فن آوری های جدید رسانه ای و هویت مسلمانان

نوشتار حاضر تلاش می کند تا با نگاهی به رسانه های جدید و ویژگی های بالقوه ی آن ها، تاثیر این رسانه ها بر هویت مسلمانان را بررسی کند.نویسنده معتقد است که نظریه ی هویت پیوندی یا دو رگه برای شرح چگونگی هویت مسلمانان در عصر کنونی فاقد جمعیت است ونمی تواند به طور کامل به شرح چگونگی هویت در دوران کنونی بپردازد و به
سه‌شنبه، 20 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فن آوری های جدید رسانه ای و هویت مسلمانان

فن آوری های جدید رسانه ای و هویت مسلمانان
فن آوری های جدید رسانه ای و هویت مسلمانان


 

نویسنده:رضا کاوند




 

چکیده
 

نوشتار حاضر تلاش می کند تا با نگاهی به رسانه های جدید و ویژگی های بالقوه ی آن ها، تاثیر این رسانه ها بر هویت مسلمانان را بررسی کند.نویسنده معتقد است که نظریه ی هویت پیوندی یا دو رگه برای شرح چگونگی هویت مسلمانان در عصر کنونی فاقد جمعیت است ونمی تواند به طور کامل به شرح چگونگی هویت در دوران کنونی بپردازد و به همین دلیل برای بررسی چگونگی هویت در دوران رسانه های جدید با طرح نظریه ی عام گرایی خاص و خاص گرایی عام رابرتسون به شرح چگونگی هویت در عصر جهانی شدن می پردازد. بر اساس نظریه ی رابرتسون افراد به طور فعالانه دست به گزینش عناصر مختلف فرهنگی زده و همان گونه که متاثر از فرهنگ عام هستند از عناصر فرهنگ و هویت بومی و محلی نیز استفاده می کنند و بالعکس ولی در ادامه ی این نوشتار درباره ی بخشی از مسلمانان توضیح داده می شود که با استفاده ی وسیع از فن آوری های رسانه ای پایبند به این نوع هویت ها نشده اند و بر هویت های گذشته ی خود پافشاری می کنند. این مطالعه تلاش می کند به این پرسش پاسخ دهد که فن آوری های رسانه ای و فرآیند جهانی شدن بر ساخت هویت های مسلمانان چه تاثیرهایی گذاشته است.
کلید واژگان: فن آوری جدید رسانه ای، هویت مسلمانان، نظریه ی هویت پیوندی، نظریه عام گرایی خاص و خاص گرایی عام رابرتسون.

درآمد
 

صنعت الکترونیک، ابزار و فنون نیرومندی را در اختیار بشر قرار داد تا انسان ها فارغ از بُعد زمان و مکان با دنیای اطراف خود در ارتباط باشند. در این بین نقش رسانه ها در ایجاد ارتباطات وسیع اجتماعی و فردی بسیار موثر است. از اختراع دستگاه چاپ که باعث انتشار کتاب ها در شمارگان مختلف وانتقال آن به مکان های متفاوت شد تا اختراع تلگراف و تلفن و پس از آن حضور رسانه های
جمعی مانند رادیو و تلویزیون، همگی در ایجاد این تغییرات دخیل بودند.اکنون تغییرات در فن آوری ارتباطات به سرعت رخ می دهد به گونه ای که امروز از یک انقلاب ارتباطی سخن گفته می شود.رسانه های نوینی پا به عرصه ی فعالیت گذاشته اند که هر کدام به طریقی ضمن این که سعی بر بازنمایی واقعیت های موجود وهم چنین ارتقای تعامل پذیری دارند، مفهوم و ابعاد زمان و مکان را دچار تغییر کرده اند،از جمله ی این فن آوری های جدید، تلویزیون های کابلی، رایانه های خانگی، دستگاه های ویدیویی،ماهواره و انتقال الکترونیکی اطلاعات توسط سیستم های چند رسانه ای مانند اینترنت است. در دهه های اخیر تلویزیون ازرسانه ای با چهارانتخاب برای بیننده در بسیاری از نقاط به رسانه ای با بیش از ده ها انتخاب تغییر کرده است. هم چنین بسیاری از سیستم های کابلی دسترسی عمومی و دسترسی محلی به کانال هایی را فراهم می کنند که در حکم بخشی از برنامه ریزی معمولی آن هاست. کانال های قابل دسترس عموم معمولاً با حداقلی از آموزش برای عموم افراد فرصتی را فراهم می کنند تا برنامه هایی با پیام های تلویزیونی خاص خود را ایجاد کنند.رایانه های خانگی اکنون قیمت ارزانی دارند و خیلی از خانواده های معمولی از عهده ی خرید آن بر می آیند.به طور کلی ارزان شدن تکنولوژی از یک طرف و تنوع و تکثر این تکنولوژی ها از طرف دیگر باعث شده که رسانه های الکترونیکی در هر خانه ای پیدا شوند. از طرفی در دهه ی 1980 گسترش فن آوری های پخش با پیدایش شبکه های جدیدی همراه شدند که رشد آن ها وابستگی مستقیمی به این فن آوری ها داشت، برای نمونه در آلمان شبکه های جدید خصوصی از گسترش تلویزیون کابلی پدید آمدند.در سوئد،ماهواره در ارتباط با شبکه ای کابلی نقش درجه اولی بازی کرد.از طرفی این فن آوری به علت نویدهایی که در خود داشت بعضی کشورها را واداشت تا امر اجتناب ناپذیری را بپذیرند که همانا یک جهان تلویزیونی چند کاناله بود.دیگر از یک یا دو شبکه ی تلویزیونی برنامه پخش نمی شد بلکه صدها شبکه ی تلویزیونی و ماهواره ای برای انواع سلایق برنامه پخش می کردند.این تکثر کانال باعث نوعی رقابت سنگین برای کسب نظر مخاطب شد.رسانه های تله ماتیک1 نتیجه ی آخرین انقلاب تکنولوژیک بوده و می روند تا جای تلویزیونی را که ما می شناسیم و به آن خو گرفته ایم،بگیرند.این واژه مجموعه ای از پیشرفت های تکنولوژیکی را در بر می گیرد که در قلب آن واحد نمایشگر(صفحه ی تلویزیون)مرتبط با شبکه ی کامپیوتری قرار دارد.
همه ی این تغییرات بر بروز پدیده ی جدیدی به نام جهانی شدن تأثیرگذاشته است.نمی توان از نظر دور داشت که روند جهانی شدن با محوریت فن آوری و انقلاب تکنولوژیکی صورت گرفته است.جهانی شدن که متأثر از نظریه ی مارشال مک لوهان2 در باب دهکده جهانی3 یعنی نسخه ی جدید اسطوره ی کهن مسیحی خانواده ی بزرگ بشری است- و ردپای آن را می توان در آرای جامعه شناسان قرن نوزدهم مانند آگوست کنت، سن سیمون و مارکس مشاهده کرد ( رابرتسون، 1982)- تبدیل به فرامفهومی4 شده «که بسیاری از مفاهیم را وادار به بازسازی معنایی کرده است»(عاملی،1383).
جهانی شدن چه به تعبیر برخی محققین مانند کاستلز،5 تحولی بنیادین در جهان تلقی شود یا به گمان گروهی دیگر مانند گیدنز6 و وبستر،تغییر در برخی از وجوه جامعه به حساب آید،( دارنلی و فدر، 1384)، پدیده ای است که اتفاق افتاده و انسان های معاصر را چنان محصور کرده که گریز و گریزی از آن نیست.
با توجه به این که نمی توان بر تاثیر رسانه های جدید بر روند جهانی شدن تاکید نکرد ولی درباره ی پرسش اصلی این مقاله می توان تامل کرد که رسانه های جدید بر هویت مسلمانان آیا تاثیری گذاشته اند و این تاثیر چگونه است؟ در ادامه به بحث در این رابطه می پردازیم.

رسانه های جدید و تاثیر آن برهویت مسلمانان
 

آمدن فن آوری های جدید از جمله اینترنت بر خلاف نظر بعضی از افراد، مقاومتی را در بین مسلمانان در استفاده از این فن آوری های ایجاد نکرد. این مسئله ناشی از نحوه ی نگاهی بود که اسلام به فن آوری داشت.غالب دیدگاه ها و تفاسیری که علمای دینی نسبت به فن آوری داشتند،نگرشی خنثی بود و همین نگاه خنثی باعث استفاده ی بسیار زیاد مسلمانان از این فن آوری های شد.
گسترش سریع ودرهم تنیده ی رسانه های چاپی انبوه و ارتباطات الکترونیکی،سبب ورود سرزده ی رویدادهای دوردست به دنیای ذهنی و فکری مردم شد. چنین تحولاتی سبب گشته است تا هویت سازی سنتی دشوار گشته و مرجع های اجتماعی متعدد و متنوع شود:
امرزه جهانی شدن به درون فضاهای بسته و نفوذناپذیری که در آن فرهنگ ها و ادیان فارغ از دخالت و مزاحمت های بیگانه، عناصر هویت بخش منسجم و تقریباً ثابتی ارائه می کردند، نفوذ کرده و این هویت های ثابت را مورد تعرض شالوده شکن قرار داده است.( تاجیک، 1382)
در چنین فضایی که شاهد تعامل و تقاطع حضور و غیاب و کنش از دور هستیم،دیگر جوامع و ادیان نمی توانند در محدوده های مکانی بدون رقیب به برخاستن هویت بپردازند.در چنین شرایطی گروه های مرجع نیز تنوع می پذیرند و هم این که دائماً در معرض دگرگونی و تغییر قرار دارند. این فرآیند نیز سبب می شود تا سازمان های دینی، قدرت کنترل سنتی خود را از دست بدهند.از آن جا که برای ادیان، به طور کلی و اسلام به طور خاص، هویت و حفظ مرزهای هویتی از دغدغه های اصلی و غیر قابل گذشت است،در چنین شرایطی ادیان برای حفظ پیروان و هم چنین جلوگیری از ورود عناصر هویتی مخالف دچار مشکلی اساسی هستند و دیگر نمی توانند به مانند سابق قدرت بلامنازع هویتی جماعت پیرو خود باشند.
در عصر جهانی شدن،هم منابع هویتی متکثر شده اند و هم مراجع،از این رو افراد با استفاده از این منابع هویتی متکثر، هویت های پیوندی را شکل می دهند. هویت های پیوندی حاصل تقاطع جریان های فرهنگی مختلف درعصرجهانی شدن هستند. به تغییر هبدیج هویت های این دوران، هویت های بریکولاژ یا چهل تکه سازی شده اند.(برکر، 2002)از این رو فردی ممکن است منابع هویتی خود رااز هزاران کیلومتر دورتر اخذ نماید. ضمن آن که از این منابع مختلف یک هویت چهل تکه می سازد که تازگی خود را دارد.به بیان استورات هال دیگر در این جهان هویت های عظیم اجتماعی استحکام ها و کلیات از پیش تولید شده نیستند وکارکردشان هم مانند کلیات نیست.هال معتقد است که:
اگر هویت های مذکور با هویت های فرهنگی و فردی ما رابطه ای هم داشته باشند،دیگر فاقد آن نیروی یکدست کننده، ساختار دهنده یا تثبیت کننده ای هستند که ما بتوانیم با سر جمع کردن مواضعمان در ارتباط با آن هویات، بفهمیم چه هستیم. ( هال، 1991)
البته ادیان در این دوره این توان را نیز می یابند که مخاطبانی در فراسوی مرزهای سنتی بیابند.
پشت سر گذاشتن و در نوردیدن مرزهای جغرافیایی در مناسبات و روابط فرهنگی فرصتی است برای انتشار ادیان ابراهیمی که در نشر آیین خود مرز نمی شناسند. اصولا توحید گرایی وحقوق انسانس منبعث از آن،ضمن پذیرش تکثر فرهنگی در لایه هایی از فرهنگ و حتی تایید مرزهای ملی،نسبیت فرهنگی در لایه های زیرین یعنی انسان شناختی و حقوق متناظر با آن را بر نمی تابند.
از آن جا که فرآیند جهانی شدن باعث پویایی، پیچیدگی و سیّالی روابط و زندگی اجتماعی می شود، هویت های برساخته نیز معمولاً سیّال،متغیرو نسبتاً موقتی هستند.درجامعه جهانی کنونی، روال سنتی و منطقی حاکم بر جریان هویت یابی دینی دچار آشفتگی گردیده و آن ها،به بازسازی پایدار هویت دینی خود در خصوص پاسخ به پرسش های اساسی زندگی می پردازد.( تامپسون، 1998) گستردگی و تکثرقلمرو روابط اجتماعی انسان ها در جهان کنونی زمینه ساز برخورداری هویت های دینی جدید از خصلت تکثر شده است.هم چنین، پیوندی یا ترکیبی بودن،از دیگر ویژگی های این گونه هویت هاست.در جوامع سنتی عوامل مختلف در راستای حفظ خلوص و اصالت هویت دینی تلاش می کردند،منابع هویتی جدید و بدیل نه تنها بسیار اندک بودند یا حتی وجود نداشتند بلکه در صورت وجود،توسل به آن ها هم غیر مجاز و نامشروع بود ولی فرآیند جهانی شدن با رفع موانع نام برده،بستر مناسبی برای بازتولید هویت های پیوندی دو رگه7 فراهم کرده است.
هویت های دورگه بیش از هر چیز در بین افراد متعلق به فرهنگ های دیاسپورا یا فرهنگ های مهاجر دیده می شوند. افرادی که تلاش می کنند در کنار داشتن نمادها و ارزش هایی از فرهنگ سرزمین مادری با شرایط جدید زندگی در سرزمین جدید نیز وفق پیدا کنند.شاید بتوان گفت این افراد برای این که بتوانند تعامل بهتری با افراد سرزمین جدید داشته باشند یا این که دچار مشکلات جدیدی نشوند، ناچار به داشتن این نوع از فرهنگ می شوند.البته باید توجه داشت که فرهنگ های دورگه یا هیبریدی یک امر نسبی هستند.به این معنا که نمی توان گفت که هر فرد تا چه اندازه دارای فرهنگی دو رگه است یا این که همه ی افراد وقتی این مقدار رفتارها و نگرش های مفروضی متعلق به فرهنگ دیگری را داشته باشند،دارای هویتی دورگه هستند؛ برای نمونه واقعاً نمی توان مشخص کرد مسلمانی که در سرزمین اروپایی زندگی می کند و با این که مقید به واجبات دینی است و از محرمات پرهیز می کند ولی سبک پوشش خود را شبیه به اروپایی ها کرده یا نوع غذا یا برخی مولفه های سبک زندگی او تحت تاثیر فرهنگ دیگری است، دچار یک فرهنگ یا هویت دو رگه شده است یا نه. به نحوی می توان گفت که معلوم نیست حد مرز و رویه ی فرهنگ دورگه یا هیبریدی دقیقاً کجاست؟
البته همان طور که پیش تر گفته شد، باید گفت که این مفهوم را برای بعضی از افرادی که سال ها در کشورهای دیگری زندگی کرده اند و به نوعی خود را متعلق به سرزمین جدید می دانند یا این که فرهنگ های مهاجری که بازندگی در شرایط جدید، سرزمین و فرهنگ جدید خو گرفته اند، می توان مشاهده کرد. این افراد از سرزمین مادری خود تا اندازه ای بعضی از نمادها یا اعتقادات ومهم تر از همه زبان (که گاهاً به روز نشده است) را با خود حمل می کنند و بیش از هر چیزی سرزمین مادری و فرهنگ متعلق به آن برای آن ها یک حس نوستالژیک و خوشایند را با خود به همراه دارد. البته باید گفت که همین افراد غالباً در صورت بازگشت،زندگی دوباره در وطن و با فرهنگ سرزمین مادری برای شان تا اندازه ای دشوار است.البته باید در نظر گرفت با این که از هویت این افراد می توان با نام دو رگه یاد کرد ولی با توجه به این که اعتقادات دینی افراد و پایبندی به مناسک در بعضی از این افراد ریشه های تربیتی و ذهنی و یا تجربی محکمی دارد،این احتمال وجود داردکه این نوع اعتقادات یا مناسک ها تا اندازه ی کمی تحت تاثیر فرهنگی دیگر قرار گیرد و همان حالت ناب و خالص آن وجود داشته باشد. به هر حال عناصری از فرهنگ با ریشه های عمیق تر و باورهای محکم تر درفرآیند دو رگه شدن یا هیبریدی شدن از اختلاط کمتری برخوردار خواهند شد.
دو رگه شدن فرهنگی را نیز گاهی نمی توان یک فرآیند و متعلق به مهاجران دانست.زمانی که تحت تاثیر تنفر از فرهنگ خود یا عوامل دیگری مانند شیفته ی فرهنگ دیگری شدن- یا از خودبیگانگی فرهنگی- تعمدی برای قبول فرهنگ دیگری وجود داشته باشد؛برای نمونه می توان از مسلمانانی یاد کرد که در سال های گذشته به دین مسیحیت گرویده اند و با همه ی وجود اعتقادات دینی جدیدی را آموخته و برای خود درونی کرده اند. التبه با نگاهی به شبکه های تلویزیونی ماهواره ای متعلق به آن ها می توان بسیاری از عناصر فرهنگ اسلامی و ایرانی را در آن ها یافت؛ برای نمونه خیلی از آن ها هنوز با نام های اسلامی خود درحال زندگی هستند.
با جمع بندی نکات بالا می توان گفت که هویت هیبریدی یا دو رگه ناظر بر همه ی رخدادهایی که در بعد فرهنگی و هویتی در دنیای جدید در حال رخ دادن هستند،نمی تواند باشد و با این نظریه نمی توان هویت و فرهنگ را در عصر جدید شناسایی کرد.دو ابهام اساسی این نظریه عبارتند از قابل سنجش نبودن و یا به عبارتی پاسخ ندادن به این پرسش که چه وقت یک فرد دارای یک هویت دو رگه است.8
ابهام دیگر درباره ی جامع نبودن این نظریه است؛ زیرا بر اساس این نظریه نمی توان افرادی را که با پایبندی به فرهنگ و هویت ناب سرزمین مادری خود تنها عناصری را از فرهنگ های دیگر می پذیرند و باورها و اعتقادات آن ها تحت تاثیر فرهنگ دیگری قرار نمی گیرد،به عنوان افرادی دارای فرهنگ دو رگه دانست؛ برای نمونه آیا می توان از مسلمانانی که پایبندی محکمی به مبانی دینی خود دارند و غالب سبک زندگی آن ها تحت تاثیر فرهنگ سرزمین مادری شان است ولی به یوگا علاقه دارند و یا این که دکور منزلشان را دوست دارند و به سبک آمریکایی بچینند، به عنوان افرادی دارای فرهنگ و هویتی دو رگه یاد کرد؟
در این باره باید گفت نظریه ی رابرتسون، می تواند توضیح مناسبی برای این بحث ارائه دهد.رابرتسون معتقد است فرهنگ در عصر کنونی محصول ترکیب امر عام و امر خاص است. این گونه هویت های دینی در شرایطی ساخته می شوند که فرد در عین توسل به منابع محلی هویت دینی، به اصول و ارزش های عام نیز پایبند باشد.افرادی که هویت دینی خود را از طریق پیوند ظریف امرعام و امرخاص بازسازی می کنند، نه تنها با خاص هایی مانند مکان، محل و فرهنگ و مذهب معین هویت می یابند،از امور عام و شرایط جامعه ی بزرگ تر جهانی نیزغافل نمی شوند.بنابراین این گونه هویت های دینی با ساختار پیچیده و تکثر گرای جوامع معاصر،متناسب بوده و امکان نوعی بازسرزمینی کردن را در قالب گسترده ی جهانی فراهم می کنند.افرادی که هویت دینی خود رااین گونه می سازند، باید از تعلق به دنیایی بزرگ تر و نیز وجود بسیاری فرهنگ ها و ادیان دیگر آگاه باشند ولی در عین حال به دام نسبی گرایی محض در نیفتاده و از لحاظ فرهنگی و مذهبی، هم در جهان زندگی کنند و هم در محل. این گونه هویت های دینی سیال، پیچیده، چندگانه و ترکیبی، گرچه آرامش و امنیت موجود در جوامع سنتی را تأمین نمی کنند ولی هزینه ای معقول بابت گسترش آگاهی اخلاقی و فرصت های گزینش هستند.( گل محمدی، 1381)
عام گرایی خاص و خاص گرایی عام ناظر بر این است که افراد به صورت فعالانه در حالی که بر فرهنگ بومی و محلی خود پایبند هستند،دست به گزینش فرهنگ و عناصر فرهنگی دیگر می زنند.البته باید توحه داشت که گاهی این گزینش گری تنها از فرهنگی که عام شناخته می شود، نیست بلکه می تواند از خاص های دیگر نیز باشد.از طرفی این یک پذیرش یک سویه نیست بلکه در عین حال افرادی که متعلق به فرهنگ عامی هستند که جنبه ی همه گیرتری دارند، بعضی ازعناصرفرهنگ خاص یا فرهنگ محلی را می پذیرند و وارد زندگی روزمره ی خود می کنند.
باید توجه داشت که این پذیرش فعالانه است و با توجه به زمینه های فرهنگی،تربیتی و شناختی افراد صورت می گیرد به طوری که افراد اجزایی از عناصر فرهنگی دیگری را می پذیرند که با علایق، باورها و ارزش های آن ها سازگار باشد و این قدرت را دارند که عناصر فرهنگ دیگری را با توجه به فرهنگ خود بومی کنند.این را باید مد نظر داشت امروز مسلمانان زیادی در کشورهایی زندگی می کنند که در اقلیت هستند و در عین این که بر هویت دینی خود و مناسک و مظاهر آن پایبند هستند ولی فرهنگ آن کشور را پذیرفته اند،به این معنا که با افرادی با مذاهب و علایق دیگر ارتباطات گسترده دارند و در کنار داشتن خاص های خود ازامورعام نیزغافل نیستند.امروز ما شاهد هستیم که چگونه خیلی از حاکمان کشورهای اسلامی که با روش های دموکراتیک به قدرت نرسیده اند،تلاش می کنند به گونه ای ارزش های جهانی را( دموکراسی،آزادی بیان و دادن حقوق مختلف به زنان)تا اندازه ای پذیرفته و خود را ازاین فرهنگ عام عقب نیندازند.حتی اگر بخواهیم این تکثر و در عین حال نسبیت فرهنگی را تحت تاثیر رسانه ها به خصوص رسانه های جدید بدانیم ولی شاهد هستیم که این رسانه ها نتوانسته اند برگروهی که تاکنون بحث شد، تاثیر بگذارند.
یکی از دلایل گسترش بنیادگرایی اسلامی رسانه های جدید و به ویژه اینترنت هستند.گروه های بنیاد گرا از این فن آوری تنها به عنوان ابزار استفاده می کنند و از طریق آن توانسته اند ضمن یارگیری و عضوگیری افرادی با اعتقادات مشابه،آن ها را در اقصی نقاط دنیا حمایت کرده و آموزش دهند.شبکه ی جهانی اینترنت این امکان را برای این افراد فراهم کرده است که آدم های جدا از هم ولی با اعتقادات مشابه را گرد هم بیاورند و تشکیل یک جامعه و گروه مجازی بدهند. این گروه های مجازی ضمن این که به تقویت هویت فردی افراد می پردازد بر اساس هویت فردی دینی آن ها یک هویت جمعی می سازند.نکته ی مهم این است که همین هویت جمعی ساخته شده توسط اینترنت و رسانه های جدید است که باعث می شود حرکات ضعیف و سطحی عمل گرایانه ی بنیاد گرایان اسلامی، تبدیل به حرکاتی شبکه ای، گسترده و فارغ از مکان شود.به واقع هنوز هیچ کس نمی داند که گروه القاعده کجاست!
زیرا افراد این گروه همه جا هستند واین همه جا بودن آنها مدیون ارتباطات الکترونیک است.
کاستلز در این باره معتقد است که این هویت نوعی هویت مقاوم است.او معتقد است این نوع هویت های بنیادگرا بر اساس مقاومت در برابر هویت جهانی که سعی بر شبیه سازی و یکسان سازی دارد،ساخته می شود.( کاستلز،1382)از این منظر هویت مقاوم بیش از هر چیز واکنشی تدافعی در برابر جهانی شدن فرهنگ است ولی باید این نکته ی مهم را نیز در نظر گرفت که هویت بنیادگرا امری امروزی و متعلق به دنیای جدید نیست؛برای نمونه ما همواره در تاریخ اسلام با حرکات تروریستی گروهی از مسلمانان که اتفاقاً زمام قدرت نیز در دست آن ها بوده بر علیه گروه ها و نحله های دیگر فکری مواجه بوده ایم؛برای نمونه می توان از کشتار وسیع شیعیان با زدن بر چسب رافضی گری توسط قدرتمندان و حاکمانی مانند حجاج بن یوسف وامثال آن در تاریخ اسلامی یاد کرد. تفکری که بر مبنای رد و در نهایت از بین بردن فرهنگ و هویت دیگری بنا شده است.باید اذعان داشت که تفکری که امروز به عنوان بنیادگرایی اسلامی از آن یاد می شود و بیش از هر گروه و جریانی شبکه های تروریستی مانند القاعده نمونه ای از آن ها به شمار می آید، بیش از آن که بر پایه ی فرهنگ و هویت مقاوم باشد و پاسخی به یکی سازی هویتی و فرهنگی باشد،بر پایه ی فرهنگ و هویت سلطه گرا بنا شده است؛ هویتی که دیگری را برنمی تابد.
به هرحال می توان اذعان داشت که رسانه ها و به ویژه رسانه های جدید تاثیر چندانی در شکل گیری این نوع هویت نداشته اند و تنها از آن ها می توان به عنوان عامل تقویت کننده و گسترش دهنده یاد کرد.همان طور که گفته ی امروزه ی این نوع تفکر و هویت به مدد رسانه های جدید و به ویژه اینترنت توانسته اند فعالیت های گذشته ی خود را که غالباً فعالیت هایی کم قوت و تا اندازه ای کور بود، تبدیل به یک فعالیت شبکه ای و منسجم کند.

نهایت آن که
 

به نظر می رسد نحوه ی تعامل مسلمانان با رسانه ها نوین تحت تاثیر هویت و نگرش آن ها نسبت به دنیای اطراف است.از نگاه بنیادگرایانه نمی توان انتظار عام گرایی و پایبندی به تکثرراداشت.از طرفی مسلمانانی که به نسبیت گرایی رسیده اند یا مسلمانانی که در کنار هویت دینی خود به مسائل عام نیز احترام می گذارند،بر پایه ی هویت و نگرش خود این افعال را انجام می دهند و فن آوری رسانه ای تسریع بخش آن ها در نحوه ی پذیرفتن این تفکر و یا تقویت کننده ی آن ها است. دلیل این امر نحوه ی نسبی مواجه شدن مسلمانان و کارکردی است که این رسانه ها برای آن ها دارند؛
برای نمونه گروه القاعده با وجود این که از این رسانه استفاده می کنند ولی تنها به عنوان یک ابزار از آن بهره می برند و افرادی که مورد بحث بودند و هویت های چندگانه و متکثری داشتند یا این که در کنار امر خاص به امر عام نیز توجه می کردند و برای آن احترام قائل بودند،از این فن آوری ها جهت شناخت و آشنایی بیشتر با دنیای اطراف خود و فرهنگ ها و هویت های دیگر استفاده می کنند.
منابع
1.عاملی، سعیدرضا(1383). جهانی شدن ها: مفاهیم و نظریه ها. فصل نامه ی ارغنون. شماره 24. تابستان 1383. تهران.
2.دارنلی، جیمز/فدر، جان(1384). جهان شبکه ای. نسرین امین دهقان و دیگران. تهران. چاپار.
3.تافلر، الوین(1375). موج سوم. شهین دخت خوارزمی. چاپ یازدهم. تهران. نشر فاخته.
4. گل محمدی، احمد(1384). گفتمان های هویت ساز در عصر جهانی شدن.مجموعه مقالات هویت ملی و جهانی شدن. موسسه ی تحقیقات علوم انسانی. تهران.
5. تاجیک، محمدرضا(1384). جهانی شدن وهویت. مجموعه مقالات هویت ملی و جهانی شدن. موسسه ی تحقیقات علوم انسانی. تهران.
6. کاستلز، مانوئل. عصر اطلاعات: قدرت هویت. حسن چاوشیان. تهران. طرح نو. 1382
7. رابرتسون، رونالد(1382). جهانی شدن تئوری های اجتماعی و فرهنگ جهانی.کمال پولادی. تهران. نشرثالث. چاپ دوم.
1.Atkinson .D (2005). Public Service Broadcasting : The Challenges of the Twenty-First Century. Publisher Soroosh. Tehran
2.Castells M(1999). The Power of identity. Blackwell Publishers ltd.Oxford
3.Quail .Mc(1988). Mass communication theory. An introduction.Sage
4. Rabertson.R(1992). Globalization.London.Sage
.Serverin J.. Thankard& w (1992). Communication Theories:Origins,Methods,And Uses in The Mass Media. Longman.
6.Tamlinson .J (1999)Globalization and Culture.polity press in association with Blackwell Publishers Ltd
7.Hall .S (1991). New identity and new ethnicities in a.king,culture,globalization and the world-system, New York,state university of New York at Binghamton.

پی نوشت:
 

1.telematic
2.Herbert Marshal Mac Luhan
3. Global Village
4.Meta-concept
5.Castells
6.Giddens
7.hybird identity
8.البته همان طورکه گفته شد در بعضی از افراد متعلق به فرهنگ های مهاجر و یا افرادی که تعمداً دست از فرهنگ سرزمین مادری خود بر می دارند،می توان با فرهنگ دو رگه مواجه شد.
 

منبع:کتاب رواق هنر و اندیشه43



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.