بازنگري شخصيت هويدا (4)
نويسنده: طيبه چراغي
جشنهاي شاهانه
در سال 1345 وقتي علم عهدهدار مقام وزارت دربار شد، طي اعلاميهاي انجام مراسم تاجگذاري را به اطلاع عموم رسانيد، و تاريخ برگزاري آن را به روز چهارم آبان 1346 موكول كرد؛ و سپهبد مرتضي يزدانپناه نيز از طرف شاه به رياست جشنهاي تاجگذاري منصوب شد.(116)
هويدا در مهر 1343 و در زماني كه وزير دارايي كابينه منصور بود، به عضويت شوراي مركزي جشن شاهنشاهي، كه تحت رياست فرح اداره ميشد، منصوب شد.(117)
براي رونق بخشيدن به مراسم تاجگذاري كه در كاخ گلستان برگزار شد، كليه ميادين و خيابانهاي تهران با هزينه هنگفت، چراغاني و تزئين گرديد. كار چراغاني را شركتهاي خارجي عهدهدار بودند و هزينه اين مراسم از بودجه عمومي كشور تأمين شد.(118)
ملت ايران هنوز از زير بار هزينههاي سنگين جشن تاجگذاري كمر راست نكرده بود كه شاه تصميم به برگزاري جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي ايران گرفت. اين جشن از نظر اسراف و تبذير نمونه بود و وسيلهاي براي انتقاد از شاه و رژيم پهلوي شد. اين جشن كه فكر انجام آن از سال 1336 در ذهن شاه پديد آمده بود،(119) پس از روي كار آمدن نيكسون، در تختجمشيد برگزار شد. اكثر نشريات غربي به انتقاد از هزينه سرسامآور اين جشن پرداختند. رسانههاي خارجي قبل از نمايش جشن، شمايي از زندگي فلاكتبار روستاييان و مردم فقير شهرها و حلبيآبادها را نشان دادند و سپس در كنار آن تصاوير شاه ايران و جشن تجملگرايانه را به تصوير كشيدند.(120) در اين جشن، بيست پادشاه و امير عرب، پنج ملكه، بيست و يك شاهزاده، شانزده رئيس جمهوري، سه نخستوزير، چهار معاون رئيسجمهور و دو وزير امور خارجه از 69 كشور جهان شركت كردند.(121)
طراحي و اجراي اين جشن به خارجيها اختصاص داشت. كليه ميوه و شيريني مورد نياز اين جشن از خارج توسط هواپيما آورده ميشد به ويژه غذاهاي مخصوص به صورت گرم از پاريس ارسال ميشد يك روزنامه فرانسوي نوشت حدود 600 ميليون دلار از خزانه كشور صرف هزينه جشنهاي شاهنشاهي شد. ميهمانسرايي به هزينه 30 ميليون دلار در تخت جمشيد در منطقه كوير بناگرديد. مبلغ 12 ميليون دلار براي مخابرات و پخش جريان جشن به وسيله تلويزيون در دنيا در نظر گرفته شد. دوخت جامهها به عهده دو مؤسسه گرانقيمت لانون و كانون، كه هر دو فرانسوي هستند، محول گرديد.(122) در كتاب آخرين سفر شاه از قول ويليام شوكراس آمده است كه: «... رابرتهاويلند فنجان و نعلبكيهايي ساخت كه فقط يك بار مورد استفاده ميهمانان قرار گرفت. و لان ون اونيفرمهايي جديد براي كارمندان دربار طراحي كرد كه نيم تنه آن را به طرزي شكيل با بيش از يك كيلو و نيم نخ طلا دوخته شده بود.»(123)
اين جشن، به قدري پرهيزنه بود كه با نيمي از مخارج آن ميشد فقر را از ايران زدود. ولي شاه در مقابل مطالب انتقادي مطبوعات خارجي معمولاً جواب ميداد كه: «مخارج برگزاري جشنهاي 2500 ساله آنچنان كه تصور ميشد زايد و غيرضروري نبوده است چون غير از اجراي بعضي طرحهاي عمراني مثل ساختن مدرسه، برق رساني به روستاها، جادهسازي و توسعه مخابرات، چادرهاي نصب شده در تخت جمشيد نيز براي برگزاري مراسم مختلف در آينده مورد استفاده خواهد بود و از همه مهمتر اينكه برگزاري اين جشنها حيثيت ايران را افزايش داده است؛ چون تخت جمشيد به مدت سه روز، تبديل به يك مجمع جهاني شد كه در آن رؤساي كشورها و دولتهاي دنيا توانستند گرد هم جمع شود و مسائل خود را با يكديگر در ميان بگذارند.»(124)
بسياري از صاحبنظران اينگونه اقدامات شاه را نشانهاي از بيماري بزرگپنداري او ميدانند و برخي نيز معتقدند كه محمدرضا ميكوشيد تا از رهگذر اين جشنها اصل و نصب گمنام خود را از خاطرهها بزدايد، و خود را به سلاطين بيست و پنج قرن گذشته ايران پيوند زد.(125)
جدايي بحرين از ايران
بحرين مجمعالجزايري است داراي ذخاير نفتي در خليج فارس كه از گذشتههاي دور به ايران تعلق داشت. ليكن در زمان قاجار در اثر عدم كفايت حكومت، انگلستان بحرين را به صورت پايگاهي براي خود درآورد.
دولت ايران، همواره بحرين را جزئي از خاك خود ميدانست و درصدد بود تا در فرصتي مناسب حاكميت خود را اعمال كند.(127)
پس از خاتمه جنگ جهاني دوم، دولت ايران بحرين را استان چهاردهم خود ناميد. اين اقدام مورد اعتراض شديد انگلستان قرار گرفت و برخي از كشورهاي عرب را نيز به مخالفت با ايران تحريك كرد.
محمدرضا در سال 1347 پس از مسافرت به عربستان و كويت در ازاي چشمپوشي از بحرين جزاير سهگانه تنب كوچك و بزرگ و ابوموسي را از دولت انگلستان بازپس گرفت؛ زيرا او شهامت تصرف بحرين از طريق نظامي را نداشت تا اينكه دولت انگلستان به دليل تنگناهاي مالي، تصميم به خروج از خليج فارس گرفت و يكي از مأموران عاليرتبه وزارت امور خارجه انگلستان به نام سرويليام لوس، چندين بار به ايران سفر كرد، و در اين مورد با شاه و هويدا، مذاكره كرد و دولت ايران با برگزاري يك رفراندوم و همهپرسي از سوي سازمان ملل در بحرين موافقت كرد.(128)
از طرف دبيركل سازمان ملل فردي به نام گيچاردي، مأمور بررسي وضعيت بحرين و اجراي رفراندوم شد، ولي در حقيقت هيچگونه رفراندومي برگزار نشد، بلكه گيچاردي با چند تن از بزرگان بحرين به گونهاي از پيش برنامهريزي شده، ملاقات كرد و نظر آنان را در مورد استقلال بحرين به منزله نتيجه رفراندوم اعلام نمود.
البته نبايد ترديد داشت كه دولت هويدا كه بركشيده جناح صهيونيستي ـ فراماسونري بود، اصليترين مهره در اجراي اين طرح و گرداننده اين برنامه به شمار ميآمد.(129)
هويدا اعلام كرد «مصالح عاليه ملت ايران بيش از هر چيز و سرنوشت ما و برادران مسلمان ما در آن سوي خليج فارس، ايجاب ميكرد از هيچ اقدامي براي دفاع در برابر استعمار فروگذاري نشود. تجزيه بحرين، مظهر بارزي از سياست مستقل ماست به همين جهت طي توافقي ايران پذيرفت كه با دخالت دبيركل سازمان ملل نظر مردم بحرين، استعلام شود و طبق آن عمل گردد...»(130)
بدون ترديد اين سناريو از پيش تدوين شده بود و دولت ايران كه به هيچچيز جز بقاي خود نميانديشيد به نظر انگلستان مبني بر استقلال بحرين صحه گذاشت.
دستگيري و بازداشت
سرانجام به سبب فشارهايي كه از طرف دولت كارتر براي مراعات اصول حقوق بشر و دادن آزاديهاي سياسي به مردم ايران و به اصطلاح ايجاد فضاي باز سياسي اعمال ميشد شاه ناچار شد تغييراتي در حكومت خود بدهد(132) و در حقيقت بركناري هويدا و انتصاب آموزگار به جاي وي يكي از كوششهاي شاه براي گسترش فضاي باز سياسي از طريق وارد كردن اعضاي جديد و جوان به كابينه و جلب رضايت روشنفكران ايراني بود.(133) بنابراين هويدا پس از 13 سال حضور در مسند نخستوزيري ايران در مرداد 1356 به دستور شاه استعفا داد.(134)
در كتاب پشت پرده تخت طاووس آمده است كه كارتر بعد از انتصاب به مقام رياست جمهوري آمريكا، از شاه خواسته بود در جهت ايجاد فضاي باز سياسي اقدام كند ولي شاه اين امر را تا زمان دريافت نامهاي از سه تن از رهبران جبهه ملي (شاپور بختيار، كريم سنجابي و داريوش فروهر) به تعويق انداخت. مضمون اين نامه اين بود كه اصول قانون اساسي و منشور جهاني حقوق بشر به مقياس وسيعي در ايران زير پا نهاده شده است و از شاه خواستند كه فقط سلطنت كند و امور حكومت را طبق قانون اساسي، به دولت و پارلمان بسپارد. شاه پس از دريافت اين نامه، گويي كه راه گريزي برايش نمانده باشد به بركناري هويدا اقدام كرد.(135)
هويدا بلافاصله پس از بركناري از نخستوزيري به جاي اسدالله علم كه به دليل ابتلا به سرطان خون آخرين روزهاي عمرش را ميگذراند به عنوان وزير دربار آغاز به كار كرد اما پس از سيزده ماه از وزارت دربار استعفا داد. فريدون هويدا درباره استعفاي برادرش ميگويد: «اميرعباس راجع به كنارهگيري خود از وزارت دربار ميگفت: به خاطر ابراز مخالفت با دستور شاه راجع به تيراندازي به سوي مردم در اوايل سپتامبر 1978 (17 شهريور 1357) از اين شغل نيز استعفا داده است.»(136) ولي بايد تذكر داد كه نويسنده در ص 45 همين كتاب عنوان كرده است كه شاه پس از بركناري آموزگار و گماردن شريف امامي به جاي وي براي آنكه تغيير جهتگيريهاي سياسي محسوس باشد، بسياري از مقامات را از كار بركنار كرد كه هويدا نيز يكي از آنان بود و در اينجا دو قول متناقض ميبينيم.
پس از استعفاي آموزگار، شريف امامي بر مسند قدرت نشست و به دنبال سقوط وي، دولت نظامي ازهاري عهدهدار امور شد. شاه در كتاب پاسخ به تاريخ ميگويد: «... ازهاري چون مشتاق بود حسننيت خود را به مخالفان نشان دهد، فوراً دوازده تن از مقامات عاليرتبه را توقيف كرد كه از آن ميان آقاي هويدا را در خانهاش تحتنظر قرار داد. او به من گفت: فقط محاكمهاي منصفانه ميتواند چگونگي اتهامات وارده به نخستوزير سابقم و ديگر كساني را كه توقيف كرده بود روشن سازد.»(137) شاه خود دستور بازداشت هويدا را صادر كرد(138) ولي همواره در مصاحبههايش گناه بازداشت هويدا را به گردن دولت نظامي انداخت و اظهار كرد كه بازداشت او به منظور حفاظت شخص او صورت گرفته در حاليكه صاحبنظران معتقدند كه شاه او را سپر بلا قرار داده است. برخي از اسناد نيز از دست پنهان اردشير زاهدي در بازداشت هويدا پرده برميدارند.(139)
شاه در خاطراتش ميگويد: پيش از بازداشت هويدا به او پيشنهاد خروج از كشور و سفارت بلژيك را داده است ولي هويدا آن را نپذيرفته و در ايران مانده است. سعيده پاكروان دختر سرلشكر پاكروان، كه مدتي رئيس ساواك و سپس سفير ايران در فرانسه بود، از قول پدرش مطالبي را ذكر ميكند كه مؤيد سخن شاه است.(140) اما بايد گفت اين سخنان صحت ندارد زيرا كساني كه شاه و هويدا را به خوبي ميشناختند ميدانند كه هويدا كسي نبود كه شاه به او تكليفي كند و او نپذيرد. فريدون هويدا هم اين سخن را تكذيب ميكند و ميگويد: «وقتي يكي از بستگان ما بدون اطلاع خود هويدا به شاه مراجعه و از او درخواست كرد كه برادرم را هم با خود ببرد، شاه كه در آن روزها به چيزي جز حفظ جان خود و خانوادهاش نميانديشيد به اين تقاضا ترتيب اثر نداد.»(141)
بعد از خروج شاه از كشور، بازداشتگاه هويدا را تغيير دادند و او را به مهمانسراي ساواك واقع در روستاي شيان در مجاورت لويزان منتقل كردند.(142) نگهبانان بازداشتگاه پس از دريافت خبر سقوط رژيم در سپيده دم 22 بهمن، محوطه بازداشتگاه را ترك كردند و هويدا را تنها گذاشتند. هويدا با اينكه ميتوانست فرار كند، اما پس از اطلاع از اينكه مردم مسلح هستند، تصميم گرفت خود را تسليم جبهه ملي كند.(143)
محاكمه و اعدام انقلابي هويدا
«آقاي اميرعباس هويدا، فرزند حبيبالله، به شماره شناسنامه 3542، صادره از تهران، وزير سابق دربار شاهنشاهي منقرض، و نخستوزير اسبق شاه سابق و ساقط، متهم است به: 1ـ فساد در ارض؛ 2ـ محاربه با خدا و خلق خدا و نائب امام زمان؛ 3ـ قيام عليه امنيت و استقلال مملكت با تشكيل كابينههاي دستنشانده آمريكا و انگليس و حمايت از منافع استعمارگران؛ 4ـ اقدام بر ضد حاكميت ملي با حفظ سلطان دستنشانده آمريكا و دخالت در انتخابات قانونگذاري و عزل و نصب وزرا و فرماندهان با نظر سفارتخانههاي خارجي؛5ـ واگذاري بي قيد و شرط منابع زيرزميني از نفت و مس و اورانيوم و غيره به بيگانگان؛ 6ـ گسترش نفوذ سياسي و اقتصادي امپرياليسم آمريكا و همدستان اروپايياش بر ايران، منجمله از طريق نابودي صنايع داخلي و تضعيف آنها در برابر رقباي خارجي و تبديل ايران به بازار مصرف خارجي؛ 7ـ پرداخت درآمدهاي ملي حاصل از نفت به شاه و فرح و نيز تسليم اين درآمدها به ممالك وابسته به غرب و سپس اخذ وام با نرخهاي بالا و گزاف و شرايط اسارت بار از آمريكا و ساير دول غرب؛ 8ـ نابود ساختن كشاورزي و دامپروري و از بين بردن جنگلها؛ 9ـ شركت مستقيم در فعاليتهاي جاسوسي به نفع غرب و صهيونيسم؛ 10ـ دستهبندي با توطئهگران بينالمللي در پيمانهاي سنتو و ناتو و سركوبي ملتهاي ايران و فلسطين و ويتنام، عضو فعال سازمان فراماسونري در ايران در لژ فروغي با توجه به اسناد موجود و اقرار شخص متهم؛ 11ـ شركت در خفه كردن و ارعاب مردم حقطلب و استثمار شده ايران با دستگيري آزاديخواهان و كشتار مردم بيدفاع و ضرب و جرح و شكنجه و آزار آنان و نقض آزاديهاي اساسي انساني مصرح در قانون اساسي وقت و قوانين موجود همچون اعلاميه حقوق بشر و قوانين الهي از جمله توقيف روزنامهها و اعمال سانسور در مطبوعات و كتب؛ 12ـ مؤسس و اولين دبيركل حزب استبدادي رستاخيز ملت ايران؛ 13ـ اشاعه فساد فرهنگي و اخلاقي و شركت در تحيم پايههاي استعمار از جمله شركت در برقراري مجدد كاپيتولاسيون يعني ايجاد قضاوت كنسولي در مورد آمريكاييان؛ 14ـ شركت مستقيم در قاچاق هروئين در فرانسه، در معيّت حسنعلي منصور؛ 15ـ دادن گزارش خلاف واقع و اشاعه اكاذيب با انتشار روزنامههاي دستنشانده و گماردن سردبيرهاي جيرهخوار در رأس نشريات و سانسور اخبار و گزارشهاي مجعول كه تمام اين اقدامات در اجراي توطئه استعمارگران بيگانه و سلطان دستنشانده به منظور اسارت و استعمار ملت ايران بوده است. سلطاني كه بر حسب اقرار متهم به وسيله آمريكا روي كار آمده است. نظر به صورت جلسات هيأت دولت و گزارشهاي شوراي عالي اقتصاد و مقالات و شكايات شاكيان و فتاوي علما و مراجع تقليد و مندرجات روزنامه و اسناد به دست آمده از ساواك و اسناد موجود در نخستوزيري و شهادت دكتر آزمون وزير كابينه متهم و شهادت آقاي جعفريان و آقاي نيكخواه در همين دادگاه و اظهارات و اقارير شخصي متهم، چون وقوع جرايم منتسبه قطعي و محقق است، تقاضاي رسيدگي و صدور حكم متهم و مصادره اموال وي را از پيشگاه دادگاه محترم دارم.»
وقتي دادستان موارد اتهامي را قرائت ميكرد، در هنگام خواندن اتهام اول و دوم صورت هويدا به شدت رنگ باخت و وقتي كلمه اعدام را از دهان دادستان شنيد به شدت تكان خورد.(144)
جريان دادرسي در دادگاه اول چند ساعتي طول كشيد و سپس هويدا تقاضاي تنفس كرد و بنابراين جريان دادرسي به جلسه بعد موكول شد.(145) دادگاه دوم به فاصله 24 روز از دادگاه اول تشكيل شد و در اين مدت عوامل دولت موقت و دوستان مهندس بازرگان در تدارك محاكمه نمايشي براي هويدا بودند و حتي اقدامات لازم در اين زمينه را انجام داده بودند.(146) ولي توطئه آنان با هوشياري حضرت امام(ره) و پيگيري آيتالله خلخالي ثمر نداد و دادگاه دوم با جديت تمام تشكيل شد. در اين جلسه متن كيفرخواست قرائت شد و نماينده دادستان علاوه بر موارد اتهامي به فساد اطرافيان هويدا به فراماسونر بودن برخي از آنها، تغيير تقويم، وابسته كردن ارتش به مستشاران خارجي و اختصاص سالانه 24 ميليون تومان از طرف هويدا براي كميته مشترك ضدخرابكاري ساواك اشاره كرد.(147) هويدا در پاسخ اظهارات نماينده دادستان و در دفاع از خود گفت: «ما در سيستمي بوديم كه همه كس در آن سيستم در خدمت رژيم بودند... اگر ميگوييد من به عنوان نخستوزير بايد كنار ميرفتم و ادامه نميدادم، حق با شماست، اگر من نميكردم، كس ديگري ميكرد.»
پس از اظهارات نماينده دادستان و دفاعيات متهم، دادگاه براي صدور حكم وارد شد و اميرعباس هويدا را به عنوان مفسد فيالارض و خائن به ملت به اعدام محكوم كرد.(148)
پس از قرائت حكم و ابلاغ آن به هويدا، از وي خواستند تا وصيتنامهاي بنويسد. اما هويدا از نوشتن وصيتنامه خودداري كرد. دكتر ميلاني ميگويد: «خلخالي سرپيچي هويدا را به تلاش براي نجات جان خود مربوط ميدانست. ميگفت هويدا به غلط گمان داشت اگر وصيتي ننويسد، ما هم از اجراي حكم اعدام امتناع ميكنيم... اما چنين نبود، چون او اندكي پيش از بازداشتش، وصيتنامهاي نوشت و آن را در نزد يكي از منشيان خود به امانت گذاشت؛ به علاوه شايد هويدا نميخواست با نوشتن وصيتنامه دادگاه انقلاب و رأيش را مشروعيت ببخشد.»(149)
اين سخنان ميلاني گزافي بيش نيست، زيرا برداشت آقاي خلخالي از ننوشتن وصيتنامه درست بود و هويدا براي نجات جان خود به هر اقدامي دست زد و حتي تقاضاي ملاقات با حجتالاسلام سيداحمد خميني را كرد، كه مورد موافقت قرار نگرفت. به علاوه هويدا هرگز وصيتنامهاي نزد يكي از منشيانش نداشت؛ در ضمن مشروعيت دادگاه انقلاب به دست هويدا نبود، كه بخواهد با ننوشتن وصيتنامه مشروعيت آن را زير سئوال ببرد.
سپس هويدا را براي اجراي حكم اعدام به خارج از ساختمان مدرسه زندان قصر بردند و او در حاليكه چشمهايش بسته بود در برابر جوخه آتش كه براي تيرباران آماده شده بود قرار گرفت. با اشاره آيتالله خلخالي فرمان آتش صادر شد و سپس پيكر بيجان مقتدرترين نخستوزير دوران شاهنشاهي بر روي زمين افتاد.(150)
پس از اجراي حكم ، جسد هويدا به پزشكي قانوني انتقال يافت و مراتب به اطلاع خانواده هويدا رسيد تا يكي از افراد خانوادهاش براي انجام تشريفات تحويل جسد و كفن و دفن آن به پزشكي قانوني مراجعه كند. صبح روز بعد يكي از بستگانش به بازديد از جنازهاش پرداخت و طبق تعهدي اعلام كرد كه فردا براي تحويل جسد مراجعه خواهد كرد؛ اما پس از ترك ساختمان هرگز بازنگشت. جنازه او چند ماه در پزشكي قانوني باقي ماند و در حاليكه حدود چهار ماه از اعدام هويدا ميگذشت در يكي از اعياد مذهبي چند نفر به پزشكي قانوني مراجعه كرده و جسد او را براي دفن تحويل گرفتند.(151) طبق گفتههاي آيتالله خلخالي، جسد هويدا را به فرانسه بردند و از آنجا به اسرائيل حمل كردند و در شهر عكا در گورستان بهاييان در كنار پدرش دفن كردند.(152)
بازتاب اعدام هويدا
پس از كشته شدن هويدا شاه حتي كلمهاي به زبان نياورد، و درباره او سه هفته تمام سكوت كرد، تا آنگاه كه براي تبرئه خويش لب به دروغ گشود و گفت كه به او پيشنهاد كردم كه از كشور خارج شود ولي او شخصاً ترجيح داد در ايران بماند.(153)
بسياري از سياستمداران غربي از اعدام او ابراز آزردگي كردند. ريمون بار، نخستوزير فرانسه، به همراه چند تن از رجال سياسي و نخستوزيران پيشين فرانسه خواستار تخفيف در مجازات او شده بودند. موريس كوودومورويل، يكي ديگر از نخستوزيران فرانسه از هويدا تمجيد كرد و او را انساني برجسته خواند. فرانسوا پونه، وزير امور خارجه فرانسه نيز صريحاً اعدام او را محكوم كرد.
«تاس» خبرگزاري رسمي دولت شوروي و راديو مسكو خبر اعدام هويدا را بدون هيچگونه تفسيري پخش كردند. در اين حال دولت آمريكا با صدور بيانيهاي از اعدام اميرعباس هويدا، ابراز تأسف كرد.(154)
حضرت امام خميني(ره) پاسخ انتقاداتي را كه در خارج از كشور نسبت به اعدام هويدا به عمل آمده بود در يك جمله بيان فرمودند: «اشخاصي مانند هويدا محاكمه لازم ندارند، شناسايي و احراز هويت آنها براي مجازاتشان كافي است.»(155)
پي نوشتها:
115ـ دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان، همان، ص 214.
116ـ عاقلي، نخستوزيران ايران از مشيرالدوله...، ص 1020.
117ـ مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، بزم اهريمن، ج 2، ص 66.
118ـ دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان، همان، ص 215.
119ـ نراقي، احسان، از كاخ شاه تا زندان اوين، ص 60، كسري، همان، ص 215.
120ـ همان، ص 226.
121ـ مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، بزم اهريمن، ج 4، ص 447.
122ـ كسري، همان، ص 232.
123ـ شوكراس، ويليام، آخرين سفر شاه، ص 39.
124ـ هويدا، همان، ص 118.
125ـ دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان، همان، ص 223.
126ـ همان، ص 186.
127ـ نشريه صداي عدالت، 17 آبان 1380.
128ـ دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان، همان، ص 186ـ189.
129ـ همان، ص 189ـ191.
130ـ صداي عدالت، 17 آبان 1380.
131ـ طلوعي، چهرهها و يادها، ص 134؛ سفري، محمدعلي، قلم و سياست، ص 547؛ مقصودي، مجتبي، تحولات سياسي ـ اجتماعي ايران، ص 338.
132ـ طلوعي، همان، ص 422.
133ـ زونيس، همان، ص 227.
134ـ طلوعي، دادستان انقلاب، ص 261.
135ـ صميمي، همان، ص 193.
136ـ هويدا، همان، ص 85.
137ـ پهلوي، محمدرضا، پاسخ به تاريخ، ص 349.
138ـ فردوست، همان، ج 2، ص 381؛ صميمي، همان، ص 236.
139ـ ر.ك: هويدا، همان، ص 60؛ طلوعي، رازهاي ناگفته، ص 26.
140ـ ر.ك: پاجرنان، سعيده، توقيف هويدا، ص 61.
141ـ هويدا، همان، ص 161؛ طلوعي، بازيگران عصر پهلوي، ج 1، ص 529.
142ـ اختريان، همان، ص 185.
143ـ همان، ص 310ـ 312.
144ـ دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان، همان، ص 323ـ325.
145ـ همان، ص 326.
146ـ همان، بهزادي، همان، ج 1، ص 801.
147ـ دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان، همان، ص 332.
148ـ روزنامه كيهان، جزئيات محاكمه و تيرباران هويدا، 19/1/1358.
149ـ ميلاني، همان، ص 457.
150ـ دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان، همان، ص 339.
151ـ دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان، همان، ص 341.
152ـ عاقلي، شرح حال رجال سياسي و نظامي ايران، ج 3، ص 1801؛ روزنامه كيهان، خاطرات آيتالله خلخالي، 8/7/1358.
153ـ هويدا، همان، ص 161.
154ـ دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان، همان، ص 340.
155ـ به نقل از: طلوعي، بازيگران عصر پهلوي، ص 537.
منبع:www.dowran.ir
/ج