برخورد افراد و اثر پذيري کودک
(باز ملاحظهى صحنههاى ديدنى از چگونگى برخوردهاى افراد خانوادههاى خوب، مىتواند، درس، براى والدين باشد. به راستى، در حال ناراحتى، تسلط بر خود را به دست آوردن و روى خوش و مناسب به خود گرفتن و كلام مناسب را با كودك، مطرح كردن، همه آموختنى است و با تفكر به دست نمىآيد؛ بايد از ديدنها و شنيدنها آموخت و بس).
حسن رابطهى پدر و مادر با يكديگر - حسن رابطهى مادر با فرزند - حسن رابطهى كودك با والدين، عوامل اساسى جبران كمبودهاى طبيعى فرزند و ترميم كنندهى ضعف نهادى و نقص شخصيت وى است. (3)
اثر مادر
آرى، رفتار و شخصيت و نحوهى برخورد مادر، بيش از «مسألهى مادرى او» در فرزند اثر تلقينى و تحريكى و تحولى دارد و اثر وجودى او، فزونتر از همه است.
(لذا مسألهى مادرى شامل دو قسمت اساسى است:
قسمت بزرگتر: عامل نفوذ و تغيير و تحول بودن
قسمت كوچكتر: مادرى و پرستارى فرزند).
بنابراين مادر، اگر چه خسته و بيمار هم باشد، بايد نقش آراسته و بانشاط، به خود بگيرد و با روح حساس و صداى گرم و چهرهى شفاف و گشاده (5) در معرض ديد و احساس فرزند قرار يابد. وجود چنين مادرهايى فورا محبت و صفا را در محيط خانواده ايجاد و منتشر مىكند. چنين مادرى تذكر مىدهد؛ ولى مكرر نمىكند (كه نفرتآور شود).
چنين مادرى «عمل كردن و روش درست در رفتار و حال داشتن» را مهمتر از «گفتن و تذكر» مىداند و به كار مىبندد؛ زيرا «رفتار» فرزند را متقاعد مى كند؛ ولى «سخن»، هم سنگين است و هم ارضا نمىسازد.
قيافهى مادر، لباس مادر، موهاى مرتب مادر، نفس مطبوع مادر، دندان تميز مادر، در فرزند، درس بهداشت و لطف و نظم، مىدهد و همه آموزگار فرزنداند. اعتقاد و ايمان مادر، نيكوترين جمال الوهيت را در دل فرزند ترسيم مىنمايد، حال و اخلاق نيكوى مادر و تقوا و امانت او، قوىترين زمينههاى اخلاقى را در كودك فراهم مىسازند و خودبهخود فرزند را به رابطه با خدا و پاكىها مىكشاند. مادر بايد هر جا ناتوانى در خود ديد، بدون ابراز آن، از راه درون، مدد الاهى را به يارى طلبد و بدان اتكا كند و خود را از ضعف برهاند و به هر حال شايسته است كودك از او همواره توانايى و قدرت نفسانى و اعتماد باطنى ببيند؛ تا در ساخت مبانى عاطفى و مذهبى خود، هر دم استوارتر و پرمايهتر باشد.
«كوموله سو» گويد: از مادرى كه صاحب ده فرزند لايق بود، عامل موفقيت را پرسيدم؛ گفت: نمىدانم جز اين كه خود به پاكى و تقوى روى آوردم و روح و خصال نيكو در خويش ايجاد كردم و ديگر هيچ.
(آرى مدل لايقى شد و حقيقت هم همين است؛ فرزند، بايد خود بگيرد، نه آن كه به او بدهند؛ فقط بايد زمينهى طلب (6) را در او فراهم كنند و در محيط او آن چه را خواستنى است، موجود داشته باشند و بس (7) چنان كه گفتيم: دلسوزىها، بيش از همه «رنج تحميل» را ظاهر مىكنند و اجازه نمىدهند كه «فهم و داورى طفل» بيدار شود و به اصل «علاقهى شما به او و مصلحتخواهىهاى شما» توجه پيدا كند تا به دلخواه، تحميل شما را بر خود بپذيرد. و اگر هم به او تذكر دهيد و برايش تشريح كنيد، باز گلهمند از آن است كه چرا آزادى وى را گرفتهايد؟ و «خير» را بدون «فهم خير» باز بيهوده مىداند و حق هم دارد.
ما به طور محسوس اين مسأله را مىتوانيم تجزيه كنيم:
پدران خوب ولى غير عالم، فرزندان خوبى دارند.
پدران متدين و عالم، غالبا فرزندان خوبى ندارند.
علت آن است كه در گروه اول «وجود پدر» حرف مىزند و درس مىدهد و در گروه دوم غالبا «زبان پدر» تعليم مىنمايد و هميشه «وجود و الدين» براى فرزند گويايى و سازندگى دارد؛ نه حرفشان). (8)
اثر پدر
حال اگر پدر علاوه بر داشتن امتيازاتى كه ياد شد، باطنا مهربان هم باشد و بتواند آن را براى فرزند قابل لمس گرداند، همين «مهر پدرى» ارزش آموزشى زياد خواهد داشت. (9)
چه نيكو است توصيههاى مكتب اسلام به والدين مطرح شود، بدين قرار:
1- نام خوب بر فرزند نهند (معلوم است كه چه اثر تلقينى و سازندگى تواند داشت).
2- فرزند را ارج نهند و احترام كنند.
3- از خطاى او درگذرند و راهنمايى نمايند.
4- او را در امور مخصوص زندگى كودكى، مدديار باشند.
5- حقوقى براى فرزند قايل شوند و كاملا حفظ و رعايت كنند.
6- به او فنون شنا، تيراندازى، سوارى، بياموزند (تا براى فعاليت و سبقت خير و دفاع از خود آمادگى بايد).
7- به وعدهاى كه او را مىدهند، حتما وفادار باشند.
8- وقتى كه مىخواهند براى فرزندان محبتى كنند، همگانى باشد؛ ولى هرگز فضيلت فرزندى را بر فرزند ديگر مكتوم ندارند. (10)
پی نوشت :
(1) آن نابسامانى بدين صورت جلوه مىكنند: ترس - عصيان - ادرار نامنظم و بىاختيار - مكيدن انگشت و به دندان گزيدن ناخن و گوشت اطراف آن - اختلال در تكلم - گوشهگيرى - به سر زير بودن و نظير آنها.
(2) بمج، 17.
(3) بمج، 27.
(4) بمج، 27.
(5) معرفى چگونگى اين نماى پرلطف مادرهاى دانا و لايق، جز در صحنههاى ديدنى نمىگنجد و هرگز عبارتها و جملهها حكايت درستى از آنها نتوانند داشت.
(6) در مكتبهاى تربيتى صوفيان هم، كه «سير الى الله» دارند باز درس اول را «وجد و طلب» قرار دادهاند و سالك را عامل اصلى دانند و اوست كه خود بايد به دنبال مراد رود و خود را تربيتى دهد كه بتواند «ديده و گوش او» حقبين و حقشنو گردد تا در درون به «فهم حق» نايل آيد.
آرى، علت آن كه به «كشف و شهود» اهميت به سزا مىدهند، آن است كه مىدانند: رمز تربيتى آدمىزاد در «درست ديدن و درست شنيدن» است و تنها راه ارتباط آدمى با خارج و همهى دريافتها (حتى معقولات و معنويات) باز، چشم است و گوش و جاى بهرهگيرى درست از اين ديدهها و شنيدهها، «دل» است.
«دين» كار اساسى خود را بر افزودن قدرت چشم و گوش و زياد كردن ابعاد آنها و عمق و دقت دادن آنها و مهارت بخشيدن به جهتيابى درست، براى مواجهه با امور، به قصد اين كه زودتر و بهتر و صريحتر دريافتها صورت گيرند و بيشتر مفيد فهم باشند؛ قرار مىدهد.
در حالى كه نحوهى برداشت ما از تمدن جديد و چگونگى برخورد ما با آن تمدن و لوازمش چنان است كه اين قدرت را رو به كاهش مىبرد و بهانهى «سرعت» فقط بر سطح امور گذرى مىشود و هر روز «چشم و گوش» ناتوانتر مىگردد؛ چندان كه كار آن دو، هم به وسايل و وسايط ديگر سپرده مىشود و در اين ميانه آدمى و نيروهاى وى، سراسر رو به جمود و تعطيل مىروند. ديگر نه آن كه او در برگ درخت، دفترى از معرفت كردگار نمىبيند و حتى به اندازهى «منوچهرى» و يك نقاش طبيعت هم قدرت ديد و توصيف ندارد؛ بلكه غالبا برگها را نمىبيند و نمىشناسد و تنها در لابهلاى كتابها خبرى از آن مىخواند. شگفت از «ديندارى» هم پا با چنين آلودگى به «تمدن»!! - م.
(7) مف، 19 -15.
(8) و به همين جهت ما اثر حقيقى ديانت را از «نقش امامت» مىجوييم - اعم از امامت رسول يا امامت امام - و آن را گوياتر از رسالت، مىشماريم و حقيقت و باطن رسالت مىدانيم. ولى چون پس از رحلت نبى مكرم كه مكتب تشيع هم، به «قال» اكتفا كرد - و مىدانيم «قول امام هم، قول رسول و متن رسالت است» - امامت تعطيل ماند و امروز هر كسى بنا به مصداقهايى كه خود و ذهن او - كه غالبا برداشت از محيط شده است، نه از ملاكهاى دينى - گونهاى تعبير براى هر قول، داند و در گونهاى رفتار آن را مصداق شناسد و همه با هم مختلفاند و هم به هم متعرض و از ديندارى خويشتن نيز ناراضى.
كى باشد كه به «ميزان» برگرديم؟ و ميزانهاى خود را با «ميزان درست دين» ميزان كنيم! (و أنزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط) حديد 26: 57.
(9) مف، 26 - 24.
(10) بمج، 83. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند دوست مىدارد كه شما بين فرزندانتان عدل را رعايت كنيد حتى در بوسيدن آنها (نهج الفصاحه، 152).
/خ