بازنگري شخصيت هويدا (2)
نويسنده:طيبه چراغي
روانشناسي شخصيت هويدا
او نيز مانند بسياري از هممسلكانش، ايراني نبود و مردم ايران را نميشناخت و چون سالهاي تحصيل را در مدارس فرانسوي بيروت گذرانده بود و براي ادامه تحصيل به اروپا رفته بود شخصيت كاملاً اروپايي داشت و براي مردم ايران ارزش و اهميتي قائل نبود.(47) هويدا سخت اهل تظاهر و ريا بود و ميگفت مردم ايران ديده بصيرت ندارند و دروغ را بهتر پذيرا ميشوند! گاهي نيز ميگفت حرف راست در مملكت ما دشمن ميتراشد.(48)
درباره خصوصيات اخلاقي هويدا آمده است: «هويدا فردي بود گريزان از مسئوليتهاي سخت اداري و دور از جدي بودن و منضبط بودن، عميق انديشيدن و با مشكلات و مصايب عجين شدن و غم و غصه خوردن به خاطر ديگران... او از صميم قلب و با تمام ذرات وجود خود به تمدن و اصول اروپايي دل بسته بود...»(49)
مسلماً وقتي چنين فردي در مسند امور قرار ميگيرد تنها چيزي كه برايش اهميت ندارد اوضاع جاري در مملكت است. به همين خاطر است كه او به فساد مالي و اداري موجود در وزارتخانهها، اهميتي نميداد و گزارشاتي كه در اين زمينه به دستش ميرسيد به اين بهانه كه از روي حب و بغض تهيه شده نميخواند و ميگفت در مملكتي كه سالي 30ـ40 ميليارد دلار درآمد نفتي دارد زشت است كه يك مدير را به خاطر يك ميليون تومان محاكمه كنند!!!(50) به نظر نخستوزير محترم! اگر يك مدير از درآمد 30ـ40 ميليارد دلاري يك ميليون ناقابل اختلاس كند زشت است او را محاكمه كنند ولي اگر تعداد فقرا و زاغهنشينان مملكت هر روز به خاطر همين يك ميليون تومانها افزايش يابد مشكلي ايجاد نميشود.
هويدا از كساني كه به او وفادار بودند به شدت حمايت ميكرد، هر زماني كه به علت رسوايي يك وزير نميتوانست او را در وزارتخانه نگهدارد به جاي آنكه او را از كار بركنار كند به وزارتخانه ديگري منتقل ميكرد؛(51) تا همه بتوانند از فضايل! جناب وزير فيض! ببرند.
هويدا به شيك پوشي، لطيفهگويي، حاضرجوابي و گل اركيده روي سينهاش و نيز به داشتن كلكسيوني از پيپهاي گرانقيمت شهرت داشت.(52) او دوست داشت كه خود را صاحب خصوصياتي متمايز از ديگر دولتمردان نشان دهد. در دست گرفتن عصا، پيپ و به سينه زدن گل اركيده نمونهاي از اين كارها بود.(53) عباس ميلاني در كتاب معماي هويدا عنوان ميكند كه: «استفاده هويدا از عصا، به تصادف سال 1343 كه در جاده شمال رخ داد و باعث شد استخوان زانو و لگن خاصرهاش صدمه ببيند مربوط ميشود. برخي ميگفتند كه استفاده هويدا از عصا نه از سر ضرورت كه نوعي ادا و اطوار است. ولي طبيبان معتقد بودند كه بعد از اين حادثه هويدا همواره بيمناك از دست دادن تعادلش بود و عصار را هم به اين خاطر به كار ميبرد.»(54)
گويا آقاي ميلاني صحنه مربوط به پرش هويدا از روي آتش در مراسم چهارشنبه سوري يا حضور بدون عصاي او را در دادگاه انقلاب را نديدهاند كه هيچگونه مشكلي از نظر حفظ تعادل! نداشتند. هويدا حدود 310 پيپ و 150 عصا گرد آورده بود. فريدون هويدا ـ برادر اميرعباس ـ به ميلاني گفته است كه خود اميرعباس در پي جمعآوري مجموعههاي پيپ و عصا نبود بلكه آنها عمدتاً هديه همكارانش به او بود.(55) اين جمله باز هم اتهامي از هويدا نميكاهد؛ چون اين خود هويدا بود كه پيپ و عصا را مشخصهاش كرده بود و همكارانش براي خوشخدمتي و براي بهرهمندي از افاضات جناب نخستوزير! به وي پيپ و عصاهاي گرانقيمت هديه ميدادند. در دوران صدارت هويدا، تعلق او به بهاييت، شهرت داشت؛ ابقا چنين نخستوزيري كه از نظر احساسات مذهبي مردم منفور بود، عمق بياعتنايي شاه را به افكار عمومي نشان ميدهد. كرده است.
هويدا، فراماسون بود و از اعضاي ارشد جناح صهيونيستي ـ فراماسونري ايران به حساب ميآمد.(56) برخي معتقدند كه او در فاصله سالهاي 1330ـ1335 كه در سازمان ملل مأموريت داشت توسط وان هگ گدهارت كه از چهرههاي برجسته فراماسونري جهاني بود به اين تشكيلات پيوسته است. برخي نيز، انتظام را عامل پيوستن او به فراماسونري بيان كردهاند.(57) بسياري از اعضاي كابينه هويدا نيز فراماسون بودهاند.
هويدا، شخصاً همجنسگرا بود، و اين مطلب نه تنها در ميان خواص درباري، بلكه در سطح جامعه نيز شهرت داشت. او هيچگونه تلاشي براي پنهان نگه داشتن اين مسئله نداشت و حتي در برخي موارد گرايشات هموسكسواليته خود را به نمايش ميگذاشت. محمدرضا پهلوي از اين امر به خوبي مطلع بود ولي به آن اهميتي نميداد و ابقاء چنين نخستوزيري عمق تباهي اخلاقي شاه و وابستگاه او و اوج بياعتنايي آنان را به كرامت انساني و ارزشهاي اخلاقي و فرهنگي جامعه نشان ميدهد.(58)
بيمبالاتي هويدا در ارتباطات آلودهاش، موجب بروز سر و صدايي در افكار عمومي گرديد و موضوع به قدري جدي شد كه زعماي مملكت چاره خروج از اين بحران را ازدواج هويدا تشخيص دادند. او هيچگونه رغبتي به ازدواج نداشت و زير فشارهاي سياسي تن به يك ازدواج مصلحتي داد و با ليلي امامي، خواهرزن دوست ديرينهاش منصور ازدواج كرد.(59) ليلي امامي زني مقتدر و حرّاف بود، و اينك در پاريس زندگي ميكند.(60) ليلي امامي و هويدا از دوران جواني يكديگر را ميشناختند، اما آنها واقعاً هيچگاه ازدواج نكردند، بلكه در حقيقت ليلي امامي حاضر شد براي نجات هويدا از اين موقعيت فداكاري كند.(61) به هر صورت، زندگي مشترك اين دو، چندان دوام نياورد و در سال 1350 و پنج سال پس از ازدواجشان به متاركه انجاميد. علت طلاق ليلي از هويدا را انحرافات اخلاقي هويدا عنوان كردهاند.(62)
اسكندر دلدم نويسنده كتاب زندگي و خاطرات هويدا ميگويد كه فريدون هويدا طي نامهاي به نويسنده عنوان ميكند كه شايعات مربوط به فساد اخلاقي برادرش كه در نهايت منجر به طلاق ليلي امامي از برادرش شد، ساخته و پرداخته دشمنان سياسي اوست. او ميگويد در سفري كه ليلي همراه اشرف پهلوي به چين رفته بود، با اشرف درگير ميشود و اشرف در بازگشت به تهران از هويدا ميخواهد يا همسرش را طلاق بدهد يا از صدارت استعفا دهد و هويدا هم ليلي را طلاق داده است.(63) اينكه برادر هويدا موضوع انحراف اخلاقي او را ساخته دشمنان سياسياش ميداند، اصلاً پذيرفته نيست چون خود هويدا اين مسئله را كتمان نميكرد و همچنين در ميان خواص درباري نيز شايع بود. در ضمن اسناد ساواك نيز بر اين امر صحه ميگذارد. دعواي بين اشرف و ليلي هم صحت ندارد چرا كه با خصوصياتي كه اشرف داشت هيچكس جرأت نميكرد در برابر اشرف ابراز وجود كند چه برسد به اينكه با او درگير شود.
هويدا و بقاي او بر مسند صدارت
در يكي از اسناد ساواك آمده است: «امير شرفي بدر، كه از رجال نابيناي كشور است، ميگفت رمز موفقيت آقاي هويدا در كار مملكت داري در اين است كه اولاً سالها در شركت ملي نفت بوده، و كسي او را نميشناخته است و ديگر اينكه برنامه و نقشهاي در كار مملكتداري ندارد كه با منافع دستهاي برخورد داشته باشد...»(69)
هويدا نه يك نخستوزير بلكه يك نوكر حلقه به گوش شاه محسوب ميشد. شاه بارها گفته بود كه هويدا قادر است افكار مرا بخواند و خواستههايم را پيش بيني كند... من به واقع او را مجري صادقانه اوامر خود ميدانم.(70)
هويدا به عكس منصور سعي داشت كمتر حرف بزند؛ چون منصور زياد حرف ميزد و پس از تبعيد امام خميني در هر فرصت از توانايي دولت خود براي سركوب مخالفين سخن ميگفت و همين امر موجب شد كه جان خود را بر اثر هتاكي و پرحرفي از دست بدهد؛ ولي هويدا بيشتر كارها را به شاه نسبت ميداد و همه جا از منويات شاهانه يا بنابر اراده شاهنشاه سخن ميگفت.(71) هويدا هميشه خود را رئيس دفتر شاه ميناميد و ميگفت: كار من، فقط اجراي فرامين اعليحضرت است!(72) او در تأييد اظهاراتش از شاه، به عنوان پدر تاجدار و ناجي ملت نام ميبرد.(73) او در تأييد طرز كار خود در مصاحبهاي با سردبير مجله نيوزويك گفت: «در كشورهاي غربي براي يك تصميمگيري كوچك، مدتها در مجلس و در سنا بحث ميشود، چندين بار رأيگيري به عمل ميآيد، و وقت زيادي تلف ميشود. در حاليكه در ايران كافي است ما به حضور شاهنشاه برويم و نظر شاهنشاه را كه هميشه بهترين راهحلهاست، بپرسيم و به آن عمل كنيم.»(84)
هويدا بدون توجه به حدود اختيارات نخستوزير يك كشور مشروطه و با آشنايي با روحيه محمدرضا سعي ميكرد مقام خود را حفظ كند، و فرمانبردار بيچون و چراي شاه باشد.(75)
در حاليكه تمام صاحبنظران رمز موفقيت هويدا و صدارت طولانياش را مطيع شاه بودن ميدانند ولي احسان نراقي در كتاب خود عنوان ميكند كه هويدا با ذهني بسيار فعال مسائل دنياي امروز را به خوبي ميشناخت و نقطه ضعف او و از دست دادن اعتبارش بر ميگشت به اطاعت بيقيد و شرط او از سياست شاه.(76)
فرد ديگري، يكي ديگر از رازهاي بقاي هويدا را آمادگياش براي كمك به ديگران ميداند و ميگويد كه لطف هويدا شامل حال بسياري شده بود.(77) اين فرد جناب دكتر ميلاني است كه كتابي تحت عنوان معماي هويدا نگاشته است. اين كتاب ابتدا به انگليسي نوشته شده و بعد توسط نويسنده به فارسي برگردانده شده است. هدف نويسنده از چاپ چنين كتابي نمايش چهره مثبت و مظلومي از هويداست. او كتاب را به روش يك رمان تاريخي نوشته است، و اگر كسي هويدا را نشناسد و از خدمات او بياطلاع باشد با خواندن اين كتاب اعتراف ميكند كه هويدا مرد متيني بوده، و هر انتقادي از او شده است كار دشمنان سياسي اوست و حتي اعدام او در دادگاه انقلاب ظلم بزرگي بوده است.
ميلاني، طوري از كمك هويدا به ديگران سخن ميگويد، كه گويي از اموال خود بخشش ميكرده. علم كه سالهاي متمادي وزير دربار بوده است در خاطراتش ميگويد كه در سال 1352 اين موضوع را محرمانه با شاه در ميان گذاشته است كه بقاي هويدا نتيجه پول دادن به اعضاي خانواده سلطنتي به خصوص منسوبين ملكه است.(78) در واقع هويدا با پول دادن به اطرافيان خود خصوصاً نزديكان فرح، سعي ميكرد همه را از خود راضي نگه دارد و راه انتقاد ديگران را از دولتش ببندد. به همين خاطر است كه شهبانوي نيكوكار! در خاطراتش از هويدا به عنوان دولتمردي توانا و فردي با فرهنگ و آگاه به مسائل روز ياد ميكند و در خاطرهاي از سفر خود با او به چين مينويسد كه ما شبها بعد از انجام برنامه رسمي سفر و پذيراييها ساعتها با هم مينشستيم و درباره مسائل جاري و آنچه در روز ديده بوديم بحث گرمي ميكرديم.(79)
علاوه بر عامل نخست كه مطيع بودن هويداست، عوامل ديگري را نيز در علل بقاي او ذكر كردهاند، شاه به واسطه ضعفهاي دروني خود از مردان باشخصيت و ريشهدار كه از نفوذ در جامعه برخوردار بودند هراس داشت، و حاضر نبود قدرت و اختيارات خود را با كسي تقسيم كند. هويدا همان شخصيت بيريشه و بياعتباري بود كه شاه هرگز هراسي از او به دل راه نميداد و ميدانست كه هيچگاه از طرف وي خطري متوجه مقام سلطنت نخواهد شد.(80) هويدا، برخلاف منصور كه نخستوزيري خود را مديون آمريكاييها ميدانست و تعهداتي در مقابل آنها سپرده بود، وابستگي زيادي به آمريكاييها نداشت و از نظر شاه كه نميخواست واسطهاي در ارتباط خود با آمريكاييها داشته باشد اين كمال مطلوب بود.(81) چهارمين دليل بقاي هويدا كه نسبت به عوامل گفته شده از اهميت كمتري برخوردار است تعمد شاه در تظاهر به وجود ثبات سياسي در ايران در نظر خارجيها بود. در حالي كه در بسياري از كشورهاي جهان عمر متوسط دولتها كمتر از يك سال بود، شاه از وجود دولتي كه در اوايل دهه 1350 دهمين سال عمر خود را پشت سر ميگذاشت، بر خود ميباليد و از اصطلاح جزيره ثبات، كه اولين بار نيكسون در مورد ايران به كار برد، خرسند بود.(82)
پي نوشتها:
45ـ طلوعي، شرح حال رجال سياسي و نظامي ايران، ج 3، ص 1772.
46ـ دلدم، همان، ج 3، ص 1148.
47ـ مدني، همان، ج 2، ص 116؛ دلدم، همان، ج 3، ص 1175.
48ـ دلدم، همان، ص 1175.
49ـ معتضد، همان، ج 1، ص 284.
50ـ دلدم، همان، ج 3، ص 1149.
51ـ دلدم، همان، ج 3، ص 1149.
52ـ نجاتي، همان، ج 2، ص 316.
53ـ بهزادي، همان، ج 1، ص 787.
54ـ ميلاني، همان، ص 25.
55ـ همان، ص 437.
56ـ درباره فراماسون بودن هويدا ر.ك مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، اسناد فراماسونري در ايران، ج 2، صص 472 و 468.
57ـ دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان، همان، ص 246.
58ـ فردوست، همان، ج 2، ص 395؛ دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان، ص 270.
59ـ دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان، همان، ص 271.
60ـ قاسمي، همان، ص 293.
61ـ دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان، همان، ص 272.
62ـ فردوست، همان، ص 395؛ دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان، همان، ص 273.
63ـ دلدم، همان، ج 3، ص 1179.
64ـ طلوعي، بازيگران عصر پهلوي از فروغي تا فردوست، ج 1، ص 511؛ طلوعي، محمود، پدر و پسر، ص 732؛ محمدي، منوچهر، انقلاب اسلامي، زمينهها و پيامدها، ص 82.
65ـ صميمي، مينو، پشت پرده تختطاووس، مترجم، حسين ابوترابيان، ص 193.
66ـ فردوست، همان، ج 2، ص 377.
67ـ همان، ج 1، ص 121.
68ـ طلوعي، پدر و پسر، ص 733.
69ـ فردوست، همان، ج 2، ص 377.
70ـ همان، ص 1200.
71ـ دوانيف علي، نهضت روحانيون ايران، ج 5، ص 93.
72ـ بهزادي، همان، ج 1، ص 783.
73ـ دلدم، همان، ج 3، ص 1182.
74ـ بهزادي، همان، ص 783؛ دلدم، همان، ص 1182.
75ـ نجاتي، همان، ج 2، ص 316.
76ـ نراقي، احسان، از كاخ شاه تا زندان اوين، مترجم: سعيد آذري، ص 86.
77ـ ميلاني، همان، ص 29.
78ـ علم، همان، ج 3، ص 23.
79ـ كسري، نيلوفر، زنان ذينفوذ در دربار پهلوي، ص 257؛ طلوعي، محمود، از طاووس تا فرح، ص 370.
80ـ طلوعي، پدر و پسر، ص 733.
81ـ همان، ص 733؛ طلوعي، بازيگران عصر پهلوي از فروغي تا فردوست، ج 2، ص 511.
82ـ طلوعي، پدر و پسر، ص 734.
منبع:www.dowran.ir
ادامه دارد...
/ج