خلیج فارس؛ نگین جاودان تاریخ و هویت ایران
از سپیدهدم تاریخ، خلیج فارس چونان مرواریدی تابناک در قلب تمدن ایرانی درخشیده است. این آبی بیکران، که نامش با خون هزاران فرزند غیور این سرزمین گره خورده، تنها یک پهنهٔ آبی نیست؛ بلکه گواهی زنده بر اصالت، عظمت و حقانیت ملتی است که قرنها حافظ کرامت و تمامیت آن بوده است. از روزگار هخامنشیان تا امروز، این نام مقدس بر زبان تاریخ جاری شده و در اسناد کهن جهانی، از "سینوس پرسیکوس" تا "خلیج فارس"، هویت ناگسستنیاش را فریاد زده است.
خلیج فارس، شاهرگ حیات ایران و نماد پیوند ناگسستنی مردمانش با دریا بوده است. بازرگانان دلیر هرمز، دریانوردان شجاع بوشهر و دلاور مردان قشم، همه و همه روایتگر عشقی عمیق به این آبهای نیلگون هستند. امروز نیز هر موج خلیج فارس، شعری حماسی میسراید از مقاومت و پایمردی مردمی که هرگز اجازه نخواهند داد دست تحریف بر چهرهٔ تاریخشان سایه افکند.
نام خلیج فارس، میراثی است به وسعت تمام اعصار، که نه با نیرنگ و نه با جعل، هرگز از آنِ کسی جز ایران و ایرانی نخواهد بود. این نام، چونان سندی زنده، همیشه و همیشه پابرجا خواهد ماند؛ چرا که حقیقتی جاودان است، نوشته شده به خون آزادگان و افتخار یک ملت.
جمال عبدالْناصر (۱۵ ژانویه ۱۹۱۸ - ۲۸ سپتامبر ۱۹۷۰) دومین رئیسجمهور مصر از ۱۹۵۶ تا هنگام مرگ بود. وی به همراه محمد نجیب، نخستین رئیسجمهور، انقلاب ۱۹۵۲ این کشور را رهبری کرد که به سرنگونی پادشاهی مصر و سودان انجامید. وی در کشور خود به تسریع روند مدرنیزاسیون و اجرای اصلاحات سوسیالیستی دست یازید و با ترویج اندیشههای پان عربی برای مدت کوتاهی مصر را با سوریه متحد کرد و جمهوری متحده عربی را بنیان گذاشت.

ناصر یکی از مهمترین شخصیتهای سیاسی هم در تاریخ مدرن اعراب و هم در کشورهای در حال توسعه سده بیستم به شمار میرود. او موفق به ملیکردن *کانال سوئز شد و نقش محوری در تلاشهای ضد امپریالیستی در جهان عرب و آفریقا داشت.
ناصر همچنین نقش کلیدی در تأسیس جنبش عدم تعهد داشت. سیاستهای ملیگرایانه او که به ناصریسم مشهور است، هواداران زیادی در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ در جهان عرب داشت. هرچند شکست در جنگ ۶ روزه از اسرائیل در ۱۹۶۷ خدشه زیادی به موقعیت عبدالناصر به عنوان «رهبر جهان عرب» وارد ساخت اما هنوز هم عموم اعراب وی را نماد حیثیت و آزادی اعراب میدانند.
وی نخستین رهبر یک کشور عربی بود که خلیج فارس را «خلیج عربی» خواند و دستور داد تا در تمام مدارس و ادارات مصر و در نقشههای چاپ آن کشور از نام «خلیج عربی» استفاده شود.
*پن :
ساخت کانال سوئز
«... من داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای دارای همه گونه مردم، شاه در این زمین بزرگ دور و دراز، پسر ویشتاسپ هخامنشی. داریوش شاه گوید: من پارسی هستم. از پارس مصر را گرفتم. من فرمان کندن این جوی (ترعه) را دادم، از رودخانهای به نام نیل، که در مصر جاری است تا دریایی که از پارس میرود. پس از آن این جوی کنده شد، چنانکه فرمان دادم و کشتیها از مصر از میان این جوی به سوی پارس روانه شدند، چنانکه میل من بود.»
شناسنامه
زادروز: ۱۵ ژانویه ۱۹۱۸
زادگاه: اسکندریه، مصر
تاریخ مرگ: ۲۸ سپتامبر ۱۹۷۰
محل مرگ: قاهره، جمهوری متحده عربی
نام همسر: تحیه محمدکاظم
فرزندان: هدا، مونا، خالد، عبدالحمید، عبدالحکیم
دین: مسلمان سنی

اطلاعات سیاسی
تاریخ ریاست: ۱۹۵۴ - ۱۹۷۰
ترتیب: دومین رئیس جمهور مصر
رئیس جمهور قبلی: محمد نقیب
جناح سیاسی: اتحادیه سوسیالیست عربی
پستهای دیگر:
دبیرکل جنبش عدم تعهد (۱۹۶۴-۱۹۷۰)
رئیس اتحادیه آفریقا (۱۹۶۴-۱۹۶۵)
نخستوزیر جمهوری متحده عربی (۱۹۵۸-۱۹۶۲)
نخستوزیر مصر (۱۹۵۴-۱۹۵۸)
نایبرئیس شورای فرماندهی انقلابی مصر (۱۹۵۲-۱۹۵۴)
دوران اولیه زندگی
او در 2 ربیعالاخر 1336/ 16 ژانویه 1918، در روستای بنیمُرّ، نزدیک شهر اسیوط، از توابع ایالت اسکندریه، بهدنیا آمد. پدرش، عبدالناصر حسین، در 1335/ 1917 با دختر یک تاجر زغالسنگ ازدواج کرده و جمال اولین فرزند آن دو بود.
وی به اقتضای شغل پدرش، که کارمند پست اسکندریه بود، ناگزیر در کودکی در شهرهای گوناگون زندگی و تحصیل کرد. در شش سالگی در اسیوط به مدرسه ابتدایی رفت. در هفت سالگی، در حالی که پدرش در شهر حُلوان ساکن بود، به قاهره فرستاده شد تا تحت سرپرستی عموی خود، خلیل، در مدرسه نَحّاسین (مسگرها) این شهر تحصیلات ابتدایی خود را ادامه دهد.
این مدرسه در یکی از مناطق شلوغ و پرجمعیت قاهره واقع بود و تحصیل در آن، این فرصت را برای جمال فراهم آورد تا زندگی فقیران را از نزدیک مشاهده کند. مرگ مادرش، فهیمه حامد، در زمانی که جمال بیش از هشت سال نداشت، و ازدواج مجدد پدرش، تأثیر بدی بر روحیه او گذاشت.
جمال به حلوان، نزد پدرش، بازگشت و تحصیلات خود را در آنجا ادامه داد. پس از مدتی، با انتقال پدرش به اسکندریه، وی نیز به اسکندریه رفت و به تحصیل ادامه داد. وی در 1308 ش/ 1929، در یازده سالگی، به سبب شرکت در تظاهراتِ ضد انگلیسی، که مصر تحتالحمایه آن بود، بازداشت شد. پس از آزادی از زندان، پدرش مدرسه او را تغییر داد و بعد از مدت کوتاهی، وی به همراه پدرش به قاهره رفت. در 1312 ش/ 1933، جمال تحصیلاتش را در دبیرستان النهضه ادامه داد. بهتدریج، روحیه مخالفت و مبارزه با انگلیس در او تقویت شد.
او در این دوران تحت تأثیر حزب وَفْد، به رهبری مصطفی نَحّاسپاشا، نخستوزیر مصر، بود و اندیشههای احمد شوقی (شاعر بلندآوازه مصر) و توفیقالحکیم (نویسنده معاصر مصری) در او تأثیر فراوان داشت.
در آبان 1314/ نوامبر 1935، در پی مخالفت سرساموئلهور، وزیرخارجه انگلیس، با لغو قانون اساسی سال 1309ش/ 1930 و برقراری مجدد قانون اساسی سال 1302ش/ 1923، که باعث کاهش قدرت شاه میشد،تظاهرات گستردهای برضد انگلیس در قاهره صورت گرفت و جمال، که اینک جوانی با احساسات پرشور ملیگرایانه بود، در این تظاهرات شرکت کرد و با اصابت گلوله، صورتش مجروح شد.

در 1315 ش/1936، وارد دانشکده افسری شد. پیش از آن، چند ماهی در رشته حقوق تحصیل کرده بود. در همین سال ملک فؤاد درگذشت و پسر شانزده سالهاش، فاروق، جانشین او شد.
بیکفایتی سیاسی فاروق سبب شد که جمال عبدالناصر، با چند تن از دوستان همفکرش، گروه مخفی نظامی الضُبّاط الاحرار (افسران آزاد) را تشکیل دهد. هدف نهایی این گروه براندازی نظام پادشاهی بود. هنگام تشکیل گروه افسران آزاد در 1328 ش/ 1949، جمال جزو شورای مرکزی این تشکیلات بود و در 1329 ش/ 1950 به ریاست آن انتخاب شد. او در دانشکده افسری با عبدالحکیم عامر، زکریا محییالدین و محمد انورسادات آشنا گردید و در همین سالها، از طریق خالد محییالدین، با اندیشههای مارکسیستی و بهواسطه انورسادات با جنبش اخوانالمسلمین آشنایی یافت.
در 1323 ش/1944 با دختر یک بازرگان ایرانی مقیم قاهره ازدواج کرد و در 22 اردیبهشت 1327/ 12 مه 1948 دانشگاه جنگ را با موفقیت به پایان رساند و به درجه سرگردی ارتقا یافت. در همین زمان، در پی اعلام موجودیت اسرائیل، ارتش مصر در اقدامی هماهنگ با چند کشور عربی دیگر، با اسرائیل وارد جنگ شد. جمال عبدالناصر در این جنگ حضور داشت و در آن مجروح شد. جنگ 1327 ش/ 1948 به شکست مصر و کشورهای متحد با آن انجامید. شکست از دولتی کوچک و تازه تأسیس، سرخوردگی مصریان را در پی داشت. بسیاری، از جمله ناصر، بیکفایتی فاروق ، شاه مصر را عامل شکست در این جنگ میدانستند؛ ازاینرو، ناصر و همفکرانش در گروه افسران آزاد ، با صدور بیانیهای، از عملکرد وی انتقاد کردند.
پذیرائی و استقبال مصر از مصدق
در حالی که مصر پس از شکست 1327 ش/1948 سالهای پرالتهابی را سپری مینمود، در ایران ظهور محمدمصدق، نخست وزیر ایران، توجه همگان، از جمله مردم مصر، را به خود جلب کرده بود. وی، در مقام نخستوزیر ایران و رهبر جنبش ملی کردن صنعت نفت، توانسته بود شاه را از ایران اخراج و دست دولت انگلیس را، با ملی کردن صنعت نفت در 29 اسفند 1329/ 20 مارس 1951، از ثروت ملی ایران کوتاه کند. این حوادث تأثیر بسیاری در تحولات مصر و از جمله در ناصر داشت.
در سفر مصدق به قاهره در 29 آبان 1330/ 21 نوامبر 1951، در راه بازگشت از نیویورک، مردم مصر به گرمی از او استقبال کردند و به وی لقب زعیم الشرق دادند. استقبال بینظیر از مصدق، پیامی بود به رهبران مصر که باید همچون او دست استعمار انگلیس را از منافع مصر، به ویژه کانال سوئز، کوتاه کنند؛ کاری که بعدها جمال عبدالناصر آن را انجام داد و به فرمان او، در تجلیل از نخستوزیر ایران، خیابانی را محمد مصدق نامیدند که اینک نیز به همین نام است. در آبان 1330/ اکتبر 1951، دولت مصر معاهده ننگین 1315 ش/ 1936 را با انگلیس لغو کرد.

این اقدام، آغاز مبارزه با نیروهای انگلیسی مستقر در کانال سوئز بود
در حمله نیروهای ویژه انگلیس به سربازخانهای در شهر اسماعیلیه در 6 بهمن 1330/ 26 ژانویه 1952، بسیاری از سربازان مصری کشته شدند و آن روز شنبه سیاه نامیده شد. فاروق مجدداً متهم به بیمبالاتی در قبال مردم شد.
ناصر، که رئیس و مؤثرترین عضو افسران آزاد بود، برای اینکه شخصیتی ملی و شناخته شده در رأس تشکیلات قرار بگیرد، در 1330 ش/1951 از محمد نجیب درخواست کرد که ریاست افسران آزاد را برعهده بگیرد. محمد نجیب از همه اعضای افسران آزاد مسنتر و از نظر درجه در ارتش از آنان بالاتر بود. از سوی دیگر، همه او را مردی پاک و میهنپرست میشناختند.
او بارها از شاه انتقاد کرده بود. محمد نجیب دانش نظامی بالایی داشت و در جنگ 1327 ش/ 1948 به نیکنامی از او یاد میشد. از نظر خاستگاه اجتماعی نیز در یک خانواده اشرافی ارتشی به دنیا آمده بود.
افسران آزاد مصمم بودند که، با بهرهگرفتن از موقعیت خود در ارتش، فاروق را از قدرت برکنار کنند. پس از سفر تأثیرگذار مصدق به مصر و تنها دو روز پس از قیام 30 تیر 1331، افسران آزاد در اول مرداد 1331/ 23 ژوئیه 1952، فاروق را از سلطنت بر کنار کردند و به جای او فرزند خردسالش، فؤاد دوم، به سلطنت رسید. در 6 بهمن 1331/ 26 ژانویه 1953، افسران آزاد فؤاد دوم را نیز بر کنار کردند و نظام سلطنتی را به جمهوری تغییر دادند.

شورای افسران آزاد پس از پیروزی، با حفظ ترکیب اولیه خود، به شورای فرماندهی انقلاب تغییر نام داد و ژنرال نجیب به ریاست شورا برگزیده شد؛ اما، در عمل جمال عبدالناصر قدرت را در اختیار داشت. در 28 خرداد 1332/ 18 ژوئن 1953، نظام جمهوری مصر رسماً اعلام گردید و ژنرال نجیب رئیسجمهوری و جمال عبدالناصر قائممقام او شد. در دوره ریاست جمهوری ژنرال نجیب، اختلافات ناصر با او بهتدریج افزایش یافت.
ارتباط نواب صفوی با اخوان المسلمین
در شهریور 1332/ سپتامبر1953، بهدستور ناصر یکی از دوستان نزدیک ژنرال نجیب به نام سرهنگ احمد شوقی، به دلیل انتقاد از شورای فرماندهی، از ارتش اخراج شد و در دی 1332/ ژانویه 1954، ناصر، بدون مشورت با نجیب، فعالیت گروه اخوانالمسلمین را غیرقانونی اعلام نمود و مراکز آنها را تعطیل کرد.
در 23 دی 1332/ 13 ژانویه 1954، دانشجویان طرفدار اخوانالمسلمین در دانشگاه قاهره با هواداران دولت درگیر شدند. این حوادث در گردهمایی اخوانالمسلمین در دانشگاه قاهره رخ داد که نواب صفوی از ایران، مهمان ویژه اخوانالمسلمین در این مراسم بود.
همان شب شورای انقلاب، جماعت اخوانالمسلمین را غیرقانونی اعلام کرد. ناصر در 1333 ش/ 1954 احساس میکرد در مورد اخوانالمسلمین در برابر بحرانی قرار دارد که ممکن است باعث فروپاشی نظام سیاسی جدید مصر شود، چون به اعتقاد او اخوان بر آن بودند که خواستهای خود را بر شورای انقلاب تحمیل کنند. به نظر ناصر، اخوانالمسلمین عوامل استعمار و ارتجاع و کشورهای عضو پیمان بغداد و عربستان سعودی بودند که، برای فریب دادن ملت مصر، از دین بهعنوان پوشش استفاده میکردند و خواستهای آنان برای ایجاد تغییرات افراطگرایانه بود.
ناصر همه نهادها و مؤسسات دینی را زیرسلطه دولت قرار داد و در کل با حاکمیت دینی مخالف بود. این عوامل باعث درگیری ناصر و اخوانالمسلمین شد. اما، بهرغم این تضاد و درگیری، ناصر توانست، به موازات پیروی از مرام سوسیالیستی پانعربیسم، بخش عمدهای از خواستهای اخوان را در مورد وحدت، دوری از غرب و استقرار عدالت اجتماعی و اقتصادی محقق سازد.

ژنرال نجیب، که این وضع را تحملناپذیر میدانست، در 4 اسفند 1332/ 23 فوریه 1954 استعفانامه خود را به شورای فرماندهی انقلاب تسلیم نمود. شورای انقلاب، چون نجیب را خواهان قدرت مطلق میدانست، با این درخواست موافقت کرد؛ اما، حمایت روزافزون مردم از وی سبب شد تا در مقام ریاست جمهوری ابقا شود. سوءقصد نافرجام بهجان ناصر در 4 آبان 1333/ 26 اکتبر 1954 در اسکندریه، به اخوانالمسلمین نسبت داده شد و از اینرو، فشار بیشتری بر این گروه وارد گردید و هزاران تن از اعضای آن بازداشت و شش تن از رهبران آن در دادگاه خلق، متشکل از افسران شورای فرماندهی انقلاب از جمله جمال سالمالمشهور و انورسادات، محاکمه و به اعدام محکوم شدند.
سیدقطب، یکی از اعضای اخوان، که به اتهام تلاش برای ترور ناصر در 1333 ش/ 1954 زندانی شده بود، به رغم بیماری شدید، کتاب معالم فی الطریق (نشانههایی بر راه) را در زندان تألیف کرد، که بعدها به صورت اساسنامه اخوانالمسلمین در آمد.
هدف او از تألیف این کتاب، آگاه ساختن جامعه از وضع حکومت ناصر در مصر بود. از نظر او حکومت ناصر نوعی حکومت جاهلی یا متعلق به دوران جاهلیت پیش از اسلام بود و با این توصیف، این حکومت را از قلمرو اسلام خارج میدانست. او در 1345 ش/1966 اعدام شد. در جریان محاکمه رهبران اخوانالمسلمین، ژنرال نجیب متهم شد که با آنان ارتباط داشته است. ازاینرو، وی در 23 آبان 1333/ 14 نوامبر 1954 از ریاست جمهوری برکنار و تا پایان عمرش در خانه خود، در حومه قاهره، حبس شد و ناصر زمام تمام امور را بهدست گرفت.
در 5 اسفند 1333/ 24 فوریه 1955، واقعهای روی داد که سبب شد جمال عبدالناصر در مشی سیاسی خود در قبال غرب تجدیدنظر کند و به چپ گرایش یابد. امضای پیمان بغداد میان ترکیه و عراق سبب شد تا وی در 1333 ش/ 1955، با حضور مارشال ژوزف تیتو (رئیسجمهوری یوگسلاوی سابق) و جواهر لعلنهرو (نخستوزیر هند) و احمد سوکارنو (رئیسجمهوری اندونزی)، جنبش عدمتعهد را در باندونگ اندونزی تأسیس نمایند.
در واقع، این اقدام ناصر در هماهنگی با سه کشور دیگر، واکنشی بود به پیمان بغداد که خاورمیانه را کانون منازعات جنگ سرد کرده بود. ناصر با این اقدام، در ایجاد سازمانی شرکت کرد که سالها پس از لغو پیمان بغداد، همچنان یکی از نهادهای فعال بینالمللی است.
دیدار ناصر با چگوارا، چریک معروف آمریکای جنوبی
بحران کانال سوئز
در کنار این اقدام بینالمللی، یکی دیگر از اقدامات خطیر و جسورانه ناصر ــ که نام وی را نه تنها در مصر بلکه در جهان عرب و کشورهای استعمارستیز پرآوازه کرد ملی کردن کانال سوئز بود. به اعتراف خود او، اقدام دکتر مصدق در کوتاه کردن دست انگلیس از صنعت نفت ایران، درس بزرگی برای او بود. وی در یک سخنرانی عمومی در 4 مرداد 1335/ 26 ژوئیه 1956، کانال سوئز را ملی اعلام کرد تا هزینه ساخت سد اَسْوان را تأمین نماید.

ناصر در سخنرانی خود سعی کرد تا به تاریخ و چگونگی ساخت کانال سوئز و زحمت و محنتی که بر دوش مصریان بود، اشاره کند. این موضوع به او امکان داد تا به نام سازنده کانال فردیناندو دولسپس اشاره کند، او این نام را حداقل سیزده بار تکرار کرد که بعدها معلوم شد «اسم رمز» عملیات اشغال دفاتر خارجی اداره کننده کانال سوئز بود. این اقدام سرفصل جدیدی در سیاست اروپا، خاورمیانه و آمریکا بود. بحران سوئز و حوادثی که در پی آن آمد، پایان غمباری بر نفوذ دو کشور اروپایی فرانسه و بریتانیا در جهان رقم زد.
این اقدام با استقبال مردم مواجه شد، اما در 7 آبان 1335/ 29 اکتبر 1956، اسرائیل و در 12 آبان/ 3 نوامبر همان سال، انگلیس و فرانسه، مشترکاً ،به مصر حمله نظامی کردند. بحران سوئز سرانجام با مداخله شوروی و امریکا پایان یافت، در حالیکه خسارات فراوانی به مصر وارد آمده بود.
ملی شدن کانال سوئز سبب شد تا آنتونی ایدن نخست وزیر وقت بریتانیا، شغل خود را از دست بدهد و در فرانسه، جمهوری چهارم ساقط و جمهوری پنجم به رهبری شارل دوگل ظهور کند و سرانجام اینکه بحران سوئز تفوق و برتری ایالات متحده را بر متحدان غربی اش آشکار کرد و موجب تقویت انگیزه شکل گیری چیزی بود که امروزه به اتحادیه اروپا شناخته می شود.
گرچه ملی کردن کانال سوئز خسارت سنگینی به مصر وارد آورد، اقدام ناصر باعث شد که آوازه او سراسر جهان عرب را فراگیرد. از بحران سوئز به بعد، ناصر مظهر نوعی تفکر سیاسی در جهان شد که آن را ناصریسم نامیدهاند.
مهمترین مؤلفههای ناصریسم، ملیگرایی عربی، سوسیالیسم و جدایی دین از سیاست است. از نظر ناصر، سوسیالیسم عرب بر وحدت عرب برتری دارد و ابتدا باید در هریک از کشورهای عربی یک انقلاب اجتماعی صورت بگیرد. هدف جمال عبدالناصر اتحاد ملت عرب از خلیجفارس تا اقیانوس اطلس بود.
نظریه او در مورد پانعربیسم، معطوف به محرومیت اجتماعی مشترک و تحمل رنجها و مصائب دوران گذشته کشورهای عرب زبان بود و با سه عامل مهم ارتباط داشت: اشتراک زبان، اشتراک تاریخ، و اشتراک در تحمل رنجها و محرومیتها.
(4).png)
نخستین اقدام ناصر در تحقق بخشیدن به آرمان وحدت جهان عرب، اتحاد میان مصر و سوریه بود. در دوران سختی که پس از بحران سوئز بر مصر میگذشت، تأسیس دولت بزرگ عربی، با اتحاد سوریه و مصر، در رأس برنامههای سیاست خارجی ناصر قرار گرفت.
این دو کشور در 1337 ش/ 1958، «جمهوری متحد عربی » را، مرکّب از دو ایالت مصر و سوریه، تأسیس کردند و ناصر در همهپرسی به ریاست آن برگزیده شد. کمی بعد یمن شمالی نیز به این اتحاد پیوست.
جمهوری متحد عربی نخستین آزمایش همبستگی اعراب بود که به سرعت دستخوش اختلافات شد و پس از سه سالونیم، با شورش گروهی از افسران سوری در 6 مهر 1340/ 28 سپتامبر 1961، که اداره سوریه را از دست مصر خارج کردند، عملاً به پایان رسید و یمن شمالی نیز از این اتحاد خارج شد.
ناصر با استقلال سوریه و یمن مخالفتی نکرد و اعلام نمود مصر همچنان جمهوری متحد عربی باقی خواهد ماند. این نام تا زمان حیات ناصر بر مصر باقی ماند تا اینکه در 1350 ش/1971 به جمهوری عربی مصر تغییر نام یافت. بعدها ناصر تأسیس این جمهوری را یکی از بزرگترین دردسرهای خود خواند.
اقدام دولت ایران در اول مرداد 1339/ 23 ژوئیه 1960 برای بازگشایی کنسولگریهای ایران در تلآویو و بیتالمقدّس (اورشلیم)، به فرمان محمدرضا پهلوی، آغاز بحران در مناسبات تهران ـ قاهره و بالاگرفتن تنش میان شاه و ناصر بود.
(3).png)
ایران در 1328 ش/ 1949، یک سال پس از تأسیس دولت اسرائیل، این کشور را به صورت غیررسمی تأیید کرده و کنسولگری خود را در تلآویو و بیتالمقدّس تأسیس نموده بود، اما با روی کار آمدن دولت دکتر مصدق، نمایندگیهای ایران در اسرائیل بسته شده بودند.
بازگشایی نمایندگیهای یاد شده به دستور محمدرضا شاه، خشم ناصر را برانگیخت و مناسبات قاهره ـ تهران رسماً قطع شد. سیاست ناصر از این پس عبارت بود از: تلاش همهجانبه برای سرنگونی محمدرضا شاه از طریق آموزش نظامی شاخه خارج از کشور نهضت آزادی به مدت دو سال، فعال کردن مجدد رادیو فارسی قاهره بر ضد شاه، بهکار بردن نام خلیج عربی به جای خلیجفارس، حمایت از جبهه جداییطلب خوزستان به نام «جبهه تحریر عربستان».
ناصر، افزون بر مخالفت با شاه، که وی را سرسپرده امریکا و دستنشانده سازمان سیا میدانست، مخالفت با برخی از حکومتهای محافظهکار عربی را در برنامه سیاست خارجیاش قرار داد.
وی به تدریج به شخصیتی کاریزماتیک (فرهمند) تبدیل شده بود که در جهان عرب تأثیرگذار بود. او برای براندازی حکومتهای محافظهکار عربی، از هیچ اقدامی فروگذار نمیکرد و با کمکهای سرّی یا مداخله نظامی، اراده خود را پیش میبرد.
کودتای خونین 23 تیر 1337/ 14 ژوئیه 1958 در عراق به دست ژنرال عبدالکریم قاسم و سرهنگ عبدالسلام عارف، که به کشته شدن پادشاه و نخستوزیر عراق انجامید، نمونهای از الگوبرداری از انقلاب افسران آزاد مصر بود. اگرچه سندی حاکی از دخالت ناصر در کودتای عراق یافت نشد، ولی وی آشکارا از آن حمایت کرد.
در 1343 ش/ 1964، یکی از آرزوهای مردم مصر و جمال عبدالناصر، یعنی افتتاح سد اَسوان که از آن به »انقلاب آب» تعبیر شده است، تحقق یافت. این سد سرانجام با کمکهای اقتصادی شوروی و نظارت مهندسان این کشور ساخته شد و در مراسم افتتاح آن نیکیتا خروشچف ، نخستوزیر شوروی به همراه جمال عبدالناصر حضور داشت.

در 1345 ش/ 1966، در پی افزایش درگیری کشورهای خاورمیانه با اسرائیل، ناصر موافقتنامه مشترک دفاعی با سوریه منعقد نمود. به موجب این موافقتنامه، درصورت بروز جنگ، فرماندهی نیروهای مسلح دو کشور میبایست بهصورت واحد عمل میکرد. ( اتحادیه ی امروزی اروپا )
شکست فاجعه بار صحرای سینا
در 1346 ش/ 1967، درحالی که اسرائیل جشن نوزدهمین سال تأسیس خود را برگزار میکرد، ناصر نیروهای مصری را در صحرای سینا مستقر نمود و رسماً از اوتانت، دبیر کل سازمان ملل متحد، درخواست کرد تا نیروهای بینالمللی، که سه هزار نفر بودند، از خاک سینا خارج شوند.
او همچنین به ناوگان مصر دستور داد خلیج عقبه را به روی کشتیهای اسرائیلی مسدود نمایند. ناصر در عین حال میکوشید از برخورد مسلحانه پرهیز کند، زیرا معتقد بود اعراب هنوز برای جنگ با اسرائیل آمادگی ندارند.
حکومت اسرائیل ناصر را متهم میساخت که در همایش اتحادیه عرب اظهار داشته است قصد دارد اسرائیل را نابود کند. با بالا گرفتن تنش میان دو کشور، حکومت اسرائیل در 15 خرداد 1346/ 5 ژوئن 1967، با حمله نظامی برقآسا و غافلگیرانه به مصر و سوریه، در شش روز سراسر فلسطین (کرانه غربی رود اردن و غزه)، ارتفاعات جولان (متعلق به سوریه) و صحرای سینا (متعلق به مصر) را به طور کامل اشغال کرد. ناصر، که نیروهای خود را در یمن درگیر جنگی فرسایشی کرده بود، مسئول این شکست سنگین شناخته شد.
سنگینی شکست تا بدانجا بود که وی با چشمانی گریان در برابر ملتش در تلویزیون حاضر شد و مسئولیت شکست را برعهده گرفت و از مقام خود کنارهگیری کرد.
شکست در جنگ شش روزه، آغاز افول قدرت داخلی ناصر و کمرنگ شدن تأثیر برونمرزی او بود. در پی استعفای ناصر، مردم مصر که به او عشق میورزیدند، به خیابانها ریختند و با اظهار حمایت از وی، خواستار باقی ماندن او در رهبری کشور شدند. بدینترتیب، ناصر با حمایت مردم، تا سه سال دیگر بر مسند قدرت باقی ماند، اما ناگزیر شد در بسیاری از سیاستهای خود بازنگری اساسی کند، که از آن جمله تجدیدنظر در مناسبات با تهران و فراخواندن نیروهایش از یمن بود.

در بهار 1349 ش/1970، فرستادههای ویژه ایران و مصر از سرگیری مناسبات دیپلماتیک را بررسی کردند و زمینههای آن را فراهم ساختند و سرانجام، در 7 شهریور 1349/ 29 اوت 1970، روابط دیپلماتیک بین دو کشور به طور کامل برقرار شد. بهسبب حمایت امریکا از اسرائیل در جنگ شش روزه، در 1346 ش/ 1967 ناصر روابط سیاسی کشورش را با امریکا قطع کرد و سفارت امریکا را در قاهره بست تا آنکه در بهمن 1352/ فوریه 1974، در زمان سادات، روابط مصر و امریکا به حالت عادی بازگشت.
بهرغم آتشبس بین نیروهای مصری و اسرائیل پس از جنگ، دو کشور درگیر یک جنگ فرسایشی بودند تا اینکه در اوایل 1349 ش/ 1970، ویلیام راجرز، وزیر امورخارجه امریکا، طرح جدیدی بر اساس قطعنامه 242 شورای امنیت سازمان ملل متحد (صادر شده در اول آذر 1346/ 22 نوامبر 1967) پیشنهاد کرد.
آتشبس را ،بس کنید
قطعنامه صلح پیشنهادی و ضعف جمال.
مهمترین بندهای این قطعنامه که در اول آذر 1346/22 نوامبر 1967، بعد از جنگ ژوئن، صادر شد عبارت بودند از: 1) عقبنشینی نیروهای اسرائیل از اراضی اشغال شده در جنگ 1346ش/ژوئن1967.
2) پایان حالت جنگ و شناسایی حاکمیت و تمامیت ارضی کلیه کشورهای منطقه عربی.
3) آزادی کشتیرانی در تمام راههای آبی.
4) حل عادلانه مسئله آوارگان عرب. به موجب طرح راجرز، طرفین با آتشبس نَوَد روزه موافقت میکردند.
ناصر و دولت اسرائیل این طرح را، که با توافق دو قدرت بزرگ امریکا و شوروی تنظیم شده بود، پذیرفتند. اما، دولت اسرائیل همچنان در روند صلح کارشکنی میکرد و در این اوضاع، مناسبات ملکحسین، پادشاه اردن، که او نیز طرح راجرز را پذیرفته بود، با فلسطینیها به وخامت گرایید. با افزایش تنش بین ملکحسین با چریکهای فلسطینی در 31 شهریور 1349/ 22 سپتامبر 1970، به ابتکار جمال عبدالناصر اجلاس سران عرب، برای جلوگیری از خونریزی در اردن، در قاهره تشکیل شد و با تلاش فوقالعاده رئیسجمهوری مصر، ملکحسین و یاسر عرفات به توافق رسیدند و با پایان گرفتن جنگ در اردن موافقت کردند. این آخرین تلاش ناصر در مقام رهبری مصر بود
مرگ ناصر
جمال عبدالناصر در ۲۸ سپتامبر ۱۹۷۰ پس از پایان نشست اضطراری سران اتحادیه عرب و چند ساعت پس از آنکه شیخ صباح سوم امیر کویت آخرین مهمان اجلاس را تا فرودگاه بدرقه کرد دچار سکته قلبی شد و پس از انتقال به منزل شخصیش درگذشت.
در هنگام مرگ همسر ایرانیش تحیه، معاون اولش محمد انور سادات و دوست شخصیش محمدحسنین هیکل بر بالینش حاضر بودند. این اجلاس برای پایان بخشیدن به جنگ خونین میان فدائیان فلسطینی و ارتش اردن معروف به سپتامبر سیاه در هتل نیل هیلتون قاهره برگزار شده و پس از عقد پیمان صلح میان یاسر عرفات رهبر فلسطینیان و ملک حسین پادشاه اردن پایان یافته بود.

مرگ ناگهانی ناصر مصر و جهان عرب را شوکه کرد. مراسم تشییع جنازه او با حضور دستکم پنج میلیون عزادار و حضور تمامی رهبران کشورهای عربی برگزار شدند. ملک حسین و یاسر عرفات در مقابل مردم گریه کردند و معمر قذافی بنا بر گزارشها دو بار غش کرد. جسد عبدالناصر در مسجد نصر که به مسجد عبدالناصر تغییر نام داده شد منتقل و در آنجا به خاک سپرده شد. بر اثر شورشهای پس از مرگ ناصر در بیروت چندین نفر کشته شدند و در شهر قدیم بیت المقدس حدود ۷۵ هزار عرب راهپیمایی کردند.
احتمال قتل
مرگ ناگهانی عبدالناصر مردم جهان عرب را بهت زده کرد و باور اینکه او به مرگ طبیعی مرده باشد برای بسیاری سخت بود. از آن هنگام تاکنون گمانهزنیهایی در مورد احتمال قتل ناصر صورت گرفتهاست. مصطفی محمود نویسنده و پزشک مصری در کتاب خاطراتش این احتمال را مطرح کردهاست که قلب جمال عبدالناصر پس از خوراندن زهر به او دچار عارضهای شده که سرانجام به سکته او انجامیدهاست.
هدی دختر عبدالناصر نیز چندین بار انور سادات جانشین ناصر را به قتل او متهم کردهاست. هدی یک بار به همین دلیل با شکایت رقیه سادات دختر انور سادات به پرداخت ۱۵۰ هزار لیره (حدود ۲۶ هزار دلار) غرامت محکوم شد.
اما در سال ۲۰۱۰ ادعای هدی با تأیید ضمنی محمدحسنین هیکل شخصیت فرهنگی معروف جهان عرب و مصر و دوست صمیمی و شاهد مرگ ناصر همراه شد. هیکل در سپتامبر ۲۰۱۰ در برنامه تجربه زندگی (تجربه حیاة) در تلویزیون الجزیره در این مورد گفت:
« سه روز قبل از مرگ "جمال عبدالناصر " رئیس جمهوری اسبق مصر، "یاسر عرفات " رئیس فقید تشکیلات خودگردان فلسطین با او در هتل "نیل هلیتون " دیدار کرد که بحث و گفتوگو بین آنها بالا گرفت که این امر باعث تحت فشار قرار گرفتن عبدالناصر شد و وی موضعی انفعالی پیدا کرد و درتلاش برای پنهان کردن آن به عرفات گفت که به اتاق جلسه می رویم و جدی با هم صبحت کرده و توافق می کنیم و موضوع را حل و فصل می نماییم. "

انور سادات وضعیت انفعالی عبدالناصر را که دید به او گفت: "رئیس جمهور شما به یک فنجان قهوه نیاز دارید و من خودم می روم آن را برای شما درست می کنم ". انور سادات پس از ورود به آشپزخانه مخصوص رئیس جمهور، "محمد داود " مسئول آشپزخانه عبدالناصر را از آشپزخانه بیرون کرده و قهوه را خودش درست کرد و برای عبدالناصر آورد و به خورد او داد. »
با این حال او تأکید کرد که در حال حاضر هیچکس نمیتواند ثابت کند که انور سادات در قهوه جمال عبدالناصر زهر ریخته بود و در هتل نیل هیلتون هم هیچ نوع زهری پیدا نشد. هیکل همچنین مدعی شد که سازمانهای اطلاعاتی آمریکا، اسرائیل، فرانسه و بریتانیا و همچنین شاهنشاه ایران و پادشاه عربستان سعودی بارها برای قتل عبدالناصر توطئه کرده بودند.
منابع:
بخش پژوهش و مطالعات پرتال فرهنگی راسخون
بنیاد دایرة المعارف اسلامی encyclopaediaislamica.com
روزنامه دنیای اقتصاد
magiran.com
ویکی پدیا
tabnak.ir