متفکرین مسلمان و تثلیث مسیحی (3)
منبع : راسخون
تثليث ؛ یک راز
در اينجا دو دسته توجيه در بين متفكرين مسيحي شكل ميگيرد:
1) تثليث امري خرد گريز است.
«منظور و مفهوم عبارت نامبرده (و كلمه خدا بود. آيه اول از انجيل يوحنا) اين است كه كلمه سهمي از ذات باري تعالي بوده فكر انسان قاصر از آن است كه بفهمد چنين چيزي، بدون اينكه قائل به ثنويت باشيم، چگونه امكان پذير است . ولي عقيده و ايمان كليساي مسيحي، از بدو تاسيس تاكنون اين بوده كه خدا يكي است و كلمه خدا داراي الوهيت می باشد و كلمه خداست.»(55)
«آيا لازم است تعليمي را كه اعلام شده و به آن صريحاً از سوي خدا وحي شده است، بخاطر عجز عقل ما از ادراك آن و سخت بودن فهم آن، ترك كنيم . شكي نيست كه برادران يهودي پاسخ مي دهند كه نه، هرگز؛ زيرا عقول ما انسانها نيروي محدودي دارد و در نتيجه از فهم و ادراك اسرار ديني درباره طبيعت خدا عاجز است. بر هيچ اسرائيلي كه کتاب مقدس، يعني عهد قديم را مطالعه دقيق ميكند، مخفي نيست كه در آن اعلاناتي الهي، غير از مساله تثليث يافت مي شود كه از جانب خدا وحي شدهاند، مانند قيامت بدن ها و زندگي ابدي و حضوري در همه جا در وقت واحد و ... ؛ اموري كه عقل انسان از فهم آن عاجز است؛ نه فقط بخاطر بالا بودن آنها، بلكه چون كلام كتاب مقدس درباره آنها غامض است و زبان بشري از توضيح اسرار آنها عاجز است، ولي آيا صحيح است يا شايسته يك اسرائيلي يا مسيحي هست كه بگويد از آنجا كه فهم اينها مشكل است، بايد آنها راكنار گذاشت و رها كنيم.»(56)
حتي سران شوراي نيقيه خود به مشكل بودن فهم تثليث اذعان ميكنند :
«آتاناسيوس، سركشيش فصيح و پرخاشگري كه الكساندر بعنوان شمشير الهيات خود آورده بود. اذعان كرد كه در نظر مجسم ساختن سه شخص متمايز در وجود يك خدا، اشکال دارد، ولي چنين دفاع كرد كه عقل بايد در برابر راز تثليث سر تعظيم فرود آورد.(57) »
2) تثليث امري خرد ستيز است.
«قضيه تجسد، قضيهاي است كه با عقل و منطق و حس و ماده و مصطلحات فلسفي تناقض دارد؛ ولي ما تصديق ميكنيم و ايمان داريم كه آن ممكن است . گرچه معقول نباشد.(58) »
نقد توجيه راز بودن تثليث
همانطور كه متكلمین مسيحي براي دفع اشكالات عقلي به تثليث، دو استراتژي جدا گانه را پيش گرفتند، در اينجا پاسخ متكلمين مسلمان به هر كدام از اين راهها ، جداگانه ذكر ميشود:
1- نقد عقل ستيز بودن تثليث
«درست است كه عالم ماوراء الطبيعت با امور مادی قابل سنجيدن نيست، ولي به اين معنا نيست كه حتي معيارهاي قطعي عقلي نيز در آنجا جاري نميباشد . بلكه يك سلسله قضاياي عقلي اي وجود دارند كه قابل مناقشه و جدل نميباشند و عالم ماده و ماوراء ماده نسبت به آنها مساوي هستند؛ از قبيل امتناع اجتماع و ارتفاع نقيضين و استحاله دور و تسلسل و نيزاحتياج ممكن به علت. »(59)
2- نقد عقل گريز بودن تثليث
تثليث در كتاب مقدس
«استدلال از طريق اناجيل رايج نيز مردود است زيرا آنها كتب آسماني نيستند. بلكه روش كتابت آنها دلالت مي كند كه آنها پس از رفعت مسيح (ع) – بزعم مسيحيان- پس از بصليب كشيده شدن تألیف شده اند . شاهد اين مطلب اينكه در آخر اناجيل اربعه ، كيفيت بصليب كشيده شدن و دفن و سپس عروج مسيح (ع) به آسمان آورده شده است.»(60)
ماراچي- نويسنده ايتاليائي سده هفدهم- از كتابي كه تحت عنوان «الجواب الصحيح لمن بدل دين المسيح»نوشته شده است توسط ابن تیمیه ، اينگونه گزارش مي كند:
«در جائي ابن تیمیه به استشهاد به كتاب مقدس براي تثليث اشكال ميكند؛ آنجائيكه از حضرت مسيح (ع) منقول است كه به حواريون ميگويد: مردمان را به نام پدر، پسر و روح القدس تعميد دهيد .
ابن تميمه ميگويد: اين عبارات صرفاً جهت تبرك است، بركتي كه خدا، پيامبرش و روح القدس دارند . و پيامبران و فرستادگان خدا را در اداي رسالتشان تأييد ميكند . حتي مثلاً شايد كسي به كسي بگويد كه: «دعاي خير فلان قديس بر تو باد. » در صورتيكه اعتقاد به الوهيت قديس ندارد. در قرآن نيز آمده كه: «يا أيها الذين آمنوا اطيعوا الله و أطيعوا الرسول و اولي الأمر منكم»(نساء/ 59)در صورتيكه هيچكس از اين آيه تثليث نمي فهمد.»(61)
حجه الاسلام و المسلمين سليماني اردستاني با ارجاع به دو دايره المعارف معتبر و معروف اينگونه مي گويد:
«دو دايره المعارف الياده و هستينگز در مدخل تثليث، وجود تثليث را هم در عهد قديم و هم جديد، انكار ميكنند. در اولي آمده است كه مفسران و عالمان الاهيات امروزي ، بالاتفاق ميگويند در عهد قديم آموزه تثليث يافت نمي شود و مواردي از اين كتاب، كه در گذشته براي اثبات بكار مي رفته، چنين دلالتي ندارد.(62)
اين مفسران و عالمان الاهيات همچنين همگي برآنند كه در عهد جديد، ذكر صريحي از تثليث نيامده و مواردي كه براي اثبات اين امر مورد استفاده قرار گرفته، چنين دلالتي ندارد.....(63)
در دومي آمده است كه آموزه تثليث مسيحي هرگز در عهد قديم يافت نمي شود و در عهد جديد نيز شكلي از اين آموزه، كه بعداً توسعه يافت ، حتي در نوشته هاي پولس و يوحنا ، يافت نمي شود.»(64)
سپس خود ايشان ميگوید :
«البته در بخشهائي از عهد جديد، يعني نوشتههاي پولس و يوحنا ، مسيح الوهيت دارد. بنابراين آنچه از اين بخش از عهد جديد بطور قطعي بدست مي آيد ، تثنيه است نه تثليث ، اما در بخشهائي ديگر از عهد جديد، مسيح صرفاً يك انسان است.»(65)
تثليث در قرآن
پاسخ متفكرين مسيحي به رد قرآن
برخي از متفكرين مسيحي براي نفي دلالت قرآن بر محکوم بودن تثليث ، اين آيات را خطاب به مسيحياني كه در شبه جزيره عربستان زندگي مي كرده اند ، عنوان ميكنند :
«قبل از ظهور اسلام، تعدادي از مسيحيان، در اطراف جزيره العرب (مانند بيابان سوريه، سينا، يمن و بين النحرين) منتشر بودند. ولي شمار آنان در حجاز اندك بود. از آنجا كه مكه درايام جاهليت مركز بت پرستي بود، مسیحيت نتوانست در آن نواحي پيشرفت كند و مسيحيان اندكي كه در حجاز شناخته شدهاند از نظر ديني عميق نبودند و از تعاليم مذهبي اطلاع كافي نداشتند .... زيرا در آن سرزمين مؤسساتي براي آموزش مسيحيت وجود نداشت و از سوي ديگر، كتاب مقدس به عربي ترجمه نشده بود.»(66)
نويسنده مذكور سپس از تثليثي مخصوص كه متعلق به بت پرستان قبل از عصر اسلام بوده -شامل «الله»«بعل»و «اللات»(بزرگ مادر)- نام مي برد و احتمال مي دهد كه برخي از تازه مسيحيان عرب، اين مفهوم تثليث بت پرستان را بر تثليث مسيحي تطبيق دادند. كه در واقع تحريف عقيده مسيحي بوده است .(67)
«عموماً گمان بر اين است كه قرآن آموزه تثليث را به نقد مي كشد اما ضرورتاً اينگونه نيست... يكي از آياتي كه به اين موضوع ميپردازد، آيه « كساني كه گفتهاند خدا سوم از سه تاست قطعاً كافر شده اند....»(مائده/ 31) است. اگر اين آيه را تحت اللفظي بگیريم، اعتقاد به سه خدا را نقد مي كند نه سه اقنوم را، و از ديدگاه مسيحيت اعتقاد به سه خدا، يك بدعت است. در خلال اعصار ممكن است مسيحيان ساده و بد آموزش ديده اي بوده باشند كه به سه خدا اعتقاد داشتهاند، و محتمل است كه چنين افرادي در عربستان محمد (ص) بوده باشند. بنابراين تا جائي كه قرآن سه گانه پرستي را رد مي كند، يك بدعت مسيحي را رد ميكند و مسيحيت راست كيش با اين نقد موافق است.»(68)
همچنين برخي ميگويند تثليث قرآن، ناظر به خدا، مسيح و مريم است:
«آموزههاي تثليث و تجسد، به آن گونه كه در قرآن معرفي شده، با آن آموزهها كه بتوسط شوراهاي ديني مسيحي صورت بندی پيدا كرده توافق ندارد. تثليث مسيحي بدان شكل كه در قرآن بيان شده، مشتمل است بر خدا، مسيح و مريم. (مائده/16)بنابر صورت بندي شورائي اين آموزه تثليث مشتمل است بر خدا و كلمه، يعني مسيح از پيش موجود، و روح القدس. توضيح كافي براي شكل بيان قرآني تثليث مسيحي عرضه نشده است. »(69)
پاسخ متفكرين مسلمان
«ضمن قبول اين سخن كه معمولاً تودههاي دور از تعليم و آموزش، ممكن است عقايدشان همراه با سنن محيط و مذاهب ديگركه با تعاليم دين مقبو لشان تنافي دارد مخلوط شود ، بايد متأسفانه گفت اصل تثليث ، سخني است كه در مراكز اصلي نصارا وجود دارد و تعبيرهاي آنان از تثليث هرگز با توحید سازگار نيست ؛ از جمله وصف حضرت مسيح به غير مخلوق بودن و هم ذات و مولود خدا بودن در ميان مسيحيان، سابقه ديرينه دارد و تا اين اندازه نزد آنها كاملاً معتبر است.»(70)
در واقع در اين پاسخ بجاي اينكه كاملاً آيات را با تقريرهاي تثليث تطبيق دهند، اذهان را متوجه اركان مشترك تمام تقريرها كردهاند . اركاني مانند : الوهيت حضرت عيسي و روح القدس و لوازم اين الوهيت از قبيل غير مخلوق بودن و هم ذات و مولود بودن خدا و .... .
لذا هر تقريري از تثليث که اين اركان را داشته باشد، مورد نقد قرآن قرار ميگيرد هر چند قبول كنيم كه تثليث رايج در آن زمان ، متفاوت با تثليث اصيل مسيحي بوده و قرآن فقط ناظر به آن تثليث ، انتقاد نموده باشد.
و گذشت كه علامه طباطبائي هم، همين شيوه را در پيش گرفتند و در دو مرحله: يكي نفي ولد داشتن خدا بطور عام و ديگري نفي مولود خدا بودن عيسي بطور خاص، توسط آيات قرآن، وجه مشترك تمام تقريرهاي تثليث را رد نمود .
اين شيوه را برخي از متفكرين اسلامي بكار گرفتهاند؛ بعنوان نمونه آيت الله سبحاني در اين زمينه ميگويد :
«آياتي از قرآن از قبيل «ما المسيح ابن مريم إلا رسول قد خلت من قبله الرسل و امه صديقه . كانا يأكلان الطعام»(مائده/75) الوهيت مسيح (ع) را ابطال ميكنند ، الوهيتي كه از اركان تثليث است. با اين دليل كه شأن مسيح (ع) شأن بقيه انبياء و شأن بقيه انسان هاست كه احتياج به طعام دارند و اين خصوصيت، نشانه مخلوق بوده است.
علاوه بر اين، آيه 17 سوره مائده كه با اشاره به نفي قدرت خداوند سبحان بر اهلاك مسيح (ع) و مادرش و تمام اهل زمين، الوهيت مسيح (ع) را نفي ميكند. لذا اين آيه اشاره به بشر و ضعيف بودن مسيح (ع) دارد و اينكه او اله نيست، حال خواه الوهيت او بصورت تثليث مطرح شود خواه بصورتي غير آن.»
سپس ايشان نفي «ابن»بودن مسيح (ع) را علاوه بر نفي الوهيت ايشان، از قرآن استظهار ميكنند بهمان شيوهاي كه علاوه طباطبائي از آيه 116 و 117 بقره استفاده كرد، إبن بودن حضرت مسيح (ع) را نفي مي نماید.(71)
همچنين آيت الله جوادي در رد سخن توماس ميشل كه در مورد آيه «لقد كفر الذين قالوا إن الله هو المسيح ابن مريم .»(مائده/17) ميگويد:
«ميخواهم تأكيد كنم كه مسيحيان عصر حاضر، همراه مسيحياني كه در گذشته از حقيقت دين خود آگاه بودهاند، به آنچه قرآن ناورا شمرده بي اعتقاد بودهاند.»(72)
برخي از كلمات خود نصارا را ذكر ميكنند :
1- «خداوند يعني عيسي كه همه چيز از اوست و ما از او هستيم.»(73) آيا معناي اين جمله نيز اين است كه خدا همان مسيح است.
2-عهد جديد هنگام اشاره به خدا، از واژه يوناني الاصل«هوئيوس» استفاده كرده اين كلمه به معناي خداي ازلي آفريننده، زنده كننده، مولاي توانا بكار ميرود. (74)
آنگاه در انجيل يوحنا(75)حضرت مسيح را هوئيوس خوانده است. يعني حضرت مسيح هم ازلي، خدا، آفريدگار، قادر و مولاست، ...
3- مسيحيان به پيروي از قطعنامه شواري نيقيه حضرت مسيح را مولود از خدا، غير مخلوق، هم ذات خدا و خداي حقيقي ميدانند. اين قطعنامه به سال 325 م . يعني سه قرن پيش از نزول قرآن تهيه شده و تا اين زمان نزد مسيحيان كاملاً اعتبار دارد. (76) »(77)
سپس ايشان اشاره به به ابطال عقيده نصارا توسط قرآن ميپردازد كه با دقت در هر كدام از آنها ميتوان بوضوح به اين نكته رسيد كه قرآن در واقع انتقاد خود را متوجه همان اركان تثليث، نموده است:
«1- صرف نداشتن پدر، دليل الوهيت و مولود خدا بودن حضرت مسيح(ع)نميشود. همانطور كه حضرت آدم (ع) نيز بدون پدر و بلكه مادر متولد شده و خود مسيحيان او را مخلوق ميدانند.»«إن مثل عيسي عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون»(آل عمران/ 59)
2- خدا هرگز همسر و كفو ندارد تا فرزند داشته باشد: «بديع السموات و الارض أني يكون له ولد و لم تكن له صاحبه و خلق كل شيء و هو بكل شيء عليم.»(أنعام/101)لذا خدا آفريننده است و در اصل مخلوق بودن بين حضرت عيسي و مادرش و ديگران هيچ فرقي نيست.»
3- «ما المسيح ابن مريم إلا رسول قد خلت من قبله الرسل و امه صديقه كانا يأكلان الطعام»(مائده/75) اين آيه بشر بودن را - بحكم اينكه غذا مي خورند و مانند پيامبران گذشته اند - براي حضرت مسيح(ع)اثبات ميكند. لذا نيازمند و ممكن بودن حضرت مسيح(ع)را نشان ميدهد. در صورتيكه بي نيازي از اوصاف خداي سبحان است.
4-«لقد كفر الذين قالوا إن الله هو المسيح ابن مريم قل فمن يملك من الله شيئا إن أراد أن يهلك المسيح ابن مريم و امه و من في الأرض جميعاً و لله ملك السموات و الأرض و ما بينهما يخلق ما يشاء و الله علي كل شيء قدير.»(مائده/17)
اين آيه ، نکاتی را در رد ادعاهاي نصارا دارد :
يكم: حضرت مسيح(ع)، فرزند مريم است در حاليكه خدا «لم يلد و لم يولد» است. بنابراين حضرت مسيح(ع)، خدا نيست.
همچنين قرآن در موارد متعددي فرزند داشتن خدا را رد ميكند: «و قالوا إتخذ الله ولداً سبحانه هو الغني.»(يونس/68)، «و قل الحمدلله الذي لم يتخذ ولداً»(إسراء/ 111)«و قالوا إتخذ الرحمن ولداً لقد جئتم شيئاً أداً»(مريم/88-89) ، «و ما ينبغي للرحمن أن يتخذ ولداً»(مريم/92)و «لم يلد و لم يولد»(توحيد/3)
دوم: اگر حضرت مسيح(ع)الوهيت داشت كسي قدرت هلاكت او را نداشت، در صورتيكه خدا ميتواند او را هلاك كند.
سوم: هر چه در آسمان و زمين و بين آنهاست از جمله حضرت مسيح(ع) و مادرش، مملوك خدا هستند و موجود مملوك، خدا نيست. پس حضرت عيسي و مادرش خدا نيستند و سهمي از الوهيت ندارند.
چهارم: خدا نامتناهي است و هر چه متناهي است خدا نيست، پس عيسي كه متناهي است، خدا نيست. اين برهان با جمله «يخلق ما يشاء»تنظيم مي شود. خدا هر چه را بخواهد ميآفريند، گاهي از راه متعارف عادي و گاهي از راه غير متعارف و خرق عادت، مانند حضرت آدم، حوا و عيسي عليهم السلام. پس خدا خالق است و حضرت مسيح(ع) مخلوق و هيچ مخلوقي خدا نيست.
پنجم: حضرت عيسي و مادرش موجوداتي محدود با قدرتي محدود هستند و هيچ محدودي خدا نيست پس آنها خدا نيستند .
5- برهان نقلي قرآن به اينكه حضرت مسيح(ع) گفت: « ما اله نيستيم، من فرزند خدا و ثالث ثلاثه نيستم.» : «و قال المسيح یا بني إسرائيل اعبدوالله ربي و ربكم إنه من يشرك بالله فقد حرم الله عليه الجنه... »(قصص/88) و نيز «ما قلت لهم إلا ما أمرتني به أن اعبدوالله ربي و ربكم (78).»(مائده/ 117)
گذشت كه توماس ميشل، آيه «لقد كفر الذين قالوا ان الله ثالث ثلاثه»(مائده/37) را در مورد سه خدائي معني كرد و گفت سه اقنوم را – كه عقيده اصلي مسيحيان است- رد نميكند. حجه الاسلام سليماني اردستاني در نقد اين كلام ميگويد:
«علاوه بر آيه بالا، آيه ديگري هست كه «نگوئيد سه تا». اين آيه تاب دو معنا را دارد.:
1) نگوئيد سه ذات يا سه خدا.
2) نگوئيد سه شخص.
نويسنده مذكور طبق معناي اول گفتهاند كه يك بدعت مسيحي است ولي احتمال معني دوم هم وجود دارد، كه همان تثليث رايج مسيحي است. لذا بايد سراغ قرائن برويم،قرائني وجود دارد كه ثابت ميكند مقصود همان تثليث رايج مسيحي است. قرائني از اين قبيل كه مسيح عليه السلام فقط عبد و پيامبر خداست و خدا منزه است كه فرزندي داشته باشد. و نيز نهي از غلو. در صورتيكه در تثليث ، شخيصت دوم ، «ابن» است و الوهيت دارد (و الوهيت يكي از مصاديق غلو است.)
علاوه بر اين، هم در آيه 72 سوره مائده و هم در برخي از آيات قرآن، تصويري كه از حضرت مسيح ارائه شده ، الوهيت او نفي گرديده است و در حد انسان و بندهاي از بندگان خدا معرفي شده كه اين مسلماً با تثليث رايج مسيحي در تنافي است.»(79)
اما گذشت كه برخي، تثليث قرآن را عبارت از «خدا ، مسيح و مريم» ميدانند كه با صورتبندي تثليث مسيحي متفاوت است. آقاي سليماني اردستاني در نقد اين نظر ميگويند:
«اين آيه، الوهيت حضرت مسيح و مريم (ع)را نفي ميكند ولي هرگز از آيه فهميده نميشود كه از اين اشخاص بعنوان اشخاص تثليث، نفي الوهيت شده است. همانطور كه در جاي ديگر قران بيان ميكند كه: «إتخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله و المسيح ابن مريم و ما امروا إلا ليعبدوا الهاً واحداً لا اله إلا هو سبحنه عما يشركون.» (توبه/ 31). در صورتيكه اگر بخواهيم طبق نظر بالا استدلال كنيم بايد بگوئيم كه قرآن ميگويد احبار و رهبان مسيحي نيز جزء اشخاص تثليث اند. در صورتيكه اينطور نيست.
بايد گفت كه «الوهيت» در قرآن همواره بمعناي اين نيست كه چيزي صريحاً خدا شمرده شود. بلكه در برخي موراد، تبعيت محض از كسي يا چيزي را ميرساند. مثلا : «أرأيت من اتخذ إلهه هواه» (فرقان/ 43) بديهي است كه كسي هواي نفس خود را صريحاً خدا نميشمرد. اما از اين جهت كه اگر كسي مطيع محض آن باشد، در واقع گوئي آنرا اله و معبود خويش ساخته است. «الوهيت» در دو آيه مذكور نيز ميتواند به اين معنا باشد، از لحاظ تاريخي نيز تبعيت محض و حتي رفتن بسمت عقيده به مادر خدائي مريم و الوهيت او- به اين علت كه اگر فرزند خدا باشد، ما نيز خداست- قبل از ظهور اسلام در قرن 5 ميلادي در مصر وجود داشت.(80) »(81)
« خلاصه و نتيجهگيري »
1) استدلال به قرآن:
1- نفي صريح تثليث : «و لاتقولوا ثلاثه»«لقد كفر الذين قالوا إن الله ثالث ثلاثه»(مائده /37)
2- نفي ولد براي خدا: (يونس/68)، (اسراء/ 11)، (مريم/89-88)، (مريم/92)،(توحيد/3).
3- استشهاد به آياتي از قرآن كه خصوصيات بشري مسيح (ع) را ذكر ميكند؛ خصوصياتي از قبيل: غذا خوردن، داشتن لوازم مادي، قابليت هلاك شدن، وفات داشتن ايشان .
4- استشهاد به آياتي كه مسيح (ع)، بندگان خدا را به عبادت خدا مي خواند و خود ايشان هم خود را بنده خدا ميدانستند.
و ....
در صراحت آيات قرآن در مورد رد تثليث شكي نيست هر چند برخي از متكلمين مسيحي، ادعا ميكنند كه قرآن تثليث مسيحيت انحرافي در شبه جزيره عربستان را رد ميكند. ولي با توجه به اينكه آيات مذكور اركان مشترك تقريرهاي معتبر تثليث را نيز مورد نقد قرار داده، لذا اگر بخواهيم به قرآن رجوع و استناد كنيم ، قرآن تثليث رايج در جوامع مسيحي را نيز مردود اعلام كرده است.
نقد :
لذا استدلال به قرآن يا بجهت اين است كه مسلمانان نظر قرآن را در مورد تثليث بدانند و يا از اين جهت مفيد است كه قرآن شيوه و روش استدلال براي رد تثليث را در اختيار ما قرار ميدهد.
2) استدلال به كتاب مقدس مسيحيان
1- تثليث اصلاً در عهد قديم و عهد جديد نيامده است.
2- نه تنها تثليث در عهدين نيامده، بلكه قسمتهائي از عهد جديد منافات با تثليث و اركان آن دارند. بعنوان مثال، اوصافي كه در عهد جديد براي حضرت مسيح (ع) ذكر مي شود مؤيد اين مطلب است، «تولد از بشر و دارا بودن لوازم بشري از قبيل گرسنگي، خوابيدن و ... زمان دار و مكان دار بودن، و ...»همچنين عناويني كه آن حضرت در عهد جديد دارند از قبيل، «روح مطیع خدا، فرمانبراو، محكوم به حكم او و ...» نيز مشايعت حضرت عيسي(ع) با شيطان جهت رؤيت تمام ممالك جهان و ... كه همگي با الوهيت عيسي(ع) - كه از اركان تثليث است- منافات دارد.
و عباراتي ديگر كه در تعارض با تثليث اب و ابن و روح القدس است.
نقد:
زيرا :
اولاً : عبارتهائي از عهد جديد كه با الوهيت عيسي (ع) منافات دارد، براحتي قابل توجيه و تأويل است.
آنها در حل تنافي بين جنبههاي ناسوتي و جنبههاي لاهوتي حضرت مسيح (ع)، ايشان را داراي دو جنبه وجودي ميدانند:
«ما مسيحيان انكار نميكنيم كه در كتاب مقدس برخي از آيات درباره پسر بودن مسيح وارد شده كه بذهن جاهل ميآورد كه او پايينتر از پدر است؛ وليكن هر گاه توجه كنيم، همان طور كه در تورات و كتاب انبياء وارد شده كه مسيح دو طبيعت الاهي و بشري دارد، اين ما را نسبت به جمع بين پسر بودن ازلي و اين آيات از كتاب قادر ميسازد از آنجا كه مسيح، هم انسان و هم خداست ، به آن چيزي نسبت داده شده كه بر ناسوتش صدق ميكند، مانند گفته او«از سفر خسته شدم»»و گفته او «خدايا، خدايا، چرا مرا ترك كردي»و هيچ يك از اينها بر ضد لاهوت او نيست.... بلكه مقصود در كتب وحي، تميز بين ناسوت و لاهوت است. (82) »
ثانياً: در مورد نبودن آموزه تثليث در عهد جديد بايد گفت كه حجيت نزد مسيحيان – كاتوليك و ارتدوكس- در كتاب مقدس خلاصه نميشود بلكه سنت كليسائي هم نزد آنها حجت است. و بلكه حجيت آن از حجيت كتاب مقدس هم بالاتر است. بطوريكه كليسا واسطه قانوني بودن كتاب مقدس شده است.
آنها با استناد به «نص پطرسي» براي پاپ (84) اعتبار و اقتدار پطرس و اقتدار پطرس را قائلند . پطرس كه حضرت مسيح (ع) در اناجيل به او ميگويد «كليدهاي ملكوت آسمان را به تو مي سپارم و آنچه بر زمين ببندي در آسمان بسته گردد و آنچه در زمين گشائي در آسمان گشاده شود.»(متي: 19:16)
علاوه بر اين ميگويند حضرت عيسي (ع) غير از آنچه در كتب مقدس آمده است، تعاليم شفاهي ديگري نيز داشته كه به حواريون سپرده و از اين طريق به اسقفها منتقل شده و در سدههاي نخست بصورت مكتوب در آمده است. اين آثار نيز مانند كتاب مقدس حجيت دارند .
همچنين ميگويند از آنجا كه روح القدس كليسا را پرورش ميدهد و احياء ميكند و آن را تقديس و تطير ميكند، اين نهاد عصمت دارد.
لذا عجيب نيست كه در چنين فضاي اعتقادي، نظريه تثليث كه در شوراهاي كليسائي تصويب و تثبیت شده، برای مسیحیان كاملاً عقيدهاي پذيرفته شده باشد.
البته پروتستان ها قائل به حجيت كليسا نيستند و تنها كتاب مقدس را حجت ميدانند. حال بايد ديد آنها برچه اساسي تثليث را موجه ميدانند. شايد بتوان گفت تثليث از مسائل و آموزههائي است كه آنها از آباي سدههاي نخست، از باب شهادت نه از باب حجيت قول كليسا، پذيرفتهاند.(83)
لذا اين استدلال هم مانند استدلال به قرآن(85) ،نميتواند تثليث را رد كند. حال بايد سراغ دسته سوم استدلالها رفت و ديد که توفیق این ادله در مواجهه با متکلمین مسیحی به چه میزان است :
در استدلالهاي عقلي، تثليث تحليل شده و حالات مختلف آن بررسي گرديده :
3) استدلالهاي عقلي
2- هر كدام از سه اقنوم نميتوانند وجودي مستقل داشته باشند . اين شرك محض است.
3- الوهيت نميتواند از اين سه اقنوم تشكيل شود. زيرا لازمه آن تركيب ذات واجب است.
4- اين سه اقنوم، مصداق يك امر جامع نيز نيستند زيرا لازمهاش ممكن بودن و ماهيت داشتن ذات واجب است.
5- اشتقاق اقنوم ها از ذات خدا ممكن نيست . زيرا نه اشتقاق بمعني تجزيه ممكن است و نه اشتقاق بمعني حلول.
6- سه اقنوم تجلي ذات خدا نمي توانند باشند. زيرا هيچ موجودي نمي تواند تجلي ذات خدا باشد.
و .........
اين استدلالها وقتي تام است كه اين قضيه را نيز به آنها ضميمه كنيم كه «هيچ آموزهاي نبايد مشتمل بر تناقض باشد.»كه بعضاً متكلمین به اين مطلب تصريح كرده اند و بعضاً هم به ارتكاز ذهن مخاطب بسنده نموده اند.
از آنجا كه در مجموع تمام توجيههاي مطرح شده توسط مسيحيان در اين احتمالات رد شده است و حالات محتمل هم بررسي و رد شده، ميتوان گفت كه اين قسمت از استدلالها ميتواند بطلان تثليث را نشان دهد. مؤيد این مطلب – همانطور كه قبلاً گفته شد- اذعان متكلمین مسیحي بر عقل گريز يا عقل ستيز بودن تثليث و ارجاع آن به وحي است.
در مورد توجیه عقل گریز بودن ، می توان گفت که صرف یک ادعا می باشد و همانطور که از برخی از اشکالات متفکرین اسلامی نیز معلوم شد ، تثلیث یک آموزه «عقل ستیز» می باشد و بنظر می رسد که در این قسمت نتوان پاسخی موجه به اشکالات متفکرین مسلمان عرضه نمود . در اینصورت برای بررسی آموزه تثلیث دیگر نیازی به رجوع به وحی هم نخواهیم داشت ، زیرا بنحو پیشینی می توان در مورد آن قضاوت نمود . و حتی اگر فرض کنیم در قرآن و کتاب مقدس هم تثلیث تأیید شده باشد ، باید دست به توجیه آن بزنیم بگونه ای که از عقل ستیز بودن خارج شود .
البته بنا بر فرض عقل گریز بودن تثلیث – صرفنظر از اینکه مسلماً این آموزه ، عقل ستیز است – می توان دست به نقد مبنائی زد و در مورد حجیت کلیسا مفصلاً بحث نمود ، ولی از آنجا که در آثار بررسی شده ، به این مطلب برای نقد تثلیث استناد نشده بود ، از ورود به این بحث – که خود تحقیقی مجزا را می طلبد - خودداری می نمائیم .
در مجموع مي توان گفت كه با توجه به تنوع استدلالها- استفاده از هر سه استدلال – و مخصوصاً بحث نسبتاً جامع از لحاظ قرآني و عقلي و همچنين پاسخ به دفاعيههاي مطرح شده از تثليث، آيت الله جوادي در اين زمينه جامعترين بحث را ارائه نموده باشند.
... پایان.
فهرست منابع
منابع فارسي :
1.ايلخاني، محمد، تاريخ فلسفه در قرون وسطي و رنسانس، تهران ، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)، چاپ اول، 1382.
2. باير. ناس، جان، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، ويرايش چهارم، 1381.
3. پويا، اعظم ، مواجهه قرآن با فرهنگ مسيحيت، تهران، نشر هستي نما، چاپ اول، 1385.
4. جعفري، محمد تقي، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1357.
5. جوادي آملي، عبدالله، توحيد در قرآن، قم، مركز نشر اسراء، چاپ اول، 1383.
6.دورانت، ویليام جيمز، تاريخ تمدن، ترجمه احمد آرام و ديگران، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، ويرايش 2، 1365.
7. سليماني اردستاني، عبد الرحيم، درآمدي بر الهيات تطبيقي اسلام و مسيحيت، قم، كتاب طه، چاپ دوم، 1385.
8. سليماني اردستاني، عبدالرحيم، درسنامه اديان ابراهيمي، تهيه شده در انجمن علمي اديان و مذاهب، قم، كتاب طه، چاپ اول، 1368.
9 . سليماني اردستاني، عبدالرحيم، پسر خدا در عهدين و قرآن، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ، چاپ اول ، 1378.
10. علوي عاملي، احمد بن زين العابدين، مصقل صفا در نقد كلام مسیحيت، مقدمه، تصحيح و تعليقه حامد ناجي اصفهاني، قم، بي نا، 1373.
11. گروه مؤلفان، دانشنامه جهان اسلام ، تهران، بنياد دايره المعارف اسلامي، 1375.
12. ماسون، دنيز، قرآن و كتاب مقدس« درون مايه هاي مشترك » ، ترجمه فاطمه سادات تهامي، دفتر پژوهش و نشر سهروردي، چاپ اول، 1385.
13.مصباح يزيدي، محمد تقي، آموزش عقايد ، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چاپ پانزدهم، 1376.
14.ميشل، توماس، كلام مسيحي، ترجمه حسين توفيقي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول، 1377.
15.انجیل عیسی مسیح ( کتاب عهد جدید ) ، انتشارات ایلام ، چاپ اول ، 1997.
منابع عربي :
1. القرآن الكريم
2. الحلي، جمال الدين مقداد بن عبدالله السيوري، اللوامع الالهيه في المباحث الكلاميه، قم، مؤسسه بوستان كتاب (مركز الطباعه و النشر التابع لمكتب الاعلام الاسلامي) ، چاپ سوم، 1387.
3. سبحاني التبريزي، جعفر، محاضرات، چهار جلدي، قم، مؤسسه الامام الصادق عليه السلام، 1386.
4. صبحي، احمد محمود، «في علم الكلام، دراسه فلسفيه لاراء الفرق الاسلاميه في اصول الدین»، ج 1و2، بيروت ، دارالنهضه العربيه، الطبعه الخامسه، 1405 هـ. ق.
5. طباطبائي ، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، الطبعه الثالثه، 1391 هـ. ق.
6 .الطوسي ، ابي جعفر محمد بن الحسن، التبيان في تفسير القرآن، مكتب الاعلام الاسلامي، الطبعه الأولي ، 1209 هـ.ق
7.الفخر الرازي، التفسير الكبير، بيروت، دارإحياء التراث العربي، الطبعه الأولي، 415 هـ ق.
8. المفيد، محمد بن نعمان ابن المعلم ابن عبدالله، تفسير، ج 7، مندرج در نرم افزار «جامع التفاسير».
9. المفيد، محمد بن نعمان ابن المعلم ابن عبدالله، «سلسله مؤلفات الشيخ المفيد»، ج 10، النكت الاعتقاديه، بيروت .
پی نوشت ها :
54.توماس ميشل، كلام مسيحي، ص 75، همچنين آمده است: با آنكه نويسندگان، صوفيان و متكلمان مسيحي به كمك معلومات عهد جديد، براي نيل به برخي از آنچه به ذات خدا مربوط ميشود، كوشيدهاند ولي همگان به نافرجامي آن كوششهاي بسيار، اعتراف دارند.
55.و.م ميلر، تفسير انجيل يوحنا، ص 120، نقل از درآمدي بر الهيات تطبيقي اسلام و مسيحيت، ص 128.
56.سليم اين جرجس صليبي اللبناني، الكنز الجليل في تثليث و توحيد اله اسرائيل ، ص 9-10، نقل از همان ص 130.
57.ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 3، ص 770،نقل از «پسر خدا در عهدين و قرآن» عبدالرحيم سليماني اردستاني، ص 8-57
58.عطاء الله قسيس وهب، طبيعه السيد المسيح، ص 18. بنقل از احمد شلبي، مقارنه الاديان ج 2، ص 124، نقل از: درآمدي بر الهيات تطبيقي اسلام و مسيحيت ، ص 130.
59.جعفر سبحاني ، محاضرات في الالهيات ، ج2 ، ص 23-22
60.همان.
61. نقل از: قرآن و كتاب مقدس ، دنيزماسون، ترجمه تهامي- ج 1- ص 138.
62..براي مثال ميگويند در عهد قديم گاهي براي خدا ضمير جمع بكار رفته كه اين اشاره به تثليث است. و يا اينكه در عهد جديد از فقراتي استفاده شده كه در آنها «أب، إبن و روح القدس»در كنار يكديگر آمدهاند. (در آمدي بر الهيات تطبيقي اسلام و مسيحيت ، ص 132)
63. ER.V.15,P.54 نقل از همان ص 2-131.
64.ERE.V.12,P. 485 نقل از همان ص 132.
65.همان، ص 132.
66.توماس ميشل، كلام مسيحي، ص 78.
67.همان ص 79-78
68.Islam and christianity Today , p.50. ، نقل از درآمدي بر الهيات تطبيقي اسلام و مسیحیت ، ص 136.
69. ولفسن هري اوسترين، فلسفه عمل كلام، ترجمه احمد آرام ص 327. نقل از همان ص 138.
70.آيت الله جوادي آملي ، توحيد در قرآن، ص 617.
71.المحاضرات في الالهيات ، 4 جلدي ، ج 23، ص 28-25.
72.كلام مسيحي، ص 80و 79
73.رساله اول به قرنتيان 8: 6.
74.كلام مسيحي، ص 73
75.انجيل يوحنا ، 20: 28.
76.كلام مسيحي ، ص 79.
77.توحيد در قرآن، ص 622-621
78.عبدالله جوادي آملي، توحيد در قرآن، ص 628-623
79.عبدالرحيم سليماني اردستاني، در آمدي بر الهيات تطبيقي اسلام و مسيحيت ، ص 8و137
80.ارل كرنز، سرگذشت مسيحيت در طول تاريخ ، ترجمه آرمان رشد، ص 109، جوان ا.گريدي، مسيحيت و بدعت ها، ترجمه سليماني اردستاني خ، ص 165.
81.عبدالرحيم سليماني اردستاني، در آمدي بر الهيات تطبيقي اسلام و مسيحيت ، ص1400-138.
82. سليم ابن جرجس صليبي اللبناني، الكنز الجليل في تثليث و توحيد اله اسرائيل ، ص 20. نقل از درآمدي بر الاهيات تطبيقي اسلام و مسيحيت ، ص 154.
83. البته ارتدوكس ها فرقي بين پطرس و ساير حواريون قائل نيستند . و لذا هر اسقفي كه سلسله نصب او به يكي از حواريون برسد، داراي اين مقام است.
84.درآمدي بر الاهيات تطبيقي اسلام و مسيحيت ، ص 31-26
85.البته« استدلال به قرآن» از این حیث که مسلمانان آنان را نقل معتبر می دانند . لذا استدلال هاي قرآن ملحق به بخش استدلالهاي عقلي خواهد بود.