استناد حضرت زهرا (س) به آیات قرآن
در خطبه فدکیه به صورت صریح بیش از بیست آیه قرآن ذکر شده است که مرحوم مجلسی در «بحارالانوار» و دیگران نیز در کتابهای خود آن را نقل کردهاند. ناگفته نماند که برای این خطبه بیش از ده شرح مفصل و مختصر عربی و فارسی به صورت مستقل نوشته شده است.این خطبه هرچند به بهانه غصب زمینهای زراعی فدک -که حق مسلم حضرت بود- ایراد شده است؛ امّا در بردارنده مطالب فراگیری درباره روزه، نماز، ایمان و تقوا است. حضرت (س) در این خطبه تقریباً یک دور از آثار اعمال را برشمرده است.
هم در منابر و هم در کتابها کمتر کسی را دیدهام که به دیدگاههای تفسیری حضرت زهرا (س) پرداخته باشد. اینکه حضرت زهرا (س) نسبت به تفسیر و استفاده از آیات و تعریف از قرآن چقدر اهتمام داشتهاند بحث مهمی است. حضرت در چند جای این خطبه از قرآن تعریف و صفات کلام خدا را بیان میکند و همچنین سخنانی که بیان میفرماید برگرفته از آیات الهی است. چنانکه سخنان گهربار حضرت امیر (ع) نیز مشحون از کلام خدا میباشد؛ به عنوان نمونه به یک مورد از استنادهای قرآنی حضرت امیر (ع) اشاره میگردد:
اشارهای به نامه بیستوهشتم نهجالبلاغه
امیرالمؤمنین (ع) در نامه بیستوهشتم نهجالبلاغه [39] -که خیلی نامه عجیبی است- در جواب نامه معاویه [40] -که در آن بعضی از مطالب ناپسند را بیان کرده بود- نوشت: فرق من و تو، (فرق ما بنیهاشم [41] و شما بنیامیه [42]) در این است: «مِنَّا النَّبِی؛ پیغمبر (ص) از ماست»، امّا «وَ مِنْکُمُ الْمُکَذِّبُ؛ ابوجهل [43] از شماست.»اولین شخصیت جهان اسلام پیغمبر (ص) است که از ماست، درحالیکه اولین شخصیت شما کسی است که با پیامبر (ص) جنگید. فرق دیگر: «مِنَّا خَیرُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ؛ فاطمه زهرا (س) از ماست»، «وَ مِنْکُمْ حَمَّالَةُ الْحَطَبِ؛ و زن ابولهب [44] از شماست.» قرآن نیز دارد «تَبَّتْ یدَا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ» تا آنجایی که زن ابولهب [45] را میگوید: «حَمَّالَةَ الْحَطَبِ».
برای «حَمَّالَةُ الْحَطَبِ» دو معنا ذکر کردهاند: یکی هیزمکشی؛ با این توضیح که پشت خانه پیغمبر (ص) هیزم میآورد تا خانه را آتش بزند، ولی یکی از شارحین نهجالبلاغه حرف قشنگی دارد و میگوید: به این جهت به زن ابولهب «حَمَّالَةُ الْحَطَبِ» نسبت داده شد که خیلی سخنچین بود. در جلسات، آتش سخنچینی را شعلهور میکرد و اختلاف را در جامعه دامن میزد.
در فراز دیگری از این نامه حضرت امیر (ع) میفرماید: حمزه [46] شیر خدا از ماست و ابوسفیان [47] از شماست. سپس برای برتری اهلبیت (ع) چند آیه ذکر میکند و خطاب به معاویه میفرماید: «من این حرفها را برای تو نمیزنم؛ چون تو را لایق نمیدانم، ولی اینها را میگویم تا مردم بدانند ما که هستیم.» و شروع به ذکر آیات قرآن میکند.
در نهجالبلاغه امیرالمؤمنین (ع) بیش از صد و چهل آیه از قرآن را مستقیم بیان مینماید و به آنها استشهاد میکند. حیف است با این سخنان آشنا نباشیم و شناختی از مباحث تفسیری امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، امام صادق و امام باقر (ع) نداشته باشیم. خداوند رحمت کند مرحوم قبانچی [48] را که «مسند امام علی (ع)» [49] را جمعآوری کرد. نزدیک به یک جلد از آن، آیات تفسیری امام علی (ع) است.
قبل از اینکه به خطبه حضرت زهرا (س) بپردازم -که خیلی هم بحث دارد- میخواهم یک تقسیمبندی از شیوه تفسیر اهلبیت (ع) داشته باشم.
روشهای اهلبیت (ع) در تفسیر قرآن
اهلبیت (ع) آیات قرآن را پنج-ششگونه تفسیر کردهاند؛ دقت کنید که این یک بحث علمی و دقیق است و من سعی میکنم خیلی ساده این روشها را بیان کنم.۲۵۰ سال ائمه (ع) در بین مردم بودند؛ یعنی امامت از سال 11 تا 260 قمری جریان داشت. امام زمان (عج) با مردم ارتباط مستقیم زیادی نداشتند؛ امّا یازده امام بزرگوار و زهرای مرضیه (ع) میان مردم حاضر بودند. خود پیغمبر اکرم (ص) را الان مطرح نمیکنیم؛ زیرا موضوع تفسیر پیغمبر (ص) جداست و باید در جای دیگر بحث شود. بنابراین بد نیست امروز مقداری درباره چگونگی منش و مواجهه اهلبیت (ع) با قرآن آشنا شویم.
1. تفسیر قرآن به قرآن
گاهی از امام یک سؤال قرآنی میشد و خود امام با یک آیه دیگر آن سؤال را جواب میدادند؛ مثلاً به امام گفته میشد: در آیهای تناقض وجود دارد و یا پیام این آیه را نمیفهمیم؛ بهطور مثال «مَغْضُوبِ عَلَیهِمْ» یعنی چه؟ «ضَالِّینَ» یعنی چه؟ در جواب، امام یک آیه از جای دیگر قرآن میخواند و «مَغْضُوبِ عَلَیهِمْ» و «ضَالِّینَ» را با آن آیه توضیح میداد.از امام میپرسند: قرآن میفرماید از کبائر دوری کنید؛ حال «کبائر» چیست؟ امام با قرائت پانزده آیه، کبائر را برمیشمارد. مثلاً اسراف، قتل، آدمکشی، غیبت، تهمت و...، از کبائر است. هر یک را نیز با آیهای از قرآن بیان میکند. این روش را تفسیر قرآن به قرآن میگویند که در آن با کنار هم چیده شدن آیات، شناخت مراد خداوند حاصل میگردد.
روایتی از جلد ۸۹ بحار را مرور کنیم، روایتی خیلی مفصل که نزدیک به ۲۷ صفحه است:
شخصی خدمت امیرالمؤمنین (ع) آمد و گفت: آقا! در قرآن تناقض وجود دارد. بدین معنا که بعضی از حرفهایی که در قرآن است بعضی دیگر را نقض میکنند. حضرت فرمود: «ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ»؛ مادرت به عزایت بنشیند، چرا راجع به قرآن اینطور نظر میدهی؟ تو نمیفهمی و متوجه نمیشوی، نگو در قرآن تناقض وجود دارد، شاید فهم تو ناقص باشد، ادب داشته باش و بپرس! فوراً قضاوت نکن و نگو در قرآن تناقض است.
آن شخص گفت: مثلاً خداوند در قرآن میفرماید: «وَ لَاتَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»؛ هر کس خدا را فراموش کند خدا او را فراموش میکند؛ یا میفرماید: «نَسُواْ اللَّهَ فَنَسِیَهُم»؛ خدا را فراموش کردند خدا هم آنها را فراموش کرد. امّا در جای دیگر میفرماید: «وَ مَا کاَنَ رَبُّکَ نَسِیًّا»، خدا فراموشکار نیست. چهطور قرآن در یکجا میگوید: خدا فراموشکار نیست و نسیان ندارد و در جای دیگر میگوید: خدا فراموش میکند؟ چون دو آیه را کنار هم گذاشته، برایش شبهه پیدا شده است! هیچ اشکالی ندارد که کسی در آیات قرآن، روایات و سیره معصومین (ع) تفحص کند و برایش سؤال پیش بیاید. زمان خلافت آقا آمده و روبروی امیرالمؤمنین (ع) نشسته و اشکال میکند.
یک تناقض دیگر هم اینکه: در قرآن داریم در قیامت بعضی جاها سؤال نمیشود، بعضی جاها گفته میشود که بروید، برخی جاها خیلی معطل میکنند، بعضی جاها میگوید: «حِسَابًا یسِیرًا»؛ زود حسابرسی میشود. کدام را بپذیریم؟ یکجا میگوید: یک روز قیامت مطابق با پنجاه هزار سال است، یکجا گفته میشود، سؤال نمیشود و در جایی نیز گفته میشود زبانها در آن روز از کار میافتد: «اَلْیوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ»، هیچکس حق ندارد حرف بزند. «تُکَلِّمُنَا أَیدِیهِمْ» دست و پاها شهادت میدهند.
آقا امیرالمؤمنین علی (ع) در جواب فرمود: در آیات قرآن دقت کن! قیامت مواقفش مختلف است؛ یکجا زبان حرف میزند، یکجا عضو شهادت میدهد. اگر در جایی بنده زود گذر میکند و در جای دیگر طول میکشد این تناقض نیست. آنجایی که میفرماید: خدا فراموشکار نیست؛ یعنی نظیر فراموشیهایی که ما داریم را خدا ندارد مثل اینکه به ما چیزی را میگویند و فردا صبح یادمان میرود. امّا جایی که گفته میشود خدا شما را فراموش میکند؛ یعنی خداوند شما را رها میکند. «نَسِیَ» به معنای «ترک» است. حضرت همه پرسشها را پاسخ دادند.
سِرِّ سخن این است که ائمه ما گاهی در تفسیر قرآن از خود قرآن استفاده میکردند. امیرالمؤمنین (ع) در نهجالبلاغه میفرماید: «یَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ» خود قرآن خودش را توضیح میدهد. عبارت «یُفَسِّرُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ» در روایت نیامده، ولی «یَنْطِقُ» آمده است.
شخصی پیش امام حسین (ع) آمد و عرضه داشت: یابن رسولالله! «الصمد» یعنی چه؟ آقا در جواب فرمود: خدا خودش توضیح میدهد؛ یعنی «لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ»؛ کسی که نه در آغازش نیاز دارد نه در پایانش، نه زاده شده نه میزاید و اصلاً نیاز به زایش ندارد، وابستگی به پدر و پسر ندارد، این میشود صمد (یعنی بینیاز). گاهی تفسیر آیهای کنار خودش آمده است.
بنابراین، عزیزان! ائمه ما چندگونه قرآن را تفسیر کردهاند که یک نوع آن «تفسیر قرآن به قرآن» است.
۲. تفسیر قرآن با احادیث رسول خدا (ص)
دهها مورد امیرالمؤمنین (ع) آیات قرآن را با احادیث پیغمبر (ص) تفسیر کرده است. امیرالمؤمنین (ع) یا خودش خدمت رسول خدا (ص) رسیده و توضیح آیهای را خواسته است که این آیه به چه معناست؟ و یا اینکه خود پیغمبر (ص)، امیرالمؤمنین (ع) را میخواست و برای آن حضرت تفسیر میگفت. گاهی امیرالمؤمنین (ع) در روایاتی که دارد میفرماید: «قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ»؛ پیغمبر اکرم (ص) به من تفسیر این آیه را چنین فرمود. از این نوع سخنان دانسته میشود که یکی از منابع فهم قرآن، کلام پیغمبر (ص) است.به عنوان مثال، امیرالمؤمنین (ع) تفسیر آیه «یَمْحُواْ اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْکِتَاب» را از پیامبر (ص) پرسید.
خداوند یک لوح محفوظ [50] دارد. در آنجا مشخص است که هر کس چقدر عمر میکند. در این عالم یکسری موارد قطعی وجود دارد؛ مثل عمر فلان آقا پنجاه سال است و در فلان زمان به دنیا خواهد آمد، اینها و همچنین بسیاری از حوادثی که پیش میآید در لوح محفوظ خداوند نوشته شده است. البته این امر با اختیار آدم منافات ندارد.
اینکه گفته میشود شب قدر [51] دعا کنید، «قدر» به معنای تعیین مقدّرات روزی، اولاد، حوادث و وقایعی که پیش میآید است و همه اینها تعیین شده و جبر هم نیست. حالا میگوییم، خداوند میفرماید: «یَمْحُواْ اللَّهُ مَا یَشَاءُ»؛ مقصود این است که خداوند بعضیوقتها مشخصاتی را که برای انسانها نوشته، پاک میکند و چیز دیگری جایش مینویسد؛ مثلاً اگر برای کسی پنجاه سال عمر مشخص شد، به دلیلی محو میشود و سی سال جای آن ثبت میگردد. اگر قرار بود داغ و حادثهای پیش بیاید به دلیلی حادثه محو میشود و جای آن، آرامش و سلامت ثبت میگردد. این آیه خیلی پیچیده و دقیق است. از این تغییرات به «بداء» [52] تعبیر میشود که خود، بحث دامنهدار و سنگینی دارد.
پس خلاصه مطلب این شد که آیا آنچه نوشته میشود صددرصد است و تکان نمیخورد؟ با استفاده از آیات و روایات در جواب باید گفت: نه! صددرصد نیست و ممکن است کم و زیاد گردد. اگر تکان نمیخورد ممکن بود آدم با خودش بگوید که هر دعایی کنیم فایده ندارد، هر صدقهای که بدهیم و رحم و مروتی که داشته باشیم سودی دربرندارد و انسان میماند که چه کند. اگر امری که از جانب خداوند برای ما در نظر گرفته شده قابل تغییر نباشد، از نظر تربیتی آدمی در امور دین بیانگیزه میشود.
امیرالمؤمنین (ع) خدمت رسول خدا (ص) رسید تا از تفسیر این آیه بپرسد؟ پیغمبر (ص) فرمود: «لَأُقِرَّنَّ عَیْنَکَ بِتَفْسِیرِهَا وَ لَأُقِرَّنَّ عَینَ أُمَّتِی مِنْ بِعْدِی بِتَفْسِیرِهَا» علىجان! چشمهایت و چشمان شیعیانت را با تفسیر این آیه روشن میکنم. علیجان! خدا بعضی چیزها را پاک و چیز دیگری را جایگزین آن میکند.
در طول عمر پیغمبر (ص) دیده نشده که امیرالمؤمنین (ع) خطبهای مفصل یا بیان مستقلی ارائه کرده باشد، خطبههایی که از امیرالمؤمنین (ع) رسیده، بعد از رحلت رسول خدا (ص) است؛ زیرا حضرت بهطور کامل مطیع پیغمبر (ص) بود، خودش هم درباره این تواضع و ارتباط میفرماید: «مثل بچه شتری که دنبال مادرش باشد، دنبالهرو پیغمبر بودم». آری، بچه شتر اگر مادرش نصف راه را برود و برگردد او هم برمیگردد. امیرالمؤمنین (ع) میگوید: طوری دنبالهرو پیغمبر بودم که هیچوقت نگفتم: چرا؟ در صلح حدیبیه [53] پیامبر (ص) فرمود: صلح کنیم. گفتم: چشم! درحالیکه بعضیها گفتند: چرا؟ ولی على (ع) مطیع محض و گوش به فرمان رسول خدا (ص) بود.
پارهای از آیات قرآن ابهام دارد بدینمعنی که «کلی» است؛ به عنوان مثال در نماز و زکات، نه تعداد رکعات نماز معین شده و نه مقدار زکات تعیین شده است. به همین دلیل است که بعضی از افراد میپرسند: چرا اسم ائمه (ع) در قرآن نیامده است؟
تعداد رکعات نمازی که رکن دین است، همچنین اسامی ائمه (ع) و خیلی از موارد دیگر به صورت جزئی و ریز در قرآن نیامده است. امام صادق (ع) در اینباره میفرماید: خداوند در قرآن بنایش بر کلیات بوده است. آیا در قرآن آمده است که چند درصد از گندم و یا چه مقدار از جو باید زکات داده شود؟ و یا آیا در قرآن هفت دور طواف و هفت مرتبه سعی صفا و مروه [54] که از احکام حج است بیان شده است؟ بلکه فقط به صورت کلی گفته شده: «أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَا»؛ یعنی بین صفا و مروه طواف کنید و موارد بسیار دیگری که در قرآن ذکر نشده است. ۵۰۰ آیه در خصوص احکام داریم که هزاران حکم را باید از آن استنباط کرد. یکی از مبینهای قرآن کریم پیغمبر (ص) است، خودش میفرماید: «لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ».
رسول خدا (ص) در جواب پرسش علی (ع) درباره تفسیر آیه مورد بحث فرمود:
علیجان! سه کار باعث «یَمْحُواْ اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ» میشود: ۱. صدقه: «الصَّدَقَةُ عَلَى وَجْهِهَا» ۲. نیکی به پدر و مادر: «بِرُّ الوَالِدَیْنِ» 3. کار خیر و بار از دوش کسی برداشتن: «وَاصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ». این سه کار است که «یُحَوِّلُ الشَّقاءَ سَعادَةً و یَزیدُ مِنَ العُمُرِ و یَقی مَصارِعَ السَّوءِ» باعث میشود برای فردی که شقاوت نوشته شده، سعادت نوشته شود، مثلاً کسی که در پروندهاش نوشته شده شقاوتمند از دنیا خواهد رفت و عمرش کوتاه میشود یا فلان مصیبت را میبیند؛ اگر این سه کار را انجام دهد مقدرات و سرنوشت پیشین که برایش رقم خورده بود پاک شده و جایش سعادت نوشته میشود و عمرش طولانی میگردد و از خطرات جلوگیری مینماید.
امام صادق (ع) در دعای ماه مبارک رمضان میفرماید: «اَللَّهُمَّ إِنْ کُنْتُ مِنَ الْأَشْقِیاءِ فَامْحُنِی» خدایا! اگر مرا از اهل شقاوت نوشتهای پاکش کن «وَاکْتُبْنِی مِنَ السُّعَدَاءِ» و به جای آن بنویس او اهل سعادت است. ممکن است گاهی برای کسی به خاطر نوع برخوردش شقاوت نوشته شده باشد، مثل «حرّ» [55] که به نیت پاک نیامده بود و راه امام حسین (ع) را بست؛ امّا به خاطر ادبی که انجام داد باعث شد که خدمت اباعبدالله (ع) بیاید و توبه کند و در مسیر خیر قرار بگیرد.
در بعضی از نقلها داریم کسانی که والدینشان را احترام میکردند و کسانی که دستشان به خیر بوده و بار از روی دوش مردم برمیداشتند و سنگ جلوی پای مردم نمیانداختند، عاقبت به خیر شدند.
یکی از عباراتی که علی (ع) به امام مجتبی (ع) فرمودند این بود که: حسن جان! اگر آدم خوبی را دیدی هیچگاه حکم نکن که در انتها هم خوب بمیرد و اگر انسانی را در حالت بدی دیدی هیچگاه حکم نکن که در آخر هم بد بمیرد؛ «کَم مِن شَقِیٍّ خُتِمَ لَهُ بِالسَّعادَةِ» خیلی از آدمهای بد، سعادتمند از دنیا رفتند که تاریخ گواه چنین سخنی است.
هشام بن حکم
افرادی هستند که آغاز بدی داشتهاند امّا پایانشان خوب بوده است. مثل«هشام بن حکم» [56]. هُشام یا هِشام معتقد به جسمیت خدا بود و حتی روایاتی در این زمینه از او نقل شده است. طبق بعضی از نقلها گاهی ائمه اطهار (ع) با او تند برخورد کردهاند. مرحوم آقای خویی [57] در «معجم رجال» [58] در مدح و ذم هشام روایاتی را میآورد و در آخر نتیجه میگیرد که ایشان تغییر روش داد و از شاگردان خاص امام صادق (ع) شد.
ابوخالد کابلی
در حدیث داریم که روز قیامت کنار هر امامی یکی از یاران مخصوصش حضور دارد؛ مثلاً امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین (ع) هر یک با یکی از حواریون و یاران مخصوصی که دارند در قیامت حاضر میشوند. امام سجاد (ع) با یکی از یاران مخصوصش وارد میشود و آن ابوخالد کابلی [59] است. او اول کیسانیمذهب [60] بود و امام سجاد (ع) را اصلاً قبول نداشت. میگفت محمد حنفیه [61] امام من است. ولی بعدها خیلی به امام علاقهمند و از صحابی مخصوص حضرت (ع) شد.
بنابراین، اگر کسی شقی بود نباید تصور کرد که حتما شقی میمیرد و هر کس که انسان خوب و شایستهای بود معلوم نیست سعادتمند از دنیا برود؛ «کَم مِن شَقِیٍّ خُتِمَ لَهُ بِالسَّعادَةِ».
زبیر [62] کسی است که در شورای ششنفره [63] منتهی به خلافت عثمان [64] به امام علی (ع) رأی داد و آدم خوبی بود، زیرا به نفع امیرالمؤمنین (ع) کنار رفت. در تشییع حضرت زهرا (س) شرکت کرد و در جنگهای صدر اسلام [65] حاضر بود، ولی در جنگ جمل [66] فرماندهی سپاه عایشه را به عهده داشت و در مقابل امیرالمؤمنین (ع) ایستاد و شقی از دنیا رفت.
تا الان دانستیم که اهلبیت (ع) قرآن را با دو روش تفسیری «قرآن به قرآن» و« قرآن با کلام پیامبر (ص)» بیان و تفسیر میکردند.
٣. تفسیر لغات
گاهی ائمه بزرگوار ما لغات قرآن را توضیح میدادند، به این معنا که فلان لغت و کلمه چه معنایی دارد، مثلاً «لِدُلُوکِ الشَّمْسِ» را از امیرالمؤمنین (ع) سؤال میکنند و امام در توضیح میفرماید: یعنی «غروب». یعنی لغت قرآنی را با لغت دیگر معنی میکنند.۴. سبب نزول آیات
گاهی ائمه ما در تبیین و تفسیر آیهای از قرآن، سبب نزول آن را بیان میکردند و فقط در معنای آیه گفته میشد که این آیه در فلان مورد نازل شده است.۵. تأویل آیات
گاهی فرمایشات ائمه معصومین (ع) تفسیر نیست؛ زیرا تفسیر یعنی فهم ظاهر آیه. وقتی شما نمیدانید معنای «صمد» چیست سراغ لغتنامه میروید و معنای لفظ را در آنجا میبینید و بعد میفهمید که صمد به معنی بینیاز و غیر مادی است و دلالت آیه با قرائن لفظی و غیره به دست میآید که به آن تفسیر گفته میشود و در سیره معصومین (ع) و علما رویکرد اینگونهای در فهم قرآن فراوان دیده میشود؛ امّا گاهی امام آیه را تأویل و باطن آن را بیان میکند؛ این غیر از تفسیر است.بعضی از مستشرقین متعصب و کجسلیقه راجع به تفسیر شیعه کتابهایی نوشتهاند بدون اینکه دقت کنند؛ آدمی وقتی که حرفی میزند این حرف دارای باطن و ظاهری است. هر کلامی اینطور است؛ اشعار سعدی و حافظ و کلماتی که بسیاری از افراد دارند دارای ظاهر و باطن است. وقتی شما به کسی میگویید فلان کار را انجام ندهید، این سخن، ظاهرش نهی است؛ امّا باطنش ممکن است معنای حکمتانگیز دیگری باشد. بنابراین بسیاری از اوقات ائمه (ع) باطن آیات را بیان کردهاند که با تفسیر، فرقهای جوهری دارد.
مثلاً قرآن میفرماید: «إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا» مردم! اگر روزی صبح بلند شوید و ببینید همه آبهای روی زمین فرو رفته و یک قطره آب وجود ندارد و همه جا خشک شده است «فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَّعِینٍ»؛ چه کسی میخواهد برای شما آب بیاورد؟ این ظاهر آیه است که میفرماید آب را باید قدر بدانید، اسراف نکنید، کفران نکنید، شکر کنید. اگر چنین شود چه کسی برایتان آب گوارا میآورد؟ به این بخش از معنا، تفسیر میگویند؛ امّا این سخن باطنی نیز دارد. امام باقر (ع) میفرماید: اگر امام زمان غایب بشود - امام را تشبیه کرده به همان آب – همانطوری که اگر آب فرو رفت باید خداوند آن را برگرداند، اگر امام هم غایب شود باید خداوند او را برگرداند؛ «إِنْ أَصْبَحَ إِمَامُکُمْ غَائِباً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِإِمَامٍ» دیگر این تفسیر نیست، بلکه «تأویل» و آشکار کردن باطن است. بعضیها که تأویل آیات را نفهمیدهاند شروع به انکار آن کردهاند.
به عنوان نمونه معنای ظاهری «تین» و «زیتون» که خداوند در آیات اول و دوم سوره «تین» به آنان سوگند یاد میکند «وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ»، همان انجیر و زیتونی است که مورد نظر تمام مردم است؛ یعنی میوه انجیر و زیتون که محصول درخت انجیر و زیتون است. اما در عین حال میتواند معانی باطنی هم داشته باشد که یک مورد آن، تین و زیتون به امام حسن مجتبی و امام حسین (ع)، میوههای درخت ولایت معنا شده است.
همچنین میتواند معانی دیگری مراد آیه باشد، چنانکه در روایت دیگری آمده است؛ منظور از «تین» مدینةالرسول و مراد از «زیتون» بیتالمقدس [67]، اولین قبلهگاه مسلمانان است و در تفسیر قمی آمده است: «انجیر» رسول خدا(ص)، «زیتون» امیرمؤمنان (ع)، «طور سینین» حسن و حسین (ع)، و «هذا البلد الامین» ائمه (ع) هستند.
در خصوص تأویلات روایات زیادی وجود دارد. در ذیل سوره نور، تین، قدر و مثلاً در ذیل «لَیْلَةُ الْقَدْرِ» روایت داریم که لیلةالقدر فاطمه (س) است. همانطور که لیلةالقدر مخفی است، قدر و شأن زهرای مرضیه (س) نیز مخفی است. همانگونه که لیلةالقدر در فضای زندگی دینی با ارزش است، فاطمه زهرا (س) نیز از چنین شأنی برخوردار است.
بین ظاهر و باطن آیه مناسبتی وجود دارد که فقط امام (ع) آن را میداند و از آن مناسبت استفاده میکند. تمام کلام ادبا، شعرا و فصحای عالم، مجاز، تلمیح، کنایه، تشبیه و... دارد به همین جهت میتوانند تأویلبردار باشند.
چکیده سخن
روش تفسیری اهلبیت (ع)، گاهی قرآن به قرآن، گاهی قرآن با احادیث پیغمبر (ص)، گاهی بیان واژههای قرآن، گاهی بیان شأن نزول آیات و گاهی نیز بیان تأویل باطن آیات الهی است. انشاءالله فردا وارد بحث تفسیری خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) خواهیم شد تا ببینیم از آن بانوی بزرگوار چه آیاتی نقل شده و ایشان چگونه تفسیر کرده است و چه برداشتی دارند.
پینوشت:
[1] احزاب، 33.
[2] شاید کمتر به این بحث پرداخته شده باشد که در نهجالبلاغه، امیرالمؤمنین (ع) نیز به بیش از ۱۴۰ آیه استناد کرده است.
[3] نهجالبلاغه، نامه ۲۸.
[4] حشر، 19.
[5] «الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»؛ توبه، 67.
[6] «وَ مَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَ مَا خَلْفَنَا وَ مَا بَیْنَ ذَلِکَ وَ مَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا»؛ مریم، 64.
[7] «فَسَوْفَ یُحَاسَبُ حِسَابًا یَسِیرًا»؛ انشقاق، 8.
[8] «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ»؛ یس، 65.
[9] بحار، ج۸۹، ص۱۴۲ به بعد.
[10] «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا وَ یَکَادُ صَاحِبُهُ یَشْبَعُ مِنْهُ وَ یَمَلُّهُ إِلَّا الْحَیَاةَ فَإِنَّهُ لَا یَجِدُ فِی الْمَوْتِ رَاحَةً وَ إِنَّمَا ذَلِکَ بِمَنْزِلَةِ الْحِکْمَةِ الَّتِی هِیَ حَیَاةٌ لِلْقَلْبِ الْمَیِّتِ وَ بَصَرٌ لِلْعَیْنِ الْعَمْیَاءِ وَ سَمْعٌ لِلْأُذُنِ الصَّمَّاءِ وَ رِیٌّ لِلظَّمْآنِ وَ فِیهَا الْغِنَى کُلُّهُ وَ السَّلَامَةُ کِتَابُ اللَّهِ تُبْصِرُونَ بِهِ وَ تَنْطِقُونَ بِهِ وَ تَسْمَعُونَ بِهِ وَ یَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ یَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ وَ لَا یَخْتَلِفُ فِی اللَّهِ وَ لَا یُخَالِفُ بِصَاحِبِهِ عَنِ اللَّهِ قَدِ اصْطَلَحْتُمْ عَلَى الْغِلِّ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ نَبَتَ الْمَرْعَى عَلَى دِمَنِکُمْ وَ تَصَافَیْتُمْ عَلَى حُبِّ الْآمَالِ وَ تَعَادَیْتُمْ فِی کَسْبِ الْأَمْوَالِ لَقَدِ اسْتَهَامَ بِکُمُ الْخَبِیثُ وَ تَاهَ بِکُمُ الْغُرُورُ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى نَفْسِی وَ أَنْفُسِکُم»؛ نهج البلاغة، نامه133، ص192.
[11] «یَمْحُو اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ»؛ رعد، 39.
[12] سبل الهدى والرشاد: ج9، ص235، عن الإمام علی (ع)، الدرّ المنثور: ج4، ص661 و فی ذیله «و یقی مصارع مصارع السوء»؛ کنز العمّال: ج2، ص441، ح 4444؛ المیزان فی تفسیر القرآن: ج11، ص380.
[13] «ولَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ»؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۲، ص۳۰۰؛ الطرائف، ج۲، ص۳۰۰.
[14] «إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِن شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَ مَن تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ»؛ بقره، 158.
[15] «بِالْبَیِّنَاتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»؛ نحل، 44.
[16] الفردوس: ج5، ص262، ح8130، عن الإمام علی (ع).
[17] عن رسول اللّه (ص) حینَ سَأَلَهُ عَلِیٌّ (ع) عَن قَولِ الله: لَاُقِرَّنَّ عَینَکَ بِتَفسیرِها، ولَاُقِرَّنَّ عَینَ اُمَّتی مِن بَعدی بِتَفسیرِها: الصَّدَقَةُ عَلى وَجهِها، وبِرُّ الوالِدَینِ، وَاصطِناعُ المَعروفِ؛ یُحَوِّلُ الشَّقاءَ سَعادَةً، ویَزیدُ فِی العُمُرِ و یَقِى مَصَارِعَ السَّوءِ»؛ المیزان، ج11، ص419.
[18] بحارالانوار، ج۹۴، ص۳۷۳؛ الاقبال، ص۳۶.
[19] منتهی الامال، ۴۸۴-۴۸۳.
[20] شاگردان مکتب ائمه، ج۳، ص۴۳۳ و ۴۳۲.
[21] شاگردان مکتب ائمه، ج۱، ص۱۰۶.
[22] «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا»؛ اسراء، 78.
[23] «قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَن یَأْتِیکُم بِمَاءٍ مَّعِینٍ»؛ ملک، 30.
[24] «قَوْلُهُ قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ قَالَ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ إِمَامُکُمْ غَائِباً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِإِمَامٍ مِثْلِهِ»؛ بحار الأنوار، ج24، ص100.
[25] بحارالأنوار، ج ۲۴، ص ۱۰۵،ِ مؤسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۹ق.
[26] وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۳۶۱، مؤسسه آل البیت (ع)، قم، ۱۴۰۹ق.
[27] تفسیر القمی، ج ۲، ص ۴۲۹، دارالکتب، قم، ۱۳۶۷ش.
[28] قدر، ۳.
[29]«عنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَنَّهُ قَالَ: إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ اللَّیلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّیتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَاِ»؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۶۵؛ تفسیر فرات، ص۵۸١.
منبع: برگرفته از کتاب سخن آرای 4 (آموزه های فاطمی، سخنرانی های استاد دکتر رفیعی)