افسانه اسراييل (2)
مروری بر چگونگی تشكيل اسراييل
اگر قرار شود ادعاي فتح چندين هزار سال قبل را مبناي كار قرار دهيم تمام جهان بايد واژگون شود… تنها ادعاي واقعي نسبت به فلسطين از آن ساكنين فعلي آن است كه بعضي از آنها همان فرزندان مردمي كه قبل از حمله يهود در آنجا زندگي ميكردند، بوده و بقيه فرزندان اسراييليهايي كه مسلمان شدند ميباشند.»20
آرنولد توينبي، مورخ سرشناس معاصر بر اين امر تاكيد ميورزد كه فلسطين يك سرزمين عربي است و يهوديان چه در زمان قديم و چه در زمان معاصر، تجاوزكارانه وارد آن شدهاند. به گفته او: «پيش از آنكه هرتصل، جنبش صهيونيستي خود را آغاز كند، از تاريخ سكونت مردم فلسطين در آنجا دست كم هفده قرن و نيم گذشته بود.»
جميز فريزر، مورخ معروف اسكاتلندي نيز در اين باره ميگويد: «كشاورزان عرب زبان فلسطين از اعقاب قبايلي هستند كه پيش از حمله اسراييليها در دوران حضرت داوود در آن سكونت داشتند و از آنجا نقل مكان نكرده، ريشهكن نشدهاند. آنان به رغم امواج فتوحات، در سرزمين خود ثابت مانده، به اقامت در آن ادامه دادند.»
بدين ترتيب، از نظر مورخين و محققين (يهوديان ضدصهيونيست و محققين بيطرف) ادعاي تاريخي صهيونيستها نسبت به فلسطين از اعتبار برخوردار نميباشد و نميتوان بر اساس اين پيوند تاريخي، اشغال فلسطين و تاسيس اسراييل را توجيه كرد.21
فلسطين در قرون جديد
در 1652م با اجازه كمپاني هلندي هندغربي، قطعه زميني در جزيره كوراسااو ( CURASAO ) به ژوزف نونزدا فونسهكا ( NUNEZDAFONSECA ) و ديگران داده شد كه مستعمرهاي يهودينشين را در اين جزيره تاسيس كنند... اما اين اقدام موفقيتي نيافت.24 در 1654م انگلستان در نظر داشت، يهوديان را در مستعمره خود به نام سورينام ( SURINAM ) اسكان دهد. فرانسه نيز چنين نقشهاي را در موقع غلبه بر مصر طرح ميكند. ناپلئون پس از تسخير مصر و به دنبال آن اشغال فلسطين، در صدد برميآيد تا دولتي يهودي در فلسطين ايجاد كند؛ زيرا اين موضوع به خاطر حفظ منافع فرانسه ضروري بود. اين اقدام با شكست فرانسه از انگلستان ناكام ماند.
در سال 1840م قدرتهاي بزرگ استعماري اروپا كه ميكوشيدند در امپراتوري رو به زوال عثماني رخنه كنند، مساله آينده سوريه را كه آن زمان در اشغال قواي مصر بود، پيش كشيدند. در اوت 1840 روزنامه تايمز مقالهاي با عنوان «سوريه، بازگرداندن يهوديان» انتشار داد كه قسمتي از مقاله بدين شرح ميباشد:
«پيشنهاد استقرار يهوديان در سرزمين آبا و اجدادي خود، تحت حمايت پنج قدرت بزرگ، اينك، ديگر مسالهاي ذهني و خيالي نيست؛ بلكه موضوعي است از نظر سياسي در خور اعتنا.»25
ارل شافتس بري ( EARL OF SHAFTESBURY ) يكي از سياستمداران برجسته انگليسي در نامهاي به تاريخ 25 سپتامبر 1840 براي پالمرستون، وزير امور خارجه وقت نوشت:26 «لازم است، سوريه را به صورت يكي از دومينيونهاي انگليس درآورد و اگر بازگشت ايشان يعني يهود را در پرتو وضع جديد فلسطين يا استعمار آن مورد توجه قراردهيم، خواهيم ديد كه اين طرح و اقدام ارزان ترين و مطمئن ترين راه تدارك نيازمنديهاي اين نواحي كمجمعيت است.»
لرد پالمرستون به نوبه خود درهمان تاريخ نامهاي به سفير انگلستان در آنكارا مينويسد و از او ميخواهد كه سلطان عثماني را متقاعد سازد تا با تشكيل يك كانون يهودي در فلسطين و بازگشت يهوديان به آنجا موافقت نمايد.27 در سال 1842 كنسولگري انگلستان در بيتالمقدس افتتاح شد. همين كنسولگري در سال 1848 بيانيهاي صادر كرد، مبني بر اينكه انگلستان تنها كشور حمايتكننده از اتباع يهودي روسي مقيم فلسطين است. با تمام اين تلاشها، پالمرستون موفق به جلب نظر يهوديان براي رفتن به فلسطين و ايجاد دولت يهود نشد؛ زيرا يهوديان نميخواستند، اروپا و زندگي خوش خود را رهاكنند؛ بنابراين، مساله براي مدتي مسكوت ماند. بعدها در زمان ديزرائيلي، نخستوزير وقت انگلستان بين سالهاي 1868 _ 1880 اين مساله دوباره، احياگرديد. در يك گزارش استعماري كه نامش «كامپل بانورمان» است، وضعيت رابطه انگلستان به عنوان سركرده استعمار با منطقه و به خصوص فلسطين مشخص شده است. در اين گزارش، چنين آمده است: مساله اي كه وجود امپراتوريهاي اروپايي را در منطقه مديترانه جنوبي و شرقي به خطر مياندازد، اين است كه اگر ملل اين منطقه همچنان راه بيداري وهماهنگي و پيشرفت را طي كنند، بدون شك، منافع اروپاييان به كلي از بين خواهدرفت؛ بنابراين، همه كشورهاي ذي نفع بايد همچنان در سياست تجزيه و تقسيم منطقه به عقب نگهداشتن مردمان آن پايداري كنند.»
در گزارش توصيه شده است كه براي از بينبردن ارتباط فكري و معنوي ملل منطقه بايد از هرگونه وسايل علمي فعال استفاده شود. به عنوان نمونه، با برقراري يك مانع انساني قوي و بيگانه بايد قسمت آفريقايي از قسمت آسيايي آن مجزاگردد. اگر اين نيروي جديد در نزديكي كانال سوئز مستقر شود، مي تواند منافع غرب را به بهترين وجه حفظ كند. بر اساس اين گزارش، استعمار بريتانيا، سياست تجزيه سرزمين عربي را دنبال كرد.28
بدين ترتيب، خميرمايه اصلي انديشه صهيونيستي، يعني بازگشت به فلسطين و تاسيس حكومت اسراييل، در اصل از سوي قدرتهاي استعماري رقيب در اروپا مطرح شد و بعدها بورژوازي يهود نيز جهت دست يافتن به اهداف خود، با سرمايهداري اروپا همدست شد و حركت صهيونيستي را بنيان نهاد.29
با توجه به اين جناحبنديهاي استعمار، شاهد به وجودآمدن انجمنها و گردهمآييهاي يهوديها در سراسر اروپا هستيم كه از طرف انگلستان حمايت ميشد. يكي از معروفترين اين انجمنها، «جنبش عشاق صهيون» بود كه براي نخستين بار در سال 1882 در روسيه بهوجود آمد. افرادعشاق صهيون در سراسر اروپا به فعاليت مشغول بودند، محل كميته اصلي آنها در پاريس قرارداشت. سرهنگ گلداسميت ( GOLDSMITH ) در انگلستان طرح تاسيس يك ارگان نظامي را براي تامين امنيت مستعمرههاي يهودي در فلسطين ارائه داد. او همچنين نقشههايي به زبان عبري در مورد فلسطين تهيه كرد. گلداسميت معتقد بود كه «مساله يهود هرگز حل نخواهدشد؛ مگر در صورت تاسيس يك كشور يهودي در سرزمين فلسطين.» او كه رهبري عشاق صهيون را در انگلستان و در بخشهاي عمده اروپاي غربي بر عهده داشت، طرح خود در رابطه با دولت يهود را چنين ارائه كرد:30
1 _ باوركردن «انديشه ملي» در اسراييل
2 _ توسعه طرح مستعمره كردن فلسطين و پياده كردن اين طرح در سرزمينهاي مجاور آن به وسيله يهوديان از طريق ايجاد مستعمرههاي جديد
3 _ گسترش آموزش زبان عبري به عنوان يك زبان زنده
4 _ بهبود وضع اخلاقي، فكري و مادي اسراييل
5 _ اعضاي جامعه يهود در فلسطين از قوانين سرزمين اسراييل اطاعت كنند تا رفاه خود را افزايش دهند.
اگرچه عشاق صهيون و ديگر انجمنهايي كه به دنبال آن تشكيل ميشوند، زمينههاي اصلي بازگشت به فلسطين را از طرف يهوديها فراهم ميسازند؛ اما بنيانگذار صهيونيزم سياسي ودولت اسراييل، تئودور هرتصل است.
از نقطه نظر تاريخي ميتوان پيدايش صهيونيزمسياسي را با انتشار كتاب دولت يهوديان اثر تئودور هرتصل اتريشي در 1896 همزمان دانست. در اين كتاب، سعي شده كه در عناصر مرموز عقيدتي صهيونيسم مذهبي، واقعياتي ناسيوناليستي جست و جو گردد. هسته اساسي نظريات هرتصل _ آنچنان كه خود وي ابراز ميدارد _ عبارت از آن است كه مساله يهوديان را، «نه به عنوان يك مساله اجتماعي و نه به عنوان يك مساله مذهبي، هيچ كدام نميتوان توجيه كرد. اين مساله در واقع، مساله ملي است. مساله ملياي كه براي سر و صورت بخشيدن به آن، ناچاريم آن را به صورت يك مساله سياسي در روابط بينالمللي عرضه نماييم … در واقع، ما يك ملت هستيم، يك ملت متحد.»
يهوديان، در چشمانداز صهيونيسم سياسي، مقدم بر هر چيز يك ملت شمرده ميشدند. هرتصل مساله صهيونيسم را به گونهاي تازه طرح ميسازد. وي به گفته خويش نتايجي بدين شرح براي يهوديان استخراج و ارائه ميدهد:
الف _ يهوديان در سراسر جهان و در هر كشوري كه ساكن هستند، ملت واحدي را تشكيل ميدهند.
ب _ آنها، در هر زمان و مكاني مورد شكنجه و آزار بودهاند.
ج _ آنها قابل تشابه و تحليل با مللي كه در ميان آنها زندگي ميكنند، نيستند.
هرتصل در سال 1887 روزنامه ديوست را منتشركرد كه ارگان رسمي و ناشر افكار صهيونيستها شد. در همان سال، بنا بر ابتكار شخصي وي، نخستين كنگره صهيوني در شهر بال سوييس تشكيل شد كه تصميم گرفت يك كانون ملي يهود در فلسطين ايجادكند و سازمان صهيونيسم جهاني را پايهگذاري نمايد.
نخستين كنگره صهيونيسم، هدف آن را به قرار زير تعيين كرد:
اعلاميه كنفرانس بال (1897)
پی نوشت ها :
19 _ احمدي، حميد، پيشين، ص 11.
20 _ DERRiENNiC, j.P: LeMOYEN _ ORiENT, AU Xxe, SiECLE, P. 23.
21 _ METAGUE , jOHN: BriTiSH, POLiCY, iN PALESTiNE, 1917 _ 1922 , P. 4.
22 _ ايوانف، يوري، پيشين، ص 48.
23 _ همان، ص 46.
24 _ همان، ص 47.
25 _ LOTFALLAH , SOLiMAN: AUX ORiGiNES DELA GUERRE iSRAELO _ ARABE, DE 1967 , P.
26 _ روزنامه كيهان، دوشنبه 27 آبان 1370.
27 _ همان.
28 _ احمدي، حميد، پيشين، ص 20.
29 _ همان، ص 33.
30 _ صهيونيسم تشيكلاتي سياسي است كه با وسايل و ابزار ظالمانه و نامشروع اهداف جابرانه و غاصبانهاي را تعقيب ميكند. هدف اين حزب اين است كه در فلسطين و بلاد عربي اطراف، دولت مستقل يهودي به وجود آورد و همه يهوديان عالم را در اين مملكت جمع كند. اين جمعيت به مناسبت صهيون يا صيون كه نام كوهي است در اورشليم و هيكل يا معبد بنياسراييل بر آن ساخته شده بود، صهيونيسم ناميده شد، بنابراين، معني لغوي صهيونيسم هواخواهي از اصول تمركزدادن بنياسراييل در فلسطين است.
منبع : ماهنامه زمانه ، شماره 15
/ن