مقدمه:
در میان بشریت، همواره افرادی دیده شدهاند که با وجود ظاهری متدین و پایبند به عبادات، در عمل، از راههای متعارف و شرعی فراتر رفته و وارد حالتی از افراط و تردید مداوم میشوند.این پدیده، که به «وسواس» معروف است، در ظاهر به نظر میرسد نوعی تقوای بیش از حد است، اما در واقعیت، نوعی بیماری روانی-ایمانی است که شیطان از طریق آن به انسان حمله میکند. قرآن کریم و روایات معصومین (ع) به وضوح نشان میدهند که شیطان نه تنها از طریق گناه، بلکه از طریق عبادت و تقوای جعلی نیز انسان را گمراه میکند.
وسواس، یکی از خطرناکترین راههای این فریب است؛ چرا که فرد را به تکرار بیجا، شک مداوم و هدر دادن نعمتهای الهی وادار میکند. این بیماری، اگر نادیده گرفته شود، نه تنها عبادت فرد را باطل میکند، بلکه او را از آرامش قلبی، رضایت خدا و حتی محبت اطرافیان محروم میسازد.
هدف از نگارش این مقاله، بازشناسی عمیق این پدیده از منظر قرآن، سیره معصومین (ع) و تحلیل روانی-دینی است، تا فرد مبتلا یا کسانی که با چنین افرادی معاشرت دارند، بتوانند این بیماری را تشخیص دهند و از گمراهی بیشتر جلوگیری کنند.
این مقاله قصد دارد تا وسواس را نه به عنوان یک عادت کوچک، بلکه به عنوان یک بحران ایمانی جدی معرفی کند که نیازمند توجه، بیداری و در نهایت، درمان است.
در این مقاله، به بررسی ماهیت وسواس، منشأ شیطانی آن، تفاوت آن با شک طبیعی، اقسام وسوسه، و پیامدهای خطرناک آن در دنیا و آخرت پرداختیم. نشان دادیم که وسواس، نوعی جهل مرکب است که انسان را متقاعد میکند چیزی که وجود ندارد، وجود دارد.
همچنین تأکید کردیم که وسواسی در واقع «خنّاس خودش» است، و خداوند او را نه تنها دوست ندارد، بلکه او را مُبذّر و ظالم میداند.
لازم به توضیح است که این مقاله تنها به بازشناسی، نقد و هشدار دربارهٔ وسواس پرداخته است و راهکارهای درمانی آن در مقالهای جداگانه و با جزئیات کامل مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
وقتی عبادت تبدیل به گناه میشود: روانشناسی وسواس در نگاه قرآن
شیطان، دشمنی آشکار با راهبردی پنهان
قرآن کریم به ما یادآوری میکند که شیطان، دشمنی آشکار و متعهد در برابر بندگان خدا است. پس از آنکه از محضر الهی رانده شد، نه تنها از تلافی دست نکشید، بلکه به صراحت با خداوند جنگ اعلام کرد. در یکی از آیات صریح قرآن، از زبان شیطان نقل شده است:قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ * ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ[۱]ین آیه نشان میدهد که شیطان پس از اینکه خداوند او را از بهشت بیرون کرد، چنین گفت:«پس به سبب آنکه مرا گمراه کردی، من حتماً بر راه راست تو برای فریب بندگان نشینم؛ سپس از جلو و از پشت آنها، و از راست و از چپشان بر آنان خواهم تاخت، و اکثر آنها را شاکر نخواهی یافت.»
این اعتراف صریح، گزارشی از استراتژی شیطان علیه انسان است. او نه تنها یک بار، بلکه از چهار جهت مختلف به انسان حمله میکند. تفسیر این چهار راه تهاجم، در روایتی از امام محمد باقر (ع) آمده است:
«اما از جلوی آنان، این است که از سوی آخرت به آنان بگوید: هیچ بهشتی نیست، هیچ دوزخی نیست و هیچ بعثتی نیست.اما از پشت سرشان، یعنی از سوی دنیایشان، فرمان میدهد تا مال جمع کنند، و میگوید که در اموالشان به رحم نپیوندند و حق کسی را ندهند، و در خرج کردن بر فرزندانشان کم گیرند، و از از دست دادن مالشان بترسند.
اما از سمت راستشان، یعنی از سوی دینشان، اگر در گمراهی باشند، آن گمراهی را برایشان زینت میبخشد، و اگر بر هدایت باشند، تلاش میکند تا آنان را از آن بیرون کند.
و اما از سمت چپشان، یعنی از سوی لذتها و شهوات، آنان را فریب میدهد.»[۲]
چهار مسیر اصلی تهاجم شیطان
این تفسیر، چهار مسیر اصلی تهاجم شیطان را آشکار میکند:
از جلو: انکار آخرت و تضعیف ایمان به قیامت
از پشت: وسوسه به تجمع مال و بخل
از راست: تحریف در دین، زینت دادن به باطل یا تخریب ایمان در حق
از چپ: وسوسه به شهوات و لذتهای نفسانی
این آیه نه تنها یک روایت تاریخی نیست، بلکه زنگ هشداری برای تمام انسانهاست. خداوند میفرماید: شیطان دشمنی هوشمند است، روانشناس است، میداند هر فرد را از کدام راه میتوان فریب داد. او به مسلمانان نمیگوید: «کفر کن» یا «نماز را ترک کن»، چون چنین وسوسهای در افراد متدین اثر نمیگذارد. بلکه از راههای ظریف وارد میشود: غیبت، تهمت، نشر شایعات، بدگمانی، و مهمتر از همه، وسواس در عبادات.
در میان تمام راههای شیطان، وسواس یکی از خطرناکترین ابزارهای او برای گمراهی افراد متقی و مقدّس است. چون این وسوسه نه در قالب گناه آشکار میآید، بلکه در قالب «تقوای بیش از حد» و «مراقبت بیجا» ظاهر میشود. کسی که به وسواس مبتلا شود، مسیر سعادت را به سختی مییابد، مگر آنکه از این بیماری روحی رها شود. در غیر این صورت، باید بداند که جهنم را برای خود تدارک دیده است.
وسواس و وسواسگری، بلا و نابودی محض است. فردی که به بهشت راه دارد، نمیتواند با این بیماری وارد آن شود. انسان وسواسی باید دست از این حالت بکشد، وگرنه مانند سرطان، این وسواس نیز او را به سوی نابودی میکشاند. تفاوت اینجاست که سرطان تنها بدن را میخورد، اما وسواس، ایمان و روح انسان را از بین میبرد — و این بسیار بدتر است. زیرا ممکن است بیمار سرطانی با ایمان و توبه وارد بهشت شود، اما فرد وسواسی اغلب در آخرت، بدون ایمان و رضایت الهی، از دنیا میرود.
وسواس، دشمنی پنهان در لباس تقوا
شیطان، اعلام جنگ از چهار جهتقرآن کریم به روشنی بیان میکند که شیطان، دشمنی آشکار و مصمم در برابر بشر است. پس از آنکه از محضر الهی رانده شد، نه تنها پشیمان نشد، بلکه به صراحت با خداوند جنگ اعلام کرد. در آیهای ناگهانی، از زبان او نقل شده است:
قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ * ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ[۱]
«پس به سبب آنکه مرا گمراه کردی، من حتماً بر راه راست تو برای فریب بندگان نشینم؛ سپس از جلو و از پشت آنها، و از راست و از چپشان بر آنان خواهم تاخت، و اکثر آنها را شاکر نخواهی یافت.»
این اعتراف، یک اعلامیه جنگ است — اما جنگی نه با شمشیر، بلکه با وسوسه، تردید و تحریف. شیطان میداند که برای گمراهی انسان، نیازی به تشویق مستقیم به گناه نیست. کافی است از چهار راه مختلف، قدم بگذارد.
چهار راه تهاجم شیطان؛ تفسیری از امام باقر (ع)
این چهار مسیر تهاجم، در روایتی از امام محمد باقر (ع) به وضوح تفسیر شده است:«اما از جلوی آنان، این است که از سوی آخرت به آنان بگوید: هیچ بهشتی نیست، هیچ دوزخی نیست و هیچ بعثتی نیست.اما از پشت سرشان، یعنی از سوی دنیایشان، فرمان میدهد تا مال جمع کنند، و میگوید که در اموالشان به رحم نپیوندند و حق کسی را ندهند، و در خرج کردن بر فرزندانشان کم گیرند، و از از دست دادن مالشان بترسند. اما از سمت راستشان، یعنی از سوی دینشان، اگر در گمراهی باشند، آن گمراهی را برایشان زینت میبخشد، و اگر بر هدایت باشند، تلاش میکند تا آنان را از آن بیرون کند.
و اما از سمت چپشان، یعنی از سوی لذتها و شهوات، آنان را فریب میدهد.»[۲]
این تفسیر، نقشه راه شیطان را آشکار میکند:
از جلو: انکار آخرت و تضعیف ایمان به قیامت
از پشت: وسوسه به تجمع مال و بخل
از راست: تحریف در دین و تخریب تقوا
از چپ: وسوسه به شهوات و نفسانیت
هر کدام از این مسیرها، با توجه به شخصیت و وضعیت انسان، هدف قرار میگیرد.
شیطان، روانشناس هوشمند
این آیه تنها یک روایت تاریخی نیست، بلکه یک زنگ هشدار است. خداوند میفرماید: شیطان دشمنی هوشمند است. او روانشناس است. میداند که چگونه باید وارد شود، چه زبانی بگوید، و از کدام دری به قلب انسان نفوذ کند.او به مسلمانان نمیگوید: «دزدی کن» یا «نماز را ترک کن»، چون چنین وسوسهای در آنها جا نمیگیرد. بلکه از راههای ظریف وارد میشود:
غیبت کن،شایعه پخش کن، به دیگران بدگمان باش، و مهمتر از همه: در عبادت، شک و تردید بکن. شیطان هر کس را از راهی میگیرد که بیشترین اثر را داشته باشد.
وسواس، خطرناکترین سلاح علیه متقیان
در میان تمام راههای شیطان، وسواس یکی از خطرناکترین ابزارهای اوست — به ویژه در برابر افراد متقی و متعبد. چون این وسوسه نه در قالب گناه، بلکه در قالب «تقوای بیش از حد» و «مراقبت بیجا» ظاهر میشود. فرد میگوید: «میخواهم عبادتم کامل باشد»، در حالی که در حال گرفتار شدن در دام شیطان است.کسی که به وسواس مبتلا شود، مسیر سعادت را به سختی مییابد، مگر آنکه از این بیماری روحی رها شود. در غیر این صورت، باید بداند که جهنم را برای خود تدارک دیده است.
وسواس، سرطانی که روح را میخورد
وسواس و وسواسگری، بلا و نابودی محض است. فردی که به بهشت راه دارد، نمیتواند با این بیماری وارد آن شود. انسان وسواسی باید دست از این حالت بکشد، وگرنه مانند سرطان، این وسواس نیز او را به سوی نابودی میکشاند.با این تفاوت که سرطان بدن را میخورد، اما وسواس ایمان و روح انسان را از بین میبرد و این بسیار بدتر است، زیرا ممکن است بیمار سرطانی با ایمان و توبه وارد بهشت شود، اما فرد وسواسی اغلب در آخرت، بدون ایمان و رضایت الهی، از دنیا میرود.
وسوسه و وسواسی: تعریفی از بیماری روح
وسوسه، در مقابل «یقین» قرار میگیرد و یکی از اضداد آن محسوب میشود. در زبان عرب، لغت «وسوسه» به معنای همهمه و صدای آهستهای است که در گوش میگذرد، چنانکه به گفتار خفیه نیز وسوسه گفته میشود. اما در اصطلاح دینی و روانی، وسوسه به آن دسته از خیالات و گمانهایی گفته میشود که از سوی نفسِ اماره، یا شیاطین جن و انس، به قلب انسان وارد میشوند و در ذهن او خطور میکنند.«وسواسی» نیز کسی است که این گونه وسوسهها به طور مداوم و پیوسته برایش پیش میآید و او نیز به آنها توجه کرده و بر اساس آنها عمل میکند. این حالت، فراتر از یک تردید معمولی است و به یک بیماری روانی-ایمانی تبدیل میشود.
توضیح بیشتر اینکه، یکی از انواع جهل، «جهل متردد» است که همان «شَکّ» میباشد. اگر این شکّ به صورت گذرا و موقت باشد، مانند آنچه در بسیاری از افراد طبیعی رخ میدهد، جای نگرانی نیست و حتی برخی آن را پلی به سوی تفکر و کسب علم دانستهاند. اما زمانی که این شکّ به یک حالت پایدار و دائمی تبدیل شود، دیگر طبیعی نیست و نشانهای از اختلال در ساختار ایمان و تفکر است.
در اصطلاح فقهی، به کسی که در امور عبادی و حکمی دچار شکّ مکرر و بیجا میشود، «کثیرالشک» یا «شکّاک» گفته میشود. و در زبان عامیانه و رایج، چنین فردی «وسواسی» نامیده میشود.
دو وجه از یک بیماری: وسوسه فکری و وسوسه عملی
وسوسه فکری؛ خیالاتی که قلب را تسخیر میکنندوسوسه به دو دسته اصلی تقسیم میشود: وسوسهٔ فکری و وسوسهٔ عملی.
وسوسهٔ فکری، به آن دسته از خیالات و تصورات بیپایه و بنه گفته میشود که به صورت مداوم به ذهن انسان خطور میکنند. این گونه وسوسهها ممکن است در ابتدا ساده و بیخطر به نظر برسند، اما به مرور زمان، ریشه در قلب میگیرند و به بحرانهای بزرگی تبدیل میشوند.
برای نمونه، شاید مردی به همسرش بدگمان شود یا زنی به شوهرش شک کند — بدون هیچ دلیل واقعی. اما این تردید به تنهایی پایان نمییابد؛ به مرور، به انتقامجویی، دعوا، جدایی و حتی طلاق منجر میشود. خیالاتی که در آغاز بیمایه بودند، حالا زندگی خانوادگی را ویران کردهاند.
در موارد شدیدتر، قوهٔ تصور فرد به حدی تحریف میشود که ادعای دیدن امام زمان (عج) یا فرشتگان را دارد و واقعاً معتقد میشود آنها را میبیند. این حالت شبیه به فردی است که در تاریکی قبرستان میرود و میبیند که مردهای از قبر بیرون آمده و به دنبالش میآید.
او واقعاً آن را میبیند، اما چیزی وجود ندارد. این، اثر قوهٔ تصور بر چشم، گوش و تمام اعضای بدن است — حال آنکه در واقعیت، هیچ کس او را تعقیب نمیکند.
گاهی این وسوسههای فکری به حدی پیش میرود که فرد به مقدسات شک میکند: به خدا، به قرآن، به پیامبر (ص)، به ائمه معصومین (ع)، یا به روحانیت. شبهه در ایمان پدید میآید، اعصاب ضعیف میشود و رفتهرفته به سرحد جنون میرسد.
اگر در این لحظه به فریاد خود نرسد و به کمک نرسد، واقعاً دچار اختلال روانی میشود. در عمل، زنی را بدون دلیل طلاق میدهد چون میگوید «زنش بد است»، یا زنی از شوهرش طلاق میگیرد چون میپندارد «با کسی رابطه دارد». اینها نمونههای واقعی از وسواس فکری هستند.
وسوسه عملی؛ تکرارهای بیجا در عبادات
وسوسهٔ عملی، زمانی رخ میدهد که فرد در انجام اعمال خود، دچار تردید و تکرارهای غیرضروری میشود. یکی از شایعترین مصادیق آن، وسواس در طهارت و نجاست است.فرد زود معتقد میشود که چیزی نجس شده، اما پس از پاک کردن آن، به راحتی به پاک بودنش یقین نمیآورد. در مورد نجاست زود باور است، اما در مورد طهارت دیر به باور میرسد. این رفتار، نوعی جهل است؛ چرا که اگر در یک مورد زود باور باشد، در مورد دیگر نیز باید چنین باشد.
در نماز نیز وضعیت مشابهی دیده میشود. فرد حمد و سوره خود را باطل میداند، حتی اگر از نظر شرعی صحیح باشد. بیش از این، حتی حمد و سوره امام جماعت را نیز باطل فرض میکند. کمکم این تردیدها به حدی میرسد که نماز جماعت را کلاً ترک میکند.
نوع دیگری از وسواس عملی، وسواس نسبت به میکروب است. برخی وقتی نان از نانوایی میگیرند، به این فکر میافتند که چند دست بر آن کار کردهاند: کسی خمیر کرده، کسی چانه گرفته، کسی پهن کرده، کسی از تنور درآورده. نتیجه میگیرند که هفت یا هشت دست بر نان کار کرده و چون آن افراد را نمیشناسند و نمیدانند دستهایشان تمیز بوده یا نه، خوردن نان را حرام میدانند.
این هم نوعی وسواس است که در ظاهر به نظافت مربوط میشود، اما در واقع، نشانهای از اختلال در تشخیص حدّ شرع و عرف است.
وسواس، بیماری جامعی است
این نوع وسواسها مختص قشر خاصی از جامعه نیست. در افراد قدیم و جدید، باسواد و بیسواد، غنی و فقیر دیده میشود. اما عجیب آن است که همین افراد، در مسائل مهم دینی مانند حق الله و حق الناس، هیچ وسواسی ندارند.بسیار نادر است کسی را ببینید که یک بار خمس بدهد، سپس شک کند که آیا صحیح پرداخته یا نه، و دوباره خمس بدهد. این نشان میدهد که وسواس، از سوی خدا نیست، بلکه از سوی شیطان است و هدفش، فریب انسان در عبادات است، نه انجام حق.
وسوسه، نوعی جهل مرکب
بنابراین، وسوسه به دو نوع فکری و عملی تقسیم میشود و این دو اغلب لازم و ملزوم یکدیگرند. نکته مهم دیگر این است که وسواس، نوعی «جهل مرکب» است. قرآن کریم جهل مرکب را از بدترین بیماریهای قلب میداند.جهل مرکب یعنی اینکه انسان به چیزی که واقعیت ندارد، یقین پیدا کند. مثل فرد وسواسی که تمام چیزهای پاک را نجس میداند و هرچه به او بگویند «این پاک است»، قبول نمیکند. فقط حرف خودش یا کسی شبیه او را میپذیرد. وسواسیها معمولاً همجنس خود را میپذیرند: «کُند هم جنس با هم جنس پرواز». البته برخی حتی یکدیگر را هم نمیپذیرند.
در این باره، قرآن میفرماید: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا[3]
بگو: آیا شما را از زیانکارترین افراد آگاه کنم؟ آنانی که تلاششان در زندگی دنیا به هدر رفته و میپندارند که کار نیک انجام میدهند.»
فردی که برای یک غسل، نیم ساعت یا حتی هفت ساعت وقت میگذارد و باز هم به صحّت آن یقین نمیکند، و معتقد است غسل او تنها صحیح است و غسل دیگران باطل است، از مصادیق این آیه است.
یک نفر میگفت: «از اذان صبح شروع کردم به غسل، تا طلوع آفتاب نتوانستم تمام کنم، وقت نماز گذشت. خجالت کشیدم و به حمام دیگری رفتم و تا قبل از ظهر غسلم را تمام کردم. هفت ساعت طول کشید، اما باز هم به دلم نچسبید!» این، نمونهٔ بارز کار بیهودهای است که فرد میپندارد عبادت است.
وقتی شر را خیر میپنداری
در آیه دیگری میفرماید: وَ یَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَیْرِ[4] «و انسان همانگونه که خیر را فرا میخواند، شرّ را نیز فرا میخواند.»
گاهی انسان کار شرّ را انجام میدهد، اما میگوید کار خیر است. در حالی که در حال آمادهسازی جهنم برای خود است، فکر میکند به سوی بهشت میرود. فرد وسواسی همین حالت را دارد: کاری میکند که خدا را به خشم میآورد، اما میگوید عبادت میکند.
چنین افرادی باید با بیاعتنایی از این رفتار دست بردارند. همانگونه که اگر به یک حیوان درنده بیاعتنایی کنید، او راه خود را میگیرد و میرود، شیطان نیز با بیاعتنایی از شما دور میشود. اما اگر با او راه بروید، دست از سرتان برنمیدارد و شما را تا حد دیوانگی پیش میبرد.
وسواسی، بدبختیای برای خود و دیگران
فرد وسواسی نه تنها خودش را از سعادت محروم میکند، بلکه خانوادهاش را نیز به بدبختی میکشاند. بسیار دیده شده که فردی با وسواس در طهارت و نجاست، هم خودش را در عذاب میاندازد و هم خانوادهاش را تا آنجا که آنها برای او طلب مرگ میکنند.وسواسی، شیطان درون خودش
خنّاس: شیطانی که به شکل دارو میآیدنکتهای که باید با دقت به آن توجه کرد این است: فرد وسواسی، در واقع «خنّاس» خودش است. این، مشکل اصلی است. در میان شیاطین، شیطانی به نام «خنّاس» وجود دارد که وظیفهاش فریب انسان به شیوهای غیرمستقیم است. او مستقیماً نمیگوید: «گناه کن»، بلکه زهر را در قالب دارو سرو میکند. مثلاً میگوید: «بیحجابی تمدن است، حجاب ارتجاع است. تو باید مدرن و متمدن باشی.» اینگونه، انسان را گمراه میکند، در حالی که به نظر میرسد دارد به او کمک میکند.
این روش دقیقاً در مورد افراد وسواسی نیز صدق میکند: شیطان به نام دین، فرد را از دین دور میکند. به ظاهر، فرد میگوید: «میخواهم عبادتم کامل باشد»، اما در واقع دارد به دام شیطان میافتد.
دو گوش در قلب هر مؤمن
امام صادق (ع) در روایتی تأثیرگذار میفرمایند: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لِقَلْبِهِ أُذُنَانِ فِی جَوْفِهِ أُذُنٌ یَنْفُثُ فِیهَا الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ وَ أُذُنٌ یَنْفُثُ فِیهَا الْمَلَکُ فَیُؤَیِّدُ اللَّهُ الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَکِ فَذَلِکَ قَوْلُهُ: وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْه[5]هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه دو گوش در قلبش است: یکی که وسواس خنّاس در آن میدمد، و دیگری که فرشته در آن میدمد. خداوند مؤمن را با آن فرشته یاری میکند، و این همان معنای آیهٔ قرآنی است: «و آنان را با روحی از جانب خود یاری کرد.»
شیطان بیرون، شیطان درون
این خنّاس از بیرون به انسان وسوسه میکند — مثل یک رفیق بد که خودش یک «خنّاس انسی» است و در عمل، از بسیاری شیاطین جن بدتر است. بسیاری از فجایع امروز، از جمله اعتیاد، در اثر چنین رفیقانی رقم میخورد.خنّاس بیرونی ممکن است انسان یا جن باشد. اما خنّاسی بدتر از آنها وجود دارد: خود انسان، وقتی که برای خودش شیطان میشود. در میان مردم گفته میشود: «شیطان توى پوستش رفته است.» این تعبیر، بسیار مناسب برای فرد وسواسی است؛ گویی شیطان در وجودش جا کرده و از طریق عبادت، او را به سوی بدبختی میکشاند.
تفاوت اینجاست: شیطان بیرونی میگوید: «پاک نشد»، اما شیطان درون، خودِ فرد را به این باور میرساند که «پاک نشده است». و این، بسیار زشتتر است: اینکه کسی در امر دین خود، شیطان خودش باشد.
قرآن در برابر خنّاس: دو سوره نجاتبخش
قرآن کریم در مورد این خنّاس، خطابی بسیار تند و جدی دارد. دو سوره آخر قرآن، یعنی فلق و ناس، به «معوذتین» معروفاند و دعاهایی هستند که خداوند خود فرموده تا از شر این شیطان پنهانکار پناه ببریم.در سوره فلق، یکبار از خدا پناه میبریم، اما از چهار شر مهم:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ * قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ * مِن شَرِّ مَا خَلَقَ * وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ * وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ * وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ
«به نام خداوند بخشنده، مهربان. بگو: پناه میبرم به پروردگار سپیدهدم، از شرّ هر چه آفریده است، و از شرّ تاریکی هنگامی که فرو رود، و از شرّ کسانی که در گرهها دم میزنند و اعمال را میبندند، و از شرّ حسودی که وقتی حسد میورزد.»
اما در سوره ناس، سه بار از یک شر خاص پناه میبریم:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ * قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ * مَلِکِ النَّاسِ * إِلَٰهِ النَّاسِ * مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ * الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ * مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ
«به نام خداوند بخشنده، مهربان. بگو: پناه میبرم به پروردگار مردم، مالک مردم، خدای مردم، از شرّ وسوسهگر پنهانکار، که در سینههای مردم وسوسه میکند، خواه از جن باشد، خواه از انسان.»
این سوره، نشان میدهد که خطر اصلی، همین وسوسهگر پنهانکار است — که گاهی خودِ انسان است.
وقتی عبادت تبدیل به گناه میشود
فرد وسواسی چنین است: شیطان در پوستش رفته و از طریق عبادت، او را بدبخت میکند. یک غسل را یک ساعت انجام میدهد، و در پایان هم میگوید: «نشد.» چنین رفتاری نه تنها بیهوده است، بلکه حرام است.غسل حداکثر باید پنج دقیقه طول بکشد. وضویی که در یک دقیقه انجام میشود، نباید نیم ساعت طول بکشد. این روش، غلط است. هیچ منبع اسلامی، هیچ عالمی، هیچ راهنمای دینی نگفته که باید اینگونه وضو گرفت.
سیره بزرگان: الگویی برای عبادت
مرحوم آیتالله مرعشی نجفی (قدس سره)، برای آموزش وضوی صحیح، گاهی در جلسه وضو میگرفتند. یک قمقمه آب بر میداشتند، یک مشت به صورت، یک مشت به دست راست، یک مشت به دست چپ، و مسح سر و پاها را انجام میدادند و سپس بلافاصله برمیخاستند تا نماز بخوانند. این، روش مرجعی بود که هشتاد سال در خدمت دین بود.بزرگان دیگر نیز چنین عمل میکردند. گاهی دو سه روز باران میآمد و وسواسیها میگفتند: «همه جهان نجس شده است.» اما حضرت آیتالله العظمی بروجردی (قدس سره)، با وجود گِلهای چسبیده به عبایشان، با همان حالت نماز میخواندند تا به مردم یاد بدهند که چگونه باید عبادت کرد.
حتی یکی از اساتید بنده، مردی بزرگ و دانشمند، اما وسواسی، گاهی میفرمود: «شما فقها باید یکی از دو کار را انجام دهید: یا بگویید همه چیز نجس است، یا بگویید چیز نجس، چیز دیگر را نجس نمیکند.»
اما حضرت بروجردی (قدس سره) و حضرت امام خمینی (قدس سره) با عبای گِلی به مدرسه فیضیه میآمدند و نماز میخواندند. این، سیره بزرگان بود — چه مراجع، چه غیرمراجع.
راه ما، راه عرف متشرعه است
روش ما باید مطابق با عرف متشرعه باشد — یعنی آنچه اهل علم و بزرگان دینی انجام دادهاند. اگر این راه را رها کنیم، باید بدانیم که شیطان در پوستمان رفته است.فرد وسواسی باید بداند که خودش، خنّاس خودش است. این دو سوره معوذتین را باید مرتب بخواند. وقتی به آیه «من شرّ الوسواس الخناس» میرسد، باید بگوید:
«خدایا، من خودم خنّاس خودم هستم، تو به من رحم کن.»
اما فقط دعا کافی نیست. همّت لازم است. باید با بیاعتنایی به وسوسه عمل کرد، و آنچه خدا و اهل بیت (ع) فرمودهاند را انجام داد، نه آنچه شیطان درونش میگوید.
وسواسی، فردی مطرود در دنیا و آخرت
هیچکس او را نمیپذیردفرد وسواسی باید بداند که در دنیا و آخرت، مطرود است. همه از او متنفرند. خدا او را دوست ندارد، پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین (ع) از او بیزارند. خانوادهاش از او فاصله میگیرد، مردم از معاشرت با او خسته میشوند، و حتی خودش هم از خودش منزجر است و با وجود تمام تلاشهایش، هیچ آرامشی ندارد.
اگر تنها همین جمله در برابر وسواسی مطرح شود — که خدا او را دوست ندارد — کافی است تا دست از این راه بیهوده بردارد. چه برسد به اینکه وسواس، تنها یک تردید نیست، بلکه نوعی اسراف و تبذیر است که در قرآن به شدت مذموم شده است.
خدا اسرافکاران را دوست ندارد
اگر وسواسی فقط به این دلیل گناه کند که در عبادتهایش اسراف کند — چه در مصرف آب، چه در وقت، چه در عمرش — کافی است که بداند: إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ[6]«همانا خداوند، اسرافکاران را دوست ندارد.» اما باید بدانیم که وسواسی تنها یک مُسرِف نیست، بلکه یک مُبذِّر است. تفاوت بین اسراف و تبذیر این است:
اسراف یعنی در استفاده از نعمتهای خداوند، حد را رد کردن؛ مانند اینکه زیاد بخورد، زیاد بپوشد، یا زندگی تجملی داشته باشد.
تبذیر یعنی نعمتهای خدا را بیهوده و بیهدف هدر دادن؛ مانند اینکه غذای خود را بریزد، لباسش را پاره کند، یا وقت و عمرش را تلف کند.
هر دو حرام است، اما قبح تبذیر بیشتر است. قرآن دربارهٔ مُسرِفین میفرماید: وَأَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ[7] «و اسرافکاران، همدمان آتشند.»
اما دربارهٔ مُبذِّرین، سخن سختتری دارد: إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ[8] «به راستی، مُبذِّرین برادران شیاطین هستند.»
این، سخنی بسیار سنگین است. نه اینکه «از شیطان پیروی میکنند»، که میگوید: برادرشان هستند. و وسواسی دقیقاً در این گروه قرار دارد: او مُبذِّر است.
کسی که نیمساعت وقت میگذارد تا یک غسل انجام دهد، در آن نیمساعت مشغول عبادت نیست، بلکه مشغول تبذیر است. آب را هدر میدهد، عمرش را تلف میکند، و این عمل، حرام است. اگر در حمام عمومی باشد، ضامن آب تلفشده است.
تبذیر عمر، گناهی عظیم
بالاتر از همه، او عمر خود را هدر داده است. و در اسلام، عمر از ارزشی بینهایت بالا برخوردار است. قرآن درباره کسانی که عمرشان را در دنیا تلف کردند، میفرماید:وَهُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ * أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُمْ مَا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَجَاءَکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِینَ مِن نَّصِیرٍ[9]
«و آنان در دوزخ فریاد میزنند: پروردگارا، ما را بیرون بیار تا کار نیکی بکنیم غیر از آنچه میکردیم. [در پاسخ به آنان گفته میشود:] آیا شما را عمری ندادیم که هر کس بخواهد، در آن عبرت گیرد؟ و آیا پیش شما نذیر نیامد؟ پس بچشید، زیرا برای ستمکاران یاریگری نیست.»
اگر تنها همین آیه برای وسواسی باشد، کافی است تا دست از این کار بیهوده بردارد. کسانی که عمرشان را در تردید، تکرار و وسوسههای بیپایه سپری میکنند، در روز قیامت فریاد میزنند، اما کسی به آنها گوش نمیدهد. خداوند آنها را «ظالم» خطاب میکند.
طولانیکردن وضو، تکرار نماز، همه تبذیر است
تکرار مداوم نماز، طولانیکردن وضو و غسل، و وسواس در طهارت و نجاست — همه اینها هدر دادن عمر است. و همانطور که تبذیر در نعمتهای مادی گناهی بزرگ است، تبذیر در عمر گناهی بسیار عظیمتر است.عمر انسان از ارزشی بینهایت بالاتر از طلا و دنیا برخوردار است. قبلاً میگفتند: «عمر طلاست»، اما این سخن غلط است. ارزش عمر از تمام دنیا و آنچه در آن است، بسیار بالاتر است. شناخت ارزش عمر است که مخترعین بزرگ را به جهان هدیه داده و عالمانی چون علامه مجلسی را پرورش داده است.
روز قیامت، پرسشی پیش از حساب
به جوانان عزیز توصیه میشود که از جوانی خود به بهترین شکل استفاده کنند. در روز قیامت، قبل از حساب و کتاب، یک بازپرسی وجود دارد. اگر کسی در این مرحله مردود شود، مستقیماً به جهنم برده میشود و به حساب و کتاب نمیرسد.پیامبر اکرم (ص) این بازپرسی را اینگونه بیان میفرمایند: لَا تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ: عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا أَفْنَاهُ، وَعَنْ شَبَابِهِ فِیمَا أَبْلَاهُ، وَعَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ کَسَبَهُ وَفِیمَا أَنْفَقَهُ، وَعَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ[10]
«در روز قیامت، پای هیچ بندۀای جنبانده نمیشود مگر اینکه از او درباره چهار چیز سؤال شود: از عمرش که در چه کاری آن را سپری کرده، از جوانیاش که آن را صرف چه کرده، از مالش که از کجا به دست آورده و در چه چیزی خرج کرده، و از دوستی ما اهل بیت.»
در آنجا از جوان میپرسند: «با این جوانی که داشتی و میتوانستی دنیا را بسازی، چه کردی؟»و از پیرمرد میپرسند: «هفتاد سال عمرت چه شد؟ خوردن، رفتن به بازار، رفتن به اداره، برگشتن، تماشای تلویزیون، خوابیدن، و دوباره تکرار همین کارها؟»
در حالی که انسان میتوانست به جایگاهی برسد که فرشتگان بر او نازل شوند. إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ[11] «به یقین، کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست، سپس بر هدایت استوار شدند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند.»
جایگاهی بالاتر از دنیا
زن مسلمان باید به جایگاهی برسد که مانند بانو مجتهده امین، تسبیح گل و گیاه را بشنود. مرد مسلمان باید خود را به جایی برساند که مانند مرحوم آخوند کاشی، دیوار، در و درخت با او «لا اله الا الله» بگویند. اینها شوخی نیست، بلکه دارای ریشهای قرآنی است.قرآن کریم خطاب به کوهها و پرندگان میفرماید: یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَالطَّیْرَ[12] «ای کوهها و ای پرندگان! با داود تسبیح بخوانید و با او همآواز شوید.»
وسواسی، قاتل خود و دیگران
وسواس، نوعی خودکشی معنوی فرد وسواسی باید بداند که وسواس فقط یک تردید ساده نیست، بلکه خودکشی است — نه با شمشیر، بلکه با تکرار، تردید و اضطراب. اگر کسی دچار وسواس فکری شود، به تدریج به سمت جنون حرکت میکند. اگر وسواس عملی داشته باشد — مثلاً در وضو، نماز یا طهارت — دیگر از زندگی لذت نمیبرد. برای او، زندگی تبدیل به مرگی تدریجی میشود. دنیا و آخرتش از بین میرود.
اما این فقط اول ماجراست. او نه تنها خودش را از بین میبرد، بلکه زندگی اطرافیانش را نیز با خود میکشد. خانواده، دوستان، همسایگان — همه در عذاب او گرفتار میشوند.
قرآن کریم در این باره میفرماید: مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فِسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا[13] «هر کس کسی را بدون حق قصاص یا اثام فساد در زمین بکشد، گویی تمام انسانها را کشته است.»
وسواسی، هرچند شمشیر نمیکشد، اما با این رفتار، روح دیگران را میکشد. بسیاری از وسواسیها را میبینیم که نه دنیا دارند، نه آخرت؛ نه خودشان زندگی دارند، نه به دیگران آرامش میدهند. در ظاهر زندهاند، اما در واقع، مردههای متحرک هستند. مسبب این وضع، جز خودشان، کسی نیست.
همانطور که خودکشی عاقبتش جهنم است، وسواسی نیز اگر از این راه باز نایستد، سرانجامش همین جا خواهد بود. نباید از کنار این آیات و هشدارها با بیاعتنایی گذشت.
شیطان، از راه عبادت فریب میدهد
ببینید شیطان چگونه انسان را گمراه میکند: گاهی از راه گناه، او را به بیعفتی و بیغیرتی میکشاند، و گاهی از راه عبادت، او را به وسواس دامن میزند. هر دو راه، راه شیطان است. هر دو، فریب است. و عاقبت هر دو، جز جهنم چیزی نیست.وسواس، نوعی سفاهت در برابر عقل و ایمان
در روایتی از عبدالله بن سنان آمده است که نزد امام صادق (ع) رفت و درباره مردی که در وضو و نمازش دچار وسواس بود، گفت: «این مرد با این حال، عاقل است.»امام (ع) فرمودند:«این چه عقلی است که با این عقل، از شیطان پیروی میکند؟» گفتم: «چگونه فرمان شیطان را میبرد؟»فرمودند:**«از او بپرس: وسوسهای که به تو میدهد، از کجا است؟ قطعاً خواهد گفت: از عمل شیطان.» [14]
در نزد خدا و پیامبر (ص)، وسواسی عاقل نیست، بلکه سفیه است. چون شیطان بر عقلش چیره شده است. اگر این فرد اعمال خود را فیلم میبرد و میدید، متوجه میشد که آنچه انجام میدهد، همان چیزی نیست که اسلام از او خواسته است.
قرآن میفرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ[15] «ای کسانی که ایمان آوردهاید، در برابر خدا و پیامبرش در کاری پیشدستی نکنید و از خدا بترسید، که خدا شنوا و داناست.»
نگویید: «من بهتر میدانم»
ای مسلمان، دیگر «کاسهای داغتر از آش» نباش. در کارهای خود، نگاه کن خدا و پیامبر (ص) چه فرمودهاند. در عزاداری، در طهارت، در نماز و روزه، در خمس و زکات — هر کاری را بر اساس آنچه در قرآن و سنت آمده، انجام بده.وسواسی گری یعنی اینکه بگویی: «من از پیامبر (ص) بهتر میدانم.»وسواسی یعنی اینکه فرض کنی: «من از اهل بیت (ع) در فهم احکام دین بهتر عمل میکنم.»
این سخن، ظاهراً نیست، اما در عمل، این معنا را دارد. و این، سفاهت محض است. همین رویکرد باعث شده در برخی مراسم مربوط به ولادت یا شهادت ائمه (ع)، کارهایی غیرمعتاد و خلاف شأن انجام شود که نه تنها مورد پسند نیست، بلکه از سوی آن بزرگواران نیز رضایتی ندارد.
تسلیم، نشانه عقل است؛ نافرمانی، نشانه سفاهت
قرآن میفرماید:مقام حضرت ابراهیم (ع) بسیار بلند است، زیرا که در برابر خداوند کاملاً تسخیر شد: وَمَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ ۚ وَلَقَدِ اصْطَفَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا ۖ وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ * إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ ۖ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ[16]«چه کسی جز سفیه، از دین ابراهیم روی گرداند؟ ما او را در دنیا برگزیدیم و در آخرت نیز از نیکان خواهد بود. هنگامی که پروردگارش به او گفت: ‘تسلیم شو’، گفت: ‘به پروردگار جهانیان تسلیم شدم.’»
این دو آیه به ما میگوید: تسلیم در برابر خدا نشانه ضعف نیست، بلکه نشانه عقل و ایمان است. هر کس از این تسلیم سر باز زند، در واقع نفس خود را سفیه کرده است.
دعاى غریق، تنها راه نجات
عبدالله بن سنان از امام صادق (ع) روایت میکند که فرمودند:«به زودی شبههای به شما میرسد که در آن نه نشانهای آشکار است، و نه امام هدایت. کسی از آن شبهه نجات نمییابد، مگر آن که دعای غریق را بخواند.»گفتم: «دعای غریق چیست؟» فرمودند:«بگو: یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلّب القلوب، ثبّت قلبى على دینک.» من گفتم: «یا مقلّب القلوب و الأبصار، ثبّت قلبى على دینک.»
امام (ع) فرمودند: «خداوند مقلّب القلوب و الأبصار است، اما همانطور که من گفتم بگو: یا مقلّب القلوب، ثبّت قلبى على دینک.» [17]
حتی اضافه کردن یک کلمه ساده را اجازه ندادند، هرچند معنای جمله را تغییر نمیداد. این نشان میدهد که در امر دین، باید کاملاً از بزرگان تبعیت کرد، نه اینکه خودمان تصمیم بگیریم.
وسواسی، بدبختی بیلذت
حیف است که کسی به خاطر عبادت به جهنم برود. کسی که به خاطر شهوات دنیا، اختلاط، یا گناهان آشکار به جهنم میرود، حداقل در دنیا لذتی برده است. اما وسواسی نه از دنیا لذتی میبیند، نه از آخرت. او در دنیا خود و دیگران را به عذاب میاندازد، و در آخرت، مستحق عذاب الهی است.پس وسواسیها باید همیشه این آیه را پیش رو داشته باشند: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ[18]
نتیجهگیری :
در این مقاله، به بررسی جامعی از پدیده وسواس پرداختیم و نشان دادیم که این حالت، صرفاً یک تردید ساده نیست، بلکه نوعی بیماری روحی با پیامدهای فاجعهبار در دین و دنیا است.وسواس، از راههای هوشمندانه شیطان برای گمراهی انسان است، به ویژه افراد متقی و متعبد. این بیماری، فرد را به تکرار بیهوده، اسراف در وقت و آب، و تردید در عبادات واجب میکشاند و در نهایت، او را از رضایت خدا و محبت اطرافیان دور میسازد.
قرآن و روایات، وسواسی را مُبذّر، مطرود، و حتی سفیه خواندهاند، زیرا او در مقابل دستورات آشکار خدا و پیامبر (ص) سرپیچی میکند و خود را فراتر از سیره معصومین (ع) میداند.
وسواسی، نه تنها خودش را از سعادت محروم میکند، بلکه خانواده و جامعهاش را نیز به عذاب میاندازد. او در ظاهر زنده است، اما در واقع، مردهای متحرک است که زندگیاش را در تردید و اضطراب سپری میکند.
این مقاله، تنها بازشناسی و نقد این پدیده را هدف قرار داده است. در مقاله بعدی، به بررسی راهکارهای عملی، دینی و روانشناختی برای درمان و رهایی از وسواس خواهیم پرداخت، تا فرد نه تنها از بند وسوسه رها شود، بلکه به عبادتی صادقانه و مورد قبول الهی دست یابد.
پینوشتها :
[۱] سوره اعراف، آیات ۱۶ و ۱۷.[۲] تفسیر القمی، جلد ۱، صفحه ۲۲۴.
[3] سوره کهف، آیات ۱۰۳ و ۱۰۴.
[4] سوره اسراء، آیه ۱۱.
[5] کتاب الکافی، جلد ۲، صفحه ۲۶۷.
[6] سوره انعام، آیه ۱۴۱؛ سوره اعراف، آیه ۳۱.
[7] سوره غافر، آیه ۴۳.
[8] سوره اسراء، آیه ۲۷.
[9] سوره فاطر، آیه ۳۷.
[10] بحارالأنوار، جلد ۷۸، صفحه ۳۹ (از کتاب الأمالی).
[11] سوره فصلت، آیه ۳۰.
[12] سوره سبأ، آیه ۱۰.
[13] سوره مائده، آیه ۳۲.
[14] کتاب الکافی، جلد ۱، صفحه ۱۲.
[15] سوره حجرات، آیه ۱.
[16] سوره بقره، آیات ۱۳۰ و ۱۳۱.
[17] کمال الدین و تمام النعمة، جلد ۲، صفحه ۳۵۱.
[18] سوره حجرات، آیه ۱.
منبع:
محتوای مقاله بر اساس سخنرانی اخلاقی حضرت آیتالله العظمی مظاهری (مدظله العالی) تدوین شده است.نهیه و تنظیم: تحریریه راسخون