اوباما: اولين رئيس جمهور يهودي آمريكا

بنا به گفته آبنر مايكونر، سخنگوي برجسته صهيونيست، عضو سابق كنگره، قاضي فدرال، مشاور كاخ سفيد در زمان رياست جمهوري بيل كلينتون و كسي كه اخيراً حامي اوباما بوده است، «بارك اوباما رئيس جمهور يهودي آمريكا مي باشد.» نيازي به توضيح نيست كه صهيونيست ها نوكر خود را مي شناسد و همان طور كه بي پرده گفته اند، او
پنجشنبه، 13 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اوباما: اولين رئيس جمهور يهودي آمريكا

اوباما: اولين رئيس جمهور يهودي آمريكا
اوباما: اولين رئيس جمهور يهودي آمريكا


 

نويسنده:** جمز پتراس




 

چكيده:
 

بنا به گفته آبنر مايكونر، سخنگوي برجسته صهيونيست، عضو سابق كنگره، قاضي فدرال، مشاور كاخ سفيد در زمان رياست جمهوري بيل كلينتون و كسي كه اخيراً حامي اوباما بوده است، «بارك اوباما رئيس جمهور يهودي آمريكا مي باشد.» نيازي به توضيح نيست كه صهيونيست ها نوكر خود را مي شناسد و همان طور كه بي پرده گفته اند، او [اوباما] سياست مداري محتاط و هوشيار است كه قبل از اينكه سخن بگويد قدرت و توان همه را مي سنجد، خصوصاً که کاخ سفيد، شوراهاي اقتصادي و دستگاه هاي امنيتي را از متعصبان صهيونيست پر کرده است. اوباما براي اينکه با مرشدان و مربيان جديدش كه همان نظريه پردازان و حاميان مالي خط سياسي «اول اسرائيل» هستند، بيشتر هماهنگ باشد با ميل و رغبت خود مربيان سابق همچنين تمامي مشاوران سياسي فعلي و همكاران خود را كه با خط فكري صهيونيستي و حمايت بي چون و چرا از اسرائيل موافق نبودند مورد بي حرمتي قرار داده و از آنها جدا شد.
بنا به گفته آبنر مايكونر، سخنگوي برجسته صهيونيست، عضو سابق كنگره، قاضي فدرال، مشاور كاخ سفيد در زمان رياست جمهوري بيل كلينتون و كسي كه اخيراً حامي اوباما بوده است، «بارك اوباما اولين رئيس جمهور يهودي آمريكا است.»
اوباما خطاب به شيمون پرز: «من چه كاري مي توانم براي اسرائيل انجام دهم؟»
«ما بايد سياستي مستقيم اما سخت با ايران در پيش بگيريم، و براي آنان كاملا روشن سازيم كه توسعه و پيشرفت آنها در توليد تسليحات هسته اي، پشتيباني مالي از سازمان هاي تروريستي مثل حزب الله و حماس، تهديدات آنها عليه اسرائيل و مخالفت با هر آنچه كه ما به آن معتقديم هرگز قابل پذيرش نيست... ما بايد تحريم ها عليه ايران را تشديد كنيم... و يك انتخاب روشن در برابر آنها قرار دهيم... آنها يا اين مسير سخت را انتخاب مي كنند و يا مسير آسان را.»
(رئيس جمهور منتخب، اوباما در مصاحبه مطبوعاتي با ان. بي .سي، هفتم دسامبر 2008)
اين تأييد مايكونر از يك سو به تعهد و التزام يك جانبه و ديرينه اوباما به كشور اسرائيل و وفاداري به هيئت يهود در ايالات متحده منجر شد و از سوي ديگر تلاش طولاني مدت و موفق شبكه اي از صهيونيست هاي ثروتمند و قدرتمند سياسي، براي گنجاندن اوباما در دستگاه سياسي «اول اسرائيل» را در پي داشت. آنچه كه در اين خصوص قابل توجه است، اظهارات تحقير آميز و متكبرانه برخي رهبران يهودي صهيونيست، در مورد نقش محوري شان در دوره هاي حرفه اي و سياسي اوباما است و در واقع هر گونه اعتبار و نقش رئيس جمهور منتخب را در موفقيت هاي آكادميك و سياسي اش منكر شده اند. حتي تملقات و چاپلوسي هايشان در رابطه با «دانش»، «ذكاوت» و «تيزهوشي خردمندانه » او نيز همواره به حمايت بي قيد و شرط او از كشور اسرائيل ربط داده شده است. به راحتي مي توان فهميد که اگر اوباما خواهان توقف محاصره شديد و قحطي در غزه شود، تمجيد و تعريف هاي همكاران و حاميان صهيونيست او جاي خود را به توهين و ناسزا در مورد فراست و فهم او خواهد داد... نيازي به توضيح نيست كه صهيونيست ها نوكر خود را مي شناسند، و همانطور كه بي پرده گفته اند،‌ او [اوباما] سياست مداري محتاط و هوشيار است كه قبل از اينكه سخن بگويد قدرت و توان [همه] را مي سنجد، خصوصاً كه كاخ سفيد، شوراهاي اقتصادي و دستگاه هاي امنيتي را از متعصبان صهيونيست پر كرده است.

پديد آوردن و بازسازي اوباما
 

يكي از برجسته ترين ارگان هاي تبليغاتي اسرائيل و دستگاه سياسي «اول اسرائيل» به نام Chicago Jewish News، مقاله اي طولاني با نام «اوباما و يهوديان» نوشته پاولين دوبكين را در 24 اكتبر سال 2008 منتشر كرد، كه در آن به نشانه تأييد از «ناظر يهودي بلند مدت صحنه سياسي» نقل شده است كه «يهوديان او (اوباما) را ساختند. هر گونه كه بنگريد او يك شخصيت يهودي است».
اين موضوع با خودستايي هاي متكبرانه اي كه كارگزاران قدرت صهيونيستي همواره و در مسائل سياسي گوناگون براي ما بيان مي كنند، متفاوت است و نشان دهنده بخش مهمي از آن چيزي است كه [شخصيت سياسي] اوباما را، خصوصاً در اهداف سياسي اخيرش، تشكيل مي دهد. صهيونيست هاي حامي خود (zsp) كه همواره آماده اند تا در هر زمينه اي به اعتبار دست يابند ـ بدون توجه به غير اخلاقي و ناشايست بودن آن ـ دائما تاريخ (و در خصوص موضوع اوباما زندگي نامه او) را بازنويسي و دست كاري كرده اند؛ حضور آنها در مراكز گوناگون قدرت ديده مي شود، و براي پيشينه كردن اهميت شان در جنبه هاي گوناگون زندگي آمريكايي در همه جا مثل در ميان سفته بازان وال استريت، اساتيد آيوي ليگ، نظاميان پنتاگون، معلمان فرهنگي و حتي حاميان كليدي گونه هاي مختلف هنر مثل جاز حضور دارند. در مقاله هاي zsp هيچ اشاره اي به مادربزگ اوباما نمي شود، كسي كه تربيت روشنفكرانه اوباما از سوي اوست و با تشويق و تلاش فراوان براي او درخواست كمك هزينه دانشجويي كرد تا بتواند در مدارس منتخب ملي حضور يابد و پايه هاي مهارت هاي فكري او به عنوان يك فرد تحصيل كرده، در نوشتن، سخنراني و استدلال، در همان مدارس شكل گرفت.
در زندگي نامه هاي «بازنگري شده و يهودي سازي شده»اي كه zsp براي اوباما نوشته است اشاره اي به اهميت نقش محوري كشيش ارميا رايت [ در زندگي او] نشده است، او كسي بود كه اوباما را از يك فارغ التحصيل آيوي ليگ به يك فعال اجتماعي مؤثر تبديل ساخت. اوباما به واسطه اعتبار فراوان رايت و پشتيباني هاي او مي توانست در انجمن هايي كه در همسايگي هاي آفريقايي آمريكايي شيكاگو برگزار مي شد، شركت و همكاري داشته باشد. اگر كشسيش رايت نبود او با ما هرگز جايگاه اجتماعي و تجربه سازماني لازم براي فعاليت در سياست هاي شيكاگو را نداشت. پس از اينكه اوباما به اين مهارت ها و محبوبيت ها دست يافته بود كه سياسيون صهيونيست او را مورد توجه قرار داده، شروع به كاركردن بر روي گذشته و اهداف او كردند و همچنين او را وارد طرح ها و برنامه هاي خود براي حمايت از اسرائيل نموده و هزينه فعاليت هاي سياسي اش را پرداختند.
تعجب آور اينكه نسخه هاي بازنويسي شده صهيونيستي زندگي نامه اوباما هرگز از سوي او مورد اعتراض قرار نگرفت. اوباما براي اينكه با مرشدان و مربيان جديدش كه همان نظريه پردازان و حاميان مالي خط سياسي «اول اسرائيل» هستند، بيشتر هماهنگ باشد با ميل و رغبت خود مربيان سابق و همچنين تمامي مشاوران سياسي فعلي و همكاران خود را كه با خط فكري صهيونيستي و حمايت بي چون و چرا از اسرائيل موافق نبودند مورد بي حرمتي قرار داده و از آنها جدا شد. دو مورد از آنها كه سريعاً به ذهن مي رسند از اين قرار است: هنگامي كه نظريه پردازان برجسته صهيونيست به حضور زيبيگنيف برژينسكي و روبرت مالي در ميان مشاوران سياست خارجي اوباما اعتراض كردند، صهيونيست هايي كه در حلقه داخلي [مشاوران و حاميان] اوباما بودند با موافقت او، آنها را منزوي و طرد كردند. هنگامي كه آلن درشويتز استاد حقوق دانشگاه هاروارد و از فاشيست هاي صهيونيست و حاميان بدنام شكنجه، در سخنراني در مجمع حزب دموكرات، درباره رئيس جمهور سابق، جيمي كارتر(كه يك منتقد اصلوي به سياست هاي آپارتايدي اسرائيل مي باشد) با فرياد سخن مي گفت (در حالي كه به مدت يك قرن، سنّت سياسي بر اين بوده است كه رؤساي جمهور قبلي مورد احترام قرار گيرند) عاملان صهيونيست به موافقيت اوباما، كارتر سالخورده را مورد اهانت قرار داده و حتي اجازه يك سخنراني پنج دقيقه اي هم به او ندادند. پروفسور درشويتز به طور آشكار و با افتخار در رابطه با موفقيت خود و اينكه توانسته است موافقت كانديداي حزب دموكرات، اوباما، را براي سانسور كردن رئيس جمهور سابق به دست آورد سخن مي گفت.
تبديل كردن اوباما به كسي كه پيرو سياست «اول اسرائيل» مي باشد و حمايت از او، نمونه عالي از روش هايي مي باشد كه ZPC براي ايجاد يك پايگاه قدرت تقريباً شكست ناپذير در دستگاه سياسي آمريكا، از آن استفاده مي كند. ZPC در نتيجه توطئه و يك عمليات از پيش طراحي شده كه به صورت مركزي كنترل مي شود، ايجاد نشده است. شكل دهي شخصيت سياسي اوباما با تلاش هايي بر مبناي شخصيت خانواده و جامعه او آغاز شد كه از لحاظ ايدئولوژيك داراي تنوع و گوناگوني زيادي بود. همزمان با ترقي اوباما از يك مقام سياسي محلي به مقام سياسي ملي، حمايت هاي صهيونيست ها نيز از سطح محلي به ملي افزايش يافت و تلاش هايي متمركز از قبيل بودجه دهي براي رقابت انتخاباتي، ملاقات هاي حرفه اي تجاري و تبليغاتي و سفرهاي آموزشي به اسرائيل نيز صورت گرفت.
ZPC انگيزه هاي مثبتي براي «عضوگيري» ارائه مي كند و از سوي ديگر نيز منتقدان سياسي اسرائيل را كه سرسختي كرده و از سياست «اول اسرائيل» اطاعت نمي كنند، تهديد به تلافي مي كند و آنها را از تهمت ها و اتهامات رسانه اي و تحت فشار اجتماعي قرار گرفتن از سوي اكثر سازمان هاي اجتماعي يهودي مي ترساند. بنابر مقاله اي كه در Chicago Jewish News به چاپ رسيده است، بدل شدن اوباما به يك حامي سياست «اول اسرائيل» از زماني آغاز شد كه او در دانشكده حقوق هاروارد مشغول تحصيل بود و توسط يك استاد صهيونيست به نام مارتا مينو، به عنوان يك دانشجوي «باهوش، خوش آتيه و از لحاظ سياسي جاه طلب» و گزينه اي براي جذب، شناسايي شد. اين استاد با افتخار از چگونگي ارتباط اعضاي خانواده اش سخن مي گويد. به عنوان مثال پدرش يك دموكرات بزرگ، منتفذ و دوست صهيونيست ها بود و كسي بود كه يك شركت حقوقي را در شيكاگو اداره مي كرد و پيشنهاد اجير كردن اوباما را ارائه داد. به طور خلاصه اولين قدم صهيونيست ها براي جذب اوباما استفاده از يك موقعيت آكادميك معتبر براي ارتباط اوليه بود كه پس از آن وعده پيشرفت حرفه اي از طريق يك شبكه قوي و تخصصي نيز داده شد.
قدم بعدي معرفي اوباما به اجتماعي از دوستان و نزديكان در جامعه يهودي و حاميان مالي مهم صهيونيست بود. حاميان جديد اوباما نقش مهمي در متقاعد ساختن اوباما به اين امر داشتند كه آينده سياسي او وابسته به متحدين صهيونيست اوست و اينكه حمايت آنان بستگي به تعهد كامل او به برنامه ها و سياست هاي «اول اسرائيل» دارد. همزمان با محكم شدن رابطه اوباما با حاميان صهيونيست ليبرالش در حزب دموكرات، ارتباطش با سازماندهي انجمن سياهپوستان و مرشد و راهنماي سابقش، يعني كشيش ارميا رايت، كشيش آمريكايي ـ آفريقايي تجدد طلب، ضعيف مي شد. در پايان دهه 1990، اوباما به طور جدي و ثابت در شبكه حزب ليبرال دموكرات صهيونيست جاي گرفت و از اين طريق با دو شخصيت مهم صهيونيست كه در مبارزه انتخاباتي اش نقشي حياتي داشتند به همكاري پرداخت. يكي از آنها ديويد آكسلرود، استراتژيست ارشد اوباما از سال 2002 و طرح تاكتيسين مبارزه انتخاباتي او در سال 2008 بود؛ ديگر بتيلو سالزمن، دختر فيليپ كلوتزيخ، ميلياردر متعصب پيرو سياست «اول اسرائيل» بود كه يك مالك و شهرك ساز بزرگ مي باشد. سالزمن/گلوتزيح اذعان مي كند كه اگر اوباما تعهد خود به منافع اسرائيل را تضمين نكرده بود از او حمايت نمي كرد پشتيباني هاي مالي و حمايت هاي او به خاطر هوش اوباما و يا سياست هاي ليبرال او نيست. او بيان مي دارد: «واضح است كه من از كسي كه مخالف اسرائيل و آنچه كه اسرائيل به دنبال آن است، باشد حمايت نخواهم كرد. او در خصوص تمامي موضوعاتي كه به اسرائيل ارتباط دارد بي نقص و كامل مي باشد. او دقيقاً در موقعيت مشابهي با (هيلاري) كلينتون قرار دارد و شايد جايگاه قوي تري نيز داشته باشد. او يك روشنفكر است».
زماني كه اوباما در مجلس ايالتي بود دفتر مشتركي با ايرا سيلورستين، كه يك يهودي ارتدكس و حامي مالي سياست «اول اسرائيل» بود، داشت و مهم تر اينکه تا اندازه اي «حس حمايت از اسرائيل» در او بود که... «هنکامي که سيلور ستين از مصوبات زيادي حمايت كرد كه بمباران هاي صورت گرفته توسط سازمان آزادي بخش فلسطين (PLO) را محكوم مي كرد، اوباما نيز مشتاقانه به عنوان حامي، اين مصوبات را امضا كرد».
آكسلرودز، كلودزنيشز و ديگر استراتژيست هاي مهم، به اوباما كه ديگر به طور كامل در ZPC شيكاگو جا افتاده بود، توصيه كردند تا يك سفر زيارتي اجباري به اسرائيل داشته باشد و در زمان انتخابات سنا در مقابل رهبران خود كرنش و اداي احترام كند. دو سال بعد يعني در سال 2006، معاون اجرايي فدراسيون يهودي كلان شهر شيكاگو، اوباما را در سفر به اسرائيل همراهي و راهنمايي مي كرد. اوباما تحت راهنمايي صهيونيست ها با دولت اسرائيل «مرتبط» شد و رنج عذاب فلسطينياني را كه توسط ارتش اسرائيل به طرزي وحشيانه سركوب شده و هر روز مورد تهاجم صهيونيست و نژاد پرست فلسطين قرار مي گرفتند را به كلي ناديده گرفت. او به يك سياستمدار صهيونيست آفريقايي ـ آمريكايي متعهد تبديل شد. به واسطه گواهي تأييد از سوي اسرائيل و ZPC، مبناي حمايت مالي از اوباما گسترش يافت تا جايي كه شامل برخي از ثروتمندان يهوديان آمريكايي طرفدار اسرائيل در شمال و مركز ايالات متحده مثل ليسترو كرون نيز شد. جيمز كرون، پسر ليستر كرون مبارزات انتخاباتي ايالتي اوباما را از لحاظ مالي هدايت مي كرد. به گفته كرون (پدر)، «از زماني كه من او را ديده ام همواره در مورد اسرائيل گفت و گو كرده ايم و بارها در اين خصوص با هم مصحبت كرده ايم، او يك طرفدار تند و تيز و پرشور موضع دفاعي (عمداً از اين لغت استفاده شده) و وضع امنيتي اسرائيل مي باشد».
وقتي اوباما اشاره اي گذرا به راه حل «دو كشوري» كرد، آن گروه از صهيونست هاي نژاد پرستي كه خواهان تصرف كامل فلسطين به وسيله اسرائيل و اخراج اعراب بودند دچار نگراني شدند و كرون به آنها اطمينان داد كه در طرح اوباما چنان درخواست هاي غير قابل قبول و تجاوزكارانه اي از فلسطينيان گنجانده شده است كه اين طرح را غير قابل پيگيري مي كند. اما همه يهوديان اين نگرش اوبامايي را كه در ميان صهيونيست ها جا داده شده بود نمي پذيرفتند؛ برخي از نژادپرستان او را به خاطر «رابطه صميمانه و نزديك» با كشيش ارميا رايت، غير قابل اعتماد و فاقد صلاحيت مي دانستند. رسانه هاي گروهيِ تحت سلطه صهيونيست ها، با راهنمايي راستگرايان افراطي وظيفه خود را دريافتند و تبليغاتي گسترده عليه كشيش رايت و روابط او با اوباما، آغاز كردند. «صهيونيست هاي ليبرال» كه مسئول طراحي و اجراي برنامه تبليغاتي اوباما بودند به راحتي او را ملزم كردند كه به طور عمومي و آشكارا از مرشد و وزير سابقش در دهه 1980 برائت بجويد. اوباما نيز پذيرفت.
با اين حال، اتحاد جمهوري خواهان راست گرا و صهيونيست هاي فاشيست، از اوباما خواستند كه در بيانيه اي عمومي از رايت بدگوي كرده و اتهاماتي را به او وارد سازد. صهيونيست هاي ليبرال متن بيانيه را آماده كردند و اوباما از روي آن قرائت مي كرد. در اين بيانيه اتهامات نادرستي به كشيش رايت نسبت داده شده بود و به خصوص حمايت رايت از حق حاكميت مردم فلسطين و حق آنها بر تعيين سرنوشت خود، به عنوان «جنايات» او مورد اشاره قرار گرفته بود.
اوباما از رود اردن گذشته بود. تسليم بلاشرط او در مقابل فاشيست هاي صهيونيست نتيجه گريزناپذير ارتباطات و پيوند هاي محرمانه و ديرپاي او با حاميان ليبرال ـ صهيونيستش بود. تبرئه و پاكسازي چهره اوباما به عنوان يك آفريقايي ـ‌ آمريكايي مسيحي و متخصص الهيات، تنها آغاز كار صهيونيست ها در شكل دهي شخصيت اين فرد به عنوان اولين رئيس جمهور يهودي (و يا بهتر بگوييم صهيونيست) آمريكا بود. در ادامه تمامي مشاوراني كه داراي خاستگاه هاي رئاليست و يا ميانه بودند نيز از اطراف او زدوده شدند؛ يعني كساني كه در گذشته حتي يك بار انتقادي ملايم به سياست هاي اسرائيل داشته اند و يا حتي ديگر منتقدان لابي يهودي ايالات متحده را تمجيد كره و يا با آنان ارتباط داشته اند نيز از گروه مشاوران و راهنمايان اوباما پاكسازي شدند؛ چراكه آنها «ارتباط مجرمانه» داشته اند.
اندكي بعد صهيونيست هاي فاشيست تلاشي ديگر را آغاز كردند تا از اطرافيان ليبرال ـ صهيونيست اوباما را مجبور كنند كه افرادي مثل زيبيگنيف برژينسكي، مشاور امنيت ملي رئيس جمهور سابق، جيمي كارتر، در دوران جنگ سرد؛ سامانتا پاور، نويسنه و مدرس آموزشگاه دولتي كندي در دانشگاه هاروارد؛ و روبرت مالي مشاور سابق كلينتون در جنايات رخ داده عليه صهيونيسم را نيز طرد كنند. برژينسكي متهم به حمايت از سياستي بود كه آن را «سياست منصفانه خاورميانه» ناميده بود؛ اين سياست از ديدگاه حاميان بي چون و چراي اسرائيل كه بر رؤساي سازمان هاي بزرگ يهودي آمريكايي (PMAJO) سلطه داشتند، كاملاً «يهودستيزانه» بود. از اين بدتر، او از كتاب والت ميرشيمر ـ كه در آن از لابي اسرائيل انتقاد شده بود ـ تمجيد كرده بود، و اين كا راز ديدگاه طيف سياسي يهودي جرمي بود كه مستحق اعدام مي باشد. پاور و مالي هم از خط سياسي اول اسرائيل تخطي كرده بودند. گرچه برژينسكي بعدها تمجيد از مطالعات والت و ميرشمير را تكذيب كرد و گفته خود را رسماً پس گرفت، اما او و ديگر نفرات اين «گروه سه نفره ايراددار و قابل اعتراض» از متخصصان سياست خارجي به حاشيه رانده شدند و از هر گونه ورود به مسائل سياسي مرتبط با خاورميانه محروم شدند.
دنيس راس، مسئول سياست خاورميانه اوباما شد، او يك صهيونست تند و حامي سياست هاي كاملاً نظامي اسرائيل و همچنين حمله نظامي پيش دستانه به تأسيسات نظامي و هسته اي ايران است. او يكي از حاميان بي چون و چراي محاصره اقتصادي و به قحطي دچار كردن يك و نيم ميليون انسان ساكن نوار غزه، توسط اسرائيل بوده و همچنين از حملات هوايي وحشيانه اسرائيل به اهداف غيرنظامي در لبنان به شدت حمايت كردها ست. برگزيدن راس از سوي اوباما روشن ترين تضمين براي صهيونيست هاي ليبرال، ارتودكس و يا نژادپرست بود كه سياست ايالات متحده در خاورميانه تابع منافع دولت و ارتش اسرائيل خواهد ماند. طرد تمامي كساني كه در خصوص سياست خاورميانه داراي آراي معتدل و ميانه بوده اند، از سوي اوباما و گماردن حاميان افراطي و تعصبي اسرائيل در كليدي ترين مناصب ستاد انتخاباتي و كابينه جديدش نشان دهنده وابستگي عميق و بلند مدت او به ZPC است. و نتيجه، [روي كار آمدن] يك رئيس جمهور يهودي مي باشد، به گونه اي كه انتصابات در مهم ترين پست هاي اقتصادي و امنيتي كاخ سفيد نشان از قدرت و تأثير صهيونيست ها در طراحي، آماده سازي و اجراي كانديداتوري اوباما، پيش از انتخابات دارد.

وضعيت و موقعيت «رئيس جمهور يهودي»
 

راي آرنولد ژاكوب ولف كه يكي از قديمي ترين حاميان اوباما مي باشد سرنخ خوبي براي پي بردن به رابطه اوباما با مناصب صهيونيستي مهيا مي كند. به گفته رابي ولف «اوباما در جهان يهود ادغام شده است.» گر چه عقيده رابي مبني بر اينكه همه يهوديان با ديدگاه هاي افراطي اسرائيلي او موافق بوده و آن را قبول دارند، گستاخانه و خودبينانه مي باشد اما اگر منظور او از جهان يهود، يهوديان صهيونيست باشد، كاملا درست گفته است.
ارتباطات گسترده و دراز مدت اوباما با ZPC به خوبي بيانگر دليل انتخاب اقتصاددانان و مقامات امنيتي شكست خورده توسط او مي باشد.
اوباما با انتصاب افرادي با تابعيت دو گانه اسرائيلي ـ آمريكايي كار خود را آغاز كرد و بالاترين مقامات كاخ سفيد را به رام امانوئل، عضو كنگره ايالتي و ديويد آكسلورد صهيونيست، سپرد؛ همچنين لاورنس سامرز را به سمت مشاور اقتصادي ارشد كاخ سفيد برگزيد (سامرز مدت هاي زيادي در دانشگاه هاروارد به عنوان حامي آلن در شويتز كه يك يهودي فاشيست و طرفدار شكنجه مي باشد، بوده است). سامرز در تمام دوران زندگي اش يك حامي متعصب اسرائيل و طرفدار سياست اول اسرائيل بوده است و از دوران رياستش در دانشگاه هاروارد به عنوان يك موقعيت خوب و ايدئال براي مقابله با گروهي متشكل از اساتيد و دانشجويان منتقد به سياست هاي اسرائيل در مناطق اشغالي، استفاده مي كرد. او كه در دوران كلينتون، وزير خزانه داري ايالات متحده بود يكي از مهم ترين طراحان سيستم مالي فعلي مبتني بر بورس مي باشد كه اكنون در حالي فروپاشي كامل است.
يكي ديگر از انتصابات باراك اوباما كه به نظريه «يهودي بودن رئيس جمهور جديد» سازگار است، تعيين يكي از طرفداران سرسخت حمايت بي قيد و شرط از اسرائيل، يعني دنيس راس به عنوان سياستگذار اصلي امور خاورميانه است؛ دنيس راس يك نظريه پرداز برجسته صهيونيست و يكي از نويسندگان بيانيه سياسي رياست جمهوري در حمايت از جنگ پيشگيرانه عليه ايران است. راس يكي از شخصيت هاي صهيونيست محوري در ميان اطرافيان اوباما مي باشد و انتصاب او تضميني به پنجاه و دو رئيس سازمان هاي بزرگ يهودي آمريكا (PMAJO) است، مبني بر اينكه حكومت اوباما به وسيله سلاح هاي آمريكايي و پول ماليات دهندگان آمريكا، از تمامي جنايات جنگي اسرائيل و حملات آن به همسايگان عرب و فارسي زبان منطقه اي اش حمايت و پشتيباني مي كند. راس، سامرز، امانوئل و حاميان ترسوي آنها در كنگره، به همراهي AIPAC و سراسر شبكه مبتني بر عوام صهيونيست، اين اطمينان را مي دهند كه اوباما، به طرزي ناگشودني با اهداف آنها پيوند خورده است. آنها اجازه نمي دهند كه هيچ گونه بازرسي اطلاعاتي، پيگرد قضائي و يا گزارشي از سوي سازمان ملل منتشر و يا پيگيري شود كه باعث به چالش كشيده شدن مسئله اشغال فلسطين به وسيله اسرائيل و يا حمايت اين كشور از حمله پيشگيرانه به ايران ـ بر اساس اطلاعات ساختگي و جعلي در مورد آنچه كه تهديد هسته اي ايران مي نامند ـ شود. همه صهيونيست هايي كه اخيراً به منصبي گماشته شده اند گزارش هاي آژانس بين المللي انرژي اتمي و سازمان ملل را با اين دليل محكوم كرده اند كه اين گزارش ها ادعاهاي نادرست اسرائيل در مورد برنامه تسليحات هسته اي ايران را رد كرده اند.
هيلاري كلينتون وزير امورخارجه، باراك اوباما رئيس جمهور و گيتس وزير دفاع، به طور عميق و ريشه اي در شبكه صهيونيستي جاي گرفته اند و از اين رو به واسطه ايدئولوژي «اول اسرائيل» به آنها القا شده است كه فشار ZPC ضروري نخواهد بود. اين سه نفر در عمل، احمق هايي صهيونيست شده هستند كه مشتاق تملق و چاپلوسي بوده و در مقابل كوچك ترين اشاره اي براي بازي هاي نظامي و وتوهاي سازمان ملل و افعال نظامي تحريك كننده مكرر عليه ايران، افراطي گري هايي عجيب و مضحك صورت مي دهند. تمايل آنها به راضي كردن مرشدان صهيونيست خود از بوش نيز فراتر رفته و بيت المقدس را پايختخت «تقسيم نشدني » يهوديان دانسته و عملاً حقوق ساكنان فلسطيني اين شهر را ناديده مي گيرند. انتخاب اولين رئيس جمهور يهودي ZPC ـ كه با دقت فراواني آراسته شده است ـ و همچنين تصرف پست هاي استراتژيك اقتصادي و امنيتي كابينه توسط ZPC، بهتر از هر چيز نشان دهنده تسلط ZPC بر زندگي سياسي آمريكا- در امور خارجه و داخلي ـ است.

نتيجه
 

به قدرت رسيدن اقليتي از عاملان سياسي جاه طلب و رانده شده از قدرت، كه بيش از همه در جهت منافع يك قدرت استعماري نظامي گرا در يك منطقه استراتژيك اقتصاد جهاني عمل مي كنند، نشان دهنده بزرگ ترين تهديد براي صلح جهاني و همين طور ارزش هاي دموكراتيك امريكا در گذشته اي نه چندان دور است.
به اين بينديشيد كه صهيونيست ها و افراد مشابه آنان، نه تنها بر كاخ سفيد تسلط داشتند، بلكه دستگاه هاي سياسي (چپ، راست، ميانه و ليبرال) را نيز در اختيار داشتند تا هر گونه انتقاد نسبت به روش ها و سازمان هاي آنها و همچنين نسبت به كشور اسرائيل را ساكت كرده و آن را مورد بي احترامي و تحت تعقيب قرار دهند. هنگامي كه اين دستگاه با انتقادي روبرو مي شود به طور هماهنگ در مورد «يهودستيزي» فرياد كرده و اين انتقادها مجازات هاي مدني سختي را در پي خواهند داشت. همان طور كه از دوره حرفه اي اوباما تحت نظر صهيونيست ها گذرانده شده است، نشان مي دهد، اين صهيونيست ها قادرند كه باعث بدگويي هاي زننده در مورد مرشد آفريقايي ـ آمريكايي سابق و مشاور معنوي اوباما يعني كشيش رايت شوند؛ توانايي اين را دارند كه رئيس جمهور سابق و حامي اوباما يعني جيمي كارتر را در انظار عموم تحقير كرده و كنار بزنند؛ قادرند كه سياست گذاران ارشدي مثل برژينسكي را به سادگي و به اين دليل منزوي و مطرود كنند كه به جنايات اسرائيل عليه بشريت اشاره كرده است (گر چه اين چنين نظراتي همه روزه در محافل سياسي و مطبوعات اروپا وجود داشته باشند).
اين دستگاه سياسي از سياست هويج و چماق استفاده مي كند، حمايت و پذيرش اوباما، هويج و لكه دار كردن چهره كارتر چماقي است كه آنها نشان داده اند؛ به كارگيري اين هويج و چماق تماماً بستگي به اين دارد كه يك شخص سياستمدار، دانشگاهي، نويسنده يا روزنامه نگار، براي اسرائيل «مفيد» (يعني حامي بي چون و چراي اسرائيل) است يا «مضر» (يعني منتقد نسبت به اسرائيل).
تجربه اوباما نشان مي دهد كه چگونه يك اقليت كوچك و به هم پيوسته كه به خوبي سازماندهي و بودجه دهي شده است و در تمامي پست هاي حرفه اي معتبر و تشكيلات اقتصادي قدرتمند فعاليت دارد، مي تواند در سازمان هاي سياسي بزرگ نفوذ كرده، سياستمداران فعال را از پايين به بالا تحت اختيار خود در آورد و آنها را تبديل به كساني كند كه خواهان همدستي و مشاركت در جنگي هستند كه در حمايت از يك قدرت استعماري و نظامي خارجي انجام مي گيرد. اگر در گذشته آدمكشي صهيونيستي را كه به آزادي بيان ما در جامعه مدني دهن كجي مي كند، تجربه كرده بوديم، در اين مورد مي انديشيديم كه هنگامي كه اين آدم كش ها كاملاً بر كاخ سفيد مسلط شوند، در واقع هنگامي كه «اولين رئيس جمهور يهودي» آمريكا بر سر كار آيد، چه انتظاري مي توان داشت. او مردم آمريكا، حقوق آنان، منافع آنها و سياست خارجي مستقل كشور را در كجا رها خواهد كرد؟

سخن آخر
 

در اوايل دسامبر 2008، حزب جناج راستگراي ليكود در اسرائيل، تحت رهبري نتانياهو، فهرست نامزدهاي انتخاباتي اش را براي انتخابات ملي پيش رو، معرفي كرد (12 فوريه 2009). در اكثريت اين نامزدهاي معرفي شده، آنچه كه اكثر روزنامه نگاران اسرائيلي «راست افراطي» مي نامند، يا ممكن است به درستي به عنوان صهيون فاشيسم خوانده شود، ديده مي شود. اكثريت حزب ليكود از اخراج فلسطينيان (يعني غير يهوديان) از اسرائيل بزرگ، تصرف نظامي غزه، پايان هر گونه تظاهر در مورد مذاكرات صلح و بمباران سريع ايران، حمايت مي كنند.
حزب ليكود و فاشيست هاي آن معمولا از حمايت اكثريت يهوديان اسرائيل برخوردار هستند. اگر آنها پيروز شوند، مسلماً از حمايت خودكار تمامي سازمان هاي يهودي اصلي و معتبر حامي اسرائيل در آمريكا برخوردار مي شوند؛ اين سازمان ها پيرو اين سياست هستند كه: «به ما ربطي ندارد كه اسرائيلي ها به چه كسي رأي مي دهند [و چه كسي در اسرائيل به قدرت مي رسد]. اين وظيفه ماست كه از كشور اسرائيل حمايت كنيم».
انتخاب يك رژيم اسرائيلي فاشيست، پيش زمينه اتفاقاتي در واشنگتن خواهد بود. آيا قرارگرفتن اوباما در دستگاه صهيونيست ها، شامل حمايت از فاشيسم يهودي، پاكسازي نژادي كامل فلسطين و تصميم يك جانبه آنها براي حمله اتمي به ايران مي شود؟
اخيرا اوباما اظهار داشته است كه واشنگتن براي حفاظت از اسرائيل‌ـ كه هيچ گونه معاهده اي با آمريكا امضا نكرده است ـ به ايران حمله اتمي خواهد كرد؛ دولت بوش با تمسخر در خصوص اين مسئله گفته است كه بسيار سخت است كه والدين آمريكايي در كانزاس را راضي كنيم تا پسرانشان به خاطر يك كشور كوچك در خاورميانه، خطر خاكستر شدن به واسطه انفجار هسته را بپذيرند. به وضوح اوباما در مسائلي كه به اسرائيل مرتبط است، حتي از بوش نيز جنگ طلب تر خواهد بود: او با ماهيت يك «رئيس جمهور يهودي» روي كار آمده است.
(James Petras، پروفسور جامعه شناسي در دانشگاه بينگهمتون نيويورك)**
منبع: سياحت غرب، ش77



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط