جنگ ايران و روس و نقش علما (1)
اين كه ايران، برخلاف كشورهاى منطقه، هيچ گاه زير سيطره و سلطه مستقيم استعمار قرار نگرفته، همين نكته است.
در هنگامهها و برهههاى مهم و سرنوشتساز ، نقش آفرينى عالمان دين در عرصههاى سياسى و اجتماعى، چشمگير بوده است.
در هر حركت و خيزشى و در هر كار و تلاش سياسى بنيادينى كه ورقى در اين كشور به سود اين ملت برگشته و حركتى به خير و صلاح آنان انجام شده، شمارى از عالمان دين، پيشاهنگ و در كانون حركت و خيزش بودهاند.
اين همگامى و پيشاهنگى، بىگمان كارها را به سامان رسانده و كشور را در مسير بالندگى سير داده است. و به گواه تاريخ اگر اين همگامى و پيشاهنگى نبود، هيچ گاه اين افتخارهاى بزرگ بهره اين سرزمين نمىشد.
جنبش بزرگ تنباكو، انقلاب مشروطه، نهضت ملى شدن نفت ، با نقش آفرينى و پيشاهنگى عالمان دين، پديد آمدند و زندگى، شادابى و حركت را به اين ملت ارزانى داشتند.
انقلاب اسلامى ايران، پديده شگفت قرن، به رهبرى قهرمانانه و شجاعانه امام خمينى و همگامى، همراهى و از جانگذشتگى و تلاش خستگىناپذير عالمان برجسته و تقواپيشه، طلوع كرد و به جهان روشنايى بخشيد.
از حركتهاى بزرگ تاريخى كه علماى شيعه در برانگيزاندن مردم و در دفاع از كشور نقش بنيادين و حماسى داشتند، جنگ دوم ايران و روس، در روزگار فتحعلى شاه قاجار است.
درباره جنگ ايران و روس ، از زواياى گوناگون مىتوان سخن گفت؛ اما سخن ما در اين باب، بر مدار نماياندن نقش عالمان دين در اين دفاع مقدس و پاسخ به پارهاى شبهههاست.
هرگاه و در هر رخداد بزرگ، نقش علماى دين، برجسته و در اوج بوده، دستهايى به كار افتادهاند، تا آن را به گونهاى كمرنگ جلوه دهند و يا با هزاران آلاينده ، بيالايند.
شركت عالمان بيدار ، هشيار و شجاع در دفاع مقدس از اسلام و سرزمين ايران، در برابر يورشهاى ويرانگر و تباهىآفرين روس عليه ايران ، و برانگيزاندن مردم براى دفاع از عزت ، شرف و دين خود و يك پارچگى ايران ، سبب گرديده قلمهاى آلوده و وابسته به بيگانگان به كار بيفتند ، تا كارنامه درخشان آنان را خدشهدار كنند و مردم را از اين كانون گرماآفرين و عزتبخش دور سازند.
از اين روى، از نقشآفرينى و حركت آفرينى و انگيزانندگى عالمان دين در جنگ ايران و روس سخنى نمىگويند و تاريخ را از اين زاويه نمىكاوند، ولى روى شكست انگشت مىگذارند و به بررسى ناتمام و كينهورزانه آن مى پردازند و تاريخ را باژگونه جلوه مىدهند و به جاى بررسى دقيق و همه سويه سببها و انگيزههاى شكست و نماياندن آنها، كژراههمىروند و مردم را از واقعيتها و بود و هست اين رخداد بزرگ ، دور مىكنند؛ زيرا آنان نمىخواهند، شكست را از آنكسانى بدانند كه لشكر را بر اصول اروپاييان سامان داده و از انگليس و فرانسه يارى مىخواستند و چشم به ديار غرب داشتند و از آنان درخواست گشودن گره از كار بسته خود مىكردند.
چون اگر اين قضيه و زواياى آن و مسائل پشت پرده، براى مردم دقيق و كالبدشكافانه روشن شود، در خواهند يافت كه اروپاييان چه پيمانها بستند، اما در هنگامههاى سرنوشتساز كه ورق به سود ايران برمىگشت، ناجوانمردانه گسستند و غربزدگان در رأس كار، چه خائنانه سرنوشت جنگ را به اراده اروپاييان پيمانشكن گره زدند و به نيروهاى مردمى و برانگيزانندگان آنان بىتوجهى كردند و آب به آسياب دشمن ريختند.
اينها اگر روشن شود، پرده بيفتد ، خيلى رسوايى به بار مىآورد و دست بسيارى از افراد رو مىشود و روشنفكران وابسته نمىتوانند، در رخدادها و برهههاى گوناگون نقش بازى كنند و مردم را به سوى غرب به دريوزگى وادارند.
بدين سبب و سببهاى بسيار ديگر ، كه جاى پرداختن به آنها نيست، اين جا و آن جا، در گوناگون محفلها و مجلسها، در كتابها، مجله، روزنامه و در هر تريبونى كه در اختيار دارند، چنين وانمود مىكنند: عالمان، هم آغازگر جنگ بودند و هم سبب شدند كه ايران در برابر روس زمينگير شود.
اين در حالى است كه اگر از روى كمترين انصاف، به تاريخ نگريسته شود، حتى تاريخى كه تاريخنگاران دربارى نگاشتهاند، به دست مىآيد كه چه دستهايى در اين شكست نقش داشتهاند و علماى دين در برابر اين حركت خائنانه، چه بازتابى از خود بروز دادهاند.
به اميد حق، در اين نوشتار، با بررسى همه سويه، نقش عالمان دين را در خيزش و حركت عليه روس مىنمايانيم و دستهاى آلوده كه سبب زمينگير شدن ايران در برابر روس شد، رو مىكنيم و به شبهههاى شبههآفرينان، پاسخ مىدهيم.
جنگ اول ايران و روس
در گرماگرم جنگ، به سال 1223ه.ق.حكومت قاجار ديد در تنگناى شديدى قرار گرفته، از يك سوى، روس عرصه را بر آن تنگ گرفته و از ديگر سوى، شورشهاى داخلى، آن را در باتلاقى سخت گرفتار ساخته است.
چاره كار در پشتيبانهاى مردمى ديد. از آن جا كه خيزش مردمى و به يارى برخاستن آنان، كارى نبود كه از دست حكومت برآيد، بر آن شد از فقيهان و مجتهدان ايران و عتبات، فتواى جهاد با روسيه را بگيرد (2) و از اين راه، مردم را برانگيزاند كه با پشتوانه آنان، هم شورشهاى داخلى را در هم بكوبد و هم در برابر روس به رويارويى برخيزد.
افزون بر اينها، عباس ميرزا، فرزند چهاردهم فتح على شاه و فرمانده جنگ، با دستيابى به فتواى علماى شيعه عليه روس، مىتوانست هماوردان خود را كه برادرانش بودند و داعيه جانشينى شاه را داشتند، از صحنه بيرون راند و خود، بىهماورد، ميداندار شود.
از اين روى، ميرزا عيسى قائم مقام بزرگ، ملا باقر سلماسى ، صدرالدين محمد تبريزى را به عتبات عراق، قم، كاشان و اصفهان گسيل داشت. تا از عالمان و فقيهان بزرگ، فتواى جهاد عليه روس را بگيرد.
فقيهان بزرگ ايران و عراق: شيخ جعفر نجفى، معروف به كاشف الغطاء (م: 1237ه.ق.) آقا سيد على طباطبايى اصفهانى، صاحب رياض المسائل (م: 1231ه.ق.) ميرزا ابوالقاسم قمى (م: 1231ه .ق.) ميرمحمد حسين خاتونآبادى، امام جمعه اصفهان (م: 1233ه.ق.) (3) و ملا احمد نراقى (م: 1245) (4) درخواست عباس ميرزا را پذيرفتند و فتواى جهاد عليه روس دادند.
شيخ جعفر كاشف الغطاء، در كتاب كشف الغطاء، فتح على شاه را نايب خويش قرار مىدهد و به او اجازه مىدهد كه با روسها به جهاد برخيزد و از زكات، خراج و كمكهاى مالى مرزنشينان و ديگر مردم، در صورت نياز، در جنگ هزينه كند. (5)
از او فتوا و رسالهاى در اين باب نشر يافته است. (6)
سيد على طباطبايى در كتاب رياض المسائل، با اين كه جهاد را در عصر غيبت از سوى نايب امام زمان (عج) روا نمىداند، (7) اما مرزبانى و نگهبانى از مرزهاى اسلامى، (8) دفاع از كيان اسلام، بدون اجازه امام و نايب او (9) ، روا مىشمارد و بر اين نظر است كه خراج را نايب امام زمان، كه همانا حاكم شرع باشد، مىتواند در راه خير و صلاح مسلمانان، هزينه كند. (10)
كتاب جهاد رياضالمسائل، با مقدمه و عنوان: رساله جهاديه نشر يافته است. (11)
و در پارهاى از رسالههاى جهاديه، فتوايى از ايشان، به عربى و فارسى، در باره واجب بودن جهاد با كافران روس، نقل شده است:
«بر جميع مسلمين و عامه مكلفين، واضح و آشكار است كه در اين چند ساله، كفار روس، هجوم بر بلاد مسلمين آورده، در صدد تسخير ممالك اسلامى مىباشند و اين مطلب، بر علما واضح و لايح است كه عزت و رواج دين، به استقلال دولت اسلام است و هرگاه ضررى از كفار به دولت اسلام رسد، بديهى است كه به دين اسلام رسيده، پس خطاب مىشود به عموم مكلفين و مسلمين، خواه دور از ثغور باشند، يا اهل ثغور، به كفار نزديك باشند، يا دور، كه موافق حكم الهى و شرع حضرت رسالت پناهى، به جد و جهد تمام، على قدرالوسع و الطاقة، به دفع كفار لئام برآورند و واجبى را، كه تمام واجبات و مستحبات بسته به آنان است، متروك نسازند و در حفظ دين و دولت و بقاى عرض و مال، كمر جد و اجتهاد ببندند و نوعى مدافعه و مجاهده به عمل آورند كه روز قيامت، جواب صاحب دين توانند داد.» (12)
ميرزاى قمى در جامع الشتات، بر پادشاهان روا ندانسته كه از درآمد زمينهاى خراج، هزينه كنند، مگر با اجازه مجتهد عادل. (13)
شمارى از بدخواهان از دربار و غيردربار، هنگامى كه اين شور و هيجان و خيزش را مىبينند و دست به دست شدن فتواهاى جهادى را مىنگرند، از در ديگر وارد مىشوند كه شركت فقيهان در جنگ و پوشيدن لباس سربازى، ناسازگار با مروت است.
از اين روى، از ميرزاى قمى مىپرسند كه آيا شركت عالمان در جنگ جايز است يا خير؟
وى در پاسخ مىنويسد:
«بلى، جايز است. و آنچه گفتهاند كه فقيه هر گاه متلبس به لباس جندى شود، منافات با مروت دارد. در غير صورت قتال و دفاع مشروع است.كدام عالم، از جناب اميرالمؤمنين (علیه السلام) بالاتر است كه اسلحه به خود مىآراست و اقدام به جهاد مىنمود و الدال على الخير كفا عله، انشاءالله .» (14)
تمامى رسالههايى كه فقيهان در باب جهاد به درخواست عباس ميرزا نگاشتند و فتواهاى آنان، با تلاش ميرزا عيسى قائم مقام بزرگ گردآورى شد و به نام: «رساله جهاديه» ، در يك مقدمه، هشت باب و يك خاتمه، در چاپخانه تبريز، چاپ و (15) منتشر شد:
باب اول: در تكاليف جهاديه شاهنشاه اسلام.
باب دوم: در تكاليف شرعيه حافظان ثغور اسلام و واليان عظام.
باب سوم: در مهمات متعلقه علماى راشدين و فضلاى مجتهدين.
باب چهارم: در مسائل جهاديه پيشنمازان و واعظان.
باب پنجم: در مهمات متعلقه صدور ملك و امينان دولت و مشيران حضرت و زمره ارباب اعمال از كتاب عمال.
باب ششم: در احكام جهاديه بهادران سپاه، سرداران لشكر نصرت پناه اسلام و كافه جنود مسلمين .
باب هفتم: در بيان امور متعلقه به كافه مسلمين بلاد تصرفى اسلام.
باب هشتم: در بيان تكليف مسلمين ساكنين بلاد تصرفى كفار. (16)
ملا احمد نراقى نيز رساله جهاديه داشته است. (17)
جنگ اول ايران و روس، به خاطر بىتدبيريها، سهلانگاريها و استفاده نكردن درست و بهينه از تواناييها، كمكها و پشتيبانيهاى مردمى، در 7 شوال 1228ه.ق.اكتبر 1813 ميلادى، با پيمان ننگين گلستان، با شكست ايران، پايان گرفت.
از آن جا كه اين قراداد ننگين، شاه را از چشم مردم انداخت و حكومت قاجار را در نزد مردم، پست جلوه داد، دربار براى كاستن از زيانها و جلوگيرى از خردهگيريها، انتقادها و بدگوييها، به تلاش برخاست، تا به گونهاى روسيه را راضى كند كه در پيمان گلستان تجديد نظر شود و زمينهاى از دست رفته ايران را بازگرداند.
براى گفتو گو در اين باب، به سال 1229/1814 دربار فتح على شاه، ابوالحسن خان ايلچى را به سنپطرز بورگ فرستاد.
در 20 دسامبر 1814/1229 ميرزا ابوالحسن خان، به حضور الكساندر اول رسيد و در باب تجديد نظر در پيمان گلستان و برگرداندن زمينهاى ايران، به گفتو گو پرداخت، ولى نتوانست الكساندر اول را به اين كار راضى كند.
در مارس 1815 ميلادى 1230/ه.ق. ناپلئون از تبعيدگاه خود، جزيره الب، گريخت و به فرانسه بازگشت و دوباره براريكه پادشاهى تكيه زد.
بازگشت ناپلئون به فرانسه، اروپا و روسيه را در ترس و وحشت فرو برد. از اين روى، تزار روس، براى جلوگيرى از همپيمانى ايران و فرانسه، به ميرزا ابوالحسن خان، كه هنوز در روس به سر مىبرد، قول داد كه بخشى از زمينهاى ايران را بازپس گرداند. اما شكست ناپلئون در جنگ واترلو، در ژوئن 1815/1230 ه.ق. و تبعيد شدن وى به جزيره هلن، سبب شد كه روسيه به فرستاده ايران، جواب رد بدهد و خواست ايران را نپذيرد. (18)
جنگ دوم ايران و روس
از آن جا كه سپاه ايران در اين نبرد نيز شكست خورد و قرارداد ننگين تركمانچاى بين ايران و روس بسته شد، دستهاى آلوده و حنجرههاى ناپاك و قلمهاى زهرآگين در همان زمان و زمانهاى ديگر به كار افتادند، تا تاريخ را باژگونه جلوه دهند و حكومتگران و كسانى را كه رو به قبله غرب داشتند و به نيروها، تلاشها و خيزشهاى مردمى بىتوجه بودند و راهنماييهاى عالمان دين را به هيچ مىانگاشتند و مستبدانه نظر خويش را به كار مىبستند، از زير بار اين ننگ بزرگ برهانند و عالمان دين را كباده كش اين ننگ كنند.
از اين روى، اين جا و آن جا شايعه كردند و به سر زبانها انداختند، تاريخ نگاران را به مزدورى گرفتند كه بگويند: بنويسند: دربار، فتح على شاه، عباس ميرزا و قائم مقام، چون دريافتهبودند كه سپاه ايران، به خاطر نداشتن سلاحهاى پيشرفته نمىتواند با سپاه روسيه هماوردى كند، به صلاح كشور و ملت ايران نيست وارد ميدان كارزار شود و با جنگ و لشكركشى به زمينها و شهرهاى از دست رفته خود دست بيابد و مردم گرفتار و اسير در چنگ روس را از اين راه برهاند، سرسختانه با جنگ سرناسازگارى داشتند؛ اما عالمان و فقيهان، بويژه سيد مجاهد، عرصه را بر دولت و پادشاه تنگ كردند، از اين روى ناگزير تن به جنگ دادند و متأسفانه همان گونه كه پيشبينى مىشد، سپاه ايران در برابر سپاه تمرينديده و با فنون جديد آشناى روس زمينگير شد.
با اين كه نشانههاى بسيار در دست است، كه در لابه لاى نوشتار يك به يك را خواهيم نماياند، فتحعلى شاه و عباس ميرزا، پيش از آن كه از عالمان و فقيهان نظر و فتوا بخواهند و درخواست كنند آنان در جنگ شركت جويند، مهياى جنگ بودند؛ نوشتند: فتح على شاه مخالف جنگ بود؛ زيرا در پاسخ نماينده دولت روس در سلطانيه گفته بود: تصميم جنگ به عهده علماست. (19)
اينان براى باژگونه كردن تاريخ، آن بخش از تاريخ را، كه شاه از سيد مجاهد مىخواهد در جنگ شركت بجويد و گواهى دهد او از شركتكنندگان در جهاد است (20) و اجر مجاهد را دارد، از روى عمد ناديده مىانگارند و به آن نمىپردازند و از اين سخن شاه استفاده مىكنند كه شاه نقشى در جنگ نداشته است. ولى فرستاده روس كه با هدايايى به ديدار شاه مىآيد، در مىيابد كه دولت ايران تصميم خود را براى جنگ گرفته است. (21) به ديگر سخن، در انتظار تصميم علما نيست!
يا نويسنده كتاب عباس ميرزا (22) و نويسنده تاريخ نو (23) ، جهانگير ميرزا، فرزند عباس ميرزا، به تلاش برخاستهاند كه عباس ميرزا را از باتلاق اين ننگ برهانند و او را در شروع جنگ بىنقش جلوه دهند؛ از اين روى نوشتهاند: او مخالف جنگ بود.
اين سخن نيز درست نيست؛ برابر گزارشهاى محمدتقى سپهر در ناسخالتواريخ، نامههاى مردم سرزمينهاى اشغالى را چاكران عباس ميرزا، به عتبات مىرساندند. (24)
به ديگر سخن، آگاهاندن عالمان عتبات و ايران، از حال و روز مردمان سرزمينهاى اشغالى، برابر برنامهريزيهاى عباس ميرزا بوده، او براى انگيزاندن عالمان به شركت در جهاد و فتوادادن عليه روسها، با برنامهريزى پيش مىرفته و عالمان دين را در جريان مىگذاشته و به آنان از بيداد و ستمى كه بر مردم اسير در چنگ روسها مىرفته گزارش مىداده است .
افزون بر اين، در محرم 1242، در نامهاى كه پس از پيروزهاى نخستين به فرزندش محمد ميرزا (محمدشاه) نوشته مسؤوليت جنگ را به عهده گرفته و يادآور شده: با در نظر گرفتن توان نيروهاى امپراتورى روسيه، جنگ را شروع كرده، نه توان و نيروى يرمولف، فرمانده جنگ قفقاز. (25) شمارى، قائم مقام فراهانى را از جمله كسانى دانستهاند كه با شروع جنگ از سوى ايران، سرناسازگارى داشته؛ از اين روى، دربار به او خشم گرفته و او را به مشهد تبعيد كرده است . (26)
اين ادعا نيز تمام واقعيت نيست؛ زيرا ميرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانى، در آغاز و هنگام پيشرويهاى سپاه ايران، در محرم 1242، در مركز فرماندهى جنگ حضور داشته و نامههاى عباس ميرزا را مىنگاشته است.
نامههايى به خط وى، كه در محرم و صفر 1242 به كلنل مكدانلو نوشته شده، در كتاب «روزنامههاى سياسى و تاريخى سيد الوزراء، قائم مقام فراهانى» آمده است. (27)
اما، از تاريخ صفر 1242، تا صفر 1243، نامهاى از مركز فرماندهى، به خط وى ديده نمىشود كه نشان مىدهد در اين برهه، قائم مقام از مركز فرماندهى به دور بوده است.
گويا در جلسهاى كه به تاريخ اول ربيعالاول 1242 براى بررسى جنگ برگزار مىشود، قائم مقام، با ادامهآن مخالفت مىكند و همين سبب مىشود كه به مشهد تبعيد گردد. (28)
در واقع ، علماى دين، با قائم مقام در يك برهه تاريخى، از جنگ فاصله مىگيرند و به گونهاى ناخرسندى خويش از سير رويدادها ابراز مىدارند.
روشن شد كه فتحعلى شاه و عباس ميرزا، نه تنها با جنگ سرناسازگارى نداشتهاند و هيچ گاه ناسازگارى از آنان در تاريخ ثبت نشده كه برانگيزاننده و وادار كننده به جنگ بوده و بر آن بودهاند كه براى استوارسازى جايگاه خود در بين مردم و جهان، از زير بار ننگ شكست جنگ اول به درآيند.
ادامه دارد ....
پی نوشت ها :
.1 دائرة المعارف تشيع، ج5/489 484، نشر شهيد محبى، تهران.
.2 ناسخ التواريخ، محمد تقى لسان الملك سپهر، به اهتمام جمشيد كيانفر، ج 1/181، اساطير، تهران.
.3 دائرة المعارف تشيع، ج 5/ .487
.4 ناسخ التواريخ، ج 1/ .181
.5 كشف الغطاء، شيخ جعفر كاشف الغطاء394/، چاپ سنگى؛ ج4/333، انتشارات دفتر تبليغات اسامى، قم.
.6 مآثر سلطانيه، تاريخ جنگهاى ايران و روس، عبدالرزاق مفتون دنبلى، به اهتمام غلامحسين صدرى افشارى 146/، ابن سينا؛ ميراث اسلامى ايران، به كوشش رسول جعفريان، ج 1/92، انتشارات كتابخانه مرعشى نجفى، قم.
.7 رياض المسائل، سيد على طباطبايى، ج 8/13، تحقيق و نشر مؤسسه آل البيت، قم.
.8 همان 18/.
.9 همان 14/.
.10 همان117/.
11.فهرست كتابخانه آستان قدس رضوى، ج 5/404، شماره 601، كتب خطى.
.12 ميراث اسلامى ايران، به كوشش رسول جعفريان، دفتر اول 94/.
.13 جامع الشتات، ميرزا ابوالقاسم قمى، تحقيق مرتضى رضوى، ج 3/178، انتشارات كيهان، تهران.
.14 جامع الشتات، ج 2/400، چاپ سنگى.
15.ناسخ التواريخ، ج 1/181، حاشيه.
.16 منشآت قائم مقام.
.17 همان. درباره رساله جهاديه.ر.ك: الذريعه، ج5/296؛ ادبيات در جنگهاى ايران و روس، هدايت الله بهبودى84/ به بعد؛ سيد مجاهد، پيشاهنگ جهاد 91/.
.18 تاريخ تحولات سياسى و روابط خارجى ايران، سيد جلال الدين مدنى، ج1/158، انتشارات اسلامى ، قم.
.19 دين و دولت در ايران، حامد الگار، ترجمه ابوالقاسم سرى148/؛ تاريخ اجتماعى و سياسى ايران، سعيد نفيسى، ج2/151 بنياد.
سعيد نفيسى به نقل از روضة الصفاى ناصرى آورده است:
«كاربر حضرت شهريار صاحب قران تنگ و به ابرام و اصرار مجتهدين، ملت، مجبور به جنگ شد . ناچار به دولت بهينه روسيه، اتفاق آراى علما و امرا را در ميان نهاده و او را رخصت رجعت داد....»
هدايت در فهرس التواريخ 398/ مىنويسد:
«خاقان صاحب قران، بنا بر حفظ مذهب و متابعت علماى اسلام، ناچار از مصالحه در گذشت.»
20.دين و دولت در ايران 149/ .150
.21 تاريخ اجتماعى ايران، ج2/ .160
22.عباس ميرزا، ناصر نجمى384/، علمى، تهران.
.23 تاريخ نو، ميرزا جهانگير، به كوشش عباس اقبال15/، على اكبر علمى و شركا، تهران ، شهريور .1327
.24 ناسخ التواريخ، ج1/ .363
.25 مجله بررسيهاى تاريخى، سال هشتم، شماره 6، اسفند 1352/249؛ جهاد دفاعى و جنگ صليبى ايران و روس تزارى، على منذر152/.
.26 مجله يادگار، سال اول، شماره 2، مهرماه 1323/25، مقاله: «غرامات معاهده تركمانچاى و جريان پرداخت آن» ؛ مقالات اقبال آشتيانى، گردآورى و تدوين: محمد دبيرسياقى، ج2/271، روزبه، تهران، وى پس از نقل نامه شاه به نايبالسلطنه، به خط قائم مقام، مىنويسد:
«شايد ميرزا ابوالقاسم قائم مقام هم، كه خود منشى نامه است و به علت مخالف بودن با جنگ با روسيه، در تمام اين محاربات از كار بر كنار و در مشهد در حال تبعيد و نفى مى زيسته و ازنايب السلطنه و مقربان دستگاه او، دلتنگى داشته، در غليظ كردن ماده اين طعن و ضرب بىدخالت نبوده است.»
.27 نامههاى سياسى و تاريخى سيدالوزراء، قائم مقام فراهانى، به كوشش دكتر جهانگير قائم مقامى، دانشگاه ملى ايران.
.28 از صبا تانيما، يحيى آرين پور، ج2/63، زوار، تهران؛ خان ملك ساسانى، در سياستگران دوره قاجار، ج 2/22، به نقل از تاريخ نو، زمستان را مصادف با ايام تبعيدى قائم مقام ذكر مىكند.
قائم مقام را مىتوان از هواداران و برانگيزانندگان مردم به جهاد دانست. زيرا او در قصيده نونيه، كه به عربى در 45 بيت سروده (ادبيات در جنگهاى ايران و روس 45/ 46) با اندوه و غم از سرزمينهاى از دست رفته ياد مىكند و وضع اسفبار و غمانگيز مسجدها و مدرسهها را با بيانى اندوهبار مى سرايد و آن گاه، در ادامه، مردم را به قيام و جهاد فرا مىخواند و از آنان مىخواهد برادران در بند خود را برهانند و سرزمينهاى از دست رفته را باز پس گيرند.
/ن