طرح مسأله و ضروت بحث
فرهنگ غرب، فرهنگ برنامه ریزى براى فساد انسان است، فرهنگ دشمنى و بغض با ارزشها و درخشندگیها و فضیلتهاى انسانى است، فرهنگى است که همچون ابزار در اختیار خداوندان زور و زر و امپراتوران قدرت است.با این فرهنگ، درصددند نسل بنى آدم را از همه فضایل انسانى تهى دست کنند و انسانها را به موجودات فاسد و مطیع و تسلیم و غافل از یاد خدا و معنویت تبدیل کنند. منافع آنها، جز از طریق گسترش این فرهنگ تأمین نمى شود. این فرهنگ، برهنگى و اختلاط و امتزاج بى قید و شرط زن و مرد با هم است که یکى از پایه هاى اصلى فرهنگ غربى مى باشد و از روز اول، براى فساد انسانها و خروج انسانیت از دایره ى فضایل انسانى بنیانگذارى شد. آنها که دلشان براى انسانیت نسوخته است.
نفى غرب، به هیچ وجه به معنى نفى فناورى و علم و پیشرفت و تجربه هاى غرب نیست و هیچ عاقلى چنین کارى را نمى کند. نفى غرب، به معناى نفى سلطه غرب است که هم سلطه سیاسى مورد نظر است، هم سلطه اقتصادى و هم سلطه فرهنگى.
عده اى فکر مى کنند چون غربى ها از لحاظ علمى بر ما برترى دارند، پس ما باید فرهنگ و عقاید و آداب معاشرت و آداب زندگى و روابط اجتماعى و سیاسى مان را از آن ها یاد بگیریم؛ این اشتباه است.
در این نوشتار برای تبیین ویژگى هاى فرهنگ و تمدن غربى، به بازخوانی بیانات حکیمانه مقام معظم رهبری در این باره می پردازیم تا نسل جوان با دقت نظر بر این رهنمودها، به شناخت دقیق تری نسبت به فرهنگ غرب و اهداف آن در مواجهه با فرهنگ اصیل اسلامی دست یابند.
پایه هاى تمدن و فرهنگ غرب
پایه تمدن امروز اروپایى، همان فرهنگ رومى است. یعنى امروز آنچه که بر سر تا پاى فرهنگ اروپایى و غربى و به تبع آنها فرهنگ امریکایى و خرده ریزه هاى غرب حاکم است، همان اصول و خطوطى است که در امپراتورى روم وجود داشته؛ همانهاست که امروز ملاک و معیار است.آن زمان هم زنان را به بالاترین مقام مى رساندند، احترامشان مى کردند و به آرایشها و زیورها تزیینشان مى کردند؛ اما براى چه؟ براى اشباع یکى از خاکى ترین و مادّى ترین خصلتهاى بشرى در مرد! این، چه قدر توهین و چه قدر تحقیر نسبت به انسان و نسبت به جنس زن است! (1)
ظواهر پر زرق و برق تمدن غرب
امروز در کشور امریکا، در کشورهاى پیشرفته اروپا، گرسنگى، فقر، مردن از کمبود مواد غذایى، نداشتن سرپناه و مسکن، ناامنى حتّى براى یک زندگى حیوانى، فراوان است. آن کسانى که از تکنولوژى و دانش جدید در این کشورها استفاده مى کنند، طبقه خاصى از مردمند.آنهایى که براى یک شکم غذا مجبورند شرف و ناموس و شخصیت خودشان را بفروشند و انواع اهانتها را تحمل کنند، توده عظیمى از مردمند. این، واقعیت قضیه است. ظواهر، پُرزرق وبرق و پُرجلوه است. دوربین تلویزیونها و خبر خبرگزاریها چیزهایى را به عنوان تبلیغات به مردم دنیا ارایه مى دهد که پُرزرق وبرق و چشمگیر است.
اگر تمدن غربى، با این همه پیشرفت علمى، با پیمودن فضا، با ثروتهاى عظیم مادّى که دراختیار دارد و از کشورهاى جهان سوم و فقیر دزدى و غارت کرده است، ادعا بکند که فقر را در کشورهاى پیشرفته برانداخته، دروغ گفته است. پس، تمدن غربى، همان زندگى مادّى راحت و برخوردار از رفاه را هم نمى تواند به همه انسانها بدهد. (2)
سلطه طلبى، مهمترین نکته منفى فرهنگ غرب
نفى غرب، به هیچ وجه به معنى نفى فناورى و علم و پیشرفت و تجربه هاى غرب نیست و هیچ عاقلى چنین کارى را نمى کند. نفى غرب، به معناى نفى سلطه غرب است که هم سلطه سیاسى مورد نظر است، هم سلطه اقتصادى و هم سلطه فرهنگى. من در این فرصت اندک، در زمینه سلطه فرهنگىِ غرب چند جمله مى گویم، شاید ان شاءاللَّه براى شما مفید باشد.ببینید؛ فرهنگ غرب، مجموعه اى از زیبایى ها و زشتى ها است. هیچ کس نمى تواند بگوید فرهنگ غرب یکسره زشت است؛ نه، مثل هر فرهنگ دیگرى، حتما زیبایى هایى هم دارد. هیچ کس با هیچ فرهنگ بیگانه اى این گونه برخورد نمى کند که بگوید که ما درِ خانه مان را صددرصد روى این فرهنگ ببندیم؛ نه.
فرهنگ غرب، مثل فرهنگ شرق، مثل فرهنگ هرجاى دیگر دنیا، یک فرهنگ است که مجموعه اى از خوبى ها و بدى ها است. یک ملت عاقل و یک مجموعه خردمند، آن خوبى ها را مى گیرد، به فرهنگ خودش مى افزاید، فرهنگ خودش را غنى مى سازد و آن بدى ها را رد مى کند.
همان طور که گفتم، در این زمینه، بین فرهنگ اروپایى، غرب، آمریکایى، آمریکاى لاتین، آفریقا و ژاپن فرقى نیست و هیچ تفاوتى ندارد و در این حکمى که مى گویم، همه یکسان هستند. ما در مقابل هر فرهنگى که قرار مى گیریم، به طور طبیعى تا آن جایى که مى توانیم، باید محسّنات آن را بگیریم و چیزهایى که مناسب ما نیست ـ بد و مضرّ است ـ و با چیزهایى که به نظر ما خوب است، منافات دارد، آن را رد کنیم. این اصل کلّى است.
منتها در زمینه فرهنگ غربى نکته مهمّى وجود دارد که من دلم مى خواهد شما جوانان به این نکته توجّه کنید. فرهنگ غرب ـ یعنى فرهنگ اروپایى ها ـ عیبى دارد که فرهنگ هاى دیگر، تا آن جایى که ما مى شناسیم، آن عیب را ندارند، و آن «سلطه طلبى» است. این، قطعا دلایل انسانى و جغرافیایى و تاریخى دارد.
از اوّل که این ها در دنیا به یک برترىِ علمى دست یافتند، سعى کردند همراه با سلطه سیاسى و اقتصادى خودشان ـ که به شکل استعمار مستقیم در قرن نوزدهم انجامید ـ فرهنگ خودشان را هم حتما تحمیل کنند. این ها با فرهنگ ملت ها مبارزه کردند؛ این بد است.
ملتى مى گوید فرهنگ من باید در این کشور جارى شود! این چیز قابل قبولى نیست. هر چند هم خوب باشد، آن ملتى که این فرهنگ بر او تحمیل مى شود، این را نمى پسندد.
شما یقینا خوردن نان و ماست را به میل و اشتهاى خودتان، ترجیح مى دهید به این که چلوکباب را به زور در دهانتان بگذارند و بگویند باید بخورى! وقتى کارى زورى و تحمیلى شد؛ وقتى از موضع قدرت انجام گرفت و وقتى متکبّرانه و مستکبرانه تحمیل گردید، هر ملتى آن را پس مى زند؛ باید هم بزند.
مثلاً کراوات یک پدیده غربى است. غربى ها این را مى خواهند، دوست مى دارند و با سنّتشان هماهنگ است؛ اما شما که اهل فلان کشورِ دیگر هستید و تصادفا کت و شلوار را انتخاب کرده اید، اگر کراوات نزدید، یک آدم بى ادب محسوب مى شوید؟! چرا؟! این فرهنگ شماست؛ تقصیر من چیست؟ اگر کت و شلوار پوشیدید، باید پاپیون و کراوات بزنید، و الاّ در فلان مجلس رسمى راه ندارید و یک آدم بى ادب و غیرمنضبط و بى نزاکت تلقّى مى شوید! این، آن تحمیل فرهنگ غربى است.
زن غربى، روش هایى دارد. آن ها نسبت به مسئله زن و روش زن و پوشش زن و ارتباطش با مردان و حضورش در جامعه، فرهنگى دارند ـ خوب یا بد، بحثى سرِ آن نداریم ـ اما سعى دارند این فرهنگ را به همه ملت هاى دنیا تحمیل کنند! در باب فرهنگ غربى، این بد است. (3)
صادرات فرهنگ غربى به کشورها
دنیاى غرب و سردمداران فرهنگ فاسد و منحط غربى، از این که فساد و فحشا و اعتیاد و انواع و اقسام بدبختیها و روسیاهیها را به سراسر عالم صادر مى کنند، خجالت نمى کشند؟! این فرهنگ فحشایى که امروز متأسفانه سراسر دنیا و بیش از همه، دنیاى فقیر جهان سوم را فرا گرفته، از کجا آمده است؟ این، یکى از صادرات فرهنگ غربى و تمدن استعمارى و استکبارى است.انواع و اقسام فسادها و انحطاطهایى که امروز بشریت را در فشار گذاشته و اعتیادهاى خطرناکى که گریبان جوانها را در بسیارى از کشورهاى فقیر و عقب افتاده گرفته، از کجاست؟ فرهنگ مصرفى غلط که بر بسیارى از کشورهاى اسلامى و غیراسلامى جهان سوم تحمیل شده، از کجاست؟
اگر شما وارد بازار کشورهاى فقیر منطقه خودمان ـ نفت خیز و غیرنفت خیز ـ بشوید، خواهید دید تبلیغات اجناس مصرفى زاید و غیر لازم غربى، تمام فضاى زندگى اینها را پُر کرده است. آیا بشر به این چیزها احتیاج داشت؟!
کشورهاى تولید کننده نفت، ثروت خدادادى متعلق به همه مردم را که باید صرف عمران و آبادى کشورشان بشود، مى دهند و در مقابل وسایلى مى گیرند که جز انحطاط و فساد در زندگى، تأثیر دیگرى ندارند. همه اینها صادرات فرهنگ غربى و امریکا و اروپا به کشورهاى جهان سوم است.
امریکا و اروپا و کشورهاى غربى، در لابلاى فرآورده هاى خوب تمدن خود ـ مثل صنعت و علم و تحقیق، که متعلق به همه بشریت است و براى گروه خاصى نیست ـ انواع و اقسام بدیها و فسادها و انحطاطها را وارد کشورهاى جهان سوم کردند و مردم و جوانها و دولتها و ملتها را مبتلا و ذلیل نمودند و به خاک سیاه نشاندند. آنها از کارهاى خود شرم نمى کنند و خجالت نمى کشند و به صادرات پلید خودشان به کشورهاى دیگر افتخار هم مى کنند! (4)
علت گریز ما از فرهنگ غرب
ممکن است شما سوال کنید که چرا باید از فرهنگ غرب و اروپا و امریکا گریخت و چرا باید ذهن خود را به روى آن بست؟ این سوال بجایى است که مردم بعد از انقلاب، تا حدودى پاسخ آن را دریافته اند؛ لیکن در این مورد جمله کوتاهى را مطرح مى کنم:فرهنگ غرب، فرهنگ برنامه ریزى براى فساد انسان است، فرهنگ دشمنى و بغض با ارزشها و درخشندگیها و فضیلتهاى انسانى است، فرهنگى است که همچون ابزار در اختیار خداوندان زور و زر و امپراتوران قدرت است. با این فرهنگ، درصددند نسل بنى آدم را از همه فضایل انسانى تهى دست کنند و انسانها را به موجودات فاسد و مطیع و تسلیم و غافل از یاد خدا و معنویت تبدیل کنند.
منافع آنها، جز از طریق گسترش این فرهنگ تأمین نمى شود. این فرهنگ، برهنگى و اختلاط و امتزاج بى قید و شرط زن و مرد با هم است که یکى از پایه هاى اصلى فرهنگ غربى مى باشد و از روز اول، براى فساد انسانها و خروج انسانیت از دایره ى فضایل انسانى بنیانگذارى شد. آنها که دلشان براى انسانیت نسوخته است. (5)
علت مقابله ملت ایران با فرهنگ غربى
شما ببینید در دوران حکومت پهلویها و اندکى قبل از آن در اواخر حکومت قاجارها، که همین حمله غربیها شروع شده بود و در دوران پهلویها به اوج خود رسید، پرورش یافته هاى آن دوران، ملت ایران را اصلاً قابل این نمى دانستند که بتواند خودش را اداره کند، بتواند کارى بکند، بتواند چیزى بسازد، چیزى به دنیا ارائه دهد و یا بر معلومات دنیا اضافه کند. این به خاطر چیست؟این به خاطر تحقیر فرهنگ ملت، تحقیر هویت ملى و تحمیل فرهنگ بیگانه است. هویت ملى با «فرهنگ» شکل مى گیرد. هویت هر ملتى، فرهنگ اوست؛ این را نبایستى زخمى و جریحه دار کرد.
علت مقابله ملت ایران با فرهنگ غربى این است، والاّ بله، فرهنگ غربى محسّنات و زیباییهایى هم دارد. البته زشتیهایى هم دارد که آن زشتیها بیخ ریش خودشان! اشکالى ندارد که ما زیباییهاى فرهنگ آنها را فرا بگیریم. این که حالا آن زیباییها چیست، مى تواند مورد بحث قرار گیرد. (6)
گرایش به سمت مدگرایى و تجمل گرایى، کمند بسیار خطرناک فرهنگ غربى
به اعتقاد من، گرایش به سمت مدگرایى و تجمل گرایى و تازه طلبى و افراط در کار آرایش و نمایش در مقابل مردان، یکى از بزرگترین عوامل انحراف جامعه و انحراف زنان ماست. در مقابل اینها، خانمها بایستى مقاومت کنند.غربى ها براى این که از زن، آن چنان موجودى به وجود بیاورند که مورد نظر خودشان است، محتاج این هستند که دایماً مد درست کنند و چشمها و دلها و ذهنها را به همین چیزهاى ظاهرى و کوته نظرانه مشغول کنند.
کسى که به این چیزها مشغول شد، کى به ارزشهاى واقعى خواهد رسید؟ مجال پیدا نمى کند برسد. زنى که در فکر باشد از خود وسیله اى براى جلب نظر مردان بسازد، کى فرصت این را پیدا خواهد کرد که به طهارت اخلاقى فکر کند و بیندیشد؟ مگر چنین چیزى ممکن است؟ آنها این را مى خواهند.
آنها مایل نیستند که زنان جوامع دنیاى سوم، داراى فکر روشن و آرمانخواه باشند؛ خودشان دنبال هدفهاى بزرگ حرکت کنند و شوهر و فرزند خود را هم حرکت بدهند. زنان جوان در جامعه ما باید خیلى مراقب باشند، تا این کمند ناپیداى بسیار خطرناک فرهنگ و تفکر غربى را بشناسند؛ از آن پرهیز کنند و جامعه زنان را از آن جدا و برحذر بدارند. (7)
عصیان جوانان غربى، پاسخى در برابر فشار تمدن غربى
در محیط بسیار شکننده و پرفشار تمدن صنعتى که در آن از معنویت، عواطف، دلبستگى هاى حقیقى، روحى و معنوى کمتر خبرى هست و هر چه هست انضباط دروغین و زرق و برق ظاهرى است، جوان عصیان مى کند.در جامعه اى که شرط ورود به یک فروشگاه، منظم و مرتب بستن کراوات و پوشیدن فلان نوع لباس است، جوان از لج سنتها، درست زشت ترین شکل ضدیت با سنتها را انتخاب مى کند و در معرض عام ظاهر مى شود.
این یک پاسخگویى طبیعى از سر عصیان است، نه اینکه آن جوان فیلسوف است که این کار را مى کند. نه، آن جوان یک فرد عامى است، اما در آن محیط که چرخ و پرِ فشار تمدن مادى و صنعتى آن جور رگ و پى انسان را مى کشد و بند از بند انسان جدا مى کند، یک جوان چگونه عصیان خود را نشان بدهد؟ اینگونه عصیان مى کند، آن وقت جوان مقلد جهان سومى خیال مى کند این یک مد است، از او تقلید مى کند. (8)
مسائل جوانان، یکى از گرفتارى هاى بزرگ کشورهاى غربى
در هر جامعه اى مسأله جوانان یک مسأله بسیار مهم است. یکى از گرفتاریهاى بزرگ کشورهاى غربى ـ که گاهى مى گویند، گاهى هم کتمان مى کنند ـ مسأله جوانان آنهاست. شما خیال نکنید که مسأله جوان ـ چه دختر و چه پسر ـ در جوامع غربى حل شده است؛ نه. در بین هزار نفر جوان در آن جا، شاید نتوان یک نفر را پیدا کرد که این همه صفا و نورانیت و پاکى و طهارت در او مشاهده شود. خاصیت نظامهاى مبتنى بر مادّیت و متّکى به ارزش و اهمیت سرمایه و پول و آزادى شهوات، جز آنچه که امروز دارند آن را تجربه مى کنند، چیز دیگرى نیست.سقوط ملتها همیشه یک امر ناگهانى نیست؛ یک امر تدریجى است. این امر تدریجى را چشمهاى تیزبین متفکران غربى در امریکا و اروپا مشاهده مى کنند. در آن جوامع، جوان به طور معمول مایل به بى بندوبارى، نابرخوردار از حیا و مایل به ارتکاب جنایت و تجاوز و تعدّى تربیت مى شود و در فساد اخلاقى غرق است. چنین نسل جوانى براى هر جامعه اى، در هر حدّى از علم و معرفت و ثروت هم که باشد، مثل موریانه اى پایه هاى آن جامعه و نظام را مى جود و از بین مى برد.
نقطه مقابل آن را شما امروز در کشور خودمان مشاهده مى کنید؛ شوق جوانى، نورانیت جوانى، صفاى جوانى، دیندارى و ایمان در جوانان؛ پدیده اى که از اوّل انقلاب تا امروز به طور مستمر مثل یک رودخانه زلال و پُرخروش در جریان بوده است.
جوانان و نوجوانان کشور ما، در دوران جنگ و پس از جنگ توانستند پاکى خودشان را حفظ کنند. بعضى از آمارهایى که عکس این را ادّعا مى کند، آمارهاى واقعى نیست. نه این که من از وجود جریانها و حرکات بدآموز در میان جوانان بى اطّلاع باشم ـ نه، من مى دانم چه مى گذرد ـ اما در زیر این کفها و این گل و لایها، من جریان عظیم و خروشان نجابت و دیانت و اصالت و نورانیت را هم مشاهده مى کنم. (9)
بى تفاوتى و از دست رفتن نسل جوان، نشانه هاى زوال یک ملت
براى هر اجتماعى این مهم است که جوانان آن اجتماع و آن کشور، چگونه فکر کنند، چگونه عمل و چگونه احساس کنند. نسل جوان براى هر کشورى در اصل تعیین کننده است؛ حتى اگر کشورهایى در اوج پیشرفت مادى و علمى و صنعتى و اقتصادى و ثروتهاى گوناگون باشند، اگر نتوانند نسل جوان خودشان را درست اداره کنند و نسل جوان از دست آنها برود، مطمئنا باید در انتظار آینده سختى باشند.این اتفاقى است که امروز در دنیاى غرب ـ به خصوص در بعضى از کشورهاى غربى ـ دارد رخ مى دهد. البته این جور طوفان هاى اجتماعى و تاریخى به تدریج خودش را نشان مى دهد. آدمهاى ناهوشمند تا آن اواخر هم نمى فهمند چه شد؛ به طریق اولى آدمهاى خودخواه و خودپرست و سودطلب و به فکر جیب خود هم یا نمى فهمند، یا اگر هم بفهمند، برایشان اهمیت ندارد؛ اما آدمهاى تیزبین و دلسوز در هر جامعه اى این خطر را حس مى کنند که ببینند نسل جوانشان دارد از دست مى رود.
الان این اتفاق افتاده است؛ یعنى دلسوزان و هوشمندان در همان جوامع غربى که عرض کردم، احساس کرده اند که براى آن ها چه فاجعه اى دارد رخ مى دهد. جوانهایشان به میزان بسیار زیادى دچار بلاهاى اجتماعى مثل اعتیاد و این چیزها هستند. تعداد بسیار زیادشان دچار هیجانهاى گمراه کننده اند که منجر به قتل و دزدى و غارت و جنایت و شهوترانیهاى بسیار زشت مى شوند.
تعداد زیادى هم دچار بى تفاوتى هستند؛ در انتخاباتها و در مسایل جمعى شرکت نمى کنند، وقتى از آن ها سؤال مى کنند که چرا شرکت نمى کنید، مى گویند برایمان اهمیتى ندارد ـ حالت بى تفاوتى ـ اینها نشانه هاى زوال است. (10)
نمونه هایى از برخورد دوگانه غرب
امروز در دنیا، روى چیزهاى خاصى حساسیت هست. امروز در دنیا، روى کتک خوردن زن به وسیله شوهر، حساسیتى نیست. مردان در اروپا و امریکا ـ نه همه آنان ـ خیلى راحت زنانشان را کتک مى زنند. روى ظلم کردن مرد به زن در خانواده، خیلى حساسیتى در دنیا نیست.آمارهایى که ارایه مى کنند، نشان دهنده ى این است که پدران و شوهران در خانواده هاى امریکایى و اروپایى، خیلى راحت به فرزندان و همسرانشان ظلم مى کنند. در دنیا روى این مسأله، خیلى هم جنجال نیست؛ امّا روى پوشش زن حساسیت هست! اگر کسى، شخصیتى، فیلسوفى، نظامى، سیاستى، با عریان بودن زن مخالفت کند، این را در دنیا هو مى کنند! روى بسیارى از فسادها و روشها و عادات، حساسیتى نیست.
اگر کشورى به عنوان یک سیاست، با مشروبات الکلى مخالفت بکند، این را در دنیا هو مى کنند، لبخند تمسخر مى زنند، او را مرتجع مى نامند! این، فرهنگ کجاست؟ این عریانى زن به عنوان یک سنت، این رواج مسکرات به عنوان یک رسم رایج، متعلق به کجاست؟ این، متعلق به اروپاست و از فرهنگ قدیمى این کشورها ناشى شده است. حالا این رسمها در جاهاى دیگر دنیا هم حجیت پیدا کرده است و اگر کسى با آن مخالفت کرد، کأنّه مرتکب گناه کبیره اى شده است! (11)
برخورد دوگانه غرب با حجاب
شما مى بینید که در همین کشور ما، یک روز بى حجابى را اجبارى کردند؛ اما احدى در دنیا اعتراض نکرد که چرا بى حجابى را اجبارى مى کنید! در کشور همسایه ما ترکیه، بى حجابى را اجبارى کردند و تا همین اواخر هم حتّى بعضى از دولتهاى ترکیه، همین اجبار و الزام را ادامه مى دادند ـ که نمونه هایى در همین سالهاى اخیر دیده شد ـ اما هیچ کس در دنیا اعتراض نکرد و اعتراض نمى کند!بالاتر از این، در کشورهاى اروپایى که خودشان را پیشرفته مى دانند و در ادعا و تبلیغات، مسایل حقوق بشر و آراى انسانها برایشان حایز اهمیت است ـ یعنى فرانسه و انگلیس ـ اجازه ندادند که چند نفر زن یا دختر مسلمان، با حجاب اسلامى رفت و آمد کنند و به مدارس بروند! این جا اجبار و الزام را جایز مى شمارند و در آن ایراد و عیبى نمى بینند؛ اما جمهورى اسلامى به خاطر این که حجاب را در جامعه الزامى مى داند، همه این محافل، آن را مورد اعتراض قرار مى دهند! اگر الزام زنان به شکلى از لباس و زی ایراد دارد، ایراد آن بیشتر از الزام به حجاب است؛ زیرا این به سلامت نزدیکتر است. حداقل این است که این دو، با یک نظر دیده بشود؛ اما غرب این طورى عمل نمى کند.
غرب، جمهورى اسلامى را به عنوان کشورى که در آن، لباس زنان شکل الزامى دارد، مورد انتقاد قرار مى دهد؛ اما آن دولتهایى که برهنگى و نبودن حجاب میان زن و مرد را الزامى مى کنند، آنها را مورد انتقاد قرار نمى دهد! این براى چیست؟ براى همین است که این برخلاف فرهنگ پذیرفته شده غرب است. اینها روى این مسأله به شدت حساسند. (12)
برخورد دوگانه غرب با خشونت و تروریسم
این حرف هایى که گاهى آدم مى شنود که در دنیا ما را به خشونت طلبى متهم مى کنند، ما الان باید چه کنیم، حرف هایى نیست که آدم هاى هوشمند و زیرک آن را بپذیرند یا بر زبان جارى کنند.براى از رو بردن یک ملت، بهترین راه این است که با انبوه تبلیغات متراکم او را از میدان خارج کنند، دائم او را متهم کنند و در موضع دفاع قرار دهند؛ این یک شیوه شناخته شده است. ما را به خشونت متهم مى کنند؛ چه کسانى این کار را مى کنند؟
یکى، دو سال پیش، یکى از رؤساى کشورهاى اروپایى به این جا آمده بود. میدانید که در دیدارهاى بین المللى سطوح بالا، خیلى از حرف ها، کلیات و نوعا تعارف آمیز و ایده پراکنى است.او راجع به صلح صحبت کرد که بله، ما طرفدار صلح هستیم.
من خارج از پرتکل هاى معمولى این گونه ملاقات ها، حالت طلبگى به خودم گرفتم و گفتم شما اروپائى ها جنگ را به راه انداختید. خودتان هم دم از صلح مى زنید! بزرگترین جنگ هاى تاریخ بشر را شما اروپائى ها به راه انداختید و آن همه آدم کشته شدند.ما که این طرف دنیا بودیم، باد جنگ شما این همه به ما خسارت وارد کرد؛ حالاهم آمده اید و دم از صلح مى زنید!
«خودگویى و خودخندى، خودمرد هنرمندى». گفتم ما مشکلى به نام جنگ نداریم.هیچکدام از کشورهاى اسلامى، طالب جنگ نیستند. شما از جنگ حرف مى زنید، خودتان هم مى آیید شعار صلح مى دهید!
آن ها این همه سلاح تولید مى کنند و به همه دنیا مى دهند. بنابراین حقیقت قضیه این است که خود آن ها بیشترین خشونت را مرتکب مى شوند.از تروریسم صحبت مى کنند؛ ولى مرادشان این است که چرا جمهورى اسلامى از مبارزان فلسطینى اى که از وطن خودشان دفاع مى کنند، حمایت مى کند.
از نظر رسانه هاى جهانى، حمایت از تروریسم، یعنى حمایت از مبارزان فلسطینى!
خراب کردن خانه فلسطینى روى سرش توسط تانک اسرائیلى و کشتن بچه چندماهه، تروریسم نیست، اما وقتى نظامى خشن جنایتکارى در حادثه کشته مى شود، در مطبوعات خودشان عکس زنش را جدا، عکس بچه اش را جدا، در حال گریه کردن و شیون زدن و عکس خاکسپارى اش را جدا منتشر مى کنند؛ براى این که نشان دهند این طرف دارد خشونت مى ورزد! این ها کارهاى تبلیغاتى اى است که دارند مى کنند. (13)
دموکراسى مورد ادعاى کشورهاى غربى، مطلقا وجود ندارد
آن دمکراسى که امروز در اصطلاحات جهانى و دنیاى غرب تعریف مى شود و به آن افتخار مى کنند، نه در آمریکا وجود دارد، نه در فرانسه و نه در انگلیس ـ حالا من آلمان را مثال نمى زنم که سابقه فاشیسم و نازى گرى دارد ـ حتى در آمریکا و در فرانسه که خودش را مهد دمکراسى دنیا مى داند، چنین دمکراسى که تعریف مى کنند، مطلقاً وجود ندارد.فاصله زیادى با آن دارد.منتها یکى از خصوصیات و اخلاقیات غربى ها این است که زشت ترین پدیده ها را خیلى اطو کشیده و بسته بندى شده و ادکلن زده و زیبا عرضه مى کنند ـ مثل همه بسته بندى هایشان ـ طبیعت آن ها این است! با کسى هم که مى خواهند دعوا بکنند، ماها دست به یقه مى شویم و داد و فریاد مى کشیم؛ ولى آن ها فریاد نمى کشند؛ در قلب طرف گلوله پرتاب مى کنند؛ بدون این که خیلى هم عصبانى بشوند. با خونسردى آدم مى کشند.این خصوصیت آن ها است. (14)
دیدگاه غرب نسبت به علم
نگاه اسلام به انسان، به علم، به زندگى بشر، به عالم طبیعت و به عالم وجود، نگاهى است که معرفت نوینى را در اختیار انسان مى گذارد. این نگاه، زیربنا و قاعده و مبناى تحقیقات علمى در غرب نبوده. تحقیقات علمى در غرب، در ستیز با آنچه آن را دین مى پنداشتند، آغاز شده.البته حق داشتند؛ دینى که رنسانس علیه آن قیام کرد و خط فکرى و علمى دنیا را در جهت مقابل و مخالف آن ترسیم کرد، دین نبود؛ توهمات و خرافاتى بود با عنوان دین. دینِ کلیسایىِ قرون وسطایى، دین و معرفت دینى نبود. بدیهى بود که عقده ها و گره ها در ذهن دانشمندان و نخبگان و زبدگان فکرى باقى بماند و برایش راه علاج هاى ضددینى و غیردینى پیدا کنند. لذا هنوز چگونگى کنار آمدن علم و دین براى آن ها مسئله است؛ لیکن مسئله ما این نیست.
در جهان بینى ما، علم از دل دین مى جوشد و بهترین مشوق علم، دین است. دینى که ما مى شناسیم، جهان بینى دینى اى که ما از قرآن مى گیریم، تصویرى که ما از آفرینش و از انسان و از ماوراءالطبیعه و از توحید و از مشیت الهى و از تقدیر و قضا و قدر داریم، با علم سازگار است؛ لذا تولیدکننده و تشویق کننده علم است.
نمونه اش را شما در تاریخ نگاه کنید؛ ببینید حرکت علمى در قرون اولیه اسلام بر اثر تشویق اسلام آن چنان اوج گرفت که تا آن روز در دنیا بى سابقه بود ـ در همه زمینه ها ـ و علم و دین با هم آمیخته و ممزوج بود و دانش و تحقیق و فن در حد خود پیشرفت کرد.
پایه و مبناى علوم انسانى اى که امروز در غرب مطرح است، از اقتصاد و جامعه شناسى و مدیریت و انواع و اقسام رشته هاى علوم انسانى، بر مبناى یک معرفت ضددینى و غیردینى و نامعتبر از نظر کسانى است که به معرفت والا و توحیدىِ اسلامى رسیده باشند. (15)
علم، ابزار قدرت غربى ها
یکى از موضوع هایى که نمى گذارند در کشورهاى زیر سلطه رشد کند و به شدت مانع آن مى شوند، مسئله علم است؛ چون مى دانند علم ابزار قدرت است. خود غربى ها با علم به قدرت رسیدند؛ این یکى از پدیده هاى تاریخ بود.البته علم بین شرق و غرب دست به دست گشته و براى مدتى هم آن ها در جهالت بودند. در همان دوره قرون وسطا، که خودشان توصیف مى کنند، در این طرف دنیا وقت شکوفایى علم بوده است؛ اما به مجردى که آن ها به علم رسیدند، از علم به صورت یک ابزار براى اقتدار و کسب ثروت و گسترش سلطه سیاسى و جذب ثروت ملت ها و تولید ثروت براى خودشان استفاده کردند و از آن ثروت باز تولید علم کردند و علم را بالا بردند و دانش خودشان را رشد دادند.
آن ها مى دانند که علم چقدر در قدرت بخشیدن به یک ملت و به یک کشور، تأثیر دارد، لذا است که اگر بخواهند نظام سلطه؛ یعنى رابطه سلطه گر و سلطه پذیر باقى بماند و حاکمِ بر نظم جهانى باشد، باید نگذارند آن بخشى که آن ها مایل اند سلطه پذیر باشند، داراى علم شوند؛ این یک استراتژى است که برو برگرد ندارد و الان رفتارشان هم در دنیا بر همین منوال است؛ لذا باید براى کسب علم و تحقیق جهاد کرد؛ باید کار کرد. (16)
برترى علمى غرب به معناى برترى فرهنگ غرب نیست
گرفتن علم از دیگران، با گرفتن فرهنگ دیگران اشتباه نشود. این مغالطه بزرگى است که کسى بگوید علم غربى ها خوب است، پس فرهنگ و سیستم زندگى و اخلاقشان هم خوب است؛ نه، این ها با هم ملازمه اى ندارد. علمشان خوب است؛ اما این علم، پروریده و ساخته این فرهنگ نیست؛ حتّى این فرهنگ دارد به این علم ضرر هم مى زند.علم، مولدها و عناصر به وجود آورنده خاص خود را دارد؛ باید آن ها را پیدا کرد. فرهنگ بى بندوبارى، بى دینى، خودپرستى، گرایش به پول و ماده و اصیل دانستن مادیگرى و ارزش هاى مادى، فرهنگ هاى غلطى است که امروز غرب دچار این هاست.
اگر آن مردم، پارسا و صالح و نیکوکار و کم اعتنا به زخارف دنیا بودند، این دانش براى دنیا مفید مى شد؛ همچنان که در دوره شکوفایى اسلامى در قرن چهارم و پنجم و ششم هجرى، برجستگان علمى یى به وجود آمدند و دانش را به اوج قله آن روز رساندند و به هیچ وجه فرهنگى که امروز در غرب رایج است ـ فرهنگ بى بندوبارى و بى دینى و امثال این ها ـ بر آن ها حاکم نبود؛
مثل ابن سیناها، محمدبن زکریاى رازى ها، خوارزمى ها و دیگران. این ها در فرهنگى مثل فرهنگ غرب رشد نکردند؛ همچنان که دانشمندان بزرگ غرب و کسانى که دانش غرب را پایه گذارى کردند، هرگز در چنین فرهنگى رشد نکردند. بنابراین پیشروى و برترى علمى غرب را به هیچ وجه به معناى برترى فرهنگ غرب ندانید. (17)
به مغز ایرانى تزریق کردند که باید دنباله رو غرب باشى
تهاجم فرهنگىِ بزرگ تر این است که در طول سال هاى متمادى به مغز ایرانى و باور ایرانى تزریق کردند که تو نمى توانى؛ باید دنباله رو غرب و اروپا باشى. نمى گذارند خودمان را باور کنیم.الان شما اگر در علوم انسانى، در علوم طبیعى، در فیزیک و در ریاضى و غیره یک نظریه علمى داشته باشید، چنانچه برخلاف نظریات رایج و نوشته شده دنیا باشد، عده اى مى ایستند و مى گویند حرف شما در اقتصاد، مخالف با نظریه فلانى است؛ حرف شما در روان شناسى، مخالف با نظریه فلانى است.
یعنى آن طورى که مؤمنین نسبت به قرآن و کلام خدا و وحى الهى اعتقاد دارند، این ها به نظرات فلان دانشمند اروپایى همان اندازه یا بیشتر اعتقاد دارند! جالب این جا است که آن نظریات کهنه و منسوخ مى شود و جایش نظریات جدیدى مى آید؛ اما این ها همان نظریات پنجاه سال پیش را به عنوان یک متن مقدس و یک دین در دست مى گیرند!
ده ها سال است که نظریات پوپر در زمینه هاى سیاسى و اجتماعى کهنه و منسوخ شده و ده ها کتاب علیه نظریات او در اروپا نوشته اند؛ اما در سال هاى اخیر آدم هایى پیدا شدند که با ادعاى فهم فلسفى، شروع کردند به ترویج نظریات پوپر! سال هاى متمادى است که نظریات حاکم بر مراکز اقتصادى دنیا منسوخ شده و حرف هاى جدیدى به بازار آمده است؛ اما عده اى هنوز وقتى مى خواهند طراحى اقتصادى بکنند، به آن نظریاتِ کهنه قدیمى نگاه مى کنند! (18)
سکولاریزه کردن علم در غرب، یک مغالطه و فریب بزرگ
در دنیا براى این که ثابت کنند که علم، ذات سکولار دارد و دانش با ارزش ها کارى ندارد، خیلى سعى شد و برایش فلسفه درست کردند؛ استدلال کردند و بحث کردند براى این که مفهوم دانش را یک مفهوم مجردِ از ارزش ها معرفى کنند ... .علم و عقل، ابزار دو جنبه اى است؛ مى تواند در خدمت ارزش ها قرار بگیرد، مى تواند در خدمت حیوانیت و سَبُعیت قرار بگیرد. بستگى به این دارد که مدیریت علم با چه کسى است. اگر مدیریت علم به دست انسان هاى دنیاطلب و قدرت طلب و زراندوز و سلطه طلب بود، همین مى شود که امروز شما در دنیا مشاهده مى کنید؛ یعنى علم، ابزارى براى استعمار، استثمار، تحقیر ملت ها، اشغالگرى و براى ترویج فحشا، سکس و هروئین خواهد شد. اگر علم نبود، استعمار هم نبود. اروپایى ها به برکت علمشان توانستند در دنیا راه بیفتند و ملت ها را زیر سلطه استعمار بگیرند ... .
اگر مدیریت علم دست انسان هاى صالح باشد، این مسائل پیش نمى آید و علم در خدمت بشریت قرار خواهد گرفت؛ چون این ظرفیت را دارد و مى تواند اینطور باشد. بنابراین، این که ما بیاییم علم را سکولاریزه کنیم؛ ثابت کنیم که علم نمى تواند با ارزش همراه باشد، یک مغالطه بسیار بزرگ و فریب بزرگ براى ذهن انسان هاست؛ نخیر، علم مى تواند با ارزش همراه باشد. معنویت اسلامى با حیوانیت، با فساد و با سوءاستفاده از علم مشکل دارد، نه با دانش و فناورى و تحقیق. مى تواند معنویت همراه با علم باشد و مى تواند نتایج دانش و پژوهش در جهت معنویت حرکت کند. (19)
برترى علمى غربى ها دلیل بر این نیست که ما عادات فرهنگى و رفتار و آداب معاشرت خود را هم از آن ها یاد بگیریم
عده اى فکر مى کنند چون غربى ها از لحاظ علمى بر ما برترى دارند، پس ما باید فرهنگ و عقاید و آداب معاشرت و آداب زندگى و روابط اجتماعى و سیاسى مان را از آن ها یاد بگیریم؛ این اشتباه است. اگر استادى در کلاس به شما درس بدهد و خیلى هم استاد خوبى باشد و به او علاقه هم داشته باشید، آیا حتماً باید رنگ لباس خود را همان رنگى انتخاب کنید که او مى پسندد؟ اگر این استاد عادت بدى هم داشت، شما باید این عادت بد را از او یاد بگیرید؟ فرض کنید استاد وسط درس گفتن، دستش را در دماغش مى کند؛ شما علم را از او یاد بگیرید، چرا این کار را از او یاد مى گیرید؟اروپایى ها کارهاى غلط و خطا و رفتارهاى زشت الى ماشاءالله دارند؛ چرا باید این کارها را از آنها یاد بگیریم؟ آن مردِ مجذوبِ مفتونِ دانش غربى ها مى گفت: ما باید از فرق سر تا نوک پا غربى شویم. چرا؟ ما ایرانى هستیم و باید ایرانى بمانیم. ما مسلمانیم و باید مسلمان باشیم. آن ها بیشتر از ما علم دارند؛ خوب، ما مى رویم علمشان را یاد مى گیریم؛ چرا باید عادات و فرهنگ و رفتار و آداب معاشرت آن ها را یاد بگیریم؛ این چه منطق غلطى است؟
چون آن ها به دلیلى باید چیزى به نام کراوات دور گردنشان ببندند ـ که البته ما نمى گوییم شما چرا کراوات مى بندید؛ کراوات مال آن هاست ـ آیا ما هم باید از آن ها تقلید کنیم؟ منطق ما براى این کار چیست؟ چرا ما لباس و رفتار و آداب معاشرت و حرف زدن و حتّى لهجه آن ها را تقلید کنیم؟ من گاهى مى بینم در تلویزیون گزارشگر ما از فلان نقطه دنیا دارد به زبان فارسى گزارش مى دهد و مطلب مربوط به ایران است؛ اما زبان فارسى را طورى حرف مى زند مثل این که یک انگلیسى دارد به زبان فارسى حرف مى زند! این، ضعف نفس و احساس حقارت است. (20)
ناباورى نسل کنونى به خودش ناشى از تکنولوژى پر سر و صداى غرب است
با آن سابقه علمى که ما در گذشته داشتیم، متأسفانه نسل امروز از آن بى خبر است. شماها همه تان الحمدللّه اهل علم هستید و واردید و شاید این چیزها را از ما بهتر هم مى دانید. مى دانید که گذشته علمى ایران، واقعاً چه گذشته پُرافتخارى بوده است.گاهى مى گویند که فلان چیز قرون وسطایى است؛ غافل از این که قرون وسطى براى اروپا روزگار ننگ است، اما براى ما روزگار نور است.
شما قرن چهارم هجرى را نگاه کنید. کتاب «تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى»، نوشته «آدام متز»، نشان مى دهد که تمام محیط اسلامى، اصلاً بازار علم دنیاست، و آن نقطه اصلیش هم ایران است؛ یعنى همین اصفهان و رى و فارس و خراسان و هرات و مرو و ... .
این شهرها مرکز و قله علم دنیا بوده است؛ اما متأسفانه نسل امروز اینها را نمى داند. این ندانستن، نه به معناى این است که همین مطالبى را که من گفتم، نمى داند؛ چرا، این مطالب را صد بار شنیده است؛ همه در کتابها هم گفته اند؛ همه جا هم گفته اند؛ اما باورش نیست! بى آن که به زبان انکار کند، یک حالت ناباورى در همه نسل امروز و نسل قبل، نسبت به گذشته ایران وجود دارد؛ علتش هم این است که تمدن غرب و این تکنولوژى پُرسروصدا، آن چنان آمده فضا را پُر کرده، که حتّى کسى جرأت نمى کند به شجره نامه خودش نگاه کند! (21)
تحصیل کرده هاى کشورهاى غربى و فراموشى هویت فرهنگى و ملى
بلاى بزرگى که بر سر نسل هایى از جوانان کشور ما در دوره اى و در کشورهاى دیگر آمده، این است که آن ها براى تحصیل علم به کشورهاى دیگر رفته اند و چیزى هم یاد گرفته اند؛ اما یک چیز مهم تر را جا گذاشتند و فراموش کردند و آن، هویت فرهنگى و ملى خودشان بوده است.این ها به هر کشورى برگشتند، اگر چه عالم و از لحاظ علمى شاید مفید بودند؛ اما مثل یک بیگانه در کشور خود عمل کردند و نتوانستند به هدف هاى اساسى کشور و ملى خود خدمتِ لازم را بکنند. بسیارى از تحصیلکرده هاى در کشورهاى اروپایى، در دوره هایى از کشور ما، عامل وابستگى شدند؛ این به خاطر آن بود که این ها هویت خود را گم کردند. (22)
مهمترین خلاء دنیاى غرب، نداشتن یک ایدئولوژى متکى به یک تلقى درست از عالَم است
دنیاى اروپا، دنیاى مسلط امروز که عمدتاً همان دنیاى غرب و مَن تَبَعش هستند مهم ترین خلاء را دارند و آن، خلاء یک فکر، یک اندیشه راهنما و به اصطلاح متداول، یک ایدئولوژى است که متکى به یک فکر صحیح و یک تلقى درست از عالم وجود باشد.مهم ترین خلاء آن ها نداشتن این است؛ لذا مرتب سعى مى کنند ایدئولوژى هاى دروغى، درست و تزریق کنند. یک علت عمده اى که از این انقلاب مى ترسند، همین است که این انقلاب، یک تفکر صحیح درستِ تعریف شده متکى بر یک جهان بینى صحیح و یک تلقى مستدل و متین از آفرینش عالم دارد.
براساس این مجموعه، هرکسى مى داند کجاى دنیا و کجاى راه قرار دارد و دارد به سمت کدام هدف حرکت مى کند. زندگى، هدفدار و مبارزه نیز هدفدار مى شود. در مبنا و تفکر اسلامى، هدف حیات انسان، رسیدن به درجات کمال است؛ کمال معنوى که حتماً آراستگى مادى را با خودش دارد؛ یعنى به تعبیر رایج، آخرتى که از دنیا عبور مى کند. ایجاد یک جامعه عادلانه، یک جامعه صالح، یک کشور پیشرو و معنوى، در عین حال داراى قدرت هاى والاى مادى، با جهت گیرى معنوى، با اخلاق انسانى و با احساس حقیقى انسانیت.
ببینید چه هدف والا و زیبایى است! غربى ها این را ندارند. همه این تمدنى که آن ها روى هم سوار کرده اند و این مسابقه اى که وجود دارد، براساس فردپرستى و سودپرستى شخصى استوار است؛ لذا در این مسابقه، در یک جا پیشرفت هایى به دست مى آورند، اما در چند جاى دیگر، دچار اختلال مى شوند. این اختلال هاى اخلاقى، این خلاءهاى فکرى، این اختلالات عصبى جوان ها، این آشفتگى و بى هدفى جوان ها ناشى از آن سودپرستى و خودپرستى و شخص پرستى است.
در نظام اسلامى، این جورى نیست. تفکر فلسفى اسلام و فهم درست از مبانى اسلامى، کارى مى کند که انسان در هر لحظه اى از لحظات، احساس مى کند در کجاى راه و به سمت کدام هدف حرکت مى کند؛ قدرت تحلیل براى حوادث پیدا مى کند و وظیفه خودش را در هر شرایطى تشخیص مى دهد. امروز باید جوان ما این جور باشد. (23)
نسل دانش پژوه کشور بدانند اگر امروز برترى علمى با غربى ها است با همت و اراده مى شود کارى کرد که فردا از آن ما باشد
ما دویست سال از علم دنیا عقب مانده ایم؛ اما معناى رسیدن به مرزهاى دانش این نیست که راهى را که اروپایى ها در طول دویست سال رفته اند، ما هم همان راه را در طول دویست سال برویم؛ بعد به آن جایى که امروز رسیده اند، برسیم؛ نه، این حرف ها نیست؛ ما راه هاى میان بر پیدا مى کنیم. ما علم را از دست اروپایى ها مى قاپیم. ما از یاد گرفتن ننگمان نمى کند.اسلام مى گوید قوام دنیا به چند گروه است؛ یکى از آن ها کسانى هستند که وقتى نمى دانند، در صدد یاد گرفتن باشند؛ از یاد گرفتن ننگشان نکند. ما دانش هایى را که امروز فرآورده ذهن و مغز و عقل بشر است، یاد مى گیریم؛ آنچه را که بلد نیستیم، با کمال میل مى آموزیم و به استادمان هم احترام مى کنیم. به کسى که به ما علم بیاموزد، بى احترامى نمى کنیم؛ اما گرفتن علم از دیگرى نباید به معناى این باشد که شاگرد باید تا ابد شاگرد بماند؛ نه، امروز شاگردیم، فردا مى شویم استاد آن ها؛ کما این که آن ها یک روز شاگرد ما بودند، اما الان شده اند استاد ما.
غربى ها علم را از ما یاد گرفتند. شما به کتاب پیرروسو ـ «تاریخ علوم» ـ نگاه کنید؛ آن جا مى گوید: چهار پنج قرن قبل تاجرى در یکى از کشورهاى اروپایى به استادى مراجعه مى کند و مى گوید مى خواهم فرزندم درس بخواند؛ او را به کدام مدرسه بفرستم؟
استاد در جواب مى گوید اگر به همین چهار عمل اصلى ـ جمع و ضرب و تفریق و تقسیم ـ قانع هستى، مى توانى او را به هر کدام از مدارس کشور ما یا دیگر کشورهاى اروپایى بفرستى؛ امّا اگر بالاتر از آن را لازم دارى، باید او را به کشور اندلس یا به مناطق مسلمان نشین بفرستى. این را پیرروسو مى نویسد؛ این حرف من نیست.
جنگ هاى صلیبى به آن ها کمک کرد تا از ما بیاموزند. هجرت دانشمندان آن ها به این مناطق، کمک کرد تا از ما بیاموزند. هجرت دانشمندان ما به مناطق آن ها و منتقل شدن کتاب هاى ما به آن ها، کمک کرد تا از ما بیاموزند. یک روز آن ها از ما یاد گرفتند و شاگرد ما بودند، بعد شدند استاد ما؛ الان هم ما از آن ها یاد مى گیریم و شاگرد آن ها مى شویم و بعد مى شویم استاد آن ها.
پس نسل دانش پژوه و محقق و پژوهنده کشور ما بداند؛ امروز اگر برترى علمى با غربى ها است، در آینده نه چندان دورى با همت و اراده شما مى توان کارى کرد که فردا آن ها از شما یاد بگیرند. (24)
آثار منفى هیمنه دانش غربى
این که دیگران فرآورده هاى علمى داشته باشند و فرمول ها و کلماتى را به ما بیاموزند و ما بدون این که هیچ عمقى از آن به دست بیاوریم، آن کلمات را یاد بگیریم، به پیشرفت هیچ کشورى کمک نمى کند؛ نه ما و نه هیچ کشور دیگرى.در گذشته سرچشمه علم در این کشور خشک شده بود. از طرق مختلف این کار صورت مى گرفت: یکى این بود که در مقابل هیمنه پیشرفت دانش غربى، این تصور در کشور ما غلیظ شد و مورد تأکید قرار گرفت که ایرانى قادر نیست، ایرانى نمى تواند، ایرانى استعداد لازم را براى پیشرفت علمى و صنعتى ندارد.
امروز این حرف به گوش شما بیگانه و ناآشناست؛ اما بدانید که در یک دوره طولانى، این فکر در کشور تولید و ترویج شد؛ گفتند ایرانى به درد ادبیات مى خورد ـ ادبیات بزم و گل و بلبل و اینطور چیزها ـ آن هم ادبیات به معناى شعر؛ والّا تحقیقات ادبى را هم باز باید اروپایى ها و مستشرقین اروپایى مى آمدند مى کردند. ایرانى به درد کارهاى جدى و اساسى نمى خورد.
نتیجه فقر علمى، فقر صنعتى شد. نتیجه فقر صنعتى، خرج کردن همه سرمایه ها براى رسیدن به سطح زندگى معمولىِ متعارف دنیایى شد؛ یعنى وارد کردن، صنعت مونتاژ، دائم دنبال دیگران دویدن، نفت و همه سرمایه هاى داخلى را تقدیم کردن.
نتیجه دیگرش این بود که خیلى از استعدادهاى طبیعى ـ غیر از استعدادهاى انسانى ـ در کشور ما متوقف ماند. وقتى مردمى دانشمند نبودند، اهل صنعت نبودند و فناورى و علم نداشتند، از بسیارى از ثروت هاى موجود طبیعى خودشان هم غافل مى مانند. سال هاى متمادى مى گذشت؛ نفت در این کشور بود، اما کسى نبود که بداند این نفت چیست و به چه درد مى خورد! دیگرانى که پیشرفت کرده بودند، این ماده را مى شناختند و کاربرد آن را مى دانستند؛ لذا آن ها آمدند آن را کشف و استخراج کردند؛ صاحب آن شدند و به سود خودشان تصرف کردند؛ هم در کشور ما و هم در اغلب کشورهاى نفت خیز دنیا. همه این ها دنباله عقب ماندگىِ علمى است. (25)
غرب و استکبار، دین را مایه تخدیر و افیون ملتها معرفى کردند
ایمان قلبى و دینى در حرکتهاى سازنده تأثیر فراوانى دارد، برعکس آنچه که سالهاى سال دنیاى غرب و استکبار تبلیغ کرده و دین را مایه تخدیر و چرت زدن و به گوشه اى خزیدن و از دنیا قهر کردن معرفى کرده بود. درست به عکس این واقعیت که مظهرش امام بود.امام یک متدین واقعى بود. ببینید با دنیا و با سیاستها و با حوادث و با سازندگى چگونه برخورد مى کرد. این اثر دین است. آنهایى که مى گفتند دین تریاک ملتها و افیون ملتها است، آنها دین را نشناخته بودند، شاید هم سوءنیتى نداشتند.
آنها دین را نشناخته بودند، یک چیز بى ربطى به نام دین در دسترشان بود و دیده بودند که تخدیر کننده است. فکر کرده بودند که دین تخدیر کننده است، نه، دین تخدیر کننده نیست. البته آنچه آنها دیده بودند ممکن است تخذیر کننده باشد ولى دین اسلام برانگیزاننده و احیا کننده است. (26)
مقایسه دو رمان اسلامى و غربى
ماجراى یوسف، فقط ماجراى چشم پوشیدن از یک شهوت جنسى نیست؛ مسأله، از این فراتر است. پسر جوانِ زیباى برازنده یى در یک خانواده صددرصد اشرافى، مورد توجه ویژه بانوى آن خانه، و مورد اعتماد مرد آن خانه؛ این را در ذهنتان فرض کنید.در خانه عزیز مصر، نوکرها، خدمتکارها و مباشرین ـ همه جور انسانى ـ هستند. وقتى جوانى که خود از شخصیتى هم برخوردار است، عاقل است، آگاه است، نجیب، پاکیزه و در نهایت زیبایى است، به یک صورت سوگلى مردخانه، وبه یک صورت هم مورد نظر زن خانه است و همه اجزاى این خانه، از چنین جوانى فرمان مى برند و برایش احترام قائلند!
حالا این جوان، در معرض یک امتحان قرار مى گیرد؛ در آن امتحانى که همه شنیده اید و مى دانید ـ وسوسه بانوى آن خانه ـ و این جوان ـ سربلند بیرون مى آید. غلبه بر شهوت جنسى، بخش کوچکتر مسأله است. ببنینید، فرهنگ قرآنى این است؛ این هنوز مرحله پایینتر آن است.
این که من راجع به آلودگیهاى فرهنگ غرب، تکرار مى کنم، براى خاطر این است که در مقام مقایسه ـ هر کجا مقایسه کرده باشد ـ در مقابل نور، ظلمت و [در مقابل]پاکى، پلیدى قرار مى گیرد.
داستان معروف «استاندال» ـ نویسنده معروف قصه نویس؛ کتابش هم «سرخ و سیاه» ـ از داستانهایى است که صد سال است به همه زبانها ترجمه شده، سالها پیش هم به فارسى ترجمه شده است. جوانى با همین خصوصیات وارد خانه اى مى شود؛ البته خانه هم نسبتا اشرافى است، نه مثل خانه عزیز مصر. این جوان هم مثل یوسف نیست. عینا همین حادثه اتفاق مى افتد؛ یعنى بانوى خانه، عاشق این پسر جوان مى شود.
ماجراهاى بین این زن و این جوان، مظهر پلیدى است؛ پلیدى جنسى، خیانت، دنائت، بدقولى، پیمان شکنى، شهوترانى و غرق شدن در هوسها! استاندال، یکى از شاهکارهاى قصه نویسى فرهنگ غرب است! آقاى استاندال ـ نویسنده این کتاب ـ به خاطر همین کتاب، جزو رمان نویسهاى درجه اول فرانسه، نام برده مى شود! این کتاب هم از رمانهاى درجه یک و یکى از ده رمان معروف دنیاست!
ببینید، اینهاست! آن هم درس است. رمان را فقط براى این نمى نویسند که کسى سرگرم بشود؛ اینها پیام دارد و نشان دهنده فرهنگ است. یعنى در واقع زندگى را به نحوى به خواننده خودش تعلیم مى دهد.
قرآن، یوسف را در چنین آزمایشى آن چنان تصویر مى کند که انسان مى ماند در مقابل این عظمت چه بکند! در یک شرایط حساس، این بانو این جوان را گیر مى اندازد واین جوان از دست او مى گریزد و بعد بلافاصله متهم مى شود. «وَ أَلْفَیا سَیدَها لَدَى الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِک سُوءاً إِلاّ أَنْ یسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلِیمٌ» تا عزیز مصر را در مقابل در اتاق مشاهده مى کنند، فورا انگشت اتهام را به طرف این جوان دراز مى کند؛ مى گوید: این بود. بعد او به خاطر معصومیت خودش نجات پیدا مى کند؛ قرینه و نشانه اى پیدا مى شود که او اشتباه کرده است. این جا این قضیه تمام مى شود.
خوب، این امتحان بزرگى است؛ امتحانى است که در هزاران انسان، یک نفر از آن سربلند بیرون نمى آید ـ حتى در مراحل پایینترش ـ این جا یوسف، مظهر پاکى و پیراستگى و پرهیزگارى شد؛ لیکن از این بالاترش بعد است .
بعد که در مصر، پچ پچ مى افتد که زن عزیز، عاشق پیشخدمت خودش شده است، زن عزیز براى این که تهمت را از خود برطرف بکند، زنان مصر را دعوت مى کند ـ اینها قصه سرایى نیست، قرآن است، متن واقعیت؛ و قرآنى که درباره قضایاى گوناگون، از نقاط غیر لازم عبور مى کند، این جا داستان را با جزئیاتش نقل کرده است ـ و در مقابل هر کدام، کاردى مى گذارد که میوه را با آن پوست بکنند.
براى هر کدام هم تکیه گاهى قرار مى دهد که بِلَمند ـ متکأً ـ بعد مى گوید که «اخرج علیهن«! این جوان را وارد مجلس مى کند، در مقابل چشم این زنها! مى خواهد تهمت را از خودش برطرف کند. چه تهمتى را؟ تهمتِ عشق به این جوان را؟ نه، تهمت هرزه گى را. مى خواهد بگوید من زن هرزه اى نیستم؛ یوسف، این است، هر که مى تواند از چنین جمالى صرف نظر کند، بسم اللّه!
بعد که یوسف، وارد مجلس مى شود، آن چنان فضاى مجلس، مقهور جمال یوسفى مى شود که همه آنها دستهایشان را مى برند! «و قطعن ایدیهن». «قطَّعن» با «قطَعن»، فرق دارد؛ «قَطعن»، یعنى «قطع کردند» ـ «بریدند» ـ «قطَّعن»، یعنى به شدت زخمى کردند، به شدت بریدند. از دستپاچگى نمى فهمیدند دارند چه کار مى کنند، همین طور که دستهاى خودشان را بریدند؛ همه خونین شدند!
بعد زن عزیز مصر مى گوید: این است آن جوان؛ و قسم مى خورد که اگر تسلیم خواسته من نشود، «لیسجنن«، او را به زندان خواهم انداخت. یوسف هم خودش مى داند که قضیه این است، به او گفته اند؛ مى گوید: «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَی مِمّا یدْعُونَنِی إِلَیهِ»؛ پروردگارا، زندان در نزد من، محبوبتر از این گناه، این هوسرانى و این چیزى است که اینها من را به آن دعوت مى کنند!
این جا دیگر مسأله، فقط مسأله گذشت از یک هوس جنسى نیست؛ گذشت از همه چیز است؛ از آقایى، از راحتى، از زندگى در یک خانواده علاقمند و فریفته یک جوان، که در این زندگى چقدر به او خوش مى گذرد! همه احترام، همه تکریم، همه تعظیم، آینده درخشان، پول فراوان، امکانات فراوان، هر چه بخواهد این جا برایش آماده است. از همه چیز، چشم مى پوشد!
این، آن تقواست. به زندان مى افتد. زندان هم، زندان یک و ماه و شش ماه و یک سال نیست؛ اصلاً زمان ندارد! زندانهاى آن زمان، این طور بود که وقتى کسى به زندان مى رفت، دیگر مى رفت! بعضى روایات دارد که هفت سال، و بعضى دارد که چهارده سال در زندان ماند. بعد از زندان آزاد مى شود و خداى متعال به او پاداش مى دهد. (27)
غرب، در سراشیبى سقوط
اگر شما امروز به بعضى از جوامع غربى نگاه کنید، به خصوص آنهایى که بیشتر آمیخته به مسائل صنعت و ارتباطات صنعتى و ماشینى هستند، خواهید دید که روز به روز آلودگیها در آن جا زیاد خواهد شد. آلودگى اخلاقى و فساد که در جامعه اى رایج شود، آن جامعه را از هم خواهد پاشاند. حالا اینها مثل زلزله وسیل، بلایاى دفعى نیست. بلکه اینها بلایاى تدریجى است؛ منتها بى علاج. بلایایى است که وقتى بر جامعه اى نازل شد، به زودى نمى فهمند، به تدریج مى فهمند.آن وقتى که بیمارى ضربه خودش را تا اعماق فرود آورد، آن وقت مى فهمند. آن وقت هم دیگر هیچ علاجى نخواهد داشت. الان، جوامع غربى دارند به این سمت حرکت مى کنند، آن هم به سرعت. یعنى، حقیقتا به نقطه اى بسیار خطرناک سراشیبى رسیده اند.(28)
در دنیاى غرب، بنیان خانواده متزلزل شده است، خانواده ها دیر تشکیل مى شوند، زود هم منهدم مى شوند.(29) فساد و فحشاء روز به روز بیشتر مى شود، اگر این اتفاق به طور کامل بیفتد، آن جامعه به بلیات عظیمى دچار خواهد شد، البته این طور بیماریها و گرفتاریها، چیزهایى نیست که ظرف 5 سال یا 10 سال خودش را نشان بدهد، لکن بعد از گذشت سالهاى متمادى وقتى که اثر گذاشت، یک جامعه را به کلى منهدم و نابود مى کند، ثروتهاى علمى و فکرى و مادى و همه چیز را از بین مى برد. این آینده در انتظار بسیارى از کشورهاى غربى است. (30)
جمع بندی و نتیجه گیری
فرهنگ غرب، مجموعه اى از زیبایى ها و زشتى ها است. هیچ کس نمى تواند بگوید فرهنگ غرب یکسره زشت است؛ نه، مثل هر فرهنگ دیگرى، حتما زیبایى هایى هم دارد. هیچ کس با هیچ فرهنگ بیگانه اى این گونه برخورد نمى کند که بگوید که ما درِ خانه مان را صددرصد روى این فرهنگ ببندیم؛ نه.فرهنگ غرب، مثل فرهنگ شرق، مثل فرهنگ هرجاى دیگر دنیا، یک فرهنگ است که مجموعه اى از خوبى ها و بدى ها است. یک ملت عاقل و یک مجموعه خردمند، آن خوبى ها را مى گیرد، به فرهنگ خودش مى افزاید، فرهنگ خودش را غنى مى سازد و آن بدى ها را رد مى کند.
براى هر اجتماعى این مهم است که جوانان آن اجتماع و آن کشور، چگونه فکر کنند، چگونه عمل و چگونه احساس کنند. نسل جوان براى هر کشورى در اصل تعیین کننده است؛ حتى اگر کشورهایى در اوج پیشرفت مادى و علمى و صنعتى و اقتصادى و ثروتهاى گوناگون باشند، اگر نتوانند نسل جوان خودشان را درست اداره کنند و نسل جوان از دست آنها برود، مطمئنا باید در انتظار آینده سختى باشند.
در این مطلب، گزیده ای از بیانات رهبر فرزانه انقلاب درباره ویژگی های فرهنگ و تمدن غربی ارایه شد تا سبب بصیرت افزایی آحاد مردم جامعه بهویژه نسل جوان امروز نسبت به موارد مضر فرهنگ و تمدن غرب و اهداف شوم نظام سلطه در مواجهه با فرهنگ اصیل اسلامی گردد و فریب تبلیغات پر زرق و برق کاذب رسانه های معاند را نخورند.
پینوشتها:
1. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى شوراى فرهنگى، اجتماعى زنان، جمعى از زنان پزشک متخصص، و مسوولان اولین کنگره ى حجاب اسلامى، به مناسبت میلاد حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام، 4/10/70.2. بیانات رهبر معظم انقلاب در اجتماع بزرگ مردم مشهد و زائران حضرت رضا علیه السلام، 29/1/70.
3. بیانات رهبر معظم انقلاب در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان، 13/11/1377.
4. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم بیعت جمع کثیرى از اقشار مختلف مردم شهرهاى قم، رفسنجان و کهنوج، 19/4/68.
5. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اقشار مختلف مردم و جمعى از پزشکان، پرستاران و کارکنان مراکز آموزش عالى و درمانى کشور 15/9/68.
6. بیانات رهبر معظم انقلاب در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در دومین روز از دهه مبارکه فجر روز انقلاب اسلامى و جوانان، 13/11/77.
7. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمع کثیرى از پرستاران، به مناسبت میلاد حضرت زینب کبرى علیهاالسلام و روز پرستار،22/8/70.
8. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعى از تشکلهاى دانشجویى کشور، قم، 18/9/74.
9. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى اتحادیه هاى انجمنهاى اسلامى دانش آموزان و مسوولان امور تربیتى سراسر کشور، 8/12/79.
10. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشجویان و دانش آموزان بسیجى 13/6/78.
11. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با روحانیون و ائمه جمعه و جماعات استان مازندران، 22/2/69.
12. بیانات رهبر معظم انقلاب خطبه نماز جمعه، 10/1/69 آینه زن، ص 355.
13. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع اصحاب فرهنگ و هنر و اندیشه کشور، 1/5/1380.
14. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با تشکل هاى دانشجویى، 15/9/1375.
15. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اساتید دانشگاهها 26/9/83.
16. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار هیأت علمى و کارشناسان جهاد دانشگاهى، 1/4/1383.
17. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعى از برگزیدگان المپیادهاى جهانى و کشورى و افراد ممتاز آزمون هاى سراسرى سال 80 و 81، 03/07/1381.
18. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاه هاى همدان 17/4/83.
19. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار هیأت علمى و کارشناسان جهاد دانشگاهى، 1/4/1383.
20. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاه هاى استان همدان، 17/4/1383.
21. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى « گروه دانش» صداى جمهورى اسلامى ایران، 15/11/70.
22. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعى از دانشجویان اتحادیه انجمن هاى اسلامى شرِق اروپا، 19/5/1381.
23. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان و دانش آموزان بسیجى طرح ولایت، 13/6/1378.
24. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان، اساتید، معلمان و دانشجویان دانشگاه هاى همدان، 17/4/1383.
25. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشجویان در ماه مبارک رمضان 10/8/83.
26. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مراسم بیعت نیروهاى سه گانه ارتش، 18/3/68.
27. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با تشکلهاى مختلف دانشجویى دانشگاههاى تهران، 24/10/77.
28. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه عقد، مورخه 23/12/79. مطلع عشق ص 13
29. به ضمیمه شماره 2 با عنوان «خانواده در بحران» مراجعه کنید.
30. بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه عقد، مورخه 3/8/79. مطلع عشق، ص 41
منبع:
نکته هاى ناب (جلد پنجم)، تدوین: حسن قدوسى زاده، ناشر: دفتر نشر معارف، چاپ هشتم، پاییز 1390.