تمثيل تلويزيون و تقارن الكترونيك

بيننده تلويزيون همان طور كه روي مبل خود نشسته، به فضاي خارجي، به گذشته و آينده و به درون زندگي خصوصي تعداد بي‌شماري از افراد مي تازد. جوامع پيرامون با تجارب فرهنگي كه مشتركاً قابل دستيابي است،قوام مي‌گيرند و آمريكاي وابسته به تلويزيون، درگير شدن در سرگرمي‌هاي رسانه اي را جايگزين مشاركت در رويدادهاي خانوادگي،
شنبه، 24 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تمثيل تلويزيون و تقارن الكترونيك

تمثيل تلويزيون و تقارن الكترونيك
تمثيل تلويزيون و تقارن الكترونيك


 

نويسنده:آر.كرانك(1)




 

چكيده:
 

بيننده تلويزيون همان طور كه روي مبل خود نشسته، به فضاي خارجي، به گذشته و آينده و به درون زندگي خصوصي تعداد بي‌شماري از افراد مي تازد. جوامع پيرامون با تجارب فرهنگي كه مشتركاً قابل دستيابي است،قوام مي‌گيرند و آمريكاي وابسته به تلويزيون، درگير شدن در سرگرمي‌هاي رسانه اي را جايگزين مشاركت در رويدادهاي خانوادگي، ورزش ها، تحصيل، مذهب و هنر كرده است. براي بسياري از مردم، پيكربندي تجارب براي كسب مهارت هاي اجتماعي و ارزش‌هاي اخلاقي، تا حد زيادي، با مشاهده برنامه هايي كه از طرف راديو و تلويزيون پخش مي شوند، كاهش يافته است.
تجربه تلويزيون،از طريق اسطوره سازي فرهنگي كه به شكلي واضح به دنبال آن است، باعث شكل گيري شخصيت مي‌شود. در قصه‌ها و فانتزي‌هاي جورواجوري كه از تلويزيون پخش مي شود،اسطوره‌ها بخشي از مناسك شبانه- تماشاي تلويزيون- شده اند. هر شب مردم امريكا گرد تلويزيون هايشان جمع مي شوند. درخشش تلويزيون مثل يك آتش بخاري است كه قبيله را به همراه نوعي حس تعلق گرم مي‌كند.
تجربه تماشاي جمعي و جريان لاينقطع برنامه‌ها و محصولات، تمثيل تلويزيون را به عنوان وسيله اي براي تعين بخشيدن به يك اسطوره فرهنگي به رخ مي‌كشد. شخصيت وابسته به تلويزيون، در فقدان اسطوره‌هاي يوناني كه نسبتاً بي‌تغيير مانده‌اند، يا حتي اطمينان خاطر نسبت به يك دانش علمي از جهان، به طور مداوم، ارتباط بين ايده‌آل‌ها و ارزش‌هاي خود را از طريق رسانه تلويزيون،
مورد ارزيابي مجدد قرار مي دهد. شخصيت هاي تلويزيوني «راهي براي بودن» را ارائه مي دهند. برنامه‌هاي تلويزيوني نوعي توتم قبيله اي را آشكار مي سازند كه ورود به درون جامعه را تضمين مي‌كنند.
با افزايش ساعات اختصاص داده شده به تماشاي تلويزيون،سرگرمي هاي تلويزيوني جاي تجربه واقعيت‌ها را به عنوان منبع اصلي تكامل ارزش‌هاي فرهنگي مي گيرند. از اين منظر، تجربه تلويزيون، نقش بزرگ‌تري را درجامعه پذيري بيننده ايفا مي‌كند. با افزايش ميزان تماشاي تلويزيون، جوانان به ويژه در برابر سوگيري‌هاي منحط برنامه هاي تلويزيوني، آسيب‌پذير مي شوند (به خصوص در نگرش‌هاي خود نسبت به زندگي و مرگ). جوان وابسته به تلويزيون، پس از راهنمايي خانواده و فشارهاي گروهي همتايان،به دنبال راه‌حل‌هايي براي انطباق با محيط اجتماعي از طريق تماشاي تلويزيون مي‌گردد. كودكي كه از بچگي با برنامه‌ها و آگهي‌هاي تلويزيوني مأنوس شده، مي‌آموزد از طريق همذات پنداري با پرخاش‌گري‌هاي مبتذل قهرمانان قلابي تلويزيون، با جامعه پيوند برقرار كند. آيا در شدت تأثيرگذاري تلويزيون بر جوانان يا به طور عام بر جامعه، ترديدي وجود دارد؟
جوان با تلاش‌هاي قهرمان به عنوان بخشي از يك روند واقعيت‌پذيري، همذات‌پنداري مي‌كند. كودك از طريق همذات‌پنداري با قهرمانان اسطوره اي تلويزيون، راه ورود خود را به دورن سيستم ارزشي جامعه هموار مي‌كند.
برنامه‌هاي تلويزيوني جانشين‌هاي نكبت باري را براي اسطوره هاي قهرماني ارائه مي دهند. مقدم شدن تصوير بر واقعيت و شكل برمحتوا،ادراك را از پيچيدگي و غناي لازم عاري مي سازند. اطلاعاتي همگن و يكنواخت به خورد بيننده داده مي شود. شبكه هاي تجاري مدل‌هاي سست و ناقصي را براي تفرد و هم‌گرايي فرهنگي ارائه مي‌دهند. شكل تحريف شده اسطوره‌ها براي دستيابي به رتبه و سود مورد نظر، سوخت لازم را براي نگرش‌هاي غيراخلاقي بي شماري كه در آمريكا در حال گسترش است، فراهم مي‌آورد.
با توجه به انگيزه‌هاي اقتصادي و ماهيت جار و جنجال برانگيز برنامه‌هاي تلويزيوني، به نظر نمي‌رسد كه تلويزيون چهره‌ها و الگوهاي قابل توجهي را براي
توليد كدهاي اخلاقي احترام و همزيستي متقابل، دراختيار تعداد زيادي بيننده بگذارد. بيننده تلويزيون رهنمودهاي فرهنگي را كه مورد دستكاري قرار گرفته‌اند تا تعداد سهم بيننده را افزايش دهند، دريافت مي‌كند.
همان گونه كه رشد قتل هاي تبهكارانه و خودكشي نوجوانان نشان مي دهد، جوانان عملاً در حسرت تجارب فرهنگي‌اي هستند كه راهنمايي‌هاي مفيدي را براي مشاركت و تعلق به جامعه در اختيار آنها بگذارند. جيغ هايي كه در ديوار نوشته هاي پست مدرن شاهد هستيم، براي ارزش‌هاي فرهنگي‌اي است كه دوگانگي موجود در رسانه‌ها، آنها را از درون تهي كرده و ايده‌آل‌هاي مشتري و مشاركت در تمثيل تلويزيون، جايگزين آنها شده است. تمثيل تلويزيون روح را سركوب مي‌كند و جامعه‌اي بي‌رحم و بي‌قانون را الهام مي‌بخشد.
شخصيت وابسته به تلويزيون كه آگهي هاي رسانه اي از طريق سياست‌هاي واكنشي، او را براي تن سپردن به تصويرهاي بي‌حاصل، مصرف محصولات و جدا و بيگانه شدن از ديگران اغفال مي‌كنند، خستگي و بي‌حوصلگي و عواطفي را كه بالقوه سرخورده هستند، برمي‌تابد. آمريكا مدت هاست كه از گوشخراشي ارزش‌هايي كه ذهناً تحقق يافته‌اند، در رنج است. روند فردگرايي درعصر اطلاعات نيز همچنان ادامه دارد، اما شخصيت حاصله از آن، زمين‌گيراست.خود آگاهي، در اثر اعتياد بي‌معني به تلويزيون، نقصان مي‌يابد.
جامعه غربي در اشتغال ذهني خود به تلويزيون، فرهنگ يونان باستان را در دوره سقوط اخلاقي آن تكرار مي‌كند. يونانيان در انتقال از اسطوره هاي كلاسيك به جهان‌بيني «يكسان سازي» ما، تجارب خود از شعر حماسي و درام تراژيك را از دست دادند و به جاي آن با شخصيت هاي تئاتري كمدي همذات‌پنداري كردند. امروزه شايد ما با توجه به اينكه تماشاي تلويزيون مانع از تجربه «زندگي واقعي» به عنوان منبعي براي كسب ارزش هاي اخلاقي مي شود، در حال تجربه چرخشي ديگر باشيم.
آنچه كه تلويزيون ارائه مي دهد، مشاركت بدون توجه و دقت، و سرگرمي فرموله شده است. آمريكا درقالب يك رسانه قابل پيش بيني و در حال تغيير، آرام گرفته و بي‌حركت شده است. گرايش موجود، عدم مشاركت درخود آگاهي تاريخي براي رسيدن به يك وضعيت غير متمركز وابسته به تلويزيون است.
برنامه‌ها و آگهي‌هاي پخش شده، بيننده را اغفال مي‌كنند. برنامه‌هاي پيش پاافتاده، ذهن‌هاي آگاه و هشيار را خرفت و كند مي‌كنند و خنده‌هاي مستانه و موسيقي‌هاي مناسب هر حال و هوايي، آنها را افسون مي‌كند.
در تعليق همراه با بي‌تفاوتي، مشاركت‌كننده مجبور نيست فكر كند. با گشوده شدن گره‌ها و موقعيت‌ها بدون دخالت فعالانه او، توجه او به يك حالت نزديك به خواب‌زدگي كاهش مي‌يابد. آميزه فن‌آوري تلويزيوني و انگيزه سودخواهانه، يك حالت اسطوره اي جديد را به وجود آورده است: تقارن الكترونيك. بيننده كاركرد تصميم‌گيري آگاهانه خود را به عنوان چيزي غير ضروري، به حالت تعليق در مي‌آورد.
از نظر شخصيت‌هاي وابسته به تلويزيون، تقارن الكترونيك، جايگزيني سست براي تجديد حياتي متعالي است. تقارن الكترونيك، آن‌گونه كه توسط بيننده تلويزيوني تجربه شده است، موازي با ادراك اسطوره شاعرانه نيست. اما در جايي كه حالت‌هاي اسطوره اي قبل‌تر، شكلي متعالي تر از آگاهي هستي‌شناسانه را ارائه داده‌اند، تقارن الكترونيك از حساسيت تجربه حيات كاسته و مشاركت‌كننده را از مشاركت و پيامدهاي واقعيت دوركرده است. تأثير هيپنوتيزم‌كننده تقارن الكترونيك اجازه نمي‌دهد كه شخصيت وابسته به تلويزيون، به درستي تعيّن يابد.
كاركردهاي تقارن الكترونيك و توتم تلويزيون حاكي از اين نيستند كه فقدان اطلاعاتي به وجود خواهد آمد يا ما توانايي خود را براي جذب فكت‌ها و تصاوير از دست خواهيم داد، اما اطلاعات، همان دانش نيست. در بهترين حالت، اطلاعات يك جزء دانش است. رايانه حاوي اطلاعات است نه دانش. دانش از طريق زبان منتقل مي‌شود، اما در پشت كلمه پنهان باقي مي‌ماند. چيزي است كه به عنوان ادراك از واژه برداشت مي‌شود. كنايه‌آميزآنكه، كار جامعه غربي، توليد منطق، بدون درك و فكت‌هاي بدون دانش است. جامعه غربي رايانه‌هاي بسيار زياد، اما ذهن‌هايي بسيار كوچك را توليد مي‌كند.
1-(R.Cronk .1، نويسنده و پژوهشگر مسائل ارتباطات و رسانه).
منبع: www.westland.net
منبع:نشريه سياحت غرب،شماره 73



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.