استخدام مورگان شوستر آمريکايي و پيامدهاي آن در ايران (4)

تقي زاده مي نويسد :«در مقابل اولتيماتوم روس ها، عده اي مي گفتند :« دولت انگليس نخواهد گذاشت روس ايران را اشغال کند، اين ديگر قهقهه مي) خواهد. اميد بستن به همراهي دولت انگليس در حفظ استقلال ايران و برآن اميد اعتماد کردن ، غفلت از اوضاع سياسي اين عصر و مخصوصاً مسائل حاضره ي فرنگستان و بالاخره بي خبري از
پنجشنبه، 13 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
استخدام مورگان شوستر آمريکايي و پيامدهاي آن در ايران (4)

 استخدام مورگان شوستر آمريکايي و پيامدهاي آن در ايران (4
استخدام مورگان شوستر آمريکايي و پيامدهاي آن در ايران (4)


 






 
تقي زاده مي نويسد :«در مقابل اولتيماتوم روس ها، عده اي مي گفتند :« دولت انگليس نخواهد گذاشت روس ايران را اشغال کند، اين ديگر قهقهه مي) خواهد. اميد بستن به همراهي دولت انگليس در حفظ استقلال ايران و برآن اميد اعتماد کردن ، غفلت از اوضاع سياسي اين عصر و مخصوصاً مسائل حاضره ي فرنگستان و بالاخره بي خبري از سياست انگليس از ده سال به اين طرف است. داستان سياست انگليس و ادوارد گري آن طور که کتاب آبي آمد، کاملاً مثل حکايت معروف «ملا نصر الدين با دزد جوال يا توبره ي اسب خودش است که هي فرياد مي کرد:اي کسي که توبره را برده اي ! بياور بده و الّا من مي دانم چه کنم! دزد پس از مکرر شنيدن اين تهديد خسته شده و حس تجسس او را واداشت که بداند تهديد جناب ملا چيست ؟ جوال را در آورد و داد و خواهش کرد بگويد اگر نمي آورد چه مي کرد و مقصودش از اينکه مي دانم چه مي کنم، چه بود؟ ملا در جواب گفت : مقصودم آن بود که اگر جوال را پس نمي دادي؛ در منزل خود خورجيني داشتم،آن را دو نيمه کرده و جوال درست مي کردم». حالا هر سياستي که دوستانه و مبني بر خواهش بوده و طرف ديگر، يعني «اگر نشد» نداشته باشد، به عينه مثل آن حکايت است. دولت انگليس به دولت روس مي گويد خوب است شاه مخلوع را دوباره راه ندهد، ولي در وزارت خارجه ي انگليس هيچ نقشه براي ظهور خلاف ، يعني در صورت راه دادن نيست که چه خواهند کرد. شايد به دولت ايران يک مراسله اي مي فرستد که حالا محمد علي شاه آمده به ايران، بي طرفيم ، يا اينکه حالا روس ها مايلند او باشد؛ خوب است شما نيز خونريزي ها را باعث نشده، تمکين کنيد. مگر نه دولت انگليس حرف رسمي خود را در موضوع استخدام «ميجر استوکس» از ترس فرياد«نوايه ورميا»روزنامه ي ارتجاعي روس، پس نگرفت ؟(61) مگر نه دولت انگليس از ترس سوء ظن دولت روس به او در طرفداري آمريکايي ها، خود تلگرافاً به پطرزبورغ کرد و خواهش کرد که روس ها عزل شوستر را مطالبه کنند.»(62) مطالب بالا، نشان دهنده ي سياست انگليسي ها در برابر روسيه در بحران ايران بود و بايد افزود که اولتيماتوم با اطلاع انگليس بوده است. بهترين سند در اين باره، تلگراف وزير خارجه ي بريتانيا به آقاي اوبرن، سفير بريتانيا در سن پيرزبورگ، در تاريخ 14نوامبر 1911، است. در اين تلگراف آمده است :« شما وزير خارجه را مستحضر بنماييد که اميدوارم دولت روس در باب مقاصد خود، آنچه که «کنت بنکدرف» به من اطمينان داده است، تجاوز نخواهد کرد. به اين معني که قشون را در قزوين محدود و به هيچ وجه قشون به سوي تهران نفرستد، مگر براي حفاظت سفارت روس نياز باشد».(63) در گزارش ديگر از آقاي ادوراد گري به آقاي اوبرن آمده است :« من با آقاي بنکدرف ملاقات کردم؛ ايشان بيان داشت از امکان احاطه يافتن آقاي شوستر به تمامي امور ايران، خيلي مشوش است. براي دولت روسيه امکان ناپذير است که بگذارد دولتي که هيچ جزء حساب نبوده ، در ايران استيلا حاصل نمايد».(64) انگليس قبلاً از سفارت روسيه قول صريح گرفته بود که اگر قواي روس به تهران آمدند، فقط در سفارت روسيه فعاليت کنند و از حدود منافع ويژه ي پلتيکي عمومي تجاوز نکنند.
در اين زمان اوج سياست انگليسي ها به ظهور مي رسد که نسبت به حفظ منافع خود اقدام مي کردند . آنان نخست با روس ها بر اساس مفاد قرار داد 1907بازي کردند. تمام کوشش انگليسي ها اين بود که روابطشان به خاطر مصالح بين المللي خدشه دار نشود. سپس با آمريکايي ها بر اساس تقسيم مناطق تبليغات مذهبي عمل کردند ودست آمريکايي ها را در منطقه باز گذاشتند و بعد روابط خود را با واليان و رؤساي ايالات و ايلات بر اساس منافع ايالتي تنظيم کردند و توانستند منافع خود را در ايران حفظ نمايند.
روس و انگليس از نفوذ آمريکا و اصلاحات مالي در ايران رضايت نداشتند. انگليسي ها مخالف حضور شوستر در تهران بودند و يکي از علل ناکامي شوستر ، خرابکاري و کارشکني هاي سفير انگليس، جرج بارکلي، در تهران بود که ادامه ي کار شوستر را ناممکن ساخت و وادار به ترک ايران کرد.(65) متأسفانه شوستر همچنان به انگليسي ها خوشبين بود . هدف ديگر انگليسي ها اين بود که روس ها را در ايران درگير کنند تا موقعيت آنها در ايران متزلزل شود.
در هر صورت، انگليسي ها به دنبال منافع خود بودند و به خوبي اقدام مي کردند. گاهي از کارهاي روس ها در ايران دفاع مي کردند و در خلوت از آنان شکايت داشتند. در جايي ايران را وادار به تسليم در برابر اولتيماتوم مي کردند. در جاي ديگر دست روس ها را باز مي گذاشتند که دست به اقدامات نظامي بزنند . گاهي با اشغال تهران توسط روس ها مخالفت کرده و آن را نقض قرارداد1907مي شمردند و در جايي ديگر، با استخدام استوکس ، ژنرال انگليسي، در ژاندارم خزانه مخالفت کرده و آن را عامل به هم ريختن تعادل روابط با روسيه مي دانستند. در حقيقت با اين بازي ها، استقلال ايران مورد تهديد قرار گرفته بود.
هنگامي که روس ها به ايران اولتيماتوم شديد الحني دادند، انگليسي ها دولت ايران را وادار به پذيرش اولتيماتوم کردند. اين امر نشان داد که انگليس در اين اقدام با روسيه هماهنگ است و چو دو لبه قيچي، يک جا عمل مي کنند و مقاصد هر دو يکي است. انگليس در اين زمان به فکر منافع خود بود و به روسيه نيز توصيه مي کرد که با ملايمت رفتار نمايد. زماني که وزير خارجه ي انگليس شنيد که روس ها قصد حرکت به سوي تهران را دارند، به دولت روسيه تذکر داد که اين عمل اثر بدي در جهان اسلام خواهد داشت و مسلمانان را تحريک مي کند پس به جاي فشار به تهران، گمرک هاي شمالي ايران را تصرف کند و به ماليات تبريز دست بگشايد تا به شوستر اعمال فشار شود.(66) «براتف» از جانب دولت روسيه جواب داد که قصد اخلال در استقلال ايران را ندارد و اقدامات قشون، سطحي است و قصد نقض مواد معاهده ي روس و انگليس را ندارد.(67)
دولت ايران پس از ناکامي و نااميدي از انگليسي ها، به آمريکا متوسل شد. وثوق الدوله در تلگرافي به «نبيل الدوله »در واشنگتن، اوضاع وخيم ايران را تشريح کرد و بيان داشت که : ما يا بايد به اخراج مسترشوستر راضي شويم، يا به نابودي واقعي و فوري مملکت . وثوق الدوله مي خواست بداند نظر آمريکايي ها در اين باره چيست . جواب آمريکايي ها کوتاه و سرد بود. آنها جواب دادند:« با توجه به مشکل پيش آمده براي ايران، وزير خارجه ي آمريکا مناسب نمي داند نسبت به آنها هيچ گونه پيشنهادي را تقديم نمايد».(68)
انگليسي ها دست آمريکايي ها را در ايران باز گذاشته بودند تا به فعاليت هاي مذهبي بپردازند و آمريکايي ها هم به اصول اين قرارداد پايبند بودند. به طوري که مدرسه ي آمريکايي ها در تهران، در برابر اخراج شوستر که با تهديد روس ها همراه بود، کوچک ترين واکنشي نشان نداد، اما همين مدرسه، هنگام ظهور بلشويسم، براي اينکه جوانان به دامن بلشوسيم نروند، مجله ي «الادب» را براي تنوير فکر آنها منتشر کرد .(69)
با سکوت و برخورد سرد آمريکايي ها در برابر اخراج مورگان شوستر، براي مردم ايران روشن شد که ميان آمريکا و انگليس، تعهد سازش براي گسترش مذهب جريان دارد و حوزه ي خليج فارس را بين هيأت هاي مذهبي خود تقسيم کردند. ايراني ها و بسياري از آزاديخواهان فهميدند که آمريکا غير از انگليس آن سوي اقيانوس اطلس، چيز ديگري نيست و انگليس هم آمريکا ي اين طرف آب هاي اقيانوس اطلس است.(70)

واکنش دولت ايران به اولتيماتوم روسيه
 

روس ها براي تصرف مناطق شمالي ايران، بهانه اي لازم داشتند و با يافتن آن، حدود دوازده هزار نيرو وارد ايران کردند. آبراهاميان مي نويسد :«روس ها از سويي براي بازارهاي خود و از سوي ديگر براي اجراي معاهده ي 1907م/1286ش. و براي القاي مأموريت شوستر- که به تصويب مجلس، به رياست خزانه داري کل منصوب شده بود - بي مهابا اعمال قدرت کردند و ايران را مورد تهديد قرار دادند».(71) روس ها در صدد اشغال تهران بودند. درباره ي دولت ، نحوه ي برخورد با شوستر و «پيرم خان »- که رئيس نظميه بود -(72) هماهنگي هاي لازم با انگليسي ها صورت گرفته و موافقت آنها را کسب شده بود . دولت ايران با سفارت انگليس مشورت کرد و از آنان کمک خواست، اما اين کوشش ها بي نتيجه بود. ادوارد گري توصيه کرد که ايران بايد به سرعت التيماتوم را بپذيرد . دولت ايران اين امر را پذيرفت و عذر خواهي کرد، اما نتيجه نداد. پس از دولت آمريکا درخواست کمک شد، ولي دولت آمريکا جواب سردي داد. دولت ايران به هر دري زد، اما به درخواست هاي ايران توجهي نشد.
در چنين شرايطي، خبر التيماتوم چون بمبي بر سر تهران فرود آمد. بين مجلس و دولت اختلاف به وجود آمد، زيرا گروه هاي سياسي چون دموکرات ها و اعتداليون، اعتدال ترقي و داشناکسيون (ارمنيان)، همه هوادار ايستادگي در برابر اولتيماتوم بودند.(73)
در اين زمان دولت ايران ضعيف و ناتوان بود و وزير مختار روس مي کوشيد نيروي ژاندارم خزانه را از پارک شعاع السلطنه بيرون کند، و يا دولت ايران را وادار سازد که براي هتک حرمت افسران روسي، به طور رسمي عذرخواهي نمايد. دولت ايران از روي ضعف و ناچاري، به شريک هم مسلک روسيه، يعني انگليس پناه برد. وضعيت ايران بسيار آشفته شده بود؛ محمد علي شاه و سالارالدوله و ... در کمين نشسته و منتظر بازگشت بودند.آشوب لرستان، کرمانشاه، محمد علي شاه در دامغان، علاء الدوله و همدستان وي در تهران - که منتظر ورود محمد علي شاه بودند و اگر پاي او به تهران مي رسيد بحران هاي بزرگتري بروز مي کرد - وضعيت را سخت تر مي ساخت. بحران روز به روز دامنه دارتر مي شد و ياس و نااميدي بر مردم چيره مي شد. دولت حيران بود. فشار سخت دولت بر مجلس، پيشروي روس ها از قزوين و تماشاچي بودن انگليسي ها، اوضاع را سخت پيچيده کرده بود. عده اي در اين فکر بودند که کار به جنگ - که جز ويراني و شکست براي ايران نتيجه نداشت - نينجامد. کابينه منزلزل بود؛ بعضي وزراء از جمله وزير داخله قصد استعفا داشتند. نايب السلطنه هم قصد مرخصي و عزيمت به اروپا داشت.
عده اي نزد سردار اسعد رفتند ولي نتيجه اي نگرفتند.(74) مردم در يک مبارزه ي منفي و خشم آلود، کالاهاي روسي و انگليسي را به دور مي انداختند، از خوردن چاي خودداري مي کردند. و به جاي آن، نعنا دم مي کردند چون نفت از روسيه مي آمد، مردم به شمع پيه سوز روي آوردند و به جاي قند، توت مصرف کرده و در معاملات از قبول اسکناس خودداري مي کردند.(75)در همين زمان، علماي معروف جنوب ايران، حکم به نجاست اسکناس بانک شاهنشاهي - که متعلق به انگليسي ها بود - دادند و آن را به بانک رد کرده و در عوض مسکوکات دولتي مي گرفتند.(76)
شاگردان مدارس تهران، در بهارستان جمع شده بودند. حدود سيصد زن به مجلس روي آوردند و چادر و روبند خود را برافکندند، در حالي که گروهي از آنان اسلحه به کمر داشتند. سخنان پرشوري بيان داشتند و نمايندگان را به مرگ تهديد کردند و براي هر گونه فداکاري اعلام آمادگي کردند و مجلسيان را سخت تحت تأثير قرار دادند .(77)در پي مقاومت مجلس در مقابل اولتيماتوم روس ها، فرياد «يا مرگ يا استقلال» از همه جاي ايران بلند شد و هر گونه مصالحه ي سياسي «منطق خيانت» نام گرفت .(78)
مورگان شوستر مي نويسد :«پس از اعلان اولتيماتوم روس، حسينقلي خان نواب و مسيو يفرم خان به ملاقات من آمدند، در اين زمينه مشورت کردند. جواب دادم خوب است ايشان به مجلس و کابينه اطلاع دهند تا تدبيري که براي کشور مفيد است و صلاح بدانند، بدون ملاحظه ي حال من و معاونين آمريکاييم، عمل کنند».(79)
مجلس شوراي ملي اين بار نيز در برابر التيماتوم ايستادگي کرد و در برابر اصرارهاي دولت تسليم نشد. با وجود پايداري مجلس، افرادي چون تقي زاده از دولت و مجلس خواستند که بيش از اين مقاومت نکنند. تقي زاده از آلمان تلگراف هايي به وثوق الدوله ، مجلس، مؤتمن الملک، سردار اسعد و... ارسال نمود و در نامه اي به مجلس بيان داشت :«در حيرتم چگونه در اين موقع باريک، با دشمن قهار و قادر، لجاجت کرده، مملکت را تا پاي انقراض مي برند. مگر يک عذرخواهي چيست و تاريخ انقراض دول ديگر را نمي دانند و يا مگر مجلس و وزراء ملتفت مسئوليت نيستند که مملکت را به باد مي دهند، ولي اتفاق نمي کنند و استقلال مملکت را فداي اغراض و ملاحظات شخصي مي نمايند ».(80) به دليل اوضاع وخيم اجتماعي، سياسي و نظامي مجلس با وجودي که اولتيماتوم را رد کرد، نمي توانست تصميمي اتخاذ نمايد و کشور را از بحران نجات دهد. سخنان نمايندگان مجلس هم بيشتر براي تسکين دردهاي روحي و رواني مردم بود تا بتوانند نيروهاي موجود را منسجم کنند و تصميم قاطعي بگيرند . براي نمونه،«حاج شيخ محمد حسين استرآبادي» طي يک سخنراني در مجلس - که با تأمل در آن به عمق فاجعه اي که بر مملکت ما روا داشتند، مي توان پي برد، - چنين بيان کرد: «شايد خداوند خواسته آزادي ما را به زور از ميان بردارند، ولي ما نبايد با دست خود، آن را از ميان برداريم».وي اين جمله را با صداي لرزان ادا کرد و بعد دست هاي خود را که از شدت تأثر مي لرزيد، براي درخواست کمک به طرف تماشاچيان که همگي بي اختيار اشک مي ريختند، دراز کرد و سپس به جاي خود بازگشت.(81) اولتيماتوم روسيه باعث شده بود که عده اي از درباريان به بازگشت دوباره ي محمد علي شاه اميدوار کردند. علاءالدوله که از طرفداران شاه و عوامل سرسپرده ي روس ها بود، بيشتر از همه به حرکت و جنب و جوش برخاست تا آنکه نامه اي محرمانه توسط مأموران شهرباني به دست يفرم خان افتاد که مي توانست به استناد آن، علاءالدوله را دستگير کند، اما مخالفان علاءالدوله راه قاطع تري پيش گرفتند و زماني که علاءالدوله مي خواست از منزل خارج شود، او را به ضرب چند گلوله از پاي در آوردند و زهر چشمي از ديگر طرفداران شاه مخلوع گرفتند. قتل وي را به مجاهدين يفرم نسبت مي دهند.(82) مشيرالسلطنه، همدست علاءالدوله ، و خباز باشي - که در کميابي نان نقش داشتند - نيز ترور شدند. وقتي صمصام السلطنه خبر قتل علاءالدوله را شنيد، اشکش بي اختيار جاري شد قسم خورد که ريشه ي اشخاصي را که يقين به مجرم بودن آنها داشته باشد، از بيخ و بن برکند. وي گفت: بيست نفر دموکرات را به قتل خواهم رساند.(83) ترور علاءالدوله، نمايندگان مردد و سازشکار را تحت تاثير قرار داد و نمايندگان مجلس، خواهش هاي روسيه را نپذيرفتند و به دولت اختيار دادند تا با گفتگوهاي سياسي، ماجرا را حل کند. زماني که نمايندگان رأي مي دادند، گروهي از مردم اشک شوق مي ريختند.(84)
در چنين شرايطي، دولت ايران بايد بررسي مي کرد که کدام عمل به نفع کشور است، اما بي اعتمادي و عدم همکاري بين ملت و دولت ، هنوز ادامه داشت.(85)
همان طور که بيان شد، دولت در گرفتاري عجيبي افتاده بود. کابينه منحل شد و صمصام السلطنه کابينه ي ديگري تشکيل داد، اما ياس و نااميدي توام با ترس، دولتمردان را فرا گرفته بود. وزرا ترسيده بودند و مجلس هم پيشنهاد دولت را رد کرده بود. در حقيقت هيچ اميدي نبود. ناصرالملک نايب السلطنه که از جواب مجلس مطلع شد، از ترس نيمه جان شد و حالش به هم خورد . او مي بايستي استعفا مي داد يا دولت بر اساس راي مجلس اولتيماتوم را رد مي کرد. روس ها و انگليسي ها فشار مي آوردند که دولت اولتيماتوم را بپذيرد، به ويژه انگليسي ها در اين زمينه تاکيد زيادي داشتند.
در همين زمان، هيأت دولت جلسه اي تشکيل داد . در اين جلسه، وثوق الدوله، وزير خارجه ، طي سخناني گفت :« ما در اين شرايط دو چيز لازم داريم که اولياي دولت بايد تهيه نمايند :1.تشکيل يک حکومت مقتدر در مرکز 2.تعيين يک پروگرام براي روابط خارجي که اين دو لازم و ملزومند ».(86) پس از اين جلسه، هيأتي به همراهي وثوق الدوله به مجلس رفتند . وي در آنجا سخنراني کرد و سخنانش را با اين شعر آغاز نمود:
شب تاريک و بيم موج گردابي چنين حايل
کجا دانند حال ما سبکباران محملها
سپس با ارائه گزارشي، از مجلس درخواست اختيار تام کرد.(87) پس از آن قرار شد کميته اي مرکب از پنج نفر نماينده ي مجلس تشکيل و کار به آنها واگذار شود . هيأت دولت چاره ي کار را در پذيرش اولتيماتوم مي دانست، اما مجلس را مانع خود مي ديد؛ از اين رو از نايب السلطنه درخواست کرد که مجلس را منحل کند. نايب السلطنه هم موافقت کرد. هيأتي دوازده نفره تشکيل شد تا بحران را حل کند. يپرم -که رئيس نظميه بود- به مجلس رفت و اولتيماتوم روسيه را پذيرفت. يپرم مأموريت داشت مخالفان اوليتماتوم را دستگير و تبعيد کند. بدين ترتيب عمر مجلس دوم نيز به پايان رسيد و حکومت پارلماني که براي استقرار آن فداکاري ها و جانبازي ها شده بود، به دست فراموشي سپرده شد. (88) مجلس تعطيل شد. روزنامه ها نيز تعطيل شدند . رئيس نظميه ي رشت اعدام شد. مخالفان در تبريز و مشهد قتل عام شدند و شوستر هم اخراج شد و روس ها مجلس شوراي ملي را به دست مجاهدان، بستند.
درباره ي علل ناکامي شوستر ، ديدگاه هاي مختلفي وجود دارد. برخي خودخواهي و غرور وي و يارانش، خودسري آنان در برابر مقامات داخلي و خارجي، نا آشنايي به ديپلماسي، تند روي در اقدامات و ... را عامل اصلي بيان مي کنند. مخبرالسلطنه علت ناکامي وي را در اين مي داند که براي يک نفر آمريکايي، ورود به سياست سه پهلُوي ايران آسان نبود و او از سياست «شتر گاوپلنگ» آن روز غفلت داشت .(89) «اوکائر» سرکنسول بريتانيا در شيراز و سيستان، درباره ناکامي شوستر مي نويسد:« مشکلات شوستر عمدتاً ناشي از کارشکني هاي ايرانيان نبود »...بلکه شوستر مبناي کار را بر عدم پذيرش حقوق ويژه و امتيازهايي نهاده بود که پاره اي از کشورهاي بيگانه براي خود در ايران قايل بودند.وي مي گفت :انگليس و روس طي قرار دادي در ايران براي خود منطقه ي نفوذ قايلند ؛ دليل ندارد ايران نيز چنين قراردادي را که حتي با او مشورت نشده است، به رسميت بشناسد ».(90)
سرجرج بارکلي که سياست ادوارد گري را در مورد کارشکني در برابر شوستر اجرا کرده بود، اقرار مي کند :« دل سنگ آب مي شود که مي بيند دستگاه اداري شوستر به دست افراد نالايق افتاده است... من به راستي اين مرد را دوست داشتم ».(91)

پي نوشت:
 

1-محمد علي کاتوزيان، دولت و جامعه در ايران : انقراض قاجار و استقرار پهلوي، تهران: مرکز ،1379، ص91.
2-عبدالحسين نوايي، ايران و جهان، تهران : هما،1364،ج3،ص253.
3-براي اطلاعات بيشتر از ماجراي کشته شدن باسکرويل علي کمالوند ، با سکرويل و انقلاب ايران. تهران: بي تا، 1336:يسلسون آبراهام، روابط سياسي ايران و آمريکا 1921-1883، ترجمه ي محمد باقر آرام، تهران : اميرکبير،1368:ص7-146.
4-محيط طباطبايي ، تاريخ تحليلي مطبوعات ايران، تهران: بعثت:1367،ص199.
5-سيروس غني، ايران: برآمدن رضاخان برافتادن قاجار و نقش انگليسي ها، تهران: نيلوفر،1377،ص27.
6-يسلسون آبراهام، پيتسين، ص155.
7-نک: مهديقلي هدايت مخبرالسلطنه، گزارش ايران: قاجاريه و مشروطيت، به اهتمام محمد علي صوني و سعيد وزيري ، تهران: نقره،1363،ص263.
8-اسماعيل رائين، مورگان شوستر و اختناق ايران، بي جا: بي نا،1346،ص10.
9-ابراهيم صفايي، زمينه هاي اجتماعي کودتاي 1299، تهران:بي نا ،1353،ص103.
10-پيشين،ص11.
11-براي اطلاع بيشتر در اين زمينه نک:مهديقلي هدايت، پيشين، ص251.
12-محمد علي کاتوزيان، پيشين، ص91.
13-عباس اقبال : تاريخ عمومي ايران، تهران: بي نا ،1326،ص860.
14-فيروز کاظم زاده ، روس و انگليس در ايران1864-1914. ترجمه ي منوچهر اميري، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371،ج2،ص599.
15-سيروس غني، پيشين،ص27.
16-يسلسون آبراهام، پيشين،ص162؛ مهديقلي هدايت، پيشين،ص275.
17-مهديقلي هدايت، پيشين، ص275.
18-محمد تقي بهار، علي ميرانصاري، نامه هاي ملک الشعرء بهار، تهران: سازمان اسناد ملي ايران،1379،ص11.
19-محمود محمود، تاريخ روابط ايران و انگليس در قرن نوزدهم ميلادي، تهران : اقبال ،1344،ج8،ص228.
20-محمد مهدي شريف کاشي، واقعات اتفاقيه در روزگار . به کوشش منصوره اتحاديه و سيروس سعدونديان، تهران: نشر تاريخ ايران،1362،ج3،ص639.
21-سرپرسي سايکس ، تاريخ ايران، ترجمه ي محمد تقي فخرداعي گيلاني ، تهران: علمي، 1366،ج2،ص569.
22-عبدالحسين نوايي، پيشين، ج3،ص229.
23-مهديقلي هدايت، پيشين،ص272.
24-کرونين استفاني، ارتش و تشکيل حکومت پهلوي در ايران، تهران: خجسته ،1377،ص42؛ويليام فردريک اوکانر، خاطرات فردريک اوکانر، کنسول انگليس در فارس، تهران: شيرازه، 1376،ص55.
25-فيروز کاظم زاده ، پيشين،ص563.
26-مهديقلي هدايت، پيشين،ص281.
27-جان فوران، مقاومت شکننده : تاريخ تحولات اجتماعي ايران، ترجمه ي احمد تدين، تهران، مؤسسه ي خدمات فرهنگي رسا، 1378،ص267.
28-عبدالله مستوفي، شرح زندگاني من با تاريخ اجتماعي و اداري دوره ي قاجاريه ، تهران: علمي،1324،ج2،ص334.
29-عبدالله مستوفي، پيشين،ص349.
30-عبدالحسين نوايي، پيشين، ج3،ص254.
31-محمود محمود، پيشين،ج8،ص230.
32-فيروز کاظم زاده ،پيشين، ص561.
33-محمد مهدي شريف کاشي، پيشين، ج3،ص649.
34-محمد علي کاتوزيان، اقتصاد سياسي ايران از مشروطيت تا پايان سلسله ي پهلوي، ترجمه ي محمد رضا نفيسي و کامبيز عزيزي، تهران، نشر مرکز،1372،ص113.
35-اسماعيل رائين، پيشين،ص17.
36-سيروس غني، پيشين،ص28.
37-محمد مهدي شريف کاشي، پيشين،ص647.
38-مهديقلي هدايت، پيشين،ص281.
39-پيشين، ص280.
40-ابراهيم صفايي ، پيشين، ص110.
41-مهديقلي هدايت، پيشين، ص251.
42-ايرج ذوقي ، ايران و قدرت هاي بزرگ در جنگ جهاني دوم، تهران: پاژنگ ،1368،ص89.
43-ويليام فردريک اوکانر، پيشين، ص4-53.
44-ايرج ذوقي، پيشين، ص9-88.
45-رحيم رضازاده ملک، انقلاب مشروطه ي ايران به روايت اسناد وزارت امورخارجه ي انگليس. (کتاب آبي)، تهران: مازيار ،1377،ص510.
46-مهديقلي هدايت، پيشين،ص281؛ فيروز کاظم زاده ، پيشين،ص596.
47-فيروز کاظم زاده، پيشين، ص597.
48-پيشين، ص640.
50-محمد علي کاتوزيان، پيشين،ص91.
51-مورگان شوستر، اختناق ايران، ترجمه ي ابوالحسن موسوي شوستري، تهران: صفي علي شاه، 1351،ص9-208.
52-فيروز کاظم زاده ، پيشين، ص603.
53-ايرج افشار، زندگي طوفاني، خاطرات سيد حسن تقي زاده ، تهران: بهار،1369، ص459.
54-عبدالحسين نوايي، پيشين، ج3،ص246.
55-رحيم رضازاده ملک، پيشين،ص511.
56-پيشين، ص530؛ مهديقلي هدايت، پيشين،ص285.
57-فيروز کاظم زاده ، پيشين، ص606؛ ايرج ذوقي ، پيشين، ص91.
58-مورگان شوستر، پيشين، ص210.
59-ايرج ذوقي، پيشين، ص92؛ فيروز کاظم زاده، پيشين، ص606؛ مورگان شوستر، پيشين، ص3-212.
60-فيروز کاظم زاده، پيشين، ص606.
61-زير نظر ايرج افشار، مقالات تقي زاده، تهران: شکوفان،1357،ج9،ص238.
62-رحيم رضازاده ملک، پيشين،ص506.
63-پيشين ،ص505.
64-پيشين، ص491.
65-ابراهيم سنجري، نفوذ آمريکا در ايران، تهران : نشر نويسنده،1368،ص20.
66-رحيم رضازاده ملک، پيشين، ص507.
67-پيشين، ص529.
68-فيروز کاظم زاده ، پيشين، ص9-608.
69-محيط طباطبايي، پيشين، ص246.
70-پيشين، ص199.
71-برواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، ترجمه ي احمد گل محمدي و محمد ابراهيم فتاحي، تهران: نشر ني، 1379،ص98.
72-فيروز کاظم زاده، پيشين، ص618.
73-پيشين، ص69.
74-مهديقلي هدايت، پيشين، ص287.
75-برواند آبراهاميان، پيشين، ص99؛ اسماعيل رائين ، يپرم خان سردار، تهران: جاويدان،2535،ص375.
76-مورگان شوستر، پيشين، ص230.
77-برواند آبراهاميان، پيشين، ص98؛ ابراهيم صفايي، پيشين، ص113.
78-محمد علي کاتوزان، پيشين، ص99.
79-مورگان شوستر، پيشين، ص222.
80-ايرج افشار، پيشين، ص463.
81-عبدالحسين نوايي، پيشين، ج3،ص250.
82-اسماعيلي رائين، پيشين، ص37.
83-مورگان شوستر، پيشين، ص222.
84-احمد کسروي، تاريخ هجده ساله ي آذربايجان، تهران: اميرکبير، 1346،ص240.
85-محمد علي کاتوزيان، پيشين، ص98.
86-محمد مهدي شريف کاشي، پيشين، ج3،ص700.
87-عبدالحسين نوايي، پيشين، ج3،ص249.
88-پيشين، ص252.
89-مهديقلي هدايت، پيشين، ص290.
90-ويليام فردريک اوکانر، پيشين،ص4-53.
91-فيروز کاظم زاده ، پيشين، ص619.

منبع:پايگاه نور 33



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط