مقدمه:
افسانه غرانیق یا داستان آیات شیطانی یکی از داستانهای جعلی و برساخته برای تخریب شخصیت والای پیامبر(ص) و تضعیف موقعیت کتاب آسمانی «قرآن کریم» است که از سوی برخی معاندان و مخالفان اسلام طرحریزی شده است.داستان غرانیق مشهور به افسانه غرانیق، داستانی جعلی است مبنی بر اینکه شیطان در اثنای دریافت سوره نجم توسط پیامبر اکرم آیاتی بر آن حضرت القا نموده که مضمون آن تایید بت پرستان بوده است.
متأسفانه این روایات جعلی به وسیله برخی مورخان و مفسران اهلسنت نقل و به تدریج در بین آثار تفسیری، حدیثی و تاریخی آنان وارد شده است.
از آنجایى که مستشرقین اغلب در پى عیبجویى و تیره جلوه دادن سیماى تابناک اسلام هستند، با استدلال به این افسانهها، اسلام را نیز دینى آکنده از خرافات، اوهام و افسانههاى بىپایه و مخالف مبانى عقلى و عملى جلوه مىدهند،.
اما خوشبختانه اکثر علماء و مفسران شیعه و روشنفکران منصف اهلسنت و برخی منصفان خاورپژوه به شدت با این داستانِ مجعول برخورد نموده و با دلایل متقن، جعلی بودن آن را اثبات نمودهاند.
در این مطلب به این داستان و اثبات اینکه این شبهه ایی بیش نیست، اشازه خواهیم کرد.
خلاصه داستان و افسانه غرانیق
بنابر آنچه سید جعفر مرتضی عاملی درباره افسانه غرانیق در کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم شرح داده است،.
منابعی از جمله تفسیر الدر المنثور،[۱] السیرة الحلبیه،[۲] تفسیر طبری[۳] و فتح الباری،[۴] از منابع تفسیری اهلسنت، .
روایاتی در این باره ذکر کردهاند که بر این اساس، پیامبر حدود دو ماه پس از هجرت مسلمانان به حبشه در جمع مشرکان بود که سوره نجم بر وی نازل شد.
حضرت محمد(ص) این سوره را تلاوت کرد تا به آیه نوزدهم و بیستم رسید(أَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّىٰ وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَىٰ).
و در این هنگام تحتتأثیر شیطان قرار گرفت و گمان کرد که این عبارتِ مشهور در میان مشرکان و موردقبول آنها نیز جزو سوره نجم است:
«تِلْکَ الْغَرانیقُ الْعُلی وَإنّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجی؛ آنها(بت های لات و عُزّی و منات) پرندگان زیبای بلندمقامیاند و از آنها امید شفاعت میرود».[۵]
بر این اساس حضرت محمد(ص) عبارات مذکور را نیز به گمان وحی بر زبان آورد، اما شبهنگام که جبرئیل نزد پیامبر(ص) رفت و وی سوره نجم را قرائت کرد .
و دو جمله مزبور را هم ذکر کرد، جبرئیل عبارات «تِلْکَ الْغَرانیقُ الْعُلی وَ اِنّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجی» را انکار کرد و پیامبر(ص) گفت:
«چیزی به خدا نسبت دادم که نفرموده است؟» پس از این خداوند آیات ۷۳ تا ۷۵ سوره اسراء را به پیامبر وحی کرد که ترجمه آن چنین است:
«و نزدیک بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کردهایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندی و سپس تو را به دوستی خود گیرند؛
و اگر تو را استوار نمیداشتیم، قطعاً نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی؛ در آن صورت، حتما تو را (عذابی) دو برابر (در) زندگی و دو برابر (پس از) مرگ میچشانیدیم، آنگاه در برابر ما برای خود یاوری نمییافتی.»[۶]
دلایل ساختگی داستان و افسانه غرانیق
این داستان ساختگی، بهانه و دستاویز خوبی به دست بهانه جویان و نیز پارهای از مستشرقان داد تا سخنان بیهودهای بر زبان آورند؛ در حالی که نه سند محکمی دارد و نه محتوایی قابل قبول؛ زیرا:۱. این داستان، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را - العیاذبالله - بازیچه دست شیطان و مغلوب او معرفی میکند که چیزی نادرست را به خداوند نسبت میدهد؛ و این با آیات نخست این سوره: (ما ضل صاحبکم وما غویوما ینطق عن الهوی) [7]
و نیز آیات دیگر قرآن کریم مانند: (انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون) [8]و (ولو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمینثم لقطعنا منه الوتین) [9] منافات دارد.
۲. چنین اندیشه و آرزویی از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم با اصل عصمت منافات دارد و ملازم با شرک است.
۳. این مسئله با روح حاکم بر سوره که بتها را تحقیر و بی اراده اعلام میکند، منافات دارد.
۴. اگر چنین موضوعی (صحه گذاشتن رسول گرامی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بر عقاید بت پرستی مشرکان) صحت داشت، پیامدهای آن بسی وسیع تر از نقل چند روایت غیرمعتبر بود؛ و این خود نشانه ساختگی بودن این داستان است. [10]
معنای لغوی غرانیق
«غرنیق» و «غرنوق» نام پرندهای دریایی است و آن را « مالک الحزین » نیز مینامند و گفته شده است .چون مشرکان بتها و خدایان را به پرندگان سفیدی شبیه میکردند که در فضای آسمانها پرواز میکنند - کنایه از نزدیکی آنها به خدا - بتهای خود را نیز «غرانیق» نام نهادهاند.
غرانیق جمع غِرنوق، غِرنیق، غِرناق یا غُرانِق، به معنای جوان سفیدرو، زیبا و متنعم (مرفّه) است.
غرنوق و غرنیق به معنای پرنده سفیدی که در آب شنا میکند و پاهای درازی دارد [۱1] و به آن کُرکی [12]میگویند نیز آمده است.
بتپرستان بر این پندار بودند که بتها آنان را به خداوند نزدیک و از آنان نزد او شفاعت میکنند،.
ازاینرو بتهای خود را به پرندگانی که در آسمان بالا میروند و اوج میگیرند تشبیه میکردند. [13]
ورود افسانه غرانیق در منابع اسلامی
«افسانه غرانیق» که در منابع علوم قرآنی از آن به اسطوره یا حدیث غرانیق و نیز قصه ورقة بن نوفل نام برده شده، از جمله شبهات مطرح درباره نزول قرآن و وحی بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم است.از موّرخان، ابن سعد و از مفسران، طبری نخستین کسانیاند. که روایاتی درباره این ماجرا نقل، و درباره صحت و سقم آن سکوت کردهاند.
براساس یکی ازاین روایات پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در انجمن قریش (کنار کعبه ) نشسته بود و آرزو کرد که از سوی خدا آیهای فرود نیاید که قریش از او دور شوند،
آنگاه خداوند سوره نجم را نازل کرد و آن حضرت آیات این سوره را (برای مردم) خواند تا به آیات ۱۹ ۲۰ رسید:
«أفَرَءَیْتُم اللَّتَ والعزّی • و مَنَوةَ الثالثة الأُخری = آیا لات• و عُزّی• را دیدهاید و دیگر، منات که سومین آنهاست».
در این هنگام شیطان این دو جمله را القا کرد:«تلک الغرانیقُ العُلی و إن شفاعَتَهن لَتُرْتجی = آنها جوانانی عالی مقاماند (یا همانند مرغان آبی هستند که به آسمان پر میکشند و ارزش والایی دارند) و به شفاعت آنها امید میرود».
آن حضرت پس از این دو جمله ادامه سوره و آیه سجده را تلاوت کرد و مسلمانان و مشرکان با آن حضرت سجده کردند.
حتی ولید بن مغیره مشرک که بر اثر کهنسالی نمیتوانست سجده کند قدری خاک از زمین برداشت و بر آن سجده کرد. مشرکان با این کلمات خشنود شده و گفتند:
ما میدانیم که خدا زنده میکند و میمیراند و اوست که میآفریند و روزی میدهد؛ ولی خدایان ما (بتها) نزد او برای ما شفاعت میکنند و هماکنون که برای آنها نیز سهمی قائل شدی ما با تو هستیم. [14]
در این روایات آمده است که شبهنگام جبرئیل برای مقابله آیات نزد پیامبر آمد و چون پیامبر به آن دو جمله رسید جبرئیل گفت:من اینها را نیاورده بودم.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با اندوه فراوان گفت:من بر خدا سخنی را بستم؟! و چیزی را که وحی نکرده بود گفتم؟! آنگاه خداوند (برای دلجویی از پیامبر) این آیه را فرستاد [15]
«و اِن کادوا لَیَفتِنونَکَ عَنِ الَّذی اَوحَینا اِلَیکَ لِتَفتَرِیَ عَلَینا غَیرَهُ واِذًا لاَ تَّخَذوکَ خَلیلا = نزدیک بود تو را از آنچه به تو وحی کردیم بفریبند تا غیر آن را بر ما ببندی و آنگاه تو را به دوستی (خود) بگیرند...». [16]
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) همچنان ناراحت بود تا اینکه آیه ۵۲ سوره حجّ /۲۲ برای دلداری او نازل شد:
«و ما اَرسَلنا مِن قَبلِکَ مِن رَسول ولا نَبِیّ اِلاّ اِذا تَمَنّی اَلقَی الشَّیطنُ فی اُمنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللّهُ ما یُلقِی الشَّیطنُ ثُمَّ یُحکِمُ اللّهُ ءایتِهِ واللّهُ عَلِیمٌ حَکِیم:
هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم، مگر اینکه هرگاه آرزو میکرد شیطان القائاتی در آن میکرد؛ اما خداوند القائات شیطان را از میان میبَرَد و آنگاه آیات خود را استوار میکند.
و خداوند دانا و استوار کار است»، آنگاه مسلمانانی که (بر اثر آزار مشرکان) به سرزمین حبشه مهاجرت کرده بودند.
شنیدند که همه اهل مکه (در پی این ماجرا) مسلمان شدهاند، از همینرو به سوی اقوامشان (در مکه ) بازگشته و گفتند:
آنها را (یعنی بستگانمان را از مردم حبشه) بیشتر دوست داریم؛ اما مشاهده کردند که (با ردّ کلمات شیطانی توسط جبرئیل)، مشرکان به همان مواضع پیشین بازگشتهاند. [17]
ریشه احتمالى داستان و افسانه غرانیق
با در نظر گرفتن چند مطلب ریشه احتمالى داستان غرانیق روشن مىشود:1. مبارزه با شرک و بتپرستى در رأس برنامههاى پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) بود. و هرگاه سخنى از بتها به میان مىآورد در جهت نفى آنها بود و مشرکان نیز از روش آن حضرت آگاه بودند.
2. مشرکان به یکدیگر توصیه مىکردند که به قرآن گوش فرا ندهند و در ضمن (تلاوت) آن بیهودهگویى (سر و صدا و جنجال) کنند. (فصّلت/41، 26)
3. مشرکان قریش براى بتها احترام قائل بودند و از آنها امید شفاعت داشتند و در ضمن طواف کعبه این سرود را مىخواندند: «و الّلات والعزّى و مناة الثالثة الاُخرى، فانهن الغرانیقُ العُلى و إنّ شفاعَتَهن لتُرْتَجى».[18]
بنابراین، احتمال مىرود هنگامى که پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) آیه «اَفَرَءَیتُمُ اللّـتَ والعُزّى * و مَنوةَ الثّالِثَةَ الاُخرى» (نجم/53 ، 19 ـ 20) را خواند و مشرکان براساس روش همیشگى حضرت مىدانستند .
که در ادامه به نفى و نکوهش بتها خواهد پرداخت و از سویى مایل بودند هنگامى که آن حضرت، آیات الهى را مىخواند جنجال کنند این جمله را که شعار آنان بود با صداى بلند تکرار کردند.
و همانجا به نظرشان رسید که در تجلیل از بتها با صداى بلند بگویند: «تلک الغرانیقُ العُلى، منها الشفاعة تُرْتَجى» و در این هنگام افرادى که در فاصلهاى دورتر از آن حضرت بودهاند گمان کرده باشند.
که این جمله را نیز که هموزن آیات پیشین سوره نجم است ایشان فرموده یا خود همان مشرکان چنین شایع کرده باشند،.
افزون بر آن، این احتمال نیز به طور جدّى مطرح شده است که این داستان از روایات اسرائیلى است که براى بهرهگیرى تبلیغاتى ضدّ اسلام به دست برخى علماى یهود و نصارا ساخته و در روایات اسلامى وارد شده است.[19]
بطلان داستان و افسانه غرانیق
بطلان و ساختگى بودن داستان غرانیق را مىتوان با ادله با اجماعی از علما و حدیثشناسى، قرآنى، کلامى و عقلى ثابت کرد1- دلایل بطلان داستان و افسانه غرانیق از منظر علمای اهل سنت و شیعیه
علمای بزرگ شیعه و برخی علمای اهل تسنن داستان غرانیق را افسانه و کار منافقان برای تضعیف مسلمانان دانسته و دلایلی عقلی و نقلی برای بطلان آن ذکر کردهاند که به چند نمونه اشاره میکنیم:الف: دلایل علما هل سنت
اکنون برخی دلایل اهل سنت را بیان میکنیم:
1- دیدگاه فخر رازی
فخر رازی در کتاب عصمة الانبیاء آورده است: این داستان را بیدینان جعل کردهاند و در هیچیک از کتابهای صحیح ما نقل نشده و آیات از قرآن دلیل بر جعلی بودن این داستان میباشد مانند:
آیه ۴۴ سوره حاقه
خداوند میفرماید: «اگر پیامبری سخنی دروغ بر ما میبست ما او را با قدرت میگرفتیم؛ سپس رگ قلبش را قطع میکردیم و هیچکس از شما نمیتوانست مانع شود». [20]
آیه ۶ سوره اعلی
در جای دیگر میفرماید: «ما به زودی قرآن را بر تو میخوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد». [21]
در ادامه مینویسد: آنچه در تاریخ آمده این است که پیامبر اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ وقتی آیات سوره نجم را میخواند.
یکی از کفار جملات فوق را گفت و چون قریش هنگام قرآن خواندن آن حضرت، سر و صدا میکردند تا دیگران نشنوند،
عدهای خیال کردند که این جملات را رسول گرامی اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ گفته است؛ درحالیکه این جملات از القائات شیطان به آن شخص کافر بود.
برای همین جبرئیل با آوردن آیه ۵۲ حج، این توهم را پاک کرد و ثابت نمود که پیامبر چنین جملهای نگفته است. [22]
2- دیدگاه قاضی عیاض
قاضی عیاض از علمای اهل سنت میگویند: شکی نیست که برخی این داستان را جعل کردهاند تا امر بر ضعفای مسلمین مشتبه شود و اسناد این روایت همه است و قابل قبول نیست. [23]
3- دیدگاه ابن عربی
ابنعربی یکی دیگر از علمای اهل سنت نیز میگوید: این حدیث جعلی است و سند صحیحی ندارد. [24]
ب: دلایل مفسران شیعه
همه مفسران شیعه که آیه ۵۲ سوره حج [25]و سوره نجم را تفسیر کردهاند بیان میکنند که از نظر عقلی باید پیامبر اسلام ـ صلیاللهعلیهوآله ـ از اشتباه به دور باشد تا دستوراتش بر مردم قابل پیروی باشد؛
زیرا نمیتوانیم بگوییم مردم باید از پیامبری که احتمال اشتباه کردن را دارد اطاعت کند و اطاعت از اشتباه،
یعنی دور شدن از امر الهی و این درست نیست، و اهل سنت برای اینکه به برخی از کارهای خود سرپوش بگذارند، این داستان را نقل میکنند.
1- دیدگاه علامه طباطبایی
چنانکه علامه طباطبایی در المیزان میگوید:
«دلایل قطعی در قرآن کریم و روایات بر اثبات عصمت انبیا به خصوص در رساندن وحی دارد که این داستان را تکذیب میکند، علاوه بر این پیامبری که امیدش به شفاعت کردن بتها باشد خود مشرک است .
و چگونه قابل قبول است عدهای بگویند پیامبر اسلام شرک و کفر گفته است؟! و این توهین بزرگ به مقام نبوت است؛ وانگهی اگر شیطان چنان قدرت دارد که بر پیامبر هم پیروز میشود، چه تضمینی وجود دارد که آیات دیگری را تحریف نکند.
و در این صورت قرآن از اعتبار میافتد. از نظر عقل نیز قابل قبول نیست که خداوند دستور به پیروی از پیامبری را بدهد که حرفهای شیطان را بهعنوان آیات خداوند به مردم میخواند و خودش هم نمیفهمد و ... و [26]
3- دیدگاه علامه طبرسی
علامه طبرسی نیز مینویسد: مشرکان به هر حیلهای دست میزدند تا مردم را از پیروی کردن منصرف سازند و این جملات را به مردم میگفتند؛
ولی خداوند متعال حیله آنها را خنثی ساخته و با نازل کردن آیه ۵۲ سوره حج بر پیامبر وعده داد که القائات شیطانی آنها از بین خواهد رفت؛
چنانکه سید مرتضی گفته سند داستان غرانیق ضعیف و مورد طعن علمای شیعه و سنی است. [27]
4- دیدگاه کورانی عاملی
در العقائد الاسلامیه نیز آمده که مشرکان آرزو داشتند این جملات در قرآن کریم باشد؛ ولی با آیات دیگر قرآن نقشهها و آرزوهایشان برآورده نشد،
ولی پس از رحلت آن حضرت، عدهای از منافقان این داستان را سر هم کردند تا بگویند پیامبر معصوم نبود؛ بلکه حتی در تبلیغ وحی نیز مرتکب اشتباه میشد و این فواید بسیاری برای قریش داشت؛
از جمله اینکه از اوامر آن حضرت اطاعت نمیکردند و این چنین بود که داستان غرانیق در کتابهای اهل سنت داخل شد؛
هرچند برخی علمایشان گفتند این روایات از حیث سند ضعیف و قابل استناد نیست؛ ولی از مؤلفان تفاسیر که این داستان را دانسته نقل کردهاند، انتقادی ننمودند. [28]
2.بطلان داستان و افسانه غرانیق از منظر حدیث شناسان
الف. سند همه روایات افسانه غرانیق منقطع است.[29] راویان این داستان همگى از تابعان و طبقات بعد از آنها بوده و در زمان ادعا شده براى وقوع این داستان هنوز به دنیا نیامده بودند.و از میان آنها تنها ابن عباس از صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله)است؛ لیکن تولد او نیز دست کم سه سال پس از زمانى است که براى وقوع افسانه غرانیق یاد کردهاند.[30]
سایر راویان افسانه جز ابنعباس عبارتاند از: ابوصالح (م. 101 ق.)، سعید بن جبیر (م. 95 ق.)، ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث (م. 94 ق.)، ابنشهاب (م. 124 ق.)، موسى بن عقبه (م. 141ق.)، عروةبنزبیر (م. 94ق.)، محمدبنکعب قرظى (م. 120ق.)، محمد بن قیس (م. 126 ق.)، ضحاک بن مزاحم هلالى (م. پس از سال 100 ق.)، ابوالعالیه (م. 93 ق.)، قتاده (م. 188 ق.)، مجاهد (م. 103 ق.)، عکرمه (م. 107 ق.)، سُدّى (م. 127 یا 128 ق.).[31]
ب. حدیث مخالف قرآن هرچند سند آن صحیح باشد فاقد اعتبار بوده، قطعاً ساختگى و دروغ است[32] و روایات غرانیق با آیات قرآنى مخالف و ناسازگار است. ( => ادامه مقاله)
ج. متن این حدیث داراى اضطراب و تشویش است[33]؛ یعنى اولا در گوینده جملات «تلک الغرانیق العلى ...»
اختلاف است که آیا پیامبر یا یکى از مشرکان یا شیطان آنها را گفته است. ثانیاً این دو جمله نیز گوناگون نقل شده است.
ثالثاً در زمان وقوع حادثه و کیفیت آن نیز اختلاف است، از همینرو اعتماد به چنین خبرى که از جهات گوناگون تشویش دارد دشوار است.[34]
د. براساس روایت طبرى که در شرح این ماجرا گذشت آیه 52 حجّ/22 و آیات 73 ـ 75 اسراء/17 در پى همین داستان و براى فرو کاستن اندوه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) که به ناروا آیاتى را به خداوند نسبت داده بود! نازل شده است؛
ولى روایت طبرى مردود است، زیرا:
اولاً بنا به نظر مشهور مفسران، سوره حجّ مدنى است[35] و داستان غرانیق مربوط به سال پنجم بعثت در مکه است و ممکن نیست که حادثهاى نگران کننده در سال پنجم بعثت و در مکه رخ دهد.
و پس از چندین سال (حداقل 8 سال) در مدینه آیاتى براى دلدارى و رفع نگرانى آن حضرت نازل شود.
ثانیاً اگر «تمنى» در آیه به معناى آرزو کردن باشد آیه بدین معناست که خداوند هیچ پیامبر و رسولى را نفرستاده،
مگر اینکه شیطان در آرزوى او که پیشرفت دین یا ایمان آوردن مردم بود دست مىانداخت، مردم را نسبت به دین وسوسه مىکرد و کوشش پیامبر را بىنتیجه مىساخت؛
اما خداوند سرانجام وسوسههاى شیطان را مىزدود؛ اما اگر تمنى به معناى تلاوت و قرائت باشد آیه بدین معناست که وقتى پیامبران آیات را بر مردم تلاوت مىکردند،
شیطان شبهههایى گمراه کننده بر دلهاى مردم مىافکند؛ اما خداوند شبهات شیطان را با رد آنها از سوى پیامبر یا فرو فرستادن آیهاى باطل مىکرد[36]؛
همچنین براساس روایت طبرى آیه 73 اسراء/17 نیز پس از داستان غرانیق براى دلدارى پیامبر نازل شده است؛
اما مفاد این آیه با افسانه غرانیق بیگانه است و حتى آن را رد مىکند. آنگونه که ادبا گفتهاند «کاد»ى مثبت دلالت مىکند که چنین کارى رخ نداده است[37]،
چنانکه واژه «لولا» در آیه بعد از آن نیز دلالت مىکند که پیامبر بر اثر تثبیت الهى هرگز به مشرکان نزدیک نشده است[38]:
«و لَولا اَن ثَبَّتنـکَ لَقَدکِدتَّ تَرکَنُ اِلَیهِم شَیـًا قَلیلا» (اسراء/17،74) همانگونه که مفسران گفتهاند خداوند در این آیات، به درخواست مشرکان از پیامبر(صلى الله علیه وآله)براى سازش و بدگوئى نکردن از بتها و راندن مؤمنان ضعیف از خود اشاره مىکند .
و الطاف الهى را مانع تأثیر وسوسههاى آنان و لغزیدن و انحراف حضرت از وحى الهى مىشمارد و مقام عصمت وسیلهاى براى استوارى ایشان است.[39]
هـ . منکران نبوّت پیامبر(صلى الله علیه وآله) در شخصیت بىنظیر و هوشمندى آن حضرت تردید نکردهاند.
زیرا یک انسان درس نخوانده در جزیرة العرب نمىتواند کتابى بیاورد که هزاران دانشمند جهان را متوجه و شیفته خود گرداند،.
بنابراین چگونه ممکن است چنین انسانى ناهماهنگى بلکه تناقض جملههایى را که در ستایش بتهاست (تلک الغرانیق العلى ...) با جملهاى که در آیه پس از آن در نکوهش بتها آمده: «اِن هِىَ اِلاّ اَسماءٌ سَمَّیتُموها اَنتُم وءاباؤُکُم ...» (نجم/53 ،23)
درک نکند و چنین سخن بگوید: آیا بتهاى لات و منات و عزى را دیدید؟ آنان جوانانى سفیدرو و زیبایند که امید شفاعت از آنان مىرود.
آنان چیزى جز نامهایى (پوچ) که شما خود گذاشتهاید نیستند و خداوند هیچ دلیلى بر این نامگذاریها فرو نفرستاده است.[40]
و. مسلمانانى که این جملات را شنیدند با اینکه خود اهل لغت عرب بودند چگونه به تناقض آن پى نبردند؟ و اگر پى بردند چرا در اعتقاد خود متزلزل نشدند و عکسالعمل نشان ندادند؟ (هیچگونه واکنشى از مسلمانان در این رابطه گزارش نشده است).[41]
ز. دشمنان پیامبر که در دشمنى با آن حضرت از هیچ اقدامى فروگزار نمىکردند و براى پراکندن مردم از گرد او از انواع تهمتها همچون ساحر، شاعر و مجنون استفاده مىکردند.
چگونه از این دستاویز بسیار مؤثر براى کوبیدن آن حضرت و پراکنده ساختن مسلمانان از گرد او استفاده نکردند.
و با توجه به اینکه برخى از آنها از فصحا و بلغا و نکتهسنجان بودند چگونه به دو جملهاى که مشتمل بر ستایش خدایان آنهاست بسنده کردند، در صورتى که قبل و بعد آن سراپا نکوهش خدایان و بتهاى آنهاست؟[42]
ح. اولین و مهمترین محور دعوت و تبلیغ پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) توحید و مبارزه با بتپرستى* است:
«قولوا لا إله إلااللّه تفلحوا» و از سویى آن حضرت با پایدارى، همه دشواریها را در راه هدف الهى خود تحمل کرد و آزارها و محاصره در شعب ابىطالب ذرهاى او را از مواضعش فرود نیاورد[43]
و گفت: اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند تا از تبلیغ دینم دست بردارم برنخواهم داشت.[44]
چگونه ممکن است آن حضرت یکباره از اولین و مهمترین محور تبلیغش دست کشیده و در حضور دوست و دشمن از بتها تجلیل و تمجید و آنها را عالى مقام و داراى مقام شفاعت معرفى کند؟[45]
ط . اگر چنین ماجرایى رخ داده بود مىبایست کسانى که در زمان وقوع این حادثه حضور داشتند اعم از مسلمان و غیرمسلمان آن را به طور گسترده نقل مىکردند،
در حالىکه هیچیک از کسانى که این داستان را نقل کردهاند در آن زمان (ادعایى) حضور بلکه وجود نداشتهاند.[46]
ى. در ذیل این داستان آمده است: هنگامى که مهاجران حبشه این ماجرا را شنیدند به مکه مراجعت کردند؛
ولى در بیرون دروازه مکه آگاه شدند که قریش دشمنى را از سر گرفتهاند. به نقل ابنسعد، مهاجران در ماه شعبان سال پنجم بعثت هجرت کرده و در شوال همان سال به مکه بازگشتهاند. همین مؤلف مىگوید:
واقعه غرانیق در ماه رمضان این سال رخ داده است. حال اگر این داستان صحیح باشد تا مسافرى از مکه حرکت کند و خود را به حبشه رسانده و این خبر را به مسلمانان مهاجر ابلاغ کند
و آنها نیز چندى به مشورت پرداخته و سرانجام تصمیم به بازگشت بگیرند تا آنگاه که به مکه بازگردند، دست کم 6 ماه طول مىکشد.
این امر در تضاد با مضمون روایات است که زمان حادثه تا بازگشت مهاجران به حبشه را حدود یک ماه دانسته است. این تضاد مستلزم بىاعتبارى روایات افسانه غرانیق است.[47]
3.ادله کلامى بربطلان داستان و افسانه غرانیق
الف. به اجماع امت اسلام پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از تلفظ به کلمات کفرآمیز همچون مدح بتها[48] و در تبلیغ دین از تسلط شیطان معصوم بوده است.[49]ب. چنین حادثهاى موجب تردید در صداقت و حقانیت، و سلب اعتماد مردم از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)و رهآورد او مىشود، چنان که اگر در یک مورد القاى شیطان ثابت شد این احتمال در همه آیات و روایات آن حضرت خواهد آمد.
و چگونه ممکن است خداوند که پیامبرش را براى تبلیغ فرستاده و معجزاتى در اختیارش قرار داده است چنین مجالى به شیطان دهد تا در نتیجه موجب سلب اعتماد از سخنان آن حضرت گردد.[50]
ج. خداوندى که پیامبرش را براى تبلیغ اسلام فرستاده و معجزات فراوانى براى پى بردن مردم به حقانیت او قرار داده چگونه ممکن است.
به شیطان اجازه دهد چنان سلطهاى بر پیامبر(صلى الله علیه وآله)پیدا کند که موجب شک و تردید در صداقت و حقانیت آن حضرت گردد.[51]
د. آیا عقل پذیراست که خداوند متعالى کسى را نماینده و پیامبر خویش قرار دهد؛ ولى به او قدرت بازشناسى فرشته وحى از شیطان ندهد تا او به اشتباه افتد.
و سخن شیطان را به جاى سخن فرشته بپذیرد و آنها را به مردم ابلاغ کند و به گوش دوست و دشمن و مؤمن و مشرک برسد و سپس او را به خطایش آگاه سازند.[52]
هـ . صدور چنین کلماتى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) در حال غفلت و بىتوجهى نیز پذیرفته نیست، زیرا عبارات این دو جمله موزون و هموزن با آیات قبلى است و صدور چنین عبارتى در حال غفلت ممکن نیست.[53]
4- ادله قرآنى بربطلان داستان و افسانه غرانیق
1-خود قرآن مجید در سورهی نجم آیات قبل و بعد از ۱۹ و ۲۰ بر بطلان اشتباه پیامبر صلیاللهعلیهوآله اصرار داشته و بتها را بیارزش معرفی میکند و میفرماید:«هرگز دوست شما (پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله) منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است و هرگز از روی هوی و هوس سخن نگوید، آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست». [54]
2- پس آن حضرت غیر از حق چیزی نخواهد گفت و این یعنی دروغ بودن داستان غرانیق که آلت دست بیگانگان شده است و در معرفی سه بت مشرکان میگوید:
«اینها فقط نامهایی است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشتهاید و هرگز خداوند دلیل و حجتی بر آن نازل نکرده، آنان فقط از گمانهای بیاساس و هوای نفس پیروی میکنند؛ درحالیکه هدایت از سوی پروردگارشان برای آنها آمده است». [55]
3ــ چهگونه ممکن است پیامبری که در معرفی آن بتها میگوید: «اینها هیچ ارزشی نداشته و بیاساساند،
اما قبل از آن بدون اینکه متوجه شود بگوید اینها پرندگان زیبا هستند و باید امید به شفاعتشان داشت؟! در آیه دیگری وقتی شیطان از خداوند مهلت خواست گفت: به عزتت سوگند همه مردم را گمراه خواهم کرد، مگر بندگان خالص تو، از میان آنها را». [56]
4 ــ قرآن کریم آنچه را پیامبر(صلى الله علیه وآله) به عنوان قرآن بیان مىکند وحى الهى مىداند: «و ما یَنطِقُ عَنِ الهَوى * اِن هُوَ اِلاّ وحىٌ یوحى» (نجم/53 ، 3 ـ 4)،
در حالى که براساس افسانه غرانیق کلماتى مخالف آیات توحیدى، بر پیامبر(صلى الله علیه وآله)القا و بر زبان آن حضرت جارى شده است.[57]
5 ــ به تصریح قرآن شیطان بر بندگان (خاص) خدا و مؤمنان و کسانى که بر خدا توکل مىکنند سلطهاى ندارد. سلطه او بر گمراهانى است که خود در پى شیطان مىروند:
«اِنَّ عِبادى لَیسَ لَکَ عَلَیهِم سُلطـنٌ اِلاّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الغاوین» (حجر/15،42)، «اِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلطـنٌ عَلَى الَّذینَ ءامَنوا وعَلى رَبِّهِم یَتَوَکَّلون * اِنَّما سُلطـنُهُ عَلَى الَّذینَ یَتَوَلَّونَهُ والَّذینَ هُم بِهِ مُشرِکون» (نحل/16، 99 ـ 100)
و به تصریح آیات 82 ـ 83 ص/38، شیطان بر اندیشه و جان بندگان مُخلَص خدا ـ که قطعاً پیامبر هم از آنان است ـ نمىتواند نفوذ کند و تأثیر بگذارد:
«قالَ فَبِعِزَّتِکَ لاَُغویَنَّهُم اَجمَعین * اِلاّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصین» و در روایات افسانه غرانیق سخن از القاى کلماتى باطل و شرکآلود به پیامبر(صلى الله علیه وآله)از سوى شیطان است که این همان نفوذ و تأثیر در اندیشه و دل پیامبر است که در آیه فوق نفى شده است.[58]
6 ــ خداوند متعالى براى رسیدن بىکم وکاست پیامهاى الهى به مردم، نگهبانانى از فرشتگان در پیش رو و پشت سر پیامبران قرار مىدهد: «فَاِنَّهُ یَسلُکُ مِن بَینِ یَدَیهِ ومِن خَلفِهِ رَصَدا * لِیَعلَمَ اَن قَد أَبَلَغوا رِســلـتِ رَبِّهِم» (جنّ/72، 27 ـ 28)
و بر این اساس براى پذیرش افسانه غرانیق که مىگوید: شیطان توانست کلماتى را از نزد خود در میان آیات الهى قرار دهد جایگاهى نمىماند.
7 ــ خداوند جمع، قرائت و حفظ قرآن را خود بر عهده گرفته است: «اِنَّ عَلَینا جَمعَهُ وقُرءانَه» (قیامت/75،17)، «اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّکرَ واِنّا لَهُ لَحـفِظون» (حجر/15،9)
و نیز به پیامبر وعده داده است که آیات قرآن را بر او بخواند تا او فراموش نکند: «سَنُقرِئُکَ فَلا تَنسى» (اعلى/87 ،6)، با این حال ممکن نیست شیطان خللى به قرآن وارد کند.
8 ــ آیات 74 ـ 75 اسراء/17: «ولَولا اَن ثَبَّتنـکَ لَقَد کِدتَّ تَرکَنُ اِلَیهِم شَیـًا قَلیلا * اِذًا لاََذَقنـکَ ضِعفَ الحَیوةِ وضِعفَ المَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَینا نَصیرا» (اسراء/17،74 و 75).
آشکارا بر عصمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)دلالت دارد و با «لولا»ى امتناعیه کمترین گرایش آن حضرت را به مشرکان نفى مىکند[59]، بنابراین بر فرض صحّت سند حدیث، تعارض متن آن با آیات قرآن بهترین گواه بر کذب آن است.[60]
نتیجه:
استدلالهایی بر ساختگی بودن این داستان1- سجده کردن، مسجد و امثال آنها که در ذیل داستان غرانیق آمده در دوران حضور مسلمانان در مکه وجود نداشتند.
2- سوره نجم در سال ۲ بعثت نازل شدهاست ولی این داستان بگفتهٔ راویان در سال ۵ بعثت اتفاق افتادهاست.
3- طبری مطلب را به گونهای آورده که داستان غرانیق (از سوره مکی نجم) روز اتفاق افتاد و آیه ۵۳ سوره حج همان شب نازل شد. حال آنکه سوره حج مدنی است و فاصله بین نزول دو سوره نجم و حج حداقل پنج سال است.
4- آیات بعدی خود این سوره (آیه ۲۳) با القاءات گفته شده در تعارض است: «اینها چیزی نیستند جز نامهایی که خود و پدرانتان به آنها دادهاید؛ و خداوند هیچ دلیلی بر آنها نفرستاده است. تنها از پی گمان و هوای نفس خویش میروند و حال آن که از جانب خدا راهنمایشان کردهاند».
5- به نقل ابن سعد غرانیق در رمضان سال پنجم بعثت رخ داد و مهاجران در شوال همان سال به مکه بازگشتند. اینکه مسافری از مکه خبر را به حبشه برساند و بعد مهاجران از حبشه به مکه باز گردند در آن زمان در یک ماه ممکن نبود.
6- ابنعباس هم که به این داستان اشاره کردهاست، سال ۱۰ بعثت به دنیا آمده است ولی این حادثه بگفته راویان در سال ۵ بعثت رخ دادهاست.
7- یکی از راویان این داستان محمد بن کعب قرظی است که این داستان را به هیچکس نسبت نمیدهد حال آنکه سال تولد وی ۴۰ هجری است. در ضمن وی از یهودیان بنی قریظه بوده که تنها طایفهٔ یهودیان است که پیامبر با آنها جنگیدهاند که احتمال کینهتوزی در این مورد وجود دارد.
8- محمد بن اسحاق میگوید این حدیث از مجعولات زنادقه میباشد و او کتابی در این باره نگاشتهاست.
9- مسلم و بخاری علمای بزرگ اهل سنت که هم عصر با طبری بودهاند هیچ اشارهای به وجود چنین داستانی نکرده اند.
10- ابن هشام شاگرد محمد بن اسحاق هم این مطلب را در کتاب خود (السیره النبویه) نیاورده است.
11- طبری به خاطر اینکه محمد بن اسحاق این روایت را نقل کرده آن را در کتب خود آورده است.
پی نوشت:
1.سیوطی، الدر المنثور، ۱۴۰۴ق، ج۴، ص۱۹۴و۳۶۶-۳۶۸.2.حلبی، السیرة الحلبیه، بیروت، ج۱، ص۳۲۵-۳۲۶.
3.طبری، جامع البیان، ۱۴۱۲ق، ج۱۷، ص۱۳۱-۱۳۴.
4.ابنحجر عسقلانی، فتح الباری، ۱۳۷۹ق، ج۸، ص۴۳۹-۴۴۰.
5.عاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ۱۴۱۵ق، ج۳، ص۱۳۷-۱۳۸.
6.عاملی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ۱۴۱۵ق، ج۳، ص۱۳۷-۱۳۸.
7.نجم/سوره۵۳، آیه۲- ۳.
8.حجر/سوره۱۵، آیه۹.
9.حاقة/سوره۶۹، آیه۴۴ - ۴۶.
10.معرفت، محمد هادی، ۱۳۰۹ -۱۳۸۵، التمهید فی علوم القرآن، ج۱، ص(۱۱۹-۱۳۰).
11.لسانالعرب، ج۱۰، ص۶۱، «غرنق».
12.مجمع البحرین، ج۳، ص۳۰۹، «غرنق».
13.النهایه، ج۳، ص۳۶۴.
14. جامعالبیان، مج ۱۰، ج۱۷، ص۲۴۵.
15. الطبقات، ج۱، ص۱۶۰ ۱۶۱.
16. اسراء/سوره۱۷، آیه۷۳-۷۵.
17. الطبقات، ج۱، ص۱۶۰-۱۶۱.
18. تاریخ قرآن، ص 158.
19. الاسرائیلیات، ص316ـ321؛ میقات، ش24، ص73
20.حاقه (۶۹)، آیه ۴۷ ۴۴.
21.اعلی (۸۷)، آیه ۶.
22.رازی، فخرالدین، عصمة الانبیاء، ص ۹۳، بیجا، بیتا.
23.قاضی عیاض، حافظ، الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج ۲، ص ۱۱۸، بیجا، بیتا.
24.قاضی ابن العربی المالکی، فتح الباری بشرح النجاری، ج ۸، ص ۳۵۵.
25.حج (۲۲)، آیه ۵۲.
26.طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج ۱۴، ص ۵۶۱، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم، انتشارات وابسته به جامعه مدرسین، ۱۳۶۳ ه ش.
27.طبرسی، فضل، مجمع البیان، ترجمه:گروهی از مترجمان، ج ۷، ص ۱۶۳، تهران، مؤسسه فراهانی، چاپ اول، ۱۳۵۰ ه ش.
28.کورانی عاملی، علی، العقائد الاسلامیه، ج ۳، ص ۵۳، بیجا، مرکز المصطفی للدراسات الاسلامیه، چاپ اول، بیتا.
29. نصب المجانیق، ص 5 ، 18، میقات، ش24، ص58 ، 62 ؛ الاسرائیلیات، ص 314 ـ 315.
30. الاصابه، ج 4، ص 122.
31. جامع البیان، مج 10، ج 17، ص 244، 250؛ الدرالمنثور، ج 6 ، ص 65 ، 69 .
32. الکافى، ج 1، ص 68 ؛ امان الامة من الاختلاف، ص 67 ـ 68 ؛ عمده، ص 84 .
33. الهدى الى دین المصطفى9، ج 1، ص 168 ، 172؛ الرواشح، ص 190؛ نصب المجانیق، ص 19.
34. تاریخ قرآن، ص 158.
35. مجمعالبیان، ج 7، ص 109؛ ج 10، ص 613 ؛ البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 281؛ المیزان، ج 14، ص 338.
36. التفسیر الکبیر، ج23، ص51 ـ 52 ؛ المیزان، ج 14، ص 390 ، 393؛ الاسرائیلیات، ص 322.
37. البرهان فى علوم القرآن، ج 4، ص 120.
38. البحر المحیط، ج 7، ص 90.
39. مجمعالبیان، ج6، ص 665 ـ 666 ؛ المیزان، ج13، ص 172 ـ 173.
40. التمهید، ج 1، ص 94 ـ 95؛ نقد توطئه آیات شیطانى، ص 62 .
41. التفسیرالکبیر، ج 23، ص 51 ؛ الصحیح من سیره، ج 3، ص 142،145.
42. التمهید، ج 1، ص 95؛ قضایا قرآنیه، ص 119؛ فروغ ابدیت، ج 1، ص 343 ـ 344.
43. السیرةالنبویه، ج 1، ص 289 ، 292، 354؛ فروغ ابدیت، ج 1، ص 351 ـ 358.
44. السیرة النبویه، ج 1، ص 266.
45. نقد توطئه آیات شیطانى، ص 61 ؛ من وحى القرآن، ج 16، ص 99.
46. التمهید، ج 1، ص 87 ؛ پژوهشهاى قرآنى، ش 1، ص 88 ، 90.
47. میقات حج، سال 6 ، ش 24، ص 66 ـ 67 .
48. التفسیر الکبیر، ج 23، ص 50 ؛ تنزیه الانبیاء، ص 17، 23، 151، 154؛ روح المعانى، مج 10، ج 17، ص 263.
49. روحالمعانى، مج10، ج17، ص270؛ المیزان، ج14، ص 396ـ 397؛ تاریخ قرآن، ص 148.
50. التفسیر الکبیر، ج 23، ص 51 .
51. التفسیر الکبیر، ج 23، ص 51 .
52. همان، ص 50 .
53. همان، ص 52 ـ 53 .
54.نجم (۵۳)، آیه ۲ ۴.
55.نجم (۵۳)، آیه ۲۳.
56.ص (۳۸)، آیه ۸۳ و ۸۲.
57. همان، ص50 ؛ بحارالانوار، ج17، ص57 ؛ التمهید، ج 1، ص 91.
58. التفسیر الکبیر، ج 23، ص 58 ؛ بحارالانوار، ج 17، ص 62 ـ 63 ؛ تاریخ قرآن، ص 149.
59. تنزیه الانبیاء، ص 107 ـ 108؛ المیزان، ج 14، ص 396 ـ 397.
60. همان؛ البحر المحیط، ج 7، ص 525 ـ 526 .
منابع:
http://www.kowsar-ch.ir/%D8%AF2.htmlآیات شیطانی و افسانه غرانیقhttps://makarem.ir/maaref/fa/article/index/418187
https://quran.isca.ac.ir/fa/Article/Detail/4938
http://qt.journals.miu.ac.ir/article_5701.html
http://drmostafavi.blogfa.com/post/467
https://fa.wikifeqh.iافسانه غرانیق (علوم قرآنی)
https://wiki.ahlolbait.com/افسانه غرانیق
https://fa.wikishia.net/viewافسانه غرانیق
https://wikiporsesh.ir/داستان غرانیق
https://fa.wikifeqh.irافسانه غرانیق