آن شب به مسجد نيامد
نویسنده : سعيد حداديان
جواني ما مصادف بود با دوراني كه اين مملكت با بزرگترين حوادث تاريخي خود دست و پنجه نرم مي كرد. تراكم اين حوادث بهقدري بود كه انگار قرار بود وقايع يك قرن، در يك دهه خلاصه شود. شايد به همين دليل بود كه ظهور حضرت را بيشتر از هر مقطع ديگري نزديك مي دانستيم.
قيام امام، با انبوهي از معجزات بزرگ و كرامتهاي الهي چنان ما را شگفتزده كرد كه قابل وصف نيست. در اوان بلوغ و نوجواني با ابرمردي مواجه شديم كه در نور كلامش حقيقت نبوت و ولايت مي درخشيد؛ پيرمردي كه پشت ترس را به خاك ماليده بود.
خورشيد لقاء از لابهلاي جلال و جبروت نگاهش موج مي زد و ما در دست هاي توكل او شكوفا مي شديم. دوران دفاع مقدس فرصت بينظيري بود براي تزكيه جان هاي مشتاق ملاقات حقتعالي.
ميل به عالمان رباني و رجال روحاني براي تقرب هرچه بيشتر به خدا، سنت جاري آن زمان شده بود. نفسهايي كه نفوس را به سوي شهادت سوق مي دادند.
باري آن روزها در جبهه ها در ميان بعضي از جوانان جنوب تهران، كه حال و هواي جديتري به عبادت و بندگي داشتند، سخن از عالمي بود كه شهادت بعضي از دوستان شهيدشان را پيشبيني كرده بود. آنقدر از كلمات عجيب و غريب ايشان شنيده بودم كه باور آن ها برايم بسيار دشوار بود. بالاخره پيش از يكي از عمليات ها به مسجد امينالدوله رفتم تا شايد در پيشاني من هم نور شهادت را ببيند. اما آن شب به مسجد نيامد.
به ياد دارم يك بار در مشهد مقدس با عده قليلي از جوانان به ديدار ايشان در هتلي كه اقامت داشتند رفتيم و با ايشان موفق به اقامه نماز جماعت شديم. تمام صحبتهايي كه با دوستان در بين راه داشتيم و حتي فكري كه در نماز به ذهنم آمده بود، مجموعا 10 مطلب مي شدند كه ايشان بين دو نماز به تمام آن ها مو به مو اشاره كردند و سئوالات را به احسن وجه پاسخ دادند. فوران اين كرامت ها باعث شده بود كه گاهي سئوالهايمان را مطرح نكنيم؛ صبر كنيم تا خود ايشان بيمقدمه جواب بدهند. از اين قبيل موارد فراوان بود. اما از هر كسي كه بپرسيد، قطعا حاضر نخواهد شد چيز زيادي براي شما بگويد. چون يا سخن ايشان متضمن تعريف و تمجيد و تشويق شخص بود، كه ممكن است بيان آن موجب ريا شود و يا شاهد تنبيه و توبيخ بود كه گفتن آن چه بسا موجب سرشكستگي طرف باشد.
توسلات ايشان زبانزد خاص و عام بود. بهويژه آن كه ايشان بر اثر مكاشفه اي كه داشتند و در طي آن به ملاقات امام حسين عليهالسلام نائل آمده بودند، به توسل حضرت علياصغر عليهالسلام سفارش شده بودند. لذا روضه حضرت علياصغر عليهالسلام شاخصه مسجد امينالدوله و ساير محافل ايشان بود.
به ياد دارم كه يك نوبت در مسجد ايشان براي اداي نذرشان پنج روز پشت سر هم روضه حضرت علياصغر عليهالسلام خواندم. البته آن مسجد سابقه 40 روز پشت سر هم توسل به حضرت علياصغر عليهالسلام را هم داشت.
البته كساني كه به توصيه ايشان عمل كردند، حتما جواب گرفتهاند.(انشاءا...)
از بزرگترين سفارش هاي مكرر و پيدرپي ايشان امر به حضور در نماز جماعات، آن هم به صورت كامل و از ابتداي ركعت اول بود. حتي اقتداي نماز ظهر به عصر و مغرب به عشاء را ضعف عمده نمازگزار مي دانستند.
البته پر واضح است كه سفارش اكيد ايشان به نماز شب و شبزندهداري مطلبي بود كه كمتر از قلم مي افتاد. بلكه منبري از ايشان ياد ندارم كه در آن سفارش به نماز شب نشده باشد.
اميدوارم به اين چند مورد بسنده كنيد و توصيه مي كنم در اين زمينه به جناب حجتالاسلام و المسلمين جاودان مراجعه كنيد.
2 اين كه بنده ايشان را بهعنوان استاد حسن خطاب قرار دادهام، به دليل شأن كلي ايشان است. نه اين كه بنده لياقت شاگردي ايشان را داشته باشم.
ماهم يك مستمع بوديم؛ آن هم موقتي و گذرا، كه گاهي از سرچشمه گواراي محبت ها و معارف ايشان چند جرعه نوشيديم.
3 متأسفانه گاهي ديده مي شود كه بعضي، عقده هاي حقارت خويش را با انتساب خود به بزرگان از علما خالي مي كنند. آگاه باشيم كه اينگونه تفاخرها از دسيسه هاي شيطان و مكائد نفس است.
4 شايد بزرگترين توصيه ايشان توصيه به حضور در محضر استاد اخلاقي بود كه مجتهد و متخلق به اخلاق و صاحب مقام ولايي باشد.
منبع:هفته نامه پنجره
/ن
قيام امام، با انبوهي از معجزات بزرگ و كرامتهاي الهي چنان ما را شگفتزده كرد كه قابل وصف نيست. در اوان بلوغ و نوجواني با ابرمردي مواجه شديم كه در نور كلامش حقيقت نبوت و ولايت مي درخشيد؛ پيرمردي كه پشت ترس را به خاك ماليده بود.
خورشيد لقاء از لابهلاي جلال و جبروت نگاهش موج مي زد و ما در دست هاي توكل او شكوفا مي شديم. دوران دفاع مقدس فرصت بينظيري بود براي تزكيه جان هاي مشتاق ملاقات حقتعالي.
ميل به عالمان رباني و رجال روحاني براي تقرب هرچه بيشتر به خدا، سنت جاري آن زمان شده بود. نفسهايي كه نفوس را به سوي شهادت سوق مي دادند.
باري آن روزها در جبهه ها در ميان بعضي از جوانان جنوب تهران، كه حال و هواي جديتري به عبادت و بندگي داشتند، سخن از عالمي بود كه شهادت بعضي از دوستان شهيدشان را پيشبيني كرده بود. آنقدر از كلمات عجيب و غريب ايشان شنيده بودم كه باور آن ها برايم بسيار دشوار بود. بالاخره پيش از يكي از عمليات ها به مسجد امينالدوله رفتم تا شايد در پيشاني من هم نور شهادت را ببيند. اما آن شب به مسجد نيامد.
اولين ملاقات
به ياد دارم يك بار در مشهد مقدس با عده قليلي از جوانان به ديدار ايشان در هتلي كه اقامت داشتند رفتيم و با ايشان موفق به اقامه نماز جماعت شديم. تمام صحبتهايي كه با دوستان در بين راه داشتيم و حتي فكري كه در نماز به ذهنم آمده بود، مجموعا 10 مطلب مي شدند كه ايشان بين دو نماز به تمام آن ها مو به مو اشاره كردند و سئوالات را به احسن وجه پاسخ دادند. فوران اين كرامت ها باعث شده بود كه گاهي سئوالهايمان را مطرح نكنيم؛ صبر كنيم تا خود ايشان بيمقدمه جواب بدهند. از اين قبيل موارد فراوان بود. اما از هر كسي كه بپرسيد، قطعا حاضر نخواهد شد چيز زيادي براي شما بگويد. چون يا سخن ايشان متضمن تعريف و تمجيد و تشويق شخص بود، كه ممكن است بيان آن موجب ريا شود و يا شاهد تنبيه و توبيخ بود كه گفتن آن چه بسا موجب سرشكستگي طرف باشد.
توسل
توسلات ايشان زبانزد خاص و عام بود. بهويژه آن كه ايشان بر اثر مكاشفه اي كه داشتند و در طي آن به ملاقات امام حسين عليهالسلام نائل آمده بودند، به توسل حضرت علياصغر عليهالسلام سفارش شده بودند. لذا روضه حضرت علياصغر عليهالسلام شاخصه مسجد امينالدوله و ساير محافل ايشان بود.
به ياد دارم كه يك نوبت در مسجد ايشان براي اداي نذرشان پنج روز پشت سر هم روضه حضرت علياصغر عليهالسلام خواندم. البته آن مسجد سابقه 40 روز پشت سر هم توسل به حضرت علياصغر عليهالسلام را هم داشت.
ملاقات
ذكر
البته كساني كه به توصيه ايشان عمل كردند، حتما جواب گرفتهاند.(انشاءا...)
نماز شب
از بزرگترين سفارش هاي مكرر و پيدرپي ايشان امر به حضور در نماز جماعات، آن هم به صورت كامل و از ابتداي ركعت اول بود. حتي اقتداي نماز ظهر به عصر و مغرب به عشاء را ضعف عمده نمازگزار مي دانستند.
البته پر واضح است كه سفارش اكيد ايشان به نماز شب و شبزندهداري مطلبي بود كه كمتر از قلم مي افتاد. بلكه منبري از ايشان ياد ندارم كه در آن سفارش به نماز شب نشده باشد.
اميدوارم به اين چند مورد بسنده كنيد و توصيه مي كنم در اين زمينه به جناب حجتالاسلام و المسلمين جاودان مراجعه كنيد.
چند نكته
2 اين كه بنده ايشان را بهعنوان استاد حسن خطاب قرار دادهام، به دليل شأن كلي ايشان است. نه اين كه بنده لياقت شاگردي ايشان را داشته باشم.
ماهم يك مستمع بوديم؛ آن هم موقتي و گذرا، كه گاهي از سرچشمه گواراي محبت ها و معارف ايشان چند جرعه نوشيديم.
3 متأسفانه گاهي ديده مي شود كه بعضي، عقده هاي حقارت خويش را با انتساب خود به بزرگان از علما خالي مي كنند. آگاه باشيم كه اينگونه تفاخرها از دسيسه هاي شيطان و مكائد نفس است.
4 شايد بزرگترين توصيه ايشان توصيه به حضور در محضر استاد اخلاقي بود كه مجتهد و متخلق به اخلاق و صاحب مقام ولايي باشد.
منبع:هفته نامه پنجره
/ن