پايتخت جادو جمبل اين جاست !

اگر جايي ديديد که خرافات در خيابان راه مي روند، احوال تان را مي پرسند، سوار ماشين مي شوند، سر کار مي روند، معامله مي کنند، عاشق مي شوند، ازدودج مي کنند و با شما زندگي مي کنند، آن جا هند است. جايي که هيچ...
سه‌شنبه، 7 ارديبهشت 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پايتخت جادو جمبل اين جاست !
پايتخت جادو جمبل اين جاست !
پايتخت جادو جمبل اين جاست !

نويسنده: مريم پاپي





اگر جايي ديديد که خرافات در خيابان راه مي روند، احوال تان را مي پرسند، سوار ماشين مي شوند، سر کار مي روند، معامله مي کنند، عاشق مي شوند، ازدودج مي کنند و با شما زندگي مي کنند، آن جا هند است. جايي که هيچ احتياجي به پنهان کردن خرافه نيست و زن و مرد به پايبندي به آن افتخار مي کنند! مي خواهيم ديداري از سرزمين خرافات داشته باشيم.

خوب ها

هندي هاي مي گويند اينها خوش يمن است:
خورن کشک با شکر زرد، نگاه کردن به زني متأهل که ريسماني گل بر سر گذاشته، نگاه کردن به فيل، گوش دادن به عر عر الاغ با صداي مارمولک، ريختن شير يا زردچوبه، کوتاه کردن موها در روزهاي سه شنبه يا غروب ها، افتادن مارمولک روي سر، گذاشتن پول در کيسه خريد، ازدواج در زماني که ماه کامل است، تبادل اشيا در آستانه در، گريه سگ با صداي جغد...
اگر کف دست چپ تان بخارد، پول به دستتان مي رسد و خارش کف دست راست نشانه رسيدن ميهمان است. زدن چشم راست براي مردان و چشم چپ، براي زنان خوب است و خرافه هاي بسيار ديگر که در هر منطقه از هند با تفاوت هايي وجود دارد.
اگر بخواهي با يک هندي معامله کني، بايد صبور باشي تا تاريخ و ساعت را ببيند و گاهي دقايقي طولاني صبر کني تا زمان خوش يمن فرا برسد تا پول ردو بدل شود! درباره معامله هاي بزرگ هم حتما بايد با طالع بين ها مشورت کرد.

فلفل هاي نخ شده و آپارتمان هاي مدرن

جايي که مرزهاي ميان خرافه، مذهب و علم گم شده، کدام را بايد باور کرد؟ ترکيب ماشين هاي ژاپني و آلماني با منگوله هاي کاموايي و پارچه اي زير پلاک ها، خانه هاي شيک با فلفل هاي به نخ کشيده اي که مقابل درهايشان آويزان است، ترکيب فست فودها و کافي شاپ هاي مدرن با فال هايي که روي ميزها مي گذارند و پدري پزشک و مادري که پسر بزرگ اش را مي کشد تا خون او که با هوش بوده، در رگ هاي پسر کوچک اش جربان پيدا کند و او هم بهره اي از هوش برادر بزرگتر ببرد.. براي پذيرش همه اين تضادها، بايد هند را باور کني. نامي وسيع و جامع که زير سايه اش نيازي به هيچ پاسخ گيج کننده اي نداري. همه پاسخ ها در اين يک جمله نهفته: «اين جا هند است و همه چيز ممکن!» هندي ها خودشان اين جمله را مي گويند تا سبک زندگي شان تعجب برانگيز نباشد. غذاهاي معبد موش ها متبرک است و اگر روي يکي از موش ها پا بگذاري، بايد به اندازه وزن اش طلا يا نقره به معبد بدهي. جشن رنگ پاشي (Holy) به ياد کودکي هاي خداي «کريشنا» برگزار مي شود تا خدا نظري به صورت هاي رنگي بيافکند.

صبح به خير خرافات

در شهرهاي هند که راه بروي، گاوها راه ات را سد مي کنند، اول صبح که سوار تاکسي شوي، راننده پول ات را سه بار به چشم اش و بعد به عکس خدايي که رو به رويش گذاشته مي مالد، اگر چيزي از دست ات روي زمين بيافتد، يک هندي آن را برمي دارد، مي بوسد، به پيشاني اش مي زند و بعد به شما پس مي دهد. حتي در محافل علمي، اگر پاي يک سخنراني در باره مدرنيته بنشيني، نمي داني دست بندهاي آهني و پارچه اي سخنران را باور کني يا حرف هايش را! اگر دنبال خرافه مي گرديد، درست آمده ايد! شرق زمين، درست زير خط استوا، سرزمين پهناوري که دست کم يک ششم جمعيت دنيا را در خود جاي داده است... اگر درهند زندگي کني، چاره اي جز اين نداري که با خرافه راه بروي، بنشيني و هم صحبت اش شوي! سرزميني که غريبه ها را هم وادار مي کند در برابر اعتقادات اش سر فرود آورند؛ چون آن جا، خرافه طبيعي تر از واقعيت است.

گرد خرافه بر مرگ

در شهر بنارس، همه اجساد سوزانده و سپس به آب رود گنگ سپره مي شوند؛ جز جسد زنان حامله، کودکان و کساني که از نيش مارکبري مرده باشند (که سوزانده نمي شوند)، به اين اميدکه در ادامه گنگ، مرتاضي اجساد را از آب بگيرد و نجات شان دهد. اگر در شهر خودت بميري و سوزانده شوي، به چرخه تناسخ باز مي گردي و اگر خوب باشي، در زندگي بعدي به يک طبقه بالاتر اجتماعي و اگر بد باشي به يک طبقه پايين تر مي روي. اما در بنارس، مرگ تلخ نيست. اگر به بنارس بروي و خاکسترت را در رود گنگ بريزند، به نيروانا (روشنايي) مي رسي. هندوها معتقدند که رفتن به بنارس تنها راه رهايي از چرخه حيات است و گاه تنها براي مرگ بنارس مي روند. هندي ها به جز اجساد عزيزان شان، آرزوهايشان راهم به آب مقدس گنگ مي سپارند و در آن غسل مي کنند. شب هاي گنگ با آرزوها مي درخشد. هر شمع به نشانه يک آرزو، به جريان آب سپرده مي شود. همه آرزوها به پيش مي روند و همه، دير يا زود، به مقصد مي رسند... اين جاست که خرافات زيبا مي شود و مردم رااز اوج تمدن بشري به هند مي کشاند. شب ها، گنگ با شمع و بنارس با هيزم هايي که اجساد را در بر گرفته اند، روشن مي شود؛ خرافاتي آن قدر زيبا که حس شاعرانه را حتي در شاعران ديگر سرزمين ها برمي انگيزد.
سهراب سپهري مي گويد: در بنارس، سر هر کوچه چراغي ابدي روشن بود.... خرافات گاهي هم آن قدر تلخ مي شود که نمي توان به عنوان سرگرمي به آن نگاه کرد و از کنارش گذشت. مراسم «ساتي» که در حيران آن، زني که شوهرش مرده بايد سوزانده شود، هنوز در برخي از مناطق هند اجرا مي شود...

بدها

و بنابر اعتقادات هندي ها، اين ها بدشگون است:
اگر وقتي از خانه خارج مي شويد، کسي از شما بپرسد کجا مي رويد، عطسه هاي مکرر، ديدن يک بيوه، يک برهمن مجرد يا مردي که روغن يا شير حمل مي کند، گربه اي که از سر راه تان مي گذرد، قارقار کلاغ، از زير نردبان راه رفتن، بعد از غروب آفتاب چيزي قرض دادن يا گرفتن...

سياست و خرافات

دولت هند از طريق رسانه هاي گروهي و سازمان هاي غيردولتي سعي در فرهنگ سازي دارد؛ مثلاً برنامه اي براي جمع آوري گاوها ازخيابان ها ر نظر گرفته و سعي دارد، دست کم چهره شهرهايش را از خرافات آزاردهنده پاک کند. اما گاهي همين خرافات هم از سوي سياستمداران مورد سوءاستفاده قرار مي گيرد؛ مانند هنگامي که تبليغات انتخاباتي خو را با کاروان هاي ساز و آواز و رقص و رنگ، به دنبال چهارپايان در شهر مي گردانند. درآغاز هر سال ميلادي، طالع بينان هندي وقايعي سياسي و اقتصادي را با جزئياتي که يک تحليلگر سياسي با يک اقتصاد دان شرح مي دهد، پيش بيني مي کنند. خرافات براي مردم هند مسئله اي جدي است؛ آن قدر که آن را به عنوان واقعيت اين سرزمين مي پذيري. البته در پذيرش مفهوم خرافات نيز اختلاف وجود دارد. يکي از پژوهشگران هندي که در اين باره مطالعاتي داشته، ماجرايي را که يک دانشمند آمريکايي گفته، بيان مي کند: «يک دوست هندي دارم که هر بار قبل از انجام آزمايش هاي علمي، به معبد مي رود و دعا مي کند.» وقتي اين پژوهشگر از او پرسيده که چرا دعا کردن را خرافات مي پندارد، اين پاسخ را شنيده: «پرستش خدايان دروغين خرافات است.» اما پژوهشگر هندي معتقد است که درست نيست اگر کسي فقط خداي مسيحيت را خداي واقعي بپندارد.
پژوهشگر هندي راست مي گويد: نمي توان اعتقادات بيش از يک ميليارد نفر را ناديده گرفت. هند مفهومي ديگر به خرافات ميدهد. در اين سرزمين سبز، خرافه با آدم ها زندگي مي کنند، اما با آنها نمي ميرند.
منبع: زندگي ايده آل شماره 41




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط