چرا امام علی(علیه‌السّلام) با بدعت‌های خلفا مخالفت نکرد؟

اگر در زمان دو خلیفه اول و دوم، بدعت‌هایی در آیین محمد (ص) بوجود آمده بود. چرا علی (علیه‌السّلام) در زمان حکومتش بخشنامه‌ای جهت از بین بردن بدعت‌های خلفا صادر نکرد؟
دوشنبه، 27 آذر 1402
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: قربان منتظمی
موارد بیشتر برای شما
چرا امام علی(علیه‌السّلام) با بدعت‌های خلفا مخالفت نکرد؟

مقدمه:

درباره بدعت‌هایی که در زمان سکوت حضرت علی (علیه السلام) در دیانت پیامبر وارد شد، باید گفت که بدعت به معنای اختراع و افزودن عقاید و عملیات جدید به دین است.

حضرت علی (علیه السلام)، ب همواره تمام تلاش خود را برای حفظ و استمرار دین اسلام کردند و همواره به عنوان یک نمونه عالی از پیروزی در مقابل بدعت‌ها و گمراهی‌ها شناخته شده‌اند.
 
بسیاری از بدعت‌ها و انحرافات از اصول دینی رخ داد. که به دلیل عدم حضور امام علی (ع) برای رهایی و هدایت مردم ایجاد گردید
 
اگرچه حضرت علی (ع) در طول این سال‌ها سکوت کرده بودند، اما این سکوت، به هیچ وجه به معنای تصویب بدعت‌ها و انحرافات نبود.
 
در این دوره، بعضی از بدعت‌هایی که در دین پیغمبر وارد شدند، می توانستند شامل تحریف در تفسیر قرآن، تغییر در احکام شرعی و افزایش در تبعیض و تفرقه بین مسلمانان باشند.
 
بدعت‌هایی  که به عنوان یک آزمون و چالش برای جامعه مذهبی شیعی بوجود آند. ان هم  درزمان خلفای اول و دوم، بدعت‌های زیادی شکل گرفت. سوالی که ممکن است در پی این دیدگاه در اذهان ایجاد شود این است که:
 
 اگر در زمان دو خلیفه اول و دوم، بدعت‌هایی در آیین محمد (ص) شکل گرفته بود، چرا علی (ع) در زمان حکومتش بخشنامه‌ای جهت از بین بردن بدعت‌های خلفا صادر نکرد؟
 
در این مطلب راسخون ابتدا به واکنش های حضرت علی (ع) به این بدعت ها اشاره ای خواهیم داشت. و در ادامه به بعضی از این بدعت ها اشاره خواهیم کرد.
  

واکنش مخالفت حضرت علی (ع) با بدعت های خلفا

1- مخالفت حضرت علی (ع)  با خلفا در شورای شش نفره

یکی از مهم‌ترین رویدادهای تاریخی در زمان حضرت علی (علیه السلام)  ه قضیه شورای شش نفره و پیشنهاد قبول خلافت با شرط عمل به سیره شیخین است.
 
 در این قضیه، سه بار به حضرت پیشنهاد شد که در صورت قبول خلافت، عمل به سیره شیخین، یعنی ابوبکر و عمر، را پذیرفته و در اداره امور دیگران نیز از آن‌ها الگو بگیرد.
 
با این حال، حضرت علی (علیه السلام) با قاطعیت و اصرار به رد این پیشنهادات پرداختند. ایشان اعلام کردند که معیار و ملاک حکومت و رهبری آنها فقط و فقط کتاب خدا، یعنی قرآن، و سنّت پیامبر (صلى الله علیه وآله) است.
 
 و نیازی به ضمیمه کردن سیره دیگری نیست. حضرت علی (علیه السلام) تأکید کردند که ایشان از اولین روزهای اسلام تاکنون، به دستورات قرآن و سنّت پیامبر (صلى الله علیه وآله) عمل کرده‌اند و هیچ نیازی به دنبال کردن سیره دیگران ندارند.
 
عبد الرحمن بن عوف با حضرت به طور خصوصی به گفتگو نشست؛ پس گفت تو را در مورد خودمان به خدا قسم می‌دهم که آیا در بین ما به کتاب خدا و سنت رسول او و روش ابوبکر و عمر عمل می‌کنی؟
 
پس حضرت فرمودند: کتاب خدا و سنت پیامبر او تا می‌توانم. پس با عثمان خلوت کرده و به او نیز همین را گفت اما او پاسخ داد: برای شما تضمین می‌کنم که به کتاب خدا و سنت پیامبر او و روش ابوبکر و عمر عمل نمایم!
 
دوباره با علی خلوت کرده و کلام اول را تکرار کرد اما حضرت مانند همان دفعه به او پاسخ گفتند. سپس فرمودند: با کتاب خدا و سنت پیامبرش به نظر هیچ کس احتیاج پیدا نمی‌کنیم.
 
تو می‌کوشی که خلافت را از من دور کنی (و گرنه سیره ابوبکر و عمر را شرط نمی‌کردی). پس دوباره به نزد عثمان رفته و همان کلام را تکرار کرد. پس همان جواب اول را داد؛ او نیز با عثمان بیعت نمود
 
و نکته جالب این است که حضرت به عبدالرحمان می‌گوید: تو با طرح این پیشنهاد، تلاش می‌کنی که مرا از خلافت محروم سازی؛ چون به خوبی می‌دانی که سیره شیخین مورد تایید من نیست. «انت مجتهد ان تزوی هذا الامر عنّی (1)
 
در روایتی دیگر نیز چنین آمده است:عاص بن وائل گوید: به عبدالرحمان گفتم: چگونه با وجود شخصیتی مانند علی با عثمان بیعت کردید؟ پاسخ می‌دهد: گناه من چیست؟
 
سه مرتبه به علی پیشنهاد کردم که خلافت را به شرط عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره ابوبکر و عمر بپذیرد ولی قبول نکرد و عثمان زیر بار این پیشنهاد رفت(2)
 

2- مخالفت حضرت علی (ع) با خلفا در ماجرای خوارج

شبیه همین سخنان از حضرت در ماجرای خوارج و بعد از به خلافت رسیدن نیز نقل شده است:ولما خرجت الخوارج من الکوفة اتی علیا اصحابه وشیعته فبایعوه وقالوا نحن اولیاء من والیت واعداء من عادیت فشرط لهم فیه سنة رسول الله صلی الله علیه وسلم فجاءه ربیعة .....» (3)

وقتی که خوارج بر ضد امیر مومنان شوریدند، حضرت به نزد یاران و طرفداران خویش آمدند و ایشان دوباره با حضرت بیعت کردند و گفتند: ما با هرکس که دوست باشی دوست بوده و با هرکس دشمنی کنی دشمن هستیم.
 
 پس با ایشان چنین قرارداد بست که به سنت رسول خدا عمل نماید. پس ربیعة بن ابی‌شداد خثعمی که در جمل و صفین همراه حضرت بوده و پرچم قبیله خثعم را به همراه داشت به نزد حضرت آمد.
 
 حضرت به او گفت: با من بیعت کن به شرط کتاب خدا و سنت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم).
 
 اما ربیعه گفت: بر سنت ابو بکر و عمر. پس حضرت فرمودند: وای برتو! اگر ابو بکر و عمر به غیر کتاب خدا و سنت پیامبر او عمل کرده باشند، ذره‌ای بر حق نبوده‌اند. پس با امیر مومنان بیعت نمود. سپس حضرت به او نگاهی کرده فرمودند:
 
 قسم به خدا که من تو را می‌بینم که همراه با خوارج به جنگ (من) آمده‌ای و کشته شده ای. پس تو را می‌بینم که سم اسب‌ها تو را لگد مال کرده است. پس در روز نهروان همراه با خوارج بصره کشته شد
 
مراحل مقابله حضرت علی (ع)   با بدعت‌ها
مرحله اول؛ رد بدعت‌های کوچک توسط حضرت علی(ع)
در مرحله‌ ی اول، علی (علیه‌السلام) به جلو گیری از بدعت‌های کوچک پرداخت که در مقابل، مخالفت مردم را در پی داشت.
 
 این مطلب جدای از منابع شیعه، در کتب اهل سنت نیز آمده است که حضرت در ابتدا خواست تا مردم را امتحان نماید که آیا دین ایشان آنقدر قوی هست که بتوان بدعت‌های بزرگ را برداشت.یا خیر.
 
 لذا مبارزه خود را با بحث نماز تراویح یعنی یکی از بدعت‌های ساده عمر، آغاز نمود ابن‌ابی‌الحدید در شرح نهج البلاغه چنین آورده است:

«وقد روی: ان عمر خرج فی شهر رمضان لیلا فرای المصابیح فی المسجد، فقال: ما هذا؟ فقیل له: ان الناس قد اجتمعوا لصلاة التطوع، فقال: بدعة فنعمت البدعة! فاعترف کما تری بانها بدعة، وقد شهد الرسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ان کل بدعة ضلالة.

وقد روی ان امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) لما اجتمعوا الیه بالکوفة فسالوه ان ینصب لهم اماما یصلی بهم نافلة شهر رمضان، زجرهم وعرفهم ان ذلک خلاف السنة فترکوه واجتمعوا لانفسهم وقدموا بعضهم فبعث الیهم ابنه الحسن (علیه‌السّلام) فدخل علیهم المسجد ومعه الدرة فلما راوه تبادروا الابواب وصاحوا وا عمراه.» (4)
 
روایت شده است که عمر در ماه رمضان شب هنگام بیرون آمده پش در مسجد چراغ‌هایی را دید؛ پس گفت: این چیست؟ به او گفتند: مردم برای نماز مستحبی جمع شده‌اند (تا آن را جماعت بخوانند)؛
 
 پس گفت بدعت است اما خوب بدعتی است. پس اعتراف کرده است که این کار بدعت است و رسول خدا شهادت داده‌اند که هر بدعتی گمراهی است. و از امیر مومنان (علیه‌السّلام) روایت شده است :
 
که وقتی در کوفه گرد ایشان جمع آمدند، و از حضرت خواستند که برای ایشان امامی قرار دهد که با او نماز مستحب ماه رمضان را بخوانند، ایشان را از این کار منع کرده و ایشان را آگاه نمود که این کار بر خلاف سنت رسول خدا است.
 
 پس امیر مومنان را رها کرده و خودشان گرد هم جمع شدند و یکی را جلو‌ انداختند (تا امام جماعت شود)؛ پس حضرت امام حسن مجتبی را به نزد ایشان فرستاد.
 
 ایشان وارد مسجد شد در حالی که شلاقی به همراه داشت! وقتی مردم ایشان را دیدند فرار کرده و فریاد می‌زدند‌: ای وای! سنت عمر از بین رفت!
 
این مطلب در کتب شیعه نیز آمده است:  وقتی امیر مومنان به کوفه آمدند به حسن بن علی دستور دادند که در بین مردم ندا دهد که در ماه رمضان در مسجد، نماز (تراویح) جماعت نخوانند؛
 
 پس حضرت در بین مردم همان را که امیر مومنان فرموده بود اعلام کرد؛ وقتی مردم کلام امام حسن (علیه‌السّلام) را شنیدند، فریاد زدند که "وای عمر وای عمر" (زیرا نماز تراویح از بدعت‌های عمر بود.).
 
 وقتی امام حسن (علیه‌السّلام) به نزد امیر مومنان باز گشت، از او پرسید: این چه صدایی است؟ پاسخ فرمود: ‌ای امیرالمومنین، مردم فریاد می‌زنند: وای عمر وای عمر! امیر مومنان فرمودند به ایشان بگو نماز بخوانید( 5)
 

مرحله دوم: بیان بدعت‌ها توسط حضرت علی (ع)

وقتی علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) مشاهده نمود که مردم نمی‌خواهند بدعت‌های هر چند کوچک خلفا به جای خود بازگردد و نمی‌خواهند به سنت‌های رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عمل نمایند،.
 
 طریقه مبارزه خویش را تغییر داده و شروع به آگاهی دادن به مردم در زمینه بدعت‌ها نمود. این بیانات آگاهی‌در چند منبع روایت شده است که در ذیل به برخی از آنان اشاره می نماییم:
 

1-  روایت نهج البلاغه مخالفت حضرت علی (ع) با روش خلفا

حضرت در روایتی بسیار مهم در نهج البلاغه نیز به بیان این مشکلات پرداخته و سنت خلفا را به عنوان سنت آل فرعون بیان می‌کند:

«حَتَّی اِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ صرَجَعَ قَوْمٌ عَلَی الْاَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّکَلُوا عَلَی الْوَلائِجِ وَ وَصَلُوا غَیْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِی اُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ اَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِی غَیْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ کُلِّ خَطِیئَةٍ وَ اَبْوَابُ کُلِّ ضَارِبٍ فِی غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِی الْحَیْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِی السَّکْرَةِ عَلَی سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ اِلَی الدُّنْیَا رَاکِنٍ اَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّینِ مُبَایِن.» (6)
 
پس از رحلت جانگداز رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، گروهی به گذشته جاهلی خود بازگشتند و با پیمودن راه‌های گوناگون گمراه شدند و بر آرا و‌اندیشه‌های نادرست خود اعتماد نمودند.
 
 و از غیر خویشان پیروی نمودند، و از وسیله هدایت و رستگاری یعنی اهل بیت که مامور به دوستی آن بودند، دوری کردند.
 
(قل لا اسئلکم علیه اجراً الاّ المودة فی القربی)، و ساختمان اسلام و ایمان را از جایگاه استوارش انتقال داده و آن را در جایی که سزاوار نبود پایه‌ریزی کردند.
 
 آنان کانون هر خطا و گناه و پناهگاه هر فتنه‌جو شدند و سرانجام در سرگردانی فرو رفته و در غفلت و مستی، به روش و آیین فرعونیان درآمدند؛ از همه بریده و دل به دنیا بستند و یا پیوند خود را با دین گسستند
 

2- روایت اصول کافی مخالفت حضرت علی (ع) با روش خلفا

در کتاب کافی نیز روایتی است که سند آن صحیح بوده و تمامی راویان آن از بزرگان علمای شیعه‌اند. در این روایت، علی بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) به بیان بیش از بیست بدعت از بدعت‌های خلفا می پردازد:
امیرالمومنین (علیه‌السلام) خطبه‌ای خواند و در آن خدا را حمد و ثناء گفته و سپس بر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درود فرستاد؛ سپس فرمود:
 
آگاه باشید که من از شما در مورد دو خصوصیت بیش از سایر خصوصیت‌ها نگرانم؛ تبعیت از هوای نفس و آرزوهای دراز. آگاه باشید که تبعیت از هوای نفس راه حق را می‌بندد و آرزوهای بلند، سبب فراموشی آخرت می‌گردد. آگاه باشید که دنیا بار سفر بسته و (از انسان) دور می‌شود.
 
 و آخرت بار سفر بسته و نزدیک می‌شود؛ ولی فرزندان هر دو یکی است (هر دو نظر به انسان دارند) پس از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید.
 
 به درستی که امروز زمان کار است و حسابی در کار نیست و فردا زمان حساب است و کاری در میان نیست. و به درستی که شروع فتنه‌ها از هوای نفسی است .
 
که انسان به دنبال آن می‌رود و بدعت‌هایی است که بصورت قانون در می‌آید و در آن با حکم خدا مخالفت می‌شود؛ و عده‌ای از مردم در آن عده‌ای دیگر را به کار می‌گمارند.
 
آگاه باشید که حق اگر (از باطل) جدا شود هیچ اختلافی نخواهد بود و اگر باطل نیز جدا شود بر هیچ صاحب عقلی مخفی نخواهد ماند؛ اما از این مقداری و از آن مقداری گرفته و آن دو را با هم مخلوط می‌گردانند.
 
 پس با یکدیگر ظاهری آراسته پیدا می‌کنند. آنجاست که شیطان بر یاوران خویش مسلط می‌گردد و کسانی نجات می‌یابند که خداوند برای ایشان از پیش نیکی فرستاده باشد؛
 
به درستی که از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شنیدم که فرمود: چگونه خواهید بود در زمانی که فتنه‌ها از چشم شما پوشیده مانده و در میان شماست؛ کودک در آن بزرگ شده و بزرگ در آن پیر می‌شود؛
 
 در میان مردم جریان دارد ولی مردم آن را سنت خویش قرار می‌دهند و اگر چیزی از آن را تغییر دهند می‌گویند: سنت را تغییر دادید و بر مردم کار ناپسندی وارد شده است! سپس امتحان سخت تر می‌گردد.
 
 و مردمان را اسیر می‌کند و فتنه را بر ایشان می‌کوباند همان طور که آتش، چوب را می‌کوباند، و همانطور که سنگ آسیا، تفاله‌ها را می‌کوباند و برای غیر خدا به دنبال دین می‌روند و برای غیر علم به دنبال دانش می‌روند و دنیا را با کارهای اخروی طلب می‌کنند.
 
سپس رو به مردم نموده در حالیکه عده‌ای از بستگان و نزدیکان و شیعیانش گرد او بودند فرمود: خلفای قبل از من کارهایی انجام دادند که در آن با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مخالفت کردند .
 
و در آن بنای مخالفت با رسول خدا را از روی عمد داشتند. پیمان او را شکسته و سنت او را تغییر دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمایم و آنها را به جایگاه خود بازگردانم .
 
و به آنچه در زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقی می‌مانم و یا با عده کمی از شیعه‌ام که برتری من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را می‌دانند.(7)
 

بدعت هایی که خلفا بعد از رحلت پیامبر(ص) ایجاد کردند.

1.بدعت جابجایی مقام ابراهیم

اَرَاَیْتُمْ لَوْ اَمَرْتُ بِمَقَامِ اِبْرَاهِیمَ (علیه‌السّلام) فَرَدَدْتُهُ اِلَی الْمَوْضِعِ الَّذِی وَضَعَهُ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)
به من خبر دهید اگر دستور می‌دادم که مقام ابراهیم (علیه‌السّلام) را به همان مکانی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قرار داده بود، بازگردد.
 

2.بدعت غصب فدک

وَ رَدَدْتُ فَدَکاً اِلَی وَرَثَةِ فَاطِمَةَ (علیهاالسّلام).و فدک را به ورثه فاطمه باز می‌گرداندم
 

3- بدعت تغییر پیمانه زکات

وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کَمَا کَانَ .و مقدار پیمانه (برای کشیدن مقدار زکات) را به همان حالت قبل باز می‌گرداندم
 

4- بدعت هدایای پیامبر(ص)

وَ اَمْضَیْتُ قَطَائِعَ اَقْطَعَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لِاَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ
و زمین‌های هدیه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را که به عده‌ای داده بود و دستور حضرت را اجرا نکردند، به ایشان می‌دادم.
 

5- بدعت تصرف در خانه جعفربن ابیطالب

وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ اِلَی وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ الْمَسْجِدِ: و خانه جعفر را به ورثه اش بازمی گرداندم و آن را از مسجد خراب می‌کردم (زیرا خانه او را به زور گرفته و  به مسجد اضافه کردن).
 

6- بدعت ازدواج‌ های ظالمانه

وَ رَدَدْتُ قَضَایَا مِنَ الْجَوْرِ قُضِیَ بِهَا: و عده‌ای از زنانی را که به غیر حق همسر مردانی شده‌اند پس گرفته و ایشان را به همسرانشان بازمی گرداندم!
 

7- بدعت رفتار با کنیزان

وَ نَزَعْتُ نِسَاءً تَحْتَ رِجَالٍ بِغَیْرِ حَقٍّ فَرَدَدْتُهُنَّ اِلَی اَزْوَاجِهِنَّ وَ اسْتَقْبَلْتُ بِهِنَّ الْحُکْمَ فِی الْفُرُوجِ وَ الْاَحْکَامِ: و حکم (خدا) در مورد فروج و ارحام (اعمال خلاف عفت) در مورد ایشان جاری می‌کردم؛
 
عمر زنی را در پوششی دید که دیدن آن به شگفت آمد. در مورد او سوال کرد. گفتند: آن زن, کنیز فلانی است. عمر چندین ضربه با تازیانه اش به او زد. در حالی که می گفت: ای زن پست! آیا خود را شبیه زنان آزاد می گردانی! (8)
 
به طور قطع بهترین راه شناخت عمر مراجعه به کلام امیرالمؤ منین علیه السلام است. آنجا که مولا علی علیه السلام در خطبه شقشقیه راجع به واگذارى خلافت از جانب ابوبکر به عمر سخن مى گوید، مى فرماید:
 
ابوبکر آن را در موردى جنجال برانگیز قرار داد. سخنانش تند و تماس با وى سخت ، ولغزشهایش بسیار، وعذر خواستن از آن فراوان بود! همچون کسى که بر شترى سرکش سوار است .
 
که اگر مهارش را محکم نگاهدارد، بینى حیوان پاره مى شود و چنانچه آن را رها کند به رو در مى افتد. به خدا قسم ! مردم در زمان او دچار خبط و خطا و تلون و اعتراض شدند.
 

8- بدعت رفتار با فرزندان تغلب

وَ سَبَیْتُ ذَرَارِیَّ بَنِی تَغْلِبَ: و مردمان بنی تغلب را به اسارت می‌گرفتم (زیرا ایشان به جنگ با مسلمانان پرداخته و دستور به اسارت همه ایشان دادند)
 

9- بدعت استفاده نادرست از اراضی خیبر

وَ رَدَدْتُ مَا قُسِمَ مِنْ اَرْضِ خَیْبَرَ : و آن مقدار از زمین‌های خیبر را که بین مردم تقسیم شده است باز می‌گرداندم (زیرا این زمین‌ها در اصطلاح فقهی مفتوح عنوة است؛
 
یعنی برای گرفتن بیشتر زمین‌های خیبر جنگ صورت نگرفت و لذا ملک تمامی مسلمانان است نه عده‌ای خاص و کسی حق تملک آن را ندارد)
 
10- بدعت سو استفاده از هدایای ماهانه
وَ مَحَوْتُ دَوَاوِینَ الْعَطَایَا وَ اَعْطَیْتُ کَمَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یُعْطِی بِالسَّوِیَّةِ وَ لَمْ اَجْعَلْهَا دُولَةً بَیْنَ الْاَغْنِیَاءِ وَ اَلْقَیْتُ الْمَسَاحَةَ:

و دفاتر هدیه‌های ماهانه را پاک می‌کردم (زیرا خلفا دفاتری داشتند که در آن در مورد افراد خاصی ثبت شده بود هر ماه به فلان کس فلان مقدار شهریه داده شود).
 
 و همانطور که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تقسیم می‌کرد همانطور یعنی به صورت مساوی (اموال را بین مردم) تقسیم می‌نمودم و آن را فقط سبب آبادی زندگی ثروتمندان قرار ندهم و مقدار‌ اندازه گیری زمین ایشان را کنار می‌انداختم (زیرا با آن مقدار هدیه‌های رسول خدا به خود را افزایش می‌دادند)
 

11- بدعت  حرام بودن ازدواج عرب با غیر عرب

وَ سَوَّیْتُ بَیْنَ الْمَنَاکِحِ : و ازدواج‌ها را یکسان قرار می‌دادم (زیرا ایشان دستور داده بودند که غیر عرب حق ازدواج با عرب را ندارد اما رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرمودند مسلمان کفو مسلمان است)
 

12- بدعت سو استفاده از خمس

وَ اَنْفَذْتُ خُمُسَ الرَّسُولِ کَمَا اَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَضَهُ : خمس مربوط به رسول خدا را همانطور که خداوند (عزّوجلّ) دستور داده است جاری می‌نمودم (نه مانند خلفا که آن را سهم خاص خود به عنوان خلیفه رسول خدا می‌دانستند.)
 
13- بدعت هایی که درمسجد‌النبی شکل گرفته بود.
وَ رَدَدْتُ مَسْجِدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اِلَی مَا کَانَ عَلَیْهِ وَ سَدَدْتُ مَا فُتِحَ فِیهِ مِنَ الْاَبْوَابِ وَ فَتَحْتُ مَا سُدَّ مِنْهُ:و مسجد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به همان مقدار سابق باز گردانده و درهایی را که به سوی آن گشوده گشته بود می‌بستم .

(هر کسی از بزرگان صحابه که خانه ایشان در کنار مسجد بود بعد از رسول خدا به خلاف دستور حضرت، برای خود از خانه خویش دری خاص به درون مسجد کشید تا درب اختصاصی او باشد)
 
و درهایی را که بسته شده بود باز می‌نمودم. (رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در زمان حیات خویش تنها دستور دادند که دربی از خانه امیر مومنان و ناودانی از خانه عباس عموی ایشان به مسجد باز باشد و سایر درها بسته شود اما این درب و ناودان در زمان خلفا به دستور ایشان مسدود گشت.
 

14- بدعت مسح  کشیدن روی کفش

وَ حَرَّمْتُ الْمَسْحَ عَلَی الْخُفَّیْنِ :و مسح از روی کفش را حرام می‌نمودم (خلفا این کار را جایز دانستند)
 
اولا و این که بعضى مى گویند این براى رفع عسر و حرج از امّت است، سخن قابل قبولى نیست، زیرا درآوردن کفش هاى معمولى کمترین زحمتى ندارد.
 
ثانیاً: با توجّه به روایات متعدّد از على (علیه السلام) در منابع معروف اهل بیت (علیهم السلام) و اهل سنّت که على (علیه السلام) مى فرمود این مسح مربوط به قبل از نزول آیه 6 سوره مائده درباره وضو بوده، نشان مى دهد.
 
 که اگر اجازه اى هم بوده، مربوط به قبل از نزول این آیه بوده است. بعد از نزول این آیه حتّى در جنگ ها و مسافرت نیز مسح بر کفش ها جایز نبوده،.
 
 زیرا در صورت وجود مشکل از جهت کندن کفش، به جاى وضو تیمّم مى کرده اند، زیرا دستور تیمّم هم به طور کلّى در ذیل همان آیه آمده است.
 
ثالثاً: اگر بعضى در حضر پیامبر (صلى الله علیه وآله) دیده اند که مسح بر کفش مى کند، از جهت این بوده که روى کفش پیامبر (صلى الله علیه وآله) شکافى داشت که مسح کردن از لاى آن ممکن بوده است.
 
مرحوم صدوق از محدّثان معروف امامیّه در اثر معروف خود «من لایحضره الفقیه» مى گوید: نجاشى کفشى براى پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) هدیه داده بود که روى آن شکافى داشت.
 
 پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) در حالى که کفش را برپا داشت روى پاى خود را مسح فرمود. جمعى از ناظران گمان کردند آن حضرت روى کفش ها مسح کرده است.(9)
 
محدّث معروف بیهقى در «السنن الکبرى» یک باب تحت عنوان « باب الخف الذى مسح علیه رسول الله (صلى الله علیه وآله)» عنوان کرده، و از بعضى از احادیث این باب استفاده مى شود که کفش هاى غالب مهاجران و انصار داراى شکاف بود «و کانت کذلک خفاف المهاجرین و الأنصار مخرقة مشققة».(10)
 
بنابراین بسیارمحتمل است که آنهاهم روى خود پاها مسح مى کردند.از شگفتى هاى این بحث آن است که راویان احادیث مسح بر روى کفش ها، کسانى هستند که گاه توفیق تشرّف خدمت حضرت را داشتند،.
 
 ولى على (علیه السلام) که دائماً در محضر پیامبر (صلى الله علیه وآله) بود، طبق احادیث معروف اهل سنّت این سخن را هرگز قبول نداشت.
 
و از آن شگفت انگیزتر این که از عایشه که غالباً با آن حضرت (صلى الله علیه وآله) بوده نقل کرده اند که مى گفت: «لئن تقطع قدماى أحبّ إلىّ من أنْ أمسح على الخفّین»؛ (اگر پاهاى من قطع شود از این خوش تر دارم که روى کفش هایم مسح کنم).(11)؛
 

15- بدعت خوردن شراب نبیذ

وَ حَدَدْتُ عَلَی النَّبِیذِ : و به خاطر نوشیدن نبیذ حد الهی را جاری می‌ساختم (خلفا نبیذ را که نوعی شراب خفیف شده است جایز دانستند)
 
از برخى احادیث استفاده مى شود که وقتى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از مکّه به مدینه مهاجرت فرمود، مشاهده کرد که آب مدینه با مزاج مهاجرین سازگار نیست،.
 
 و ظاهراً علّت آن این بود که آب مدینه، سنگین تر از آب مکّه و به اصطلاح طبیعتاً سرد بود و مهاجرین از این موضوع رنج مى بردند،:
 
 پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) براى حلّ این مشکل دستور داد که در ظرفهاى آب مقدار کمى خرما بریزند، به گونه اى که رنگ و طعم آب عوض نشود و به اصطلاح مضاف نگردد، .
 
سپس مهاجرین از این آب، هم براى خوردن استفاده مى کردند و هم براى وضو، و بعضى اسم این آب را «نبیذ» گذاردند(12)

کم کم افراد فرصت طلب از این راهنمایى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) سوء استفاده کرده، خرماى بیشترى درون ظرفهاى آب ریختند، که با گذشت زمان، آبهاى مذکور تبدیل به شراب مست کننده خفیفى مى شد و بدین وسیله در لباس «نبیذ» شرابخوارى مى کردند(13)
 
16- بدعت حرام بودن متعه
وَ اَمَرْتُ بِاِحْلَالِ الْمُتْعَتَیْنِ :  دستور می‌دادم که همه مردم دو متعه (حج و زنان) را جایز بدانند:جریانی برای شخصی به نام «سلمة بن امیه» ذکر شده است.

که در زمان عمر، با زنی به نکاح متعه همبستر شد و آن زن؛ فرزندی به دنیا آورد، که سلمه او را به فرزندی نپذیرفت! خلیفه دوم بعد از اطلاع از این ماجرا به طور کلی از متعه نهی کرد. (14)
 
این نقل‌ها نشانگر آن است که یک مشکل اجتماعی در آن زمان احساس می‌شد که به جای آسیب‌شناسی و رفع مشکل، بدترین راه انتخاب، و صورت مسئله پاک شد!
 
 موضوعی که باعث درگیر شدن اجتماع با معضلات بزرگ‌تری شد؛ لذا امیر المؤمنین(ع) در جایی فرمودند: اگر عمر متعه را تحریم نمی‌کرد، جز انسان شقی و تیره بخت، کسی زنا نمی‌کرد. (15)
 

17- بدعت حرام بودن حج تمتع

حج تمتّع در قرآن آمده و پیامبر(ص) به آن دستور داده اند، اما در کتابهای تاریخی و حدیثی فراوانی نقل شده که خلیفه دوم بعد از پیامبر و برخلاف قول و نظر صریح او از فریضه حج تمتع نهی کرد.
 
ابن عمر و ابن عباس از کسانی بودند که این نهی را بدعت دانسته اند.و نیز از سالم نقل شده است: من با ابن عمر در مسجد نشسته بودم که مردى از اهل شام وارد شد و از حجّ تمتّع پرسید . ابن عمر گفت: «حسنٌ جمیل» [نیکو و زیباست] .
 
مرد شامى گفت : پدرت از آن نهى مى کرد! ابن عمر گفت: «ویلک! فإن کان أبی نهى عنها وقد فعله رسول الله(صلى الله علیه وآله) وأمر به أفبقول أبی آخذ أم بأمر رسول الله(صلى الله علیه وآله)؟! قم عنّی»(16)؛
 
 (واى بر تو اگر پدرم از آن نهى کرده امّا پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله)خود آن را انجام و بدان فرمان داده است، آیا به فرمان پدرم عمل کنم یا به فرمان پیامبر؟! برخیز از من دور شو.)
 
و از ابن عبّاس نقل شده است: وى به کسى که با او درباره حجّ تمتّع با استدلال به عمل ابوبکر و عمر بحث و مجادله مى کرد گفت:
 
«یوشک أن ینزل علیکم حجارة من السماء؛ أقول : قال رسول الله(صلى الله علیه وآله) ، وتقولون : قال أبو بکر وعمر»(17)؛
 
( نزدیک است که از آسمان بر سر شما سنگ ببارد؛ من مى گویم : پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) چنین فرموده است ، شما مى گویید : ابوبکر و عمر چنان گفته اند).(18)
 
عمر کراهت داشت که حاجیان با زنان خود قبل از اتمام اعمال حجّ نزدیکى کنند و هنوز اعمال تمام نشده آب غسل جنابت از سر آنان قطره قطره بچکد.

ابو حنیفه از حماد از ابراهیم نخعى از اسود بن یزید نقل مى‏کند: با عمر بن خطاب عشاى روز عرفه در عرفات بودیم،.
 
 ناگهان شخصى نزد ما ظاهر شد که موهایش را شانه کرده و از او بوى خوش استشمام مى‏شد. عمر به او گفت: آیا تو محرمى؟ گفت: آرى.

عمر گفت: پس چرا به شکل محرم هستى؟ محرم کسى است که مو پریشان و غبار آلود باشد. او در جواب گفت: من براى به‏جاى آوردن حجّ تمتع وارد شدم.
 
 در حالى که اهل‏بیتم با من بود امروز نیز براى حجّ محرم شدم. عمر گفت: شما حقّ ندارید در این ایام لذت ببرید،.
 
 زیرا اگر من شما را به این کار رخصت دهم، با زن‏هاى خود در اراک نزدیکى مى‏کنید و آن‏گاه با یکدیگر براى انجام حجّ حرکت مى‏کنید. (19)
 

18- بدعت جهار تکبیر درنماز میت

وَ اَمَرْتُ بِالتَّکْبِیرِ عَلَی الْجَنَائِزِ خَمْسَ تَکْبِیرَاتٍ :  و دستور می‌دادم که بر جنازه (هنگام نماز میت) پنج تکبیر بگویند (خلفا چهار تکبیر می‌گفتند)
 

19- بدعت اهسته گفتن بسم الله الرحمن الرحیم

وَ اَلْزَمْتُ النَّاسَ الْجَهْرَ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ :و مردم را وادار می‌نمودم که بسم الله الرحمن الرحیم را (در نماز) بلند بگویند؛
 

20- بدعت بازگرداندن تبعید‌شدگان عهد پیامبر(ص)

وَ اَخْرَجْتُ مَنْ اُدْخِلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فِی مَسْجِدِهِ مِمَّنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اَخْرَجَهُ:
 
و کسانی را که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیرون (تبیعد) کرده بودند و بعد از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مسجد حضرت وارد شدند، بیرون می‌نمودم .
 
رسول خدا مروان و پدرش را تبعید کرده اما خلفا ایشان را امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند
 

21- بدعت بیرون کردن ساکنان مسجدالنبی

وَ اَدْخَلْتُ مَنْ اُخْرِجَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مِمَّنْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اَدْخَلَهُ:و کسانی را که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ایشان را در مسجد خویش جای داده بود و بعد از ایشان بیرون شدند به مسجد می‌آوردم
 
 عده‌ای از صحابه جایگاه و خانه‌ای جز صفه و ایوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا ایشان را در آنجا ساکن کرده بود اما خلفا ایشان را از مسجد بیرون کردند.
 

22- بدعت دوری از حکم قرآن

وَ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَی حُکْمِ الْقُرْآنِ :  و مردم را بر حکم قرآن وادار می‌کردم
 

23- بدعت شاهد نگرفتن برای طلاق

وَ عَلَی الطَّلَاقِ عَلَی السُّنَّةِ : و ایشان را وادار می‌کردم که طلاق را طبق سنت انجام دهند (طبق آیه قرآن ازدواج احتیاج به شاهد نداشته و طلاق دو شاهد احتیاج دارد اما خلفا حکم هر دو را برعکس نمودند)
 

24- بدعت مصرف صدقات

وَ اَخَذْتُ الصَّدَقَاتِ عَلَی اَصْنَافِهَا وَ حُدُودِهَا : و صدقات را بر گروه‌ها و مرزهای خودش باز می‌گرداندم (صدقات باید بر گروه‌های مختلفی تقسیم می‌شد اما خلفا آن را فقط به بعضی از ایشان می‌دادند.
 

25- بدعت در وضو و غسل و نماز

وَ رَدَدْتُ الْوُضُوءَ وَ الْغُسْلَ وَ الصَّلَاةَ اِلَی مَوَاقِیتِهَا وَ شَرَائِعِهَا وَ مَوَاضِعِهَا :
و وضو و غسل و نماز را به زمان خویش (در مورد نماز) و روش خویش (در مورد غسل) و جایگاه خویش (در مورد وضو) باز می‌گرداندم.
 
زیرا نماز‌های یومیه را می‌توان در سه وقت خواند، اما خلفا مخالفت کردند. و نیز شرایط وجوب غسل را تغییر دادند و همچنین محل وضو را عوض کردند.
 
زیرا در وضو دست باید از بالا به پایین شسته می‌شد و برعکس نمودند، بعضی از سر باید مسح می‌شد آن را نیز تغییر دادند، پا نیز باید مسح می‌شد آن را شستند.
 

26- بدعت بازگرداندن  مردم نجران

وَ رَدَدْتُ اَهْلَ نَجْرَانَ اِلَی مَوَاضِعِهِمْ
و مردمان نجران را به محل خویش باز می‌گرداندم (از سخنان رسول خدا در آخرین روز این بود که لشکریان اسامه را راهی کنید، خدا هر کس را که به این لشکر نرود لعنت کند.
 
 اما خلفا به خاطر مصالح خویش به این لشکر نرفته و برای پوشاندن این قضیه گفتند رسول خدا فرموده است: لشگر اسامه را راهی کنید، و در جزیرة العرب دو دین باقی نگذارید.
 
و به همین جهت دستور دادند که همه اهل نجران را که مسیحی بودند از جزیرة العرب بیرون کنند اما با یهود که روابط خوبی با خلفا داشتند کاری نداشتند و حتی کعب الاحبار یهودی توانست نفوذ زیادی در دربار خلافت پیدا کند)
 

27- بدعت رفتار بد با اسیران جنگی

وَ رَدَدْتُ سَبَایَا فَارِسَ وَ سَائِرِ الْاُمَمِ اِلَی کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّی :
 
و اسیران فارس و باقی ملت‌ها را به کتاب خدا و سنت رسول او باز می‌گرداندم. (ایشان دستور دادند که هیچ برده‌ای از سایر کشورها حق ورود به بلاد اسلامی ندارد، مگر آن که مولایش مجوز بگیرد.
 
 بعد از آزاد شدن نیز در زمان مردن مولایش، در صورتی که مولا وارثی نداشت، حق ارث بردن از مولا ندارد. هر دوی اینها خلاف احکام اسلامی بود) در این صورت از گرد من پراکنده می‌شدند.
 

28- بدعت ارث نرسیدن  به غیر عرب

مالک ـ امام مالکى ها ـ از شخص ثقه اى نقل مى کند که وى از سعید بن مسیّب شنیده است : عمر بن خطّاب غیر عرب را از ارث محروم کرد ، مگر این که در میان عرب متولّد شده باشد .
 
مالک مى گوید : «اگر زن حامله اى از سرزمین دشمن به سرزمین عرب بیاید و در آنجا وضع حمل کند او فرزندش مى باشد و اگر بمیرد فرزندش از او ارث مى برد، و اگر فرزند بمیرد مادر از او ارث مى برد ، و ارث او در کتاب خدا معیّن شده است»(20).
 
نکته: از ضروریّات دین اسلام این است که میان همه مسلمانان چه عرب باشند و چه عجم، و هر کجا که متولّد شده باشند، و هر کجا که ساکن باشند ، توارث برقرار است ،
 
 و نصوص قرآن و سنّت نیز بر همین مطلب دلالت مى کنند; و عمومات قرآن تخصیص نخورده اند. از شرائط ارث این نیست که عرب باشد و یا در میان عرب متولد شده باشد، نه از شرائط ارث، تولّد در میان عرب است و نه از شرائط اسلام، عرب بودن است. مگر نه این است که بر اساس فرمایش خداى سبحان :
 
 «إِنَّمَا ا لْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»(21)؛ (مؤمنان برادر یکدیگرند) و «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»(22)؛ ( گرامى ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست) و «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْءَانًا أَعْجَمِیًّا لَقَالُواْ لَوْلاَ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ ءَاْعْجَمِىٌّ وَعَرَبِىٌّ»(23)؛
 
(هرگاه آن را قرآنى عجمى قرار مى دادیم حتما مى گفتند: «چرا آیاتش روشن نیست؟! قرآن عجمى از پیغمبرى عربى؟) ، مسلمانان نسبت به هم مانند دندانه هاى شانه بوده و بر یکدیگر جز با تقوا برترى ندارند؟!
 
و این پیام رسول بزرگوار(صلى الله علیه وآله) است که در آن حجّ با شکوه در برابر انبوهى از جمعیّت فرمود :
 
«أیّها الناس إنّما المؤمنون إخوة ، ولا یحلّ لامرى مال أخیه إلاّ عن طیب نفس منه . . . أیّها الناس إنّ ربّکم واحد ، وإنّ أباکم واحد ، کلُّکم لآدم ، وآدم من تراب ، أکرمکم عند الله أتقاکم ، ولیس لعربیّ على عجمیّ فضل إلاّ بالتقوى . . . »(24)؛
 
( اى مردم! مؤمنان با یکدیگر برادرند و مال هیچ مؤمنى بر دیگرى حلال نیست مگر با رضایت باطنى وى . . . اى مردم! پروردگار شما یکى است، و پدر شما یکى است،
 
 همه شما از آدم هستید، و آدم از خاک، گرامى ترین شما نزد خدا کسى است که از همه باتقواتر باشد، و هیچ عربى نسبت به غیر عرب برترى ندارد مگر به تقواى الهى ...) .
 
و در روایت احمد آمده است (25) : «ألا لا فضل لعربیّ على عجمیّ ، ولا لعجمیّ على عربیّ ، ولا أسود على أحمر ، ولا أحمر على أسود إلاّ بالتقوى»؛

 ( آگاه باشید که هیچ عربى بر عجمى، و هیچ عجمى بر عربى، و هیچ سیاه پوستى بر سرخ پوستى، و هیچ سرخ پوستى بر سیاه پوستى، برترى ندارد جز به تقوا) .هیثمى مى گوید(26) : سند روایت صحیح است .
 

نتیجه:

آنچه به عنوان مختصر در این مطلب  بیان می شود : سخن پایانی حضرت علی (ع) است که پس از ذکر این موارد از بدعت‌های ایجاد شده در دین محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، چنین ادامه می دهد و خطبه را به پایان می رساند:
 
و ترسیدم که بر من از سمت لشکرم بشورند، همان گونه که از این امت، تفرقه و اطاعت از امامان گمراهی و دعوت کنندگان به سوی آتش دیدم.
 
 و نیز اگر من از خمس سهم بستگان رسول خدا را می‌دادم که خداوند در مورد آن فرموده است که «اگر به خدا و آنچه بر بنده مان نازل کرده‌ایم ایمان آورده بودید.
 
 در روز جدایی (حق از باطل)، روزی که دو لشکر با یکدیگر ملاقات کردند (و حق در مقابل باطل قرار گرفت در آن روز بعد از گرفتن غنایم خمس را پرداخت کنید).»
 
پس قسم به خدا ما همان بستگان رسول خدا هستیم، کسانی هستیم که خداوند ما را با خود و با رسولش در کنار هم قرار داده است پس گفته است:
 
«(این خمس) برای خدا و رسولش و برای بستگان و یتیمان و بیچارگان و در راه ماندگان است.» و این آیه را در مورد ما نازل کرد:
 
«تا مبادا سبب فزونی دولت ثروتمندان شما گردد.»؛ «پس آنچه را رسول خدا برای شما آورده است پس آن را بگیرید و آنچه شما را (از آن) نهی کرده است پس دست از آن بردارید و از خدا بترسید.»
 
 در مورد ظلم نمودن به اهل بیت رسول خدا؛ "به درستی که خداوند صاحب عقوبت شدیدی است. برای کسانی که به ایشان ظلم کند؛ (این عمل خدا در اعطای خمس به اهل بیت) رحمتی بود از جانب او برای ما و ثروتی بود که خدا به وسیله آن ما را بی نیاز ساخته بود .
 
و در این زمینه به فرستاده اش توصیه کرده بود و سهم ما را در صدقه قرار نداد و بدین سبب فرستاده اش را گرامی داشت و ما اهل بیت را نیز گرامی داشت.
 
 تا مبادا به ما از کثیفی‌های مردمان (صدقه) بخوراند. پس خدا و فرستاده او را تکذیب کردند و کتاب خدا را که در حق ما سخن می‌گفت انکار نمودند و ما را از مالی واجب که خدا برای ما قرار داده بود منع کردند؛
 
 و مثل آنچه ما بعد از رسول خدا دیدیم، خاندان هیچ پیغمبری از امت آن پیغمبر ندیدند. و خداوند یاری کننده ماست در مقابل کسی که به ما ظلم نموده است ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم:
 
خلاصه اینکه  حضرت برای مردم بدعت‌های خلفا را مشخص می‌کرده‌اند. اما مردم بودند که دو دسته شدند.
 
دسته اول ، متمایل به بدعت‌های خلفا بودند و حتی کلام امیر مومنان را نیز نمی‌پذیرفتند؛
 
دسته دوم، شیعیان بودند که آنها را پذیرفتند.دسته اول، اکثریت مردم را تشکیل می‌دادند؛ و مخالفت بیشتر با نظریات ایشان در پیروی از بدعت‌های خلفا موجبات درگیری‌های داخلی را فراهم می‌ساخت؛ لذا امیر مومنان از بخشنامه کردن این کارها پرهیز نمودند.
 

پی نوشت:

۱. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۲.   
۲.ابن‌ابی‌الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، ج۱، ص۱۸۸.   
3تاریخ الطبری: ۵۶/۴.
4.وسائل الشیعة (الاسلامیة) مرحوم حر عاملی ج۵ ص۱۹۲ روایت شماره ۲
5. شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید ج۱۲ص ۲۸۳
6. نهج البلاغه للشیخ محمد عبده: ۳۵/۲ الخطبة ۱۵۰
7. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی،ج۸، ص۵۸-۵۹.   
8. عبقریة عمر ص130
9. من لا یحضره الفقیه، جلد 1، صفحه 48.
10. السنن الکبرى، جلد 1، صفحه 283.
11. مبسوط سرخسى، جلد 1، صفحه 98.
12. در کتاب وسائل الشیعة، عاملى، شیخ حر، محمد بن حسن‏، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)‏، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام‏)، قم، ‏‏1409 قمری‏، چاپ: اول، ج ‏25، ص 353، باب (تحریم النبیذ) اشاره اى به این مطلب شده است.
13. گردآوری از کتاب: بررسى طرق فرار از ربا، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: علیان نژادى، ‏ابوالقاسم، مدرسة الامام على بن ابى طالب(علیه السلام)، قم‏، 1385 شمسی، چاپ: اول، ص 87.
14. عسقلانی، ابن حجر، الإصابة، تحقیق، عادل احمد، عبد الموجود، على محمد، معوض‏، ج3، ص 121، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1415 ق.
15. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 5، ص 448، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
16.. تفسیر قرطبى، ج 2 ، ص 365 [ج2، ص258] به نقل از دار قطنى.
17.زاد المعاد ، ابن قیّم، ج 1 ، ص 215 [ج1، ص209] ؛ وحاشیه شرح المواهب، ج 2 ، ص 328 .
18.. زاد المعاد ، ابن قیّم، ج 1 ، ص 215 [ج1، ص209] ؛ وحاشیه شرح المواهب، ج 2 ، ص 328 .7). گردآوری از کتاب: گزیده ای جامع از الغدیر، علامه شیخ عبدالحسین امینی، ترجمه محمد حسین شفیعی شاهرودی، موسسه میراث نبوت، چاپ سوم، ص 547.
19. زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ابن قیم، ج2، ص211.« قال أبو حنیفة: عن حماد، عن إبراهیم النخعى، عن الأسود بن یزید، قال: بینما أنا واقف مع عُمَرَ بن الخطاب بعرفة عشیةَ عرفة، فإذا هو برجل مُرَجِّلٍ شعرَه، یفوحُ منه ریحُ الطِّیب، فقال له عمر: أمحرِمٌ أنت ؟ قال: نعم. فقال عمر: ما هیئتک بهیئة محرم، إنما المحرِمُ الأشْعَثُ الأَغْبَرُ الأدْفَرُ. قال: إنى قَدِمتُ متمتِّعاً، وکان معى أهلى، وإنما أحرمتُ الیومَ، فقال عمر عند ذلک: لا تتمتَّعُوا فى هذه الأیام، فإنى لو رَخَّصْتُ فى المُتعة لهم، لعرَّسُوا بِهِنَّ فى الأراک، ثم راحوا بِهِنّ حُجَّاجاً. وهذا یبین، أن هذا من عمر رأى رآه».
20. موطّأ مالک، ج 2 ، ص 12 [ج2، ص520 ، ح 14 ، کتاب الفرائض] .
21. سوره حجرات ، آیه 10 .
22. سوره حجرات ، آیه 13 .
23. سوره فصلت ، آیه 44 .
24. البیان و التبیین، ج 2 ، ص 25 [ج2، ص23] ، العقد الفرید، ج 2 ، ص 85 [ج3، ص238] ؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2 ، ص 91 [ج2، ص111] .
25. مسند أحمد [ج6، ص570 ، ح 22978] .
26. مجمع الزوائد، ج 3 ، ص 266 .
  
منابع:
https://www.makarem.ir/maaref/fa/article/index/245968
https://www.makarem.ir/maaref/fa/article/index/324259
https://fa.wikifeqh.irعدم مقابله امام علی با بدعت‌های خلفا (شبهه)
http://thaqalain.irبدعت های ابوبکر وعمر درمدارک اهل تسنن
https://makarem.ir/maaref/fa/category/articles/30209
http://askdin.com/thread/دلیل عمر برای منع متعه حج چه بود؟
https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/324259
https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/324246
https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/406779
https://www.islamquest.net/fa/archive/fa52674
http://mohebe-fatemeh.blogfa.com/post/901
http://yusofezahra313.blogfa.com/post/371
http://gherbal.blogfa.com/post/123
https://lib.eshia.ir/71808/1/1212
http://panahian.ir/post/1046
http://panahian.ir/post/1046
http://hai.rozblog.com/p/29


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط