فرزندان و آداب تعامل با آنها (2)

نکته: به حکم عقل، احترام پدر و مادر بر فرزند واجب است؛ چون اصل آدمي پدر و مادر اوست و کمترين دليل احترام پدر و مادر اين است که هر دو واسطه ميان تو و آفريدگار تو هستند، پس به همان اندازه که براي آفريدگار خود و خودت احترام قائل هستي، واسطه را نيز به همين اندازه بايد احترام کني. فرزندي که پيرو خرد است هيچ گاه از مهر پدر و مادر و حق آنان غفلت نمي ورزد. (1)
شنبه، 13 آذر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرزندان و آداب تعامل با آنها (2)

فرزندان و آداب تعامل با آنها (2)
فرزندان و آداب تعامل با آنها (2)


 





 

احترام به والدين
 

نکته: به حکم عقل، احترام پدر و مادر بر فرزند واجب است؛ چون اصل آدمي پدر و مادر اوست و کمترين دليل احترام پدر و مادر اين است که هر دو واسطه ميان تو و آفريدگار تو هستند، پس به همان اندازه که براي آفريدگار خود و خودت احترام قائل هستي، واسطه را نيز به همين اندازه بايد احترام کني. فرزندي که پيرو خرد است هيچ گاه از مهر پدر و مادر و حق آنان غفلت نمي ورزد. (1)

اهميت حق والدين
 

توصيه: مواظب باش که رنج پدر و مادر را بي ارزش نشماري؛ که خداوند درباره حق پدر و مادر انسان را بسيار مؤاخذه مي کند. (2)

فضيلت خدمت به والدين
 

روايت: مردي آمد نزديک رسول (ص) و گفت يا رسول الله مي خواهم به همراه سپاه تو به جنگ روم. رسول (ص) او را فرمود: مادر و پدرِ زنده داري؟ گفت: دارم گفت:جنگ تو در خدمتِ ايشان است؛ يعني اگر جنگ خواهي کردن با آن چيزي کن که تو را در برابر ايشان نافرمان مي کند و بر آزارايشان گستاخ مي کند.(3)

فضيلت نيکي به والدين
 

حديث: امام صادق عليه السلام فرمود: «نيکي به والدين از حُسن شناخت بنده به خداي تعالي است؛ زيرا هيچ عبادتي از نيکي به پدر و مادر براي خدا، مؤمنين را سريع تر به رضاي الهي نمي رساند.».(4)

سزاي نيکي به والدين
 

حکمت: با پدر و مادر خود چنان کن که مي خواهي فرزندان تو با تو کنند، چون طبيعت فرزند تو نيز به سرشت تو شبيه است. (5)

نيکي به والدين نيکي به خود است
 

تمثيل: فرزند چون ميوه است و پدر و مادر چون درخت؛ هر اندازه که درخت را بهتر نگه داري، ميوه او بهتر مي شود. پس چون احترام پدر و مادر را بهتر حفظ کني، دعاي انان در حق تو بيشتر مستجاب مي شود و از رضاي خدا بيشتر برخوردار مي شوي . (6)

نيکي با آنان حتي اگر دعوت به شرک کنند
 

آيه و تفسير: خداوند متعال مي فرمايد: «و اگر والدين تو کوشيدند که شريک قرار دهي با من آنچه را که علم به آن نداري، پس از آنان اطاعت نکن، و همراهي شان کن در دنيا به نيکي، و پيروي کن راه آنان را که به سوي من حرمت مي کنند، و به سوي من است بازگشت شما».(7)
امّا درمعاشرت، پس با آنان مدارا کن و به آنان مهرباني کن و زحمت آنان را تحمّل کن، همان طور که آنان زحمت تو را در طفوليت تو تحمّل کردند. (8)

نيکي به مادر
 

روايت: مردي از پيغمبر (ص) پرسيد: يا رسول الله مقدم تر کسي که من به او احسان کنم کيست؟ گفت: مادرِ گفت: پس از آن؟ گفت: مادر. گفت : پس از آن؟ گفت: مادر گفت: پس از آن؟ گفت: پدر.( 9)

حرمت پدر
 

حکايت: بر سينه فضل بن يحيي برمکي، (10) لکه هاي سپيدي ايجاد شده بود که او را بسيار ناراحت مي کرد؛ تا جايي که فقظ شب ها به حمّام مي رفت تا کسي از بيماري او آگاه نشود.
نزديکان خود را فراخواند و پرسيد اين روزها ماهرترين و داناترين پزشکِ عراق، خراسان، شام (11) و پارس (12) کيست؟ گفتند: چائليقِ(13) فارس. فضل برمکي کسي را به شيراز فرستاد تا جاثليق را به بغداد ببَرد. سپس با جاثليق خلوت کرد و براي امتحان او گفت: ضعفي در پاي من ايجاد شده که بايد معالجه کني. جاثليق گفت: از لبنيات و ترشي ها پرهيز کن. گوشت را با نخود بپز و آب آن را بخور و به عنوان شيريني، ترکيبي از زرده تخم مرغ و عسل استفاده کن پس از خوردن اين غذاها، من معالجه با دارو را آغاز مي کنم .
فضل برمکي پذيرفت، ولي آن شب طبق عادت، همه جور غذايي مي خورد. آن شب آش زيره غليظ پخته بودند که فضل همه را خورد و به همراه آن از «کوامخ (14)» و «رواصير»(15) هم پرهيز نکرد.
روز بعد جاثليق امد و ادرار فضل برمکي خواست. وقتي بهآن نگاه کرد، خشمگين شد و گفت: من نمي توانم تو را معالجه کنم. تو را از خوردن ترشي ولبنيات بر حذر داشته ام؛ و تو آش زيره و کوامخ و غذاهاي تند خورده اي. معالجه من براي تو سودي نخواهد داشت.
فضل برمکي، دانش و مهارت جاثليق را ستود و بيماري خود را به او گفت و گفت که تو را براي مداواي اين بيماري فراخواندم و آنچه به تو گفتم، براي امتحان بود.
جاثليق مداوا را آغاز کرد. هر چه از دستش بر مي آمد، انجام داد. مدتي گذشت ولي هيچ فايده اي نداشت. جاثليق مضطرب و پريشان شده بود چون آن بيماري، چندان مهم نبود ولي معالجه اش طولاني شده بود.
روزي جاثليق در کنار فضل برمکي نشسته بود. به او گفت: اي پادشاه، هر معالجه اي که مي دانست انجام دادم ولي اثري نداشت. شايد پدرت از تو راضي نيست. پدرت را از خودت خشنود کن تا تو را مداوا کنم.
آن شب فضل برمکي نزد پدرش، يحيي رفت به پاي او افتا د واز او طلب بخشش کرد. پدر پيرش او را بخشيد. سپس جاثليق هم مداوا را ادامه داد و پس از مدت کوتاهي، فضل شفا يافت. پس از آن فضل از جاثليق پرسيد: تو از کجا مي دانستي که علّت بيماري من، نارضايتي پدرم بود؟ جاثليق گفت: هر معالجه اي که کردم، فايده نداشت. با خود گفتم اين مرد بزرگ از کجا چنين صدمه اي خورده؟ هر کجا نگريستم، کسي را نيافتم که شبي با رنجيدگي از تو، به خواب رود؛ بلکه همه از بخشش ها و پاداش هاي تو، به امنيت و آسايش رسيده بودند. تا آنکه خبردار شدم پدرت از تو رنجيده؛ و ميان شما کدورتي است. فهميدم که علت بيماري تو همين است و آن را مداوا کردم. حدس من درست بود.
فضل برمکي ثروت فراوان به جاثليق بخشيد و او را به فارس فرستاد(16)

تکريم والدين
 

توصيه :از پدر و مادرت روي برمگردان، و صدايت را از صداي آنان بلندتر مکن، که بزرگداشت آنان از دستورات الهي است، و با آنان به لحن نيک سخن بگو به آنان ملاطفت کن که همانا خداوند پاداش نيکوکاران را ضايع نمي کند. (17)

قدر شناسي از والدين
 

نکته: پدر و مادر ، کشتزار نيکي و اصل وجود آدمي هستند؛ پس چون در حق آنان کوتاهي کني، شايسته نيکي نخواهي بود؛ زيرا آن کس که حق شناس اصل وجود خود نباشد، حقّ فروع را نيز نخواهد شناخت و با مردمان حق ناشناس نيکي کردن، از بي خردي است. (18)

به ميراث والدين چشم نداشتن
 

توصيه: بر حذر باش از اينکه به خاطر ميراث، مرگ پدر و مادر را طلب کني؛ زيرا بدون مرگ آنان هم، خداوند روزي مقدّر تو را به تو مي رساند؛ چرا که روزي از پيش معين شده و قسمت ازلي هر کس را بدو مي دهند؛ پس تو براي روزي خود را به زحمت مينداز که روزي آدمي با کوشش فراخ نمي شود.(19)
لطيفه به پسري گفتند دوست داري که پدرت بميرد تا ميراث او بگيري؟ گفت: نه، اما دلم مي خواهد او را بکشند که هم ميراث او را بگيرم و هم خون بها و ديه او را بستانم
فرزند که خواهد ز پي مال، پدر را
خواهد که نماند پدر و مال بمانَد
خوش نيست به مرگ پدر و بردن ميراث
خواهد که کشندش که ديت (20) هم بستاند (21)

علت توجه نکردن فرزندان به توصيه هاي والدين
 

نکته: طبيعت روزگار اين است که هيچ فرزندي پند پدر خويش را به کار نبندد؛ زيرا شور جواني اين پندار را در سر جوانان مي پروراند که آنان از پيران ادراک بهتر و دانش بيشتر ي دارند؛ اگر چه من خود اين حقيقت را مي دانم، امّا مهر پدري و دلسوزي پدرانه من نسبت به تو به من اجازه خاموش ماندن نمي دهد. (22)

پی نوشت ها :
 

1ـ پند پدر(بازنويسي قابوس نامه)، ص23
2ـ همان.
3ـ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج1، ص162.
4ـ چراغ راه دينداري (بازنويسي مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة)، ص135.
5ـ پند پدر (بازنويسي قابوس نامه)، ص24.
6ـ همان.
7ـ لقمان: 15.
8ـ چراغ راه دينداري ( بازنويسي مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة)، صص135و136
9ـ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج1، ص162.
10ـ پسر بزرگ يحيي بن خالد برمکي که خود در سده دوم هجري مدتي حاکم ايالت هاي جبال، طبرستان، دماوند، کوش . ..بود.
11ـ سوريه کنوني.
12ـ استان فارس.
13ـ يکي از مراتب روحانيان مسيحي.
14ـ ترکيبي از شير، پونه و ادويه هاي تند.
15ـ حبوباتي که با روغن، ترشي، و ادويه تند بپزند.
16ـ چهار مقاله، چهل حکايت (بازنويسي چهار مقاله)، صص146- 148
17ـ چراغ راه دينداري ( بازنويسي مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقة)، ص136.
18ـ پند پدر (بازنويسي قابوس نامه)، ص24.
19ـ همان.
20ـ ديت: ديه، خون بها.
21ـ بازنويسي بهارستان جامي، صص127و128
22ـ پند پدر(بازنويسي قابوس نامه)، ص8.
 

کتابنامه
1انصاري، خواجه عبدالله، صد ميدان ، به اهتمام: قاسم انصاري، تهران، طهموري ،1360.
2. بقلي، روز بهان، رساله القدس و رساله غلطات المسالکين، به کوشش: جواد نوربخش، تهران، يلدا قلم،1351.
3. جام، احمد انس التائبين، تصحيح: دکتر علي فاضل، تهران، توس، 1368.
4. ــــــــ، روضه المذنبين و جنة المشتاقين، تصحيح: علي فاضل، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1372.
5. ـــــــــ، مفتاح النجات، تصحيح علي فاضل، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1373.
6. چراغ راه دينداري (بازنويسي چهل حديث از مصباح الشريعه منسوب به امام صادق عليه السلام به کوشش: عليرضا مختار پور، تهران، مؤسسه فرهنگي اهل قلم،1382.
7. خانقاهي ، ابونصر طاهر بن محمد، گزيده در اخلاق و تصوف، به کوشش: ايرج افشار، تهران، علمي و فرهنگي،1374.
8. رفيع آبادي، محمد بن محمد، حسن دل، قم، نهاوندي، 1380.
9. روش دلاوري و جنگاوري (بازنويسي آداب الحرب و الشجاعه)، به کوشش: منوچهردانش پژوه، تهران، مؤسسه فرهنگي اهل قلم،1382.
10. سنايي غزنوي، خلاصه صديقه (برگزيده حديقه الحقيقه و شريعه الطريقه)، به کوشش: اميربانوي کريمي، تهران، زوار،1374.
11. صفي، فخر الدين علي، گنجينه لطايف (بازنويسي لطايف الطوايف)، به کوشش: علي اکبر احمدي داراني و مرتضي رشيدي اشجردي، تهران، مؤسسه فرهنگي اهل قلم، 1382.
12. عبّادي، قطب الدين اردشير، مناقب الصوفيه، به کوشش: نجيب مايل هروي، تهران، انتشارت مولي،1362.
13. ــــــــ، التصفيه في احوال المتصوفه (صوفي نامه)، تصحيح: غلامحسين يوسفي، تهران، انتشارات علمي، 1368.
14. عنصر المعالي، کيکاووس، پند پدر(بازنويسي قابوس نامه)، به کوشش: غلامرضا مستعلي، تهران، مؤسسه فرهنگي اهل قلم،1382.
15. عين القضاه، عبدالله بن محمد، تمهيدات ،تصحيح: عفيف عسيران، تهران، منوچهري، 1370 .
16. ــــــــ، نامه هاي عين القضات همداني، به اهتمام: علينقي منزوي و عفيف عسيران، تهران، اساطير،1377.
17. غزالي، محمد، کيمياي سعادت، تصحيح: حسين خديو جم، تهران، علمي و فرهنگي،1381.
18.ـــــــــ، نصيحة الملوک، به کوشش: جلال الدين همايي، تهران، انتشارات بابک،1361.
19. مايل هروي، نجيب اين برگ هاي پير، تهران، نشر ني،1381.
20. مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، تصحيح: محمد سرور مولايي ، تهران، توس،1377 .
21. مستملي ،اسماعيل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، تصحيح: محمد روشن، تهران، اساطير،1363.
22. مستوفي، يوسف بن علي، خردنامه، به کوشش: منصور ثروت، تهران، اميرکبير ،1372.
23. نخشبي، ضياء الدين سلک سلوک، تصحيح: غلامعلي آريا، تهران، زوار،1382.
24. نسفي، عزيز الدين، انسان کامل (بازنويسي انسان الکامل)، به کوشش: محمد رضا اسفنديار تهران، مؤسسه فرهنگي اهل قلم،1380.
25. نيشابوري، رضي الدين ابوجعفر محمد، مکارم الاخلاق ( دو رساله در اخلاق)، به کوشش: محمد تقي دانش پژوه ،تهران، دانشکده علوم معقول و منقول دانشگاه تهران،1341.
26. هجويري، ابوالحسن علي بن عثمان، کشف المحجوب، تصحيح محمود عابدي، تهران، سروش، 1383.
گنجينه ش 81



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.