طرح مسأله و ضروت بحث
در عصرى که جلوه ها و جاذبه ها و هیاهوى الگوى هاى غربى، جامعه بشرى را مورد هجوم بى امان خود قرار داده است و در غوغاى دنیاگرایى، ردپاى معنویات گم شده است، لازم است با معرفى الگوهاى فضیلت و کمال، چگونه بودن و چگونه زیستن را به دیگران و به ویژه نسل جوان و آینده ساز کشور اسلامى مان بشناسانیم.بى شک یکى از ناب ترین الگوها در عصر حاضر که مجموعه اى از صفا و پاکى، خداجویى و وارستگى، خلوص و خشیت، رضا و صبر، آگاهى اجتماعى و باطل ستیزى، حق خواهى و... را در خود جمع نموده بود، رهبر کبیر انقلاب اسلامى ایران حضرت امام خمینى قدس سره الشریف بود. مردى از تبار حماسه و از قبیله خورشید که آواى کفرشکن و نهیب ستم سوزش بر صحیفه تاریخ نقش بست، هم او که جلوه اى از ذوالفقار شب شکاف على علیه السلام را با جرقه اى از مناجات شبانه او، به ارث برده بود. آن عزیز، صاحب ویژگى هایى منحصر به فرد بود که به اعتراف دوست و دشمن، تحولى ژرف و عمیق در میان مسلمانان کشورهاى اسلامى و به ویژه جوانان تشنه حق و عدالت ایجاد کرد و او را به عنوان «اسوه اى حسنه» براى همه انسان هاى حق طلب در عصر تمدن فریبنده غرب مطرح ساخت.
در این نوشتار، به اختصار خاطراتی از واپسین لحظات حیات حضرت امام خمینی قدس سره الشریف بیان خواهد شد.
خواب خوشى دیده ام
همسر امام قدس سره مى گفتند: حدود 5/1 ماه قبل از عمل جراحى امام خمینى قدس سرهکه منجر به رحلت آن بزرگوار در 14 خرداد سال 1368 شمسى شد، امام به من فرمودند: خواب خوشى دیده ام و براى تو نقل مى کنم ولى تا زنده ام راضى نیستم براى احدى نقل کنى.در خواب دیدم که فوت کرده و از دنیا رفته ام. حضرت على علیه السلام تشریف آوردند و مرا غسل دادند و کفن کردند و بر جنازه ام نماز خواندند، سپس پیکرم را در میان قبر نهادند و آن گاه فرمودند: اکنون راحت هستى؟ عرض کردم: راحت هستم ولى در جانب راستم کلوخى وجود دارد که مرا ناراحت مى کند.
حضرت على علیه السلام آن کلوخ را برداشته و دست مرحمت بر همان قسمت از بدن من که ناراحت بود کشیدند و آن گاه به طور کلى ناراحتى برطرف گردید و راحت شدم.1
مطمئن باش از دنیا مى روم
در روزهاى آخر حیات امام، من هر روز در بیمارستان بودم و همیشه از حاج احمد آقا احوال ایشان را مى پرسیدم. ایشان روزهاى آخر به من مى گفت: امام، دیگر حالش خوب نیست. آقا گاهى به من مى گویند: احمد مطمئن باش که من از دنیا مى روم.2على را پیش من نیاورید
زمانى که امام عزم سفر از این دنیا کردند، خواستند على نوه شان را به دیدارشان نبریم. جویاى علت شدیم. متوجه شدیم که ایشان از آنجا که از تمام تعلقات رها شده بودند و به على خیلى علاقه داشتند و تنها همین یک تعلق برایشان مانده بود، از ما خواسته بودند که على را پیششان نبریم.این ارتباط با خدا و بریدن از غیر او، از همان زمان جوانى در ایشان وجود داشت. عصاره تمام خصلت هاى جوانى امام در زمان پیرى در وجودشان جمع شده بود.3
به او وعده نده
پس از عمل جراحى و زمانى که هنوز به هوش نیامده بودند، الله اکبر بر زبانشان جارى بود. تمام وجودشان الله اکبر شده بود. باطنشان الله اکبر بود. سخنان، حرکات، رفتار و خلاصه همه چیزشان جز عمل به فرمان الهى نبود.روزى در اواخر عمرشان، پرسیدند: على کجاست؟ به ایشان گفتم: على هم سراغ شما را مى گیرد و مى گوید مى خواهم با آقا بازى کنم و دوست ندارم که خوابیده باشند. ولى من به او گفته ام که صبر کن، ان شاء الله ، تا چند روز دیگر مى آیند و مثل همیشه با هم بازى مى کنید.
امام در پاسخ فرمودند: چند روز دیگرى نمانده، به او وعده نده.4
اگر براى مردم است، هر کارى مى خواهید، بکنید
دکترها مى گفتند: امام خودشان مى خواستند بروند؛ هر جا را درست مى کردیم، جاى دیگر بدنشان بیمار مى شد.
دکتر عارفى گفته بود: هر چه ما تک زدیم، بدن امام پاتک زد. آن روز دایى براى ما صحبت کرد و گفت: آقا شانس ندارند. باید دعا کرد. فقط 2% شانس دارند.
شب در بیمارستان بودیم. خانم خیلى گریه مى کردند. به دکترها گفتند: مثل این که نه دعاهاى ما و نه کوشش شما!... دکترها گفتند: باید باطرى در قلب کار بگذاریم. از آقاى خامنه اى و دیگران اجازه این کار را گرفتند. صبح، آقا به دکترها گفته بودند:
من مى دانم زنده نمى مانم. اگر مرا براى خودم نگه داشته اید، به حال خودم بگذارید. امّا اگر براى مردم است، هر کارى مى خواهید بکنید.5
دعاى عهد در روزهاى آخر زندگى
امام تقید خاصى به خواندن دعاى عهد به مدّت چهل روز، حتّى در ایام بیمارى داشتند. وقتى پس از رحلت، اثاثیه ایشان، از جمله مفاتیح شان را به بیت منتقل مى کردیم، متوجه شدم که در گوشه صفحه مفاتیح، تاریخ 8 شوال (20 روز قبل از رحلت) را به عنوان تاریخ شروع دوره خواندن چهل روزه دعا مرقوم فرموده اند.6خدایا مرا بپذیر
در همان نماز شب هاى پایانى، امام گریه مى کردند، زار مى زدند و مى گفتند: خدایا مرا بپذیر.7آخرین سفارش امام
آقا ساعت 12 ظهر روز رحلت گفتند: خانم ها را صدا بزنید، کارشان دارم. وقتى خانم ها رفتند، گفتند: این راه، راه سختى است و بعد هى مى گفتند: گناه نکنید.8فکر نماز اول وقت تا آخرین لحظات
امام به نماز اول وقت خیلى علاقه داشتند، حتّى در آخرین روز که تقریبا ساعت ده شب بود که رحلت حضرت امام اتّفاق افتاد، در حالت بیهوشى بودند، یکى از دکترها رفت بالاى سرشان و براى این که شاید آقا را به وسیله نماز بشود به هوش بیاورد، گفت: آقا وقت نمازه. همین که گفت وقت نمازه، آقا به هوش آمدند و نمازشان را با اشاره دست خواندند.از صبح آن روز هم مرتب از ما سؤال مى کردند: چقدر به ظهر مانده؟چون خودشان ساعت دم دستشان نبود و آن قدرت را نداشتند که به ساعت نگاه کنند.
یک ربع به یک ربع از ما ساعت را مى پرسیدند. نه به خاطر این که نمازشان قضا نشود، بلکه به خاطر این که نماز را اول وقت بخوانند.9
در حال ذکر گفتن از دنیا رفتند
امام دائما در حال ذکر بودند. حتّى در یکى از موارد وقتى به هوش آمده بودند لب هاى مبارکشان تکان مى خورده است. وقتى دکتر گوشش را جلو مى برد مى شنود که امام الله اکبر مى گویند. با همان حال ذکر گفتن نیز از دنیا رفتند.10این حادثه از استثنائات تاریخ است
هلى کوپتر در وضعیتى به پرواز درآمد که هنوز قسمتى از تابوت بیرون بود و مردم به دسته هاى تابوت چسبیده بودند. هلى کوپتر از بهشت زهرا به دانشکده افسرى رفت و در آنجا با هماهنگى آقاى هاشمى رفسنجانى و حاج سیداحمد آقا، به منظریه رفت تا پیکر مطهر امام را به جماران منتقل کنیم.از منظریه، تابوت را از هلى کوپتر به یک اتومبیل استیشن که پرده داشت و داخل آن پیدا نبود، منتقل کردیم و به جماران بردیم و بدن مطهر امام را مجدداً به منزل خودشان انتقال دادیم.
شاید این ویژگى در تاریخ منحصر به امام خمینى باشد که شخصیتى با این شکوه تشییع شود و تا کنار قبر هم برود ولى مجدداً به خانه اش بازگردد و اهل بیتش یک بار دیگر ایشان را زیارت کنند.
واقعاً این حادثه از استثناءات تاریخ است. براى کفن جدید امام، حضرت آیت الله خامنه اى، بُرد یمانى متبرکى را که متعلق به خودشان بود، سریعاً به جماران فرستادند و امام مجدداً کفن شدند و ساعت چهار بعد از ظهر با یک تابوت فلزى دردار، مجدداً پیکر مطهرشان به بهشت زهرا منتقل شد.11
جمع بندی و نتیجه گیری
در عصرى که جلوه ها و جاذبه ها و هیاهوى الگوى هاى غربى، جامعه بشرى را مورد هجوم بى امان خود قرار داده است و در غوغاى دنیاگرایى، ردپاى معنویات گم شده است، لازم است با معرفى الگوهاى فضیلت و کمال، چگونه بودن و چگونه زیستن را به دیگران و به ویژه نسل جوان و آینده ساز کشور اسلامى مان بشناسانیم.بى شک یکى از ناب ترین الگوها در عصر حاضر که مجموعه اى از صفا و پاکى، خداجویى و وارستگى، خلوص و خشیت، رضا و صبر، آگاهى اجتماعى و باطل ستیزى، حق خواهى و... را در خود جمع نموده بود، رهبر کبیر انقلاب اسلامى ایران حضرت امام خمینى رحمه الله بود.
در این نوشتار، به اختصار به بیان خاطراتی از واپسین لحظات حیات حضرت امام خمینی قدس سره الشریف پرداختیم. امیدواریم این مطلب که با وجود حجمى اندک، معارف عظیمى را در خود جاى داده است بتواند در الگودهى به نسل جوان عزیز و بزرگوار سودمند واقع شود.
پینوشتها:
1. به نقل از مرحوم سیداحمدآقا خمینى رحمه الله: داستان دوستان، ج 5، ص 249.2. حجت الاسلام والمسلمین توسلى: برداشت هایى از سیره امام خمینى قدس سره، ج 1، ص 305.
3. فاطمه طباطبایى: برداشت هایى از سیره امام خمینى قدس سره، ج 1، ص 319.
4. فاطمه طباطبایى: پابه پاى آفتاب، ج 1،ص 192.
5. زهرا اشراقى: برداشت هایى از سیره امام خمینى قدس سره، ج 1، ص 318.
6. على ثقفى: برداشت هایى از سیره امام خمینى قدس سره، ج 1، ص 336.
7. زهرا اشراقى: برداشت هایى از سیره امام خمینى قدس سره، ج 1، ص 316.
8. زهرا اشراقى: برداشت هایى از سیره امام خمینى قدس سره، ج 1، ص 325.
9. نعیمه اشراقى: برداشت هایى از سیره امام خمینى قدس سره، ج 1، ص 333.
10. حجت الاسلام والمسلمین توسلى: برداشت هایى از سیره امام خمینى قدس سره، ج 1، ص320.
11. حجت الاسلام ناطق نورى: پا به پاى آفتاب، ج 4، ص 284 ـ 283.
منبع: سیره آفتاب: سیرى در سیره نظرى و عملى حضرت امام خمینى قدس سره، تدوین: نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها، دفتر نشر معارف، چاپ چهاردهم، تابستان 1391.