ماهيت دولت نبوي، اصول ، ايده ها و اختيارات
نويسنده : علي اکبر نوايي
چکيده
بيان مي نمايد. حکومتش نقشي بارز در شدن انسان دارد و ابزار و وسيله اي براي اين منظور است. کرامت انسان، قرب به خدا، الهي شدن انسان، فلسفه و ماهيت اصلي اين حکومت را تشکيل مي دهد. لذا قدرتش با معنويت گره خورده، حق مداري، ارزش گرايي، نزاهت، در جوهر حکومتش قرار دارد که نتايج گرانسنگي را حاکميتش به ارمغان آورده، زدودن جهل و خرافه، گشودن افقي جديد فراوري انسان، طرد حاکميت هاي نفس مدار، نهادينه سازي ارزش ها، نفي قوانين بشري و ... ره آوردهاي گرانسنگ اين حکومت اند. اصول حاکم بر دولت نبوي، چند اصل کليدي است: نجات و رهايي بشر، با نوعي آموزه هاي رحماني و با روشي ويژه، ايجاد و بسط ارزش هاي اخلاقي، با آموزه هاي اخلاقي و عمل خويش؛ تحکيم و توسعه ي عدالت، با ابزار تعليم و تربيت وقدرت حاکميت.
ايده ها و آرمان هاي دولت نبوي جهاني کردن ارزش ها و تعميم آموزه ها به سطوح انساني، نفي خدايان دروغين و سلطه گري از زندگي بشر، و تثبيت ارزش هاي اخلاقي در فرد و جامعه، ايده هاي آن بزرگ را نشان مي دهند.
دولت، در راستاي تحقق آرمان ها و ايده هاي فوق و بسط عدالت و آزادي و کرامت، از اختيارات اقتصادي و اختيارات ويژه ي حکومتي مبني بر صدور احکام حکومتي. اين حکومت، همواره مدل و الگويي راستين است.
واژگان کليدي: خلافت، نيابت کبري، معنويت، نزاهت، آرمان، اختيارات، عدالت، اخلاق.
مقدمه
مقام شخص رسول اعظم (ص) وجود ندارد.
پيامبر اعظم (ص) در عالم خلق و در ظهورات انساني، تجليات گونه گوني داشته اند که از بزرگ ترين ظهورات و تجليات وجودي آن انسان الهي، تجلي در مقام خلافت است. خلافتي که باز خود تجلياتي دارد که يکي از تجلياتش، وارد نمودن خلافت الهي به دورن اجتماع انساني در قالب حکومت است. اين شخصيت رباني، آمده است تا دست انسان ها را بگيرد و از رخوت طبيعت خارج نموده و به اوج عظمت برساند، لذا در تجليات حکومتي، مقامي منحصر به خويش دارد. حکومتش از بعد نظري، ماهيتي ممتاز يافته و در حوزه ي عمل نيز ماهيتي ويژه دارد. اين تفاوت در حوزه ي نظر و در ساحت عمل، باعث گرديده که حکومت الهي آن گرامي و دولت متشکله و کريمه ي آن حبيب خدا، ماهيتي کاملاً متمايز و ويژه داشته باشد. آن پيامبر بزرگ (ص) ، اسوه و الگوي همه ي بشريت است، خصوصاً مسلمانان که داعيه ي پيروي و انقياد و اطاعت و پيروي از آن حضرت را دارند. بدين روي شناخت ماهيت، اهداف و آرمان ها و اصول حاکم بر اين حکومت الهي، کاري لازم، ضروري و راهگشاست و جهت عمل امت را در حوزه ي سياست و حکومت و حکمراني مشخص خواهد نمود. او معيار حقانيت، تحقق عدالت، اخلاق و فضيلت و علم و آگاهي و انگيزش و رحمت است و حکومتش نيز، حکومتي منطبق بر معيارهاي فوق.
در اين نوشتار، به ماهيت شناسي اين حکومت، که تجلي حاکميت خداوند است، مي پردازيم.
ساختار کلي بحث
الف- ماهيت دولت نبوي؛ در اين مرحله به شناخت ماهيت اين حکومت و لزوماً ويژگي هاي ساختمان اين حکومت و شاکله شناسي حکومت نبوي مي پردازيم.
ب- اصول حاکم بر دولت نبوي؛ هر دولتي، اصولي را بر خويش حاکم نموده، و در راستاي آن اصول حرکت ها و اعمال سياسي خود و دولت مردان خويش را شکل مي دهد. حکومت نبوي نيز اصولي والا و شکوه مند را گزينش کرده است. لذا در اين بخش به تبيين اين اصول و قواعد پايه در حکومت و حکمراني پيامبر (ص) مي پردازيم.
ج- ايده ها و آرمان ها؛ گرچه ايده ها و آرمان ها، امواجي هستند که از درياي اصول بر مي خيزند، اما مي توان گفت که در چارچوب اصول مطروحه، آرمان هايي والا قرار دارد که بايد اين آرمان ها نيز به دليل راه گشا بودن، مورد بررسي و شناسايي قرار گيرند.
د- اختيارات پيامبر (ص) در حکومت؛ و در نهايت در دل اين حاکميت، بايد اختيارتي وجود داشته باشد که در بخش پاياني به بيان اين اختيارات مي پردازيم.
الف- ماهيت دولت نبوي
امام خميني قدس سره، در کتاب مصباح الهدايه الي الخلافه و الولايه ، چنين مي نگارند:
اين خليفه ي الهي در همه ي آينه هاي اسماء ظهور دارد و نورش در همه ي آنها منعکس است، بر حسب مقدار استعدادي که آينه راست و به اندازه اي که آمادگي پذيرش آن نور را دارد و سريان اين نور در آن آينه ها، همانند سريان اين نور در آن آينه ها، همانند سريان نفس است در قواي خود و با تعيين آن خليفه ي الهي مستعين هستند (امام خميني، 1360، 32).
اين خلافت را ايشان در نبوت مي دانند:
فا النبوه مقام ظهور الخلافه و الولايه ... (امام خميني، 1360، 77).
سپس مي فرمايند:
براي تو روشن شد که شأن پيامبر (ص) در هر نشئه اي از نشئه ها و در هر عالمي از عوالم، آن است که حدود الهي را محافظت نموده و نگذارد که آنها از حد اعتدال خارج شوند و از مقتضاي طبيعت آن حدود، جلوگيري نمايد، نه آن که مطلقاً جلوگيري کند و نگذارد که مقتضاي طبيعي آنان اصلاً ظهور يابد، بلکه از اطلاق آنهان جلوگيري کند، ... پس پيامبر (ص)، کسي است که با دو اسم «الحکم، العدل» ظهور نموده و از اين اطلاق طبيعت مانع مي گردد و به عدالت در قضايا دعوت مي کند و خليفه ي اين پيغمبر بايد مظهر او و مظهر صفات او باشد و يک معناي حديثي که در کافي و توحيد است همين است که در توحيد مي فرمايد: اولي الامر را با امر به معروف بشناسيد و مي فرمايد : اولي الامر را معروف به عدل و احسان بشناسيد (امام خميني، 1360، 85).
حقيقت محمديه، همان خلافت و نيابت عظمي و کبري است که آن حضرت، تجلي آن خلافت و تجلي آن نيابت شده اند، پيامبر (ص) با خلافت کبراي خودش از ناحيه ي خداوند در ساحت حکومت، چهره اي به عالم انساني گشوده و با توجه به نيابت عظمي و کبرايي که دارد، در عرصه ي حکومت در مسير تجلي صفات الهي حرکت نموده است و لذا جوهر حکومتش، آميخته با مهرباني، تزکيه، تربيت، هدايت، بصيرت، عدالت و ساير صفات الهي گرديده است.
بر او ختم آمده پايان اين راه
در او منزل شده ادعوا الي الله
(شبستري، 1361، 48)
يعني همه ي راه هاي گرايش به حقيقت در او ختم گرديده و معيار کامل و اصلي ادعوا الي الله است.
پيامبر (ص)، خود فرموده است از قول خداي متعال که: « أدعوا الي الله علي بصيره أنا و من اتبعني» (يوسف، 108)؛ من دعوت مي کنم به خداوند با بصيرت و روشنايي خاص، خودم و پيروانم را.
مولوي در مثنوي در باب حقيقت محمديه، بحث ها کرده و با شيوه اي زيبا و نگاهي عميق، وجود پيامبر (ص) را دراوجي قابل ستايش، ستوده است.
نام احمد، نام جمله اولياست
چون که صد آمد، نود هم پيش ماست
و پيامبر (ص) فرموده است:
من به صورت گر ز آدم زاده ام
پس به معنا جد جد افتاده ام
حرف قرآن را بدان که ظاهري است
زير ظاهر، باطن بس قاهري است
زير آن باطن يکي بطن دگر
عقل انسان خيره گردد در نظر
اندر احمد آن حسي کو قارب است
خفته اين دم زير خاک يثرب است
جسم احمد را تعلق بد بدان
اين تغير، آن تن باشد بدان
همچنين درباره ي خلافت و امارت مطلقه ي پيامبر (ص) مي گويد:
آن اميران عرب گرد آمدند
نزد پيغمبر منازع مي شدند
که تو ميري هر يک ازما هم امير
بخش کن اين ملک و بخش خود بگير
هر يکي در بخش خود انصاف جو
تو ز بخش ما دو دست خود بشو
گفت: ميري مر مرا حق داده است
سروري و امر مطلق داده است
کين قرآن احمد است و دور او
هين بگيريد امر او را اتقوا
(مولوي، بي تا، 761)
نيابت کبراي پيامبر اعظم (ص) داراي يک جوهر منحصر به فرد است و آن اين است که دست انسان ها را بگيرد و به سوي عرش خدا ببرد، آنها را الهي نمايد، جانشان را جاني ديگر کند، تا در پرتو اين ديگر شدن، همه ي نظرها و عمل هاي انسان صبغه ي رحماني و الهي بيابد.
جايگاه حکومت پيامبر (ص) در شدن انسان
لو لا ان الشياطين يحومون حول قلوب بني ادم لنظروا الي ملوت السماوات و الارض (محجه البيضاء ج2، ص 125)؛ اگر شيطان ها دور قلوب بني آدم نمي چرخيدند، آنها به ملکوت آسمان ها و زمين نظر مي دوختند.
پيامبر (ص) آمده تا سلطنت شيطان را از دل ها براند و حاکميت الهي را بر قلوب
بشري نهادينه سازد.
با اين اشارت، در مي يابيم که همه ي تلاش هاي پيامبر (ص) هم در راستاي رهانيدن انسان از سلطه ي شيطان و حرکت به سمت حکومت خدا و عرض الوهي است. او مي خواهد انساني الهي و عرشي تربيت کند و همين است معناي آموختن دانايي و حکمت و انجام تزکيه در نهاد انسان. در فرايند انجام اين امر الوهي، حکومت پيامبر(ص)، از ساختاري ويژه و منحصر به آن وجود مبارک برخوردار است؛ ساختاري که جز به خدايي شدن انسان ها منجر نمي گردد. حکومت پيامبر(ص)، طرح واره اي است عملياتي در راستاي آرمان هاي اصولي پيامبر (ص) و در افکار، علايق و انگيزه ها و سائقه هايي که در جان پيامبر (ص)، عامل حرکت و تلاش و پيکار و استقامت گرديده اند.
حکومت پيامبر(ص)، ابزار و وسيله و نيز ظرف و فضايي براي شدن انسان و نوراني گرديدن وجود او مي باشد، «عقيده ي راسخ و ايمان پايدار، مردمان عادي را مسلماناني امين و بااخلاص مي سازد که به هنگام ورود به صحنه ي اجتماع و پذيرش مسووليت هاي مدني، نمونه هاي زيبايي از سلوک و رفتار اسلامي را به نمايش گذارند، و برنامه هاي عبادي، مانند نمازهاي پنجگانه يوميه و قرائت قرآن و ديگر عبادت هايي که پيامبر(ص) مسلمانان را به آن فرمان داد، و خود، با کامل ترين صورت به انجام آن مي پرداخت، کاري در همين راستا و به منظور تربيت انسان هاي کارآمد، و امين و راست کردار بود، و حتي خود آن حضرت و تعدادي اندک از ياران مخلص او عبادت هايي مانند نماز شب، را با ذوق واشتياق کامل وارد برنامه ي زندگي خود کرده بودند» (سالم الصفار، 1383، 60).
با همين هدف بلند بوده که حتي در ياران خود، دغدغه اي پديد آورد که بسياري اوقات مي ترسيدند که نکند ما از دين خارج شده باشيم.
روزي برخي از يارانش به او عرضه داشتند که: « يا رسول الله نخاف علينا النفاق» (کليني، 1394 هـ، 250)؛ اي رسول خدا ما مي ترسيم منافق شده باشيم.
پيامبر (ص) پرسيدند: چرا ؟
گفتند: وقتي که در نزد شماييم و شما براي ما سخن مي گوييد، حالي معنوي مي يابيم، ولي بعد از حضورتان مي رويم، و شممنا اولادنا و ...؛ بر مي گرديم به حال اول.
حضرت (ص) فرمودند: نه، اين اتفاق نيست. قهراً در حضور من، چنين حالتي دارد. بعد اين جمله را فرمودند: که اگر به همين حالتي که داريد، بعداً هم باقي بمانيد، ملائکه مي آيند و با شما مصافحه مي کنند و شما روي آب مي توانيد راه برويد.
برقي از منزل ليلي بدرخشيد سحر
وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد
ساقيا جام مي ام ده که نگارنده ي غيب
نيست معلوم که در پرده ي اسرار چه کرد
آن که پر نقش زد اين دايره ي مينايي
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد
(حافظ، غزل 141)
از فراز بالا دانسته مي شود که جهت گيري کلي پيامبر(ص)، آن بود که نفوس انساني را بپرورد، آنها را در راه آورده و نفوسشان را تکميل کند «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» (عباس قمي، 1399 هـ، 410)؛ برانگيخته شدم تا کرامت ها و بزرگواري هاي اخلاق را در نفوس تکميل نمايم.
اين نکته کليدي را از اين جا مي فهميم که پيامبر اکرم (ص) در کليات مسائل و در مباني حرکت خويش در درون حاکميت ده ساله ي مدينه، همواره در انتظار وحي الهي بودند و در مواردي که وحي الهي تکليفي را مشخص نموده و مبناي کلي را به پيامبر (ص) داده است در راستاي آن مباني حرکت مي کردند. اين اساسي ترين مسأله در حوزه ي حاکميت رسول خدا (ص) بود.
اساسي ترين مسأله در حوزه حاکميت رسول خدا (ص) اين بود که آن حضرت (ص) براي اقدامات مهم اجتماعي به انتظار وحي و فرمان الهي
مي نشست. و حتي اگر انگيزه ها و شرايط لازم براي کاري فراهم بود، باز هم بدون اذن خدا دست به آن کار نمي زد (سالم الصفار، 1383 هـ، 22).
نظام اسلامي، با شريعت و احکام واضح و قوانين متکي بر ايمان و عقيده، جامع بين دين و دنياي مردم است، در اين نظام، حاکميت از آن خداست که بالاتر از حاکميت مردم است و شخص حاکم و همه ي سازمان هاي تحت امرش، ملزم به رعايت احکام الهي مي باشند (سالم الصفار، 1383 هـ، 27).
ماهيت الهي معطوف به کرامت انساني
در آميختگي قدرت و معنويت
إن الملوک إذا دخلوا قريه افسدوها و جعلوا ا عزه اهلها اذله و کذلک يفعلون (نمل، 34)؛ همانا حاکمان و فرمانروايان (غير منزه) هنگامي که به
شهري وارد شوند، آن را به فساد کشيده و عزت و سربلندي اهل آن را به ذلت و خواري تبديل مي کنند و به اين صورت عمل مي نمايند.
اين، روايتي از قدرت هاي غير منزه در قالبي عام و فراگير است، يعني همه ي حکومت هاي طاغوتي و نفساني از چنين ماهيتي برخوردارند.
اما در رسالت پيامبر اکرم(ص) قدرت، در آميخته با معنويت است، يعني فلسفه ي قدرت در حکومت پيامبر(ص)، خدمت به انسانيت و توسعه ي انسانيت و کرامت و معنويت و توسعه ي ارزش هاي آسماني است که بشر استعداد آن را دارد که اين ارزش ها را در خود نهادينه نمايد.
پيامبر(ص) تأسيس دولت را با ساختن مسجد آغاز کرد، تا قدرت و قانون را با عبادت و اطاعت خدا همراه بدارد و الگويي نيکو براي همه ي رهبران و زمامداران باشد (سالم الصفار، 1383 هـ، 9).
پيامبر (ص) در همه ي شؤونات زندگي اسوه است. علي (ع) در اين باره مي فرمايد :
و لقد کان في رسول الله (ص) کاف لک في الاسوه، و دليل لک علي ذم الدنيا و عيبها و کثره مخازيها و مساويها (صبحي صالح، 1387 هـ، 226، خ160)؛ محققا رسول خدا براي شما الگو و اسوه ي کاملي است و کفايت است در اسوه گرفتن، و راهنمايي است روشن بر نکوهش و نکوهيدگي دنيا و عيب آن و بسياري لغزش گاه ها و بدي هاي آن.
حکومت آن حضرت(ص)، به لحاظ ماهيت و مضمون و به لحاظ عمل و اقدام، هرگز مبتني بر جباريت و ستم گري نبوده است، بلکه حاکميتي مبتني بر رحم و مدارا و هدايت و شفقت و رحمت بوده است. باز هم علي (ع) است که سيره ي رسول اکرم (ص) را در حاکميت، تشريح مي فرمايد:
کان رسول الله (ص) سهل الخلق، دائم الجشي، لبن الجانب، ليس بفظ و لا غليظ و لاسخاب و لافحاش و لا عياش و لا مزاح... (مجلسي، 1354، 12، 152)؛ رسول خدا (ص) نرم خو بود، همواره خوش رو و
متبسم بود، خشن و سنگدل نبود، تندخو و دشنام دهنده و عيب جو و پر مزاح نبود.
چنان که مي بينيم در عين اقتدار از نزاهت برخوردار است و لذا قدرت تنزيه شده اي در دست آن گرامي بود. اگر به ايشان اسائه ي ادب مي شد، هرگز از قدرت خويش براي تنبيه غافل و فاقد معرفت اقدام نمي کرد، بلکه او را مي بخشيد و هرگز جز براي حق خشمگين نمي شد.
ملا محسن فيض کاشاني در محجه البيضاء مطلبي رادرباره ي پيامبراکرم(ص)نقل مي کند که:
روزي عرب بياباني وارد مدينه شد، به مسجد آمد تا از پيامبر (ص) پول بگيرد، وقتي که وارد شد، پيامبر (ص) در ميان اصحاب بودند. عرب، حاجت گفت و پيامبر (ص) به او کمکي فرمود، ولي او قانع نشد و سخن بي ادبانه و درشتي زد. ياران در خشم شدند و خواستند به سخني تنبيهش نمايند، پيامبر (ص) مانع شدند و آن مرد عرب را به خانه بردند و مقدار ديگري به او کمک کردند. اعرابي ديد که وضع زندگي پيامبر (ص) هرگز شباهتي به حکام ندارد. عرب اظهار تشکر کرد. پيامبر (ص) به او فرمود: تو ديروز لحن درشتي داشتي و در حضور جمع غضبناک شدي، ممکن است کلمه ي تشکر را در حضور جمع بيان داري؟ اعرابي گفت: حتماً. او به همراه پيامبر (ص) به مسجد شد و درحضور مردم از پيامبر (ص) تشکر کرد. اصحاب خنديدند. آنگاه پيامبر (ص) به مردم فرمود: مثل من و اين گونه افراد، مثل همان مردي است که شترش رميده بود و فرار مي کرد، مردم براي کمک به صاحب شتر، دنبال شتر مي دويدند و او بيشتر فرار مي کرد. صاحب شتر گفت: رهايش کنيد، من خود مي دانم چگونه رامش کنم. سپس جلو رفت و مهار شترش را گرفت.
حالا اگر شما را ديروز آزاد گذاشته بودم، اين اعرابي را به بدشکلي کيفر مي دادي، ولي من مانع شدم و خودم با نرمي و ملاطفت رامش کردم (فيض کاشاني، 1364، 4، 119).
قرآن مجيد، درباره اش مي فرمايد :
و ما أرسلناک إلا رحمه للعالمين (فرقان، 56)؛ ما ترا نفرستاديم، مگر رحمتي براي جهانيان .
از مجموع اين فرازها در مي يابيم که ماهيت حکومت و قدرت در دست پيامبر(ص)، کاملاً ماهيتي رحماني و معطوف به ارزش هاي الهي دارد و واجد فلسفه ي تربيتي ويژه اي است که حاکميت و اقتدار او را از سايرين جدا مي نمايد. در نهايت در خصوص ماهيت حاکميت نبوي مي توانيم چند ويژگي بارز را که اين ماهيت را به خوبي عيني مي نمايند، بيان کنيم:
1- حق مداري و حق گرايي حاکميت ؛
2- معطوف بودن قدرت و حاکميت به ارزش ها و نه نفسانيات شخصي ؛
3- برخوداري از فلسفه ي تربيتي تزکيه و رشد و شدن انسان ؛
4- نزاهت حکومت، حاکمان و سيستم حاکميت؛
5- ولايت مطلقه ي الهيه در بسط خاک و در بسيط جغرافياي اجتماعي؛
6- خلافت از جانب خدا، به عنوان خلافت و نيابت کبرا و همگامي با ولايت مطلقه .
نتايج اين حاکميت در عرصه ي بشري
اين حاکميت، با ماهيت اشاره شده، در عرصه ي بشري و تاريخي اجتماعي، ره آوردهاي گران سنگي را براي بشريت داشته و در همان دوره ي محدود، تابلويي زيبا و درخشان و ممتاز و برجسته بر سر در تاريخ انساني نصب نموده که مي توان با سمت گيري خاصي که اين حاکميت داشته است، چند نتيجه ي درخشان را هم دريافت :
1- زدودن جهل و خراف و روشن ساختن ضمير انسان ها به اينکه نه تسليم حاکماني ستمگر باشند و نه خود را در دام جهل ها و خرافه ها محبوس و گرفتار نمايند؛
2- گشودن افقي جديد فراروي انسان ها در عرصه ي حاکميت و قدرت؛
3- طرد حاکميت هاي نفس مدار، با نصب امامت راستين در قله ي تاريخ اسلامي؛
4- نهادينه سازي ارزش ها در دوره ي محدود حاکميت، و ارائه ي الگو براي صالحان در گستره ي تاريخي؛
5- نفي قوانين خودساخته ي بشري و القاي اين نکته که قانون براي اداره ي جامعه ي انساني، فقط قانون خداوند است و نه جز آن.
اين ها همگي ساختار و ماهيت الهي، ارزشي و انساني حاکميتش را بيان مي دارد.
حکومت و اداره ي جديد، جز در ميان ملل مذهبي نظيري نداشت و از هر نوع حکومت و اداره اي که تاريخ به ياد مي آورد، بعيد مي نمود (جلال الدين فارسي، 2537، 138).
ماهيت حکومت اسلامي، رويه ي آن را ملاطفت آميز و مشورتي ساخته، آن حضرت، «ولايت» را سرپرستي و حمايت دوستانه و مشفقانه مي شناسند، که متصدي خدمت برادر وار است (همان، 2535، 139).
در نهايت آن حضرت (ص) ، توفيقات سترگي در عرصه ي حاکميت آميخته با کرامت و ارزش به دست آورد.
پيامبر (ص) در پرتو تعاليم آسماني، کارمنداني درستکار و شرافت مند و دلسوز و فعال تربيت کرد و با اين اقدام تحولي ژرف در دستگاه دولت و سازمان اداري پديد آورد که در جهان بي سابقه بود؛ کارمنداني خداترس و بلندنظر، آن هم از مردمي وحشي و تبهکار .... عبدالله بن رواحه يک عنصر جاهلي، چنان منقلب شده و به درجه اي از تعالي اخلاقي فرا رفته که رفتارش، به عنوان يک مأمور و کارمند دولت، مي تواند سرمشق نيک همه ي جهانيان تا بازپسين دوره ي تاريخ باشد. مأمور شده بود از اهالي خيبر ماليات بر درآمد بگيرد و براي کار مي بايست محصولات و عوائد کشاورزي آنان را بسنجد تا از روي آن مبلغ ماليات معلوم شود. وقتي به آنجا رفت بهبود خيبر، به رسم
هميشگي از پي تطميع او برآمده رشوه اي عرضه کردند که از جواهرات زنانشان بود... بي درنگ رشوه را پس زد و تقبيح کرد که : گرچه شما اهل خيبر، پيش از من هر کس منفور تريد، اما اين باعث نمي شود که در کار اخذ ماليات بر شما ستم کنم، ضمناً هرگز حق عموم را به خاطر رشوه اي پايمال نخواهم کرد، رشوه تان حرام است و گرفتنش حرام خوارگي (جلال الدين فارسي، 2537، 140).
ب- اصول حاکم بر دولت نبوي
1- اصل نجات بشر
1- آن حضرت مي خواسته بشريت را از چه چيزهايي نجات بدهد؟
2- با چه آموزه ها و تعاليمي خواسته نجات بدهد؟
3- با چه نوع حاکميتي مي توانسته نجات بدهد ؟
4- با چه روش حکومتي، اين نجات امکان داشته؟
5- عرصه هاي نجات چيستند، آيا فردي اند، يا اجتماعي و يا تاريخي يا ... ؟
اين ها سوال هايي کليدي است که بايد در نوشتاري جداگانه مورد بررسي و تبيين قرار گيرند.
قرآن مجيد، اين اصل عالي را بدين شکل توضيح مي دهد.
الذين تبعون الرسول النبي الامي الذي يجدونه مکتوباً عندهم في التواراه و الانجيل يأمرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنکر و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التي کانت عليهم فالذين آمنوابه وعزروه ونصروه واتبعواالنورالذي انزل معه اولائک هم المفلحون(اعراف ، 157)؛ کساني که پيروي مي کنند از رسول نبي (پيامبر فرستاده شده) و پيغمبراني که در تورات و انجيل که در دست آنهاست نام او را نگاشته مي يابند، آنها را امر به معروف کرده و نهي از منکر مي نمايد، پاکي ها را بر آنها حلال مي فرمايد و پليدي ها را حرام مي گرداند، بار گران را از روي دوش آنها بر مي دارد و زنجيره هاي بسته شده بر وجودشان را مي گسلد، پس آنهايي که به او گرويدند و از نوري که به او نازل شده پيروي کردند، در حقيقت گروه رستگارانند.
در همين راستا، قرآن مجيد به ايشان امر مي کند که چنين بگويد:
يا ايها الذين آمنوا هل ادلکم علي تجاره تنجيکم من عذاب اليم تومنون بالله و رسوله و تجاهدون في سيل الله بأموالهک و أنفسکم ذلکم خير لکم أن کنتم تعلمون (صف، 11-10)؛ اي اهل ايمان، آيا شما را به تجارتي سودمند که شما را از عذاب دردناک آخرت نجات بخشد دلالت کنم، آن تجارت اين است که به خدا و رسول او ايمان آريد و با مال و جان در راه خدا جهاد کنيد، اين کار از هر تجارت اگر دانا باشيد براي شما بهتر است.
2- ايجاد و بسط ارزش هاي اخلاقي
پالايش نموده و بپرورد و انسان هايي درست کردار، مؤمن، الهي، ارزش مدار بپرورد.
لقد من الله علي المومنين إذ بعث فيهم رسولاً من انفسهم يتلوا عليم آياته و يزکيهم و يعلمهم الکتاب و الحکمه و إن کانوا من قبل لفي ضلال مبين (آل عمران، 164)؛ خدا بر اهل ايمان منت نهاد که رسولي از خود آنها در ميان آنان برانگيخت که بر آنها آيات خدا را تلاوت کند و نفوس آنان را از هر نقص و آلايشي پاک گرداند و به آنها احکام شريعت و حقايق حکمت بياموزد، هر چند از آن پيش گمراهي آنان آشکار باشد.
پيامبر (ص)، مبشر رهايي و معلم بزرگ اخلاق است و لذا اخلاقيات، کرامت ها و ارزش هاي عالي در وجود او نهادينه شده که خداوند در ستايش و عظمتش مي فرمايد: «انک لعلي خلق عظيم»(قلم، 4) ؛ همانا تو اي پيامبر (ص)، داراي اخلاق بسيار بزرگي هستي.
الگوي تربيتي و سازنده ي اخلاق نبوي و مدل تربيتي و انسان سازي ايشان، سرمشق يک حرکت بزرگ و سلوک متعالي اخلاقي است. او آمده است تا انسان را از زشتي هاي اخلاق برهاند، و به وادي نوراني کرامت هاي اخلاقي سوق دهد.
3- تحکيم و توسعه ي عدالت
اصل عدالت، در ذات و گوهر رسالت پيامبر اکرم (ص) قرار دارد، تربيت و تهذيب و تزکيه، مقدمه ي رخداد عدالت است، زيرا عدالت، در مرحله ي نخست،
آن چيزي است که در جان فرد بنشيند و تدريجاً او را در حوزه ي عمل به اقدام به امر عدالت وادارد. نفس غير تزکيه شده، هرگز نخواهد توانست به عدالت قيام نمايد. او آمده است تا در نتيجه ي تزکيه و تربيت و تذهيب اخلاق، همگي آحاد جامعه ي انساني به عدالت برخيزند و آن را از ضمير جان خود مطالبه نمايند.
همه ي کارهاي اجتماعي پيامبر (ص) به شيوه ي اداري و برنامه ريزي شده انجام مي گرفت و نمونه هاي زيبا و شگفت آوري از اجراي عدالت به زيردستان به نمايش مي گذاشت، چه او حتي در نگاه کردن و تبسم بر روي آنان تفاوت نمي گذاشت و امور را چنان اداره مي کرد که هر کس به حقي که سزاوار است برسد (سالم الصفار، 1383 هـ ، 64).
پيامبر (ص)، به خوبي مي داند که هر جامعه و حکومتي که در آن عصر «عدالت» غايب باشد و ملاک و معيار اعمال، سياست ها و برنامه ريزي ها، عنصر عدالت نباشد، ريشه هاي حکومت در چنين جامعه اي سست خواهد بود. لذا پيامبر اسلام (ص)، خود، به اين مقوله قيام کردند و از پرتو عدالت پيامبر (ص) ، همه ي کساني که درحوزه ي حاکميت آن حضرت قرار داشتند، از لطف عدالت پيامبر (ص) برخوردار بودند.
بسياري از يهوديان مدينه، به عدالت آن حضرت (ص) اقرار داشتند، چون تخاصم و نزاعي بين آنها و يا مسلمانان رخ مي داد، به داوري آن حضرت(ص)، رضايت مي دادند، چرا که مي دانستند آن حضرت (ص) اهل رشوه نيست و جز به حق و عدل داوري نمي کند (جوان مهر، 1383، 147).
گستره ي عدل اسلامي به قدري وسعت دارد که حتي کساني را که به موضع گيري عليه اسلام نشسته اند را هم شامل مي گردد. پيامبر (ص)، بر اساس عدالت، حاضر نشدند حتي دشمناني همچون سهيل بن عمرو مورد آزار قرار گيرند. اصول عالي ديگري در رسالت پيامبر اعظم (ص)، وجود دارد که فقط به اشاره ي کوتاهي اکتفا مي کنيم.
+45
اصولي همچون حق محوري و حق گرايي، توحيدگرايي، ايمان گرايي و ...
ج- ايده ها و آرمان هاي پيامبر اعظم (ص)
ان الله يحب معالي الامور(آمدي، عرر و درر، 1398هـ ، 468)؛ خداوند همت ها و اراده هاي بلند را دوست مي دارد.
و اين تربيت شده ي دامان پيامبر اکرم (ص)، علي (ع) ، است که مي فرمايند :
قدر الرجل علي قدر همته (صبحي صالح، 1387 هـ، 302) ؛ وزن و ارزش هر فردي به وزن و ارزش همت اوست.
پيامبر اعظم (ص) ، که در عالي ترين افق عالم وجود از نظر کمالات روحي و فضايل نفساني قراردارد،داراي آرمان هايي بسيارعالي وسترگ است که باشاخص هاي روحي آن حضرت(ص)تناسب دارد که مي توان آنها را به صورت ذيل و فهرست گونه مورد اشاره قرار داد.
1- جهاني کردن اصول ارزشي
در قرآن مجيد، اين حقيقت عالي منعکس شده که او براي همه ي جهانيان مايه ي رحمت است.
و ما أرسلناک إلا رحمه للعالمين (فرقان، 56)؛ ما تو را به سوي انسان ها نفرستاديم، مگر اين که رحمتي براي جهانيان باشي.
محتواي دعوت پيامبر (ص) ، محتوايي عام، بشري و انساني است و مختص قبيله و طايفه اي خاص نمي باشد، زيرا در محتواي دعوت، آموزه هاي کلي و رهايي بخش براي انسانيت نهفته است.
علي (ع) در نهج البلاغه مي فرمايد :
ارسله علي حين فتره من الرسل و طول هجعه من الامم و اغترام من الفتن و انتشار من الامور و تلظ من الحروب و الدنيا کاسفه النور ظاهره الغرور، علي حين اصفرار من ورقها و اياس من ثمرها، و اغورار من مائها، قد درست منار الهدي، و ظهرت اعلام الردي، فهي متهجمه لاهلها عابسه في وجه طالبها، ثمرها الفتنه و طعامها 1387 هـ، 72)؛ او را هنگامي فرستاد که پيامبران (ع) نبودند و مردمان در خوابي گران مي نمودند، اسب فتنه در جولان، کارها پريشان، آتش جنگ ها فروزان، جهان تيره، فريب دنيا بر همه چيره و مستولي، باغ آن افسرده و برگ آن زرد و پژ مرده، ميوه اش نوميدي، آبش در دل زمين ناپديد، نشانه هاي درستکاري ناپيدا، علامت هاي گمراهي نمودار، دنيا با مردم خود ناخوشرو و با خواهنده ي خويش دژم و ترش روي، بارش محنت و آزار، خوردنيش گنديده، درونش بيم، برونش تيغ مرگبار.
وضعيتي که علي (ع) به توصيفش پرداخته، وضعيتي جهاني بوده است.
2- نفي خدايان دروغين و سلطه گران
بنيادي قرار دارد، زيرا جوهر آيين هاي حاکمه ي غير الهي بر سلطه ي جبارانه و ظالمانه بر انسان است؛ آنها شرک آلودند، و بر مبناي تعدد خيابان و پرستش انسان نماهاي متکبر و جاهل استوارند، خصلت فعال ما يشاء بودن در نظام هاي مبتني بر دروغ و سلطه وجود دارد.
ماهيت دعوت نبوي، آزادي بخش است. خصلت آزادي بخشي دعوت نبوي آن بود که انسان هايي را که در نظام هاي جور و ستم و حاکميت دروغين، تبديل به موجوداتي حقير و بي مقدار مي شدند و تا سطح حيوان تنزل داده مي شدند، آزاد مي نمود.
با تجديد و گسترش عقايد توحيدي در ميان چنين جماعات مشرک، اين امکان پديد مي شد که بينش آنان نسبت به زندگاني و نقششان در جهان تغيير پذيرد و بر اثر سلوک و خلق و خوي آنان بهبود يابد، چنان که عرب جاهليت را جز با معتقد ساختن به آن، راه نجات و رستگاري متصور نبود (جلال الدين فارسي، 2537، 56).
خصلت آزادي بخشي و نفي سلطه، خصلتي دروني در رسالت محمد (ص) است، اوست که همواره بشريت را به اين ايده و آرمان عالي و بلند دعوت مي کند.
3- تثبيت کرامت ها و ارزش هاي اخلاقي
آن حضرت (ص) در راستاي نهادينه کردن اخلاق و تثبيت ارزش هاي بلند اخلاقي، برترين تلاش و کوشش را به کار برد. انديشه ي او آن بود که همه ي انسان ها در کره ي خاکي، به کرامت هاي اخلاقي بگرايند و به ارزش ها پايه بندي يابند.
در اين راستا، آن حضرت (ص)، عمل شخصي خود را الگو قرار داد که خداوند در قرآن مجيد، به او خطاب کرد: «انک لعلي خلق عظيم» (قلم، 4)؛ اي پيامبر (ص) تو را اخلاق و خوي و خصلتي بس بزرگ و کريم است.
پيامبر (ص) ، در حضور خويش در صحنه ي ظهورات اجتماعي، مثل اعلاي رفق، مدارا، عفو و گذشت و اغماض، تواضع و فروتني، رحمت و شفقت و مهرباني، احترام به شخصيت ديگران، خوش رويي، مشورت و احترام به آراء ديگران، پي گير عدالت و بي قرار اجراي داد و دادگري، انصاف، قانون مداري و حق گرايي بود و بالاخره مجمع همه ي فضايل و کرامت هاي عالي الهي، به حکم خلافت صفاتي که از ناحيه ي خداي متعال يافته است.
اين خصلت ها، در حکومت و ملک داري پيامبر (ص) متجلي بودند.
او در حکومت خويش، آزادي، حريت، مناعت نفس، بلندي مقام، ذلت ناپذيري و آزادي دروني و معنوي را به نمايش مي نهاد تا بتواند حکومت خود را الگويي فراروي حکومت هاي بشري در گستره ي تاريخي قرار دهد.
اختيارات پيامبر اکرم (ص)
فلا و ربک لا يومنون حتي يحکموک فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا في انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما (نساء ، 65)؛ نه چنين است، قسم به خداي تو، اينان به حقيقت اهل ايمان نمي شوند، مگر آن که در خصومت و نزاعشان تنها تو را حاکم کنند و آنگاه به هر حکمي که (به سود و زيان آنها) کني، هيچ گونه اعتراضي در دل نداشته و کاملاً از دل و جان تسليم فرمان تو باشند.
اين آيه شريفه، ولايت مطلقه ي رسول اکرم (ص) را بر نفوس انسان ها و اموري که در جامعه ي آنها وجود دارد، بيان مي نمايد و اين که پيامبر (ص) ، چنان ولايت مطلقي دارد که هيچ کس را اجازتي نيست که سر از فرمانش بگرداند.
همچنين، برتري اراده و حکم پيامبر (ص) را بر مومنان بيان مي کند. « النبي اولي بالمومنين من انفسهم» (قيامت، 34)؛ پيامبر (ص) اولي و سزاوارتر به مومنان است از خود آنها.
اين ها و تعداد فراوان ديگري از آيات هستند که شمول و گستردگي و اطلاق ولايت پيامبر اکرم (ص) را بيان مي نمايد. اولويت پيامبر (ص) ، همه ي شوونات انساني را شامل است؛ چه اين که فقط او خليفه ي مطلق و تام الهي است، که در راستاي اين خلافت و ولايت مطلقه و نيابت کبري، اختيارات ذيل را برخوردار بوده اند.
1) اختيارت اجتماعي، سياسي
و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا (حشر، 7)؛ آن چه پيغمبر برايتان آورده بگيريد و عمل کنيد، و آن چه که شما را نهي کرده، رها کنيد.
در حيطه ي اختيارات اجتماعي ايشان، حکميت ايشان براي جامعه ي متدينان به شکل مطلق بوده است.
فلا و ربک لا يومنون حتي يحکموک فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا في انفسهم حرجا مما قضيت و يسلموا تسليما (نساء ، 65)؛ قسم به خدايت که آنها ايمانشان کامل نيست، مگر اين که تو را در امور خودشان، حکم قرار دهند، پس تنگنايي در نفس خود براي عمل به فرمانت نبينند و تسليم کامل امر تو باشند.
رسول اکرم (ص) از جانب خدا حق داشت که در اختلافات ميان مردم قضاوت کند (مطهري، 1364، 48).
در حوزه ي اختيارات اجتماعي، پيامبر اکرم (ص) جهت تمشيت امور اجتماعي، نظم جامعه، حرکت اجتماعي، رفع مشکلات فراروي اجتماع، حل اختلافات، فرمان هاي اکيد، و ... اقدامات لازم را انجام مي دادند. اعمال ولايت مطلقه، از سوي پيامبر (ص) ، قلمرو وسيعي را در بر مي گيرد. مباحث مربوط به تزاحم اهم و مهم، مباحث مربوط به مصالح و منافع عامه، به احداث راه ها و تصرف در اموال مردم و اخذ ماليات ها، خراج، حقوق قضايي، کيفري و ... همه در دايره ي ولايت مطلقه ي رسول اکرم (ص) قرار داشتند.
از آن جا که ولي، جانشين خدا و مظهر سلطه و قدرت عادلانه ي الهي در زمين است، از همه ي امکانات و استعدادهايي که در وجود انسان ها براي تکامل و تعالي نهاده شده، به سود آنان بهره برداري مي کند و از اين که حتي اندکي از اين زمينه هاي مساعد در راه زيان انسانيت به کار رود و يا نابود گردد که اين نيز خود زيان بزرگي است، مانع مي گردد... آنان را به کار و ابتکار سوق مي دهد، ياد خدا (نماز)، تقسيم عادلانه ي ثروت (زکات)، اشاعه ي نيکي ها و دفع بدي ها (امر به معروف و نهي از منکر) را برنامه ي اساسي خويش قرار مي دهد( سيد علي خامنه اي ، 1354، بي نا، 104).
اختيارات حوزه ي اجتماع و سياست، از ناحيه ي رسول اکرم (ص) ، منشا صدور فرمان هاي فراواني بوده است که در مطاوي تاريخي، اين تصميمات، منشأ خيزش هاي بزرگي در حاکميت فضيلت ها و عدالت ها و بسط معروف گرديده است.
در حيطه ي اختيارات اجتماعي و حکومتي، اخيارات قضايي، نظامي و سياسي نهفته است.
2) اختيارات اقتصادي
جامعه ي انساني است. عدالت اسلامي متضمن مصونيت مالي، عرض و آبرو و شخصيت افراد است. در عدالت اسلامي، هرگز ظلم و اجحاف بر ديگران قابل تحمل نمي باشد. عدالت، زمينه ي ظهور و بروز استعدادها و کمالات فرد و جامعه مي باشد، با عدالت است که جامعه به امنيت و آرامش دست مي يابد.
اين، عدل مطلقي است که ترازوي آن با حب و بغض کج نمي شود و هيچ دوستي و دشمني، قواعد آن را تغيير نمي دهد و تحت تأثير خويشاوندي افراد و دشمني اقوام قرار نمي گيرد و افراد امت اسلامي همگي از آن بهره مي برند و هيچ حسب و نسب و مال و مقامي باعث جدايي بين آنان نمي شود، چنان که ملت هاي ديگر نيز از آن بهره مي برند؛ گرچه بين آنان و مسلمانان دشمني باشد و اين، يک روشي است که هيچ قانون داخلي و بين المللي تا کنون به پايه آن نرسيده است (سيد قطب، بي تا، 195).
پيامبر (ص) در صدد اجراي چنين عدالتي است؛ عدالتي الهي، فراگير، پر از خيرات و برکات. تحقق چنين عدالتي تنها با موعظه و نصيحت و صدور فرمان مبني بر اين که افراد، عدالت را ايجاد کنند نمي باشد، بلکه بايد حاکم ديني، پيامبر (ص) يا امام معصوم (ع) ، از اختيار و اقتداري مطلق بر خوردار باشد. اين مسأله علاوه بر برهان هاي قطعي عقلي و ضرورت هاي اجتماعي، مسأله اي است که در عرفان ارزنده ي اسلامي جايگاه ويژه اي دارد و در واقع، يکي از ظهورات ولايت کليه است که اختيار در تصرف در اموال و اعيان کونيه دارد. «فان خلافته خلافه في الظهور في الحقايق الکونيه و نبوته اظهار کمالات مبدئه المتعال و ابراز الاسماء و الصفات من حضره الجمع ذي الجلال و ولايته التصرف التام في جميع مراتب الغيب و الشهود تصرف النفس الانسانيه في اجزاء بدنها ... » (امام خميني، 1360، 163)؛ خلافت او عبارت است از خلافت در ظهور در حقايق کونيه (هستي) و نبوتش عبارت است از اظهار کمالات مبدأ متعال و آشکار نمودن اسماء و صفات از حضرت جمع ذوالجلال و ولايتش عبارت است از تصرف تام در همه ي مراتب غيب و شهود، همان گونه که نفس انسان در اجزاء بدنش تصرف مي کند.
اختيارات اقتصادي پيامبر (ص) ، تصرف او است در همه ي اموال و ثروت ها که
شامل ثروت هاي حاصله در دست افراد و يا انفال و ثروت هاي عمومي و يا گنج ها و ... مي باشد، چه که خداوند زمين را در اختيار ولي خودش قرار داده است.
اختيارات اقتصادي را خداوند به پيامبر (ص) داده است.
قل الانفال لله و الرسول (انفال، 1)؛ بگو همه ي انفال از خدا و رسول اوست.
خذ من اموالهم صدقه تطهرهم (توبه، 103)؛ از اموال آنها جهت تطهير و تزکيه شان صدقه بگير.
3) اختيارات در صدور حکم حکومتي
النبي أولي بالمومنين من أنفسهم (احزاب، 60)، پيامبر (ص) از خود مومنان بر آنها حق وسيع تري دارد.
اين اختيارات دامنه ي وسيعي دارد.
حکومت اسلامي در شرايط جديد و نيازمندي هاي جديد مي تواند با توجه به اصول و مباني اساسي اسلام، يک سلسله مقررات وضع نمايد که در گذشته، موضوعاً منتفي بوده است (مطهري، 1370، 65).
اين اختيارات فراتر از اختياراتي است که در گذشته به آن اشاره کرديم.
نتيجه گيري
نتايج حکومت آن حضرت (ص) ، زدودن جهل و حاکميت علم الهي است، که در اين راستا اصل نجات بشر از کدورت ها، جهل ها و خرافه ها و نفس پرستي ها بوده و به بسط ارزش هاي اخلاقي، توسعه ي عدالت اجتماعي، به مفهوم اصلي آن و نيز تثبيت ارزش ها و نهادينه شدن آنها در درون جان آدميان منجر گرديده است.
فرجام سخن آن که، حکومت هاي پس از پيامبر (ص) ، خصوصاً در دوره ي معاصر (دوره ي غيبت) لزوماً به جهت تأسي و اقتداي به آن وجود گرامي، بايد در راستاي حاکميت فضيلت ها، ارزش ها، عدالت و علم و نهادينه شدن آنها بينجامد، تا مفهوم کامل تأسي به عمل و سيره ي نبوي تحقق يابد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع و مآخذ
1- قرآن مجيد .
2- آمدي، عبدالواحد (1398 هـ)، غرر الحکم و درر الکلم، تهران، دارالکتب الاسلاميه. 3- الصفار، سالم (1383)، سيره پيامبري در رهبري، ترجمه ي غلامحسين انصاري، تهران، شرکت چاپ و نشر بين الملل امير کبير.
4- امام خميني (1360)، صحيفه نور، مرکز نشر آثار امام خميني .
5- امام خميني (1365)، مصباح الهدايه الي الخلافه و الولايه، مرکز نشر آثار امام خميني .
6- امام علي (1387 هـ)، نهج البلاغه، ترجمه ي صبحي صالح،
7- جوان مهر، حسين (1383)، رفتار سياسي پيامبر (ص) با مردم، مرکز نشر علوم و معارف قرآني .
8- حافظ شيرازي ، محمد (1378)، ديوان، دارالکتب الاسلاميه .
9- خامنه اي، سيد علي (1354)، طرح کلي انديشه اسلامي در قرآن، بي نا.
10- سيد قطب (بي تا)، عدالت اجتماعي در اسلام، تهران، اميرکبير
11- شبستري، محمود (1361)، ديوان، بي نا.
12- فارسي، جلال الدين (1357)، انقلاب تکاملي اسلام، تهران، انتشارات آسيا.
13- فيض کاشاني، ملا محسن (1364)، محجه البيضا، ج 2، بيروت، انتشارات دارالعلم .
14- قمي، شيخ عباس (1399 هـ)، منتهي الامال، تهران، اميرکبير .
15- کليني، محمدبن يعقوب (1394 هـ)، اصول کافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه .
16- مجلسي، محمدباقر (1387 هـ)، بحارالانوار، بيروت، در العلم.
17- مطهري، مرتضي (1370)، اسلام و مقتضيات زمان، انتشارات صدرا.
18- مطهري، مرتضي (1364)، فلسفه امامت و رهبري، انتشارات صدرا.
19- مولوي، جلال الدين محمد (بي نا)، مثنوي معنوي، تهران، اميرکبير .
/ن