نائبان خاص امام زمان علیه السلام و وظایف آنها
منبع : سایت راسخون
مقدمه
1- عثمان بن سعید (260-267)
وقتی که شیعیان اموال را به او می دادند تا به امام حسن عسکری علیه السلام برساند او آنها را در ظرفهای روغن مخفی می کرد و در کوچه ها به عنوان روغن فروشی می رفت و آن را به امام حسن عسکری علیه السلام می رساند. او دو فرزند داشت یکی محمد که بعداً نائب دوم امام زمان علیه السلام شد و فرزند دیگری هم به نام احمد داشت.(2) وقتی امام حسن عسکری علیه السلام به شهادت رسیدند، عثمان بن سعید آن حضرت را غسل دادند و حنوط کردند و حضرت را به خاک سپردند.(3)
روایات زیادی ، درباره توثیق عثمان بن سعید از طرف ائمه علیهم السلام داریم. از جمله روایتی هست از هارون بن موسی که او از پدرش علی بن محمد بن همام اسکافی نقل می کند. و او هم از عبدالله بن جعفر حمیری و او هم از این سعد قمی خبر می دهد که داخل بر ابی الحسن، علی بن محمد علیه السلام شدم. به او گفتم: ای آقای من ، من توانایی ندارم که همه وقت ، به خدمت شما برسم. پس قول چه کسی را قبول کنم و امر چه کسی را اطاعت کنم؟ امام هادی علیه السلام فرمودندد: این ابوعمرو هم ثقه و هم امین است. پس او هر چه بگوید از ما گفته و باز امام فرمودند: چه در حیات ما، و چه در مردن ما، او مورد اطمینان ماست.(4)
در روایت دیگری آمده که وقتی شیعیان یمن، به خانه امام حسن عسکری علیه السلام آمدند. امام به غلام خود فرمودند: برو عثمان را به اینجا بیاور. پس طولی نکشید که عثمان بن سعید وارد شد. پس آن حضرت فرمودند: ای عثمان تو وکیل و مورد اطمینان، و امین بر مال خدا هستی. پس آنچه که مردم یمن آورده اند بگیر. و بعد هم امام شهادت دادند که عثمان وکیل من است و فرزندش وکیل فرزندم مهدی علیه السلام است.(5)
عثمان بن سعید حدود هفت سال نائب خاص امام زمان علیه السلام بود و در سال 267 قمری از دنیا رفت. و او را در جانب غربی بغداد، در مسجد درب به خاک سپردند و حالا محل زیارتگاه شیعیان است.(6)
وقتی عثمان بن سعید از دنیا رفت توقیعی از طرف امام زمان علیه السلام برای فرزندش محمد نب عثمان آمد که متن آن به این قرار است:
« انا لله و انا الیه راجعون تسلیماً لامره و رضاءاً بقضائه عاش ابوک سعیداً و مات حمیداً فرحمه الله و الحقه باولیائه و موالیه فلم یزل مجتهداًَ فی امرهم ساعیاً فیما یقر به الی الله عزوجل و الیهم نضرالله وجهه و اقاله عثرته.»(7)
تسلیم فرمان او و راضی به قضای او هستم. پدرت نیکو زندگی کرد و ستوده در گذشت. خدا او را رحمت کند . و به اولیاء و دوستانش ملحق سازد. او پیوسته در کارهایش کوشا بود و در آنچه او را به خدا نزدیک می ساخت ساعی بود خداوند روشی را شاد گرداند و از لغزش او درگذرد.
2- محمد بن عثمان (267- 305)
یکی از مشکلاتی که محمد بن عثمان، باآن روبرو شد آن بود که بعضی از علماء و وکیلان، نیابت او را قبول نکردند، مثل احمد بن هلال که یکی از علماء عراق بود که وجوهاتی را که در دست داشت به محمد بن عثمان تحویل نداد، و در نامه ای که از طرف امام زمان علیه السلام صادر شد او از ردیف وکلاء اخراج شد ودر این نامه امام فرمودند: عبادتهای ابن هلال از روی ریا و نفاق است.(10)
یکی دیگر از کسانی که نیابت او را رد کرد، محمد بن علی بن بلال بود که او هم جزء وکلای اصلی بود او هم مثل هلال وجوهات را تحویل محمد بن عثمان نداد. محمد بن عثمان ملاقات سری بین امام و بلالی گداشت تا به وی ثابت شود که از طرف امام منسوب شده، که در این ملاقات امام به بلالی دستور می دهد که وجوهات را تسلیم ابوجعفر کند.(11)
محمد بن عثمان بعد از سالها تلاش در سال 305 از دنیا رفت او قبل از مرگش از زمان مرگ آگاه شد و برای خود قبری درست کرد. وقتی از دنیا رفت او را کنار قبر مادرش به خاک سپردند.(12)
زمانی که حال محمد بن عثمان دگرگون شد یک سری از بزرگان شیعه دور او جمع شدند که از جمله ابوعلی بن همام و ابوعبدالله بن محمد الکاتب و ابوعبدالله الباقطانی و کسان دیگر بودند که داخل بر اباجعفر شدند.آنها این سئوال را از اباجعفر پرسیدند، که اگر امری برای شما حادث شود و اتفاقی بیفتد چه کسی به جای شما می نشیند؟ اباجعفر گفت: ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی قائم مقام من است او سفیر بین شما و و بین صاحب الامر است. پس در امور و کارها به او رجوع کنید و در کارهای مهم به او تکیه کنید. بدانید که من به این کار امر شده بودم و آن را به شما رساندم.(13)
3- حسین بن روح نوبختی (305- 326)
او از خاندان آل فرات بود و این خاندان مقام بلندی در حکومت داشت، تا زمانی که حکومت آنها را از کار بر کنار کرد، و حسین بن روح هم زندگی سختی پیدا کرد و حتی مدتی هم زندانی شد به علت آنکه او را متهم به همکاری با قرامطه کردند.او وقتی به مقام نیابت رسید رعایت تقیه را دو برابر کرد به طوری که کسانی فکر می کردند او از اهل سنت است.(15) او چنان رازدار بود که ابن نوح می گوید: از علمای شیعه شنیدم که می گفتند: از ابوسهل نوبختی پرسیدند: چرا حسین بن روح نیابت را به دست آورد؟ ولی تو به دست نیاوردی؟ او جواب گفت: ائمه بهتر می دانند چه کسی را نائب خود قرار دهند، من کسی هستم که با دشمنان مباحثه و مناظره می کنم و اگر من مثل ابوالقاسم مکان امام زمان علیه السلام را می دانستم زمانی که در مباحثه می ماندم برای آنکه سخنم را اثبات کنم جای آن حضرت را می گفتم، در حالی که ابوالقاسم این طور نیست و اگر امام زمام علیه السلام زیر جامه اش باشد و او را با قیچی پاره پاره کنند امام را به دشمنان نشان نمی دهد. او حدود 21 سال نیابت امام زمان علیه السلام را به عهده داشت و در سال 326 قمری از دنیا رفت و او را در نوبختیه در خانه ای دفن کردند و حالا در بغداد قبر او محل رفت و آمد شیعیان می باشد.(16)
4- علی بن محمد سمری (326-329)
یک هفته قبل از وفاتش توقیعی از طرف امام زمان علیه السلام برای او نوشته می شود که حاوی پیش گوئی درباره مرگ قریب الوقوع، این نائب است، و در آغاز غیبت کبری را وعده می دهد که متن این توقیع به این صورت است:
« یا علی بن محمد السمری اعظم الله اجر اخوانک فیک، فانک میّت ما بینک و بین سته ایام، فاجمع امرک و لا توص الی احد فیقوم مقامک بعد وفاتک قد وقعت الغیبه التامه فلا ظهور الا بعد اذن الله – تعالی ذکره- و ذلک بعد طو الامه و قسوه القلوب و امتلاء الارض جوراً و سیأتی لشیعتی من یدعی المشاهده الا فمن ادعی المشاهده قبل الخروج السفیانی و الصیحه فهو کذاب مفتری، و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم».
خداوند به برادرانت در نبودن تو پاداش بزرگ عطا فرماید. تو تا شش روز دیگر رحلت خواهی کرد، کارهایت را جمع و جور کن و هیچ کس را جانشین خود نکن، اکنون زمان غیبت کبری فرا رسیده و ظهور من تنها با اجازه خداوند خواهد بود، و آن پس از مدت طولانی، و زمانی خواهد بود که دلهای مردم در نهایت قساوت و زمانی که زمین پر از ستم خواهد شد، کسانی پیش شیعیان ما، مدعی ارتباط و دیدار با من خواهند شد، آگاه باشید هر کس پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی چنین ادعایی کند دروغگویی بیش نیست.(19)
وظایف نائبان خاص امام زمان علیه السلام
1- مخفی کردن نام امام زمان علیه السلام
ما روایات زیادی داریم درباره اینکه نام امام زمان علیه السلام برده نشود که به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم:
1- امام زمان در توقیعی فرمودند: «ملعون ملعون من سمانی فی محفل من الناس» ملعون است ملعون کسی که مرا در محفل مردم نام ببرد.
2- توقیعی از طرف امام زمان علیه السلام به سوی محمد بن عثمان آمد، بدون آنکه محمد بن عثمان سئوالی کند و آن توقیع این بود آن کسانی که از نام من سئوال می کنند را خبر بده، که یا سکوت و دخول در بهشت است و یا نام بردن و دخول در آتش است، پس آنها اگر واقف بر اسم من شدند آن را پخش می کنند و اگر مکانم را بدانند به دیگران راهنمایی می کنند.(22)
3- عبدالله بن جعفر گوید: در یکی از سالها پیش احمد بن اسحاق رفتم، دیدم که ابوعمر و عثمان بن سعید (نائب اول) نزد اوست. پس از او سئوال کردم و گفتم تو از کسانی هستی که در سخنت و راستگویی شکی نیست. پس به حق خدا و به حق امامین که تو را توثیق کردند، بگو آیا پسر این محمد را که صاحب زمان است را دیده ای؟ عثمان بن سعید گفت: بله دیده ام و گردنش این چنین است یعنی به رشد و کمال رسیده پس به او گفتم: اسمش چیست؟ او گفت: تو را از این سئوال نهی می کنم. یعنی نمی توانم نام او را بگویم.(23) حتی در روایات سئوال کردن از نام امام زمان علیه السلام هم حرام بوده و این را امام زمان علیه السلام حرام کرده بودند. همان طور که عثمان بن سعید این مطلب را به کسانی که سئوال می کردند می گفت. عثمان بن سعید به آنها می گفت: تقوی پیشه کنید و از این کار دست بردارید.(24)
لازم به ذکر است که وقتی می گویم نام او برده نشود منظور همان نامی که با نام رسول الله صلی الله علیه و آله یکی بوده نه القاب و کنیه ی آن حضرت و مخفی کردن نام حضرت بیشتر در دوران غیبت صغری بوده و در غیبت کبری لزومی ندارد.(25)
2- مبارزه با غالیان و کسانی که به دروغ ادعای نیابت می کردند:
به اعتقاد شلمغانی ، در طول تاریخ خداوند در شکل انسانها حلول می کند. خداوند اول در جسم آدم و بعد در جسم پیامبر صلی الله علیه و آله و بعد در جسم ائمه و بعد در جسم شلمغانی حلول کرده و بعد هم خداوند ابلیس را خلق کرد که او هم در انسانهایی شرور حلول می کند.(27) او همچنین ادعا می کرد که علی بن ابیطالب علیه السلام خداست و محمد صلی الله علیه و آله را به پیامبری فرستاد ولی محمد صلی الله علیه و آله به او خیانت کرد، پس علی علیه السلام به او مهلت 350 ساله ای داد که در آخر آن قوانین اسلامی تغییر می کند.(28)
وقتی که شلمغانی از راه صحیح منحرف شد توقیعی از طرف امام زمان علیه السلام آمد بر لعن و برائت از شلمغانی به این مفهوم که او از کسانی است که از اسلام جدا شده و مرتد شده و ادعا می کند چیزی را که باعث کفر به خدا می شود. به درستی که ما برائت می جویم به سوی خدا و رسولش از او و لعن خدا بر او باد و بر کسانی که او را همراهی می کنند و سخنان او را به دیگران می رسانند.(29) این توقیع زمانی به دست حسین بن روح صادر شد که او زندانی بود. و این توقیع توسط یکی از اصحابش به نام علی بن همام توزیع شد و شیعیان از آن اطلاع یافتند و همگی بر لعن و تبری او اتفاق کردند.(30)
یکی دیگر از کسانی که ادعای نیابت کرد منصور حلاج بود. او از صوفیان مشهور بود برخی او را توثیق و جزء اولیاء الهی شمرده اند ولی کسانی مثل شیخ مفید و شیخ طوسی او را منحرف می دانند او هم مثل هلالی و بلالی توسط امام زمان مورد نفرین قرار گرفت.(31) یکی دیگر از منحرفان، ابومحمد الشریعتی بود، او ادعای مقامی می کرد که خدا در او قرار نداده بود و اهلیت این کار را نداشت، گر چه او از اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام بوده ولی بعد به خدا و حجت خدا دروغ گفت. شیعه او را لعن کرد و از او دور شدند و توقیعی هم از طرف امام زمان علیه السلام بر لعن و برائت او صادر شد. (32)
3- دریافت وجوهات شرعی:
گاهی خبر گرفتن اموال ، به دربار بنی عباس می رسید که خود حضرت با اقدامات پیشگیرانه جان وکیلان را حفظ می کرد. مثلاً وقتی خبر دادند به وزیر بنی عباس ، عبیدالله بن سلیمان که کسانی هستند که اموال شیعیان را می گیرند و برای امام می فرستند. او تصمیم گرفت آنها را دستگیر کند. وزیر بر افراد ناشناسی را همراه با اموالی نزد وکیلان فرستاد و دستور داد هر کدام اموال را گرفتند دستگیر کنند، فرمان از طرف امام زمان علیه السلام صادر شد که از هیچ کس مالی نگیرند و اظهار بی اطلاعی کنند. و بدین ترتیب به یک نفر از وکیلان هم دست نیافتند. (35)
4- رساندن نامه ها به امام زمان علیه السلام و رساندن جواب آنها به شیعیان:
مثلاً شخصی زخمی در بدن او پدید آمد (ناسور) پیش اطباء رفت و مال زیادی خرج کرده ولی فائده ای نداشت. پس نامه ای به امام نوشت و از امام خواست که به او دعا کند. پس توقیعی از طرف امام آمد که خدا تو را لباس عافیت پوشاند و در دنیا و آخرت با ما قرار دهد. آن شخص گوید: پس من شفا یافتم به طوری که وقتی اطباء مرا دیدند و جای زخم را به آنها نشان دادم تعجب کردند و گفتند: خدا تو را شفا داد.(36)
یا مرد یمنی در بغداد بود پس قصد کرد خارج شود با قافله یمنی که آماده خروج از بغداد بودند، پس آن مرد نامه ای نوشت و اجازه خروج خواست ، پس توقیعی آمد که در این خروج برای تو خیری نیست. پس او همراه قافله نرفت بعداً خبردار شد قافله در دریا بر اثر طوفان غرق شده اند.(37)
حال سئوال این است که شیعیان چگونه می فهمیدند آیا این نامه ها واقعاً از طرف امام زمان هست یا نه؟ راه شناخت آنها رسم الخط امام بود چون خط از چیزهایی است که با تغییر وکلاء و سفراء تغییر نمی کند و جالب آن است که همان رسم الخطی که امام حسن عسکری علیه السلام داشتند همان رسم الخط را حضرت مهدی علیه السلام داشتند و این خط تا نائب چهارم ادامه داشت. پس هر موقع جواب نامه ای می آمد شیعیان آن را با نامه های قبلی مقایسه می کردند و می فهمیدند آیا این نامه از طرف امام زمان علیه السلام است یا نه.(38)
5- رفع شبهات اعتقادی و ارشاد مردم :
پی نوشت ها :
- جاسم حسین/ تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم/ ص 142.
2 - صدر/ تاریخ الغیبه الصغری/ ص 396.
3 - طوسی/ الغیبه/ ص216.
4 - همان/ ص 215.
5 - همان/ 216.
6 - صدر/ تاریخ الغیبه الصغری/ ص 400.
7 - صدوق/ کمال الدین /ج2/ ص 283.
8 - صدر/ تاریخ الغیبه الصغری/ ص 404.
9 - طوسی/ الغیبه / ص 220.
10 - جاسم حسین/ تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم/ ص 163.
11 - همان / ص 166.
12 - صدر/ تاریخ الغیبه الصغری/ ص 406.
13 - طوسی / الغیبه/ ص 216.
14 - جاسم حسین/ تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم/ ص 192.
15 - صدر/ تاریخ الغیبه الصغری / ص 411.
16 - همان.
17 - حسین زاده ، شانه چی/ اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعه در غیبت صغری/ ص 239.
18 - همان/ ص 240.
19- طوسی/ الغیبه / ص 244.
20 - جاسم حسین/ تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم/ ص 123.
21 - همان/ ص 124.
22 - صدر/ تاریخ الغیبه الصغری/ ص 467.
23 - طوسی/ الغیبه / ص 215.
24 - کلینی/ اصول کافی/ ج2/ ص 121.
25 - خظری/ تاریخ تشیع/ ج1/ ص 320.
26 - طوسی/ الغیبه/ ص 249.
27 - جاسم حسین/ تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم/ ص 201.
28 - همان/ ص 203.
29- صدر/ تاریخ الغیبه الصغری/ ص 518.
30 - طوسی/ الغیبه/ ص 250.
31 - پور سید آقایی/ درسنامه عصر غیبت/ ص 205.
32 - صدر/ تاریخ الغیبه الصغری/ ص 497.
33 - همان/ ص 478.
34 - صدوق/ کمال الدین/ ص 295.
35 - کلینی / اصول کافی/ ج2/ص467.
36 - صدر/ تاریخ الغیبه الصغری/ ص 473.
37 - همان/ ص 474.
38 - همان/ ص 431.
39 - طوسی/ الغیبه/ ص 178.
40 - صدر/ تاریخ الغیبه الصغری/ ص 484.
1- پورسیدآقایی، مسعود و جمعی از نویسندگان/ درسنامه عصر غیبت/قم، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی/ 1383.
2- جاسم حسین/ تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم/ ترجمه : آیت اللهی/ تهران/ 1367/ امیرکبیر.
3- حسین زاده شانه چی، حسن/ اوضاع سیاسی اجتماعی فرهنگی شیعه در غیبت صغری/ پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی/ قم.
4- خضری، احمد رضا و جمعی از نویسندگان،/ تاریخ تشیّع قم/ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
5- صدر، محمد/ تاریخ الغیبه الصغری/ بیروت لبنان/ دارالتعارف.
6- صدوق، محمد بن علی/ کمال الدین و تمام النعمه/ مترجم: منصور پهلوان/ انتشارات مسجد جمکران.
7- طوسی، محمد بن حسن/ الغیبه/ تهران، ناصر خسرو/ مکتبه نینوی الحدیث.
8- کلینی/ محمد بن یعقوب/ الکافی/ ترجمه: جواد مصطفوی، شیراز/ انتشارات علمیه اسلامی.