
طرح مسأله و ضروت بحث
یکى از برجسته ترین زیارت ها و برخوردارترین آنها از معارف غنى اندیشه اى زیارت جامعه کبیره است. این زیارت بلند، بیانى زیبا، رسا و دقیق و عمیق از جایگاه امامان شیعه را، ارائه نموده است. اگر چه فهم آن معانى ژرف و ظریف از اندیشه بسیارى برتر است اما خردمندان و اندیشه وران بسیارى را به تأمل و بهره مندى مشغول ساخته است.شاید به درستى و یقین بتوان، شیعه را برخوردارترین، مذهب اندیشه اى و عبادى در میان تمامى مذاهب و فرق دینى جهان، از جهت معارف بلند دینى و رابطه عارفانه و عالمانه با مبدأ هستى خواند، نگرش خردمحورانه این مذهب پویا، و بینش جهان شمول، دقیق و ریزبین آن به همراه اقیانوسى از عاطفه و گرایش قدسى، موجب شد تا این جریان بزرگ اندیشه و عمل و عبادت و تفکر با بهره جویى دائمى از حضور قدسى ائمه اطهار علیهم السلام اتصال دائمى خویش را با ملکوت تثبیت نماید و در بحران هاى خانمان سوز و حیات برانداز برآمده از ماده محورى و کوتاه نگرى مدعیانى چند، آرام و مطمئن، زیبا و دل نشین به حرکت خویش استمرار بخشد.
زیارت جامعه کبیره، تأثیر بسزایى در تربیت بسامان و معتدل انسان ها دارد و به شناسایى بیشتر رهبران دینى مى انجامد و راه رسیدن به زندگانى آرمانى و آرام را نشان مى دهد.
در این نوشتار، به بررسى شبهات و پرسش هاى متعدد در زمینه سند و محتواى زیارت جامعه کبیره می پردازیم.
استنادات زیارت جامعه کبیره
برخی می پرسند که: آیا زیارت جامعه کبیره مستند است؟ چه دلیل یا ادله اى در صحت صدور این زیارت از امام معصوم (امام هادى علیه السلام) وجود دارد؟
مستند بودن روایت زیارت جامعه کبیره و صحت صدور آن از معصوم را مى توان از چند روش به دست آورد:
1. بررسى سند روایت (افرادى که روایت را از امام معصوم نقل کرده اند).
2. قوت محتوا و متن روایت.
3. پذیرش عالمان و محدثان بزرگ شیعه و نقل آن در کتاب هاى معتبر حدیثى شیعه.
بررسى سلسله سند زیارت جامعه کبیره
یکى از مباحثى که به عنوان مقدمات رایج در استنباط احکام شرعى مطرح مى باشد، روایات را در ارزش سند به چهار دسته عمده صحیح، حسن، ثقه و ضعیف تقسیم کرده اند. هر چند در این دسته بندى ها تفاوت هایى دیده مى شود و برخى به دسته بیشتر و یا به زیرشاخه هاى گسترده تر قسمت کرده اند.1 عالمان رجالى و حدیثى در طول تاریخ کتابت حدیث و داورى بر آن تلاش کرده اند تا نسبت به صدور حدیث از معصوم اطمینان به دست آوردند.درباره ادعیه و زیارت ها نیز فقیهان و محدثان در صدور چنان متون بلندى مانند دعاى کمیل و زیارت جامعه و... کمترین تردید را روا داشته اند.
سند زیارت جامعه به نقل از مرحوم شیخ صدوق رحمه الله - که از اعاظم کم نظیر حدیثى شیعه است ـ در کتاب معتبر من لایحضره الفقیه ـ که از کتب اربعه شیعه به شمار مى رود - و به همین سند در التهذیب که از کتب اربعه شیعه و نوشته مرحوم شیخ طوسى رحمه الله است وارد شده است2. 3
مرحوم صدوق در کتاب دیگرشان به نام عیون اخبار الرضا علیه السلام همین زیارت را با سندشان نقل کرده اند که چنین است: «عن على بن احمد الدقاق و محمداحمد السنانى و على بن عبدالله الوراق و الحسین بن ابراهیم المکتب جمعیاً عن محمد بن أبى عبدالله الکوفى و أبى الحسین الاسدى عن محمد بن اسماعیل البرمکى عن موسى عمران النخعى قال قلت لعلى بن محمد...».4
على بن احمد الدقاق
وى از مشایخ مرحوم صدوق به شمار مى رود که مرحوم صدوق به وى اعتماد داشته و طریق وى به محمدبن سنان بوده و در حق وى همیشه دعا کرده و طلب رضوان الهى نموده است. هر چند مرحوم آیت الله خویى احتمال داده اند که وى با على بن احمدبن محمدبن عمران الدقاق یک شخص بوده باشند که روایاتى را مرحوم صدوق در کتاب هاى فقیه و عیون از آن ها نقل کرده است.5محمدبن احمد السنانى
وى نیز از مشایخ اجازه مرحوم صدوق بوده است و روایات بسیارى را از ایشان در کتاب هاى خویش نقل کرده و همیشه در حق ایشان دعا نموده و طلب رضوان و مغفرت نموده است.روایاتى را از مرحوم کلینى، محمد بن جعفر اسدى و محمد بن ابى عبدالله کوفى و احمد بن یحیى بن زکریا قطان و... نقل کرده است.
مرحوم آیت الله خویى در ذیل نام محمدبن احمد السنانى آورده اند که وى با محمدبن احمدبن محمدبن سنان که از مشایخ مرحوم صدوق مى باشد یک شخص مى باشند که وى مکنى به ابا عیسى بوده و در شهر رى اقامت داشته است و وى فردى معتبر و از مشایخ مرحوم صدوق بوده است.6
پس محمد بن احمدبن السنانى از مشایخ صدوق رحمه الله و معتبر بوده و مرحوم صدوق رحمه الله از وى روایات زیادى نقل کرده است.
على بن عبدالله الوارق (شهادت صدوق در حق مشایخ خود)
وى از مشایخ مرحوم صدوق رحمه الله بوده است و از ایشان روایات زیادى در فقیه، عیون و... نقل کرده است و وى را رازى وصف کرده و در حق ایشان نیز دعا کرده و طلب رضوان نموده است.7الحسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المکتب (شهادت صدوق در حق مشایخ خود)
وى از مشایخ اجازه مرحوم صدوق رحمه الله بوده و روایات زیادى را از ایشان نقل کرده اند وى از محمد بن عبدالله کوفى روایت نقل کرده و در کتاب هاى فقیه، عیون، علل الشرایع از ایشان روایت نقل شده است. روایاتى که با نام الحسین بن ابراهیم بن احمد و الحسین بن ابراهیم بن احمد الکاتب وارد شده است همه از یک شخص مى باشد و همان الحسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام المکتب است.8
محمد بن ابى عبدالله الاسدى الکوفى
وى از ثقات محدثین به شمار مى رفته و مرحوم کلینى از ایشان روایت بسیار نقل کرده است. نام ایشان محمد بن ابى عبدالله الاسدى بوده ولى در بسیارى از روایات به محمد بن جعفر الاسدى یا بالاسدى نام برده شده است که از مشایخ مرحوم کلینى بوده است و نیز مرحوم ابن قولویه در کامل الزیارات از ایشان روایت نقل کرده است. وى فردى ثقه و قابل اعتماد بوده و مرحوم کلینى در برخى موارد از ایشان بى واسطه به نام الکوفى روایت کرده است.9مرحوم نجاشى وى را در رجال خود توثیق کرده و گفته ثقة، صحیح الحدیث.10 و مرحوم علامه حلى وى را در دسته اول از رجال خود که از معتمدین به شمار مى روند قرار داده است.11
مرحوم مامقانى وى را از نویسندگان شیعه به شمار آورده و «حسن» دانسته است.12 در ضمن وى از بزرگانى همچون عبدالعظیم حسنى، محمدبن اسماعیل برمکى، سهل بن زیاد الآدمى، على بن احمدبن موسى و معاویه بن حکیم و موسى بن عمران نخعى و... نقل حدیث کرده است.13
پس در مجموع وى از مشایخ ثقات به شمار مى رود و صحیح الحدیث است و در روایات محمد بن عبدالله الکوفى و محمدبن ابى عبدالله الاسدى و محمد بن جعفر الاسدى و الاسدى یک شخص مى باشند.
محمد بن اسماعیل بن احمدبن بشیر البرمکى
ایشان ساکن قم بوده و فردى است که کاملاً قابل اعتماد و داراى اعتقادات صحیح بوده است و کتاب التوحید را ایشان نوشته است.14مرحوم ابن داود حلى نیز در رجال وى را توثیق کرده و گفت: «وى شخصیتى قابل اعتماد و داراى عقیده اى درست و محکم بود»15.
موسى بن عبدالله النخعى
وى از شخصیت هاى بزرگ شیعه به شمار مى رود که صاحب اسرار اهل بیت علیهم السلام شمرده شده و این روایت خود گویاى عظمت شخصیت ایشان است. اگرچه در کتاب هاى رجالى مدح یا قدحى از ایشان وارد نشده است ولى همین روایت خود گویاى جایگاه ایشان است.به تعبیر استاد فقید مرحوم على اکبر غفارى که فرمود: «موسى بن عبدالله نخعى اگرچه رجال شناسان مدحى و یا ضعفى از ایشان بیان نکرده اند و در وصف شخصیت وى گزارش کاملى نرسیده است اما همین زیارت جامعه کبیره که کامل ترین زیارت مأثور و نقل شده از اهل بیت علیهم السلام است بر ما خبر مى دهد که این شخص از ارادتمندان خالص به اهل بیت علیهم السلام بوده است و از دلدادگان به ولایت و محبت آنان بوده است بلکه شخصیتى است که صاحب اسرار اهل بیت علیهم السلام است. پس ایشان شخصیتى مورد اعتماد است و سند روایت صحیح است و اعتماد مرحوم شیخ صدوق بدان در کتاب فقیه با آن مقدمه مهمى که بر آن آورده است خود تأیید صحت روایت است»16.
مرحوم صدوق رحمه الله همین روایت را در عیون اخبار الرضا علیه السلام از موسى بن عمران النخعى نقل کرده است که احتمالاً تصحیف صورت پذیرفته و موسى بن عمران نگارش یافته یا عمران نام جد یا یکى از اجداد وى بوده باشد.17
هر چند مرحوم مامقانى این روایت را دلیل بر امامى بودن (شیعه اثنى عشرى بودن) و صحیح الاعتقاد بودن مى داند و دریافت زیارت از معصوم نشانه جایگاه بلند وى باشد و مرحوم مامقانى وى را حسن شمرده است.18
با این موارد ذکر شده روایت زیارت جامعه کبیره، از حیث سند، داراى سندى محکم و معتبر شمرده مى شود و در نزد علماى حدیث شناس گذشته صحیح الصدور از معصوم محسوب مى گردد.
نقل مرحوم صدوق رحمه الله و مرحوم شیخ طوسى رحمه الله در دو کتاب از کتب اربعه شیعه خود دلیل روشنى بر جایگاه این روایت دارد و سند قوى آن بیشتر مورد تأیید قرار مى گیرد.
اگرچه نگارش کتاب هاى اربعه شیعه در قرن چهارم و پنجم به پایان رسیده است اما صاحبان کتب اربعه با دسترسى به 400 کتاب و اصل معتبر که در زمان ائمه علیهم السلام نگارش یافته بود و توسط صحابیان ائمه علیهم السلام با دقت منتقل گردیده بود، این کتاب ها را نوشته اند و این یکى از امتیازات حدیثى شیعه است که ائمه علیهم السلام تا سال 260 ه حضور مستقیم و بى واسطه در میان مردم داشته اند و به بیان احکام و معارف حقه و تفسیر قرآن پرداخته اند و نیز در غیبت صغرى امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف کتاب الکافى به نگارش درآمد؛ یعنى شیعه تا قرن چهارم هجرى با ائمه اهل بیت علیهم السلام که ترجمان وحى و مبین شریعت بوده اند در ارتباط بوده و از انوار قدسى آنان بهره مى گرفته است و این ارتباط در رشد و بالندگى عقاید و معارف شیعه تأثیر بسزا و شگرفى داشته است.
قوت محتوا و تأثیر آن در تأیید سند زیارت جامعه کبیره
حدیث پژوهان بزرگ هنگام بررسى یک روایت، هنگامى که آن روایت از متن و محتواى دقیق و عمیقى برخوردار باشد همان اتقان و غناى متن روایت - را که با آیات و روایات معتبره سازگار باشد - دلیل صحت صدور و اعتبار آن روایت مى دانند و آن روایت را مى پذیرند. یعنى سند یک روایت طریقى است براى فهم صحت صدور روایت و اگر حدیث پژوهى از راه هاى متعدد دیگر به صحت صدور حدیثى اعتماد پیدا کند آن را نقل مى کند و به مستند بودن آن گواهى مى دهد. یکى از روایات بسیار ارزشمند که حاوى مطالب ناب و مفاهیم متعالى اندیشه اى است همین زیارت جامعه کبیره است که بسیارى از بزرگان حدیثى شیعه بر محتوى بلند آن شهادت داده اند و با اندک تامل و اندیشه اى مى توان غناى اندیشه اى آن و سازگارى آن با آیات قرآن مجید و روایات معتبره و صحیح را به دست آورد. مفاهیم بلندى چون جایگاه ائمه اطهار در نظام هستى، نقش آنان در تفسیر و تبیین دین و شریعت، مقام آن بزرگواران در دنیا و آخرت و... به خوبى در این زیارت آمده است.زیارت جامعه کبیره یکى از بهترین متن هاى زیارتى است که حاوى معارف بلند و ارزشمندى است که در سازگارى با متون مقدس قرآن مجید و روایات متواتره و حتمى حضرات معصومین علیهم السلام، کمترین تردید در صدور آن از معصوم پدید نمى آید و به تعبیر بسیارى از محدثان و عالمان دین، زیارتى است که در صحت صدور آن هرگز تردید نیست.
مرحوم آیت الله شبر در وصف این زیارت آورده اند: «متن زیارت به تنهایى براى اثبات اعتبار آن کافى است و هرگز نیازى به بررسى سند آن نیست زیرا زیبایى اسلوب، شیوایى تعبیر و بلندى معانى آن را در ردیف نهج البلاغه و صحیفه سجادیه قرار مى دهد و از بررسى سند بى نیاز مى سازد».19

و به تعبیر مرحوم علامه مجلسى:
«زیارت جامعه کبیره از جهت سند صحیح ترین زیارت ها و از نظر موارد، جامع ترین آنها و از جهت لفظ فصیح ترین آنها و از جهت معنا بلیغ ترین آنها و از جهت رتبه والاترین آنهاست».20مرحوم فخر المحققین شیرازى در عظمت زیارت جامعه آورده اند: «در میان زیارت هاى مأثوره از حضرات معصومین علیهم السلام، زیارت جامعه کبیره از نظر شیوایى بیان، گیرایى تعبیر، زیبایى اسلوب و رسایى معانى در اوج فصاحت و قله بلاغت قرار دارد که از معارف خاندان عصمت و طهارت و اقیانوس بیکران علوم آل محمد علیه السلام سرچشمه گرفته است».21
جناب آیت الله تقوى در شرح زیارت جامعه کبیره آورده اند: «این زیارت از لحاظ سند بسیار محکم و قوى و شاید هیچ زیارتى یا خطبه اى ... معتبرتر و اصیل تر از زیارت جامعه نباشد و... و از نظر محتوایى و حقایقى که در این زیارت درباره معصومین علیه السلام گفته شده قطعاً در صدر قرار دارد چون روایت یا خطبه اى که اینچنین فضائل و مناقب اهل بیت علیه السلام را مفصلاً ذکر نموده باشد دیده نشده، مضافاً بر این که از لسان معصوم نقل شده و در نهایت فصاحت و بلاغت است طورى که انسان از خواندن عبارات آن لذت مى برد تا چه رسد به حقایقى که در قالب الفاظ بیان شده است و این روایت را بزرگان از محدثین نقل کرده اند».22
استاد جوادى آملى نیز در وصف زیارت جامعه آورده اند: «متن زیارت جامعه کبیره به گونه اى است که هر منصفى صدور این معارف بلند را از غیرمعصوم محال عادى داند افزون بر آن که خطوط کلى آن را با خطوط کلى معارف قرآن کریم [که مرجع نهایى در بررسى روایات است] هماهنگ مى بیند و...».23
و آیت الله مکارم شیرازى نیز گفته اند: «مضمون زیارت جامعه مضمونى است که یک انسان عادى نمى تواند آن را جعل کند و به امام نسبت دهد محتوى این زیارت محتوایى است که از مغز تواناى معصوم تراوش مى کند از مغزى سرچشمه مى گیرد که به منبع علم بى پایان خدا اتصال دارد».24
اندیشه وران و خردورزان حوزه حدیث پژوهى هنگامى که با یک روایت یا متن متقن و عمیق روایى مواجه مى شوند همان متن را دلیل بر پذیرش قرار مى دهند و به سند آن حتى اگر موثق نباشد اعتنا ندارند یعنى سند طریقیت براى صحت صدور از معصوم دارد نه موضوعیت. و اگر از هر راهى براى ما اطمینان حاصل شود که این روایت از معصوم صادر شده است کفایت مى کند. «لذا تصریح کرده اند که اگر متن روایت به گونه اى بود که صدور آن از غیرمعصوم ممکن نبود اطمینان مورد اشاره حاصل مى شود و مى توان به صدور آن از حجت بالغه الهى مطمئن شد».25
از مجموعه سخنان بزرگان شیعه چنین به دست مى آید که اولاً، متن و محتواى زیارت جامعه کبیره، بى نظیر، عمیق، حاوى اندیشه هاى بلند در معارف دینى و راهگشا در شناخت ائمه اطهار علیهم السلام و بیانگر عظمت مقام آنان در درگاه ربوبى است. ثانیا در بررسى روایت، متن عمیق و دقیق خود به صحت صدور روایت یارى مى رساند و این رویه بزرگان حدیثى در طول تاریخ در بررسى روایات بوده است و درباره زیارت جامعه کبیره نیز جارى است.

نقل زیارت در کتاب گرانقدر «من لایحضره الفقیه»
یکى از موارد ادله صحت صدور زیارت جامعه کبیره از امام هادى علیه السلام، نقل آن در کتاب گرانقدر «من لایحضره الفقیه» مرحوم شیخ صدوق است، مرحوم شیخ صدوق از محدثان بزرگ شیعه و فقهاى بنام امامیه در قرن چهارم هجرى است که در بین دانشمندان از نظر وسعت معلومات و کثرت کتب و مصنفات، فردى کم نظیر بوده است و اگر به عباراتى که در ستایش وى از زبان دانشمندان دوره هاى بعد صادر شده، توجه کنیم در مى یابیم که تعبیر «رئیس المحدثین» بیش از هر تعبیر دیگر در مورد وى به کار رفته است26.غیر از کتاب «من لایحضره الفقیه»، کتاب «تهذیب الاحکام» مرحوم شیخ طوسى که از کتب اربعه شیعه است نیز روایت زیارت جامعه کبیره را با همان سند نقل کرده است. که مؤید گفتار مرحوم صدوق است.
غیر از این کتاب، شارحان و محدثان بسیارى در شرح بر «من لایحضره الفقیه» و «التهذیب» به بررسى و شرح بر زیارت جامعه کبیره پرداخته اند که خود تأییدى بر صحت صدور آن و تلقى به قبول کردن است.
علت گفتن تکبیرات در آغاز زیارت جامعه کبیره
برای برخی این سوال مطرح است که علت گفتن تکبیرات در آغاز زیارت جامعه کبیره چیست؟
با توجه به این که زائر در مقام زیارت امام علیه السلام کمالاتى که در زیارت نامه ها بالاخص زیارت جامعه کبیره را بیان مى دارد و برخى از فرازهاى این زیارت بزرگ، فراتر از درک انسان هاى عادى و معمولى بلکه از درک بسیارى از اهل علم مى باشد و نیز براى این که آن بزرگواران به نحو احسن و بدور از افراط و غلو زیارت شوند دستور به بیان تکبیرات قبل از آغاز زیارت داده اند.معانى متعددى از بیان تکبیرات در آغاز زیارت بیان شده است که برخى از آن موارد عبارتند از:
1. اعتراف به عظمت خداوند و برتر شمردن خداوند از هر وصف و ثنا مى باشد و بعد از این اعتراف، به ثناگویى و شمارش کمالات اهل بیت علیهم السلام27.
مرحوم مجلسى اول مى گویند: تکبیرهاى صدگانه براى تفهیم این نکته است که عظمت و کبریایى تنها از آن خداست.28 زیرا معناى الله اکبر به فرموده امام صادق علیه السلام این است که خداوند بزرگ تر از آن است که توصیف شود.29
2. اظهار تعظیم در برابر حق تعالى است که چنین امامان بزرگوار و حقایق وجودیه اى را از خود صادر نموده و ما را به توجه و توسل به ایشان مفتخر نموده است. به عبارت دیگر، این تکبیرات، جهت احترام به امامان و تعظیم شعائر است که امامان هر چه دارند از خداوند دارند.
3. با توجه به معناى الله اکبر و امر به توقف و سپس نزدیک قبر مطهر شدن و تکبیر گفتن، شاید بخواهند ما را متوجه این حقیقت کنند که توصیف امامان بالاتر از عهده افراد عادى است و ایشان باید خود را توصیف کرده و ما تنها وظیفه داریم توصیف ایشان را درباره خودشان بازگو کرده و به آن معتقد شده و درک کنیم.
4. شاید امر به تکرار تکبیرات براى تقاضاى کنار رفتن پرده هاى بین خود و حقیقت امام و مقام ولآیت الله باشد.30
5. از آنجا که اوصاف و ویژگى هاى امامان علیهم السلام مظهر و تجلّى صفات و اسماى الهى است با تکرار تکبیر شناخت مقامات امامان آسان تر مى گردد و باور داشتن این مقامامت براى امامان به اذن خداوند امکان پذیر خواهد شد.
معناى غلو و دیدگاه ائمه اطهار علیهم السلام با ترویج غلو
غلو چیست؟ دیدگاه ائمه اطهار علیهم السلام با ترویج غلو درباره آنان چه بوده است؟ آیا غلو در روایات تنها درباره ائمه اطهار علیهم السلام آمده است؟ آیا فقط برخى از دوستداران ائمه اطهار علیهم السلام به بیان غلو درباره آنان پرداخته اند یا مخالفان نیز به این مسائل دامن زده اند؟
معناى غلو در لغت زیاده روى، اغراق، افراط، گزافه گویى است. اما باید توجه داشت که غلو برآمده از محبت شدید و یا کینه و نفرت عمیق است که در هر دو مورد جریان فرهنگى اجتماعى خاصى را پدید آورده و موجب دورى از حقیقت مى شود.در تاریخ اسلام شاید شکل گیرى جریان غلوکنندگان (غالیان) در دهه هاى نخست آن است مقابله امام على علیه السلام با کسانى که وى را در حد خدا معرفى مى کردند نشانگر آن است که امامان معصوم علیهم السلام از همان آغاز با این جریان نادرست و باطل مبارزه کرده اند. متأسفانه در سال هاى اخیر مشاهده مى شود برخى افراد در مقام مداحى و ثناخوانى خود را على اللهى، زهرا اللهى، و حسین اللهى و... معرفى مى کنند و در مجالس و محافل عمومى این شعارها را به صورت رسمى و علنى مطرح مى سازند و انگیزه اصلى آنان، تحریک احساسات، اشک گرفتن از مردم و امثال آن است و گمان مى کنند که این کار خدمت به اهل بیت عصمت و طهارت است. این افراد باید توجه داشته باشند که این کارها؛ اولاً، بهانه به دست دشمنان و مغرضان مى دهد و زمینه سوء استفاده آنها مى شود و در نتیجه نه تنها خدمت به اهل بیت نیست بلکه خیانت به آن پیشوایان و خیانت به مردم و مذهب آنان است.
ثانیا، این قبیل کارها اساسا با شیوه و مرام اهل بیت در تضاد است.31
امام صادق علیه السلام به یکى از اصحاب خود فرمود: «بناى بیش از حد واندازه نسازید که ویران مى شود یعنى درباره ما هر چه مى خواهید بگویید لیکن از حد مخلوق بودن بالا نبرید».32
امام صادق علیه السلام در بیانى دیگر ابتدا سوگند یاد کرده که ما جز بنده و برگزیده خدا نیستیم و استقلالى در دفع ضرر و جلب منعفت نداریم آن گاه کسانى را که درباره آنها غلو مى کنند لعن کرد و فرمود این ها با این کارهاى خود نه تنها خدا را مى آزارند بلکه رسول خدا را در قبر و امیرالمومنین، فاطمه، امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام باقر علیهم السلام را مى آزارند.33 اگر کسى صفات خداوند را براى موجود دیگرى قائل شود غلو کرده است و به خداوند سبحان شرک ورزیده است، اما اگر اعتقاد بر این باشد که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و یا اولیاء الهى به اذن خداوند، کارى را فراتر از امور معمول و عادى انجام مى دهند و یا قدرت بر انجام آن را دارند این شرک نیست و غلو در معرفى مقام شان نیست بلکه عین توحید و سازگار با آیات قرآن مجید و روایات متعدد است.
بررسی ادعای غلوآمیز بودن زیارت جامعه کبیره
برخی می پرسند که: آیا زیارت جامعه کبیره حاوى مطالبى غلوآمیز نسبت به امامان معصوم علیهم السلام است و آیا ادبیات آن با ادبیات قرآن سازگار است؟
در پاسخ به این سؤال باید به چند نکته اشاره کرد:اولاً، امامان معصوم علیهم السلام خود از نخستین مبارزان با غالیان بوده اند و عالمان بزرگ شیعه نیز به پیروى از سنت حسنه امامان معصوم علیهم السلام، از غالیان دورى ورزیده و آنان را قدح و ذم مى کردند و ملعون مى شمرده اند.
ثانیاً ادبیات این زیارت کاملا منطبق با ادبیات آیات قرآن مجید و روایات است که مقام خلیفه الله را براى پیامبران واولیاى الهى بیان مى کند.
مرحوم علامه مجلسى روایتى را از امام على علیه السلام نقل کرده اند که فرمود:
«لاتسمونا ارباباً، قولوا فى فضلنا ما شئتم فإنکم لا تبلغوا من فضلنا کنه ما جعله الله لنا و لامعشار العشر لانّا آیات الله و دلائله و حجج الله و خلفاوه و امناوه و وجه الله و عین الله و لسان الله»؛ «ما راه «رب» و پروردگار نخوانید ولى در فضل و برترى ما هر چه مى خواهید بگویید لیکن بدانید که نه تنها به حقیقت فضائلى که خدا براى ما قرار داده است نمى رسید بلکه به اندکى از آن نیز نمى رسید زیرا ما آیات و دلایل خدا، حجت، خلیفه و جانشین، امین، وجه، چشم و زبان او هستیم».34استاد گرانقدر آیت الله جوادى آملى در نفى و انکار توهم غلو و اغراق مى فرمایند: «سراسر زیارت جامعه مملو از کمالات و فضائل ائمه اطهار علیهم السلام است و زائر با نهایت احترام و ادب در آستان شان اظهار ارادت، اخلاص، خضوع و خشوع مى کند البته این همه، بخشى از کمالات آن انوار پاک است وگرنه فضائل آن ذوات مقدس بیش از اینهاست... از این جهت در زیارت آمده است: «موالى لا أحصى ثنائکم و لاأبلغ من المدح کنهکم و من الوصف قدرکم...».
ثانیاً مرز غلو خارج کردن آنان در مقام تعریف و تمجید از دائره عبودیت است وگرنه ثناگویى در این محدوده هرگز غلو نیست.
ثالثاً یکى از آداب زیارت این است که زائران زیارت خود را با تکبیرات صدگانه شروع کنند یعنى بعد از این که یکصدبار اعتراف به عظمت خدا کردند و او را از هر وصف و ثنایى برتر دانستند به ثناگویى اهل بیت و شمارش کمالات آنان بپردازند و... در ضمن آن نیز همواره اقرار مى کنند که مرز میان واجب تعالى و ممکنات را درهم نریخته و هرگز ائمه را به سرحد وجود نرسانده است بلکه اعلام مى دارند: «إلى الله تدعون و علیه تدلون و به تؤمنون و...».35
غلو آن است که اگر مقامى که مخصوص خداوند است یعنى استقلال در ذات و صفات را براى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله یا امامان معصوم علیهم السلام قائل شویم شرک است و منهى و حرام شمرده شده است ولى اگر آن به اذن الهى دانسته شود حقیقت توحید است چنان که درباره حضرت مسیح علیه السلام قرآن مجید مى خوانیم:
«أَنِّی أَخْلُقُ لَکمْ مِنَ الطِّینِ کهَیئَةِ الطَّیرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیکونُ طَیراً بِإِذْنِ الله وَ أُبْرِئُ الْأَکمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْی الْمَوْتى بِإِذْنِ الله»36؛ «من از گل براى شما [چیزى] به شکل پرنده مى سازم، آنگاه در آن مى دمم، پس به اذن خدا پرنده اى مى شود؛ و به اذن خدا نابیناى مادرزاد و پیس را بهبود مى بخشم؛ و مردگان را زنده مى گردانم».
و درباره آصف بن برخیا مى خوانیم: «قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکتابِ أَنَا آتِیک بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیک طَرْفُک»37؛
«کسى که نزد او دانشى از کتاب [الهى] بود، گفت: «من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنى برایت مى آورم»».
هر چند از روایات معتبره شیعه چنین برمى آید که قدرت امامان معصوم علیهم السلام در نظام تکوین بیش از قدرت آصف برخیا مى باشد38.
بسیارى از آموزه هاى دینى مفاهیم بلند زیارت جامعه کبیره را به زبانى بیان کرده و هیچ منافاتى میان ادبیات قرآن مجید و روایات با این زیارت وجود ندارد.39
اگر انسانى به مقام ولایت و خلافت الهى نائل شود معرفت و آگاهى وى به مرز وحى و الهام رسیده و توانمندى هایش نیز در حد معجزه و کرامت خواهد شد و چون در رأس هرم کائنات قرار دارد آگاهى و توانمندى و رفتارش نیز در اوج قله خواهد بود و آنانى که خود را با ولى کامل الهى قیاس مى کنند باید بدانند که با خاندان وحى هیچگاه قابل قیاس نخواهند بود که به تعبیر زیباى امام على علیه السلام که فرمود: «لاَ یقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لَا یسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیهِ أَبَداً...»40؛ «از این امت کسى را با خاندان رسالت همپایه نتوان پنداشت و هرگز نمى توان پرورده نعمت ایشان را در رتبت آنان داشت که آل محمد صلى الله علیه و آله پایه دین و ستون یقین اند... حق ولایت خاص ایشان است و میراث پیامبر مخصوص آنان».
به اجمال به برخى از ویژگى هاى امام معصوم علیه السلام در کلام امیر بیان حضرت على علیه السلام اشاره مى شود:
* «أَینَ الَّذِینَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ دُونَنَا کذِباً وَ بَغْیاً عَلَینَا... بِنَا یسْتَعْطَى الْهُدَى وَ یسْتَجْلَى الْعَمَى»41؛ «کجایند کسانى که پنداشتند آنان دانایان علم ـ قرآنند ـ؟ به دروغ و ستمى که بر ما مى رانند؟ خدا ما را بالا برده و آنان را فرو گذاشته، به ما عطا کرده و آنان را محروم داشته، ما را در ـ حوزه عنایت خود ـ درآورد؛ و آنان را از آن برون کرد. راه هدایت را با راهنمایى ما مى پویند و روشنى دل هاى کور را از ما مى جویند».
* «وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ الله عَلَى خَلْقِهِ وَ عُرَفَاوهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ لَا یدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا یدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْکرَهُمْ وَ أَنْکرُوهُ»42؛ «امامان از سوى خدا کار مردم را به سامان آورند و از جانب او بر مردم سرورى یافته اند. به بهشت نرود مگر کسى که آنان را بشناسد و آنان هم او را بشناسند به دوزخ نرود مگر کسى که آنان را انکار نماید و آنان نیز او را از خود ندانند».
* «نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ وَ الْخَزَنَةُ وَ الْأَبْوَابُ وَ لَا تُوتَى الْبُیوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَیرِ أَبْوَابِهَا سُمِّی سَارِقاً، فِیهِمْ کرَائِمُ الْقُرْآنِ وَ هُمْ کنُوزُ الرَّحْمَنِ إِنْ نَطَقُوا صَدَقُوا وَ إِنْ صَمَتُوا لَمْ یسْبَقُوا»43؛ «ما چون پیراهن تن به پیامبر و نبوت نزدیکیم. ما یاران پیامبر و خزانه داران نبوت و درهاى ورود به علم و ایمان هستیم. باید که از درها به خانه ها در آیند. هر کس از درب خانه نیاید وى را دزد خوانند. در حق ایشان است آیات کریمه ایمان (قرآن). آنان گنجینه هاى خداى رحمان اند. اگر زبان به سخن گشاید راست گویند و اگر خاموشى گزینند نه از آن روست که دیگران بر آنان پیشى گرفته اند...».
* «هُمْ عَیشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ یخْبِرُکمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ وَ صَمْتُهُمْ عَنْ حِکمِ مَنْطِقِهِمْ لَا یخَالِفُونَ الْحَقَّ وَ لَا یخْتَلِفُونَ فِیهِ وَ هُمْ دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ وَ وَلَائِجُ الِاعْتِصَامِ بِهِمْ عَادَ الْحَقُّ إِلَى نِصَابِهِ وَ انْزَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ مُقَامِهِ...» 44؛ «آنان حیات دانش و مرگ جهل اند، حلمشان، ظاهرشان از باطنشان و خاموشى شان از حکمت گفتارشان شما را خبر مى دهد، با حق مخالفت نمى کنند و در آن اختلاف ندارند. ستون هاى اسلام و پناهگاه مردمند. به پایمردى ایشان حق به جایگاه خود بازگشت و باطل از جایگاه خود رانده شد و زبانش ازبن بریده گردید...».
* «هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ وَ لَجَأُ أَمْرِهِ وَ عَیبَةُ عِلْمِهِ وَ مَوْئِلُ حُکمِهِ وَ کهُوفُ کتُبِهِ وَ جِبَالُ دِینِهِ بِهِمْ أَقَامَ انْحِنَاءَ ظَهْرِهِ وَ أَذْهَبَ ارْتِعَادَ فَرَائِصِهِ»45؛ «خاندان محمد صلى الله علیه و آله امینان اسرار خدایند و پناهگاه اوامر او، و کان دانش او و مرجع حکمت و خزانه کتاب هاى او و ستیغ بلند دین او. قامت خمیده دین به پایمردى آنان راستى گرفت و لرزشش به نیروى آنان آرامش یافت».
* «اِنّ الله تَبَارک وَ تَعالى طَهَّرَنا وَ عَصَمَنا وَ جَعَلَنا شُهداءَ عَلى خَلِقِهِ وَ حُجَجا عَلى عِبادِهِ وَ جَعَلَنا مَعَ الْقُرآن وَ جَعَلَ الْقُرآنَ مَعنا، لا نُفارِقَه وَلا یفارِقُنا»46؛ «همانا خداوند تبارک و تعالى ما را از پاکیزه ساخت و از هر بدى و زشتى و پلیدى عصمت داد و ما را گواهان بر آفریدگانش و حجت ها بر بندگانش قرار داد. و ما را با قرآن و قرآن را با ما همراه ساخت که نه ما از قرآن هرگز جدایى مى گیریم و نه قرآن لحظه اى از ما جدا مى شود».
* «نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ مَحَطُّ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکةِ وَ مَعَادِنُ الْعِلْمِ وَ ینَابِیعُ الْحُکمِ نَاصِرُنَا وَ مُحِبُّنَا ینْتَظِرُ الرَّحْمَةَ وَ عَدُوُّنَا وَ مُبْغِضُنَا ینْتَظِرُ السَّطْوَةَ»47؛ «ما شجره نبوتیم و جایگاه فرود آمدن رسالت، و محل آمد و شد ملائکه و معادن علم و چشمه هاى حکمت. یار و عاشق ما منتظر رحمت هاى خداوندى باشد و دشمن و کینه توز ما در انتظار قهر خداوند».
این موارد بخشى از معرفى امامان معصوم علیهم السلام در نهج البلاغه است و نیز روایات متعددى در معرفى ائمه اطهار علیهم السلام در کتاب کافى و کتاب هاى دیگر وارد شده است که موجب اطاله بحث مى گردد.48
اگر سخنى برآمده از معصوم بوده باشد و در افق فکرى یک انسان عادى نگنجد، نمى توان سخن معصوم را به خاطر آن شخص نادیده گرفت، نمى توان اندیشه متعالى دینى را با اندک بهانه اى به بند کشید که شاید با آن اندیشه چنین توهمى پدید آید، سخنان گهربار معصومان علیهم السلام و اندیشه دینى درست، گواه آن است که هم اغراق و غلوگرایى در معرفى امامان علیهم السلام زاییده خرافات و جهل بوده و هست و هم نادیده گرفتن فضائل و ارزش هاى والاى معصومان نتیجه تعصب ورزى و بخل و حسادت مى باشد.
تشیع در طول تاریخ، هماره با مظلومیت هاى سیاسى، اجتماعى و فرهنگى روبرو بوده است و در این راستا دشمنان اسلام براى واژگون جلوه دادن چهره آن، عقایدى سست و خرافى بدان نسبت مى داده اند تا بدین وسیله این مذهب را در منظر توده مردم سست و بى ارزش بنمایند و در صفوف متحد و یکپارچه مسلمانان رخنه ایجاد کنند. امامان شیعه علیهم السلام با استفاده از هر فرصتى انتساب غلوکنندگان به خود و شیعه را رد مى کردند و اما دشمنان آگاه، با مطرح کردن عقاید غلوآمیز و انتساب آن به امامان شیعه، سعى در اجراى نقشه خود براى زشت جلوه دادن چهره ائمه علیهم السلام داشتند. به هر حال در آن زمان ها حتى تا به امروز غلو کنندگان باعث شدند تا تبلیغات وسیعى بر ضد امامان شیعه به راه بیفتد و چهره پاک آنان را غبارآلود کند. 49
در تخریب وجهه ائمه اطهار علیهم السلام، تأثیر غلوکنندگان در تخریب وجهه اصحاب ائمه علیهم السلام، تأثیر آنان در آلوده کردن قیام ها و شورش هاى اهل بیت و طرفداران شان، دستاویز مخالفان شیعه در وارد کردن انواع اتهامات به عقاید شیعه و... را مى توان در کتاب هاى متعدد مشاهده کرد که با اندیشه به حق شیعه هیچ سازگارى ندارد و امامان شیعه و شاگردان آنان به مخالفت با آن انتساب ها پرداخته اند. اما دشمنان بیشترین سوء استفاده را از این سخنان کرده اند.
هم پیمودن راه غلو در اندیشه دینى شیعه مذموم و بلکه حرام است و هم حسادت و تعصب ورزى موجب محروم ماندن انسان ها از رهبرى و هدایت درست. و هم ترویج اندیشه برخى غلوکنندگان موجب زشت جلوه داده شدن ائمه علیهم السلام است.
البته زیارت جامعه با توجه به محتواى بى نظیر آن، با ادبیات قرآنى و نهج البلاغه و دیگر کلام نورانى اهل بیت طاهرین علیه السلام سازگار است بلکه با دقت در زیارت جامعه و با مطالعه روایات وارد شده درباره امامان علیه السلام مى توان به توسعه فکرى در حوزه امام شناسى دست یافت.
سازگاری فراز «و ایاب الخلق الیکم...» با آیات 25 و 26 سوره غاشیه
فراز «و ایاب الخلق الیکم و حسابهم علیکم» با آیات شریفه «إِنَّ إِلَینا إِیابَهُمْ * ثُمَّ إِنَّ عَلَینا حِسابَهُمْ»50 چگونه سازگار است؟
در توضیح این فراز از زیارت جامعه و سازگارى آن با آیه شریفه سوره غاشیه نکاتى اشاره مى شود:1. معناى «ایاب» بازگشت با اراده را به طرف مقصد گویند پس عبارت «و ایاب الخلق الیکم» به معناى آن است که دوستان و دشمنان حضرات معصومین به سوى آنان با اراده خود بازگشت مى نمایند چرا که اگر از دوستان باشند براى این که مورد تفقد و تفضل و انعام و اکرام شان قرار گیرند به سوى معصومین بر مى گردند و اگر از مخالفان باشند برخى با علم به مقامات اولیاى الهى و برخى به جهت جداسازى صف آنها از اولیاى الهى، در آن صحنه حاضر مى شوند و چشم طمع به بهره گیرى از نورشان و لطف شان در قیامت دارند.
2. آیه شریفه به لفظ متکلم مع الغیر آمده است: «إِنَّ إِلَینا إِیابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَینا حِسابَهُمْ» و چنانکه در تفسیر طبرى51 آمده است غالباً در قرآن مجید هر زمان که حضرت حق سبحانه به لفظ جمع به خود نسبت داده است و مراد از آن جمیع کارگزاران الهى اعم از فرشتگان و پیامبران و... مى باشد و استبعادى نیست در این معنا که ائمه اطهار علیهم السلام نیز شامل این مجموعه بوده باشد چه این که هرگاه ملائکه حساب توانند کرد چرا ائمه هدى علیهم السلام نتوانند. 52 و این تناقضى میان فراز زیارت و آیه شریفه پدید نمى آورد بلکه مؤید آن است. بر این اساس محاسب بودن و مرجع بودن ائمه در طول محاسب بودن و مآب بودن خداى تعالى است نه در عرض آن.
3. مرحوم علامه مجلسى در تفسیر این فراز از زیارت آورده اند: «اى رجوع الخلق فى الدنیا لجمیع امورهم الیهم و الى کلامهم و الى مشاهدهم او فى القیامه للحساب و هو اظهر فالمراد بقوله تعالى «ان الینا ایابهم» اى الى اولیائنا کما دلت علیه اخبار کثیرة»53؛ «بازگشت مردم در دنیا در تمامى امورشان به آن بزرگواران و سخنان حیات بخش آنان و به آستان مقدسه و مرقد نورانى شان است و در قیامت براى حسابرسى که این معنا آشکارتر است و مراد آیه شریفه این است که بازگشت مردم به سوى اولیاء ماست که روایات زیادى آن را تأیید و دلالت مى کند».
4. از آیات قرآن مجید به دست مى آید که خداوند متعال براى تدبیر امر عالم، فرشتگان زیادى دارد که در قرآن «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً»54 تعبیر شده است. خداوند مبدأ عالم هستى است اما به فرشتگان مأموریت داده است، هم چنان که خداوند در قرآن مجید مى فرماید:
«الله یتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها»55؛ «خداوند جان انسان را هنگام مرگ دریافت مى کند».
و در آیه دیگر مى فرماید:
«قُلْ یتَوَفّاکمْ مَلَک الْمَوْتِ»56؛ «بگو فرشته مرگ جام شما را مى گیرد...».
اینها تضاد و تناقض نیست بلکه هر آن چه ملائکه انجام مى دهند به اراده خداوند است.
حال اگر در روز قیامت، مامورانى از فرشتگان دستور یابند تا به حساب مردم رسیدگى کنند آیا این با توحید منافات دارد؟ و اگر بگوئیم ائمه معصومین علیهم السلام به اذن و فرمان خداوند سبحان، حساب بندگان را مى رسند و خلائق به سوى آنان مى آیند و حساب مردم به اذن الله و به فرمان خدا با شماست آیا با توحید منافات دارد؟!57
این تعبیر منافاتى با توحید ندارد چرا که به اذن حضرت پروردگار و به دستور حضرت حق است و چه بسا ائمه علیهم السلام بالاتر از فرشتگان حسابرس مى باشند.
5. طبق آیات قرآن مجید، خداوند سبحان فرشتگان و پیامبران و اولیاء خویش را به عنوان گواهان روز قیامت قرار داده است و نیز فرشتگان را مأمور حسابرسى و عذاب و... قرار داده است و این منافاتى با حسابرسى خداوند ندارد و با توحید منافاتى ندارد و با آیات و روایات نیز سازگار است.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: «على قسیم النار و الجنه»58 با توجه به پذیرش این روایت در نگاه عالمان شیعه و سنى، امام على علیه السلام محل مراجعه مردم و جداکننده بهشتیان از جهنمى ها مى باشند که خود بیان دیگرى از «ایاب الخلق الیکم» مى باشد. 59
از امام کاظم علیه السلام روایت شده است که فرمود: «اى سماعه، بازگشت این مردم و محاسبه اعمال این مردم نیز با ماست».60
مفهوم فراز «بکم فتح الله و...» زیارت جامعه کبیره
مفهوم فراز «بکم فتح الله و بکم یختم و بکم ینزّل الغیث...» زیارت جامعه کبیره چیست؟
براى فتح و ختم معناى متعددى نقل شده که چند مورد آن عبارت است از:فتح به معناى گشودن و بازکردن و ختم به معناى بستن.
فتح به معناى آغاز کردن، تأسیس کردن، و ختم به معناى پایان دادن، به پایان رسانیدن.
فتح به معناى شناساندن و یاد دادن و ختم به معناى عاقبت به خیر کردن.
اما براى عبارت فوق چندین نکته مهم را مى توان بدست آورد که هیچ کدام از آنها با توحید افعالى منافات ندارد و به اذن خداست.
1. نزول رحمت و برقرارى نظام تکوین و آفرینش آن به برکت وجود گرامى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام است. یعنى علت غایى آفرینش و نظام تکوین، آن بزرگواران هستند. باید توجه داشت که خداوند متعال جهان هستى را براى انسان آفریده و نظام هستى را در تسخیر انسان قرار داده است.
«سَخَّرَ لَکمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَینِ وَ سَخَّرَ لَکمُ اللَّیلَ وَ النَّهارَ»61.
و گل سر سبد عالم هستى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه اطهاراند علیهم السلام که نمونه اعلاى انسان کاملند یعنى اگر باران نازل مى شود، اگر آسمان ها و زمین برقرار است اگر بلاها از جهان دفع مى شود به برکت وجود آن بزرگواران است این بزرگان هدف غایى خلقت اند و این مسأله با توحید هم منافات ندارد.
در این فراز امام هادى علیه السلام مفعول «فتح و ختم» را بیان ننموده اند امر خاصى را به عنوان مفتوح و مختوم ذکر نکرده است. اطلاق عبارت فتح و ختم تمام امور تکوین و تشریع و در همه عوالم ملک و ملکوت را شامل مى شود. 62 و این از معارف بلندى است که نیازمند تأمل واندیشه اى ژرف است.
معناى دیگر که در بیان این فراز گفته شده است این است که آغاز خلافت الهى در نظام با شماست و پایان بخش آن هم با دولت کریمه شماست.
«بکم فتح الله اى فى الوجود او الخلافه او جمیع الخیرات و الباء تحتمل السببه او الصله و بکم یختم اى دولتکم آخر الدول و الدوله فى الاخره ایضا لکم»63؛ «خداوند آفرینش یا خلافت خویش یا همه خیر و برکت را با شما آغاز کرد و نیز دولت شما آخرین دولت در دنیاست که خداوند با آن جهان را به پایان مى رساند و نیز دولت قیامت نیز براى شماست و به وسیله دولت شما خداوند به دیگر دولت ها پایان مى دهد».
این مفهوم بلند، مویدات فراوانى در آیات و روایات متعدد دارد و حکمت الهى نیز اقتضایش چنین است. «وَ لَقَدْ کتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصّالِحُونَ»64.
.jpg)
به بیان دیگر معناى این فراز نورانى چنین است که ائمه اطهار علیهم السلام در حائز شدن مقام خلافت الهى حضرت حق سبحانه، نیز گوى سبقت را از همگان ربوده اند و اگر چه مقام دنیایى و ظاهرى ایشان به عنوان ختم تمام خلفاى الهى و پیامبران او در زمین است لکن به جهت باطن و خلقت تمثلى و مثالى از تمام انبیاء الهى مقدم بوده و مقام خلافت سایر انبیاء نیز ظهور و پرتوى از آن مقام منیع و بلند است که با خلافت حضرت آدم آغاز گردیده و با خلافت خود ایشان در مقطع خاصى از زمان پایان یافت پس ایشان آغاز و انجام مرتبه خلافت الهى حضرت حق سبحانه هستند. 65
روایات متعددى نیز این مطلب را تأکید و تأیید مى کند؛ از پیامبر اکرم در بیانى نورانى نقل شده است که فرمودند:
«کنتُ نبیا و آدم بین الماء والطین»66؛ «من پیامبر بودم در حالى که آدم هنوز آفریده نشده بود».و نیز از امام على علیه السلام روایت شده است: آگاه باشید به راستى من بنده خدا و برادر رسولش و اولین تصدیق کننده او هستم همانا او را در حالى که آدم بین روح و جسد بود تصدیق نمودم».67 و روایاتى که دلالت دارد که از تمامى پیامبران و مردم بر ولایت حضرت امام على علیه السلام و ائمه اطهار علیهم السلام پیمانى گرفته شده68 بر این معنا گواه بسیار روشنى است.
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: «خَلَقَنَا الله نَحنُ حَیثُ لاسَماءِ مَبْنیة وَ لااَرضَ مَدْحیة وَ لاعَرشَ وَلا جَنَّة وَلانارَ کنّا نُسَبِحَهُ»69؛ «خداوند ما را هنگامى آفرید که آسمان هنوز برافراشته نبود و زمین هنوز گسترده نشده بود و هنوز زمانى که عرش و بهشت و جهنم وجود نداشت ما به تسبیح حضرت پروردگار مشغول بودیم».
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: «اَوَّلُ ما خَلَقَ الله نُورى فَفَتقَ مِنهُ نُورُ علىّ ثُمَّ خَلَقَ الْعَرشَ وَ الْلَوحَ وَالشَّمْسَ وَضُوء النَّهارَ وَ نُورالابْصارِ وَالْعَقل والْمَعرِفَة»70؛ «نخستین آنچه خداوند آفرید نور من بود و از آن نور على را شکافت آنگاه، عرش و لوح محفوظ و خورشید و روشنایى روز و نور دیدگان و عق و معرفت را آفرید».
حضرت امام خمینى رحمه الله یکى از بزرگان اهل معرفت و حقیقت است که یگانه راه استفاده موجودات از مقام غیب احدى را مجرا و مجلاى انسان کامل مى داند:
«تمام دایره وجود از عوالم غیب و شهود ریزه خوار نعمت آن سرور هستند و آن بزرگوار واسطه فیض حق و ربط بین حق و خلق است و اگر مقام روحانیت و ولایت مطلقه او نبود، احدى از موجودات لایق استفاده از مقام غیب احدى نبود و فیض حق عبور به موجودى از موجودات نمى کرد و نور هدایت در هیچ یک از این عوالم ظاهر و باطن نمى تابید»71.
و در کتاب شریف «مصباح الهدایه الى الخلافه و الولایه» آمده است: «اگر عین ثابت انسان کامل نباشد هیچ عینى از اعیان ثابته ظاهر نمى گردد و اگر ظهور اعیان ثابته نباشد هیچ یک از موجودات عینى خارجى ظاهر نمى شود و فیض وجود را دریافت نمى تواند کرد بنابراین با عین ثابت انسان کامل است که اول به آخر متصل شده و آخر به اول مرتبط مى شود».72
بنابراین مقصود از آغاز بودن ائمه اطهار علیهم السلام وساطت خلقت نورى ایشان در خلقت سایر موجودات از جانب خداوند متعال است. و براى تحقق هستى و جریان فیض در عالم، واسطه فیض و مجراى آن، ضرورتى انکارناپذیر دارد. که روایات متعددى نیز بر آن اشاره و دلالت دارد.
مرحوم صدوق در کتاب اکمال الدین با اسناد از امام رضا علیه السلام نقل مى کند که حضرت فرمود: «ما ائمه حجت هاى خداوند بر روى زمین و جانشینان وى در میان بندگانش و امانت داران سرّ الهى هستیم ما ائمه کلمه تقوا و ریسمان محکم و گواهان خداوند و برگزیدگان وى در میان بندگانش هستیم به سبب وجود ما آسمان و زمین نگه داشته شده اند و سقوط نمى کنند و نیز باران فرود مى آید و رحمت خداوند بندگانش را فرا مى گیرد. هیچ زمانى زمین از امام قائمى از ما اهل بیت چه آشکار و چه پنهان خالى نیست. اگر زمینى یک روز بدون امام قائم باشد ساکنانش را در خود فرو مى برد همان طور که دریا، غرق شدگان را در کام خود فرو مى برد».73
و نیز پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: «اهل بیت من، موجب آسایش امت من هستند و زمانى که اهل بیت من از بین بروند امت من به آنچه وعده داده شده اند گرفتار خواهند شد».74
ولایت تکوینى براى انبیاء و ائمه علیهم السلام
با توجه به متن زیارت جامعه کبیره، ولایت تکوینى براى انبیاء و ائمه علیهم السلام چیست؟
در ابتدا باید دانست؛ «ولایت براى انبیاء و اولیاء نه در عرض ولایت خداوند است و نه در طول آن. دلیل بر این که هیچ ولایتى در عرض ولایت خداوند نیست آن است که ولایت هیچ کس ولایت اصیل و استقلالى نخواهد بود از این رو اگر ولایت غیراصیل و غیرمستقل براى هر که ثابت شود در عرض ولایت خداوند که اصیل و مستقل است قرار نخواهد گرفت. اما علت این که ولایت انبیاء و اولیاء در طول ولایت خداوند نیست آن است که ولایت خداوندى احد و صمد است نامتناهى و خارج از حد و حصر است و چون نامتناهى است به مقطع خاصى محدود نمى گردد تا از آن مقطع به بعد نوبت به ولایت دیگرى برسد. با نفى ولایت طولى یا عرضى از غیر خداوند، اگر ولایتى به دیگران اسناد داده مى شود به ناچار مظهر ولایت خداوند خواهد بود یعنى ولایت تکوینى و تشریعى هر ولى اى در حقیقت مظهر ولایت حق است و آن شخص محل جلوه ولایت خداوند است که ولایت خداوند در آن تجلى کرده است».75
ولایت تکوینى یعنى این که پیامبر یا امام علیهم السلام به اذن پروردگار مى تواند در نظام تکوین تصرف نماید و کارى کند که در حالت معمول و به طور عادى ممکن نیست و از توان بشر خارج است مانند شفا دادن کور مادرزاد و یا زنده کردن مردگان و... به اذن خداوند توسط حضرت عیسى علیه السلام و یا آوردن تخت بلقیس در چشم برهم زدن، توسط اصف برخیا (از یاران حضرت سلیمان) در قرآن مجید مى خوانیم:
«وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کهَیئَةِ الطَّیرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیها فَتَکونُ طَیراً بِإِذْنِی وَ تُبْرِئُ الْأَکمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِی»76.
تعبیر قرآن کریم این است که تو به اذن من زنده مى کردى و نمى گوید من زنده مى کردم تکرار کلمه باذن الله براى اینست که حقیقت توحید و ولایت تکوینى مسیح را بیان کند وقتى این ولایت درباره مسیح جائز است درباره پیامبراکرم نیز جایز است.77
و خداوند سبحان مى فرماید: «قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکتابِ أَنَا آتِیک بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیک طَرْفُک...»78.
از آیات و روایات معتبره آشکار مى شود که خداوند سبحان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام را تواناتر از آنچه که آصف برخیا انجام داده است نموده است.
و در بصائر الدرجات به سند خود از جابر از امام باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: اسم اعظم خدا از هفتاد و سه حرف تشکیل شده، که از آن یک حرفش نزد آصف برخیا بوده و با آن تکلم کرد، زمین بین سلیمان و بلقیس خسف شد و او تخت را با دست خود گرفته از آنجا برداشت و اینجا گذاشت، دوباره زمین به حال اولش برگشت و این تحول و تحویل در کمتر از یک چشم بر هم زدن صورت گرفت در حالى که از آن هفتاد و سه حرف، هفتاد و دو حرفش نزد ماست و یکى نزد خداى تعالى است که آن را براى علم غیب خودش آنگاه داشته است و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظیم.
و نیز مرحوم کلینى این روایت را در کافى از امام باقر و نیز از امام حسن عسگرى نقل کرده است.79
حضرت امیرالمؤمنین امام على علیه السلام یکى از نمونه هاى ولایت تکوینى حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله را در خطبه قاصعه80 چنین بیان مى دارند:«و لقد کنت معه صلى الله علیه و آله لما اتاه الملاء من قریش، فقالوا له: یا محمد انک قد ادعیت عظیما لم یدعه اباوک و لا احد من بیتک...»؛
«و من با او بودم، هنگامى که مهتران قریش نزد وى آمدند و گفتند: «اى محمد صلى الله علیه و آله تو دعوى کارى بزرگ مى کنى که نه پدرانت چنان ادعایى داشتند، نه کسى از خاندانت. ما چیزى را از تو مى خواهیم اگر آن را پذیرفتى و به ما نمایاندى، مى دانیم تو پیامبر و فرستاده اى وگرنه مى دانیم جادوگرى دروغگویى».
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله گفت: «چه مى پرسید؟»
گفتند: «این درخت را براى ما بخوان تا با رگ و ریشه برآید و پیش روى تو درآید».
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله گفت: «خدا بر هر چیز تواناست. اگر خدا براى شما چنین کرد مى گروید، و به حق گواهى مى دهید»
گفتند «آرى.»
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله گفت: «من آنچه را مى خواهید به شما نشان خواهم داد و من مى دانم شما به راه خیر باز نمى گردید و در میان شما کسى است که در چاه افکنده شود و کسى است که گروه ها را به هم پیوندد و لشکر فراهم آورد».
سپس پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله گفت: «اى درخت اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان گرویده اى و مى دانى من فرستاده خدایم با رگ و ریشه از جاى برآى و پیش روى من درآى به فرمان خداى».
پس به خدایى که او را به راستى برانگیخت، رگ و ریشه درخت از هم گسیخت و از جاى برآمد بانگى سخت کنان و چون پرندگان پرزنان تا پیش روى رسول خدا صلى الله علیه و آله بیامد و شاخه فرازین خود را بر رسول خدا صلى الله علیه و آله گسترد، و یکى از شاخه هایش را بر دوش من آورد و من در سوى راست او بودم. پس چون آنان این ـ معجزه ـ را دیدند، از روى برترى جویى و گردنکشى گفتند: «بگو تا نیم آن نزد تو آید و نیم دیگر برجاى ماند».
پس او درخت را چنین فرمان داد و نیم آن رو سوى او نهاد، پیش آمدنى سخت شگفت آور و با بانگى هر چه سخت تر. چنانکه مى خواست خود را به رسول خدا صلى الله علیه و آله بپیچد. پس آنان از روى ناسپاسى و سرکشى گفتند:
«این نیم را بفرما تا نزد نیم خود باز رود چنانکه بود» و او درخت را چنان فرمود. پس درخت بازگردید و من گفتم: لا اله الا الله، اى فرستاده خدا من نخستین کسم که به تو گروید، و نخستین کس که اقرار کرد که درخت آنچه را فرمودى به فرمان خدا به جا آورد. تا پیامبرى تو را گواهى دهد و گفته تو را بزرگ دارد». پس آنان گفتند: «نه که ساحرى است دروغگو، شگفت جادوگر است و چه آسان است کار او و چه کسى تو را در کارت تصدیق کند جز او».
آنچه که در زیارت جامعه درباره ولایت ائمه اطهار علیهم السلام بیان شده است همه ولایت آنان نیست بلکه آن اندازه اى است که مى توان براى مردم بیان کرد و آن بزرگواران صاحب ولایت عظمى هستند و درک این ولایت براى بزرگان اندیشه اى اندکى سنگین است چه رسد به فهم مردم عادى. با این همه ولایت مذکور در زیارت جامعه کبیره، در آیات و روایات معتبر متعدد، مورد تأیید است و ادبیات بکار گرفته شده در آن با ادبیات قرآن مجید سازگار است که به طور خلاصه بدان اشاره شد.
شبهه ای درباره واژه «باذن الله» در ولایت تکوینى برآمده از زیارت جامعه
با توجه به معارف بلند زیارت جامعه کبیره و بحث ولایت تکوینى، سؤال این است که در کجاى زیارت جامعه کبیره مفهوم «باذن الله» آمده است. یعنى در این زیارت این اعمال به ائمه اطهار علیهم السلام نسبت داده شده است بدون این که اشاره به اذن خدا و فرمان خداوند سبحان شده باشد؟
شاید در نگاه اول چنین سؤالى به ذهن خطور نماید که واژه «باذن الله» در ولایت تکوینى برآمده از زیارت جامعه نیامده است و این اعمال به ائمه اطهار علیهم السلام نسبت داده شده است اما بااندکى تامل و دقت در فرازهاى مختلف این زیارت بزرگ بدست مى آید که سراسر این زیارت، گویایى رهبرى ائمه اطهار علیهم السلام به سوى حضرت حق اوست و آنان دعوت کنندگان به بندگى خدا و مومنان به حضرت حق سبحانه و تعالى و... مى باشند به مواردى از آن فرازها اشاره مى شود: «الى الله تدعون و علیه تدلون و به تومنون و له تسلمون و بامره تعملون و الى سبیله ترشدون و بقوله تحکمون».شما خلق را به خدا مى خوانید و بر طریق او راهنمایى و دلالت مى کنید و بخدا ایمان دارید و تسلیم او و مطیع فرمان اویید و به راه خلق را هدایت کرده و به کلام او حکم مى کنید.
با توجه به این که جار و مجرور در این فراز مقدم شده، کلام مفید حصر است یعنى ائمه اطهار علیهم السلام شما تنها و تنها به سوى خدا دعوت مى کنید و مردم را به سوى او راهنمایى مى کنید یعنى هر کارى که مى کنید به فرمان خدا و به سوى خدا و به اراده خداست که همان باذن الله است.81
«السلام على الدعاه الى الله و الادلاء على مرضات الله و التامین فى محبه الله و المخلصین فى توحید الله و المظهرین لامر الله و نهیه و عباده المکرمین الذین لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون»؛ «سلام بر شما باد که دعوت کنندگان به سوى خدا هستید و راهنمایان طریق رضا و خشنودى حضرت احدیت و ثابت قدمان در اجراى فرمان خدا و تام و کامل در عشق و محبت خدا و صاحبان مقام اخلاص در توحید حضرت حق و آشکار کنندگان امر و نهى ایزد متعال و شمایید بندگان گرامى و مقرب الهى که هرگز بر حکم او سبقت نگرفته و کاملاً مطابق فرمانش عمل مى کنند».
«اشهد انکم الائمه الراشدن... المطیعون للّه القوّامون بامره العاملون بارادته الفائزون بکرامته... الاءلاء على صراطه عصکم الله من الزلل و آمنکم من الفتن و طهرکم من الدنس و اذهب عنکم الرجس و طهرکم تطهیرا...»؛ «شهادت مى دهم که محققا شما پیشوایان... مطیعان خدا و نگهبانان فرمان او و کارکنان به اراده او و فیروزمند به کرامت و لطف او هستید شما را راهنمایان صراط خود گردانید و شما خانواده را معصوم از لغزش و ایمن از فتنه و پاک و منزه از هر خلق ناشایسته گردانید و از شما به کلى رجس و ناپاکى را زایل فرمود و پاک و منزه گردانید».
«دعوتم الى سبیله بالحکمه و الموعظه الحسنه و بذلتم انفسکم فى مرضاته و صبرتم على ما اصابکم فى جنبه و اقتم الصلوه... حتى اعلنتم دعوته و بینتم فرائضه....»؛ «شما خلق را به راه حق با برهان و حکمت و پند و موعظه نیکو دعوت کردید و در راه رضایت او از جان گذشتید و بر هر مصایبى که از امت به شما رسید براى خدا صبر کردید نماز را بپا داشتید... تا آنکه دعوت دین را آشکار ساخته و فرائض و احکامش را مبین گردانیدید».
از این شواهد و نمونه ها بى تردید مى توان فهمید که اگر در فرازى آن بزرگواران را تأثیرگذار در نظام تکوین و یا جهان آخرت معرفى مى کند مستقل از اذن و اراده خدا نیست و همه آن بزرگواران به اذن خدا و در جهت طاعت حضرت حق و نشر و گسترش احکام و دعوت الهى تلاش مى کنند و این حقیقت توحید افعالى است.
بخش هاى زیارت جامعه کبیره
زیارت جامعه کبیره به چند بخش تقسیم می شود؟ بخش هاى این زیارت را به اجمال معرفى کنید.
این زیارت نورانى که در شناساندن خاندان وحى و تبیین جایگاه امامان علیهم السلام در نظام تکوین و تشریع، به بهترین، زیباترین و رساترین زبان، از جانب امام دهم حضرت امام هادى علیه السلام ارائه گردیده است حاوى بخش هاى مهم است که به اجمال اشاره مى شود.
شهادت به توحید، نبوت و امامت
شهادت به وحدانیت خداوند سبحان و پیامبرى حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و به امامت ائمه اطهار علیهم السلام.«اشهد ان لااله الا الله وحده لا شریک له کما شهدالله لنفسه و شهدت له ملائکه». این شهادت سه گانه به اوج ایمان و اعتقاد انسان شیعى به وحدانیت حضرت پروردگار و مانندى او و نبوت پیامبر خاتم و امامت امامان اشاره دارد و آن که امامان معصوم شیعه برگزیدگان الهى و راهنمایى رسیدن و وصال به بندگى و عبودیت محض حضرت حق سبحانه و تعالى مى باشند.
ابراز ایمان راسخ به حقانیت اهل بیت و باطل بودن راه و مسیر مخالفان آنان و آمادگى در فداکارى در راه حقیقت و نشر دین که با آغازى چنین آمده است: «بابى اتنم و امى و اهلى و مالى و اسرتى اشهدالله و اشهدکم انى مومن بکم و بما امنتم به کافر بعدوکم و بما کفرتم به سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم... فثبتنى الله ابدا ما حییت على موالاتکم و وقفنى لطاعتکم و رزقنى شفاعتکم...».

توبه از گناهان و آرزوى شفاعت
«یا ولى الله ان بینى و بین الله عز و جل ذنوبا لایأتى علیها الارضاکم فبحق مَن ائتمنکم على سرّه و استرعاکم امر خلقه... اللهم انى لو وجدت شفعاء اقرب الیک من محمد و اهل بیت الاخیار الائمه الابرار لجعلتهم شفعائى...».که این توبه از گناهان نشان از نهایت پشیمانى و ندامت دارد و طلب شفاعت نیز خود گویایى شناخت جایگاه امام معصوم و قرار دادن آن بزرگان در مقام واسطه و وسیله الى الله است و هیچ غلو و اغراق در آن دیده نمى شود.
جاى جاى تعابیر زیارت جامعه کبیره گویاى روح توحیدى آن و کمال بندگى امامان معصوم علیهم السلام و نقش آنان در هدایت الى الله دارد و هرگز شائبه شرک در آن وجود ندارد.
علت نامگذاری زیارت جامعه کبیره به این نام
برخی می پرسند که: چرا این زیارت را زیارت جامعه کبیره نام نهاده اند؟
مفسران و شارحان82 زیارت جامعه کبیره در بیان علت نامگذارى این زیارت به زیارت جامعه کبیره دو نکته را یادآورى کرده اند که قابل تأمل و دقیق است:
1. این زیارت، زیارتى است که همه ائمه را شامل مى شود یعنى با این زیارت مى توان همه امامان معصوم علیهم السلام را زیارت کرد که به اعتبار استجماع زیارت شوندگان جامعه گفته مى شود. اگر چه مستلزم ثواب جامع هم مى باشد چون ائمه علیهم السلام زیارت مى شوند ثواب و اجر زیارت همه ایشان هم نصیب خواهد شد.
2. این زیارت جامع تمام اوصاف و کمالات امامان علیهم السلام مى باشد پس جامع بودن این زیارت ناظر به تعدد اوصاف و کمالات و شئوون عالیه زیارت شوندگان در این زیارت است. یعنى اگر انسان بخواهد درس ولایت و امام شناسى بیاموزد باید در زیارت جامعه کبیره اندیشه کند و آموزه هاى بلند آن و معارف ناب آن را با دقت تمام درک کند و در اقیانوس بیکران کرانه آن سیر نماید. که وسعت مفاهیم آن مافوق همه زیارت هاست.
البته تعریف اول چه بسا مناسب تر باشد زیرا این زیارت بخشى از اوصاف کمالیه آن بزرگواران است نه همه آنها، ثانیا، زیارت هاى جامعه دیگرى وجود دارد که به گستردگى این زیارت، دربرگیرنده جامع اوصاف کمالیه اهل بیت علیهم السلام نیست. بلکه به جهت اینکه با آن زیارت ها نیز همه امامان علیهم السلام را زیارت مى شوند. نام زیارت جامعه بر آن نهاده شده است.
در اصطلاح اهل حدیث به زیارت هایى، زیارت جامعه اطلاق مى شود که به طور جداگانه از اهل بیت روایت شده و به وسیله آنها تمامى اهل بیت بدون اختصاص به فردى از ایشان، زیارت مى شوند. به همین سبب مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار 14 زیارت جامعه را گزارش مى کند که در زیارت ائمه وارد شده است و در پایان اشارت مى کند و «رأیت فى بعض الکتب زیارات جامعه اخرى...»83.
در برخى کتاب هاى حدیثى زیارت هاى جامعه دیگرى هم دیده ام و تأکید مى کند که 14 مورد از آنها را به تعداد 14 معصوم نقل کرده است که برترین و متقن ترین آنها همین زیارت جامعه کبیره است.
«اوردت فى هذا الکتاب من الجوامع بعدد المعصومین صلوات الله علیهم اجمعین لکن افضلها و اوثقها الثانیه (زیاره الجامعه الکبیره)...».
متن و سند زیارات جامعه که از کتاب هاى حدیثى متعدد گردآورى شده است در جلد 99 بحارالانوار از صفحات 114 تا 207 نقل شده است.
جمع بندی و نتیجه گیری
در این نوشتار، به بررسى شبهات و پرسش هاى متعدد در زمینه سند و محتواى زیلرت جامعه کبیره پرداختیم. از مجموع آنچه بیان گردید نتایج ذیل به دست می آید:
1. زیارت جامعه کبیره جلوه اى از امام شناسى و دریچه اى به سرچشمه معرفت امامان است که حاوى مفاهیم و معارف بلندى است که صدور آن از غیرمعصوم محال است و قوت متن، خود دلیلى بر صدور آن از معصوم علیه السلام است و حتى به بررسى سندى نیازى ندارد.
2. سند این زیارت، سندى حسن است و در اعتبار بدان حجت است اگرچه از حیث سندشناسى محدثان گذشته داراى سندى صحیح است و صدور آن از معصوم یقینى است.
3. زیارت جامعه کبیره، بدون هیچ گونه غلو و اغراق است و سازگارى آن با ادبیات قرآن مجید و روایات حتمى، گویاى آن است که باید در شناخت امامان معصوم تلاش بیشترى کرد.
4. زیارت عملى مستحب است که فریقین بدان اعتقاد دارند ولى در نگاه شیعه امامیه زیارت جایگاه ویژه اى دارد که بسیارى از آموزه هاى زندگى ساز از آن به دست مى آید و اثرات تربیتى، اخلاقى، اجتماعى و سیاسى فراوانى به همراه دارد.
5. آیات نورانى قرآن مجید و روایات گهربار فراوان وارده از امامان معصوم علیهم السلام گواه آن است که جایگاه امامان علیهم السلام بسیار رفیع است و دسترسى به جایگاه آنان و فهم کلامشان مقدور و میسور هر انسانى نیست و به همین علت گروهى از سر جهل و خرافه راه غلو و اغراق پیمودند و بسیارى از سر حسادت و تعصب و جهالت راه انکار فضیلتها را پیشه کردند.
امید است که این نوشتار کوتاه، گامى در شناساندن یکى از پر رمز و رازترین مجموعه حدیثى و زیارتى براى نسل جوان و اصحاب ایمان و اندیشه گرامى بوده باشد و آغازى باشد بر پیوند استوار و خلل ناپذیر با اختران تابناکى که هدایت انسانها، همت جاودانهشان بوده و رساندن تشنگان رستگارى به چشمه حیات طیبه، هماره دغدغه زلال وجودشان است.
پینوشتها:
1. علم الحدیث و درایه الحدیث، کاظم مدیرشانه چىره، قم: دفتر انتشارات اسلامى.2. التهذیب، شیخ طوسى، ج 6، ص 95.
3. من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 609.
4. عیون اخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق، ج 2، ص 668، تحقیق و ترجمه استاد على اکبر غفارى رحمه الله.
5. معجم الرجال، خویى، ج 11، صص 255-254.
6. معجم الرجال، ج 15، ص 53.
7. معجم الرجال، ج 12، ص 85.
8. معجم الرجال، ج 5، ص 174.
9. معجم، ج 14، ص 271.
10. الرجال، ص 264.
11. الخلاصه، ص 156.
12. تنقیح المقال، ج 3، ص 250.
13. معجم الرجال، ج 14، ص 274.
14. رجال النجاشى، ص 341.
15. رجال ابن داود، ص 298.
16. من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 609، شرح آقاى غفارى.
17. همان.
18. تنقیح المقال، ج 3، ص 257. (و فى روایته لها دلالة واضحه على کونه امامیاً صحیح الاعتقاد بل فى تلقین مولانا الهادى علیه السلام مثل هذه الزیارة المفصله المتضمنه لبیان مراتب الائمه علیهم السلام شهادة على کون الرجل من الحسان مقبول الروایة و أهمالهم ذکره فى کتب الرجال غیر قادح فیه).
19. الانوار اللامعه فى شرح زیاره الجامعه، ص 31.
20. بحارالانوار، ج 102، ص 144.
21. شرح زیارت جامعه کبیره، ج 1، مقدمه.
22. شرح زیارت جامعه، ص 19.
23. ادب فناى مقربان، ج 1، ص 87.
24. پرتوى از زیارت جامعه کبیره، ص 40.
25. ادب فناى مقربان، جوادى آملى، ج 1،ص 87.
26. تاریخ عمومى حدیث، معارف، ص 375.
27. ادب فناى مقربان، جوادى آملى، ج 1، ص 83.
28. روضه المتقین، ج 5، ص 453.
29. توحید، صدوق، ص 312، روایت اول و دوم.
30. جلوه هاى لاهوتى، تحریرى، ج 1، ص 40.
31. ادب فناى مقربان، جوادى آملى، ج 1، ص 78.
32. بحارالانوار، ج 25، ص 279. «یا اسماعیل! لاترفع النباء فوق طاقته فینهدم اجعلونا مخلوقین و قولوا فینا ما شئتم».
33. بحارالانوار، ج 35، ص 289. «فوالله ما نحن الا عبید الذى خلقنا و اصطفانا، مانقدر على ضر و لانفع ... ویلهم ما لهم لعنهم الله لقد آذوا الله و آذوا رسوله فى قبره و امیرالمومنین و فاطمه و الحسن و الحسین و على بن الحسین و محمد به على صلوات الله علیهم...».
34. بحارالانوار، ج 26، ص 6.
35. ادب فناى مقربان، ج 1، ص 82.
36. آل عمران 3، آیه 49.
37. نمل 27، آیه 40.
38. الانوار الساطعه فى شرح زیارة الجامعه، شیخ جوادبن عباس کربلایى، ج 1، ص 318.
39. جهت مطالعه بیشتر آیات و روایات به تفاسیر اثرى به ویژه: نورالثقلین و البرهان، ذیل آیات فوق مراجعه شود.
40. نهج البلاغه، خطبه 2.
41. نهج البلاغه، خطبه 144 ترجمه دکتر شهیدى.
42. همان، خطبه 152 ترجمه محمد مهدى فولادوند.
43. همان، خطبه 153 ترجمه محمد مهدى فولادوند.
44. همان، خطبه 239 ترجمه محمد مهدى فولادوند.
45. همان، خطبه 2 ترجمه محمد مهدى فولادوند.
46. مستدرک نهج البلاغه، ص 183.
47. نهج البلاغه، خطبه 108 ترجمه محمد مهدى فولادوند.
48. ر.ک: اصول کافى، ج 2 و 3، ترجمه: آیت الله محمد باقر کوه کمره اى.
49. غالیان، نعمت الله صفرى، ص 310.
50. غاشیه 88، آیات 25 و 26.
51. ج 30، ص 106.
52. در حریم ولایت، آقا نجفى اصفهانى، ص 138.
53. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 99، ص 139.
54. نازعات 79، آیه 5.
55. زمر 39، آیه 42.
56. سجده 32، 11.
57. پرتوى از زیارت جامعه کبیره، مکارم شیرازى، ص 54.
58. امالى، صدوق، ص 89.
59. فى رحاب الزیاره الجامعه الکبیره، قبانچى، ج 2، ص 256.
60. روضه کافى، کلینى، ص 154.
61. ابراهیم 14، آیه 33.
62. سیماى ائمه در زیارت جامعه کبیره، نظامى، ج 3، ص 227.
63. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 99، ص 144.
64. انبیاء 21، آیه 105.
65. جلوه هاى لاهوتى، تحریرى، ج 3، ص 299.
66. ینابیع الموده، ص 10.
67. بحارالانوار، ج 15، ص 15.
68. بحارالانوار، ج 26، باب تفضیلهم على الانبیاء.
69. بحارالانوار، ج 57، ص 169.
70. بحارالانوار، ج 57، ص 170.
71. آداب الصلوه، امام خمینى، ص 150.
72. مصباح الهدایه، امام خمینى، ص 70.
73. اکمال الدین، صدوق، ص 202.
74. اکمال الدین، صدوق، ص 205.
75. شمیم ولایت، آیت الله جوادى آملى، ص 105.
76. مائده 5، آیه 110.
77. پرتوى از زیارت جامعه کبیره، مکارم شیرازى، ص 50.
78. نمل 27، آیه 40.
79. کافى، کلینى، ج 1، ص 230، ح 1 و 2.
80. خطبه 192 نهج البلاغه.
81. پرتوى از زیارت جامعه کبیره، مکارم شیرازى، ص 56.
82. شرح زیارت جامعه کبیره، سیدمحمدتقى نقوى، ص 18؛ سیماى ائمه در شرح زیارت جامعه کبیره، على نظامى همدانى، ج 1، ص 20؛ پرتوى از زیارت جامعه کبیره، مکارم شیرازى، ص 63 و....
83. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 99، ص 209.