرامي داشتند و شاديها كردند و به اتفاق "قطب الانام شيخ ابو يعقوب اسحاق بن راهويه مروزي" كه شيخ شهر و مقدم ارباب ولايت بود، به استقبال آن حضرت از نيشابور بيرون رفتند و تا قريه مويديه كه از قراي نيشابور است به پيشوازش شتافتند و شيخ با وجود كهنسالي، مهار ناقه آن حضرت را به دوش گرفت و تا شهر نيشابور پياده راه پيمود و شيخ محمد بن اسلم طوسي نيز در التزام ركاب مبارك بود و چون به نيشابور وارد شد، در محله "قز" كوچه "بلاس آباد" نزول اجلال فرمود و مقام اختيار كرد. (8)
شيخ صدوق در "عيون اخبار الرضا" بنا به نقل ابو واسع محمد بن احمد بن اسحاق نيشابوري كه او نيز از جده خود خديجه بنت عمران روايت كرده، چنين مي گويد: هنگامي كه حضرت رضا (ع) وارد شهر نيشابور شدند، در محله "قز" در ناحيه معروف به "بلاشاباد" به خانه "جدم پسنده" (9) رفتند و دانه بادامي را در گوشه اي از خانه كاشتند.
پس از مدتي دانه روييد و به درخت تبديل شد و بعد از يك سال بادام داد. وقتي مردم از وجود آن درخت باخبر شدند، هر كس به بيماري مبتلا مي شد، براي تبرك جستن از بادام آن درخت مي خورد و شفا مي طلبيد و به بركت حضرت، سلامتي اش را باز مي يافت.
مهمترين و معتبرترين گزارشي كه از توقف حضرت رضا (ع) در نيشابور ضبط شده، روايت عبدالسلام بن صالح اباصلت هروي است كه حديث مشهور و معروف "سلسلة الذهب" را از امام رضا (ع) در نيشابور نقل مي كند. اين روايت به تواتر در منابع حديث از محدثان مختلف نقل شده است. (10)
زماني كه حضرت ثامن الحجج (ع) پس از توقفي كوتاه در نيشابور اين شهر را به قصد مرو ترك مي گفتند، از ميان انبوه بدرقه كنندگان كه در بين آنان علما و دانشمندان نيز ديده مي شدند، دو تن از پيشوايان حفظ حديث به نامهاي "ابو زرعه رازي" و "محمد بن اسلم طوسي" خدمت امام (ع) رسيده و گفتند: اي بزرگوار، اي بازمانده از دودمان وحي، اي سلاله پاكان و اي فرزند پيامبر (ص)، شما را به حق پدران و اجداد نيكو مقامت سوگند مي دهيم پرده محمل كنار زده، رخ بنمايي و حديثي از نياكان خود براي ما بازگويي تا خاطره اي به ياد ماندني از شما داشته باشيم.
در حالي كه عده زيادي از اهل دانش در محل "مربعه" اطراف امام (ع) را گرفته بودند و مهار استر امام بر دوش برخي كشيده مي شد، حضرت مركب را از حركت باز داشت، پرده هودج را كنار زد و در حالي كه ردايي از خز بر دوش داشت، سر از هودج بيرون آورد و همچون خورشيد طلوع نمود.انبوه جمعيت چون دريا، تا ساحل نگاه امام موج مي زد. هر كسي تلاش مي كرد خود را به امام نزديك تر كرده و بر ركاب حضرتش بوسه زند. در ميان ابراز احساسات وصف ناشدني، فرياد انديشه وران صاحب قلم بلند شد كه مردم را به سكوت و آرامش دعوت مي كردند تا سخن امام را بشنوند و آن را ثبت كنند. (11) منظره عجيبي بود. حدود بيست هزار و به نقلي بيست و چهار هزار نفر، قلمها را از قلمدانها بيرون آورده و منتظر سخن امام بودند.
زنجيره طلايي
امام رضا (ع) فرمود: "پدرم حضرت موسي بن جعفر (ع) از پدرش حضرت جعفربن محمد (ع) و ايشان از پدرش محمد بن علي (ع) و آن حضرت از پدرش علي بن الحسين (ع) و ايشان از پدرش حسين بن علي (ع) و آن حضرت از پدرش علي بن ابيطالب (ع) نقل فرمودند كه از حبيبم و روشني چشمانم پيامبر خدا (ص) شنيدم كه جبرييل برايش از جانب خداوند عزوجل حديثي آورده بود كه خداوند فرمود:
"لا اله الا ا... حصني فمن دخل حصني امن من عذابي" (12)؛
"لا اله الا ا...، دژ من است؛ هر كس وارد اين دژ شود از عذاب من در امان خواهد بود."
مي بينم كه امام (ع) در اين موقعيت با مردم از مسايل فرعي نظير اخلاق، احكام و امثال آن سخن نمي گويد و نيز آن گونه كه مرسوم دانشمندان آن زمان بود، به موعظه هايي كه مردم را به بي ميلي نسبت به دنيا و گرايش به آخرت ترغيب كند، نمي پردازد.بلكه او به عنوان رهبري الهي، مردم را متوجه مهمترين مسأله اي مي سازد كه مسير زندگي حال و آينده ايشان به آن مربوط است.امام (ع) از توحيد سخن مي گويد و سپس در آخرين لحظات حركت كاروان، اين عبارت را به كلام شريفش مي افزايد: "بشروطها و انا من شروطها" (13) (داخل شدن در اين دژ) شرايطي دارد كه از جمله آن شروط من هستم." امام رضا (ع) اين سخن را در حالي كه از ايشان جدا مي شدند بيان فرمودند تا يادبود گرانبهايي باشد و ناگزير اثري ژرف در وجود مردم و اعتقادات آنها بگذارد.
حضرت در اين اجتماع انبوه، ولايت و امامت را پس از توحيد مطرح فرمودند و با بيان اين سخن، به مردم فهماندند كه مسأله امامت و ولايت از جانب خداست نه از جانب مأمون. حضرت به ده ها هزار نفر ابلاغ كردند كه از طرف خدا امام مسلمانان هستند و اطاعت از ايشان بر آنان واجب است. رفتار امام در اين مورد از جهتي به رفتار پيامبر (ص) در غديرخم شباهت دارد.
آن حضرت نيز در ميان آن جمعيت انبوه و در نقطه اي كه مردم ناگزير از گردش پراكنده شده و به سرزمينهاي خود باز مي گشتند، مسأله ولايت را به مسلمانان ابلاغ فرمودند و شايد بازگرداندن گروهي از مردم كه محل غدير را ترك كرده بودند، با سر بيرون آوردن امام از هودج شباهت داشته باشد كه هر دو به قصد جلب توجه صورت گرفته است. اين نكته را نيز بايد افزود كه آن اجتماع پيامبر (ص) آخرين اجتماع عمومي ايشان با مردم بود. (14)
امام رضا (ع) در اين ديدار عمومي و با بيان اين دو جمله، كه در نهايت فصاحت و بلاغت طرح و از همه ظرايف سخنوري در آن بهره گرفته شده بود، يك بار ديگر كوشيدند تا با بياني نو، پيام غدير را از وراي قرنها به گوش مسلمانان برسانند و پيوند استوار توحيد و ولايت را يادآور شوند.
پی نوشت:
1- بحارالانوار، ج 23 ص 84
2- مجمع البيان، ذيل آيه71 سوره اسراء
3- همان
4- مائده، آيه 67
5- الكافي، ص 321
6- كمال الدين، ج 1، ص 203، باب 21
7- بحارالانوار، ج 23، ص 302، 325
8- تاريخ نيشابور، ص 125- 117
9- او را از اين جهت "پسنده" ناميده اند كه امام رضا (ع) او را از بين ساير مردم پسنديده بود.
10- عيون اخبارالرضا، شيخ صدوق، ج 2، ص 275 و 274/ بحارالانوار، ج 49، ص 123
11- كشف الغمه، ج 3، ص 144
12- عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 144
13- همان
14- زندگي سياسي امام رضا (ع)، جعفر مرتضي عاملي، ص 300