نقش ضحّاك بن قيس فهري در تحولات سياسي ـ نظامي قرن اول هجري (3)

از زمان بيعت گرفتن معاويه براي فرزندش يزيد، مخالفت جدّي عبدالله بن زبير با حكومت اموي آغاز شد. قيام حسين بن علي (ع) و ماجراي كربلا باعث شد تا ابن زبير در مكّه طرف‌داران بيشتري پيدا كند و بيش از پيش عَلَم مخالفت با حكومت يزيد را بر پا دارد. جنبش ابن زبير در واقع ادامه قيام اهل مدينه به شمار مي‌آيد. ابن زبير از حادثه كربلا، قيام اهل مدينه و خلاء
جمعه، 10 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش ضحّاك بن قيس فهري در تحولات سياسي ـ نظامي قرن اول هجري (3)

نقش ضحّاك بن قيس فهري در تحولات  سياسي ـ  نظامي قرن اول هجري (3)
نقش ضحّاك بن قيس فهري در تحولات سياسي ـ نظامي قرن اول هجري (3)


 

نويسنده:محمود صادقي علوي*




 

آغاز گرايش ضحّاك به عبدالله بن زبير
 

از زمان بيعت گرفتن معاويه براي فرزندش يزيد، مخالفت جدّي عبدالله بن زبير با حكومت اموي آغاز شد. قيام حسين بن علي (ع) و ماجراي كربلا باعث شد تا ابن زبير در مكّه طرف‌داران بيشتري پيدا كند و بيش از پيش عَلَم مخالفت با حكومت يزيد را بر پا دارد. جنبش ابن زبير در واقع ادامه قيام اهل مدينه به شمار مي‌آيد. ابن زبير از حادثه كربلا، قيام اهل مدينه و خلاء سياسي و رهبري‌اي كه پس از مرگ معاويه رخ داد و نيز انتقادهاي شديد به يزيد در جهان اسلام بهره گرفت و حركت مسلّحانه‌اي را بر ضدّ بني اميّه از مكّه آغاز كرد و کوشيد حجاز را مرکز خلافت قرار دهد.
ابن زبير بزرگان اهل تهامه و حجاز را به بيعت فراخواند و تقريباً همه به استثناي عبدالله بن عبّاس و محمد بن حنفيه با او بيعت كردند. او پس از آن كه از مردم اين منطقه بيعت گرفت، كارگزاران يزيد را از مكه و مدينه اخراج كرد و بر منطقه حجاز تسلّط يافت. (1)
در سال 64 ه ق. پس از واقعه حرّه و سركوب مردم مدينه، مسلم بن عقبه و حصين بن نمير از سوي يزيد مأمور بودند تا شورش ابن زبير را در مكّه سركوب كنند. با مرگ مسلم بن عقبه، حصين بن نمير به محاصره مكّه پرداخت و تا حدودي اوضاع بر ابن زبير سخت شد؛ ولي در اين زمان خبر مرگ يزد باعث شد تا محاصره ي مكّه رها شود و ابن زبير به فعاليّت خود ادامه دهد.
هم زمان با مرگ معاويه بن يزيد قدرت ابن زبير به اندازه‌اي زياد شده بود كه به گزارش طبري حتّي مروان حكم نيز در آغاز مي‌خواست با او بيعت كند و از او براي بني اميّه امان بگيرد، امّا ابن زياد به شام آمد و مانع اين كار شد و او را تحريك كرد تا براي خودش از مردم بيعت بگيرد. سپس با پيشنهاد عمروبن سعيد بن عاص با مادر خالد بن يزيد (فاخته) ازدواج كرد و بني اميّه و اهل تدمر با او بيعت كردند. (2)
از زمان مرگ يزيد به بعد مردم شام به چند دسته تقسيم شدند؛ گروهي حامي عبدالله بن زبير، گروهي حامي خالد بن يزيد، گروهي متمايل به ضحّاك بن قيس و گروهي ديگر طرف‌دار مروان حكم بودند.(3)
به گزارش برخي منابع ضحّاك بن قيس پس از مرگ معاويه بن يزيد در آغاز به صورت پنهاني براي بيعت با زبير دعوت مي‌كرد. حسان بن مالك بن بجدل ـ از طرف‌داران بني اميه ـ وقتي از اين امر آگاه شد، نامه‌اي به ضحّاك نوشت و در آن، حقّ بني اميّه را ياد آور شد و او را به اطاعت از آنها فراخواند و ابن زبير را شماتت و بدگويي كرد. او هم چنين به ضحّاك سفارش كرد كه اين نامه را در مسجدي براي مردم بخواند. از سويي ديگر، يك نسخه از اين نامه را براي طرف‌داران بني اميّه در شام فرستاد و شخصي را نيز مأمور كرد كه اگر ضحّاك نامه را براي مردم نخواند، او نامه را براي مردم بخواند. ضحّاك كه در آغاز نمي‌خواست نامه را براي مردم بخواند با اصرار اين شخص ناچار شد تا نامه حسان را براي مردم بخواند. پس از قرائت نامه، گروهي از طرف‌داران بني اميّه در تأييد آن سخناني گفتند كه ضحّاك آنها را زنداني كرد و به دنبال آن آشوبي در مسجد به وجود آمد. فرداي آن روز بار ديگر در مسجد آشوبي به وجود آمد و طرف‌داران بني اميّه و عبدالله بن زبير با يك‌ديگر درگير شدند. ضحّاك كه اوضاع را چنين ديد از بني اميّه عذرخواهي كرد و قرار شد به جابيه بروند تا با شخصي از بني اميّه بيعت كنند.(4)

شوراي جابيه
 

بني اميّه در سايه انشعاب‌هاي جهان اسلام، براي نجات خلافتشان كه به سقوط تهديد مي‌شد گرد هم آمدند. جامعه اسلامي در ادامه تعصّبات قبيله‌اي در اين زمان به چند گروه و حزب تقسيم شده بود. حزب يمني و قبيله كلبي در دربار اموي نفوذ داشت و ريشه و نيروي حكومت بود و به رهبري حسان بن مالك در حفظ و نگه‌داري امتيازاتش بسيار كوشا و به امويان دل بسته بود؛ طرف‌داران او از انتقال حكومت به حجازي‌ها ـ پس از اين كه معاويه آن را به شام منتقل كرد ـ وحشت داشتند.
امّا حزب قيسي از جنگ يزيد با مردم مدينه (جنگ حرّه) به خشم آمده بود. اين حزب با رهبري قدرت‌مند ضحّاك بن قيس در دربار حكومت اموي صاحب نفوذ فراوان شد و با حزب يمني رقابت مي‌كرد. پس از مرگ معاويه دوم، ضحّاك امير سرزمين شام شد و فعاليت‌هاي او در اين زمان بر اهميّت و اعتبار حزب او افزود.
هم زمان قيسي‌ها در سايه سست شدن حكومت اموي و دعوت عبدالله بن زبير براي حكومت، فرصت ديگري به دست آوردند تا بر كلبي‌ها چيره شوند و مواضع قدرتي را كه آنها با هم پيماني با معاويه به دست آورده بودند، از چنگشان بيرون آورند. بدين ترتيب، همان گونه كه پيش از اين ذكر شد وحدت كلمه امويان متلاشي شد و بر سر تصاحب منصب خلافت به جدال برخاستند. سرانجام پس از مدّتي جدال و كشمكش طبق قرار بزرگان بني اميّه، كنگره‌اي در جابيه برگزار شد و درباره انتخاب خليفه بعدي تبادل نظر كردند. رياست اين شورا با حسان بن مالك بود و مروان حكم به علّت پيري و تجربه شانس و اقبال بيشتري براي تصاحب حكومت داشت. سرانجام در اين مجلس به سود مروان رأي گيري شد وكلبي‌ها نيز از اجتماع راضي بيرون آمدند؛ چرا كه نامزد اجتماع آنها يعني خالد بن يزيد به عنوان ولي عهد تعيين شد مشروط به آن كه خلافت پس از او به عمروبن سعيد برسد. به اين ترتيب حكومت از شاخه سفياني به شاخه مرواني بني اميّه منتقل شد و ميان يمني‌ها وحدت كلمه حاصل شد و هم پيمانان يمني ـ اموي مشكل وحدت موضع سياسي را در حكومت حل كردند.
ضحّاك بن قيس نيز كه از بزرگان حكومت اموي در اين زمان بود و به سبب قدرتي كه داشت يكي از نامزدهاي خلافت بود. ضحّاك تا اين زمان آنچه را در دل داشت آشكار نكرده بود؛ امّا در راه حركت به سوي جابيه، ثور بن معن بن يزيد كه خود از طرف‌داران ابن زبير بود، نزد او آمد و با سخنانش او را متقاعد كرد تا آنچه را تا آن زمان پنهان نگاه داشته بود آشكار كند. ضحّاك نيز پذيرفت و از اين زمان به صورت آشكار براي ابن زبير دعوت كرد و راه خود را از جابيه به سوي مرج راهط كج كرد. (5)
به گزارش ابن سعد وقتي ابن زبير آگاه شد كه ضحّاك بن قيس براي او از مردم بيعت مي‌گيرد، براي ضحّاك نامه‌اي نوشت و او را به عنوان والي خود در شام منصوب كرد.(6)

جنگ مرج راهط
 

پس از آن كه ضحّاك بن قيس از نيروهاي اموي كه به سوي جابيه در حركت بودند جدا شد، با افراد خودش عازم منطقه ي مرج راهط شد. ضحّاك كه نيروي خود را در رويارويي بني اميه ناچيز مي‌ديد به نعمان بن بشير حاكم حمص، زفر بن حارث حاكم قنّسيرين و نائل بن قيس حاكم فلسطين كه در اطاعت ابن زبير بودند نامه نوشت و از آنها درخواست كمك كرد، آنها نيز پذيرفته، گروه‌هايي را براي حمايت از او فرستادند.(7)
عبيدالله بن زياد كه از حاميان مروان حكم بود و او را براي جنگ با ضحّاك تحريك كرده بود،(8) بر آن بود تا با دسيسه‌اي در حاميان ضحّاك تفرقه ايجاد كند. عبيدالله روزي به نزد ضحّاك آمد و با سخناني او را برانگيخت تا به جاي ابن زبير براي خودش كه به گفته عبيدالله در اين زمان بزرگ بني‌اميه بود از مردم بيعت بگيرد، ضحّاك نيز كه فريفته سخنان عبيدالله شده بود حدود سه روز براي خودش از مردم بيعت گرفت كه با اعتراض طرف‌داران ابن زبير روبه‌رو شد و سرانجام بار ديگر به ناچار براي ابن زبير بيعت گرفت و اين امر باعث ايجاد تزلزل در طرف‌داران او شد و عبيدالله به هدف خود رسيد. (9)
در ذي الحجّه سال 64 ه ق. در محلّي به نام مرج راهط در كنار زارعه، (10) لشكريان ضحّاك بن قيس فهري و مروان حكم درگير جنگ شدند و جنگ سختي ميان آنها در گرفت كه در اين جنگ ضحّاك بن قيس و شمار زيادي از همراهانش كشته شدند و باقي‌مانده لشكر او گريختند.(11)
بدين سان كار ضحّاك بن قيس فهري كه در سال‌هاي آغازين حكومت بني اميّه از رجال بزرگ اين حكومت بود و در تحولات سياسي و نظامي اين دوران نقش برجسته‌اي داشت به سرانجام رسيد.
جنگ مرج راهط كه در آن تعصّب يمني بر قيسي پيروز شده بود، داراي آثار خطرناكي در تجديد دشمني سنّتي ميان دو طرف متعصّب و شعله ور شدن آتش آشوب در ديگر نقاط جهان اسلام بود و در نتيجه آن، ميان يمني‌ها و قيسي‌ها در مناطق متعددي از حكومت اسلامي جنگ در گرفت. پس از جنگ مرج راهط، مروان، شام و فلسطين را يك پارچه تحت نفوذ خود گرفت و پس از آن عازم فتح مصر و سپس سركوبي ابن زبير شد.

پی نوشت ها :
 

*دانشجوي دکتري تاريخ اسلام دانشگاه تهران
1) ابوحنيفه دينوري، اخبار الطوال (بيروت: دارالفكر، 1988 م) ص 196؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 530.
2) تاريخ طبري، ج 5، ص 540 ـ 541.
3) ابن اعثم، همان، ج 5، ص 170.
4) تاريخ طبري، ج 5، ص 532؛ ابن سعد، همان، ج 5، ص 40.
5) تاريخ طبري، ج 5، ص535- 340.
6) ابن سعد، همان، ج 5، ص 40.
7) احمد ابن ابي يعقوب الكاتب العبّاسي يعقوبي، تاريخ يعقوبي (بيروت: دارصادر، بي‌تا) ج 2، ص 256؛ ابن سعد، همان، ج 5، ص 40؛ ابن اعثم، همان، ج 5، ص 171؛ و تاريخ طبري، ج 5، ص 535.
8) تاريخ طبري، ج 5، ص 535 ـ 540.
9) ابن عبدالبر قرطبي، همان، ج 2، ص 298؛ ابن سعد، همان، ج 5، ص 40.
10) ابن اعثم، همان، ج 5، ص 171.
11) مسعودي، همان، ج 3، ص 286؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 256؛ ابن عبدالبر قرطبي، همان، ج 2، ص 298 و تاريخ طبري، ج 5، ص 537.
 

منابع
ـ ابن ابي الحديد، شرح نهج‌البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دارالجيل، الطبعه الاولي، 1407 ه / 1987 م.
ـ ابن اعثم كوفي، ابومحمد احمد، الفتوح، تحقيق علي شيري، بيروت، دارالاضواء، الطبعه الاولي، 1411 ه / 1991 م.
ـ ابن حجر عسقلاني، الاصابه في تمييز الصحابه، تحقيق عادل احمد عبدالموجود، علي معوض، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415 ه.
ـ ابن حزم اندلسي، ابومحمد علي بن احمد بن سعيد، جمهره انساب العرب، بيروت، دارالكتب العلميه، الطبعه الاولي، 1403 ه / 1982 م.
ـ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبري، بيروت، داربيروت، 1405 ه / 1985 م.
ـ ابن عساكر، ابوالقاسم علي بن الحسن، تاريخ مدينه دمشق و ذكر فضلها و... تحقيق علي شيري، بيروت، دارالفكر، 1415 ه / 1995 م.
ـ بلاذري، انساب الاشراف، تحقيق محمد العياوي، بيجا، بينا، بي‌تا.
ـ ثقفي كوفي، ابواسحاق ابراهيم بن محمد، الغارات، مقدّمه و حواشي ميرجلال الدين حسيني ارموي، بيجا، انتشارات انجمن آثار ملّي، بي‌تا.
ـ خليفه بن خيّاط، ابوعمرو، تاريخ، تحقيق سهيل زكار، بيروت، دارالفكر، 1414 ه / 1993 م.
ـ ـــــــــــــــ، كتاب الطبقات، تحقيق سهيل زكار، بيروت، دارالفكر، 1414 ه / 1993 م.
ـ دينوري، ابوحنيفه، اخبار الطوال، بيروت: دارالفكر، 1988 م.
ـ ذهبي، شمس الدين محمد بن احمد، سير اعلام النبلاء، تحقيق شعيب الارنوط، بيروت، مؤسسه الرساله، الطبعه الثانيه، 1402 ه / 1982 م.
ـ رازي، ابومحمد عبدالرحمان بن ابي حاتم، الجرح و التعديل، حيدرآباد دكن، الطبعه الثانيه، بي‌تا.
ـ سمعاني، ابوسعد عبدالكريم، ابن محمد بن منصور، الانساب، تحت مراقبت سيّد شرف الدين احمد، حيدرآباد دكن، مجلس دائره المعارف العثمانيه، الطبعه الاولي، 1399 ه / 1979 م.
ـ صفدي، صلاح الدين خليل بن ايبك، الوافي بالوفيات، باعتناء وداد القاضي، دارالنشر فرانز شتايز بقيسباد‌ان، 1402 ه / 1982 م.
ـ طبري، محمد بن جرير، تاريخ الرسل و الملوك، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دارسويدان، 1382 ه.
ـ قرطبي، ابن عبدالبر، الاستيعاب في معرفه الاصحاب، تحقيق علي محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بيروت، دارالكتب العلميه، الطبعه الاولي، 1415 ه / 1995 م.
ـ مزي، جمال الدين ابي الحجّاج يوسف، تهذب الكمال في اسماء الرجال، تحقيق سهيل زكار، احمد علي عبيد، حسن احمد اغا، بيروت، دارالفكر، 1421 ه / 2000 م.
ـ مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب و معادن الجواهر، تحقيق شارل پلا، بيروت، بينا، 1970م.
ـ منقري، نصر ابن مزاحم، وقعه الصفين، تحقيق محمد عبدالسلام هارون، قم، بهمن، الطبعه الثانيه، 1418 ق/ 1376 ش.
ـ يعقوبي، احمد ابن ابي يعقوب الكاتب العباسي، تاريخ يعقوبي، بيروت، دارصادر، بي‌تا.
فصلنامه تخصصي تاريخ اسلام شماره 37

ادامه دارد...



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط