روابط ايران و انگليس در دوره ناصري (3)
روابط ايران و انگليس در عهد ناصرالدين شاه
محمدشاه نيز پس از به قدرت رسيدن براي تنبيه کامران ميرزا با سپاهي در سال 1253 ق. عازم هرات شد و آنجا را محاصره کرد. در اين زمان مکنيل (Macnil)، سفير انگليس در ايران، با حمله محمدشاه به هرات مخالفت کرد، اما محمدشاه به نظر او اعتنايي نکرد.
مکنيل هم قطع روابط سياسي انگليس با ايران را اعلام و اظهار داشت که اگر ايران از محاصره هرات دست بر ندارد، دولت انگليس با ايران وارد جنگ خواهد شد.
سرانجام انگليس نيروي نظامي خود را در بوشهر پياده و اعلام کرد : اگر سپاه ايران از محاصره هرات دست بر ندارد، همه سواحل خليج فارس و حتي تمام مملکت را تصرف خواهد نمود.
محمدشاه وقتي خود را در برابر انگليس ديد، به ناچار دست از محاصره کشيد و بدون اينکه حق حاکميت ايران را بر هرات به رسميت بشناسد، با انتشار اعلاميه اي به تهران بازگشت.(30)
پس از آنکه ناصرالدين شاه به قدرت رسيد، دوباره مسئله هرات مطرح شد. در اين زمان به دليل اوضاع ايران و تحولات جهاني، هرات نقش عمده اي در روابط ايران با اروپا و به ويژه انگليس بازي مي کرد. در اين زمان به دليل اقدام هايي که امير کبير در عرصه ارتش ايران انجام داده بود، سپاه ايران با توان بيشتر و تجهيزات مدرن تر به طرف هرات حرکت کرد.
فرماندهي سپاه به عهده ميرزا حسام السلطنه، والي خراسان بود. سپاه ايران پس از پنج ماه محاصره، سرانجام در اول ربيع الاول 1273 هرات را تصرف و خطبه به نام ناصرالدين شاه خوانده شد. دولت انگليس که از اين اقدام ناراضي بود و نتوانست کاري انجام دهد، با ايران قطع رابطه نموده، سفارت خود را در تهران تعطيل کرد.(31) سپس براي ايجاد فشار به ايران به نيروي نظامي متوسل شد و تعدادي از نيروهاي خود را به فرماندهي ژنرال استاکر (Stalker) در بنادر درياي عمان متمرکز نمود. همچنين تمام وکلاي انگليسي ساکن ايران واکنش نشان دادند و کاپيتان جونس، باليوز انگليس در بوشهر، بيرق انگليس را پايين آورد و بوشهر را ترک کرد. با خروج وي، چند کشتي جنگي انگليسي در کنار بوشهر پديدار و آماده جنگ شدند. در اين زمان نيروي کافي و منظم در بوشهر وجود نداشت وکارگزاران کشور با وجودي که چنين رويدادي در دوره محمدشاه نيز رخ داده بود و انگليسي ها جزيره خارک را تصرف کرده بودند، اما باز به فکر پاسداري از مرزهاي استراتژيک ايران نبودند. اگر چه عده اي نيروي نظامي پس از تهديد انگليس روانه بوشهر شدند، اما تعداد آنان بسيار اندک و از نظر نظامي ضعيف بودند.(32)
در برابر، فرماندهان انگليسي، همچون استاکر و آدميرال سرهنري، با سپاه مجهز و امکانات کافي آماده حمله به بوشهر شده و ضمن ارسال نامه اي به دريابيگي، تسليم شهر يا آمادگي براي جنگ را خواستار شدند.(33)
سرانجام نيروهاي انگليسي روز دوشنبه نهم ربيع الثاني 1273/ 7 دسامبر 1856 به بوشهر حمله ور شدند و نيروهاي مردمي با وجود شجاعت و رشادتي که به خرج دادند (34)، به دليل نبود توازن قوا و نرسيدن نيروي کمکي، شکست خورده و بوشهر به تصرف نيروهاي انگليسي درآمد.
پس از تصرف بوشهر، قواي انگليس دريابيگي را به همراه هفت تن از اطرافيانش به عنوان اسير جنگي به بمبئي فرستادند و در بوشهر حکومت نظامي برقرار شد.
وزارت خارجه ايران در مکاتبه اي که در 6 جمادي الاول 1273 به کارپردازي تفليس فرستاد، مطالب جالب توجهي در مورد چگونگي تهاجم قواي انگليس بيان داشت که نشان دهنده بي خبري حکام ايران از تحولات بين المللي و استراتژي قدرت هاي بزرگ در مورد ايران بود. برخي از مطالب نامه ياد شده بدين قرار است :
« ... ما چگونه خيال مي کرديم که انگليس غفلتاً حمله بر بنادر ما مي آورد و به کلي سرحدات خود ما را نوشته بوديم امر در کار است و به اصلاح مي گذرد، دست به کار جنگ نزنيد و به همين ملاحظه، بعد که قشون و استعداد درستي هم به بوشهر نفرستاده بوديم؛ فقط دو فوج نهاوندي و قراچه داغي که از براي ساخلوي بوشهر معين شده بود، در بوشهر بود، آن هم ناقص... بلي خبط کلي که از نواب مؤيدالدوله، حکمران فارس، به عمل آمد، اين بود که از روز اول
مي دانستيم بوشهر را نمي شود حفظ کرد ؛ نوشته بوديم قورخانه و آذوقه زياد در بوشهر انبار نکنند و يک توپخانه در بوشهر حاضر و آماده داشته باشند ... اگر خوب ملاحظه شود، انگليس کاري کرده که در روي زمين، از هيچ دولت ناشي نشده است و نمي شود که بي خبر حمله به دولتي ببرد و بنادر دولتي را تصرف نمايد، در حالي که حرف مصالحه در ميان داشته و دارد.»(35)
وقتي خبر حمله انگليس و سقوط بوشهر به تهران رسيد، ناصرالدين شاه سخت متاثر شد و ميرزا آقاخان صدر اعظم را مامور تدارک و اعزام سپاه نمود. سرانجام سپاهي به فرماندهي شجاع الملک، برادرزاده صدراعظم، عازم بوشهر شد. اين سپاه با نيروهاي مردمي و خوانين مناطق تنگستان، دشتي و دشتستان براي مبارزه با انگليس هم دست شد. (36) نخستين نبرد بين سپاه ايران و نيروهاي انگليس در منطقه خوشاب * اتفاق افتاد که نيروي ايران شکست خورد و عقب نشيني کرد و بنا به نوشته هنت که خود شاهد اين جنگ بود: « مقام جنگي ايران از هرجهت سست و غير قابل اعتماد بود.» (37) اين جنگ تلفات جاني و مالي زيادي براي ايران به همراه داشت.(38)
از مهم ترين عوامل شکست سپاه ايران مي توان به نداشتن تجهيزات کافي نظامي، نا آشنايي و رعايت نکردن فنون نظامي و فشارهاي اقتصادي ناشي از قحطي اشاره کرد.(39)
خبر شکست سپاه ايران از قواي انگليس، در همه جاي ايران پخش شد. اين امر گر چه به حرکت نيروهاي کمکي به سوي بوشهر اندکي سرعت داد و يک همدلي بين نيروهاي مختلف نظامي و مردم جنوب براي رويارويي با انگليس ايجاد کرد، اما نه تنها به صورت عملي اقدامي عليه انگليس صورت نگرفت، بلکه حتي موجب تضعيف روحيه مردم و سپاه ايران نيز گرديد و در برابر، عده اي از سپاهيان انگليس به فرماندهي اوترام از بوشهر به سوي اروندرود حرکت کرده و خرمشهر را تصرف کردند و سپس به اهواز رفتند.(40)
خبر پيشرفت و پيروزي هاي سپاه انگليس موجب ترس ناصرالدين شاه و نااميدي وي از امکان پايداري و مقاومت در برابر سپاه انگليس گرديد. دولت هاي روسيه و فرانسه نيز که به شکست کامل ايران مايل نبودند، وقتي ديدند ايران توان رويارويي با قواي انگليس را ندارد، به ناصرالدين شاه پيشنهاد ميانجي گري دادند؛ به ويژه به وي توصيه کردند که ارتش خود را هر چه زودتر از هرات فراخواند. ناصرالدين شاه هم که اميدي به پايداري در برابر انگليس نداشت و نيز به اين نتيجه رسيده بود که کشورهاي ديگر در برابر انگليس از او حمايت نمي کنند، به نيروهاي خود دستور بازگشت داد و به پذيرش و عقد معاهده صلح با انگليس مجبور گرديد. سپس به فرخ خان امين الملک، سفير ايران، که هم زمان با حمله سپاه ايران به هرات، راهي اروپا شده بود و در پاريس به سر مي برد، دستور داد براي پايان دادن به جنگ و بستن معاهده صلح، با سفير انگليس در پاريس مذاکره نمايد. پس با وساطت ناپلئون دوم مذاکرات صلح بين او و لرد کاولي در پاريس آغاز و سرانجام در 4 مارس 1857/7 رحب 1273 عهدنامه پاريس بين فرخ خان امين الملک و لرد کاولي به امضاء رسيد. (41)
بر اساس اين عهدنامه، صلح بين ايران و انگليس برقرار شده و انگليسي ها متعهد شدند نيروهايشان را در مدت کوتاهي از خاک ايران خارج سازند و اسراي جنگي ايران را آزاد نمايند.
در برابر، دولت ايران متعهد شد بي درنگ هرات را تخليه و از هر گونه ادعاي حاکميت نسبت به هرات و نقاط ديگر افغانستان صرف نظر کند و در امور داخلي آن هيچ گونه دخالتي نکند. همچنين دو دولت افتتاح کنسولگري در شهرهاي مهم يکديگر را به رسميت شناختند.(42)
در زمان بستن عهدنامه پاريس، دولت انگليس در واقع از ناآگاهي دولت ناصرالدين شاه استفاده کرد، زيرا ناصرالدين شاه سياست هاي جهاني را نمي شناخت؛ زماني که انگليس به ايران حمله کرد، قيام مردم هند در برابر انگليس شروع شده بود و بخش وسيعي از قسمت شمال هند، زير تاثير اين قيام قرار داشت .(43)
همچنين اگر ناصرالدين شاه تجهيزات کافي و نيروي انساني لازم در اختيار حسام السلطنه قرار مي داد و از او حمايت مي کرد، مي توانست نفوذ ايران را در قندهار ممکن و امراي هندوستان را با توجه به شکل گيري شورش آنجا که رو به گسترش هم بود، تحريک نموده وبه شورش سراسري در برابر انگليس تشويق نمايد و اين هم در حالي بود که حسام السلطنه به ناصرالدين شاه اطلاع داده بود که شورش هند آغاز شده است. وي خواستار اين بود که با ارتش خود به هندوستان برود، اما ميرزا آقاخان اعلام داشت که اگر « حسام السطلنه به هند برود، سلطنت ايران را هم به رايگان به دست خواهد آورد و سلسله قاجار را منحل خواهد ساخت.»(44)
پی نوشت ها :
* روستايي واقع در شرق برازجان، مرکز شهرستان دشتستان در استان بوشهر.
29. رضا قلي خان هدايت، ملحقات روضه الصفاي ناصري، ج 10، تهران : انتشارات کتاب فروشي هاي پيروزي و خيام، 1339، ص 70-55.
30.پيشين، ص 242.
31.ابوالقاسم طاهري، تاريخ روابط بازرگاني، سياسي ايران و انگليس، ج 2، تهران : انجمن آثار ملي، ( بي تا )، ص 384.
32.غلامحسين مقتدر، تاريخ نظامي ايران، تهران : بي تا 1320، ص293.
33.هدايت، پيشين، ص 721.
34.اسماعيل نوري زاده بوشهري، نظري به ايران و خليج فارس، بي جا، بي نا، بي تا، ص28.
35.اسناد وزارت امور خارجه ايران، اسناد مربوط به سال 1273 ق، صندوق شماره 8، پوشه 6.
36.ميرزا تقي خان سپهرلسان الملک، ناسخ التواريخ، ج 3، تاريخ قاجاريه، به اهتمام جهانگير قائم مقامي، تهران: امير کبير، (بي تا )، ص 311.
37.جورج هنري هنت، جنگ انگليس و ايران در سال 1273 ه.ق، ترجمه حسين سعادت نوري، با حواشي عباس اقبال، تهران : دنياي کتاب ( بي نا )، ص 66.
38.براي آگاهي از تعداد تلفات جنگ مزبور نک : گرنت واتسن، تاريخ ايران دوره قاجار، ترجمه وحيد مازندراني، تهران : اميرکبير، 1348، ص 411؛ سردئيس رايت، انگليسي ها درميان ايرانيان، ترجمه لطف علي خنجي، تهران : امير کبير، 1359، ص23.
39. جميل قوزانلو، تاريخ نظامي ايران، ج 2، تهران : چاپخانه فردوسي، 1315، ص108 و 10.
40.ر.وادالا، خليج فارس درعصر استعمار، ترجمه شفيع جوادي، تهران : سحاب، ج 2، 1364، ص72.
41.براي آگاهي از متن قرارداد نک: روضه الصفاي ناصري، پيشين، ص 53-748.
42.عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تاريخ روابط خارجي ايران از ابتداي دوران صفوي تا پايان جنگ جهاني دوم، تهران : امير کبير، ج 4، 1369، ص156.
43. جواهر لعل نهرو، نگاهي به تاريخ جهان، ج 2، ترجمه محمود تفصيلي، تهران : اميرکبير، 1361، ص 798.
44.اسماعيل رائين، حقوق بگيران انگليس در ايران، تهران: داورپناه، 1348، ص 259.
ادامه دارد...