مرورى بر سيره آموزشى و تبليغى مدرسه نراقى ها (3)
نويسنده: سيدعباس رضوى
پژوهشى در مسائل غيرضرورى
در ميان مطالب درسى حوزه در فقه و اصول و كلام و... مسائلى وجود داشته غير ضرورى كه نيازمند بازنگرى است. به تعبير بعضى عالمان: اين موضوعات تنها فايده علمى و تفننى دارند و در شناخت دين و پياده كردن آن تاثيرى ندارند. گفت وگوى علمى و پرداختن به اين موضوعات نه تنها جوينده را در رسيدن به هدف كمك نمىدهد كه او را از مقصد دور ساخته و فهم مسئله را نيز مشكلتر مىسازد. نراقى مثال آورده كه برخى از كتابهاى درسى با عبارتهاى پيچيده بيان شده و اساتيد نيز ملا نقطىاند. بر عبارتها جمود كرده و درك همه جزئيات آن را وحى منزل مىشمارند و روزها وقتخود و شاگردان را براى گشودن معماها و رازهاى عبارتى مصرف مىكنند، كه اگر به جاى فهم آن عبارت، خود مستقلا در آن باره انديشه كنند، آن را بهتر مىفهمند.«... گاه است از براى عبارتى وجوه بسيار و احتمالات بى شمار پيدا مىكنند و مدتهاى مديد از عمر را به دانستن احتمالات عبارت مخالف مذهبى يا فاسقى در مسئله كه نه در كار دنيا مىآيد و نه آخرت ضايع مىكنند و اين عمل لغو را كمال و دانش مىدانند» . (36)
اعتراض ديگر نراقى به صرف فرصتهاى گران بهاى طلاب در حل و گشودن فرضيههاى نادر و كم اثر فقهى است; چه، برخى از استادان در مسائل غيرضرورى و يا موضوعات آشكار و پنهان كه منبع و ماخذ آن روشن است، بيش از نياز درنگ مىكنند و: «و هم چنين در استخراج و استنباط مسائل غيرمهمه و فروض نادره كه يقين يا ظن به عدم احتياج آنها حاصل است و طالب كمال و سعادت بايد دامن خود را از امثال اين امور برچيند» . (37)
نراقى براى نمونه، مثال مىزند كه برخى از استادان روزها فرصت طلاب را در مسائل كم ارزش و فرضهاى كم ياب باب طهارت و يا برخى از فرضهاى ناياب باب نكاح به كار مىگيرند و فرصتى براى پرورش انديشههاى شان در مسائل مورد نياز جامعه باقى نمىگذارند.
وى همچنين در ادامه سخن به برخى از حوزههاى درسى خرده مىگيرد كه چرا آنان اسلام را تجزيه كرده و تنها به بخشى از دستورهاى آن بسنده كردهاند. فقه اسلام جهانى است و اسلام براى همه جوانب زندگى سياسى و اجتماعى و اقتصادى انسان داراى برنامه است و حوزهها بايستى در همه جوانب زندگى از جمله مسائل حكومتى آن، پژوهش و تحقيق كنند; ولى آنان:
«... بر فن معاملات از علم فقه اقتصار مىكنند و فروع نادره و شاذه در آن را تتبع مىكنند» . اين گروه گويا نهج البلاغه و خطبههاى امام على را در تشويق دانشمندان براى به صحنه درآوردن اسلام و تلاش براى احياى قوانين آرمانى فراموش شده آن و دفاع از فرودستان را نخواندهاند، كه با چشم پوشى از همه اين آرمانهاى زندگى ساز، ساليان سال عمر خود و طلاب را در مسائلى به كار مىگيرند كه وجود خارجى ندارند و بازار مسلمانان نيز با آنها بيگانه است.
پيام رسانى و پاسدارى از دين
«... و عليك... بحفظ نواميس الدين و الايمان و خدمة الشريعة بقدر الامكان; من ترويج الاحكام و نشر مسائل الحلال و الحرام و الامر بالمعروف و النهى عن المنكر و اقامة الجماعات و دعوة العباد الى الطاعات» . (38)
بر تو باد پاسدارى از ناموس و كيان دين و خدمتبه شريعت مانند: رواج دادن دستورها و قوانين دين و آگاهاندن مردم از مسائل مربوط به حلال و حرام و فرمان دادن به نيكىها و بازداشتن مردم از منكر و پليدىها و برپا داشتن نماز جماعت وفرا خواندن مردم به فرمانبردارى از خداوند.
شرايط فراخوان دهنده
1. اخلاص :
اين كه مردم را براى خرسندى خدا و به سوى او فرا بخواند; به همراهان و ديگر مبلغان دينى رشك نورزد; چه، بداند، هدف رساندن پيام دين به مردم است. و اگر ببيند كه ديگرى در اين راه كامياب گرديد و مناسبتر از او عمل كرد از اين كه بارش سبك شده استخرسند شود. او از برخى رفتارها خرده مىگيرد و مىگويد :
«... اگر واعظى ديگر يافتشود كه از براى اصلاح خلق بهتر باشد و مردم به او رو آورند، اين بيچاره از غصه و حسد نزديك به مردن مىرسد و اگر يكى مدح و ثناى آن واعظ ديگر را كند اين با آن مدح كننده دشمن مىگردد» . (39)
2. رفتارش با گفتارش برابرى كند.
3. عوام زده نباشد.
نخست اين كه برابر هوسهاى مردم سخن نگويد كه اين كار به قربانى شدن هدف و آرمان ما مىانجامد. و علاج عوام زدگى در آن است كه انگيزه خويش را فقط براى خدا خالص كند. و دوم: استقلال اقتصادى داشته باشد و همه زندگى اش وابسته به مردم به ويژه ثروتمندان نباشد تا هماره اسير موج باشد و در پى جلب خشنودى احزاب و دستهها حركت كند:
«... سزاوار وعظ و ارشاد نيست مگر كسى كه قصد او به جز هدايت مردم نباشد و طمع او از خلق بالكليه منقطع شده باشد و مدح و ذم در نظر او يك سان باشد. نه از مذمت ايشان مضايقه داشته باشد. بعد از آن كه در نزد خدا ممدوح باشد و نه به مدح ايشان شاد شود» . (40)
4. درست گويى :
پرهيز از نقل گزارشهاى نادرست و احاديثشگفتانگيز داستانهاى خودساختهبراى سرگرم كردن مردم. نراقى شكوه مىكند كه بعضى از واعظان براى بازارگرمى، داستانهاى شگفتانگيز و روايتهاى ناراست نقل مىكنند و براى گرياندن مردم از جعل و نقل روايتهاى نادرست تاريخى ابا ندارند. (41) غافل از آن كه هدف نمىتواند وسيله را توجيه كند و استفاده از وسيله نادرست نه تنها مردم را به هدف نزديك نمىسازد كه اين كار تيشه به ريشه دين زده و راه انحراف و تحريف را مىگشايد.
5. حركت در زمان :
يكى از ابزارهاى مهم در پيام رسانى موفق از ديدگاه نراقيان حركت در زمان است. مبلغ دينى بايستى زمان و مردم و جامعه و تحولات آن را بشناسد و نيازهاى روزگارش را دريابد. او مانند ديدبانى است كه خطر نزديك شدن دشمن را هشدار مىدهد. ضرورت دارد وى شبههها و نقدهايى را كه از درون جامعه مىجوشد و يا از سوى ديگران القا مىشود، به نيكى دريابد و با پاسخهاى درخور، راه را بر پريشانى انديشهها و پراكندگى ديدگاهها ببندد و نيازهاى فكرى را سيراب سازد.
فاضل نراقى در اين مسير به دو چيز توجه مىدهد:
آگاهى از مذهب و فرهنگ ديگران مجهز شدن به هنر و زبان پيام رسانى روز.
او بر اين باور است كه تا سخنگوى دين، آراى ديگران و اديان ديگر را نشناسد و كتابهاى آنان را نخوانده باشد، در نبرد تبليغاتى مغلوب مىگردد و دشمنان با ايجاد فتنه و به هم درآميختن حق و باطل و نفوذ افكار فاسد خود در ميان مردم، آنان را گمراه مىكنند. مبلغ اسلام مىتواند كتاب هايى را كه چه بسا امكان دارد براى ديگران گمراه كننده باشد، با خود نگه دارد و از آنها براى آشنايى با دلايل و انديشههاى ديگر مكاتب سود برد :
«و ان كان الاستثناء كل ما يترتب عليه مقصد صحيح، كتحصيل البصيرة بالاطلاع على الآراء و المذاهب و تمييز الصحيح من الفاسد و ا لاستعانة على التحقيق و تحصيل ملكة البحث و النظر» . (42)
روا بودن استفاده از كتابهاى گمراه كننده هرچيزى را كه هدف و مقصد درستى پيش او داشته باشد، در بر مىگيردمانند: آگاهى بيشتر يافتن از آرا و مذهبها. جدا كردن راى درست از نادرست. و بهرهگيرى از كتابهاى ضاله براى تحقيق و به دست آوردن توان بحث و مناظره.
ملا محمد و ملا احمد نراقى به عرضه مكتب و مقابله با شبهه افكنىهاى ديگران اهتمام جدى داشتند. هر دو زمان شناس بودند، به اوضاع و شرايط فرهنگى روزگار خود آگاهى داشتند. و هر جا احساس مىكردند در گوشهاى از برج و باروى انديشه اسلام و يا مبانى تشيع، رخنه ايجاد شده يا خواهد شد، نيروى خود را به آن سو متوجه كرده و آن را سد مىكردند.
ملامهدى، افزون بر نوشتههاى گران قدرش در عرصه حكمت، اصول، فقه و اخلاق كتاب «الشهاب الثاقب» را در رد شبهه افكنىهاى «فاضل بخارى» در امامت نگاشت. (43)
آن پدر و پسر در دفاع از اسلام و پاسخ به شبهههاى يهوديان و ترسايان نيز پيش گام بودند. در آن دوره افزون بر وجود يهوديان و مسيحيان از گذشته در ايران، با باز شدن درهاى سياستخارجى ايران به سوى اروپا، مبلغان ترسا با تشكيل جلسه و نشر جزوه و كتاب به تحريف قرآن و تبليغ مسيحيت مشغول بودند. دولتهاى متبوعشان از نظر اقتصادى و سياسى از آنان جانب دارى مىكردند و پاسخ به اين هجوم تبليغاتى نيازمند آن بود كه علما با متنهاى اصلى كتابهاى مقدس و زبان «عبرى» آشنا شوند. نراقى براى اين مقصود در اصفهان نخست زبان عبرى ياد گرفت. وى در كتاب مشكلات العلوم گفته است: اميرمؤمنان زبان «عبرى» مىدانست و در يكى از جنگها، يكى از يهوديان با زبان «عبرى» رازى را به ياران خود گفت كه امام متوجه آن شد و پاسخ داد. (44)
ملا مهدى در عراق نيز با يهوديان مناظره كرد و از باورهاى اسلامى دفاع كرد. (45)
ملااحمد نيز استاد دانش كلام بود و براى پاسخ دادن به شبهههاى ترسايانى مانند «مارتين» گروهى از علماى يهودى را گرد آورد و به كمك آنان با رموز تورات و انجيل پى برد و پاسخى درخور براى كتاب «ميزان الحق» نوشته مارتين گرد آورد. (46)
دست پروردگان مدرسه نراقىها نيز در پاس دارى از دين و پاسخ به شبههها سرآمد بودند. ملامحمد نراقى فرزند فاضل نراقى، افزون بر تدريس و نگارش كتابهاى سودمند به منظور پاسخ دادن به نيازهاى زمان، با مناظره و گفت و گوهاى علمى راه را بر فتنه جويان مىبست; از جمله : «ملا حسين بشرويه» از مبلغان نامى مذهب «باب» شهر به شهر مىگشت و با زبان گرم و حق به جانب مردم را گمراه مىساخت. وى از شيراز به اصفهان آمد و با استفاده از كمكهاى «منوچهر خان» حاكم اين شهر، گروهى را فريب داد. سپس به كاشان آمد و پس از فريفتن گروهى از مردم با تظاهر به اسلامخواهى، سعى كرد خود را نزد ملامحمد نراقى موجه جلوه دهد. از جمله تفسيرى از سوره يوسف كه خود نوشته بود و زيارتى كه براى امير مؤمنان ساخته و خود نيز آن را تلفيق كرده بود، به ملا محمد داد. نراقى پس از مطالعه جزوهها، خطاهاى لفظى و معنوى آن را آشكار ساخت.
«ملا حسين» پاسخ داد: پاى بندى به ادبيات عرب ضرورتى ندارد. «باب» مىفرمايد كه: نحو به گناهى كه كرده بود او را تاكنون مقيد و محبوس داشتند و من به شفاعت او پرداختم و او را از قيد و بند آزاد ساختم. اكنون اگر مرفوعى را منصوب و يا منصوبى را مجرور خوانند معذور باشند.
حاجى ملا محمد بانگ برآورد:
«... چندين بيهوده سخن مكن. نخست آن كه: بر مردم عجم تلفيق كلمات عربيه را حجت آوردن كارى به اغلوطه كردن است. و ديگر آن كه هر كه بيرون اين قانون كه ماراست، سخن كند، او را حجتى روشن بايد. بدين مزخرفات لاطايل و ترهات بى حاصل به غايت مرام داخل نتوان شد» . (47)
ملامحمد، با سخنهاى استوار از قرآن و سنت و خرد بى پايگى ادعاهاى اين سخن گوى پرآوازه «باب» را آشكار ساخت و او نتوانست در كاشان و حومه جاى پايى استوار سازد.
ادب و هنر در خدمت تبليغ دين
نراقىها براى ترويجباورها و ارزشها، از ادب و هنر روزگار خود بى بهره نبودند. ملامهدى و فرزند او در زمينههاى گوناگون ادبى نثر و شعر و طنز، داراى تاليفاند. ملامهدى داراى ذوق شعرى و نثرى روان بود. او ا فزون بر نگارش كتابهايى به زبان پارسى مانند «انيس التجار» نوشتههاى با ارزشى براى عربزبانان دارد. كتاب «جامع السعادات» او، به زبان شيواى عربى و با اسلوبى زيبا و نو و عبارتهايى دلپذير نوشته شده و در گسترش فضايل و مكارم اخلاق سهم به سزايى داشته و دارد. ملا احمد هنردوست و هنرمند بود. وى با اديبان كاشان نشستهاى انس و گفت و گو داشت. در اين جلسهها افزون بر باروركردن ذوق ادبى و لطافت روانها، در هم سو كردن شاعران و هنرمندان با ارزشهاى اسلامى مىكوشيد. (48)
«كلانتر ضرابى» دربارهاش نوشته :
«حاجى ملا احمد حاكم شرع كاشان بود. طبع شعر داشت... لطايف و ظرايف بسيار مىدانست. حكايات و افسانههاى شيرين از برداشت و قطعات و ظرايف خوشمضمون در گنجينه خاطر سپرده بود كه ضمن صحبتبه مناسبتبر زبان مىآورد; از اين رو، مجلسش گرم... بود» . (49)
او با زبان شعر و ادب به تلطيف روانهاى خسته و دلهاى پژمرده كمك مىكرد. كتاب «خزائن» او آكنده از قطعههاى زيبا و دلكش ادبى و هنرى است.
نراقى در «مثنوى طاقديس» بلندترين معانى قرآنى را بر بالهاى بلند شعر نشانده و آن را در جويبار جانها روان ساخته است. «معراج السعاده» در گسترش ارزشهاى معنوى و پيامهاى اجتماعى از زيباترين عبارتها بهره گرفته و با استفاده از نثر روان فارسى و ضربالمثلها و حكايتها و سرودههاى شيرين فارسى و گاه عربى ارزشها را در جامعه پراكنده است.
كتابى كه با گذشتسالها در كنار ديگر كتابهاى اخلاقى چون گلستان و بوستان سرمايه سخن واعظان محسوب مىگردد ودر هر محفل و مجلس علمى جاى دارد... وى در كتاب «الرسائل و المسائل» مسائل ضرورى و مورد احتياج جامعه آن روز را با زبان ساده و پارسى به صورت پرسش و پاسخ، شرح داده و گامى مفيد در راه آموزش دستورهاى دينى در ميان فارسى زبانان برداشت.
تبليغ عملى
ملا مهدى و ملا احمد نراقى تنها با زبان و قلم مبلغ دين نبودند; بلكه در عمل براى مبارزه با نابهسامانىها و رواج ارزشها پيش گام بودند. ملااحمد افزون بر آن كه مردم را به مبارزه با فساد و گناه و بى رحمى فرا مىخواند و كارگزاران را به عدالت و دادورزى دعوت مىكرد، خود در عمل دادورز بود. در زندگى شخصى ساده زيست و فروتن و مردم دار بود. در زندگى اجتماعى نيز تنها ديگران را به يارى اسلام و مسلمانان تشويق نمىكرد بلكه مرد عمل بود. او با همه گرفتارىهاى درسى و سرپرستى حوزه و... به منظور گسترش عدالت، مسئوليت اجتماعى پذيرفت، و دادستانى كاشان را به دست گرفت و از جاى گاه قضا و دادرسى داد ستمديدگان را از ستمكاران مىستاند. و اين كار را كسر شان خود نمىدانست; بلكه قضاوت و كمك به مردم و تلاش در راه پياه شدن حدود الهى را تكليف مىشمرد و بر كسى منت نمىگذاشت. فرزندان و دستپروردگان حوزه نراقى نيز در رخدادهاى پيرامونشان بىاعتنا نبودند، و در خدمت رسانى به مردم و به عهده گرفتن مسؤوليتهاى اجتماعى و پيشبرد دين، پيش قدم بودند.
ملا احمد و ملا محمد نراقى در جنگهاى ايران و روس نيز حضور فعال داشتند. او با اين احساس كه اسلام و سرزمينهاى اسلامى در خطر تجاوز بيگانگان قرار دارد، بحث و مدرسه را رها كرد و در كنار رزمندگان، در جبهههاى «بردع و شوشى و قراباغ» حضور به هم رسانيد. (50) و افزون بر گشودن مشكلات فقهى رزمندگان بر روحيه و اعتماد به نفس آنان مىافزود و با سخنان نغز و شيرين و يادآورى جنگهاى صدر اسلام و حماسههاى صفين و كربلا، به آنان درس شجاعت مىداد.
پي نوشت ها :
36. معراج السعاده، ص 580.
37. همان.
38. عوائد الايام، ص 84 .
39. معراج السعاده، ص 584 .
40. همان.
41. معراج السعاده، ص 584 .
42. مستند الشيعه، ملا احمد نراقى، ج 14، ص 157، آل البيت.
43. مكارم الاثار، ميرزا محمد على معلم حبيب آبادى، ج 1 و 2، ص 363، نشر كمال.
44. در آسمان معرفت، ص 319.
45. سيف الامه، ص 41.
46. سيف الامه، ص 88 .
47. ناسخ التواريخ، تاريخ قاجاريه، سپهر، ج 3، ص 1011، انتشارات اساطير.
48. يادگار نامه، حبيب يغمايى، ص 394.
49. تاريخ كاشان، عبدالرحيم كلانتر ضرابى، ص 282، اميركبير.
50. مثنوى طاقديس، ملا احمد نراقى، ص 405، كتابفروشى فرهومند.
/ع