متفکرین مسلمان و تثلیث مسیحی (1)

اين نوشتار، گزارش گونه‌اي است از آراء و نقدهاي برخي از متفكران اسلامي در مورد «تثليث مسيحي» . البته عمده تمركز بر روي آراء متفكرين شيعه بوده و نيم نگاهي نیز به آراء برخي متفكرين معتزله و اشاعره شده است....
يکشنبه، 17 مرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
متفکرین مسلمان و تثلیث مسیحی (1)
متفکرین مسلمان و تثلیث مسیحی (1)
متفکرین مسلمان و تثلیث مسیحی (1)

نویسنده : مهدی سرو چراغی
منبع : راسخون




سرآغاز

اين نوشتار، گزارش گونه‌اي است از آراء و نقدهاي برخي از متفكران اسلامي در مورد «تثليث مسيحي» . البته عمده تمركز بر روي آراء متفكرين شيعه بوده و نيم نگاهي نیز به آراء برخي متفكرين معتزله و اشاعره شده است. در ضمن گزارش، پاسخ‌ها و دفاعيه‌هاي متكلمين مسيحي نيز آمده و متقابلا نقدهاي متفكرين اسلامي به آن پاسخ‌ها بيان شده است. و بالاخره در پايان، خلاصه و دسته‌بندي‌اي از اشكالات و نقدها را آورده و به بررسي و ارزيابي آنها پرداخته‌ايم.
اين نگارنده سالهاست كه علاقه به مطالعه و شناخت الهيات مسيحي داشته و بنا به دلائلي- كه اجمالا در مقدمه خواهد آمد- تثليث را موضوع مناسبي براي بررسي يافته است. زمينه اين مطالعه نهايتا در كلاس جناب دكتر كرباسی زاده – در درس «تاريخ فلسفه غرب در قرون وسطي»- و نيز جناب دكتر سليماني اردستاني – در درس «الهيات مسيحي» - فراهم شد. و از آنجا كه تثليث از اركان تفكر مسيحيت است و فهم آن متوقف بر فهم منظومه فكري- الهياتي مسيحيت است، باب ورود به مطالعه ساير آموزه‌هاي بنيادين مسيحيت باز شد و بموازات بررسي تثليث، دورنمائي از اين آموزه‌ها نيز برايم حاصل شد كه البته اساتيد بزرگوار جناب حجه الاسلام و المسلمين دكتر عبدالرحيم سليماني اردستاني و جناب دكتر كرباسي زاده در اين زمينه، نقش بسزائي داشتند، كه از زحمات و راهنمائي‌هاي ايشان تقدير و تشكر مي‌نمايم.

مقدمه

بی تردید يكي از واقعيت‌هاي جدي و تاثير گذار جوامع بشري، پدیده «اديان»می باشد . اديان مختلف، عليرغم تفاوت‌هاي جوهري و ظاهري، غالبا در اين اصل مشترك‌‌اند که در پي رفع نياز فطري بشر به دين و گشودن راه رستگاري و سعادت مي‌باشند. در بين اديان موجود، سه دين بزرگ اسلامِ، مسيحيت و يهوديت بعنوان اديان ابراهيمي از اهميت ويژه اي برخوردارند. و با وجود نقاط مشترك اعتقادي و حتي عبادي‌اي كه در اين سه دين وجود دارد، هر كدام داعيه حقانيت داشته و با ضميمه نفي تكثر گرائي در حقانيت، اديان ديگر را باطل يا منسوخ مي‌شمارد.
(1) از طرفي هر گروه از مناديان اين سه دين، دعوت به سعادت ابدي(خلود در بهشت) مي‌كنند و عدم پيروي و انكار دین خود را موجب شقاوت ابدی (خلود در جهنم )می دانند .لذاست که براحتی نمی توان اين ادعاها را ناديده گرفت و بايد در جستجوي دين حق، به تحقيق و بررسي اديان مذكور بپردازيم.(2)
البته ممكن است براي بسياري از متدينين به اين اديان، هيچگاه احتمال حقانيت دو دين ديگر مطرح نگردد، و لذا انگيزه‌اي براي تحقيق پيرامون اين اديان نداشته باشند. كه شايد بتوان از جمله علل اين امر، به چند مورد اشاره نمود:
1) عدم رسيدن پيام و يا داعيه حقانيت اديان ديگر به اين افراد.
2) آشنا بودن با اين اديان، منتهي از طريق واسطه‌هائي غير امين، كه در واقعيات اين اديان دخل و تصرف نموده و صورت تحريف شده وقاعدة غير قابل قبول اين اديان را گزارش مي‌كنند.
3) بزرگ شدن در محيط‌هائي كه از كودكي القاء حقانيت دين خود در آن مي شده و بقدري اين القائات بر فضاي فكري اين افراد سيطره داشته كه حتي احتمال حقانيت ساير اديان نيز به ذهن آنها خطور نمي‌كرده و چه بسا خود تبديل به يكي از مبلغين دين خود و منتقدين اديان ديگر مي‌شده‌اند.
در كنار اين گروه، دسته ديگري از دينداران مي‌باشند كه – معمولا بخاطر نبودن عوامل مذكور- متوجه «احتمال حقانيت» اديان ديگر شده و به دنبال آن در معتقدات ديني خود ترديد مي‌كنند و از آنجائيکه هر كدام از اين اديان، داعيه تامين سعادت ابدي و نيز دفع شقاوت ابدي را دارند، در پي تحقيق برآمده و چه بسا اين مسأله تبديل به اساسي‌ترين مساله زندگي‌شان گردد و مدت‌ها رنج مطالعه و تحقيق را بر خود تحميل كنند.

راه هاي شناخت

كسي كه درصدد تحقيق پيرامون حقانيت اديان بر مي آيد، ابتدا با اين سوال روبرو می شود كه با توجه به تعدد اديان، از چه راهي مي‌توان دين حق را شناخت:
- آيا بايد تمام آموزه‌هاي اديان بررسي و سپس با هم مقايسه گردد؟
- يا وضعيت پيروان هر كدام از اين اديان و تاثير اديان مذكور در متدينين و جوامع آنها، مورد مطالعه قرار گيرد؟
- يا مثلا به سراغ علماء هر دين رفته و ببينيم منطق يا توانائي‌هاي معنوي و كرامات كدام گروه بيشتر است؟
- يا اينكه مسائل بنيادين هر ديني را بررسي و ارزيابي كنيم؟
- و يا ...
بنظر مي‌رسد ، تنها راهي كه براي عموم مي توان پيشنهاد نمود « بررسی مسائل بنیادین ادیان » می باشد . زیرا به نتیجه رسیدن گزینه های دیگر – صرفنظر از مشکلات معرفتی آنها – از حد توان عموم مردم خارج است و بايد توسط گروه‌هاي كارشناسي در بازه زماني طولاني صورت گيرد.

ابزار شناخت

در اين مرحله، سوال مهم ديگري رخ مي‌نماياند و آن اينكه قضاوت راجع به مسائل بنيادين، در صلاحيت كدام يك از ابزارهاي شناختي بشر مي‌باشد.
توضيح اينكه، انسان داراي چند نوع ابزار شناختي است كه مي‌توان آنها را در چهار دسته گنجاند:
1) عقل
2) حس و تجربه
3) نقل
4) كشف و شهود
كه متناسب با هر كدام ، نوعي شناخت بقرار زير حاصل مي‌شود:
1) شناخت عقلي و فلسفي
2) شناخت تجربي
3) شناخت نقلي و تعبدي
4) شناخت عرفاني(3)
عليرغم وجود اختلاف نظر مكاتب فكري مختلف در اين زمينه، ديدگاه مورد قبول اين است كه تنها ابزاري كه در شروع، صلاحيت ارزيابي مسائل بنيادين اعتقادي را دارد، «ابزار عقل» مي‌باشد.(4)
بله، پس از حل برخي مسائل بنيادين، و از جمله اثبات حجيت نقل- توسط عقل- مي‌توان سایر آموزه های ادیان را كه عقل معمول بشري از درك آنها عاجز است، به مدد نقل معتبر حاصل نمود، و با طي اين طريق و عمل به دستورات معتبر دين حق، به مراتبي از كشف و شهود رسيد و يافته‌هاي عقلي و نقلي را شهودا ادراك نمود.(5) ولي بهرحال نبايد فراموش نمود كه تنها روزنه امن براي ورود به مباحث بنيادين اعتقادي، عقل مي‌باشد. آنهم با استدلال‌هاي مبتني بر بديهيات اوليه كه مورد قبول تمام افراد بشر، با هر آئين و مسلكي است.
تثليت ، يكي از بنيادي ترين اعتقادات مسيحيت
عليرغم اينكه «توحيد» يكي از اعتقادات جدي و بنيادين مسيحيان است(6) ، بگونه‌اي كه بهيچوجه حاضر نيستند خود را از زمره موحدين بيرون بدانند (7) ،شاهد آموزه مهم ديگري در بين مسيحيان، بنام«تثليث» مي‌باشيم كه بظاهر با «توحيد»منافات دارد. اين آموزه تقريبا بين تمام فرقه‌هاي اصلي مسيحي- حتي پروتستانها – از مقبوليت تام و اهميت ويژه‌اي برخودار مي‌باشد.(8) اهميت اين آموزه تا حدي است كه در قطعنامه معروف«شوراي نيقيه» (قانون نيقاوي) در مورد منكرين الوهيت حضرت عيسي (ع)- كه يكي از اركان تثليث بشمار مي‌رود – اينگونه آمده است: «لعنت باد بر كسانيكه مي‌گويند زماني بود كه او[عيسی]وجود نداشت و يا اينكه پيش از آنكه وجود يابد نبود، يا آنكه از نيستي بوجود آمد و بر كساني كه اقرار مي‌كنند وي از ذات يا جنس ديگري است و ...(9)»
و البته با توجه به جوهره اصلي مسيحيت، اين جايگاه و اهميت ويژه براي تثليث، چندان نيز دور از ذهن نيست؛ اساس مسيحيت بر پايه ايمان به بشارتي است كه مسيح براي نجات بشر آورده است. اين نجات از جانب«خدا»و توسط«عيسي مسيح» آورده شده و عمل آمرزش و تطهير نفس از گناه، پس از عروج عيسي، بوسيله «روح القدس» ادامه مي‌يابد.(10) بدين ترتيب تثليث بگونه‌اي با اساس مسيحيت گره مي‌خورد كه عليرغم تمام انتقادات و اشكالاتي كه مخصوصاً از طرف مسلمانان به آن گرفته شده، همچنان منزلت خود را نزد مسيحيان حفظ نموده است.
از آنچه گذشت مي‌توان براحتي اين نتيجه را گرفت كه كسي كه در جستجوي دين حق، با مسيحيت مواجه مي‌شود چاره اي جز بررسي اين آموزه مهم و اساسي ندارد، و تأييد و رد اين آموزه توسط عقل، نقش تعيين كننده‌اي در قضاوت او در مسيحيت خواهد داشت.
در اينجا مناسب است مطالب گذشته را اينگونه صورت بندي نمائيم :
1) ما شاهد ادياني هستيم كه وعده سعادت ابدي- در صورت تبعيت از آن اديان – و انذار ازشقاوت ابدي- در صورت عدم پيروري از ان آديان - را مطرح مي‌كنند.
2) قائل به تكثر گرائي در حقانيت نيستيم؛ لذا فقط يك دين مي‌تواند حق باشد.
3) بنابراين براي رسيدن به سعادت ابدي و دفع شقاوت ابدي، در قدم اول بايد حقانيت اديان مدعي را بررسي كنيم. (زیرا انسان فطرتا بدنبال كسب منافع و دفع مضار مي‌باشد.)
4) تنها راهي كه براي شروع بررسي اديان موجه بنظر مي‌رسد، بررسي مسائل بنيادين اديان است.
5) صلاحيت بررسي صدق و كذب و توجيه مسائل بنيادين اديان را تنها و تنها«عقل» دارا مي‌باشد، آنهم با استدلال هاي مبتني بر بديهيات اوليه.
6) يكي از بنيادي ترين مسائل اديان توحيدي، «توحيد» مي‌باشد.
7) «تثليث» از مسائل بنيادين مسيحيت است كه بظاهر با توحيد ناسازگار است.
8) نتيجه اينكه: براي بررسي مسيحيت و حقانيت آن، يكي از اولين مسائلي كه بايد مورد بررسي قرار گيرد«تثليث مسيحي»است.
و شايد يكي از عللي كه موجب شده متفكرين مسلمان، نقدهاي فراواني بر تثليث وارد كنند، همين مطلب بوده. در اين نوشتار سعي شده گزارش اجمال گونه از اين اشكالات و نيز پاسخ‌هاي متفكرين مسيحي به اشكالات مذكور آورده شود، بگونه‌اي كه فضاي كلي رد و ايرادها روشن گردد و بتوان به قضاوتي منطقي در اين مورد برسيم.
تاريخچه تثليث (11)
پس از حضرت مسيح، جامعه مسيحيت تا اوائل قرن چهارم، با دو مشكل اساسي مواجه بود:
اولين مشكل، وجود آزارها و شكنجه‌ها و محدوديت‌هائي بود كه از طرف امپراطوري روم بر مسيحيان وارد مي‌شد. اين فشارها و شكنجه‌ها هر چند داراي فراز و نشيب بود ولي همواره ادامه داشت تا اينكه در اوائل قرن 4 م حوادث بگونه‌اي متفاوت رقم خورد؛
قسطنطين كه يكي از فرزندان باقيمانده امپراطور روم بود، پس از كنار زدن رقباي خود- بكمك مسيحيان(12)– و تحكيم تسلط خود بر روم غربي، «فرمان ميلان» مبني بر «تساهل مذهبي» را در سال 313 م اعلام کرد . او که مسیحیت را دارای قابلیت های زیادی برای تحکیم اقتدار خویش می دید ، حدود سال 324م ، ضمن اعلام آزادی مذهب در كل رم، خود را بطور قطع مسيحي خواند و اتباعش را به مسيحيت دعوت كرد.(13)
مشكل دوم جامعه مسيحيت كه بموازات فشارها و محدوديت‌هاي حكومت روم، جامعه مسيحيت را دچار ضعف و بحران مي‌نمود، اختلاف نظرهاي الهياتي راجع به ماهيت مسيح بود . ريشه اين نزاع‌ها به پولس(14) و آراء او بر مي‌گردد. با وارد شدن آراء پولس و به تبع او يوحنا، دو نظام الهياتي بين مسيحيان شكل گرفت كه در يك تفكر، عيسي داراي جنبه‌هاي بشري است و در تفكر ديگر او را موجودي الوهي مي‌بينيم.(15)
اين نزاع همچنان ادامه داشت تا اينكه در سال 318م به اوج خود رسيد ؛ كشيشي از شهر باوكاليس مصر بنام «آريوس» بر مخلوق بودن مسيح تاكيد كرد. تاثير گذاري سريع آراء او حتي بر روحانيون مسيحي، واكنش شديد اسقف شهر اسكندريه، الكساندر را بدنبال داشت؛ الكساندر بخلاف آريوس- كه قائل به همانندي مسيح با خدا و مخلوق بودن او بود- از «همذاتي» مسيح با خدا و الوهيت و غير مخلوق بودن او جانبداري مي‌نمود.
كليسا از نفي الوهيت مسيح، احساس خطر جدي مي‌نمود و بنياد مذهبي مسيحي را در معرض فروپاشي مي‌ديد. از سوئي ديگر، اين نزاع قسطنطين را نيز بسيار نگران كرده بود. زيرا او ضعف مسيحيت را موجب ضعف اقتدار و حكومت خود مي‌دانست. لذا با دعوت همه اسقف‌ها به نيقيه نخستين شوراي عمومي كليسا را در سال 325 م تشكيل داد. اين شورا با رياست عاليه خود او تشكيل جلسه داد و پس از بحث‌ها و گفتگو‌هاي علماي مسيحي، نهايتا راي شورا بنفع الكساندر رقم خورد و الهيات پولسي در قالب «اعتقاد نامه نيقيه» مطرح گرديد (16) كه در آن همذاتي مسيح با خدا تصريح شده بود:
«ما به خدائي يگانه معتقديم، به پدر قادر مطلق، آفريننده همه چزهاي آشكار و نهان، و به يك خداوندگار، به عيسي مسيح، پسر خدا، بوجود آمده...نه آفريده، همذات با پدر... كه بخاطر ما مردم و بخاطر نجات ما فرود آمده، مجسم شده، بشر گشته، ...»(17)
اين اعتقاد نامه به اين صورت و بدين سرعت در اثر فشار امپراطور بتصويب رسيد. چرا كه او مي‌خواست هر چه زودتر، كشمكش پايان يابد و صلح و آرامش در كليساها برقرار گردد. (18)
در اين شورا دومين ركن از اركان تثليث (الوهيت مسيح) شكل گرفت ولي درباره ركن سوم آن(الوهيت روح القدس) بحثي بميان نيامد و صرفا به ايمان به روح القدس بسنده شد. پس از گذشت چند دهه، اين بحث نيز در قالب «هم جوهر بودن روح القدس با خدا و مسيح»توسط آتاناسيوس مطرح گرديد. كه بنوبه خود بهانه‌اي شد براي تشكيل شوراي عمومي قسطنطنيه در سال 381م. در اين شورا، بر الوهيت و هم جوهري روح القدس با ذات الهي، تاكيد شد و اعتقاد به اينكه مسيح يا روح القدس، تابع پدر يا در مرتبه وجودي پائين‌تري قرار دارند، بدعت شمرده شد.(19)
و بدين ترتيب «تثليث مسيحي» شكل نهائي و رسمي خود را در سال 381 م پيدا نمود و تاكنون از معتقدات رسمي و مهم كليسا بشمار می رفته است .
مطلبي كه پس از بيان تاريخچه تثليث، از ذكر آن ناگزيريم و براي بررسي آموزه تثليث بايد به آن بپردازيم، آشنائي با محتوا و مفهوم اين آموزه است، كه فصل آينده به آن مي‌ پردازد.

تقريرهاي تثليث

ابتدا براي روشن‌تر شدن منظور متفكران مسيحي از تثليث، چند مورد از تقريرهاي آنان را آورده سپس به نقدهای متفكرين مسلمان بر تثليث خواهيم پرداخت:
در كتاب تعليمات ديني كليساي كاتوليك اينگونه آمده است:
«تثليث واحد است. ما به سه خدا اعتراف نمي‌كنيم؛ بلكه به خداي واحد در سه اقنوم :«تثليثي كه از نظر جوهر واحد است.» (شوراي قسطنطنيه)پس اقانيم ثلاثه در يك الوهيت سهيم نيستند؛ بلكه هر يك از آنها كامل خدا هستند: «پدر همان پسر است و پسر همان پدر است و پدر و پسر همان روح القدس هستند؛ يعني از نظر سرشت و طبيعت يك خدا هستند.»(شوراي تولدو). «هر يك از اقانيم ثلاثه، همين حقيقت، يعني جوهر و ذات و سرشت الاهي هستند.»(شوراي لاتران.)(20)
همچنين آمده است:
«اقانيم ثلاثه واقعا از هم متمايز هستند: «خدا يگانه است اما تنها نيست. پدر، پسر و روح القدس صرف نام‌هائي نيستند كه به كيفيت‌هاي وجود الهي دلالت كنند؛ زيرا آنها واقعا متمايز از همديگرند. نه پسر پدر است و نه پدر پسر و نه روح القدس پدر يا پسر است.»(شوراي تولدو)آنها از نظر منشأ با هم تفاوت دارند:«اين پدراست كه متولد مي‌كند، اين پسر است كه متولد مي‌شود و اين روح القدس است كه صادر مي‌شود.»(شوراي لاتران). وحدت الهي سه گانه است.»(21)
در مقابل عبارات بالا، توماس ميشل- از متكلمين معاصر مسيحي – اينگونه مي‌گويد:
«دريافت ما از طبيعت واحد خداي سه گانه چنين است: به خداي واحدي ايمان داريم كه طبيعت او بر سه صفت استوار است. خداي يكتا خود را بعنوان آفريدگار توانا و مولاي حيات، آشكار مي‌سازد، مسيحيان او را «پدر»يا «پدر ما»مي‌خوانند. همو پيام يا كلمه ازلي خود را در عيساي انسان براي ما متجلي ساخت. نيز وي داراي وجودي فعال و حياتبخش در مخلوقات است. (مسيحيان اين وجود را «روح القدس»مي‌نامند.) مسيحيان مانند مسلمانان معتقدند كه صفات خدا متعدد است : ولي بعقيده آنان، سه صفت از صفات بيشمار خداوند،مثل خود او ، ازلی و همراه با ذات او و ضروری هستند . صفات مذکور عبارتند از : طبیعت ذاتی و متعالی خدا (پدر) ،كلمه خدا كه در عيساي انسان مجسم گرديد، و وجود حيات بخش خدا در مخلوقات. اين صفات ازلي هستند؛ زيرا در ذات خدا دگرگوني راه ندارد و ذات او پيوسته ثابت است. همچنين اين صفات با ذات خدا هستند و صفات خارجي نيستند كه به وي منضم شده باشند، يا اموري ظاهري كه ما افراد بشر ، آنها را براي خدا وضع كرده باشيم. سرانجام اينكه صفات ياد شده ضروري هستند و نمی توان هیچکدام از آنها را انکار کرد یا از خدا جدا نمود ؛ خدا خودش را اينگونه در كتاب مقدس نشان داده است.»(22)
هنري تيسن از متكلمين پروتستان مسيحي در مورد تثليث اينگونه مي‌گويد:
«در ذات واحد الاهي، سه اقنوم وجود دارد. هر چند در جهان، مثال كاملي در مورد تثليث اقدس وجود ندارد ولي عقل انسان در اين مورد، نمونه خوبي است. عقل انسان مي‌تواند با خودش مشورت كند و در عين حال مي‌تواند در مورد نتايج حاصله نظر بدهد و اين مثال خوبي در مورد تثليث اقدس است.(23) »
همو در جايي ديگر ابتدا برداشتي انحرافي از تثليث را بيان مي‌نمايد:
«اعتقاد به تثليث اقدس از اعتقاد به وجود سه خدا و همچنين اعتقاد پيروان سابليوس، بايد جدا شود، اعتقاد به وجود سه خدا عبارتست از قبول كردن سه خداي جدا از يكديگر. پيروان اين عقيده معتقدند كه اين سه خدا داراي هدف و تلاش واحد مي‌باشند . در حالي كه عقيده صحيح اين است كه خدا، هم در ذات و هم در هدف و تلاش واحد مي‌باشد؛ يعني خدا ذاتا يكي است.
پيروان سابليوس معتقدند كه خداي واحد در تثليث تجلي كرده است؛ ولي ذاتاً داراي تثليث نمي‌باشد. ... بدين طريق آنها به تثليث ظاهري اعتقاد دارند نه تثليثي كه ذاتاً در خدا وجود دارد براي روشن شدن عقيده آنها مي‌توان گفت كه همان طوري كه يك شخص مي‌تواند هنر پيشه و معلم و دوست باشد، يا اينكه هم پدر باشد و هم پسر و هم برادر، در مورد خدا هم ظهور خدا بعنوان پسر و روح القدس، ظاهري است نه يك حقيقت ذاتي. اين اعتقاد در واقع بمنزله انكار تثليث اقدس مي باشد؛ زيرا تثليث را يك امر ظاهري مي‌داند كه خدا به آن صورت جلوه كرده است.»(24)
سپس در جاي ديگر اصطلاح تثليث را در الهيات مسيحي اينگونه شرح مي دهد:
«در الهيات مسيحي، اصطلاح «تثليث اقدس»به اين معناست كه در خداي واحد سه شخصيت يا اقنوم مشخص وجود دارد كه هم ذات بوده، بنام پدر و پسر و روح القدس معروف اند . ما خداي واحد را كه داراي سه اقنون مي‌باشد را عبادت مي‌كنيم . اعتقاد آتاناسيوس [نيقيه]اين اعتقاد را به اين صورت بيان مي كند: «ما خداي واحد را كه داراي تثليث مي باشد و تثليث را كه داراي وحدت مي باشد، عبادت می کنیم . اقانيم ثلاثه از يكديگر متمايز هستند ولي ذات الهي را قابل تقسيم نمي‌دانيم. اين سه اقنوم با يكديگر داراي ابديت و تساوي همانند مي‌باشند؛ بطوريكه ما وحدانيت كامل را در تثليث و تثليث كامل را در وحدانيت عبادت مي‌كنيم.»(25)
همچنين مي گويد:
«وحدانيت الهي با تثليث وي تضادي ندارد؛ زيرا وحدانيت مانند يك ، عدد واحد بسيط نيست. در وحدانيت خدا در عين حال كه معتقد به يكي بودن او هستيم، وجود اقانيم ثلاثه در خداي واحد را قبول داريم. اعتقاد ما اين است كه در ذات الهي، در عين وحدت تثليث هم وجود دارد.»(26)
حدّاد – يكي از محققان مسيحي كه در وادي وحدت اديان تلاش مي‌كند- در پاسخ به اشكال برخي به تثليث، اينگونه مي گويد:
«بله از وجه واحد، سه تا يكي نمي‌شود و واحد ، سه نمي‌شود . اما از وجوه مختلف ، امكانش هست. پس نصارا جوهر خدا يا طبيعت الهي او را يكي مي‌دانند و اقانيم ذاتي را سه تا و اين به آن معنا نيست كه سه را واحد و واحد را سه قرار داده اند. (27) »
ميلر در تفسير انجيل يوحنا مي‌گويد:
«بنا به گفته علماي علوم الهي، در ذات يگانه خدا سه اقنون است: «پدر»و «پسر»كه كلمه خداست و «روح القدس». اين سه يك خداي واحد مي‌باشد. اصل و ذات آنها يكي است، در قدرت و جلال مساوي مي‌باشند.»(28)
مونتگمري وات در توضيح تثليث با اشاره به موحد بودن مسيحيان مي گويد:
«مسيحيان همچنين به يگانگي خدا اعتقاد دارند. يكي از اعتقاد نامه‌هاي عمده آنها، يعني اعتقاد نامه نيقيه، با اين كلمات شروع مي شود: «من به يك خدا اعتقاد دارم.» اما در عين حال آنها اعتقاد دارند كه خدا بگونه‌اي سه گانه است. آموزه تثليث ظريف و پيچيده است و مسيحيان معمولي بايد آنرا بدون اينكه بتوانند کاملاٌ توضیح دهند ، بپذیرند . فرمول انگلیسی آن این است: « یک ذات و سه شخص » وجود دارند . »
سپس مي‌گويد كه منظور از كلمه «Person» (شخص)همان «Hyppostasis»يا «اقنوم» است.»(29)
همچنين توماس آكوئيني از برجسته‌ترين متفكرين در قرون وسطاي مسيحي، در رد دلايل برخي از مسلمانان در مخالفت با تثليث مي گويد:
«اين سه شخص از لحاظ ذات، تعدد ندارند... نمي تئان در سه شخص الهي، سه الوهيت را كه به لحاظ عدد متفاوتند ديد. بلكه لزوما يك خداي بسيط را مي توان ديد؛ چون جوهر كلمه و محبت [يعني روح القدس] در خدا متفاوت از جوهر خدا نیست. ما به سه خدا اقرار نمي‌كنيم بلكه خداوند در سه شخص، واحد و بسيط است.»(30)
ادامه دارد ...

پی نوشت ها :

1.بديهي است اگر قائل به تكثر گرائي در حقانيت باشيم، امكان حقانيت هر سه دين درکنار هم وجود دارد.
2.هر چند احتمال حقانيت اديان مذكور ضعيف باشد ولي چون ميزان محتمل (سعادت ابدي و شقاوت ابدي) بالاست، ارزش تحقيق در مورد آنها، زياد مي‌گردد.
3.مصباح يزدي، آموزش عقايد، ج1، درس 4.
4.از جمله اشكالاتي كه به شناخت‌هاي ديگر وارد است ازاين قرار مي‌باشد:
شناخت تجربي با توجه به محدوديت حس، منحصر به قلمرو محسوسات است و از قضاوت در مورد ماوراء محسوسات- نفيا و اثباتا- عاجز است. نيز شناخت تعبدي، مبتني بر اثبات حقانيت منبع است. كه در اديان اين منبع«وجود خداوند» است كه باید آنرا اثبات نمود. همچنين شناخت عرفاني نيز بنوبه خود با مشكلاتي روبه روست؛ حصول كشف و شهود براي عامه مردم، نادر است. و اساسا كشف و شهود متوقف است بر اثبات حقانيت يك دين و عمل به دستورات آن در طول ساليان متمادي، مضافا اينكه این كشف و شهودها و نيز تشخيص منشاء كشف و شهود، غالبا بسيار مشكل و خطا آلود است.
لذا تنها راهي كه براي عموم مردم باقي مي‌ماند، شناخت عقلي مي‌باشد. (ر.ک.آموزش عقايد ، ج 1، درس 4)
5.همان، ج1، ص 57.
6.توماس ميشل، كلام مسيحي ، ص 72.
7.علاوه بر اينكه در عهد قديم (خروج، 20: 3-5 ؛ تثنيه ، 5: 7-9)و عهد جديد (يوحنا، 17: 3، مرقس، 12: 29 و ...)بر توحيد بشدت تاكيد شده، اين اصل نزد پيروان مسيحيت اصلي قطعي بوده و عالمان مسيحي در طول تاريخ بر اين اصل تاكيد كرده و بر آن اقامه برهان نموده‌اند:
یوحنای دمشقی می گوید :«کسانی که به کتاب مقدس اعتقاد دارند ، در وحدانیت خدا شک نمی کنند .» (المئه مقاله فی الایمان الارثوذکسی ،ص 61) اوبرای اثبات توحید ، اینگونه استدلال می کند : « از آنجا که خدا در همه صفاتش کامل است ، پس کثرت بر دار نیست ... و نیز اگر دو خدا جهان را اداره کنند ، جهان فاسد و منحل می شود .» (همان ) (نقل از درسنامه ادیان ابراهیمی ،ص183,184)
آگوستین (م 430-354) که از نظریه پردازان بزرگ مسیحی در موضوع تثلیث است ، مهمترین صفت خدا را «وحدت» میداند.واو راتنها موجودی می داند که واقعا هست وشایسته است به او «وجود» گفته شود .(محمد ایلخانی ، تاریخ فلسفه در قرون وسطی و رنسانس ، ص96,97)
همچنین توماس میشل – ازکشیشان مسیحی معاصر – اینگونه می گوید : « یکی از اعتقادات اساسی مسیحیان ، ایمان به خدای یکتاست. درک یگانگی خداوند در مسیحیت ، اهمیت زیادی دارد و هر تفسیری از سه گانگی ذات خدا که وحدانیت او را مخدوش کند ، از نظر ایمان مسیحی مردود است . (توماس میشل ، کلام مسیحی ، ترجمه حسین توفیقی ،ص72)
8.البته نظريه تثليث پس از دوران اصلاحگري دچار فراز و نشيب‌هائي گرديد. بعنوان نمونه نهضت‌هاي متعددي از جمله نهضت ضد تثليث در برخي كشورهاي اروپائي بوجود آمد . و پس از عصر روشنگري، آئين تورع، دئيسم و تجربه گرائي، تثليث را آموزه‌اي غير موجه و نامعقول معرفي كردند. نيز ظهور جريان نقد کتاب مقدس، موجب مناقشه در تثليث نيز گرديد . (محمد ايلخاني، دانشنامه جهان اسلام، تثليث، ص 484)ولي بهرحال اين آموزه همواره جایگاه خود را در بين كليسا و جريان هاي غالب مسيحيت حفظ نمود.
9.از جمله اينكه مردي اسپانيائي موسوم به ميكائيل سروتوس كه پیشواي فرقه «اونيتاريانيسم» بود، در شهر ژنو محكوم به كفر و الحاد شد. او پس مطالعه دقيق صحف عهد جديد ، و عدم مشاهده تثليث در آن، معتقد شد كه اين عقيده كفر محض و باطل است و رساله اي بنام «درباره خطاهاي تثليث» در سال م 1531 منتشر ساخت. و عليرغم انتظارش، حتي پروتستان ها نيز از حركت او استقابل نكردند، بلكه مدتی تحت تعقيب و متواري بود تا اينكه نهايتا در سال م 1553 در ژنو او را زنده در آتش سوزاندند . (جان ناس، تاريخ جامع اديان، ص 681,680)
10. دانشنامه جهان اسلام ، تثليث، ص 481.
11.درباره تاريخچه و ريشه‌هاي تثليث و آموزه‌هاي مرتبط با آن ، بحث‌هاي زيادي صورت گرفته است. مخصوصا برخي دانشمندان غربي، با مطالعات تطبيقي خود متوجه شباهت هاي عجيبي بين اين عقايد و برخي آموزه‌هاي اديان هندي شده اند. همچنين در برخي از باورهاي بت پرستان در مورد خدايانشان- مانند ميترا، تموز، ادونيس و اوزيريس- تعابيري بسيار شبيه به تعابير مسيحيان از مسيح يافت مي شود.(آشنايي با اديان بزرگ، ص 173- 169)اين نظريات مويدي است براي آيه شريفه ذيل كه: «و قالت النصاري المسيح ابن الله ذلك قولهم بافواههم. يضاهئون قول الذين كفروا من قبل.»( و مسيحيان گفتند كه مسيح پسر خداست . اين صرفا سخني است كه بر زبانهايشان جاري مي‌كنند [و واقغعيت و صحت ندارد] اين گفتار شبيه قول كفار قبل ايشان است. ) (توبه/30)
ولي بهر حال در اين تاريخچه مختصر، به اين ريشه ها نمي پردازيم و صرفا ردپاي تثليث را تا شواري نيقيه (سال 325م) دنبال مي‌نمائيم.
12.او در سال 312 م در يكي از جنگ‌ها، ناگهان ادعا مي كند كه در خواب صدائي مي‌شنود كه به او امر مي‌كند روي سپرهاي سربازانش، علامت و نشانه مسيح را بگذارد . او در پي اين ادعا، با كمك مسيحيان و پيروان ميترا- كه زير صليب نورميترائي سالها جنگيده بودند- توانست در جنگ پيروز شود و فرمانرواي مسلم مغرب گردد.(ويل دورانت ، تاريخ تمدن، ج3، ص 764)
13.ويل دورانت بر اساس شواهد وقرائن متعددي كه مي‌آورد، ادعا مي‌كند كه اين تغيير مذهب يك مانور خردمندانه سياسي بود تا يك عمل ناشي از اعتقاد مذهبي.(همان، ص 766و765)
14.تأثير پولس در اين نظام بقدري مشهود است كه محققين او را در كنار عيسي مسيح، موسس دوم مسيحيت مي‌شمارند. (سليماني اردستاني، پسر خدا در عهدين و قرآن، ص 129)
15.اين دو گانگي در اناجيل اربعه نيز كاملا مشهود است . (پسر خدا در عهدين و قرآن، ص108-103)
16.ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج3، ص 770.
17.همان
18.جان ناس، تاريخ جامع اديان، ص 635و 634.
19.دانشنامه جهان اسلام، محمد ايلخاني، تثلیث ، ص 482.
20.كتاب تعليمات ديني كليساي كاتوليك ccc.p.60 نقل از درآمدي بر الهيات تطبيقي اسلام و مسيحيت
21.همان.
22.توماس ميشل، كلام مسيحي، ص 76
23.هنري تيسن، الاهيات مسيحي، ترجمه ط.ميكائيليان، ص 96، نقل از درآمدي بر الهيات تطبيقي اسلام و مسيحيت . ص 126.
24.همان ص 88 از درآمدي بر الهيات تطبيقي اسلام و مسيحيت ص 127و 126.
25.همان ص 127.
26.همان (الهيات مسيحي)ص 87، نقل از درآمدي بر الهيات تطبيقي اسلام و مسيحيت ص 127.
27.حدّاد، الانجيل في القرآن، بي جا، بي چا، بي سا، ص 376. نقل از مواجهه قرآن با فرهنگ مسيحيت، اعظم پويا، ص 147.
28.ميلر، و.م. تفسير انجيل يوحنا ، ص 2، نقل از پسر خدا در عهدين و قرآن، عبدالرحيم سليماني اردستاني، ص 55.
29.Monogomery Watt, W:ISLAM AND CHRISTINITY TODAY, P. 49 . نقل از پسر خدا در عهدين و قرآن، ص 56و55.
30.توماس، رساله «نامه‌اي به گروه آواز خوانان انطاكيه» ص 131، نقل از : قرآن و كتاب مقدس. دنيزماسون. ترجمه فاطمه سادات تهامي، ص 136و135.





مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط