درباره ي دو کتاب:رسانه،زيبايي شناسي فلسفه رسانه

حوزه ي رسانه،حوزه اي است که قابليت مضاعفي براي طرح مباحث بينارشته اي دارد؛گذر از مطالعات فرهنگي به رسانه، دين به رسانه،جامعه شناسي به رسانه، مردم شناسي به سانه، اقتصاد و سياست به رسانه.فلسفه ي رسانه نيز حوزه اي است که با طرح مباحث هستي شناسانه،معرفت شناختي و پديدار شناسانه درباره ي رسانه به
سه‌شنبه، 20 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
درباره ي دو کتاب:رسانه،زيبايي شناسي فلسفه رسانه

درباره ي دو کتاب:رسانه،زيبايي شناسي فلسفه رسانه
درباره ي دو کتاب:رسانه،زيبايي شناسي فلسفه رسانه


 

نويسنده: سيد حميد رضا قادري




 

کتاب اول
 

حوزه ي رسانه،حوزه اي است که قابليت مضاعفي براي طرح مباحث بينارشته اي دارد؛گذر از مطالعات فرهنگي به رسانه، دين به رسانه،جامعه شناسي به رسانه، مردم شناسي به سانه، اقتصاد و سياست به رسانه.فلسفه ي رسانه نيز حوزه اي است که با طرح مباحث هستي شناسانه،معرفت شناختي و پديدار شناسانه درباره ي رسانه به دنبال بررسي چيستي رسانه،تأثير آن بر محيط خود،تأثيرپذيري از محيط و نقش مهم آن در تربيت انسان است.
مباحث مربوط به فلسفه ي رسانه البته هنوز به طور دقيق مرزبندي نشده اند و چه بسا مباحثي در اين دايره قرار دارند که بيشتر مرتبط به حوزه هاي ديگر علوم باشند با اين حال به نظر مي رسد هر آن چه که به بررسي ذات رسانه مي پردازد و در آن نگاهي به زيبايي شناسي،فلسفه ي هنر،جايگاه کلام و تصوير در رسانه دارد را مي توان به طور کلي مرتبط با حيطه ي بحث هاي فلسفه ي رسانه خواند. همين ترديد و همين ابهام خود مي تواند موضوع همايش ها،نشست ها و ويژه نامه هاي نشريات مختلف باشد تا به راستي مشخص شود فلسفه ي رسانه چيست؟به ويژه با پا گرفتن طرح بحث هايي چون رسانه و دنياي مجازي،رسانه و زيبايي شناسي و... اهميت اين بحث بيشتر حس مي شود. به هر حال هم چون بحث بينارشته اي دين و رسانه بحث فلسفه ي رسانه نيز پديده ي جديدي است که در ايران مورد توجه قرار گرفته است.ضعف مفرط فضاي مطبوعاتي و انتشاراتي ايران در چاپ و نشر کتب دين و رسانه/ فلسفه ي رسانه نياز به بازگويي ندارد.شايد بر خلاف حوزه ي دين و رسانه،حوزه ي فلسفه ي رسانه در فقري مطلق به سر مي برد و اين ها در حالي است که زمزمه هاي پا گرفتن اين دو رشته ( دين و رسانه/ فلسفه ي رسانه) در فضاي آکادميک ايران مدت ها شنيده مي شود.
در راستاي همين زمزمه ها و شايد براي کاهش فقر علمي ما در حوزه ي فلسفه ي رسانه چندي است به همت انتشارات مهرِ نيوشا،کتابي با نام زيبايي شناسي و فلسفه ي رسانه به سعي دکتر سيد حسن حسيني - رياست سابق دانشکده ي صدا و سيماي تهران-در 644 صفحه در قطع وزيري منتشر شده است.همان گونه که از نام کتاب پيداست، مقالات گردآوري شده در کتاب حول مباحث زيبايي شناسي رسانه و فلسفه ي رسانه مي چرخند.ادعاي گردآورنده -که در قالب يادداشتي در ابتداي کتاب خودنمايي مي کند -آن است که تلاش نموده بهترين مقالات مربوط به فلسفه ي رسانه را معرفي،ترجمه و چاپ کند.وي در پيش گفتار کتاب روش جمع آوري مقالات را اين چنين توضيح داده است:
انگيزه ي غير مستقيم و البته غالب راقم اين سطور به چالش اصل مطالعات فلسفي در ايران معاصر بازمي گردد که چگونه مي توان و يا بايد مطالعات فلسفي را درخدمت و استخدام علوم کاربردي قرار داد... ولي انگيزه ي مستقيم و آشکارتر تدوين اين اثر، به طرح راه اندازي رشته هاي جديد مطالعات فلسفي در علوم رسانه اي و ارتباطات مدرن در کشور به طور عام و در دانشکده صدا و سيما به طور خاص باز مي گردد.
گردآورنده جا به جا متذکر مي شود که غرض اصلي از گردآوري کتاب، آغاز يک مسير است که به تدوين ادبيات اوليه ي علمي رشته ي فلسفه ي رسانه منجر شود.دغدغه اي شريف که بنياد کتاب را تشکيل داده است.گردآورنده هم چنين مدعي شده که از بيش از 50 کتاب مقالات را گردآوري کرده است و پس از ارائه برخي از مقالات در کارگاه هاي آموزشي فلسفه ي رسانه،نقد آن ها و بازبيني و ويرايش آن ها درکتاب به چاپ رسيده اند.
با نگاهي به فهرست کتاب آن را سامان يافته در3 فصل(به همراه نمايه) مي يابيم:

فصل اول:فلسفه ي رسانه و ارتباطات
 

فصل دوم:رسانه شناسي و مطالعات فرهنگي
 

فصل سوم:مباني فلسفي نظريه هاي زيبايي شناختي
 

با توجه به عناوين فصل ها به نظر مي رسد تنها فصل اول در حيطه ي فلسفه ي رسانه باشد و دو فصل ديگر،گر چه ارتباط وثيق و مهمي با رسانه شناسي دارند ولي خود مي توانستند موضوع دو کتاب جداگانه با رسالتي جداگانه باشند.
فصل اول کتاب حاوي 8 مقاله است که جزء دو مقاله،باقي مقالات اين فصل ترجمه هستند.مقاله ي گردآورنده با نام فلسفه ي رسانه چيست؟-که از قضا اولين مقاله ي کتاب است-يک مقاله ي تاليفي است و هم چنين مقاله ي ديگري به قلم دکتر علي اصغر فهيمي فر که در آن به بررسي ماهيت رسانه هاي تکنولوژيک و تلويزيون با توجه به آراء نيل پستمن پرداخته است.عناوين ديگر مقالات اين فصل عبارتند از:
1. جان لاک و مدل مخابراتي ارتباطات: غباري در برابر چشمان ما: گري رادفورد/ ترجمه ي ساجد طبيبي
2. هايدگر و مک لوهان و ماهيت حقيقت مجازي: مايکل هايم/ ترجمه ي صدرا ساده
3. ضد متن محوري؛ فهم رسانه هاي مارشال مک لوهان: جوشا مي روويتز/ ترجمه ي سجاد سلطان زاده
4.بيان هرمنوتيک از ارتباطات:گفت و گوي اصيل: گري رادفورد/ ترجمه ي اميرحسين فراهاني
5. اطلاعات و نظريه ي رياضي ارتباط:دختر تلگراف چي وظيفه شناس: گري رادفورد/ ترجمه ي ميثم بادامچي
6. تکنولوژي و متافيزيک: فردريک فري/ ترجمه ي مصطفي مهاجري
در نگاه کلي به اين بخش، مترجمين نام هايي جديد هستند که در عرصه ي ترجمه ي کتاب هاي فلسفي يا ارتباطات آن چنان شناخته شده نيستند.در ميان مقالات اين فصل، مقاله ي گردآورنده در تبيين فلسفه ي رسانه از آن جا که حاصل نگاه وي به اين مقوله است، مقاله اي جالب،خواندني و محل بحث خواهد بود که مي تواند سرآغاز بحث هاي علمي شنيدني و خواندني اي ميان اهالي رسانه باشد.درادامه ي اين نوشتار مروري بر اين مقاله خواهيم داشت.
نکته قابل ذکر ديگر درباره ي اين فصل آن است که عمده ي مقالات از کتاب فلسفه ي ارتباطات نوشته ي گري رادفورد استخراج شده است که در سال 2005 توسط انتشارات تامسين در آمريکا منتشر شده است.
اما در اين فصل ( و در کلِّ کتاب)تنها مقاله ي کاملا تاليفي - متعلق به گردآورنده ي کتاب - حاوي نکاتي ارزشمند درباره ي معناي فلسفه ي رسانه است که مي تواند خوراک مناسبي براي جدل هاي قلمي درباره ي صحت و سقم نويسنده از فلسفه ي رسانه باشد. جدل هايي که در فضايي منطقي مي توانند آبشخور پا گرفتن يک بحث دامنه دار علمي و سازنده براي تبيين پايه هاي علم نوپديد فلسفه ي رسانه گردند. در ادامه مروري اجمالي خواهيم داشت به مباني اين مقاله؛
دکتر سيد حسن حسيني در ابتداي مقاله ي خود چنين مي آورد:
مانند بسياري از علوم ميان رشته اي مشابه ديگر،به دليل نسخ روش تبيين حدود و ثغور يک دانش درعلوم جديد،هويت، ماهيت، روش و گستره ي مسائل اين علم کاملاً مبهم و به تعداد متفکران و محققان آن متکثر و پراکنده است.شايد هم قدري عجولانه باشد تا براي دانشي که از عمر آن مدت بسيار کوتاهي مي گذرد به دنبال بناي چهارچوب نظري باشيم ولي به هر حال اين نوشتار درصدد پاسخ به نام مقاله- فلسفه ي رسانه چيست؟ -است،به اميد اين که به نحوي در ابهام زدايي ازآن مؤثرافتد.(ص،17)
وي پس از بيان اين مهم به طرح چهارچوب نظري نوشتار خود مي پردازد و آن را به سه بخش تقسيم مي کند:
1. جايگاه فلسفه ي رسانه و نسبت آن با تقسيمات اساسي فلسفه
2. ماهيت فلسفه ي رسانه و هويت، روش و مسائل آن
3. فلسفه ي رسانه: گسترش مرزهاي دانش يا ضرورتي بومي
نويسنده در بخش اول، که درصدد است جايگاه فلسفه ي رسانه را در سپهر مباحث فلسفي معاصر مشخص کند،پس ازبيان تقسيم بندي هاي رايج فلسفي به فلسفه ي مطلق، فلسفه ي مضاف و از منظري ديگر به فلسفه ي قاره اي- اروپايي و فلسفه ي تحليلي به بررسي جايگاه فلسفه ي رسانه در هر يک از اين تقسيمات مشغول مي گردد.ناگفته نماند که نويسنده متذکر مي شود تنها دليل انتخاب اين دو تقسيم، شهرت آن ها است و گرنه خود واقف است که تقسيماتي ديگر هم موجودند و يا اساساً از بسياري زوايا اين دو تقسيم محل مناقشه هستند.
به هر حال از ديدگاه نويسنده و با توجه به دلايل موجود فلسفه ي رسانه را نمي توان فلسفه ي مطلق- آن چنان که در فلسفه ي اسلامي از فلسفه ي مطلق مراد شده است– دانست و آن را بايد ازجنس فلسفه هاي مضاف خواند؛ حال هم مي توان مضاف به علم – علم رسانه شناسي و ارتباطات – باشد1 و هم مضاف به امور.البته نويسنده اين جا يادآور مي شود که در بيان فلسفه ي غرب، فلسفه ي مضاف قسيم فلسفه ي مطلق نيست پس اگر مي گوييم فلسفه ي رسانه، فلسفه ي مضاف است عنايت داريم به تعابير متفلسفين ايراني–اسلامي که هر بحثي در دايره ي وجود شناسي – هستي شناسي را مطلق مي انگارند و غير آن را مضاف.
نويسنده در پايان مدعي مي شود که بر اساس نگره ي غربي، فلسفه ي رسانه دانشي است که در اثر آميزش حوزه هايي خاص به وجود آمده و از روش هاي رايج فلسفي بهره مند شده است و به هيچ موضوع و يا مسائل خاصي متعهد نيست.
در تقسيم بندي اي ديگر،گرچه تمايل فلسفه ي رسانه به فلسفه ي قاره اي – اروپايي بيشتر است ولي نويسنده مدعي است آن چنان در دنياي مدرن،تعاريف هر يک از اين تقسيم بندي ها دستخوش تغيير و مناقشه است که مي توان گفت فلسفه ي رسانه مي تواند جزو هر دو باشد؛ چرا که از نظر جغرافيايي بحث فلسفه ي رسانه در آکادمي هاي آمريکا نضج گرفته است پس مي تواند متعلق به فلسفه ي تحليلي باشد(اگر جغرافيا را يکي از ملاک هاي تقسيم بندي فلسفه ي تحليلي و قاره اي – اروپايي بدانيم)ولي با توجه به برخي شاخصه ها جزو فلسفه ي قاره اي نيز هست. اين شاخصه ها عبارتند از وجود مبناي معرفت شناسي متافيزيکي و درهم تنيدگي فلسفه ها با زمينه هاي تاريخي، اجتماعي، جامعه شناختي؛ اين در حالي است که تاکيد فلسفه ي رسانه بر عقلانيت،شباهت آن را با فلسفه ي تحليلي بيش از پيش مي کند.
نويسنده يادآور مي شود که اگر ديدگاه ريچارد رورتي درباره ي فلسفه ي تحليلي را اختيار کنيم–که فلسفه ي تحليلي را محدود به فلسفه ي زبان مي دانست – آن گاه فلسفه ي رسانه کاملا در آغوش فلسفه ي قاره اي آرام خواهد گرفت.هم چنين نويسنده براي بيان اين نکته که با قاطعيت نمي توان فلسفه ي رسانه را در يکي از اين دو تقسيم – قاره اي يا تحليلي- گنجاند، يادآور مي شود فلسفه ي رسانه از بسياري تحولات مربوط به فلسفه ي قاره اي و تحليلي متاثر بوده است؛و براي نمونه بسياري از مباحث فلسفه ي رسانه درباره ي هويت رسانه متاثر از اگزيستانسياليسم هايدگري و هرمنوتيک ارتباطات گادامري است. هم چنين بسياري از مباحث مطالعات فرهنگي و رسانه ناشي از نگاه اصحاب فرانکفورت و ضد ساختارگرايان است. در پايان و با توجه به نکات گفته شده نويسنده بيان مي کند کلا ادامه ي بحث نه تنها ابهام زدا نيست بلکه چالش برانگيز خواهد بود. پس مدعي مي شود:
فلسفه ي رسانه ماهيتاً نه تحليلي است و نه قاره اي؛بلکه متاثر از هر دو است.شايد از چنين نتيجه اي بايد در صحت اصل تقسيم بندي شک کرد؛ نه البته شکي از جنس شک ريچارد رورتي؛ (ص، 28)
نويسنده در ادامه روش و جهت دانش فلسفه ي رسانه را متاثر از فلسفه ي قاره اي و تحولات فلسفه ي تحليلي مي داند. وي در جايي مدعي مي شود که:
فلسفه ي رسانه از يک سو مطالعه اي فلسفي و نظري از نوع فلسفه هاي مدرن و از سوي ديگر مرتبط با حوزه ي مطالعات اجتماعي وانساني است.از اين رو روش هاي فلسفي محض – چه در مکاتب وجود شناسي محض فلسفي و چه در فلسفه هاي تحليلي زباني – از دايره ي اصالت روش شناسي اين دانش خارج است. به عبارت ديگر عقل محض و استدلال مبتني بر تعقل صرف و يا آن چه براي نمونه با تکيه بر نظريه ي اتميسم منطقي راسل و يا منطق صوري فرگه بدان استناد مي شود، جزو روش هاي سازگار با مطالعات نظري حوزه ي يک پديده ي مدرن اجتماعي محسوب نمي شود. (ص، 30)
نويسنده در بخشي مفصل از مقاله اش به تقسيم بندي فلسفه به نظري و عملي و تطبيق آن بر بحث فلسفه ي رسانه مشغول مي شود که علاقه مندان را توصيه به خوانش اين بخش مهم مي کنيم.
در بخش پاياني مقاله، دکتر حسيني مسائل دانش فلسفه ي رسانه را پس از توضيحي نسبتاً مفصل اين گونه بر مي شمارد:
1-مبحث هستي شناختي رسانه اي
2-مباحث معرفت شناختي رسانه اي
3-مباحث زيبايي شناختي رسانه اي
4-مباحث اخلاقي رسانه اي
وي در نهايت تلاش براي تبيين فلسفه ي رسانه در ايران و حتي تاسيس اين رشته را در دانشکده ي صدا و سيما – که در دوران رياست وي رخ داد – در راستاي پاسخگويي به نيازهاي نظري جامعه ي عملي کشور دانست و البته در جايي،مخاطب را از ورود به بحث بيهوده ي علوم بومي يا غيربومي پرهيز مي دهد.
و اما بعد...

فصل دوم کتاب به طرح بحث مطالعات فرهنگي و رسانه شناسي مي پردازد. عناوين مقالات اين فصل عبارتند از:
 

1.موشکافي هورکهايمر و آدورنو؛خوانش صنعت فرهنگ: جان دورهام پيترز/ ترجمه ي قاسم پورحسن
2.مطالعات درباره ي رسانه ها و فرهنگ:جان نگويت ارني / ترجمه ي رحيم قاسميان
3.تحول نظريه ها درباره ي رسانه، دين و فرهنگ: ترجمه ي حسين کاجي
4.جامعه ي کثرت گرا در توافق جمعي و ارتباطات جمعي ويرث:اريک روزنباهلر / ترجمه ي پروانه قاضي نژاد
5.رسانه ها در عصر ديجيتال: آنا اورت / ترجمه ي رحيم قاسميان
6.مطالعات اينترنت در قرن بيست و يکم: لورا. ج. گوارک / ترجمه ي صفورا برومند
7.گزارش نيوسان؛ مطالعه ي موردي درباره ي حسن متعارف: مارتين بارکر/ ترجمه ي سجاد سلطان زاده
نکته ي جالب درباره ي مقاله ي ترجمه شده توسط دکتر حسين کاجي آن است که مقاله بدون نام نويسنده است و مشخص نيست کار گردآوري است يا نوشتاري از يک نويسنده است.
مقالات اين بخش ( و حتي يک مقاله از فصل اول) عمدتاً از کتاب متون محوري در پژوهش رسانه ويراسته ي اليهو کاتز، جان پيترز و تامار ليه بس انتخاب شده است. در اين فصل حضور نام هايي آشنا در ميان مترجمين ( رحيم قاسميان و دکتر حسين کاجي) جالب توجه است.
فصل سوم کتاب نيز به بررسي مباني فلسفي نظريه هاي زيبايي شناختي مي پردازد:
1.سارتر، فلسفه ي نيستي و ملودرام مدرن: آندره پاستي کواچ / ترجمه ي مهدي رحيميان
2.واقع گرايي، رابطه ي وابستگي مستقيم ومناقشات حل ناشدني زيبايي شناختي:جان بندر / ترجمه ي محمد شهبا.
3.بررسي ادراک لذت و هنر از منظر زيبايي شناختي: کرولين کورسير / ترجمه ي سيد مجيد کمالي
4.زيبايي شناسي طبيعت: مالکوم باد / ترجمه ي محمد شهبا.
5.شباهت هاي خانوادگي و تصميم درباره ي هنرها: موريس مندلباوم/ ترجمه ي بابک گرانفر
6.هنر در دنياي ارتباطي رايانه: زيبايي شناسي ديجيتال: مارک آندر ژويک / ترجمه ي صفورا برومند
عمده ي مقاله ي اين فصل نيز از کتاب زيبايي شناسي، مفاهيم انتقادي در فلسفه ويراسته ي جيمز يونگ برگزيده شده که در سال 2005 توسط انتشارات راتلج منتشر شده است.حضور مترجمين نام آشنايي چون مهدي رحيميان و محمد شهبا در اين فصل قابل ذکر است.
به هرترتيب،کتاب زيبايي شناسي و فلسفه ي رسانه که مجموعه مقالاتي پراکنده با رويکرد فلسفه ي رسانه است را بايست يک بار خواند به ويژه آن که در اين حوزه آن چنان که بايد و شايد دستان ما پر نيست.درباره ي کيفيت ترجمه ها نيز اصحاب ترجمه بايست نظر بدهند گر چه مترجمين نام آشنا در اين کتاب حضور دارند ولي بايد درباره ي ديگران با دقت نظر داد. انتخاب متون نيز عمدتاً از 3 کتاب رخ داده است که همين پيوستگي دروني مطالب را افزايش مي دهد اما آيا در ميان مقالات نيز آن پيوستگي مشهود است ياخير در اين باره مي توان تعريضاتي داشت از جمله اين که مي شد در فصل اول و دوم مقالاتي معتبر به قلم بزرگان رسانه و فلسفه چون ساموئل وبر، والتر بنيامين،ژاک دريدا، ژاک ايول، جيمز کري، والتر انگ، مارشال مک لوهان، نيل پستمن، ديويد مورلي و راجر سيلورستن را گردآوري کرد.
در هر صورت خواندن اين کتاب را به همه ي علاقه مندان مباحث رسانه توصيه مي کنيم.کتابي با شمارگان 1500 نسخه و با قيمت 12000 تومان؛

کتاب دوم
 

يکي ديگر از کتبي که در سال 1388 و در حوزه ي بحث هاي فلسفي رسانه منتشر شده، کتابي است
با نام تکنولوژي رسانه اي از منظري انتقادي2 نوشته ي يوست ون لون3 که با ترجمه ي احد عليقليان و ويراستاري علمي بيژن عبد الکريمي توسط انتشارات همشهري به چاپ رسيده است. نکته ي مهم آن که گويا انتشارات همشهري به موازات راه اندازي فعالانه ي مرکز مطالعات رسانه اي خود و هم چنين وب سايت مربوطه در صدد است مجموعه اي از کتب معتبر درباره ي مباني رسانه را منتشر کند که اين رويداد فرخنده را بايستي به فال نيک گرفت.
کتاب تکنولوژي رسانه اي – با شمارگان نامتعارف 1100 نسخه و به قيمت 4500 تومان – داراي يک ويژگي مبتکرانه ي ظاهري است و آن قطع کمتر ديده شده ي خشتي و صفحه آرايي آکادميک متن کتاب است که در کنار هربند،خلاصه اي از آن به همراه پاورقي هاي مرسوم کار شده است. هم چنين ويراستار علمي کتاب – که خود از اساتيد حوزه ي فلسفه است – تا جايي که توانسته در متن و در حاشيه ي کتاب به توضيح مجلات متن پرداخته به گونه اي که خوانش کتاب براي علاقه مندان بي خبر از مباحث فلسفي هم کارگشا و درس آموز خواهد بود. به اين اضافه کنيد واژه نامه ي تفصيلي انتهاي کتاب را که تک تک واژه هاي مهم متن را در حد بضاعت کتاب ترجمه، توضيح و رمزگشايي نموده است؛ نمايه و کتاب نامه ي ضميمه ي آن هم سروشکلي کامل به اثر بخشيده اند.اين ها وقتي جلب توجه مي کنند که بدانيم بسياري از کتب موجود در بازار ايران، چه تاليفي و چه ترجمه، حتي کمتر اين را هم دارا نيستند و گاه براي يافتن يک نمايه يا واژه بايستي کل کتاب را زير و زبر کرد؛ شکيل بودن صفحه آرايي و طرح جلد و خلاقيت در اين حوزه پيشکش.
گذشته از شکل ظاهري کتاب و طرح جلد زيباي آن، درباره ي محتواي دروني کتاب بايد گفت که نوشته ي متفکري هلندي است؛ وي استاد تحليل رسانه در مدرسه ي تحليل فرهنگي دانشگاه ناتينگهام تِرِنت است. وي متولد سال 1976 است و کتابش را در سال 2008 به چاپ رسانده است و آن هم با نام اصلي و کامل تکنولوژي رسانه اي ازمنظري انتقادي ( طرح مباحثي در حوزه ي مطالعات فرهنگي و رسانه اي). از جمله ديگر کتب معتبر وي به کتاب خطر و فرهنگ تکنولوژيک منتشر به سال 2002 مي توان اشاره کرد. ترجمه ي اين کتاب از آن جا که دايره ي بسته ي اسامي نويسندگان و پژوهشگران رسانه را مي شکند،ارزشمند است،تا ما فراتر ازنام هاي تکراري پستمن، هايدگر، هابرماس، مک لوهان، فيسک، ترنر، گيدنز، هال، مورلي، هوور، شولتز و استوت و کلارک و... نامي جديدتر هم بشنويم.
بيژن عبدالکريمي در درآمدي که برکتاب نوشته، مدعي است مشرب فکري يوست ون لون متاثر از مارتين هايدگر است و البته براي اثبات اين ادعاي خود چه در درآمد و چه در کل کتاب – در حاشيه ي آن – جابه جا شواهد اين ادعا را گوشزد مي کند:
نويسنده کوشيده است تا مفهوم گشتل(به معناي چهارچوب بندي و چهارچوب)را که درتفکر هايدگر ديده مي شود،درحوزه تکنولوژي رسانه اي به کار برد. هايدگر تکنولوژي دوره ي جديد را به منزله ي گشتل، يعني به منزله ي آن چه به هر چيز و هر کس نظم و چهارچوب مي بخشد، فهم مي کند.لون نيز در اثر خويش مي خواهد به ما تفهيم کند که تکنولوژي رسانه اي جديد هم جهان ما و هم هستي ما( دازاين)را رسانه اي کرده است...
به تعبير ساده تر همان گونه که هايدگر نشان مي دهد تکنولوژي جديد در معناي عام کلمه را نبايد صرفاً به منزله ي مجموعه اي از ابزارها فهميد،لون نيز تلاش مي کند اين را اثبات کند که تکنولوژي هاي رسانه اي جديد صرفاً ابزارهايي براي انتقال پيام يا اطلاعات نبوده بلکه آن ها و جهان و نحوه ي هستي خود ما را در معنا و مفهومي وجود شناختي و نه صرفاً به معناي جامعه شناختي و روان شناختي تغيير داده اند.(ص،9)
در ادامه ويراستار علمي کتاب،به مشکل عمده ي ترجمه ي کتاب هايي از اين دست مي پردازد که آن معادل يابي گويا و رسا براي برخي واژه ها است؛براي نمونه وي اشاره مي کند که کلمه ي Mediation گاه در برخي متون معادلي چون رسانش مي يابد که بيشتر واجد معناي اي در حوزه ي الکتريسيته و رسانا و نارسانا است تا مفهومي فلسفي و فرهنگي.وي خود معادلي چون رسانه گري را بر مي گزيند که البته معترف است واجد مفهوم فاعلي است و نمي تواند آن کنش مندي را به خوبي برساند.وي اين مشکل معادل يابي را در کلمات متقاربي چون media، mediation، mediume بيشتر مي بيند.
متن کتاب در 5 فصل سامان گرفته است:

فصل اول:مباحث مقدماتي
 

فصل دوم: تاريخ انتقادي تکنولوژي
 

فصل سوم: مسيرهاي جايگزين؛ تکنولوژي به منزله ي فرهنگ
 

فصل چهارم: رسانه هاي جديد و تن يافتگي ( تن زدودگي) شبکه اي
 

فصل پنجم: نتيجه ي نظريه پردازي درباره ي تکنولوژي رسانه اي
 

از آن جا که فصل اول کتاب در فهم مقصد نويسنده و هم چنين به دست آوردن يک چهارچوب فکري از آن چه يوست ون لون قصد بيانش را دارد، بسيار اهميت دارد به خوانشي از آن دست خواهيم زد.
و اما بعد...
رسانه ها در همه جا حاضر هستند، دليلش نه فقط افزايش مطلق حجم و تنوع تجهيزاتي است که براي آسان کردن فرآيندهاي اطلاعات و ارتباطات طراحي شده اند بلکه اين نيز هست که چيزهاي هر چه بيشتري به رسانه هاي ارتباطي و اطلاعاتي تبديل مي شوند.باور همگاني اين است که ما نه صرفاً از طريق تلفن همراه با پست الکترونيکي بلکه به وسيله ي مدل مو،آرايش،لباس،مچ بند، تي شرت،کيسه هاي پلاستيکي و اموري از اين قبيل نيز ارتباط برقرار مي کنيم.در حقيقت ويژگي جهان ما را مي توان گسترش فرآيند رسانه اي شدن دانست. (ص، 11)
ون لون با بيان اين مهم مدعي است با همه ي رسانه اي شدنمان به رسانه ها آن چنان که بايد و شايدوشايسته است،نمي انديشيم:
سال ها است که دانشگاه ها برنامه هاي پژوهشي و آموزشي خود را در زمينه ي پژوهش هاي ارتباطات و رسانه ها گسترش داده اند و اين موضوع هنوز هم مورد علاقه ي دانشجويان است
ولي در همه حال،درباره ي رسانه ها به منزله ي رسانه، بي اعتنايي نسبي به چشم مي خورد.ما صرفاً درباره ي رسانه صحبت مي کنيم بي آن که درباره ي آن بينديشيم.(ص،12)
ون لون عمده ي پژوهش هاي انجام شده درحوزه ي رسانه را فاقد نگاه سرشتي و ذاتي به خود رسانه مي داند و مدعي است به رسانه با نگاهي مضاف نگريسته اند:رسانه درخدمت سياست، انباشت سرمايه، ايدئولوژي و... وي البته برخي پژوهش هاي ناظر بر سرشت رسانه را استثناء مي کند.(ص، 12)ون لون بيان مي کند که از سال 1990 پا گرفتن پژوهش هاي کاربردي رسانه ها باعث بازگشت غافلگير کننده ي تکنولوژي به مباحث رسانه اي شده است.او معتقد است که نقطه ي قوت رويکرد پديدارشناختي به رسانه ها،اين است که دقيقا همان چيز را که بيشتر رويکردهاي پژوهش هاي ارتباطات بديهي مي انگارند،يعني خود رسانه،يک مسئله تبديل مي کند.
اين کتاب مي کوشد نشان دهد که تحليل بسنده ي رسانه ها بايد کار خود را با وارونه کردن اين مسئله آغاز کند که در عبارت موجز مشهور مک لوهان (1964) بيان شده است:«رسانه پيام است».(ص، 13)
نويسنده در بخش بعدي نوشته ي مقدماتي خود،مدعي مي شود که کتاب در پي ارائه ي يک چهارچوب مفهومي مشخص است تا بتوان به مدد آن فرآيندهاي رسانه گري راازجنبه ي نظري و تجربي کاوش کرد و از ديد انتقادي به تحليل نشست.پس به وجه مشترک رويکردهاي محتواگرا،متن گرا و تاثيرگرا مي پردازد؛ اين که خود رسانه را يک جعبه ي سياه، به صورت يک فرستنده ي پيام يا دستگاه توليد معنا فرض کنيم.او معتقد است رويکرد پديدار شناختي – رويکردي که ون لون در کتاب به آن دلبستگي دارد – رمز گشاي اين جعبه ي سياه خواهد بود.وي با تاکيد بر وجه تکنولوژيک رسانه و اين مطلب که رسانه همان تکنولوژي است، اهميتش رااز آن جهت مي داند که تاکيد پيوسته بر رسانه به منزله ي تکنولوژي مي تواند در روشن کردن فرآيندهاي رسانه اي شدن و توضيح اين نکته که چرا به ويژه رسانه هاي ارتباطي در جامعه ي مدرن فراگير شده اند، به ما کمک مي کند:
انديشيدن درباره ي رسانه ها کاري نيست که بتوانيم در اغلب اوقات انجام دهيم.دليل اصلي اش اين است که تنها از طريق رسانه ها مي انديشيم بلکه ساختار انديشه ي ما را نيز رسانه ها شکل داده اند.نحوه ي انديشيدن ما با رسانه – که ازطريق آن اين انديشه پردازش مي شود –چنان پيوند نزديکي دارد که عموما گمان نمي کنيم خود انديشه با واسطه ( يعني از طريق رسانه) باشد.از اين رو معمولا وجود رسانه ها را بديهي مي انگاريم.سرشت ما اين گونه است که رسانه ها را بديهي بشماريم؛چون همان گونه که مارشال مک لوهان در جمله ي بحث برانگيز خود مدعي شد، رسانه ها امتداد انسان هستند.معمولا فقط زماني که رسانه ها جديد پا به عرصه مي گذارند،عملاً ترغيب مي شويم به هستي شناسي آن ها به عنوان رسانه بينديشيم ولي چنان تفکري غالباً بي هيچ گونه بررسي انتقادي انجام مي شود؛نمونه اش فراگيرشدن واکنش هاي خوش بينانه و ستايش آميز و يا بدبينانه و تحقيرآميز نسبت به ورود اينترنت است. وقتي چنين مي شود به نظر مي رسد که همه ي آن چه در نقد رسانه ها هست،گمانه زني صرف و نه تحليل رسانه است؛مانند همان ظهور اينترنت در اواخر دهه ي 90 که به نوشته هاي فراواني دامن زد. متاسفانه در بيشتر اوقات بحث درباره ي اينترنت به مسئله ي خوبي و بدي آن فروکاسته شد.البته خوبي و بدي اين چيزي که اينترنت ناميده مي شود به آن دسته از اصول سياسي که پيدا و پنهان به وسيله ي اين تفسيرهاي ارزشي القا مي شود،سخت وابسته است.از اين رو در مباحث مربوط به اينترنت،درحالي که از نظر سوسياليست ها، موضوع کالايي شدن فرهنگ نقش اصلي را بر عهده داشته است،از ديد ليبرال ها مداخله ي دولت و از نگاه محافظه کاران دامنه ي تقويت يا نابودي بنيان اخلاقي فرهنگ ما به دست اينترنت نقش اصلي را ايفا مي کرد.در هر يک از اين موارد خود اينترنت هم چنان اهميتي ناچيز دارد و صرفا به ابزاري براي دستيابي به نتايج اجتماعي و سياسي تقليل داده مي شود. (ص، 15)
وي اين تاثير پذيري بي نظم در حوزه ي رسانه ها را بااين جمله تبيين مي کند:
بازتاب مستقيم اين سياست زدگي را مي توان در يکي از متون درسي اصلي حوزه ي نظريه ي رسانه ديد؛ آن جا که اينگلس مي گويد که نظريه ي رسانه ها شاخه اي از نظريه ي سياسي است.
از ديد ون لون اين نگاه به مباحث رسانه اي، چونان ظرف تو خالي تلقي کردن آن ها است که مي پندارد مي توان هر معنا ومفهومي را در آن ريخت.ازسياق نوشتار نويسنده به خوبي روشن است که وي تلاش مي کند رسانه را به کانون توجه اصلي مباحث تبديل کند. وي در ادامه چند رويکرد به مباحث رسانه اي را يادآور مي شود؛ رويکردهايي چون:
رسانه به منزله ي يک پديدار ( آن چه خود نويسنده در پي آن است)

رسانه گري و سياست
 

رسانه گري به منزله ي تعامل اجتماعي (با نظر به آراء و انديشه هاي جان بي تامپسن و نيکولاس لوهمان)
رسانه گري و باز توليد فرهنگي ( با تکيه بر آراء استورات هال)
رسانه گري به عنوان ابزار ارتباطات جمعي ( با نظر به انديشه هاي جان فيسک)
او نگاه همه ي رويکردها به بحث تکنولوژي را نگاهي تقليل گرا مي داند که در نهايت آن را تنها يک تسهيل کننده يا ظرف جهت تحقق امري ديگر بر مي شمارند که اين امر ديگر هم حتما چيزي مهم تر از رسانه است که آن را در مقام دوم مي نشاند. ون لون معتقد است که رسانه به منزله ي تکنولوژي کار قالب بندي (enframe) يا همان گشتل هايدگر را برعهده دارد؛ يعني رسانه ها جهان پيرامون خود راانتظام مي بخشند.ون لون از همين جا به اين نکته مي رسد که باپذيرش اين تلقي از تکنولوژي راه براي پذيرش وجه فعال و خلاقه ي تکنولوژي – بخوانيد رسانه – باز مي شود در حالي که با نقد جبر تکنولوژيک راه ها بسته شده بود.ون لون با تکيه بر يافته هاي والتر اُنگ در کتاب مهم فرهنگ نوشتاري و گفتاري اش، معتقد است که تحليل شايسته از تکنولوژي بايستي داراي چهار ويژگي مهم باشد:
شکل،4 اصالت تاريخي يا حيثيت تاريخي،5 جذب شدن يا ريشه دوانيدن فرهنگي6 و تن يافتگي7،
وي در توضيح اهميت شکل در تحليل تکنولوژي مي گويد که نوع و شکل رسانه گري تاثير مهمي بر کارکرد ارتباطات دارد. تاکيد ما بر اين وجه، ما را از تاکيد صرف برمحتوا باز مي دارد، چرا که اگر محتوا و گفتمان رسانه اي مهم است، خود رسانه هم بايد مهم باشد.درنتيجه نخستين فرض کتاب ون لون اين مي شود که بايد رسانه ها را بر مبناي شکل آن ها تحليل کنيم. هم چنان که شکل ارتباطي تلگراف تحول آفرين تر از فکس بوده است و...
در بحث وجه تاريخي تکنولوژي هم وي مي گويد که تاريخ تکنولوژي رسانه اي واجد دو تلقي تناقض آميز بوده است:
الف) اين که تکنولوژي رسانه اي تاثيرات مهم تاريخي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي داشته است.
(مانند اظهار تاسف از حضور اينترنت و زوال ارتباطات کلامي و...)
ب)آن قدر حضور تکنولوژي رسانه اي بديهي انگاشته مي شود که از کارکرد آن غافل هستيم،مگر زماني که در آن نقصي ايجاد شود؛چون فکر نمي کنيم رسانه ها بر ما تاثير بگذارند،چون تلقي ما اين است که رسانه چيزي است که به کار مي بريم. با اتخاذ ديدگاهي تاريخي پارادوکس اين دو تلقي حل مي شود. (ص،23 )
به هرحال با توجه به شمايي کلي که از مباحث کتاب در همين خوانش ارائه شد با اثري خواندني و تامل برانگيز روبه رو هستيم که خواندن آن را به علاقه مندان به مباحث رسانه اي توصيه مي کنيم.

پی نوشت:
 

1.نويسنده مدعي است چون فلسفه ي رسانه معرفتي درجه ي دوم است و معرفت درجه ي اول ان علم ارتباطات و رسانه شناسي است در نتيجه فلسفه ي رسانه فلسفه ي مضاف به علم است.از طرفي ايشان معتقدند که رسانه مسئله اي مدرن است و مي تواند عيني براي مطالعه باشد در نتيجه مي توان ان را فلسفه ي مضاف به امور نيز تلقي کرد.
2.Media Technology critical Prespectives
3.Joost Van loon
4.form
5.historicity
6.cultural embedding
7.embodiment
 

منبع:کتاب رواق و انديشه 43



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.