تشيع عبدالله بن عباس از منظر مناظرات او (2)
کليد واژه ها
4. مناظره ي ابن عباس با معاويه
4-1. مقابله به مثل
در يکي از اين مناظره ها معاويه به ابن عباس مي گويد:
شما مي خواهيد امامت را همانند نبوت به خود اختصاص دهيد، به خدا قسم هيچ گاه اين اتفاق نخواهد افتاد. دليل شما براي تصدي خلافت، بر مردم مشتبه است. شما مي گوييد ما اهل بيت پيامبر هستيم، پس چرا خلافت در دست غير ما باشد؟ اين موضوع شبهه داري است، [اين مسئله شبيه به حق است، نه خود حق]. همانا خلافت در بين افراد زنده ي قريش به رضايت عامه ي مردم و شورا مي چرخد، و ما نديديم کسي بگويد: اي کاش بني هاشم سرپرست و وليّ ما مي شدند، و اگر چنين مي شد براي ما در دنيا و آخرت خوب بود. شما به ادعاي خودتان ديروز زاهد بوده و حکومت را کنار گذاشته بوديد، ولي امروز براي حکومت مي جنگيد. اگر شما مالک اين حکومت مي شديد عذابي که از ناحيه ي شما بر مردم مي رسيد از عذاب باد که قوم عاد و صاعقه اي که برقوم ثمود رسيد، ويران کننده تر بود.
ابن عباس در جواب او گفت: اين که گفتي ما به نبوت احتجاج مي کنيم، به خدا قسم امر به همين صورت است، اگر ما به نبوت استحقاق نداشته باشيم به چه چيزي مي توانيم استحقاق داشته باشيم. و اما قول تو که گفتي نبوت و خلافت با هم قابل جمع نيست، پس با کلام خداوند متعال چه مي کني که مي فرمايد: «أم يَحسُدُونَ النَّاسَ عَلي ما آتاهُمُ اللهُ مِن فضله فقد آتينا آلَ ابراهيمَ الکتابَ و الحکمه و آتينا هم ملکاً عظيما» (نساء: 54). (1)
کتاب همان نبوت است و حکمت، سنت است، و ملک، خلافت است، و ما آل ابراهيم هستيم و آن حکم در بين ما جاري است تا روز قيامت. و اما اينکه گفتي دلايل ما نسبت به خلافت مشتبه است، اين چنين نيست، بلکه از خورشيد نوراني و ماه بر مردم روشن تر است. کتاب خدا همراه ماست.
ابن عباس تا اين بخش از روش هاي متعددي براي برخورد با معاويه استفاده مي کند، اما در ادامه روش مقابله به مثل و با زبان خود او با وي سخن مي گويد:
و مشکل تو با ما اين است که ما برادر و جد و دايي و عموي تو را کشتيم، پس بر ارواحي که در جهنم قرار گرفته اند گريه نکن ... و اما اينکه مردم ما را ترک کردند، اين مسئله هيچ ضرري براي ما ندارد، بلکه آنچه آنها از [ناحيه ي ترک ما از] آن محروم شدند بيشتر از آن چيزي است که ما از آن محروم شديم. و اما دل گرمي تو به ملک زائل چيزي نيست؛ چون پيش از اين، فرعونيان پادشاه بودند و خداوند آنها را هلاک کرد ... و اما قول تو که اگر ما مالک مي شديم، از عذاب قوم هود و عاد شديدتر بوديم، درست نيست، چون خداوند متعال مي فرمايد: «وَ ما أرسلناک الا رحمه للعالمين» (2) و ما از نزديک ترين اهل بيت پيامبر (ص) هستيم. و اما ظاهر عذاب به سبب حکومت تو بر مسلمانان است و اين شدت بعد از تو از عذاب قوم عاد بيشتر خواهد بود، و بعد از آن خداوند متعال از ظالمان انتقام خواهد گرفت، و عاقبت از آن تقوا پيشگان است. (3)
چنانکه از اين مناظره به دست مي آيد، ابن عباس در جواب هايش ابتدا از روش هاي مختلف استفاده کرده، اما در ادامه به اصل و ريشه ي بني اميه اشاره مي کند، که روزي در مقابل اسلام قرار گرفتند و در جنگ، جد و دايي و عموي معاويه کشته شد، و جايگاه آنان را جهنم دانست. ابن عباس تا آخر اين گفت وگو به گونه اي سخن مي گويد، تا جواب کلمات تند معاويه را بدهد.
4-2. گونه شناسي کلام به تناسب مخاطب
در اين مناظره ابتدا تمجيد ظاهري از طرف مقابل مي کند و در ادامه ي گفت و گو خطا هاي مخالفان حضرت را يادآور مي شود و حقانيت اميرالمومنين (ع) را به رخ آنان مي کشد.
4-3. بيان پيشينه ي پست افراد
به خدا قسم - يا اميرالمومنين (معاويه) - ابن عباس رأس تمام شر هاست و پايان تمام خير هاست. براي منع او بايد وي را ريشه کن نمود، پس به وي حمله کن، و فرصت را از او بگير، و به واسطه ي دور کردن وي از اقدام ديگري جلوگيري کن و ديگران را از اطراف وي دور گردان. (5)
بعد از صحبت هاي عمرو عاص ابن عباس گفت: اي پسر نابغه عقلت را از دست دادي و حلمت از بين رفته و شيطان به زبان تو سخن مي گويد. آيا به ياد مي آوري روز صفين را که چگونه جان سالم به در بردي ... سپس مروان کلمات تهديدآميزي به ابن عباس گفت. ابن عباس هم در جواب وي گفت: تو چنين سخناني را به من مي گويي اي رانده شده ي پيامبر، و کسي که واسطه ي بين مردم و عثمان بودي، به خدا قسم اگر معاويه در پي خون عثمان بود، بايد اول و آخر آن را در تو مي يافت.
نظير اين سخنان بين وي و زياد و عبدالرحمن بن اُم حکم اتفاق افتاد و به همه با پاسخ قاطع جواب داد.
کلماتي که عبدالله بن عباس در بين افرادي، همچون معاويه،عمرو بن عاص، مغيرة بن شعبه و ... ابراز داشته و در حضور معاويه نيز چنين سخنان تندي را گفته، نشان از عدم خوف وي از آن هاست. او آنقدر جرأت داشته که به خود معاويه در حضور اين افراد در خصوص قاتل حضرت علي (ع) به معاويه مي گويد که اگر ابن ملجم رو در رو با حضرت قرار مي گرفت او را به وليد و عتبه و حنظله ملحق مي کرد. همين کلمات باعث شد تا معاويه در حق وي بگويد:
«به خدا قسم اي ابن عباس ايام نمي گذرد مگر اينکه گرفتار شمشمير تيز و حکم نافذ و محکم خواهي شد [در اينجا ابن عباس را تهديد نمود]. به خدا قسم اگر هاشم غير تو را به دنيا نياورده بود، تعدادشان اندک نبود، و اگر خانواده ات کسي به غير از تو را نداشتند، خداوند تعدادشان را زياده کرده بود». بعد از اين، ابن عباس برخاست و رفت. (6)
4-4. تصديق و همراهي ظاهري و موقت
4-5. پرسش گري
بديهي است که اگر ابن عباس در جواب معاويه به اقدامات خودش در گذشته اشاره مي کرد عملاً پاسخ معاويه داده نمي شد، اما با ابتکار و روشي جديد، هم معاويه را مورد سؤال قرار داد و هم علي (ع) را به سبب معرفت عميقش نسبت به قرآن کريم، و همانند قرآن خود قرآن معرفي نمود و سؤال کرد که آيا مي خواهي ما را از خواندن قرآن منع کني؟ يعني مخالفت تو با علي (ع) مخالفت با قرآن است، همچنين اهل بيت را مفسران قرآن معرفي کرد و سرانجام هدف معاويه را براي ديگران آشکار کرد که قصد خاموش کردن نور الهي را دارد، از اين رو، معاويه از وي خواست تا ديگر در ملأ عام چنين برخوردي نداشته باشد.
4-6. بيان مصائب و مظلوميت ها
به خدا قسم مرگ وي از مرگ تو جلوگيري نمي کند ... و ما در حالي با اين مصيبت رو به رو شديم که پيش از آن با مصيبت برترين پيغمبران و نيز امام متقين و فرستاده ي پروردگار عالميان مواجه شديم و بعد از پيامبر با مصيبت برترين اوصياء (يعني اميرمؤمنان حضرت علي (ع)) مواجه شديم، و خداوند آن مصيبت را براي ما آسان نمود. در اينجا معاويه گفت: واي بر تو، من اين کلمات را نگفتم مگر اينکه فکر کردم تو آماده اي (10) (يعني فکر کردم با ما موافقي).
در اين مناظره نيز ابن عباس از طريق بيان مصائب و مظلوميت اهل بيت و مصيبتي که بر آنها وارد شده به دفاع از اهل بيت پيامبر (ص) پرداخت و شهادت امام حسن (ع) را با رحلت پيامبر و شهادت علي (ع) مقايسه نمود؛ يعني همان گونه که خداوند در مصيبت پيامبر و حضرت علي (ع) ياري نمود، در مصيبت و شهادت امام مجتبي (ع) نيز ياري خواهد کرد.
تقريباً نزديک همين گزارش در منابع ديگر آمده است. (11)
4-7. پاسخ گويي به پرسش ها و مشکلات علمي
وقتي سؤال هايي از طرف علماي مسيحي به معاويه مي رسيد و وي از جواب آنها عاجز مي ماند به فردي که تربيت شده ي مکتب اهل بيت (ع) بود مراجعه مي کرد.
طبق گزارشي در يک مورد، سوال ها را براي ابن عباس فرستاد. ابن عباس در جواب سؤال هايي که قيصر روم از معاويه نموده بود، چنين گفت: اما مکاني که قبله ندارد، خود کعبه است، و اما کسي که پدر ندارد حضرت عيسي است، و اما کسي که عشيره ندارد، حضرت آدم است، و اما کسي که همراه قبرش سير کرد، حضرت يونس است. و اما سه چيزي که در رحم خلق نشدند، قوچ حضرت ابراهيم، و شتر صالح و مار حضرت موسي است. اما شيء کامل، فرد صاحب عقل است، و اما نصف شيء کامل، فردي است که از عقل بهره ندارد، ولي از عقل ديگران استفاده مي کند. اما شيئي که هيچ چيز نيست کسي است که عقل ندارد و از عقل ديگران استفاده نمي کند.
بعد از رسيدن اين جواب ها معاويه به قيصر روم گفت: به غير از اهل بيت پيامبر، کسي نمي توان اين گونه سخن بگويد. (12)
5. مناظره ي ابن عباس با عمر و بن عاص
5-1. بيان انگيزه و هدف طرف مقابل
يکي ديگر از روش هاي ابن عباس در مناظره، قدرت شناخت انگيزه و هدف طرف مقابل و بيان آن است. او که به اين وسيله از اهداف شوم و غير واقعي طرف مقابل پرده بر مي داشت و زمينه اي براي فريب کاري و اغفال عامه ي مردم باقي نمي گذاشت. بر اساس همين روش در گفت و گويي که بين وي و عمرو بن عاص صورت گرفت، به عمر و بن عاص گفت: اهل عراق با علي بيعت کردند و علي بهترين آنها بود و اهل شام با معاويه بيعت کردند و اهل شام از معاويه بهتر بودند و من و تو مساوي نيستيم؛ من خداوند را در نظر داشتم و تو مصر را اراده نمودي و من به خوبي مي شناسم چيزي که مرا از تو دور کرده، و چيزي که تو را به معاويه نزديک کند نمي شناسم، اگر تو عمل شرّي انجام دهي من به تو سبقت نمي گيرم و اگر تو کار خيري انجام دهي، بر ما سبقت نمي گيري. (13)ابن عباس در اين گفت و گو و گفت و گو هاي ديگرش به گرايش آنان اشاره کرده و اينکه افرادي همچون معاويه و ياورانش در ايمان خود دچار مشکل هستند، و اراده اي جز مال و منال دنيا و غيرخدا را ندارند.
5-2. کوچک نمايي
عمرو بن عاص در ايام حج نسبت به جايگاه ابن عباس در ميان مردم و توجه آنها به وي حسادت کرد و گفت: ابن عباس تو را چه شده که وقتي ولايت مرا به مصر ديدي چشمانت از حدقه درآمد، و وقتي در بين مردم قرار گرفتي شروع به سخن چيني و بدگويي نمودي؟ منظور وي اين بود که در مقابل خودم ساکت و بر من حسادت مي ورزي، ولي در بين مردم بدگويي مي کني. ابن عباس در جواب وي گفت:
به سبب اينکه تو از اشخاص پست و فاجر هستي، و قريش از نيکوکاران و کريم هستند، درباره چيزي که نمي دانند سخن نمي گويند، هيچ حقي را مخفي نمي کنند، آنها صبور ترين افراد هستند و آشنا ترين افراد نزد مردم. تو خود را به قريش نسبت مي دهي، حال آنکه از آنها نيستي. مَثَل تو همانند کسي است که از دو پدر و مادر زاده باشد؛ نه در بني هاشم جايگاهي داري و نه در عبدشمس. تو گناه کاري هستي که اصل و نَسَبَت مشخص نيست. معاويه تو را بر گردن مردم قرار داده است. (14)
همان گون که اين گزارش نشان مي دهد، ابن عباس در مقابل عمروعاص با کلمات تند و با بي احترامي کامل سخن گفت و وي را خرد و تحقير کرد و اصل و نسب عمرو عاص را زير سؤال برد، و مقام عمروعاص باعث نشد تا ابن عباس در پاسخ وي ملايمت نشان دهد.
6. مناظره ي ابن عباس با عبدالله بن زبير
زبير فردي رياست طلب بود، به خصوص بعد از انتخاب وي براي شوراي شش نفره خود را لايق اين منصب مي دانست. البته خود وي با علي (ع) خصومتي نداشت، حتي به نفع حضرت در شورا کنار رفت، همچنين در جنگ جمل خودش را به سبب سخنان حضرت و يادآوري برخي از کلمات از زمان پيامبر (ص) کنار کشيد، (16) و بعد از اين کناره گيري بود که وي کشته شد.عبدالله فرزند زبير نيز به اين سرنوشت دچار شد و رابطه ي خوبي با حضرت و فرزندانش نداشت، البته با اين تفاوت که فرزند وي نه تنها دوستدار اهل بيت پيامبر (ص) نبود، بلکه در مقابل آن ها نيز قرار گرفت. از اين رو يکي ديگر از افرادي که ابن عباس با آن ها مناظره داشته عبدالله بن زبير مي باشد که ابن عباس با وي نيز با روش هاي مختلف به مناظره پرداخته است.
6-1. استناد به کتاب و سنت
روزي ابن زبير در مکه سخنراني مي کرد، در اين هنگام ابن عباس وارد مجلس شد. ابن زبير با ديدن او خطاب به مردم گفت: اينجا مردي است که خداوند قلبش را کور کرده، همچنان که چشمش کور شده است؛ گمان مي کند متعه، از طرف خدا و رسولش حلال دانسته شده، در حالي که اين زناي محصن است، و درباره ي مورچه و ملخ فتوا مي دهد - ظاهراً منظور اين بود که ابن عباس در چيز هاي بسيار ريز و بي مقدار فتوا مي دهد يا اشاره به توهين و پست شمردن ابن عباس است - و مال بصره را بالا کشيده و ... چگونه من وي را سرزنش کنم در حالي که با ام المؤمنين و اصحاب رسول خدا (ص) جنگ کرده است. ابن عباس در جواب وي گفت: اما درباره ي کوري، خداوند متعال در قرآن کريم مي فرمايد: «زيرا چشم ها [ي سر]نابينا نيست، بلکه [چشم] دل هايي که در سينه هاست کور و نابيناست»، (17) و اين کوري زماني صورت گرفت که صفيه با عوام (جد زبير) ازدواج کرد. و اما اينکه گفتي من درباره ي «قمّله»، (18) يعني مورچه و ملخ فتوا مي دهم همانا درباره ي اين دو، حکمي است که تو و اصحابت به آن علم نداريد. و اما در جواب از سؤال تو درباره ي متعه بايد بگويم که خداوند متعال آن را حلال کرده است: «پس هرگاه از زنان به آميزش بهره گرفتيد- به نکاح موقت - کابين مقررّشان را بدهيد» و در عهد رسول خدا (ص) به آن عمل مي شد، و هيچ پيامبري بعد از رسول خدا نيامده که آن را حرام يا حلال نمايد و تو از متعه به دنيا آمده اي، پس زماني که از منبرت پايين آمدي از مادرت اسماء دختر ابي بکر صاحب دو مقنعه / روسري (صاحب النطاقين) (19) درباره ي دو لباس عوسجه (20) سوال کن که آيا از متعه هستي يا نه؟ (21)
بعد از اينکه زبير نزد مادرش رفت، اسماء، ابن زبير را به سبب برخورد با ابن عباس سرزنش کرد، کلام ابن عباس را تاييد نمود. (22)
ابن عبا در ادامه گفت: اما اينکه من مال بصره را تصاحب کردم، پس آن مالي بود که ما به دست آورده بوديم و به هر کسي که صاحب حق بود اعطا کرديم.*
6-2. تبيين خطا ها و حرمت شکني ها
بعد از اينکه ابن زبير از منبرش پايين آمد نزد مادرش رفت، از وي درباره ي آنچه ابن عباس گفته بود سوال کرد. مادرش گفت: مگر تو را از ابن عباس و بني هاشم نهي نکرده بودم، آن ها افرادي هستند که زماني که شروع کنند، جوابي براي گفتن نداري. ابن زبير گفت: درست است من از دستورات سرپيچي کردم. مادرش گفت: فرزندم از اين کور حذر کن که جن و انس در مقابلش تحمل ندارند، و اين را بدان که تمام رسوايي هاي قريش نزد اوست. (23)
همان گون که از اين گزارش به دست مي آيد، ابن عباس در اين مناظره با بيان زيباي خود حقانيت حضرت علي (ع) را به خاطر نقض عهد از طرف معاويه و افراد ديگر اثبات کرده است. قدرت بيان و به خصوص اطلاعات ابن عباس از ريشه و افتخارات قبايل به اندازه اي بود که وقتي مروان در زمان حاکميتش بر مدينه مجلسي آماده کرد و در اين مجلس، ابن زبير از حقانيت و توانايي ها و فضايل خلفاي ثلاثه سخن گفت، و بر دشمنان آن ها لعن فرستاد، ابن عباس در جواب گفت: اما هيچ کس به اندازه اي که صاحب ما به آن دست يافت کسي به آن نرسيد، و ما تقدم کسي که خليفه شد را انکار نمي کنيم، ولي اگر صاحب ما مقدم مي شد، سزاوار اين جايگاه بود، بلکه بالاتر از آن بود. اما به تو چه ارتباطي دارد که از فضل ديگران سخن مي گويي تو فقط به فضايل و بهره هاي خودت اشاره کن و با تيم (قبيله ي ابوبکر) و عدي (قبيله ي عمر) و اموي (قبيله ي عثمان) کاري نداشته باش، اگر هر کدام از اين قبايل با من سخن بگويند به آن ها جواب حاضر از حاضر را خواهم داد نه خبر غايب از غايب را، و تو به موضوعي که هيچ ارتباطي ندارد چه کاري داري؟ اگر در اسد بن عبدالعزي چيزي است مال توست. (24)
6-3. اعلام آمادگي در مقابل هر تهديدي
نتوانست از جهت گيري ابن عباس جلوگيري نمايد. در گزارش ذيل به اين نکته اشاره شده است:
دفاع عبدالله بن عباس از خاندان اهل بيت به حدي بود که ابن زبير وي را به طائف تبعيد نمود و او را تهديد کرد. ولي ابن عباس در جواب تهديدات وي گفت، به من گفته اي که با جهل در بين مردم فتوا مي دهم! همانا کسي مبادرت به اين کار مي کند که از علم بهره اي نداشته باشد، حال آنکه خداوند به من علمي عنايت کرده که به تو نداده است. اما در رابطه با تهديد به خدا قسم قول حق و صفت اهل عدل و فضل و سرزنش زيانکاران را کنار نمي گذارم (25) و اين آيه ي شريفه را در جوابش گفت: «آن هايند که کوشش آنان در زندگي اين جهان، گم و تباه شده و خود مي پندارند که کار نيکو مي کنند». (26)
ابن عباس با خواندن اين آيه، اعمال آنها را تباه دانست، هر چند آنها وي را تهديد نمايند تا از بيان فضايل اهل بيت (ع) دست بردارد.
6-4. تبيين فضايل اهل بيت (ع)
ستايش خداوند متعال از پيامبر جاي هيچ بحث و گفت و گويي ندارد، و حتي خداوند متعال در قرآن کريم دستور به صلوات بر پيامبر داده و مي فرمايد: «إنّ اللهَ وَ مَلائِکََتَهُ يُصَُّلونَ عَلَي النَّبيِّ يا أيّهَا الذينَ آمَنُو صَلّوا عَلَيه وَ سَلِّمُوا تَسليماً»؛ (27) (احزاب: 56).
اما ابن زبير در زمان قدرتش از صلوات بر پيامبر در نماز جمعه و مکان هاي ديگر جلوگيري کرد. اگر چه به اعتقاد خودش در جفا بيش از آنان صلوات مي گفت. اين مسئله موجب شد تا برخي نسبت به عاقبت کارش به او هشدار دهند. وي در جواب گفت: چون ديدم با اين صلوات، بني هاشم به وجد مي آيند و رنگشان تغيير مي کند ... که خداوند تعدادشان را زياد نکند. (خداوند نسلشان را قطع نمايد) خانه سويي دارند نه اولي دارند و نه آخري، به خدا قسم، پيامبر هيچ خبري براي آنها باقي نگذاشت ... فردي به نام محمد بن سعد ابن ابي وقاص بلند شد و گفت: من اولين نفري هستم که تو را بر اين کار ياري مي رسانم. عبدالله بن صفوان گفت: به خدا قسم کلام درستي نگفتي، آيا از تيره و تبار و اهل بيت پيامبر عيب مي گيري و آنها را مي کشي در حالي که قوم عرب شاهد باشند؟ به خدا قسم اگر مسلمانان تُرک آنها را بکشند، خداوند اين اجازه را به تو نمي دهد، به خدا قسم اگر مردم آنها را ياري نکنند، خداوند آنها را ياري خواهد کرد. ابن زبير به عبدالله گفت: بنشين که تو کاره اي نيستي. (28)
اين خبر به عبدالله بن عباس رسيد، خشمگين شد و به مسجد آمد و بعد از ثناي الهي چنين گفت:
اي مردم! ابن زبير فکر مي کند که پيامبر (ص) نه اولي دارد و نه آخري، عجيب است، و جاي بسياري شگفتي دارد براي افترا و دروغش، به خدا قسم اولين کسي که قافله هاي قريش را متحد کرد، [سفر هاي تابستاني و زمستاني را ايجاد کرد] هاشم بود، و کسي که درِ خانه ي خدا را با طلا درست کرد، عبدالمطلب بود ... به خدا قسم ... هيچ بزرگي به بزرگي اول ما نمي رسد، در قريش، به غير از ما بزرگي نيست، زيرا قريش در کفر محض [که موجب هلاکت و نابودي است] و دين پست و ناروا و در گمراهي و سردرگمي بودند تا اينکه خداوند متعال براي آنها نوري قرار داد و به سوي آنها چراغ فروزاني قرار داد ... جاي بسي تعجب است از ابن زبير که از بني هاشم عيب مي گيرد، در حالي که شرف او پدرش و جدش با ازدواج کردن با آنها حاصل شده است. به خدا قسم ابن زبير هيچ ارتباطي با قريش ندارد، چطور عوام در صفيه دختر عبدالمطلب طمع کرد و با وي ازدواج کرد. (يعني اين ها با اين ازدواج تا اندازه اي شرف کسب کردند که مال طايفه ي خودشان نبود). سپس با ضرب المثلي وي را تحقير کرد: به قاطر گفته شد پدرت چه کسي است، گفت دايي من اسب است. سپس از منبر پايين آمد. (29)
همان گونه که از اين گزارش استفاده مي شود که ابن عباس، شرافتي را که ابن زبير براي خود قائل بود، زير سؤال برد و چنين گفت که اگر شرافتي نيز نصيبشان شده به خاطر ازدواج با دختر عبدالمطلب بوده است.
7. مناظره با افراد ناشناس
7-1. بيان پيشينه
شنيدم مردي از ابن عباس درباره حضرت علي (ع) سؤال مي کرد، ابن عباس در جوابش گفت: علي فردي است که به دو قبله نماز خواند، دو بيعت با پيامبر داشت و هيچ بتي را پرستش نکرد و ... با فطرت پاک متولد شد و به اندازه ي يک چشم به هم زدن به خداوند متعال شرک نياورد. اين مرد در جواب گفت: از اين مسائل سؤال نکردم، منظور من اين است که نظرت در مورد حمل شمشير بر دوشش است [ظاهراً قصد فريب مردم را داشت که حضرت موجب کشته شدن بسياري از افراد شده است] و به اين وسيله چهل هزار نفراز اهل بصره را کشت، سپس به طرف شام حرکت کرد و بسياري از آنها را کشت، سپس به سمت نهروان آمد و در حالي که آنها مسلمان بودند بسياري از آنها را کشت. [در اينجا بود که ابن عباس به نيت پليد اين شخص پي برد که اين شخصي است که ممکن است از طرف معاويه آمده و قصدش جمع آوري اطلاعات درباره ي اصحاب و شيعيان علي باشد يا در پي فتنه انگيزي در بين آن هاست.] از اين رو ابن عباس با مهارت کامل در جواب سؤال وي گفت: نظرت درباره ي علي (ع) چيست؟ آيا به نظر تو من آگاه ترم يا علي، اين مرد گفت: اگر علي در نظرم آگاه تر بود از تو سؤال نمي کردم. ابن عباس خشمگين شد و به اين مرد خطاب کرد و گفت: مادرت به عزايت بنشيند! علي به من علم آموخت و علم او از رسول خدا (ص) بود، و پيامبر او را از فوق عرش آموخت، علم پيامبر از خدا بود و علم علي (ع) از پيامبر بود، و علم من از علي (ع) بود و علم تمام اصحاب پيامبر در برابر علم علي مانند قطره ي واحد در مقابل هفت دريا است. (30)
7-2. تبيين فضايل اهل بيت (ع)
بيهقي از سعيد بن جبير روايت کرده است که ابن عباس نزديک زمزم حديث مي گفت که فردي از سمت شام آمد و گفت: من فردي از اهل شام از منطقه ي حمص هستم، اهل آنجا از علي (ع) تبرّي مي جويند و بر او لعن مي کنند. ابن عباس گفت: بلکه «خدا آنان را در اين جهان و آن جهان لعنت کرده و براي آنان عذابي خوار کننده آماده ساخته است»؛ (احزاب، 57) با چشم پوشي از قرابتي که داشت، هيچ مردي از حيث ايمان به خدا و پيامبرش به پاي او نمي رسد. او اولين کسي بود که نماز خواند و اولين کسي بودکه رکوع کرد و اعمال شايسته انجام داد. شامي گفت: آنها انکار خويشاوندي با رسول خدا را نمي کنند، ولي فکر مي کنند او سبب قتل مردم شد. ابن عباس در جواب گفت: مادرشان به عزايشان بنشيند، علي دانا ترين مردم به خدا و رسولش مي باشد، هيچ کس را نکشت مگر آنکه سزاوار قتل بود. سپس کار هاي علي (ع) را با برخورد حضرت موسي و عالم صالح (حضرت خضر) که در قرآن کريم اشاره شده تشبيه کرد و ماجراي اين واقعه را براي اين شامي بازگو نمود و گفت: حضرت موسي چون علم نداشت در مقابل کار هاي عالم صالح قرار گرفت، وقتي پيغمبري مثل حضرت موسي چنين برخوردي داشته باشد، پس چگونه شما اهل شام مي توانيد طاقت داشته باشيد؟ همانا علي کسي را نکشت مگر آنکه استحقاق اين قتل را داشته باشد. من براي تو داستاني را تعريف مي کنم.
روزي ام سلمه نزد پيامبر بود که درِ خانه را به آرامي زد، پيامبر وي را از پشت در شناخت و فرمود: ام سلمه بلند شو و در را باز کن. ام سلمه سؤال کرد اين چه کسي است که من با محاسن و النگو هايم به پيشواز او بروم؟ فرمودند: ام سلمه طاعت من طاعت خداست و کسي که از من اطاعت کند از خدا اطاعت کرده است. بعد فرمود: پشت در کسي است که خدا و رسولش او را دوست دارند. اي ام سلمه! اگر در را باز کني داخل نخواهد شد تا صداي پاي تو مخفي شود، و از ديد او پنهان شوي. سپس فرمود: آيا مي داني اين فرد چه کسي است؟ گفت: آري، علي بن ابي طالب (ع) است. بعد از جواب ام سلمه پيامبر فرمود: بله اين شخص علي (ع) است که گوشتش با گوشت من و خونش با خون من آميخته شده است و جايگاه او نسبت به من مانند جايگاه موسي به هارون است، مگر اينکه بعد از من پيامبري نيست ... علي سيد، صاحب عظمت و محل آرزوي مسلمانان و اميرمؤمنان است و صاحب سرّم مي باشد و او وصي من بر اهل بيتم و بر افراد مورد اختيار و برگزيده مي باشد و او برادرم در دنيا و آخرت مي باشد. اي ام سلمه! شهادت بده که علي با ناکثين و قاسطين و مارقين جنگ خواهد کرد. سپس ابن عباس به شامي گفت: علي با اين گروه ها به منظور رضايت خداوند و صلاح امت و براي خشمگين نمودن اهل ضلالت و گمراهي جنگ کرد. شامي گفت: ناکثين، قاسطين و مارقين چه کساني هستند؟ ابن عباس گفت: ناکثين کساني هستند که با علي بيعت کردند، ولي بيعت خود را شکستند و با آنها در بصره مقاتله کرد، و آنها اصحاب جمل بودند، و قاسطين معاويه و اصحابش هستند و مارقين، اهل نهروان هستند و کساني که همراه آنها بودند. بعد از اين کلمات بود که شامي گفت: قلبم را از نور و حکمت پر کردي و باعث باز شدن مشکلات فکريم شدي، خداوند نيز تو را ياري دهد و باعث گشايش مشکلات فکريت شود. گواهي مي دهم علي (ع) مولاي من و مولاي هر مؤمني است. (31)
همان گونه که از اين مناظره به دست مي آيد، ابن عباس ابتدا افرادي را که از حضرت امير (ع) تبري مي جستند لعن و نفرين کرد و در ادامه، فضايل اميرالمؤمنان (ع) را بيان نمود و عمل حضرت را همانند عمل حضرت خضر قرار داد که بسياري افراد از حکمت کار هاي وي آگاهي نداشتند، از اين رو در مقابل او قرار گرفتند. آنگاه با نقلي از کلام پيامبر (ص) جايگاه حضرت را در مقايسه با پيامبر همانند جايگاه هارون (ع) نسبت به حضرت موسي (ع) دانست و اين گونه به حقانيت اميرمؤإمنان (ع) براي خلافت اشاره کرد.
نتيجه
بنابراين، اعتقاد ابن عباس به حضرت علي (ع) و حمايت هاي او از ايشان جاي شک و ترديدي ندارد، و تنها مسئله اي که ممکن است شخصيت وي را از ديدگاه شيعيان تضعيف نمايد، اتهام تصاحب بين المال کوفه توسط ابن عباس در زمان حضرت امير است که اين گزارش هم پذيرفته نمي شود، زيرا اولاً: بسياري از علماي شيعه وي را توثيق، و اين گزارش را رد نموده اند، ثانياً: حمايت هاي وي از حضرت آن قدر زياد است که به اين گزارش جزئي توجه نمي گردد، ثالثاً: بر فرض پذيرش کسي مدعي معصوم بودن ابن عباس نشده است.
پي نوشتها :
*دانش آموخته ي حوزه و دانشجوي کارشناسي ارشد تاريخ تشيع موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) دريافت: 87/8/12 پذيرش: 87/10/16. E-mail: Majidrobatjazi@Yahoo.com
1. بلکه به مردم - پيامبر (ص) - براي آن چه خدا به آنان از فزوني و دهش خويش ارزاني داشته - يعني رسالت - رشک مي برند. همانا ما به خاندان ابراهيم کتاب و حکمت داديم و ايشان را فرمانروايي بزرگ بخشيديم.
2. «و ما تو را نفرستاديم مگر رحمتي براي جهانيان». انبياء (21) آيه ي 107.
3. شيخ مفيد، الامالي، ص 15/ مجهول، اخبار الدوله العباسيه، ص 51-52/ اربلي، کشف الغمه، ج 2، ص 52-53/ مجلسي، بحار الانوار، ج 44، ص 117-118.
4. ابن عبد ربه، العقد الفريد، ج 4، ص 93/ احمدي ميانجي، مواقف الشيعه، ج 1، ص 181-182.
5. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 298/ اميني، الغدير، ج 2، ص 168/ علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 42، ص 166.
6. ابن ابي الحديد، همان، ج 6، ص 298-303/ احمدي ميانجي، مواقف الشيعه، ج 1، ص 165/ علامه مجلسي، همان، ج 42، ص 166. «لله درک يا ابن عباس! ما تکشف الايام منک إلا عن سيف صقيل و رأي أصيل، و بالله لو لم يلد هاشم غيرک لما نقص عددهم، و لو لم يکن لاهلک سواک لکان الله قد کثرهم. ثم نهض، فقام ابن عباس و انصرف».
7. سليم بن قيس هلالي، کتاب سليم بن قيس، ص 315-316/ طبرسي، الاحتجاج، ج 2، ص 15-17/ نوسنده نامعلوم، اخبار الدوله العباسيه، ص 46.
8. مي خواهند نور (دين و حجت) خد را با دهانشان خاموش کنند و خدا جز اين نمي خواهد که روشنايي خود را تمام و آشکار سازد، اگر چه کافران خوش ندارند. توبه (9) آيه ي 32.
9. سليم بن قيس هلالي، همان، ص 315-316/ طبرسي، همان، ج 2، ص 15-17/ نويسنده نامعلوم، اخبار الدوله العباسيه، ص 46.
10. مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 4/ احمدي ميانجي، همان، ج 1، ص 82. «أما و الله ما موته بالذي يؤخر أجلک، و لا حفرته بساده حفرتک، و لئن أصبنا به فقد أصبنا قبله بسيد المرسلين و إمام المتقين و رسول رب العالمين ثم بعده بسيد الأوصياء، فجبر الله تلک المصيبه، و رفع تلک العثره. فقال: ويحک يا ابن عباس! ما کلمتک قط إلا وحدتک معداً».
11. ر.ک: ابن قتيبه دينوري، الامامه و السياسه، ج 1، ص 197/ ابن عساکر، ترجمه الامام الحسن (ع)، ص 229-230/ علامه اميني، همان، ج 11، ص 13/ به نقل: از زمخشري، ربيع الابرار، باب 81.
12. ابن عبدربه، العقد الفريد، ج 2، ص 71-72/ احمدي ميانجي، مواقف الشيعه، ج 2، ص 471-472.
13. نصر بن مزاحم منقري، وقعه صفين، ص 413/ ابن قتيبه دينوري، الامامة و السياسة، ج 1، ص 132/ ص 325/ ابن أبي الحديد، همان، ج 8، ص 64/ بلاذري، انساب الاشراف، ص 308-309.
14. نويسنده نامعلوم، اخبار الدولة العباسية، ص 90/ علامه اميني، همان، ج 2، ص 138/ احمدي ميانجي، همان، ج 1، ص 185 به نقل از: ابن عبدربه، همان، ج 2، ص 136 و ج 4، ص 12.
15. ابن اثير، اسد الغابه، ج 2، ص 100.
16. همان.
17. حج (22) آيه ي 46.
.18. و القُمَّلُ: پشه و ملخ کوچک را گويند (ابن منظور، لسان العرب، ج 11 ص 569). قمل: کلمه اي است که به حقارت و پستي و ذلت دلالت مي کند، مرد قملي يعني مرد حقير و پست (التحقيق في کلمات القرآن الکريم، ج 9، ص 322).
19. اسماء مي گويد: وقتي که سفره ي پدرم و رسول الله را آماده کردم، ابوقحانه بوي خوبي را متوجه شد، از من سئوال کرد که اين بو از کجا به مشام مي آيد؟ گفتم: چيزي نيست، اين ناني است که براي طعام درست کرده ام، ولي براي بستن آن طنابي پيدا نکردم، بنابراين، گوشه اي از مقعنه ام را جدا کردم و به وسيله ي آن، سفره را بستم از اين رو به اين نام مشهور شد. [اين داستان مربوط به زماني است که پيامبر (ص) در غار بودند و اسماء غذاي پيامبر (ص) را در روسري خود قرار مي داد و ابوبکر براي پيامبر (ص) برد. (ابن عساکره تاريخ مدينه دمشق ج 30 ص 79 و نوريري، نهاية الارب في فنون الادب، ج 16، ص 333).
20. با توجه به اين که اين دو کلمه در اين جا بي معناست، ممکن است اين دو کلمه (بُردي عوسوجه) از اضافات اين گزارش باشند که به آن اضافه شده اند، هم چنان که مسعودي به آن اشاره کرده است (مسعودي، همان، ج 3، ص 81).
21. نويسنده نامعلوم، اخبار الدولة العباسية، بلاذري، همان، ج 4، ص40/ و 109-112/ ابن اُعثم کوفي، الفتوح، ج 6، ص 325/ مسعودي، همان، ج 3، ص 81/ ابن ابي الحديد، همان، ج 20، ص 129-131.
22. بلاذري، همان/ مسعودي، همان/ ابن ابي الحديد، همان.
* اما استاد جعفر مرتضي، تصرف بيت المال توسط عبدالله بن عباس را در کتابي که در اين مورد نوشته است، رد نموده و گزارش هايي که حکايت از تصاحب اموال بصره توسط وي دارد را، جعلي دانسته است، که به برخي از ادله ي ايشان اشاره مي کنيم: الف) علم و جلالت عبدالله بن عباس به اندازه اي بود، که مردم وي را به عنوان فرد دوم بعد از علي (ع) مي شناختند. ب) بعضي از افرادي که در اين روايت ذکر شده اند، مجهول و برخي از آنها به دشمني با علي (ع) مشهور هستند. و نمي توان گزارش آنها را پذيرفت. ج) اتهام ابن عباس در اين گزارش ها به علي (ع) مبني بر اينکه او باعث خون ريزي مردم شده است، با جبهه گيري هاي وي در جا هاي ديگر که از حضرت حمايت مي نمود، سازگاري ندارد. د) اگر عبدالله بن عباس اموال را برداشته و به سمت مکه حرکت کرد، چه کسي به جاي ايشان والي بصره شد، آيا ايشان شهر را به حال خود رها کرد؟ و) مسئله ي ديگر تصرف شش ميليوني که معلوم نيست، درهم بوده يا دنيار بعيد است، چون حضرت بيت المال را بلافاصله تقسيم مي کرد، به خصوص براي تجهيز قوا بر ضد معاويه به اين مبلغ نياز داشت، لذا ممکن نيست حضرت اين مقدار در بيت المال باقي گذاشته باشد. و حضرت از آن اطلاع نداشته باشد. ي) در اخبار آمده است، عبدالله بن عباس تا زمان شهادت علي (ع) والي بصره بود و پيوسته ملازم با حضرت بوده است، لذا برداشتن اموال بصره و عدم برخورد حضرت با وي بعيد است. هـ) به فرض صحت رد و بدل نامه هايي که گفته شده بين علي (ع) و مرد ديگر بوده، اين مرد ابن ابن عباس نبوده و به خاطر اغراضي، به عبدالله بن عباس نسبت داده شده است. (جعفر مرتضي عاملي، عبدالله بن عباس و اموال البصره، ص 38-73). که در ادامه اين کتاب با ادله، اهداف احتمالي مغرضين را بررسي نموده است (همان، ص 78-84).
به باور نويسنده ي مقاله اين ادله براي حل اين مسئله کافي است، و حتي در صورت صحت چنين گزارش هايي، اين خبر ها مضر به موضوع مقاله نخواهد بود، چون، ممکن است عبدالله بن عباس اجتهاد کرده و در اجتهاد خود اشتباه نموده باشد. و اين نوشتار به دنبال اثبات معصوميت ابن عباس نيست، بلکه در صدد بررسي تشيع اعتقادي ابن عباس و اثبات حضور تشيع در سده ي نخست هجري بود.
23. نويسنده نامعلوم، اخبار الدولة العباسية، ص 109-112/ بلاذري، همان، ج 4، ص 40/ ابن اُعثم کوفي، همان، ج 6، ص 325/ مسعودي، همان، ج 3، ص 81/ ابن ابي الحديد، همان، ج 20، ص 129-131.
24. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 131-132.
25. ابن ابي الحديد، همان، ج 20، ص 125.
26. کهف: 104.
27. همانا خداي و فرشتگان او بر پيامبر درود مي فرستند، اي کساني که ايمان آورده ايد، بر او درود فرستيد - يعني بگوييد: اللّهم صلّ علي محمّد و آل محمّد - و سلام گوييد سلامي در خور و شايسته - يا فرمان او را چنان که شايسته است گردن نهيد.
28. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 128-129.
29. همان. «والله إنه لمسلوب قريش، و متي کان العوام بن خويلد يطمع في صفية بنت عبدالمطلب، قيل للبغل: من أبوک يا بغل؟ فقال: خالي الفرس. ثم نزل».
30. شيخ مفيد، الامالي، ص 235-236/ شيخ طوسي، الامالي، ص 11-12/ اربلي، کشف الغمه، ج 2، ص 5.
31. ر.ک:مواقف الشيعه، ج 1، ص 214-215/ علامه اميني الغدير، ج 1،ص 39.
-ابن ابي الحديد،شرح نهج البلاغه ،تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم ،بيروت،داراحياءالکتب العلميه.
-ابن اعثم کوفي،احمد بن اعثم،الفتوح،تحقيق علي شيري،بيروت ،دارالاضواء،1411.
-ابن عبد ربه،العقد الفريد،بيروت،دارالکتب العلميه،1404
-ابن عساکر،علي بن حسن بن هبه الله ،ترجمه الامام الحسن(ع)، تحقيق محمد باقرمحمودي،بيروت مؤسسه المحمودي للطباعه والنشر،1400.
-ابن قتيبه دينوري،عبدالله بن مسلم،الامامه و السياسيه،تحقيق علي شيري،قم ،انتشارات شريف رضي1413.
-ابن منظور،محمد بن مکرم،لسان العرب،بيروت،دارصادر،1300ق.
-ابن اثير،ابوالحسن علي بن محمد جزري،أسدالغابه في معرفه الصحابه،بيروت،دارالفکر،1409.
-ابن عساکر،تاريخ مدينه دمشق ،بيروت،دارلفکر،1415ق.
-احمدي ميانجي،علي بن حسينعلي،مواقف الشيعه،قم ،انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم،1416.
-اربلي،علي بن عيسي،کشف الغمه في معرفه الائمه،بيروت ،دارالاضواء،1405،ج دوم.
-اميني،عبدالحسين،الغديرفي الکتاب والسنه،بيروت،دارالکتب العلميه،1379.
-راغب اصفهاني،حسين بن محمد،المفردات في غريب القرآن، بي جا،دفتر نشر کتاب،1373ق.
-طبرسي،احمد بن علي،الاحتجاج،تحقيق سيد محمد باقر ،نجف ،دارالنعمان.
-طوسي ،محمد بن حسن،الامالي،قم،دارالثقافه،1414ق.
-عالمي،جعفر مرتضي،ابن عباس و اموال البصره،دراسه و تحليل،قم چاپخانه حکمت،شعبان 1396ق.
-فراهيدي،خليل بن احمد،کتاب العين ،قم ،انتشارات هجرت،1410،چ دوم.
-لاذري،احمد بن يحيي،جمل من انساب الاشراف،بيروت،دار الفکر،1417.
-مجلسي،محمد باقر،بحار الانوار،بيروت مؤسسه الوفاء1403،چ دوم.
-مجهول (قرن سوم)،اخبارالدوله العباسيه،تحقيق عبدالعزيز دوري وعبدالجبار مطلبي،بيروت،دارالطليعه ،بي تا.
-مسعودي ،ابوالحسن علي بن حسين،مروج الذهب ومعادن الجوهر،ترجمه ابوالقاسم پاينده،تهران انتشارات علمي و فرهنگي،1374،چ پنجم.
-مصطفوي،حسن،التحقيق في کلمات القرآن الکريم،تهران،بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1360.
-مغربي،نعمان بن محمد،شرح الاخبار في فضائل الائمه الاطهار(ع)، تحقيق سيد محمد حسين جلالي،قم،مؤسسه نشر اسلامي .
-مفيد،محمد بن نعمان،کتاب الامالي،تحقيق حسين استاد ولي و علي اکبرغفاري،قم، انتشارات اسلامي.
-منقري،نصربن مزاحم،وقعه صفين،تحقيق عبدالسلام محمد هارون، بي جا،مؤسسه العربيه الحديثه للطبع، 1382ق، چ دوم.
-هلالي،سليم بن قيس،کتاب سليم بن قيس،تحقيق شيخ محمد باقرانصاري زنجاني، بي تا.
منبع:تاريخ در آيينه ي پژوهش، شماره ي 20
/ن