جنگ نرم در پوشش معنویت گرایی (2)

این جنبش ها با همه گستردگی و تکثرشان، اهداف مشترکی دارند، که این اهداف در سطوح نظری و در مصادیق عملی و عینی دنبال می شود. البته این اهداف به صورت آثارِ قابل مشاهده ای در مخاطبان جنبش های معنوی نوپدید بروز می کند
چهارشنبه، 5 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حجت اله مومنی
موارد بیشتر برای شما
جنگ نرم در پوشش معنویت گرایی (2)
جنگ نرم در پوشش معنویت گرایی (2)
 
 
نویسنده:حمیدرضا مظاهری سیف
 

اهداف جنبش های معنوی نوپدید :

این جنبش ها با همه گستردگی و تکثرشان، اهداف مشترکی دارند، که این اهداف در سطوح نظری و در مصادیق عملی و عینی دنبال می شود. البته این اهداف به صورت آثارِ قابل مشاهده ای در مخاطبان جنبش های معنوی نوپدید بروز می کند. بنابراین، مهم ترین اهداف یک جنبش معنوی نوپدید در ارتباط با جنگ نرم پنج محور را شامل می شود، که عبارتند از :

الف. تکثرگرایی

یافتن راه درست دین ورزی و معنویت گرایی با حقیقت جویی امکان پذیر است. اگر مردم به مسیر درست دین و معنویت راه یابند، هیچ پلیدی و ستمی را نخواهند پذیرفت؛ زیرا معنویت راستین عزت و آزادگی را در انسان زنده می کند و او را در قله کرامت و شرافت می نشاند.
گفت وگوی حقیقت گرا در بین ادیان گوناگون، اصول اخلاقی را هدف نمی داند؛ بلکه زمینه ساز جستجو برای رسیدن به حقیقت می داند. برای بستن باب گفت وگوی حقیقت گرا، تکثرگرایی با اکتفا به گفتگویی صرفا اخلاق گرا و تاکید بر جامعه اخلاقی، می کوشد تا حقیقت را دست نیافتنی جلوه داده و با ترویج تساهل و مدارا به جای سخت گیری های علمی و معرفتی، ارزش های ناب معنوی را از دسترس مردم دور و زمینه ستم پذیری آنان را فراهم آورد. به همین علت، کسانی که امروز به شیطان پرست ها و... میدان می دهند و عرصه را برای بیان باورها و نمایش آیین های آنها باز می کنند، اجازه طرح کوچک ترین ایده های شان را به تشیع نمی دهند.
به هر روی، شیوه ای که برای عقب نشاندن تفکر ناب معناگرا در جهان دنبال می شود، تضعیف گفت وگوی حقیقت گرا در بین ادیان و ترویج کثرت گرایی است. این هدف، یعنی تثبیت تکثرگرایی دینی، به جای حقیقت گرایی با گسترش جنبش های معنوی نوپدید به خوبی قابل دستیابی است. هزاران دین از هر طرف بر می آیند و گفت وگو با آنها مشکل می شود و لذا یافتن حقیقت در میان آنها بارها و بارها دشوارتر می شود، نه می توان همه را یکسره مردود دانست و در برابر موج دین گرایی و معنویت خواهی ایستاد و نه می توان با همه به گفت وگو نشست؛ زیرا این گونه گفت وگوها اگر هم آغاز شود پایانی نزدیک نخواهد داشت و نتیجه عینی آن باز هم پذیرش تکثر خواهد بود.
کتاب اصلی گروه رام الله، که یک جنبش معنویت گرای کوچک در ایران است، در توصیف و معرفی خداوند، عدد و کمیت را به میان می آورد و با فاصله گرفتن از تعالیم اسلام که خداوند را یگانه و بی عدد می داند، به ادیان مشرکانه نزدیک می شود و می گوید: "او بسیار و پرشمار است؛ اما یکی است. بسم الله اشاره به این دارد که همه چیز را به نام او ، برای او، در جهت او و به عشق او انجام ده ".(9)
در این عبارت، از یک طرف، باورهای مشرکانه برجسته شده و از سوی دیگر، بر توحید تاکید شده، به این ترتیب، نوعی تناقض گویی آن دیده می شود. این سخنان ابهام آمیز که نظایر آن را در گفته های این فرد زیاد می بینیم، به تدریج، حقیقت را بی اعتبار می کند و انگیزه حقیقت جویی را ناکام و یا منحرف می سازد و در نتیجه، باعث غبارآلود شدن فضای فکری مخاطبان و تغییر باورها و ارزش ها می شود. رهبر این گروه در همان کتاب، نظر خود را درباره حضرت مسیح(ع) این طور بیان می کند: "مسیح به آسمان رفت؛ ولی عیسی به صلیب کشیده شد ".
تکثرگرایی، گذشته از اینکه عملا با پدید آمدن فزاینده ادیان جدید تحمیل می شود، در بعد نظری نیز، هم از سوی نظریه پردازان (10) و هم از سوی پایه گذاران و پیروان جنبش های معنوی نوظهور تایید می شود.
برای نمونه در بسیاری از جنبش هایی که توانسته اند در سطح جهانی مطرح شوند، سخن از برابری تمام اعتقادات را می شنویم؛ اگرچه این اعتقادات ضد و نقیض باشند. بسیاری از این فرقه ها، نظیر اکنکار، فرقه تئوزوفی و فرقه های کوچکی، مثل رام الله در داخل کشور معتقدند که تعالیمشان با تعالیم تمام ادیان و حتی بی دینی قابل جمع است.(11)
دالایی لاما می گوید: "ممکن است کسی با اعتقاد به خدا به آرامش برسد و دیگری با انکار خدا؛ هر کدام باید داروی مورد نیاز خود را انتخاب کنند ".(12) همو می گوید: "پنج میلیارد انسان روی کره خاکی زندگی می کنند و من معتقدم: ما به پنج میلیارد دین مختلف نیاز داریم. به اعتقاد من، هر انسانی باید از یک مسیر معنوی عبور کند که برای او و در نسبت با باورهایش، بهترین باشد؛ پس تنوع آدم ها، تنوع ادیان را ضروری می کند ".(13)
در این بستر جهانی و اهداف سیاسی، که از تولید و توسعه این گونه جنبش ها دنبال می شود، برخی از سخنگویان داخلی هم این طور اظهار عقیده کرده اند: "برای هر سنخ روانی یک یا دو یا چند دین و مذهب بیش از سایر ادیان و مذاهب جاذبیت دارند. روش بودا برای یک سنخ روانی خاص کمال مطلوب است، آیین کنفوسیوس و مسیحیت معاصر برای سنخ روانی دیگری، مسیحیان اولیه برای سنخ دیگری، اسلام و مسلمین اولیه و صلیبیون برای سنخ دیگری، آیین دائو و آیین هندو برای سنخ دیگری و... ".(14)
در این میان، اینکه بودایی ها هیچ ذات ثابت و خدایی را نمی پذیرند و اینکه مسیحیان به تثلیث معتقدند و هندوها در فرقه های مختلف هر چیزی را می پرستند، اصلا اهمیت ندارد، اینکه کدام درست و کدام نادرست است، اینکه چقدر می توان با تحقیق و تفکر به نتیجه علمی و عقلانی رسید، هیچ کدام اهمیت ندارد. اصل سخن تکثرگرایی این است که هر که هست، حق است و باید باشد.

جنگ نرم در پوشش معنویت گرایی (2)

ب. شک گرایی

جنبش های معنوی نوظهور به التقاط میان ادیان گوناگون اقدام می کنند. آنان ایده های ضد و نقیض را برای نجات و سعادت بشر پیشنهاد می کنند و بخشی از باورهای اصیل ادیان الهی را نادیده می گیرند. این در حالی است که در جهان، امروز همه مورد حمایت اند، صادق قلمداد می شوند و رو به توسعه دارند.
وقتی به فضای عمومی جنبش ها و ادیان جدید نگاه می کنیم، می بینیم که معمولا هیچ کدام از آنها مهم تلقی نمی شوند، بلکه همه آنها با هم اهمیت دارند و پذیرش همه آنها با تمام تناقض ها و تفاوت ها مورد تاکید است. آنچه به صورت نتیجه این همه پذیری به دست می آید، تردید در اصول اساسی ادیان است که البته تاکنون اصول اساسی تلقی می شده اند؛ مثل توحید، باور به جهانی دیگر و زندگی در آن پس از مرگ و نبوت برگزیدگان خداوند که به نوعی در تمام ادیان آسمانی وجود داشته است.
این موضوع در تفکرات پشتیبان جنبش های معنوی نوظهور با عنوان بی یقینی یا رهایی از یقین، توصیف و توصیه می شود. در این دیدگاه، یقین ، معادل تعصب و خشک مغزی ، و تردید نشانه فکر باز و هوشمندی است. بعضی از این افراد ، ایمان را نوعی خطرپذیری ( ریسک ) با نتیجه ای نامعلوم تلقی می کنند. (15) به این صورت که فرد ایمان آورنده، در بستر بی یقینی و در آغوش تردیدها و تاریکی ها ایمان می آورد تا ببیند سرانجام چه خواهد شد و می کوشد تا از این راه معرفتی بیابد.
این تلقی شک آلود از ایمان در آثار برخی از معنویت سرایان نوظهور هم دیده می شود؛ برای نمونه پائولو کوئیلیو در رمان "بریدا " ایمان را به شبی در تاریکی جنگل ماندن تشبیه می کند و از زبان قهرمان داستان، که یک شب را با تمام ترس ها، تردیدها و تاریکی هایش در جنگل به صبح رسانده، می نویسد: "درباره شب تاریک آموختم و فهمیدم که جستجوی خدا، یک شب تاریک است، که ایمان یک شب تاریک است ".(16)
امروزه صدها کتاب و محفل معنوی در کشور ما تشکیل می شود، که به جای باور به معاد، اعتقاد به تناسخ؛ یعنی بازگشت روح مردگان به کالبدهای دیگر را ترویج می کنند؛ یعنی به جای زندگی پس از مرگ در برزخ و قیامت، اعتقاد به ادامه زندگی در همین دنیا با کالبد دیگر را رواج می دهند. و این موضوع باعث شده که گروهی از مخاطبان این نوع کتاب ها و برنامه ها، میان باور به معاد و تناسخ در شک و حیرت به سر ببرند یا به نوعی هر دو را بپذیرند؛ معاد را برای عده ای از انسان ها و تناسخ را برای عده ای دیگر.
به گمان عده ای، این شک گرایی ظلمت آمیز نشانه سلامت روانی و هر نوع تابش نور یقین با برچسب تعصب ورزی از تاثیرات منفی دین داری به شمار می آید. با این توضیح که: "تدین، هم می تواند تاثیرات مثبت در بهداشت روانی داشته باشد و هم تاثیرات منفی. از سویی تدین ممکن است به جزم و جمود بینجامد، که با تحمل و پذیرش بی یقینی منافات دارد، ... از سوی دیگر، متدین ممکن است ایمان خود را یک باور اکتشافی بداند؛ یعنی باوری که موقتا و به نحو آزمایشی پذیرفته می شود و تا زمانی که یا تایید شود یا به کشف باور صحیح تر و معتبرتری بینجامد.
به عبارت دیگر، فرضیه کارآمدی [است] که وی آن را تصدیق می کند تا به او در جهت یافتن پاسخ های بهتر و کامل تر به پرسش های بنیادین و غایی مدد رساند، که چنین متدینی به عقایدی اعتقاد می ورزد تا از طریق اعتقادورزی بتواند به فهم نایل آید و وقتی که فهم های عمیق تر حاصل آمدند، آن عقاید را اصلاح و تصحیح می کند و به عقاید جدیدی اعتقاد می ورزد تا... و این فرایند را بی وقفه پی می گیرد و این با تحمل و پذیرش بی یقینی و عدم قطعیت منافات ندارد ".(17)
صد البته ایمان، قابل افزایش است و معرفت شخص از موضوع ایمان می تواند بیشتر و بیشتر شود؛ اما ایمانی که از ابتدا به عنوان یک فرضیه آزمایشی تصور شود، در حقیقت، شک است و در این دیدگاه، شک به جای ایمان نشسته و نام ایمان را بر خود نهاده است. این ایده موزیانه، میل فطری انسان را به ایمان و یقین به طور شیطنت آمیزی به سوی شک گرایی منحرف می کند و استحکام ایمان را در مسلمات عقلی و دینی به اتهام جزم و جمود به تزلزل می کشد.

ج. احساس گرایی

جنبش های معنوی نوظهور، انتظار از دین را به کلی عوض کرده اند. اگر روزی بشر از دین انتظار داشت که راه درست زیستن را به او بنماید و معرفت او را به خویش و خالق هستی بیفزاید، امروزه دیگر این ابعاد معرفتی و شناختی به طور جدی مطرح نیست. آنچه با توجه به ظهور و گسترش جنبش ها مهم تلقی می شود، تاثیری است که دین و معنویت بر احساسات و هیجانات بشری دارد. برای نمونه، انواع مدیتیشن، هدف خود را رسیدن به آرامش قرار داده اند.(18) اشو خدا را همان تجربه شادی و لذت می داند. (19) دالایی لاما هدف از هستی و زندگی را شادمانی معرفی می کند.(20)
در داخل کشور هم گروهی این عقیده را ترویج می کنند، که هدف معنویت و چکیده دین، رسیدن به امید، آرامش و شادی است. یکی از این افراد می گوید: "معنویت بنا به تلقی من، نحوه مواجهه با جهان هستی است که در آن، شخص روی هم رفته با رضایت باطن زندگی می کند... و دستخوش اضطراب، دلهره و نومیدی نیست ".(21) "به نظر می رسد که معنویت چکیده همه ادیان است "؛(22) اما با این حال "یک انسان می تواند معنوی باشد؛ ولی دیندار نباشد ".(23)
وقتی دین به تجربه احساسات خوش تنزل یابد ، ابعاد معرفتی و اخلاقی آن نیز از اولویت فرو می آید ، که در این صورت ، دینداری هم چندان مهم نخواهد بود؛ بلکه مهم خوش بودن و برخورداری از هیجانات مثبت است. اصول اخلاقی و کرامت انسانی هم اگر در این زمینه مفید بود، که محترم است، در غیر این صورت اعتباری ندارد. هم از این رو، شاهدیم که بسیاری از ارزش های اخلاقی، مثل پرهیزگاری ، پاکدامنی و صداقت در این جریان های معنوی نابود شده است. این روند که با گسترش جنبش های نوظهور دنبال می شود، می تواند مردم را از نظر روحی و ارادی به شدت تضعیف کند، مردمی که در پی شادی و خوشی اند و خدا را هم در احساس شادمانی و لذت تفسیر می کنند، نمی توانند مثل کوه های فتح نشده و پاره های آهن، مقاوم و سربلند باشند.

د. ناعقل گروی در دین ورزی

یکی از برجسته ترین نقاط قوت تشیع که توانسته است در عرصه سیاسی و صحنه بین المللی منشا اثر شود، جمع بین معنویت و عقلانیت است. در این مذهب، هم ابعاد معنوی پررنگ است و هم تکیه بر عقلانیت می درخشد. محصول این همگرایی مبارک، انقلاب بزرگ اسلامی بود که هم تحول بزرگ معنوی را برای مردم ایران به ارمغان آورد و هم عزت و آزادی سیاسی را به آنها بازگرداند. با توجه به این نقطه قوت، یکی از اهداف راهبردی و مهم گسترش جنبش های معنوی نوظهور در کشور ما، فاصله انداختن میان معنویت و دینداری از یک سو و عقلانیت و خردورزی از سوی دیگر است.
با جدایی میان عقلانیت و معنویت، بسیاری از اصول فرهنگ سیاسی جمهوری اسلامی؛ از جمله عدل الهی که می تواند انگیزه قیام در برابر ظلم و اعتماد به خداوند برای پیروزی دربرابر مستکبران و ستمگران باشد و نیز اصل رهبری الهی جامعه به دست معصومان یا فقهای عادل، تهدید می شود. رهبری، بر اساس علم، اخلاق و عدالت برای کسانی که خردمند و خیرخواه باشند معنادار است. در غیر این صورت، هر ملتی، حاکمانی همانند خود را می پسندند. در این زمینه یکی از مهم ترین اهداف جنبش های نوظهور، کاهش آستانه خردورزی و ارائه معنویتی منهای عقلانیت یا پیش کشیدن خرد و عقلانیتی تحریف شده است.
در این باره کوئیلیو، خردمندی را این گونه توصیف می کند: "خردمندانی که تمام زندگی شان را به جستجوی پاسخی می گذراندند که وجود نداشت و با درک این حقیقت، توضیحاتی جعل کردند، تمام عمر خود را فروتنانه در جهانی گذراندند که نمی توانستند درک کنند، اما می توانستند در آن مشارکت کنند ".(24)
اشو نیز تکیه بر منطق را مردگی می داند و معتقد است: کسانی که خود را از منطق و عقلانیت دور نگه می دارند، می توانند با جریان سیال زندگی همراه شوند و به راستی، معنوی و زنده باشند.(25) او آشکارا چنین توصیه می کند: "کمتر فکر کن، بیشتر احساس کن، کمتر هوشمندی به خرج بده ".(26)
این موج عقل ستیزی که از سوی جنبش های معنوی نوظهور و با ترویج آنها در کشور به راه افتاده، با بسترسازی هایی که از داخل برای توجیه و پذیرش آنها صورت می گیرد، همراه و همدست شده است. ملکیان در این باره می گوید: "اگر عقیده ای را بتوان عقیده عقلانی خواند، که یا بدیهی باشد یا با یک سیر استدلالی معتبر از بدیهیات استنتاج شده باشد (که یکی از تفاسیر و توصیفات عقلانیت نظری همین است)، در این صورت به گمان این بنده، هیچ یک از عقاید دینی و هیچ یک از ادیان و مذاهب، عقلانی نیست و البته این عدم عقلانیت هرگز به معنای عدم حقانیت؛ یعنی به معنای عدم مطابقت با واقع نیست؛ بلکه نسبت به آن لااقتضا است ".(27)
به این ترتیب، مردمی که تاکنون مستقیم به عقل مراجعه می کردند و درستی و نادرستی باورهایشان را با آن می سنجیدند، از این پس باید به این بیندیشند که آیا سزاوار است باورهای خود و دیگران را با عقل بسنجند و درصدد تشخیص درست و نادرست و خرافه و واقعیت باشند یا نه؟! اگر چه این موضوع به وضوح سخیف و سست است؛ اما تکرار مکرر آن و شنیدنش از زبان کسانی که زیاد سخن می گویند و شهرتی یافته اند، کار را پیچیده می کند و به تدریج، غبار شک و شبهه را بر آینه هوش و خرد می نشاند.

ه. خودمحوری معنوی

با کم رنگ شدن عقل و جایگزین شدن احساس خوش، تعبد و دین گرایی نیز کم رنگ می شود و نوعی خودمحوری معنوی پدید می آید و این موضوعی کاملا شناخته شده و طبیعی در دنیای ادیان جدید و جنبش های معنوی نوظهور است، که با عنوان دین شخصی تعریف شده است.(28)
دین شخصی، یعنی نوعی دینداری و تجربه زندگی معنوی که شخص، بدون توجه به هیچ معیار خارجی و صرفا با دنبال کردن گرایش، احساسات و تجارب درونی خود، آن را می یابد. در این وادی، معیارهای دینی دیگر اعتبار ندارند و عالمان دین، مزاحم تلقی می شوند و خود شخص باید تحفه معنوی خویش را بیابد. "فرق فارق معنویت با دین نهادینه شده تاریخی این است که در معنویت، تقلید به حداقل ممکن کاهش می یابد. مرادم از تقلید، تقلید در اصطلاح فقهی نیست، بلکه مراد این است که گفته شود: الف، ب است، چون فلانی می گوید، نه اینکه چون خودم یافتم. فرق دوم معنویت و دین نهادینه شده این است که در معنویت، کاملا عقلانیت پاس داشته می شود، اما در دین نهادینه شده در بسیاری از موارد چنین نیست ".(29)
اگر حقیقت گرایی و تکیه بر عقل به معنای روشن آن درکار باشد، کسی شک نمی کند که راه های معنوی را باید از استاد آموخت و بعد به عمل بست و آزمود؛ اما با کوتاه کردن دست عقلانیت از حقیقت، آموختن و آزمودن در تعارض با هم می افتند و آموختن و کسب معرفت، جای خود را به آزمودن و تحصیل تجربه می دهد و هر کس باید آزموده دیگران را دوباره بیازماید و هیچ کس هیچ یافته قابل انتقالی به دیگران ندارد.
نفی معیارهای بیرونی و تکیه بر احساسات و تجربه شخصی از امر معنوی، نه تنها علوم دینی و عالمان دینی را حذف می کند؛ بلکه از پیامبران و متون مقدس هم عبور کرده، اراده خداوند را هم به رسمیت نمی شناسد. اشو در این باره می گوید: "این حق شماست که آزادانه به گمراهی بروید. این بخشی از کرامت شماست؛ حتی، در مقابل خداوند بایستید... درستی و نادرستی امور را به کنار بگذارید ".(30)
بنابراین اهداف جنبش های نوظهور به صورت آثاری، در زندگی و شخصیت افراد تحت تاثیر تعالیم آنها بروز می کند و به زندگی آنها شکل می دهد. در کشور ما شرایط فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی طبقات اجتماعی که هدف جنبش ها قرار گرفته اند به گونه ای بوده است که برخی از این اهداف به صورت برجسته ای در شخصیت و سبک زندگی آنان موثر واقع شده است.
طبقه مرفهی که وبلن، تعریف آن را به شغل پیوند می زند،(31) حد مناسبی از تامین اقتصادی و تحصیلات برخوردار است. به همین علت، فرصت و درآمد کافی برای کنجکاوی در مسائل و پدیده های نوظهور را دارد. گذشته از این، مجال رسیدگی به علایق فرهنگی و معنوی خود را دارد و برایش برنامه ریزی می کند و حتی حاضر است برای آن هزینه بپردازد و اگر حس کنجکاوی و نوخواهی با حس معنوی یک جا برآورده شود، بسیار مطلوب تر خواهد بود. از این رو، کتاب ها، نشریات و دوره های آموزشی که محتوای معنوی متفاوتی در مقایسه با معنویت سنتی دارد، مخاطب خود را در این طبقه پیدا می کند. اگر هم کسانی در این بین، علاقه ای به مسائل و مباحث معنوی نداشته باشند، گاهی برای حفظ شخصیت و کلاس فرهنگی خود ناگزیرند که رمان "کیمیاگر " کوئیلیو را بخوانند، یا کتاب "الماس های " اشو را در ماشین خود بگذارند و در کلاس تی. ام یا تی. اس. ام و نظایر آن شرکت کنند.
نوع برنامه های معنوی ای که این طبقه برای خود می پسندد و از آنها استفاده می کند، سبک زندگی معنوی آنها را شکل می دهد. برنامه ها، فعالیت ها و نمادهای معنوی که در زندگی این طبقه وارد می شود، گونه هایی از سبک زندگی معنوی را پدید می آورد، که شاخصه های تکثرگرایی، شک گرایی، احساس گرایی، ناعقل گرایی و خودمحوری معنوی، در آنها به وضوح مشهود است.
دو خطر بزرگی که از تغییرات سبک زندگی معنوی طبقه مرفه، متوجه تمام جامعه می شود، یکی این است که این طبقه بر سایر طبقات اجتماعی اثر بسزایی دارد و طبقات پایین تر می کوشند تا خود را با آنها منطبق سازند. از این جهت، آسیب هایی که در این طبقه پیدا می شود، به صورت معیاری مقبول در تمام جامعه در می آید.
دیگر اینکه، افراد طبقه مرفه، معمولا در موقعیت های قابل توجه اداری و دولتی فعالیت می کنند و تغییر سبک زندگی معنوی آنها در هویت نظام اسلامی تاثیر مستقیم دارد.
بررسی های میدانی نشان می دهد، که بیشتر مخاطبان نشریاتی که مروج جنبش های معنوی نوظهوراند، در مناطقی زندگی می کنند که معمولا بالا شهر نامیده می شود. تمام موسساتی که در زمینه های مربوط به جنبش های معنوی نوپدید فعالیت دارند و دوره ها یا کارگاه هایی را در این باره برگزار می کنند، در مناطق مرفه شهرها، به ویژه شهر تهران قرار دارند. بنابراین، با مستندات کافی می توان گفت که در سال های اخیر، مناطق شمال و غرب تهران، شلوغ ترین منطقه کشور در خصوص فعالیت جنبش های نوپدید بوده است.

پی نوشت ها :

9. فتاحی، جریان هدایت الهی، ص43.
10. سروش، صراط های مستقیم، ص2 و 3.
11. مظاهری سیف، "معنویت مدرن "، پگاه حوزه، ش242، ص41.
12. دالایی لاما، کتاب بیداری، ص7، 9 و 15.
13. همو، هنر شادمانگی، ص295.
14. همان، ص240.
15. سروش، اخلاق خدایان، ص116.
16. پائلوکوئیلو، بریدا، ص40.
17. مصطفی ملکیان، مهر ماندگار، ص41412.
18. هرولد بلوم فیلدتی. ام، دانش هوشیاری خلاق، ص48.
19. اشو، الماس های اشو، ص130.
20. هنر شادمانگی، ص17 و دالایی لاما، کتاب کوچک ژرف اندیشی، ص208.
21. ملکیان، معنویت و جهانی شدن، ص5.
22. همان.
23. همان.
24. بریدا، ص208.
25. اشو، ضربان قلب حقیقت مطلق، ص404.
26. الماس های اشو، ص219.
27. ملکیان، راهی به رهایی، ص266.
28. Encyclopedia of New Religious). 5 P57) Movements .
29. ملکیان، "دین، معنویت و عقلانی "، مجله آبان، ش144، ص12.
30. اشو، شهامت، ص27.
31. مائده / 3.

منبع: پگاه حوزه - شماره 278



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما