نهضت اسلامي و نظم نوين جهاني!

زبان بحث و گفتگوي سياسي جديدي که تحت رهبري و نفوذ امام فقيد روح الله الموسوي الخميني پديدار شده است، فرهنگ سياسي اسلام است که امت و جامعه ي سياسي جهاني اسلام را برانگيخت و با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران نيروي تازه اي يافت. ما در اين مؤسسه ي اسلامي براي مشارکت در چنين انتقال عظيمي در روح سياسي جامعه ي جهاني اسلامي
پنجشنبه، 7 مرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نهضت اسلامي و نظم نوين جهاني!
نهضت اسلامي و نظم نوين جهاني!
نهضت اسلامي و نظم نوين جهاني!






زبان بحث و گفتگوي سياسي جديدي که تحت رهبري و نفوذ امام فقيد روح الله الموسوي الخميني پديدار شده است، فرهنگ سياسي اسلام است که امت و جامعه ي سياسي جهاني اسلام را برانگيخت و با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران نيروي تازه اي يافت. ما در اين مؤسسه ي اسلامي براي مشارکت در چنين انتقال عظيمي در روح سياسي جامعه ي جهاني اسلامي بطور خستگي ناپذيري کار کرده ايم. در هفته هاي اخير ما شاهد بوده ايم که الجزاير به نقطه ي انفجار رسيده است. در حال حاضر رژيم حاکم در الجزاير با دستگيري و زنداني کردن شيخ عباس مدني و همکارانش درصدد سرکوب کردن جنبش اسلامي است. ولي نمي دانند که انقلاب اسلامي يک جنبش آشکاري است که نظام برقرار شده را خلع سلاح مي کند. انهدام ميراث استعماري و حکومت ملي و خنثي سازي نيروهاي نظامي از شرايط ضروري ظهور يک حکومت اسلامي است. عمل هاي جراحي انقلاب اسلامي بايد تمام بافتهاي عفوني و آلوده را قطع کند و از ميان ببرد تا امکان هر عفونت تازه اي از بين برود.
در طول سال گذشته بار ديگر شاهد دشمني آشکار غرب با اسلام و مسلمانان بوده ايم. جنگ خليج فارس قسمت کوچکي از جنگ و جهاد بود. تبليغ و ادعاهاي فاتحان غرب براي ايجاد يک نظام جديد جهاني اظهارات بيهوده و يا به عبارت بهتر انديشه اي خيالي است. جنگ خليج فارس تنها همان چيزهايي را که هميشه مي دانسته ايم. ثابت کرد. اين مسئله مي تواند به صورت زير خلاصه شود:
1. تمام مسلمانان و حکومتهاي ملي گراي عرب در خدمت منافع منطقه اي و جهاني غرب هستند. قبل از جنگ خليج فارس هيچ استثنائي وجود نداشت و در حال حاضر نيز وجود ندارد.
2. غرب مايل است همه ي مسلمانان ـ و يا در واقع همه ي مردم جهان سوم در آسيا، آفريقا و آمريکاي لاتين ـ را براي تثبيت منافع امپرياليستي خود از بين ببرد.
3. اتحاد جماهير شوروي عضو تمام و کمال متحد غربي عليه اسلام و مسلمانان بوده است.
4. سازمان ملل متحد هميشه به عنوان عامل غرب عمل کرده و براي هميشه چنين باقي خواهد ماند.
به هر حال يک افشاگري از جنگ خليج فارس وجود دارد که گرچه کاملاً تازه نيست با اين وجود مهم است. جنگ خليج فارس يکبار ديگر آنچه را که ممکن است طبل نرم ناپذير غرب ناميده شود، آشکار کرد و آن «سند سنورم ويتنام» ناميده مي شود. قبل از جنگ جمله اي که اغلب اوقات بر لبهاي رئيس جمهور آمريکا بود اين بود که «جنگ در خليج فارس، ويتنام ديگري نخواهد بود!» بسيار خوب، مسلماً ويتنام خود در مسير بسيار دوري از خليج فارس قرار دارد، منظور جورج بوش چه بود؟ مسلماً منظور او اين نبود که ايالات متحده از عراق صدام حسين شکست نخواهد خورد. هرگز نظير آن هم نبود. امريکا و همدستانش با آگاهي از قابليت جنگي صدام، در مدت هشت سال جنگ او عليه ايران اسلامي، از نظر مالي او را حمايت و تقويت کردند. خطري از جانب او وجود نداشت. پس کجا جنگ «ويتنام» در خليج فارس بود؟ جورج بوش به وضوح به ايران ارجاع مي کرد. هنگامي که او گفت ويتنام ديگري نخواهد بود، منظورش اين بود که ايالات متحده و همدستان غربي جنگي با ايران به راه نخواهند انداخت. در طول جريان با بيش از 750000 سرباز و بزرگترين سرزمين، نيروي هوائي و دريائي که رهبران غرب يکجا در اختيار داشتند، سعي کردند تا يکي از هواپيماهايشان نيز حتي بطور اتفاقي بر فراز ايران پرواز نکنند. نيروهاي هوايي غرب هواپيماهاي عراقي را بر فراز فضاي هوائي ايران تعقيب نکردند. شايد صدام حسين با استفاده از ـ فضاي هوايي ايران به عنوان «يک آسمان امن» براي هواپيماهاي خود اميدوار بود که غرب را تحريک به بمباران ايران نمايد. اما غرب از تحريک شدن امتناع ورزيد! غرب از چه چيز مي ترسيد؟ منطقاً از قدرت هوايي ايران و يا توانائي ضد هوائي هراس نداشت. ايران از لحاظ اين مهمات چندان نيرومند نيست. غرب از قدرت اسلام که امروز در ايران است، ترسيد. آنها دريافتند که اگر در مورد ايران دست به اقدام بزنند ممکن است برايشان «ويتنام» و يا «واترلو» ي جديدي باشد. امام خميني (ره) در طول جنگ طولاني هشت ساله با عراق به غرب و ديگر مهاجمان بالقوه اخطار کرد که اگر آنها آنقدر احمق باشند که به جمهوري اسلامي ايران حمله کنند، ايران گورستان آنها خواهد بود. هم اکنون غرب مايل به جنگ کوتاه و جنگهاي تکنولوژيکي دقيق عليه دشمنان خويش است. هرگونه درگيري با سربازان مسلمان ايران منجر به يک جنگ دراز مدت خواهد شد که در طي آن غرب مي بايست با سربازان مسلمان دست و پنجه نرم کند.
در اين نوع از جنگ سربازان امريکائي که عکس هاي برهنه دوستان دختر خود را محکم نگه مي دارند با سربازان اسلام که نسخه هاي قرآن را محکم نگه مي دارند و در پي شهادت هستند، قابل مقايسه نيستند.
در ژانويه ي 1989، کمتر از شش ماه قبل از رحلت امام، ايشان ضربه ي ديگري به پيشروي تمدن مادي زدند. در نامه اي به «گورباچف» رهبر شوروي، امام مرگ کمونيسم را پيش بيني کرد. در عرض يکسال امپراتوري پهناور کمونيست همچون يک ورق کاغذي سقوط کرد. امام گورباچف را دعوت به آزمايش اسلام به عنوان تنها راه چاره کرد. او حتي به محققين شوروي پيشنهاد کرد که براي مطالعه به «قم» بيايند. اين امر «اتمام حجتي» از طرف بزرگترين «حجه الاسلامي» بود که تا کنون ديده ايم.
شدت و خشونت امام نسبت به کمونيسم به طور مساوي نسبت به دموکراسي اجتماعي و کاپيتاليسم نيز بکار مي رفت. کمونيسم سرنگون شد زيرا شکل نهائي کاپيتاليسم در پوشش حکومتي آن بود. کاپيتاليسم متحد که با سبک دموکراسي اجتماعي گسترش يافته است نهايتاً همانند يک ورشکسته ي اخلاقي و افراطي و بي کفايت است همانطور که کمونيسم در اتحاد جماهير شوروي و اروپاي شرقي شد. در واقع حکومتهاي دموکراتيک در کشورهائي مانند انگلستان، فرانسه و آلمان بيشتر از بخش هاي عمومي بزرگتري نسبت به آنچه که شوروي تا کنون ايجاد کرده بوجود آورده اند، عواملي که منجر به سرنگوني کمونيسم شدند همگي در نظامهاي به اصطلاح کاپيتاليست / دموکراتيک بوضوح وجود دارد. خودبيني ميليتاريستي غرب تا حدي درصدد پنهان کردن خلاء و پوچي خويشتن است. در اين زمان کاپيتاليسم يکپارچه سرنگون خواهد شد همانطور که کمونيسم اينطور شد. غرب اين را مي داند. با دقت در بينش تاريخي آن غرب همچنين مي داند که تمدن اسلامي نهايتاً به عنوان تمدن غالب دنيا آلترناتيو آن خواهد شد. اين همان آگاهي است که غرب را مجبور به ضربه زدن به اسلام، جهان اسلام و مردم مسلمان جهان - تا آنجا که مقدور است - مي کند به اين اميد که اين امر حداقل شکست حتمي آنها و تحقيرشان به دست اسلام را به تأخير بياندازد! اين همان سؤالي است که چرا روند تفکر غربي آنقدر سنگين در يک تلاش بي درنگ جهت تحريف پيام اسلام محفوظ مانده است.
اين امر روشن مي سازد که چرا اين همه مطالب و گفته هاي پوچ و بي ارزش بر ضد اسلام و مسلمانان همه روزه در همه جاي غرب منتشر مي گردد.
در محکوم کردن نويسنده ي کتاب «آيات شيطاني» به مرگ، قضاوت امام عاري از نقص بود. او کتاب «آيات شيطاني» را قسمتي از يک توطئه نسبت به اسلام و پيامبر گرامي اسلام ديد که در رديف تفکر واهي ا. ان. ويلسون (A.N.Wilson) قرار دارد که هم اکنون در راستاي نوشتن «بيوگرافي» نادرستي از عيسي مسيح بکار رفته است. اگر او در راه خود متوقف نشده بود هم اکنون سلمان رشدي بيوگرافي ادبي! مشابهي درباره پيامبر گرامي اسلام (ص) مي نوشت! وزير دولت انگلستان اخيراً پذيرفته است که کتابي نظير «آيات شيطاني» بار ديگر نوشته نخواهد شد. بسيار خوب! بگذاريد اميدوار باشيم که آنها به خاطر خودشان هرگزسرنوشت رشدي را فراموش نمي کنند.
اما فتواي امام کاري بيش از اين انجام داد: دشمني عميق نسبت به اسلام را که قسمت و بخش ضروري ساختار غرب است آشکار کرد. فتواي امام دشمني پنهان غرب نسبت به اسلام را روشن ساخت. آنها ما را وحشي خواندند اما در آتش و خشونت خشم و ناکامي خود دولتهاي کشورهاي غربي حال و آينده ي خود را براي همه ي ما آشکار کردند. مسلمانان ساکن انگلستان نخستين پرتوهاي خارجي اين نمايش را ديدند. اين يک تراژدي بود که در آن ما در آن واحد قهرمان، تبهکار!، قربانيان بي گناه و تماشاچي بوديم.
بزرگترين پيروزي امام خميني اين است که شوق و حرارت اصلي انقلابي اسلام را به آن برگردانده است. اثرات ضعيف کننده و بازدارنده ي امپرياليسم، ناسيوناليسم و فرهنگ سياسي غرب حداقل از ايران دور شده اند. امام فقيد همچنين باعث نزديک شدن افکار سياسي مکاتب شيعه و سني شدند. يک برنامه ي فهرست شده از انقلابهاي اسلامي تمام جهان اسلام را از اين بيماري مسري غربي خلاص خواهد کرد. هم اکنون اسلام در رتبه ي والاي تاريخ قرار دارد و براي تغيير تحت فشار است. غرب در حالت دفاعي است و از وضع کنوني ميراث استعماري و امپراتوري غارتگران حمايت مي کند. اين ميراث در يک نظام کاپيتاليست گسترده محکم شده است و توسط شعارهايي نظير «سوسيال دموکراسي» و «پايان تاريخ» فوکوياما Fukuyama و هم اکنون يک «نظام نوين جهاني» قانوني مي شود. و نبرد بين تمدن روشن اسلام و تمدن منحط غرب جايگاه مرکزي تاريخ را براي بيشترين سالهاي قرن بيست و يکم اشغال خواهد کرد.
بنابراين، اين امر ضروري است که مسلمانان درک خود را نسبت به غرب، گسترش دهند. بالاترين ارزش تمدن غربي، «سطح زندگي»، عجايب تکنولوژي عصر فضا و قدرت وحشت آور سلاحهاي مدرن است! و «مؤسسات در زرورق پيچيده»! حکومتهاي ملي مدرن و تيزهوشي تجاري و توليد شرکتهاي چند مليتي را بوجود آورده است. نبوغ تمدن غربي، همه را با هم «مساوي» کرد! در حالي که نابرابري را پايدار نمود. به اصطلاح «برابري سلطه» حکومتهاي ملي يک نمونه است. هنگامي که به فقيري کمک مي شود، تنها به ثروتمند اجازه ي صدور بيشتر در قيمتهاي بالاتر را مي دهد و نهايتاً فقير را فقيرتر و غني را غني تر مي سازد. هنگامي که از ضعيف حمايت مي شود به خاطر آن است که او را از تلاش براي فائق آمدن بر ضعف خود، مانع شود. حکومت «دموکراتيک» اغنياء، براي محدود کردن استفاده ي قدرت و اداره ي منابع در دستهاي همان مردم ـ که احزاب رقابتي را تشکيل داده اند ـ بوجود آمده است.
آموزشي داده مي شود که در ابتدا فرد را ناامن مي سازد و سپس او را در تعقيب اهداف خودخواهانه در «سيستم هاي» کنترل شده مجهز مي کند. ارزشهاي «آزادي» و «رقابت» به سودجوئي حاصل از اين جريان نسبت داده شده است. اين امر فرهنگ حرص و آز رسمي منتهي به مصرف عمومي بالا را بوجود آورده است. سود بي نهايت توسط تئوري اقتصادي محترم شمرده شده است، اما در همان حال، دستمزد بي نهايت «ضد اخلاقي» است! شرکتها مي توانند عرضه ها را براي افزايش قيمتها تنظيم نمايند، اما کارگران نبايد از زحمت کشيدن دريغ کنند وگرنه آنها دليل تفرقه هستند.
زنان بايد موضوع سکس در خانه، در خيابانها، در جهان سرگرمي و در کار باشند اما نبايد فراموش کنند که قرص مصرف کنند وگرنه آنها براي بدنيا آوردن «فرزندان ناخواسته» به جهان غير مسئول! هستند. هم اکنون غرب داراي صنعت نارس پيشرفت کننده اي است که نيازهاي تمدن حريص جنسي را برطرف مي کند و در آن واحد نمي خواهد افراد زيادي در کالاها و خدماتي که توليد مي کنند، شريک شوند. «مردم جهان سوم فقير هستند، زيرا که آنها فرزندان زيادي دارند»، سخني معمولي است. «فقراي زيادي وجود دارند، زيرا مانند خرگوش تغذيه مي شوند» سخن ديگري است.
تمدن غربي معتقد به تغييري است که در خدمت منافع «غرب» باشد. به بقيه ي جهان گفته مي شود که تسليم باشند در حاليکه غرب همچنين روي حق خود! مبني بر کنار رفتن به عنوان پاداش خود براي برتري تکنولوژيکي و مهارتهاي رسمي، پافشاري مي کند. انگيزه ي حقيقي غرب براي فقير نگه داشتن فقير و حتي فقيرتر کردن آنها هم اينک توسط بسياري از افراد خود غرب بطور گسترده اي شناخته شده است. جلسات گروههاي «چپ»، «ليبرالها» و کساني که چنين کارهاي آرايشي نظير کاريتاس، اکسنام، واران وانت، کمکهاي مسيحيت و انجمن جهان سوم و غيره را تنظيم مي کنند، کاملاً بي فايده هستند و تنها در ادامه ي اين تصور نادرست به آمريکا که به قربانيان خود علاقمند است و از آنها مراقبت مي کند، موفق شدند. آنها در کنار علائم بيماري تعمل مي کنند در حاليکه خود قسمتي از بيماري هستند.
موضعي که بايد گرفته شود و فقط اسلام مي تواند چنين موضعي را بگيرد، اين است که تمدن غربي در واقع يک آفت و يک طاعون است. به هيچ وجه تمدن نيست. يک بيماري است. امروزه غرب از نظر کيفي تفاوتي با جاهليت ندارد. وحشي گري و جاهليت ديگري است که در عربستان و بقيه جهان در زمان پيامبر اکرم حضرت محمد (ص) غالب بود. آن جاهليت خود را «تمدن» ناميد، ارزشهاي خود را داشت، مراکز دانش خود را داشت و به فرزندان خود آموزش مي داد. در روابط تجاري خود قوي بود و فرهنگي غني داشت. مردم مکه به خاطر مهمان نوازي و شاعري خود معروف شدند و ديگر اشکال هنر نيز در آنجا و جاهاي ديگر پيشرفت کرد. آن جاهليت «خدايان» خود را نيز داشت.
در چنين مجموعه اي، اسلام به عنوان ابراز و در واقع ابراز دگرگوني کامل ظاهر شد. اسلام به عنوان گوشه نشيني در صومعه به پيامبر (ص) نازل نشد. الهام الهي تنها قسمتي از اسلام را تشکيل مي دهد و مرکب از کلمات حقيقي قرآن است. بقيه ي آن روش تفسيري است که توسط پيامبر اکرم (ص) بکار گرفته شده و جنبش اسلامي است که توسط ايشان رهبري گرديد.
اين امر به عنوان سيره (زندگي) پيامبر و سنت هر چيزي که پيامبر (ص) گفت، انجام داد، موجب آن شد، اجازه ي انجام آن را داد و يا دستور به انجام آن داد) شناخته شده است. جنبش اسلامي اي که پيامبر (ص) رهبري کردند، همچنين شامل تمام کساني که اسلام را پذيرفتند نيز مي شود: تني چند در مکه و بعد هزاران نفر در مدينه و سرانجام تقريباً تمام جمعيت شبه جزيره. قرآن مسلمانان را با تعهد و شرکت کامل همراه با تمام منابع خود در جنگ جنبش اسلامي حزب الله فرا مي خواند. سقوط کامل نظام برقرار شده در همان ذات اسلام است. اين هدف بنيادي اسلام است. اسلام تمام روابط موجود را تبديل به مجموعه ي جديدي از روابط کرد. اما برعکس تغيير جعلي اجتماعي که مورد طلب ديگر ايدئولوژي هاست که اغلب به خاطر تغيير، تغيير مي کند ـ و يا به خاطر منفعت يک «طبقه» و با قدرت امپرياليست ـ اسلام مجموعه اي از ارزشهاي ثابت را قرار داد. تمام تغييرات در حول يک مجموعه ي شناخته شده ي عمومي از ارزشهاي ثابت اتفاق مي افتند. اين مجموعه ارزشهاي ثابت و پايدار نظام اعتقادي اسلام است. اين اعتقادات شرايط مرزي و پارامترهايي هستند که تغيير در اطراف آنها شکل مي گيرد. ارزشهاي ثابت اسلام پروسه ها، روشها و هدفهاي تغيير و دگرگوني را نيز کنترل و رهبري مي نمايند. روابط اجتماعي جديدي که توسط اسلام در آنها برقرار شده است، پويا و انعطاف پذير است و شرايط رشد شخصيت بشري را از طريق تجربه و دانش موجود در پارامترهاي داده شده فراهم مي کند. نتيجه ي پاياني جنگ سازمان بندي شده براي تغيير، برقراري حکومت اسلامي است. بنابراين، تصادفي نيست که حکومت اسلامي در تاريخ توسط کسي غير از نمونه ي بزرگ خود، حضرت محمد (ص) پيامبر خدا، تشکيل نشد.
نکته اي که بايد به وضوح درک شود اين است که حکومت اسلام و حرکت اسلامي، قسمتهايي از يک مجموعه کامل است. اسلام بدون حکومت اسلامي، ناقص است. در مفهوم اينکه جنگ جنبش اسلامي براي برقراري حکومت در قلب سنت حضرت پيامبر (ص) است، شرکت در جنبش اسلامي بر تمام مسلمانان واجب است. بنابراين در حالي که قرآن و سنت پيامبر (ص) ارزشهاي ثابت در اسلام هستند، حکومت اسلامي و جنبش اسلامي متغيرهاي پويا، در حال رشد، گسترش و تغيير و نمو هستند. اين ترکيب بي نظير ارزشهاي ثابت و فاکتورهاي پويا، اسلام را وسيله ي مؤثر و متنوع تغيير ساخته است.
اين مسئله مي تواند از حوادث و رويدادهاي بي شمار زندگي حضرت پيامبر (ص) نشان داده شود. بنابراين، براي حکومت اسلامي اين امکان وجود دارد که با اعمال دشمن شکست بخورد و يا تجزيه شود. همچنين ممکن است که حکومت اسلامي از اصول قانوني اسلام که وظيفه جنبش اسلامي شده و طبق آن مي تواند شکست را نقض کند و يا بر نيروهايي داخلي انحراف فائق آيد، بسيار دور شود. بايد متذکر شد که امکان از دست دادن حکومت اسلام وجود دارد اما از دست دادن حرکت اسلامي غير ممکن است. زيرا مهم نيست که شکست و انحراف تا چه حد باشد، بلکه هميشه بايد مسلماناني وجود داشته باشند که براي حفظ حکومت اسلامي بجنگند. تاريخ دست نخورده ي اسلام برحسب انحراف پيشرفت کننده ي مسلمانان از حکومت اسلامي اصلي مدينه تا کنون که خود را جزئي از حکومتهاي ملي يافته ايم، قابل نوشتن است. اين حکومتهاي ملي هيچگونه شباهتي با حکومت اسلامي ندارند. زمامداران اين حکومتهاي ملي، مسلماناني هستند که از نظر ظاهري به ما شباهت دارند، اما از ما نيستند. آنها در يک برهه تاريخي ظاهر شدند، زماني که ما تحت تسلط يک تمدن بسيار خصومت آميز بوديم.
حرکت اسلامي را شايد بتوان به عنوان جنگ مسلمانان براي برقراري، حفظ، گسترش، دفاع، توسعه و يا برقراري مجدد حکومت اسلامي به عنوان وسيله اي جهت سفارش کردن به خوبي ها و نهي از بديها (قرآن کريم) براي سعادت و خوشبختي تمام بشر، بيان کرد.
در نهضت اسلامي سه شريک و همراه فعال وجود دارند ـ نخست: خود خداوند سبحانه و تعالي است، دومين حضرت پيامبر اکرم (ص) و سومين تمام مسلمانان... خداوند با حضور دائم خود در ضمير افراد مسلمانان شرکت فعال براي الزام و تعهد قوي تمام مسلمانان را موجب مي شود. در موارد خطر جدي براي جنبش اسلامي خود به طور فعال و مستقيم دخالت مي کند. او اين امر را در سوره ي «الفيل» در قرآن کريم به ما يادآوري مي کند. او حادثه را ذکر مي کند هنگامي که در سال تولد پيامبر خود يک ارتش که شامل فيلهائي مي شد که با هدف مشخص خراب کردن کعبه به مکه رسيدند، خداوند براي عقب راندن ارتش مداخله کرد. هنگامي که رئيس جمهور شکست خورده ي آمريکا در آوريل 1980 برنامه ي تلويزيوني سراسري اجرا کرد تا شکست مفتضحانه ي هيئتي را که براي رهائي گروگانهاي امريکائي فرستاده بود، اعلام کند، اهل ايمان در سراسر دنيا اين تحقير يک ابر قدرت را به عنوان دخالت مستقيم خداوند در جهت حمايت از حکومت اسلامي نوپا در ايران، تفسير کردند. هيچ چيز ديگري نمي تواند دليل شکست بسياري از هليکوپترهاي پرواز باشد ـ در کوير طبس ـ و اينکه فرمانده کنترل سيستم عصبي خود را از دست بدهد و بالاخره به زمين اصابت کند و از بين برود و از همانجا به جهنم واصل شود. ايالات متحده امريکا مي تواند انسان را به ماه بفرستد و مجدداً او را برگرداند. تکنولوژي غرب مي تواند خدمات «ترن» در فضا را معرفي کند. آنها مي توانند ماشين ها و سلاحهاي مهلک را بسازند و تکميل نمايند، اما هدفهاي زيادي وجود دارد که آنها بدون اعتقاد و تعهد، نمي توانند به آنها دست يابند. قدرتي که نمي تواند در جهت کارهاي خاصي به کار برده شود کاملاً بي استفاده است. اهداف جنبش اسلامي اساساً در جائي که مکرراً ثابت شده است که «ابرقدرتها» کاملاً ضعيف هستند، واقع مي شود. خداوند متعال، در قبال خطرات جدي که ممکن است در اذهان کاملاً «منطقي» توليد ترس کند، از حق مراقبت مي کند. اين امر به اين معنا نيست که مسلمانان «غير منطقي» هستند. حقيقت اين است که اعتقاد ما بخشي صحيحي از دليل و برهان ماست. آگاهي از اينکه خداوند همراه فعال در جنبش اسلامي است. به جنبش اسلامي کيفيت و بعدي متافيزيکي مي بخشد که هر دو يکي هستند. اما اين بعد متافيزيکي، در تعقيب برخي معنويات بدلي نيست. بلکه براي حل مشکلات واقعي و دستيابي به اهداف در جهان فيزيکي بکار برده مي شود.
سنت پيامبر (ص) نيز يک ارزش ثابت و پايدار است. حرکت اسلامي بايد اهداف تعقيب شده و دست يافته شده توسط حضرت پيامبر (ص) را تعقيب نمايد. بايد تنها از روشهايي که توسط پيامبر (ص) بکار گرفته مي شد و يا از آنها دوري مي شد، استفاده کند و روش هاي مورد استفاده ي امت مسلمان بطور فردي و يا جمعي، بايد با معيارهاي رفتار شخصي و جمعي و شرکت در جنبش اسلامي اي که توسط پيامبر (ص) و اصحابش بکار گرفته مي شد، مطابقت کند. اين ضمانتي در قبال خطا و شکست نيست و فقط اطمينان مي دهد که خطا زودتر از موقع خود آشکار مي شود و اينکه شکست دليل ناکامي نخواهد بود که ممکن است جنبش را وادار به رهاسازي اهداف خود کند. مشکلي وجود ندارد که ما امروزه با آن مواجه باشيم و در گذشته نبوده است. مسلماً شکل و ميزان تغيير کرده است. به مثالهاي روشن و واضح توجه کنيد، قوم گرائي در شکل ملي گرائي جهاني شده است. برده داري به عنوان کارگر در کاپيتاليسم و سابقاً کمونيسم، قانوني شده است، فساد اخلاقي در فلسفه هاي «ليبراليسم»، «بشر دوستي»، «منطق گرايي»، «آزادي فردي»، «آموزشهاي دنيوي»، «علم گرائي» و «دموکراسي» مورد احترام واقع شده است. اما از نظر کيفي مشکلات همانطور باقي هستند. بنابراين چنين ادامه مي يابد که روش هاي پيامبر (ص) اگر امروزه توسط نهضت اسلامي دنبال شود، نتايج جالب يکساني را به بار خواهد آورد همانطور که چهارده قرن پيش کسب شد. توالي طولاني از موفقيتهاي خصوصي و شکستهاي الزامي در تعقيب اهداف عمده وجود دارد. جنبش اسلامي معاصر بايد به تغيير مدني در اين چهارچوب برسد.
دوره ي استعمار موقعيت تاريخي را براي اسلام و مسلمانان در يک راه اساسي تغيير داد. اگرچه تمدن مسلمان، قبل از دوره ي استعمار در يک روند انحراف و سقوط پيشرفت کننده بود، هنوز هم ممکن بود که مبداء خود را به ريشه هاي اسلام برگرداند. مؤسسات سياسي، اقتصادي و اجتماعي مسلمانان حتي در اشکال غير اصيل خود، سعي در پي بردن به هويت خود داشتند. در ايران حرکت اسلامي در قطع ريشه عقيم امپرياليسم، در جهت بسيج کردن توده هاي مسلمان و سرنگون کردن رژيم استعماري گذشته، اربابان امپرياليست و مؤسسات حکومت ملي، موفق شده است.
يکي بيماري فراگير هم بايد مورد توجه قرار گيرد: شرکت عمومي مؤمنين در نهضت هاي اسلامي ضعيف شده بود. ولي شکست ناپذيري نهضت اسلامي که زماني به تعهد، اتحاد و بسيج حتي بخشي از امت دست يافت، در ايران به وضوح به نمايش گذاشته شده است. اين نمايش مفهوم شکست ناپذيري نهضت اسلامي در شرايط جديد بسيار ضروري شده، زيرا بسياري از مسلمانان چنين باور داشتند که روشهاي پيامبر (ص) عليه «ابرقدرتهاي» معاصر و «تکنولوژي» آنها مدتي طولاني موفق نخواهد بود. اما زمان ثابت کرد که آنها براي «حفظ خود» به سوي «ابرقدرتها» حرکت نمي کنند! واقعيت موجود به عنوان اصلي ثابت و پايدار و جستجوي راه حل هاي اسلامي در چهارچوب دموکراسي اجتماعي در حکومتهاي ملي، قابل مشاهده است. اين امر نياز را به مواجهه با جاهليت جديد و شکست آن سوق داد. زماني که «واقعيت» کابوس استعماري پس از آن به هر حال با اکراه مورد قبول کساني که مدعي رهبري نهضت اسلامي هستند، قرار گرفت، تمام آنچه که براي آنها باقي ماند تشکيل احزاب سياسي، به راه اندازي دسته جات رقابت در انتخابات، پيسوتن به ائتلافها و مصالحه بود و در غير اينصورت وادار کردن ژنرالها، سرهنگها و شاهان! به برقراري «اسلام» بود! بواسطه ي چنين شيوه هايي نظير قانون شريعت در توده هاي مسلمان را برطرف مي کند! سياستهاي اسلامي تبديل به مرزهاي ملي قابل تشخيص و خالص شد. نقش جهاني نهضت اسلامي به ميزان و مقياس ملي کاهش يافت. آنچه که حتي براي آنها بسيار راحت و مناسب بود اين است که هدف تشکيل حکومت اسلامي تنها درخواست نوشتن «قانون اساسي اسلامي» در حکومت ملي توسط شوراي ملي است! اين امر متأسفانه به صورت چهارچوبي شد در احزاب اسلامي دوره ي استعمار که به کار خود حتي تا به امروز ادامه دهند. آنها از آموختن از شکستهاي تاريخي خود امتناع مي کنند.
اين قرارداد اصلي همانطور که انتظار مي رفت منجر به ظهور «حرکت هاي اسلامي ملي» شده است. در اين چهارچوب احزاب اسلامي به کساني که نقششان تقسيم امت به نام دموکراسي است، مي پيوندند. در واقع اين روزها غير عادي نيست اگراحزاب اسلامي «ملي» را بيابيم که به طور دو جانبه اي اهداف منحصر بفردي را دنبال مي کنند. در پارامترهاي «ملي»، حزب «اسلامي» همچنين يک فعاليت ممتاز شده است. از آن بدتر ورود نتايج وسيع و نامحدود فلسفه ي اجتماعي و تئوري سياسي غرب به درون آن چيزي است که به عنوان «تئوري سياسي اسلام» شناخته مي شود!
نکته اي که بايد مشخص شود اين است که سطح الزام و تعهد، اتحاد و بسيجي که مورد نياز است در ميان مرزهايي که هم اينک ما را تقسيم مي کند، بدست نمي آيد.
ديدگاه جهاني اسلام هنوز نيرومند است و روح تعلق به يک امت جهاني در ميان مسلمانان امروز به نيرومندي گذشته است. بطوريکه حتي حکومتهاي غير مذهبي و استعماري بعد از آن دريافته اند که تعريف از ايده ي تعلق به امت ضروري است. آنها «مؤسسات اسلامي بين المللي» کنفرانس هايي از وزيران خارجه ي «اسلامي» و گاهي «کنفرانس هاي اسلامي» تشکيل داده اند. آنها «اتحاد اسلامي» را ترويج مي کنند! اما مراقبند که اتحادي را که به دنبال آن هستند. در ميان حکومتهاي، ملي است و نه در ميان مردم آنها. حقيقت اين است که حکومتهاي ملي ـ رژيم هاي استعماري بعد از آن و حاميان ابرقدرتها، نمي توانند امت را به عنوان يک تن واحد از تپش بياندازد. اين تنه اي است که نهضت اسلامي روح آن است. بنابراين نهضت اسلامي و امت، اتحاد غير قابل تقسيمي را تشکيل مي دهند. امت به عنوان يک تنها کامل ظاهراً توسط نيروهايي نظير ناسيوناليسم و فرقه گرائي تقسيم شد، اما قدرت زمان به هر قسمت از بدن بر مي گردد و موج شادي و قدرت در تمام امت جاري مي شود. حرکت و تپشي که در زمان انقلاب اسلامي در ميان امت وجود داشت، دليلي برخلاف وجود سکون و فلج تحميلي است، بدن توانائي را براي پاسخ دادن به نهضت اسلامي حفظ مي کند. اما متأسفانه اين امر نيز واقعيت دارد که معتقدان سطح پائين، متعصبان فرقه گرا، ناسيوناليسم و «احزاب اسلامي» ملي! که پشتوانه ي بانکي رژيم سعودي بودند! با يکديگر همکاري مي کردند تا برتري خود را مجدداً تحميل نمايند. اما مثل هميشه بايد با مسئله با ديدي عميق و با توجه به روشهاي حضرت پيامبر (ص) برخورد نمود.
اين امر نيازمند حضور جدي ديدگاه جهاني اسلام در تمام سطوح است. اگر در اين روند نهضت اسلامي مجبور به از بين بردن معيارهاي مطلوب رفتار فعلي مسلمانان باشد، پس چنين است. قطع کردن حاشيه ها و پذيرفتن هر موقعيتي را که در غير اينصورت غير قابل پذيرفتن است، حتي از زمان شروع يک راه چاره آسودگي است که اکنون بايد رها شود. اهميت ندارد که تا چه حد فوراً به سمت مغز و هسته ي نهضت اسلامي جذب مي شوند. آنچه اهميت دارد اين است که نهضت اسلامي آلوده به جاهليتي که امروز شايع و غالب است، نيست. نهضت اسلامي روح امت اسلامي است و اکنون بايد جسم را احياء کند. به تدريج امت به سلامت مطلوب خود باز خواهد گشت، خود پارازيتها و وصله هاي خارجي اي را که اکنون به او حمله مي کنند، نابود مي کند. آنوقت اين نکته به وضوح فهميده مي شود، بسيار آسان است ببينيم که چرا به اصطلاح ميان تزهاي اقتصادي دموکراسي، سوسياليسم، کاپيتاليسم، حکومت سلطنتي، «احزاب اسلامي» ملي و ديگران واقعاً وجود ندارد. آنها براي رفع بيماري، هيچ درماني نمي توانند انجام دهند.
ما بايد اکنون بطور مختصر نقش حکومت اسلامي را در نهضت اسلامي بررسي کنيم. بطور کاملاً واضح حکومت اسلامي هدفي است که نهضت اسلامي بايد به آن برسد. زماني که يک حکومت اسلامي تشکيل شد، قطعاً بخشي از نهضت اسلامي مي شود. هنگامي که قسمت ديگر حکومت اسلامي نهضت اسلامي منطقه ي جغرافيائي ديگري از امت را به سوي حکومت اسلامي برگرداند، نهضت اسلامي نيز قوي تر خواهد بود. بدين ترتيب دو حکومت اسلامي در نهضت اسلامي جهاني وجود خواهد داشت و سپس سه، چهار، پنج،... آنقدري که ما نمي دانيم، خواهد بود. اما تعداد حکومتهاي اسلامي مسلماً خيلي بيشتر از تعداد حکومتهاي ملي مسلمانان امروز خواهد بود. اين حکومتهاي اسلامي نه تنها اهداف موافقي را دنبال خواهند کرد، بلکه اهداف يکساني را نيز تعقيب خواهند نمود. نهضت اسلامي چهارچوبي است که در آن مؤسسات عملي را تشکيل خواهد داد که به تمام امت خدمت کنند. اين مؤسسات شالوده اي را براي يگانگي حکومتهاي اسلامي تحت يک رهبري، امام، پايه ريزي خواهند کرد. اينها مراحل رشد و تکاملي هستند که ممکن است نسل هاي زياد و حتي شايد قرنهايي را مشغول کند. انحراف، سقوط و تقسيم امت هزاران سال طول کشيده است و در يک مدت کوتاه جبران نخواهد شد.
بيشتر حکومتهاي ملي مؤسسه تشکيل داده اند که هدف ابتدائي آنها فريب دادن مردم خود و دنيا به اسم اسلام است. امام ما بايد مراقب شبکه ي وسيع فعاليت اسلامي غير رسمي سطح پائيني شويم که در جهان جريان دارد. حتي اگر برخي از آنها توسط مراکزي نظير «رابطه العالم الاسلامي» حمايت مالي شوند. برخي از آنها اکنون توسط متملقين، کاريابان، شارلاتانها و يا ساده لوحان کنترل و اداره مي شوند. اين اجتماع و مؤسسات دانش آموزي به تدريج از فضاي تحت تأثير رژيم هاي استبدادي و عمال آنها خارج خواهند شد و ستونهاي بسيار مفيد نهضت اسلامي خواهند گرديد. مغز و هسته ي سخت متملقين، کاريابان، شارلاتانها، اسلامي نماها، ناسيوناليستها و دموکراتها، بايد از نزديک مورد نظر قرار گيرند، اما اکثريت زيادي از مسلمانان، پير و جوان، فعالان حقيقي در نهضت اسلام هستند.
آنچه که در موقعيت فعلي جديد است اين است که حکومت اسلامي در ايران يک حکومت کوچک است، اما قسمت مهم نهضت اسلامي است. ارتباط ميان حکومت و نهضت بايد بدقت گسترش يابد. برخي از دامهاي آشکار براي اجتناب به آساني مشخص مي شوند. مثلاً، ايران اسلامي، نبايد «عربستان سعودي» نهضت شود، اما از شبکه ي وسيع جهاني «کارگران اسلامي»، «امامان»، «وعاظ حرفه اي»، «مساجد»، «اجتماعات»، «گروههاي جوان» و ديگر مؤسسات بايد حمايت نمود، و آنها را کنترل کرد. نهضت اسلامي جدا از حکومت اسلامي بايد منابع خود در خارج از ايران را گسترش دهد. اين احتياط مقدماتي براي سلامتي و بي خطري هم حکومت اسلامي و هم نهضت اسلامي ضروري است. در واقع، در برخي از موارد اين نهضت اسلامي است که در خارج بايد به کمک حکومت اسلامي بيابد. بگذاريد فراموش نکنيم که در حال حاضر فقط 65 ميليون مسلمان از يک ميليارد نفر امت مسلمان در واقع در حکومت اسلامي زندگي مي کنند. در همين حال اين امر نيز حقيقت است که حکومت اسلامي منابع مجهزي را که به اسلام سپرده شده است، بسيار بيشتر از منابع بخش غير حکومتي، ارايه مي کند. اين منابع بايد نقش خود را در نهضت اسلامي بازي کنند. برخورد و تشريک مساعي نزديکي بايد ميان حکومت و بخش هاي غير حکومتي نهضت اسلامي، وجود داشته باشد. شايد هسته مؤسسات بايد توسعه يابد تا به اين روابط نظارت کند.
نهضت معاصر اسلامي هم در داخل و هم در خارج حکومت اسلامي تجربه ي کمي دارد.تجارب انقلاب اسلامي و حکومت اسلامي در ايران بايد با يکديگر جمع شوند، و از طريق نهضت اسلامي کاناليزه شوند. قدرت فردي و تخصص مورد نياز بايد بطور داخلي توليد و افزون شود. نهضت اسلامي بايد يک نهضت توده اي و جمعي باشد و يا شايد تماماً اسلامي نباشد. متأسفانه در بخشي از جهان، در نهضت اسلامي کساني که نقش هاي «رهبري» را ايفا مي کنند، از «رهبر» بودن اطلاع ندارند. رهبري در نهضت اسلامي يک نقش طبقه ي نژادي، ثروت و يا قدرت نيست؛ شايد حتي نقش و عملکرد صلاحيت به تنهايي نيز نباشد. مردان در پي نقش هاي رهبري نيستند. نقش هاي رهبري، مردان را ظاهر مي سازد. نهضت اسلامي معمولاً براي عرصه ي بسيار مهم ايفاي نقش خود در ميان معتقدان به دنبال تابع ترين فرد مي گردد. در حکومت و نهضت اسلامي مرداني که نقش هاي رهبري را ايفاء مي کنند هيئتي از تجار، سران فئودال، کارگران و يا دانشمندان ندارند؛ آنها «قيام» خود را مديون يک گروه نيستند که بعد تقاضاي اجر و يا حمايت داشته باشند. اينها کارهاي معمولي روزمره ي روند سياسي در نظامهاي غربي است. حتي «احزاب اسلامي» ملي مدرن نيز از چنين تکنيکهائي استفاده کرده اند. اين «احزاب اسلامي» هيچ تلاشي براي تحريک واقعي دوباره ي جوانان و دانش آموزان مسلمان نکرده اند. چنين احزاب و نهضتهاي براي سود خود به «کاريابي» و «اشتغال به حرفه» بها داده اند. بسياري از اعضاء ارشد چنين احزاب و نهضتهاي اسلامي امروزه در خدمت پادشاه عربستان سعودي و تملق و تابعيت شيخ نشين هاي خليج فارس سرگرم جمع آوري ثروت زيادي براي خود هستند. اما در طول تابستان گرم اين مناطق، فرزندان شايسته ي اسلام را مي توان ديد که در زمان تعطيلي با رضايت کامل در اروپا و امريکاي شمالي به اسلام خدمت مي کنند. اسلام و نهضت اسلامي که به فعاليت تابستاني تقليل يافته است بايد در غير از ارزشها و هزينه هاي شخصي پي گيري و دنبال شود.
در اين بحث کوشش شد تا برخي از مشکلاتي که روياروي امت قرار دارد و چگونگي مواجه با آنها را خلاصه کنيم «نظم نوين جهاني» شعاري تبليغاتي هست و طوري برنامه ريزي شده تا ما باور کنيم که غرب شکست ناپذير است! اما مسلمانان غير مسلح ايران تحت رهبري امام خميني «ره» پيروزي بزرگي را در سال 1979 کسب کرده اند. اين سناريو مي تواند تکرار شود، در واقع بايد در همه جا تکرار شود. اسلام به تنهائي داراي تجربه اي تاريخي و ديدگاهي جهاني است که مي تواند آزادي و استقلال را براي تمام مستضعفان جهان به ارمغان آورد.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.