ما اول راه هستيم (2)

مرکز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما- به عنوان متولي برگزاري همايش هاي رسانه ي تلويزيون و سکولاريسم و دو سالانه ي هنر آسماني (ويژه ي طلاب هنرمند) و هم چنين برگزاري دومين همايش دين و رسانه- يکي از کانون هاي اصلي مطالعه ي دين و رسانه درکشوراست که در سال هاي اخير به تبعيت از اقبال عموم پژوهشگران به مباحث جدي
سه‌شنبه، 20 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ما اول راه هستيم (2)

ما اول راه هستيم (2)
ما اول راه هستيم (2)


 

در گپ و گفتي با حجت الاسلام دکتر هادي صادقي به کوشش حجت الاسلام سيد علي آتش زر




 

اشاره
 

مرکز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما- به عنوان متولي برگزاري همايش هاي رسانه ي تلويزيون و سکولاريسم و دو سالانه ي هنر آسماني (ويژه ي طلاب هنرمند) و هم چنين برگزاري دومين همايش دين و رسانه- يکي از کانون هاي اصلي مطالعه ي دين و رسانه درکشوراست که در سال هاي اخير به تبعيت از اقبال عموم پژوهشگران به مباحث جدي حوزه ي دين ورسانه و فلسفه ي رسانه دست به اقداماتي در اين راستا زده است:از جمله تمرکز بر موضوعات پژوهشي مرتبط با دين و رسانه و هم چنين نقد برنامه هاي تلويزيون در همين راستا.بر آن شديم تا در گفت و شنودي با رياست سابق مرکز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما، به عنوان باني برگزاري همايش دوم دين و رسانه،درباره ي نسبت دين و رسانه پرسش هايي را مطرح کنيم.

و اما بعد...
 

با توجه به اين که در ابتدا حوزه ي آموزه ها و فرآورده هاي ذهني بشري دانش تلقي نمي شوند،بايستي فرآيندي سپري شود تا تبديل به حوزه ي دانشي شود.آيا درحوزه ي دين و رسانه مي توان دانشي به نام دانش رسانه اي ديني داشته باشيم؟1
 

در پاسخ به پرسش بايد به چند مطلب مختلف اشاره کنم؛يکي درباره ي دانش واين که چه چيزي مجموعه اطلاعاتي را تبديل به دانش مي کند؛در وهله ي بعد بايد در رابطه با ديني شدن دانش ها صحبت کنيم که با چه شرايطي ديني مي شوند. در وهله ي سوم بايد درباره ي دانش رسانه اي صحبت کنيم که دانش هاي رسانه اي چگونه ديني مي شود؟
دانش شدن دانش ها يک فرآيند چند مرتبه اي و چند لايه اي است که اولين لايه در هر دانشي، اطلاعات سطحي اوليه اي است که خام است که اگر حسي باشد به آن ها اطلاعات حسي گفته مي شود و اگر غير حسي باشد،اطلاعات خام است.انسان ابتدا اطلاعاتي از محيط اطراف خود به دست مي آورد،در مرحله ي دوم سعي مي کند اين اطلاعات را منسجم کند؛يعني تعارض هاي ميان آن ها را برطرف کند.در مرحله ي سوم سعي مي کند پس از رفع تعارض، اطلاعات را به ياري هم بياورد تا يکديگر را تقويت کنند.مثل تارهاي يک ريسمان که به هم پيچيده شده تا يک طناب محکم را درست کنند.مرتبه ي چهارم اين هست که انسجام نظام يافته اي بين اين ها ايجاد کند؛يعني بين اين ها ترتب منطقي برقرار شود.برخي تبديل به معنا مي شوند و برخي تبديل به روبنا و اين جا،جايي است که اطلاعات نظام يافته است.براي نظام يافتگي احتياج به ديدگاه و چهارچوبي ذهني است.اين جاست که به مرتبه ي بعدي مي رسيم؛مرتبه ي پنجم به دست آوردن مباني نظري و ديدگاه هاي اساسي براي نظم دادن به آن مجموعه اطلاعات براي نظام سازي است. مرتبه ي ششم منطقي است که بر اين مجموعه حاکم است.يک نگاه معرفت شناختي عميق مي خواهد که منطق بدهد،روش نظام سازي بدهد،روش دادن مباني و مانند اين ها را بدهد. اين شش مرحله در کارساخت دانش وجود دارد.مجموعه اطلاعات خام اولين سطح هر دانشي را تشکيل مي دهد ولي سطح اصلي آن دانش ها نيست؛سطح اصلي اش مي رسد به آن جاهايي که مي خواهد نظام سازي کند و احتياج به چهارچوب هاي ذهني دارد که نظريه پردازي پديد مي آيد؛آن جاست که جوهره ي دانش شکل مي گيرد.اين فرآيند توليد شدن يک دانش است.
حال مرتبه ي بعدي پرسش اين است که دانش، چگونه ديني مي شود؟مجموعه اي از مکاتب وجود دارند:برخي بشري و برخي الهي.هر کدام از اين مجموعه مکاتب مي توانند رنگ و نگاه خودشان را به دانش ببخشند.بنابراين بايد ببينيم اين نگاه ها از کجا وارد مي شوند.علي القاعده اين نگاه ها بايد در مرحله ي پنجم که چهارچوب ذهني انسان به آن مجموعه نظام مي دهد، وارد شوند.جايي که محل نظريه پردازي است.اين چهارچوب ها مهم ترين مدخل ورودي مجموعه اي از اين قبيل مطالب است که به يک مکتب وابسته هستند.اين مجموعه شامل جهان بيني و نگاه هاي ارزشي يا ايدئولوژيک هستند.اگر بخواهيم دقيق تر و قوي تر نگاه کنيم،مي توانيم اين مسئله را به همه ي مراتب شش گانه ي توليد دانش سرايت بدهيم؛ يعني مرتبه اي نيست که خالي از نگاه فلسفي و ايدئولوژيک باشد ولي در يک مراتبي خيلي به چشم نمي آيد و در يک مرتبه اي خيلي ظهور پيدا مي کند.بحث اين که چگونه علوم ازارزش هاي هر مکتبي جهت مي گيرند،بحثي طولاني است که نمي خواهم واردش بشوم.در مباحث علوم انساني اين بحث خيلي جا دارد و مورد علاقه و دقت اهل فن و فضل است.الان بسياري از علماي اسلامي، مسيحي، سکولار و... اين را قبول دارند که در علوم انساني حتماً نگاه هاي فلسفي بشر در نوع توليد علمش،در نوع توسعه ي علمش دخيل است.ميان نگاه ديني و غير ديني تفاوت است.بين فلسفه هاي ظاهرگرا و فلسفه هاي درون گرا،بين فلسفه هاي مادي و فلسفه هاي غير مادي تفاوت وجود دارد.در فلسفه هاي مختلف نگاه به انسان و افعال وي متفاوت است.حال با همين نگاه متفاوت مي خواهند در علوم انساني - که ذاتش بر مبناي مطالعه ي احوال انسان است - بشررا مطالعه کنند.پس نتايج با هم فرق خواهد کرد.بنابراين اگر کسي نگاه سکولار داشته باشد،يک جور اين انسان راتعريف مي کند و رفتار او را يک جور تحليل مي کند و اگر غير اين باشد به گونه هاي ديگري تحليل و بررسي مي کند.بنابراين در اين تحليل ها و بررسي ها،دانش هاي متفاوتي توليد مي شوند. اين خيلي بديهي است که اين اتفاق مي افتد چه در دانش هاي دروني ناظر به درون انسان مانند روان شناسي،روان کاوي و چه در دانش هاي مربوط به رفتار بيروني انسان مانند جامعه شناسي،اقتصاد،علوم سياسي و از جمله علوم ارتباطات و بحث هاي رسانه.
شايد با اين تحليل به ورطه ي نسبيت بيفتيم.بهترنيست کمي مرزبندي ها را مشخص کنيم.
ماداريم واقعيت دانش هايي که به دست بشر پديد مي آيند را بيان مي کنيم.اين ها واقعاً نسبي هستند.نمي توانيد اين کار را انکار کنيد.دانش بشر يک نسبتي با حقيقت پيدا مي کند.معناي اش اين است که دانش بشر نسبي است ولي ما حقايق ثابت هم داريم. بايد سعي کنيم خودمان را به آن ها نزديک تر کنيم. بايد سعي کنيم به مبدا نزديک شويم که بيشتر دسترسي به آن حقايق ثابت پيدا شود. اين که بايد چنين بشود، نتيجه نمي دهد که الان هم اين گونه است! ما داريم از وضع فعلي مان بحث مي کنيم. مي گوييم وضع فعلي دانش بشري، کاملاً جهت يافته است.جهت گرفته از خواسته هاي اش،آمال و آرزوهاي اش،ازاحساسات و عواطفش، از نوع ارزش گذاري،پسند و ناپسندهاي اش.نمي توانيم اين ها را ناديده بگيريم و انکار کنيم.بگوييم چون يک حقايق ثابتي وجود دارند،دانش هم بايد اين جوري باشد! نه نمي شود اين گونه برخورد کرد.اين که دانش را بايد به سمت حقيقت يابي بکشانيم، حرف درستي است و ما بايد به اين سمت حرکت کنيم؛ يعني اين که به آن حقيقت مطلق روز به روز بيشتر نزديک شويم.
اين بايد غايت دانش ما باشد ولي اين که بالفعل هم آيا چنين هست؟ خير! بالفعل هيچ وقت دانش ما آن حقيقت مطلق را به تمامي نمي يابد،دسترسي پيدا نمي کند؛چون قطعاً دانش ما ناقص است،رو به کمال مي تواند باشد ولي بالفعل کمال يافته نيست. بنابراين از اين که عنواني مثل نسبت پيش مي آيد،نهراسيم. هر نسبتي را ما قبول نداريم وهر نسبتي هم بد نيست.نسبت دردانش به آن معنايي که هيچ مبناي ثابت و ناظر به حقيقتي وجود نداشته باشد،حرف غلطي است و بايد رد کنيم ولي از سخناني که داشتم اين برنمي آيد.ما تا حالا داشتيم توصيف مي کرديم چگونه دانش در ذهن بشر توليد مي شود.اين فعلاً در حالت فردي است، بعد که مي خواهد دانشش را اجتماعي کند،باز آن نگاه خاص و آن فلسفه و جهان بيني مي آيد وسط و خود را حاکم مي کند يا دست کم رنگي از خود را به آن دانش مي بخشد.در دانش رسانه هم همين وضعيت حاکم است.آن هم يک نوع دانش انساني است، از مقوله ي علوم ارتباطاتي.آن جا هم پاي انسان در ميان است. نگاه به انسان، خواسته ها، آرزوها و آمال اش.پس جهت يافته مي شوند.دانش رسانه ي ديني حتماً غير از دانش رسانه اي غيرديني مي شود.
اين بحث تا اين جا در مرحله فردي بود.زماني که اين دانش فردي به خرد جمعي سپرده مي شود،به جامعه عرضه مي شود، تا ديگران با او همراه شوند،قانع شوند، زماني که نظريه اش را در جمعي از علماي يک رشته بيان مي کند و پذيرفته مي شود، اين تبديل به دانش و شاخه اي از دانش مي شود و جا مي افتد. اين جاست که مي گويند يک شاخه ي دانش توليد شد.تا به خرد جمعي نرسد،علم به معناي مصطلح امروزي اش توليد نمي شود. علم به معناي يک رشته ي علمي، شاخه اي از علوم متداول زماني توليد مي شود که به خرد جمعي برسد.حالا علوم رسانه اي هم بايد همه ي اين فرآيند را طي کنند.پس ما بايد ارزش ها،انگاره ها،افکار و انديشه هاي بنيادي ديني خودمان را در اين حوزه ها تدوين کنيم،تبيين کنيم و رسماً و مشخصاً اعلام کنيم.بعد بر اساس اين ها سعي کنيم به علوم رسانه اي نزديک شويم وعلومي را در حوزه رسانه هايي که بخواهند ديني باشند و ديني عمل کنند، توليد کنيم.در وهله ي سوم اين يافته هاي فردي را به جمعي اهل تدين، اهل فضل که متدينانه مي انديشند،عرضه کنيم.اين جاست که مي توانيم بگوييم دانش رسانه اي ديني توليد شده است.

با گسترش ارتباطات،ابداع تکنولوژي جديد،گسترش اينترنت و ماهواره و تعاملي شدن تلويزيون ها در کنار تکثر اديان و مذاهب،چه امکانات فرهنگي و اجتماعي براي دين فراهم مي شود؟
 

همان طور که اين تکثر تکنيکي،ابزاري و هنري، انواع راه ها و ابزارها را پيش روي ما مي گذارد تا درجهت دنيوي استفاده شوند،مي توانند امکاناتي را هم در جهت الهي و ديني در اختيار ما قرار دهند.اين امکانات متعدد و متنوع اند. من برخي از اين امکانات را يادآوري مي کنم؛براي نمونه تلويزيون براي اين که درخدمت دين قرار بگيرد،امکاناتي مي گذارد.يکي اش امکان آفرينش زمان ابدي و سرمدي است؛يعني زمان بي زمان.شما مي توانيد با کمک تکنيک هاي تلويزيوني مرزهاي زمان را درنورديد،زمان را عقب جلو کنيد و هرجا هستيد برويد. در نمايش هاي تلويزيوني مي بينيم که خيلي علاقه مند هستند از گذشته به آينده و از آينده به گذشته بروند.اين امکان بزرگي است براي طرح مضامين و مفاهيم ديني،يعني شما مي توانيد ماوراء ماده را نمايش دهيد.براي مخاطب مي توان سرنوشت، تقدير، آينده، نقش اختيار و خيلي مفاهيم زيباي ديني را مجسم نمود.اين فقط يکي از امکاناتي است که اين رسانه ها و اين مجموعه ها در اختيار دين قرار مي دهند؛براي نمونه در سريال پنجمين خورشيد- سريال ماه مبارک رمضان امسال - بحث در نورديدن زمان و سرنوشت،تقدير و نقش اختيار بشر در ترسيم تقدير خودش توسط تلويزيون و با تکيه بر همين توانايي هاي تکنولوژيک و ذاتي آن ميسر شد. يکي ديگر از امکانات تلويزيون شکستن محدوديت هاي مکاني است.شما با تکنيک هاي نمايشي در تلويزيون و سينما مي توانيد مثلا سير و سلوک عارفانه و طي الارض را نشان دهيد يا مي توان موجودات غير بشري مانند ملائکه را به راحتي در فليم ها نمايش داد. اگر اين امکانات نبودند، نمي توانستيم مسائل را براي مخاطب خود ملموس کنيم و نهايت بايد به سخنان بر فراز منبر اکتفا مي کرديم؛ براي نمونه در فيلم شهر فرشتگان - با بازي نيکلاس کيج - همين اتفاق مي افتد.اين فيلم تا حدودي کُن فکيون را هم نمايش مي دهد.البته کن فيکون مال خداوند متعال است ولي اشکال ندارد به مخلوق خدا- فرشتگان- هم بخشي از اين قدرت داده شده باشد.چنان چه خداي متعال هم در آن حديث معروف قدسي متذکر مي شود که اي بنده ي من تو اطاعت مرا بکن تا تورا مثل خودم بکنم.اين ها امکانات بزرگي است که رسانه ها در اختيار ما قرار داده اند،اين که بتوانيم امور انتزاعي را بصري کنيم. متاسفانه هنوز در فرهنگ ما رشد نيافته گر چه در فرهنگ مسيحيت خيلي زياد استفاده شده است.الان کليساهاي تلويزيوني دارند از اين امکانات بهره مي برند و در سطح ميليوني مخاطب جذب مي کنند.
يکي ديگر از فوايد رسانه و کار ديني در رسانه، فرهنگ سازي و جريان آفريني به واسطه ي تبليغات وسيع ديني در رسانه است.نمونه ي خوب فرهنگ سازي در سال هاي گذشته رواج مراسم اعتکاف است.در کشور ما چيزي به اسم اعتکاف مرسوم نبود.تنها تعدادي از طلبه ها آن هم در قم و در مسجدي به نام امام حسن عسگري (ع) جمع مي شدند؛ تعداد کمي در اندازه هاي 100 نفر يا حداکثر 200 نفر.الان صدها هزار نفر در سراسر کشور آن هم دانشجويان و جوانان در همه جا اعتکاف مي کنند. اين فرهنگ را چه کسي و با چه امکاناتي درست کرد؟ چه کسي توسعه داد؟ چه کسي اين فرهنگ سازي را انجام داد؟ جز رسانه؟ وقتي تلويزيون از حدود 8 سال پيش شروع به تبليغ اعتکاف کرد، يک مرتبه موج عظيمي از درخواست براي اعتکاف ايجاد شد. الگوسازي و قهرمان پروري و ايجاد هم ذات پنداري از کارهايي است که سينما و تلويزيون مي توانند انجام دهند. قهرمانان فيلم ها معمولاً حالت اسوه پيدا مي کنند.ما در دين هم نياز به اسوه داريم.اين اسوه هاي حسنه قابل هستند که در فيلم ها نمايش داده شوند تا مردم استفاده کنند،يعني به طور عيني ببينند چگونه مي توان دنباله رو اين اسوه ها بود.
کار ديگري که رسانه هاي جديد مي توانند به سامان برسانند، برجسته سازي است. بعضي امور را برجسته کنند، اهميت آن را نشان دهند و در اولويت خاص و نياز مخاطبان قرار دهند. اين کار را با متمرکز شدن روي آن موضوع و تبليغات بيشتر روي آن انجام مي دهند. شما به اين وسيله مي توانيد امور ديني مهم را برجسته تر کنيد.البته ما از اين کارکرد زياد استفاده نکرديم.از آن فقط در حد همان فرهنگ سازي بهره برده ايم.البته از برجسته سازي در برخي شعائر مانند عاشورا و تاسوعا و فرهنگ عزاداري استفاده شده است ولي در مقوله هاي ديگر خير؛ براي نمونه در باب توحيد خيلي کار نکرده ايم،درباره ي فرهنگ توکل و رزاقيت الهي کار نکرده ايم.هنوز، در فرهنگ مصرف کاري نکرده ايم.
يکي ديگر از امکانات رسانه ي تلويزيون نقش نشانگي است.اين رسانه ها قدرت اين را دارند که ارجاع دهنده ي مخاطبانشان به مراجع اصلي ديني باشند.هم چنين رسانه ها توانايي آموزش دهندگي و تغييرانديشه و نگرش دارند؛يعني شما کاملاً مي توانيد آموزش ديني بدهيد رسمي يا غيررسمي.استفاده از زبان هنر و شيوه هاي غيرمستقيم براي ارائه ي مفاهيم ديني از جمله قدرت هاي رسانه ي تلويزيون است.قدرت تحريک احساسات،تغيير تمايلات و جهت دهي به گرايشات مردم از جمله ي توانايي هاي رسانه است.
عنصر دين، با مدد ابزار رسانه در اين آشفته بازار فرهنگي، چه چشم اندازي را در برابر فرهنگ جهاني ترسيم مي کند.از ياد نبريم که اين رسانه ها در اختيار ديگر اديان و حتي فرق انحرافي هم هستند.
ببينيد تکثر اديان هميشه وجود داشته است و همه ي امکاناتي که برشمرديم در اختيار همه ي اديان بوده است.همان طور که ديگران مي توانند استفاده کنند،ما هم مي توانيم استفاده کنيم. ميدان، ميدان رقابت است ولي اين رقابت امروزه بيشتر به چشم مي آيد.به همين دليل برگ برنده دست کساني است که علم استفاده از اين امکانات و علم آفرينش امکانات جديد را داشته باشند.اين تکثر لامحاله وجود دارد تا روز واپسين.اين تکثرات، اين رقابت ها و اين تناقض ها وجود دارد.بنابراين جبهه ي حق بايد به دنبال اين باشد که هر چه بيشتر استعداد خود را بالا ببرد.
و اعدوا لهم مستطعتم من قوه

اين يک دستور و تکليف ديني است. به هر حال تکثر ديني را نمي شود انکار کرد و نمي توان جلوي بهره گرفتن از افکار مختلف از اين ابزار- رسانه ها- را گرفت.مخاطبين هم در انتخاب آزادند.اين جا جاي هنرنمايي است؛يعني هر کس هنر بيشتري به ميدان بياورد، قدرت بيشتري در بهره گيري از امکانات خواهد داشت.در کناررسانه ي ديني،بخش ديگري از رويکرد رسانه به دين وجود دارد که حضور دين در رسانه است که با تعبير دين رسانه اي از آن نام مي برند.ارزيابي شما از حضور دين در رسانه يا به تعبيري دين رسانه چيست؟
 

بايد قائل به تفکيک شد؛يعني ابتدائاً اشکالي در تعبير دين رسانه اي نمي بينيم.اين غير از آن جايي است که دين را ابزاري در رسانه استفاده کنند.گاه دين با يک مقصد اصيل در رسانه مي آيد و دين رسانه اي ايجاد مي شود که اصيل است ولي گاه همين دين رسانه اي ابزاري است براي جلب مخاطب براي هدفي بي ارزش يا حتي خطرناک. وقتي استفاده از دين در رسانه با هدف خود دين صورت بگيرد،چه اشکالي است در تعبير دين رسانه اي؟اگر هدف، ارتقاء فهم ديني، تبليغات ديني، توسعه ي فرهنگ ديني و مانند اين ها باشد چه اشکالي دارد دين رسانه اي شود؟ از طرفي ممکن است مديران رسانه اي هيچ اعتقاد ديني نداشته باشند ولي چون مي بينند بازار دين الان خريدار دارد از اين نام ها و نمادهاي ديني استفاده مي کنند تا پول بيشتري کسب کنند، تا بتوانند آگهي بيشتري کسب کنند،مقام بالاتري بياورند،قدرت رسانه اي شان را بالا مي برند يا مقاصد سياسي ديگري را دنبال کنند.در اين جا دين ابزار قدرت مي شود، ابزار کسب ثروت مي شود که غلط است.ولي ما به جنبه ي مثبتش نگاه مي کنيم –دين رسانه اي اصيل –و مي پرسيم آيا چنين دين رسانه اي مطلوب است؟ آيا مطلوب است چنين ديني؟ يا دين بايد غير رسانه اي بماند؟پاسخ من اين است که نه! ما منع ذاتي براي رسانه اي شدن دين نداريم.

شما اساساً ميان دو تعبير رسانه ي ديني و دين رسانه اي تفاوتي نمي بينيد؟
 

چرا! تفاوت هست؛ دين رسانه اي مي تواند منفي يا مثبت باشد. در واقع دين رسانه اي يک جنبه ي تنزل يافته تري از دين واقعي است ولي اشکالي در اين تنزل و تقليل نيست.اشکال در کجا پديد مي آيد؟براي نمونه کسي مي خواهد يکي از شعائر ديني را انجام دهد؛ مثلاً دعا بخواند. دعا خواندن حس و حالي مي خواهد. بايد ارتباطي را با خدا برقرار کند. اصل دعا کردن يعني ايجاد ارتباط با خدا و سخن گفتن با او.حال اگر آمديم اين مراسم را که انسان بايد خودش مشارکت داشته باشد از تلويزيون نمايش داديم و انگيزه مان اين بود که اين کار جانشين حضور مردم در مراسم دعا خواهد شد به خطا رفته ايم. اين جا يک دعاي رسانه اي درست کرده ايم. در اين دعاي رسانه اي مخاطب مي بيند، مي شنود، تماشاگر دعا خواندن ديگران مي شود.خب اين ظاهراً يک جور دين رسانه اي است! البته تا همين جا هم اشکالي در دين يا دعاي رسانه اي نيست اشکال از جايي صورت شکل مي گيرد که آن تفکر جايگزيني وارد مي شود. اين که فکر کنيم اين دعا همه ي خاصيت آن دعاي معهود زير آسمان با حضور نفساني را دارد. اگر مشاهده جاي مشارکت را بگيرد،رخداد غلطي شکل گرفته است ولي اگر مشاهده راهنما به مشارکت بعدي بشود، اين خوب است و دين رسانه اي هم مطلوب واقع شده است.مثلاً در محرم به جاي اين که فرد برود در روضه خواني ها و حسينيه ها شرکت کند، مي نشيند پاي تلويزيون و مثلا مداحي را مي بيند يا پخش زنده مراسم کربلا را مي بيند. با اين مشاهده ممکن است حس و حالي هم پيدا کند،اشکي هم بريزد ولي اين نمي تواند و نبايد جانشين حضور نفساني فرد در اين مراسم ها شود. عرض مي کنم که واقعاً مي شود دين رسانه اي درست کرد ولي نه در آن بخش از واجبات ديني، نه در آن مقررات اصلي ديني که خود فرد بايد مشارکت فعال داشته باشد.

ظرفيت رسانه هاي ديداري و شنيداري در انتقال مفاهيم ديني چه اندازه است؟
 

حضور دين در جامعه با استفاده از سينما، تلويزيون و راديو حتماً با مخاطراتي همراه است.چنان که امکاناتي در اختيار دين مي گذارند،الزاماتي هم دارند که شايد بتوانند فرد را به بيراهه بکشانند.از جمله مخاطرات کاهش محتوا، تنزل محتوا و... است؛ براي نمونه در بحث به کار بردن دين در رسانه،رعايت حدود شرعي لازم است.حدود، محدوده ي فعاليت ما را تعيين مي کنند.از طرفي بايستي تصوير جامعي از دين عرضه کنيم. جامع نگر باشيم و همه ي دين را به نمايش بگذاريم، نه بخشي از آن را.همه ي مسائل ديني هم وزن نيستند،بعضي ها خيلي سنگين اند و بعضي ها روبنايي تر و سبک تر هستند.براي نمونه مسئله ي توحيد خيلي مسئله ي مهم و زيربنايي است.مطالب بعدي اين که توليد پيام بايد براي همه ي اقشار باشد.ما حتي براي غير مسلمان هم بايد برنامه داشته باشيم.دعوت ديني بايد شامل همه شود. قرآن در جاهايي مي گويد ايها الناس ودر جاهايي ايها المومنون. در جايي به مردها خطاب مي کند و در جاهايي به زنها. از طرفي توزيع پيام ديني بايد عادلانه باشد؛ يعني پيام هاي ديني به همه برسد. اين جور نباشد که راديو معارف درست کنيم براي قمي ها و براي شهرهاي کوچک نباشد. ديگر اين که سعي کنيم مخاطب را تعالي دهيم و از ابتذال گرايي بپرهيزيم. اين بحث بر مي گردد به اين که ما هميشه نبايد مردم را در سطح ذائقه فعلي شان نگه داريم. برنامه هاي ما نبايد در سطح ميل مردم باقي بماند بلکه بايد به نيازهاي واقعي شان هم توجه کنيم. هم چنين بايد در حفظ قداست امور مقدس تلاش کرد.امور مقدس را دم دستي نکنيم.نبايد آن ها را آنقدر تصويري کنيم که براي مردم عادي شوند. همين عدم نمايش چهره ي پيامبران باعث حفظ قداست آن ها مي شود. نمي گويم حرام است ولي مطلوب نيست.اين ها الزاماتي هستند که کار با دين در رسانه به همراه خواهد آورد. الزاماتي که بايد در تعامل با مقتضايت رسانه، شناخت زمان و مکان و نياز مخاطب يک رسانه ي پويا را شکل دهند.

پی نوشت:
 

1.لازم به يادآوري است پرسش اول و دوم اين گفت و گو، در شماره ي ويژه همايش – 39 و 40 -هم آمده بود ولي به دليل شتاب در آماده سازي آن شماره، بخشي از پاسخ مصاحبه شونده به پرسش دوم جا افتاده بود که در اين شماره عينا متن پرسش و پاسخ اول و دوم را دوباره کار کرده ايم.
 

منبع:کتاب رواق هنر و انديشه43



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.