در مورخه دوشنبه 58/4/18 ساعت ده شب بود که امام بدون اطلاع قبلي به خيابانهاي قم که مردم به مناسبت جشن نيمه شعبان آنها را آذين بسته بودند، آمدند و در شهر گردش کردند. پس از آن در مجلس جشني که ساکنان خيابان چهارمردان برپا کرده بودند شرکت فرمودند.2
زمان شاه بود که پدرم شهيد شد. بعد که رفتيم پيش امام، گفتند: پدرت شهيد شده. يک دفعه ديگر هم که پيش امام رفتيم از ايشان پرسيدم آقا امام زمان کي مي آيند؟ امام روي سرم دست کشيده و گفتند: «شما دعا کنيد، شما دعا کنيد». 1 *******
در جشن نيمه شعبان حضور يافتند
در مورخه دوشنبه 58/4/18 ساعت ده شب بود که امام بدون اطلاع قبلي به خيابانهاي قم که مردم به مناسبت جشن نيمه شعبان آنها را آذين بسته بودند، آمدند و در شهر گردش کردند. پس از آن در مجلس جشني که ساکنان خيابان چهارمردان برپا کرده بودند شرکت فرمودند.2 *******
سعي کن دعاي عهد را بخواني
يکي از چيزهايي که امام در روزهاي آخر به من توصيه مي کردند خواندن دعاي عهد بود. ايشان مي گفتند: «صبح ها سعي کن اين دعا را بخواني، چون در سرنوشت دخالت دارد».3 *******
چهل روز دعاي عهد مي خواندند
امام حتي در موقعي که در بيمارستان بستري بودند از انس با کتاب مفاتيح الجنان غافل نبودند. پس از رحلت جانگداز ايشان که مفاتيحشان را از بيمارستان به بيت منتقل مي کرديم متوجه شديم امام در مفاتيح خود در کنار دعاي شريف عهد که آن را يک اربعين مي خواندند، تاريخ شروع راهشت شوال نوشته اند.4 *******
مگر حضرت صاحب(علیه السلام) به من خلاف مي فرمايد؟
يکي از فضلاي مشهد... به نقل از يکي از دوستانشان تعريف مي کردند، در نجف اشرف خدمت امام بوديم، صحبت از ايران به ميان آمد، من گفتم: اين چه فرمايشهايي است که در مورد بيرون کردن شاه از ايران مي فرماييد؟ يک مستأجر را نمي شود بيرون کرد، آن وقت شما مي خواهيد شاه مملکت را بيرون کنيد؟ امام سکوت کردند. من فکر کردم شايد عرض مرا نشنيده اند لذا سخنم را تکرار کردم. امام... فرمودند: ...چه مي گويي؟ مگر حضرت بقيه الله امام زمان، صلوات الله عليه، به من (نستجيرُبالله) خلاف مي فرمايد؟ شاه بايد برود.5 *******
شايد از طرف امام زمان(علیه السلام) باشد
روز 22 بهمن که امام فرمان دادند مردم در خيابانها بريزيند چون ما مملکت نظامي نداريم. اين جريان را به مرحوم آيت الله طالقاني اطلاع دادند، در آنجا من در خدمت ايشان بودم. آيت الله طالقاني از منزلشان به امام در مدرسه علوي تلفن زد و مدت يک ساعت يا نيم ساعت با امام صحبت کردند،... آيت الله طالقاني مرتب به امام عرض مي کنند آقا شما ايران نبوديد، اين نظام پليد است، به صغير و کبير ما رحم نمي کند، شما حکمتان را پس بگيريد. و مرتب شروع کردند از پليدي و ددمنشي نظام گفتن تا شايد بتوانند موضع امام را تغيير بدهند، تا ايشان اين فرماني را که راجع به ريختن مردم به خيابانها داده اند پس بگيرند. برادران يک مرتبه متوجه شدند آقاي طالقاني گوشي را زمين گذاشته و به حالت متأثر رفت و در گوشه اتاق نشست. برادران که اين گونه ديدند بعد از لحظاتي خدمت ايشان رفتند... به مرحوم آيت الله طالقاني اصرار کردند که جريان چه بود؟ ايشان گفتند: هر چه به امام عرض کردم، حرف مرا رد کردند و وقتي ديدند من قانع نمي شوم فرمودند: «آقاي طالقاني، شايد اين حکم از طرف امام زمان باشد»اين را که از امام شنيدم دست من لرزيد و با امام خداحافظي کردم چون ديگر قادر نبودم که حتي پاسخ امام را بدهم.6
پی نوشت ها :
1. برداشتهايي از سيره امام خميني(ره) ؛ ج 1، ص 203 2. برداشتهايي از سيره امام خميني(ره) ؛ ج3، ص 40 3. برداشتهايي از سيره امام خميني(ره) ؛ ج 3، ص 42 4. برداشتهايي از سيره امام خميني(ره) ؛ ج 3 ص 43 5. برداشتهايي از سيره امام خميني(ره) ؛ ج 3، ص 157 6. برداشتهايي از سيره امام خميني(ره) ؛ ج 3، ص 158
منبع:برداشتهايي از سيره امام خميني(ره /ن
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.