اهمیت دسترسی به منابع متنوع و معتبر در مطالعۀ تاریخ (بخش دوّم)

چگونگی به قدرت رسیدن سردار سپه و دخالت های روس و انگلیس در این انتخاب همواره نقل مباحث و متون تاریخی معاصر ما بوده است، با راسخون همراه باشید
يکشنبه، 11 خرداد 1404
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: مرتضی شعله کار
موارد بیشتر برای شما
اهمیت دسترسی به منابع متنوع و معتبر در مطالعۀ تاریخ (بخش دوّم)

گزینه‌های انگلیس برای حکومت دست‌نشانده در ایران

تنها راه باقی‌مانده برای انگلیس این بود که یک دست‌نشانده به اسم حکومت ملی تأسیس کنند. چهار نفر به‌عنوان کاندیدای دست‌نشانده مطرح بودند. اولین نفر شیخ خزعل بود. شیخ خزعل حاکم خوزستان بود و تقریباً می‌شود گفت کاملاً انگلیسی بود؛ یعنی از روز اولی که آمد، انگلیسی بودنش چیزی نبود که کسی بخواهد مخفی کند. او به‌صورت کامل مطیع عوامل انگلستان بود و از انگلستان دستور می‌گرفت و در خوزستان حکومت می‌کرد. حتی یک مدت صحبت جداسازی خوزستان بود؛ یعنی شیخ خزعل مطرح کرده بود که خوزستان را به نفع انگلستان از ایران جدا کند و رسماً جزو خاک انگلستان بشود.

نفر دوم، میرزا کوچک‌خان جنگلی بود. نمایندۀ انگلستان شخصاً نزد میرزا کوچک‌خان رفت و به او پیشنهاد داد که چون قدرت داری و گیلان را در دست گرفته‌ای، اگر با ما همکاری کنی، ما کمکت می‌کنیم تا کل ایران را در دست بگیری. اما میرزا کوچک‌خان به‌شدت با نمایندۀ انگلستان مخالفت کرد و پیشنهاد او را رد کرد.

میرزا کوچک‌خان فردی بود که قدرت داشت و گیلان را تحت کنترل خود داشت. انگلیسی‌ها نمی‌توانستند کسی را که هیچ قدرتی ندارد به‌عنوان دست‌نشانده انتخاب کنند. آن‌ها به دنبال کسی بودند که یا خوش‌نامی داشته باشد یا قدرت. شیخ خزعل قدرت داشت، اما خوش‌نامی نداشت. همه می‌دانستند که شیخ خزعل نوچۀ انگلستان است و این موضوع باعث می‌شد که او خوش‌نامی نداشته باشد. اگر شیخ خزعل را به‌عنوان دست‌نشانده انتخاب می‌کردند، همان مشکلات قرارداد 1919 تکرار می‌شد؛ یعنی مردم دوباره قیام می‌کردند و برنامۀ انگلیسی‌ها شکست می‌خورد.

سید ضیاءالدین طباطبایی را هم نیاوردند، چون به او هم مانند شیخ خزعل، برچسب انگلیسی بودن خورده بود. سید ضیاء نیز جزو MI6 انگلستان بود و فراماسون نبود. فراماسونری یک مقام بالاتر و یک مقام فکری است و معمولاً اساتید دانشگاه و افراد باهوش و برجسته را وارد فراماسونری می‌کردند. اما افراد سطح پایین‌تر مانند سید ضیاء در MI6 بودند و نقش جاسوس و عامل مستقیم را داشتند و بیشتر فرمان‌بر بودند. سید ضیاء رسماً عامل انگلستان در ایران بود؛ مانند اردشیر جی که عضو MI6 بود و فراماسون نبود و رسماً جاسوس MI6 بود.

میرزا کوچک‌خان قبول نکرد؛ او به این‌ها اعتراض کرد و زیر بار نرفت. در نتیجه، رضاخان باقی ماند. رضاخان از یک سو فرماندۀ قزاق‌ها بود و یکی از فرماندهان ارشد بود. رساندن او به مقام فرماندهیِ کل کار سختی نبود. از سوی دیگر، رضاخان روسی بود؛ یعنی قزاق روسی بود و برچسب انگلیسی به او نخورده بود. همچنین، رضاخان بی‌سواد بود. چرا می‌گویند بی‌سواد بودن هنر است و چیز خوبی است؟ چون آدم‌های باسواد فکر و شخصیت خودشان را دارند و به‌راحتی نمی‌توان آن‌ها را خرید یا تحت تأثیر قرار داد. اما رضاخان به دلیل بی‌سوادی، به‌راحتی تحت تأثیر قرار می‌گرفت و آنچه را که به او القا می‌کردند، می‌پذیرفت.
 

علل انتخاب رضاخان به‌عنوان دست‌نشاندۀ انگلیس

میرزا کوچک‌خان فرد باسوادی بود و تا حدی تحت تعالیم سید جمال‌الدین اسدآبادی قرار داشت. او تقریباً یک طلبه روشنفکر بود که دغدغۀ وطن و عرق ملی داشت. یا مثلاً شیخ محمد خیابانی؛ این‌ها افرادی بودند که نمی‌شد آن‌ها را خرید، چون برای خودشان فکر و ایده داشتند. اما رضاخان را به دو روش خریدند: یکی اینکه اردشیر جی می‌گوید: من ساعت‌ها با رضاخان صحبت کردم و دربارۀ ایران باستان برایش توضیح دادم و او را متقاعد کردم که این آخوندها و دین اسلام کشور ما را بدبخت کرده‌اند. اگر بخواهیم دوباره عظمت خود را به دست بیاوریم، باید آخوندها را در ایران خانه‌نشین کنیم یا کلاً از بین ببریم؛ دین را از صحنه خارج کنیم و مثل کشورهای اروپایی، کشورمان را سکولار کنیم تا بتواند در میان کشورها سر بلند کند. رضاخان چرا این‌ها را می‌پذیرفت؟

چون او اطلاعی از تاریخ نداشت! هرچه دروغ به او می‌گفتند، قبول می‌کرد. آدمی که اطلاع ندارد و سواد ندارد و نمی‌تواند دو تا مطلب را بخواند، هرچه به او بگویی، راحت می‌پذیرد.

دومین ویژگی رضاخان، جرئت و جسارتی بود که از همان ابتدا در او دیده بودند. می‌گفتند رضاخان کارهایی را انجام می‌دهد که دیگران جرئت آن را ندارند. می‌گویند از آدم‌های زنازاده، کارهای وحشتناکی سر می‌زند و رضاخان هم از این دسته بود.

وقتی می‌خواستند پلیس جنوب را راه بیندازند، نمایندۀ انگلیس که آمده بود، گفت نیرو استخدام کنید و مفعول بودن به‌عنوان یک امتیاز محسوب شد. او گفت: هرکس مفعول است، این امتیاز اول است که ما او را بپذیریم. نمایندۀ ایرانی که همراه این انگلیسی بود، ناراحت شد و گفت: یعنی چه آقا؟ شما می‌گویید که یک نفر هم‌جنس‌باز و مفعول است، ما او را بپذیریم! ما کسی را می‌خواهیم که اگر به او مأموریت بدهیم، برود و سر صاحب عروه را برای ما بیاورد. آن زمان صاحب عروه یا سیدمحمد کاظم یزدی، مجتهد نجف بود. یعنی کسی که این‌گونه باشد، می‌تواند چنین کاری را انجام دهد. افرادی که فساد اخلاقی بارز داشتند، مثل زنازادگان، بیشتر به دردشان می‌خوردند. رضاخان هم این ویژگی را داشت؛ او جرئت انجام کارهایی را داشت که دیگران نداشتند و ملاحظاتی داشتند.
 

وعده‌های انگلیس برای شاهی به رضاخان و نقش اردشیر جی در آماده‌سازی وی به‌عنوان دست‌نشاندۀ انگلیس

چطور رضاخان را متقاعد کردند؟ یکی از روش‌ها این بود که به او القا کردند احمدشاه بی‌عرضه است و کشور را به دست کمونیست‌ها می‌دهد. واقعاً هم چنین وضعی بود؛ گیلان کمونیستی شده بود. احسان‌الله‌خان در گیلان اعلام حکومت جمهوری شوروی کرده بود.

به رضاخان گفتند: نگاه کن! گیلان کمونیستی شده و اگر ما کمی دیر بجنبیم، کمونیسم ایران را می‌گیرد. باید جلوی ورود کمونیسم به ایران را بگیریم. بحث دیگری که مطرح کردند، بازگرداندن عظمت گذشته به ایران بود. به او گفتند دین باعث عقب‌ماندگی ما شده و باید دین را کنار بگذاریم تا بتوانیم رشد کنیم.

مورد دیگری که برای رضاخان بسیار مهم بود، دادن وعدۀ شاهی به او بود. به او گفتند که ما کمک می‌کنیم قاجاریه منقرض شود و تو و فرزندانت در ایران شاه باشید. آیت‌الله شیخ حسین لنکرانی نقل می‌کند که یک شب تا دیروقت با رضاخان صحبت کردیم و به او گفتیم: حالا که آمده‌ای و داری مسلط می‌شوی، بیا طرف ما باش و طرف انگلیس نباش. رضاخان گفت: صبح جوابت را می‌دهم. صبح نوکر من را دید و دست در جیبش کرد و گفت: می‌ترسم موقع مردنم، جیبم این‌قدر خالی باشد! یعنی مسئلۀ شاهی برای او مسئلۀ پول بود. رضاخان چون فقر را تجربه کرده بود، پول برایش بسیار مهم بود.

شاهان قاجار را ببینید! شاهان قاجار مثلاً زن‌باز بودند و برخی مثل فتحعلی‌شاه تا سیصد زن داشتند. اما رضاخان چرا فقط سه زن داشت؟ هرچند سه زن هم برای یک انسان کافی است! اما چرا زن‌باز نبود؟ چون مسئلۀ اصلی برای رضاخان پول بود. وقتی مسئلۀ شاهی را به او گفتند، آخرین حرفش این بود که می‌ترسم جیبم خالی باشد؛ نگفت که می‌ترسم زن نداشته باشم. یعنی زن برایش اولویت نداشت. برعکس پسرش که زن‌باز و هرزه بود، در کارنامۀ رضاخان زن‌بازی نمی‌بینیم.

فساد اخلاقی به آن صورت در مورد رضاخان دیده نمی‌شود. هرچند در اواخر عمرش می‌گویند چیزهایی داشت؛ ولی در اوایل چیزی از او سراغ نداریم. اما در مورد زمین‌خواری، تا دلت بخواهد مدرک هست؛ به‌طوری‌که روزنامه‌های فرانسه نوشته بودند که در ایران موجودی درآمده که زمین می‌خورد! چندین هزار هکتار زمین را به نام خودش کرده بود و هرجا زمین مرغوبی گزارش می‌دادند، به انواع حیله‌ها به نام خودش می‌کرد؛ یا صاحبش را می‌کشتند، یا زندانی می‌کردند، یا تهدید می‌کردند. به هر حال، به طرق مختلف زمین را به اسم خودش می‌کرد. این نقطه‌ضعف رضاخان بود.

اردشیر جی کسی بود که روی رضاخان کار کرد و رضاخان را آماده کرد تا نقش دست‌نشاندۀ انگلستان را در ایران ایفا کند. در عین حال که به رضاخان اطلاعات منطقی داده بودند، او را نیز ترسانده بودند. زن مستوفی‌الممالک نقل می‌کند که یک شب سید حسن مدرس، شوهر من و رضاخان در خانۀ ما جلسه داشتند و تا دیروقت با هم بحث می‌کردند. وقتی که داشتند می‌رفتند، من به دم در آمدم که خداحافظی کنم و دیدم که رضاخان می‌گوید: «سید (منظورش سید حسن مدرس است) مگر شوخی است! اگر من با این‌ها مخالفت کنم، من را زنده نمی‌گذارند!» یعنی رضاخان را، هم ترسانده بودند و هم تطمیع کرده بودند. به او حالی کرده بودند که ما عناصری داریم که تو را از بین ببریم! به همین دلیل است که وقتی در اواخر، رضاخان به‌طرف آلمان‌ها رفت، به‌راحتی او را کنار گذاشتند؛ و رضاخان هم می‌دانست که خیلی کاره‌ای نیست و بیشتر، آن‌ها برایش تصمیم می‌گیرند.
 

اجرای کودتای ۱۲۹۹ و به قدرت رسیدن رضاخان

حالا کودتای ۱۲۹۹ چیست؟ وقتی رضاخان را متقاعد کردند و حقوق قزاق‌ها را پرداخت کردند و آن‌ها را به دست خودشان گرفتند، نوبت به دولت مرکزی رسید. هدف این بود که ایران را اشغال کنند و برای این کار، مصیبت‌های زیادی را تحمل کرده بودند. از ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۷ این‌ها درگیر مشکلات بودند. با اینکه قحطی ایجاد کردند و مردم را قتل‌عام کردند، باز هم موفق نشدند. توجه کنید! این نکته بسیار مهم است: وقتی نصف مردم ایران از گرسنگی می‌میرند و باز هم مردم مقاومت می‌کنند، این نشان از سرسختی مردم ایران دارد.

امروزه این‌طور نیست؛ اگر کمی به مردم گرسنگی بدهی، همه‌چیز را تسلیم می‌کنند! البته این‌طور هم نیست؛ شاید آن‌هایی که واقعاً مقاوم‌اند، مقاومت کنند؛ و آن‌هایی که اهل تسلیم‌اند، حتی اگر هیچ‌چیز هم از آن‌ها نگیری، باز هم تسلیم می‌شوند. به‌هرحال، مردم آن زمان و نخبگان آن زمان، با وجود اینکه نصف مردم ایران از گرسنگی مردند و نصف جمعیت ایران از بین رفت، باز هم مقاومت کردند. در گوشه‌های خیابان‌ها، فرصت دفن جنازه‌ها نبود.

فیلم «یتیم‌خانۀ ایران» هم به همین مسئله اشاره دارد. با اینکه نصف مردم ایران از گرسنگی مرده بودند، باز هم مردم مقاومت کردند؛ یعنی با وجود این‌همه فشار، باز هم نتوانستند نظر خودشان را تحمیل کنند. مردم نمی‌دانستند که قحطی کار انگلیسی‌هاست؛ اگر می‌دانستند، انگلیسی‌ها را تکه‌پاره می‌کردند. طبیعتاً اینکه مردم بعد از قحطی مقاومتشان مثل قبل بود، چیز دور از انتظاری نیست، نه وقتی یک نفر گرسنه است، دیگر به فکر کشورش نیست.

از سال ۱۲۹۶ به ایران آمده بودند تا ایران را به‌طور کامل اشغال کنند و ببلعند. تا سال ۱۲۹۹ که موفق نشدند، به دولت متوسل شدند. چرا با وثوق‌الدوله قرارداد بستند؟ ابتدا که قرار نبود ایران تحت‌الحمایه شود؛ قرار بود ایران به‌طور کامل و رسمی مستعمرۀ انگلستان شود، به‌طوری که چیزی به نام دولت و خاک ایران وجود نداشته باشد، حدود و مرزهایش، پرچمش و هیچ‌چیز از آن باقی نماند.

وقتی نتوانستند، به دولت متوسل شدند؛ به عبارت دیگر در این دو سال نتوانستند، پس، از سال ۱۲۹۹ به دولت ایران متوسل شدند تا از طریق دولت ایران که کاملاً انگلیسی بود، ایران رسماً تحت‌الحمایۀ انگلستان شود؛ ولی حدود و مرزهایش و پرچمش محفوظ بماند. مثلاً در آن قرارداد آمده بود که انگلستان تمامیت ارضی ایران را به رسمیت می‌شناسد. یعنی ایران، ایران بماند؛ ولی در بخش مالی و ارتش، رسماً تحت کنترل انگلستان باشد. این مسئله اجرا نشد؛ چون که ایرانی‌ها وقتی دشمنشان جلوی چشمشان باشد، بسیار مقاوم‌اند، ولی وقتی که دست‌نشانده‌ای آمد و این دست‌نشانده هم کارهایی کرد، ایرانی‌ها کلاً خلع سلاح شدند. به‌هرحال قرار شد کودتای ۱۲۹۹ انجام شود و رضاخان مسلط شود.
 

تغییر تدریجی فرماندهان قزاق‌ها از روسی به انگلیسی و سپس به ایرانی‌های وفادار به انگلیس

فرماندهان قزاق‌ها عمدتاً روسی بودند تا قبل از اینکه انگلیسی‌ها وارد شوند و ایرانی نبودند. ابتدا فرماندهان قزاق‌ها، روسی بودند و بعد که انگلیسی‌ها آمدند، انگلیسی شدند؛ یعنی این‌ها عامل انگلستان و روسیه بودند و هیچ‌وقت فرماندهانشان ایرانی نبودند و اینکه رضاخان می‌گوید: «ما ایرانی هستیم و تابع دولت ایران هستیم»، این هم در حقیقت جای تأمل دارد. به همین دلیل است که بعضی‌ها می‌گویند: این یک جنگ زرگری است و قصد داشته‌اند کسی را در مقابل ژنرال انگلیسی وجهه‌سازی کنند. وگرنه این‌ها قبل از این هم، از روس‌ها دستور می‌گرفتند تا از دولت ایران؛ ولی فضا طوری جلوه داده می‌شد که این روس‌ها در خدمت دولت ایران هستند. چنانچه ژاندارمری ما (تا قبل از 1296، ما ژاندارمری داشتیم) فرماندهان سوئدی داشت.

جالب است بدانید که این‌ها سوئدی بودند، ولی دولت ایران آن‌ها را استخدام کرده بود. علتش این است که قاجارها معتقد بودند که ایرانی‌ها عرضۀ هیچ کاری را ندارند؛ پهلوی هم همین اعتقاد را داشت. به همین دلیل سوئدی‌ها را آوردند که آن‌ها فرماندهی کنند. بعداً هم فرماندهان قزاق، انگلیسی شدند. البته آن زمان فرماندهان روسی هم بودند. هم‌زمان با قاجارها، قزاق‌ها حضور داشتند و فرماندهانشان روسی بودند و بعداً فرماندهانشان انگلیسی شدند. منتها انگلیسی‌ها تلاش کردند به‌مرور زمان روس‌ها را بیرون کنند. فرماندهان روسی را از قزاق‌ها اخراج کردند و فرماندهان انگلیسی را جایگزین کردند و بعداً فرماندهان وفادار ایرانی خودشان را منصوب کردند.
 

چگونگی و دلایل ایجاد قحطی در ایران با توجه به کنترل مرزها توسط انگلیس و روسیه

بحث قحطی نیاز به تحقیق و بررسی بیشتری دارد. جای اعتراف دارد که در این مورد خیلی کار نشده و اطلاعات ناقص است. باید که رفت و منابع خارجی را دید، خصوصاً گزارش‌های آن‌ها را مطالعه کرد. خیلی جای کار دارد و تا حالا خیلی کار نشده در اینکه کیفیت قحطی چطور بوده و این‌ها چطور مرزها را بستند.

آن زمان سه مرز اصلی داشتیم: یکی مرز انزلی بود که از روسیه کالا می‌آمد. روسیه درگیر جنگ بود و نمی‌شد روی آن حساب کرد. دیگری مرز سیستان و بلوچستان و مرز چابهار و همچنین مرز جنوب بود؛ منظور از جنوب بیشتر خلیج‌فارس است. این‌ها از هند کالا می‌آوردند و با هند مراوده داشتند که هند کاملاً تحت کنترل انگلیسی‌ها بود. مرز سوم، مرز عراق بود که از خانقین تا شلمچه، کل این مرز شرقی دست انگلستان بود. چون در جنگ جهانی اول، انگلستان پیروز شده بود و کل عراق تحت کنترل انگلستان درآمده بود. تمام این مناطق مرزی از خانقین تا جنوب، از آن‌طرف خلیج‌فارس و از طرف دیگر سیستان و بلوچستان، همه دست انگلیسی‌ها بود.

از سوی دیگر، مرزهای شمالی تحت کنترل روسیه بود که خودش درگیر جنگ بود و چیزی نداشت که از روس‌ها وارد ایران شود. با این حال، وضع مردم گیلان بهتر از مردم بقیۀ شهرها بود. علتش این بود که جنگل‌های گیلان منبع تغذیه بودند. در جنگل‌ها انواع میوه‌های جنگلی وجود داشت و رودخانه‌های گیلان منبع تغذیه بودند، انواع ماهی‌ها به‌وفور یافت می‌شد. در جنگل‌های گیلان، انواع حیوانات شکاری یافت می‌شد. گیلان و مازندران کمترین کشته‌ها را داشتند، در حالی که بقیۀ مناطق ایران بیشترین کشته‌ها را داشتند. علاوه بر قحطی، گفته می‌شود ظاهراً خودشان بیماری وبا را هم آوردند و درمانش را نیاوردند، یعنی نگذاشتند که وارد شود.

احتمال همۀ این اتفاقات وجود دارد. چون با مقاومت‌های مردمی مواجه شدند، شروع به انتقام‌گیری کردند. برنامۀ آن‌ها این بود که مردم را گرفتار مشکلات خودشان کنند تا به سیاست کاری نداشته باشند و مثل بقیۀ جاهای دنیا فکر می‌کردند، اما مردم ما این‌طور نبودند. چون حکم جهاد علما پشت این مقاومت‌ها بود، با اینکه خودشان گرفتار قحطی بودند، باز هم به مسائل سیاسی و نظامی و استقلال کشورشان حساس بودند. جنگ‌های پارتیزانی با انگلیسی‌ها همچنان در جاهای مختلف کشور ادامه داشت.
 

ارکان و نتایج کودتای ۱۲۹۹: نقش سید ضیاء، رضاخان و حمایت انگلیس

کودتا سه رکن داشت: یکی فرماندۀ غیرنظامی کودتا، سید ضیاءالدین طباطبایی بود که یکی از کاندیداهای انگلیس برای تسلط بر ایران بود. اما چون برچسب انگلیسی داشت، مدت کمی توانست در رأس دولت قرار بگیرد و به‌زودی او را برکنار کردند و فرد دیگری را جایگزینش کردند.

دوم، فرماندهی نظامی کودتا بود که رضاخان میرپنج بود و سوم، تدارکات و تأمین آذوقه و اسلحه که کلاً به عهدۀ انگلستان بود. انگلستان اسلحه، آذوقه و پول نیروها که چند ماه عقب‌افتاده بود، را تأمین کرد تا این کودتا را انجام دهد.

وقتی کودتا انجام شد، نتایج آن به ترتیب زیر بود: سید ضیاء نخست‌وزیر ایران شد و رضاخان به‌عنوان ریاست کل قوای مسلح یا سردار سپه منصوب شد. یعنی او را به فرماندۀ کل قوای مسلح منصوب کردند. البته آن زمان به او فرماندۀ کل قوا نمی‌گفتند، بلکه فرماندۀ سپه یا فرماندۀ لشکر یا همان لقبی که به او دادند، سردار سپه می‌گفتند.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
سیره عبادی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ اسوه بندگی و عرفان عملی
سیره عبادی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ اسوه بندگی و عرفان عملی
بالاخره اسفناج را خام بخوریم یا پخته؟
بالاخره اسفناج را خام بخوریم یا پخته؟
اهل بیت علیهم السلام در مرکز توجه قرآن
اهل بیت علیهم السلام در مرکز توجه قرآن
زن در منظومه فکری رهبر انقلاب؛ از الگوی فاطمی تا اقتدار خانواده شهید و نقد تمدن غرب
زن در منظومه فکری رهبر انقلاب؛ از الگوی فاطمی تا اقتدار خانواده شهید و نقد تمدن غرب
افتتاح پروژه انتقال آب دریا به صنایع اصفهان توسط رئیس‌جمهور
play_arrow
افتتاح پروژه انتقال آب دریا به صنایع اصفهان توسط رئیس‌جمهور
واکنش قلعه‌نویی و سرمربی‌های هم گروه با ایران بعد از مشخص شدن گروهشان
play_arrow
واکنش قلعه‌نویی و سرمربی‌های هم گروه با ایران بعد از مشخص شدن گروهشان
جزئیات بازداشت تروریست‌های سلطنت‌طلب توسط وزارت اطلاعات
play_arrow
جزئیات بازداشت تروریست‌های سلطنت‌طلب توسط وزارت اطلاعات
لحظه مشخص شدن ۳ هم گروه ایران در جام جهانی ۲۰۲۶
play_arrow
لحظه مشخص شدن ۳ هم گروه ایران در جام جهانی ۲۰۲۶
بدون تعارف با فرمانده نیروی دریایی سپاه
play_arrow
بدون تعارف با فرمانده نیروی دریایی سپاه
خلاصه بازی سپاهان ۲ _ فجر سپاسی ۰
play_arrow
خلاصه بازی سپاهان ۲ _ فجر سپاسی ۰
نعیم قاسم: برادر من چه می‌گویی؟ تو وکیل مدافع اسرائیل هستی؟
play_arrow
نعیم قاسم: برادر من چه می‌گویی؟ تو وکیل مدافع اسرائیل هستی؟
نمایش اقتدار نیروی دریایی سپاه در آب‌های خلیج فارس
play_arrow
نمایش اقتدار نیروی دریایی سپاه در آب‌های خلیج فارس
پشت پرده جایزه فیفا به دونالد ترامپ
play_arrow
پشت پرده جایزه فیفا به دونالد ترامپ
سرلشکر پاکپور: نیروی دریایی سپاه به همه سلاح‌ها مجهز است
play_arrow
سرلشکر پاکپور: نیروی دریایی سپاه به همه سلاح‌ها مجهز است
ترفند رسانه‌های غربی برای سفیدشویی اسرائیل لو رفت
play_arrow
ترفند رسانه‌های غربی برای سفیدشویی اسرائیل لو رفت