نقش علم اصول در علوم اسلامي ديگر غير از فقه (1)
منبع : اختصاصی راسخون
برخي طلاب پس از مشغول شدن به تحصيل رسائل و مكاسب در سطح 2 حوزه علميه و مواجه شدن با روش اجتهادي كه شيخ انصاري (رحمه الله عليه) در اين دو كتاب در پيش گرفته الند با اين سوال مواجه مي شوند كه چه لزومي هست همه طلاب پس از گذراندن دوره سه ساله از فقه و اصول هر چند هدف اجتهاد را در پيش رو ندارند باز بايد تحصيل در علم و اصول (رسائل و كفايه) را ادامه دهند از اين رو اين دغدغه فكري ما را بر آن داشت تا تحقيقي پيرامون اين كه علم اصول چه نقشي در علوم اسلامي ديگر دارد ، انجام دهيم كه چكيده اي از اين تحقيق را براي شما عزيزان بيان مي كنم. ما در اين تحقيق نقش علم اصول را در چند علم بيان كرديم كه هر كدام مي تواند در علوم اسلامي ديگر نقش داشته باشد. اين مقاله در دو بخش الفاظ و مباحث حجت تدوين شده كه هر كدام داراي پنج فصل است . در فصل اول از مباحث الفاظ ما نقش علم اصول در تفسير را مورد بررسي قرار داديم و قواعد مشتركي كه بين اين دو علم است را همراه با مثال هاي قرآني بيان كرديم كه اين قواعد عبارت است از :
1- قواعد امر 2- قواعد نهي 3- قاعده مجمل و مبيّن 4- قاعده تخصيص و تقييد 5- قاعده استعمال لفظ در بيشتر از يك معنا 6- قاعده مفهوم و منطوق و قواعد ديگري هم بود كه ما به تناسب در فصل هاي بعدي آن را بيان كرديم و در فصل دوم نقش علم اصول را در علوم ادبي مورد بررسي قرار داديم . در اين فصل قواعدي از جمله : 1- قاعده حصر 2- قاعده اظهار و اضمار 3- قواعد حذف و تقدير 4- قواعد تقديم و تأخير 5- قواعد وصف 6- قواعد عطف بيان شد.
در فصل سوم نقش علم اصول در لغت ذكر شد كه در آن با مباحثي همچون لزوم مراجعه به منابع لغوي و حجيت قول لغوي و قاعده ترادف و اشتراك و سياق و انواع آن پرداخته شد .
امادر فصل چهارم نقش علم اصول در علم معاني و بيان ذکر شدكه مباحثي چون قاعده تمايز معناي حقيقي لفظ از غير آن و اقسام وضع و علامات وضع لفظ براي معنا ، حقيقت و مجاز و كنايه مطرح شد و در فصل آخر (پنجم) نقش علم اصول در علوم قرآني بيان شد و مواردي همچون قاعده نسخ و قاعده تفسير قرآن به قرآن تکرار شده و در تفسير قرآن به قرآن مباحثي مانند تفسير متشابه به محكم ، تفسير عام به خاص ، تفسير مطلق به مقيد ، تفسير مجمل به مبيّن ، تفسير السخ به منسوخ مطرح شد.
اما در بخش دوم از اين مقاله مباحث حجيت قرآن ، سنت ، عقل ، اجماع و ظواهر مطرح و دلايل حجيت آنها بيان شد كه مي توانيد براي آشنايي بيشتر با اين مباحث به فصل هاي مر بوطه در مقاله
مراجعه کنید.
کلید واژه ها : علم اصول ، اصول ، حجت
مقدمه
برخي طلاب پس از مشغول شدن به تحصيل رسائل و مكاسب در سطح 2 حوزه علميه و مواجه شدن با روش اجتهادي كه مرحوم شيخ انصاري (رحمه الله عليه) در اين دو كتاب در پيش گرفته اند ، اين مطلب به ذهنشان مي رسد كه چه لزومي هست كه همه پس از گذراندن دوره سه ساله از فقه و اصول هر چند هدف اجتهاد را در پيش رو ندارند باز بايد تحصيل در علم اصول (رسائل و كفايه) را ادامه بدهندو اين زمزمه به گوش مي رسد كه برخي مي خواهند تفسير كار كنند ، بعضی خواستار مشغول شدن در امر تبليغ هستند و عده اي خواهان كار كردن در مورد ادبيات عرب و .... هستند، پس چه نيازي است كه اينان نيز چندين سال باز مشغول خواندن علم اصول شوند.
اين دغدغه ذهني خودم نيز بود ، تا اين كه پس از چندي تصميم گرفتم كارايي علم اصول را بررسي كرده ببينم آيا فقط براي علم فقه كاربرد دارد يا اينكه در علوم ديگر نيز نقش دارد ، پس از تحقيقات و مطالعات و مشاوره هايي اين تحقيق كه جوابگوي برخي از دغدغه هاي طلاب گرامي مي باشد را به رشته تحرير در آوردم . از طرفي نكته قابل ذكر اين است كه با توجه به بررسي هايي كه براي اين تحقيق صورت گرفته در اين موضوع كتاب مستقلّي كه به اين بحث پرداخته باشد را نيافتم به جز كتاب منطق تفسير قرآن آقاي دكتر محمد علي رضائي اصفهاني كه آن هم تا حدودي گوشه اي از اين دغدغه يعني رابطه علم اصول و تفسير را بررسي كرده است و اين خود عاملي ديگر شد تا با جزمي راسخ تر اين تحقيق را انجام دهم .
ابتدا لازم است تاريخچه اي كوتاه از علم اصول ذكر كنيم تا بيشتر اهميت اين موضوع روشن گردد: علم اصول فقه ، از علوم اسلامي است كه اول كسي كه آن را پايگذاري و قواعدي را براي آن بيان كرد امام باقر (عليه السلام) و سپس فرزندشان امام جعفر صادق (عليه السلام) بوده اند اصول فقه كه از دير زمان در حوزه هاي علميه شيعه و اهل سنت مورد توجه قرار گرفته و بين مسلمانان به عنوان مقدمه علم فقه مشهور است چون اصول و ضوابط و قواعد استنباط حكم شرعي از منابع و متون فقهي را توضيح مي دهد . در حالي كه فايده ي اين علم ،عام است و در همه علوم مرتبط با متن و لفظ، از جمله علومي كه در اين رساله مطرح شده مفيد است .
علم اصول شامل مباحث مقدماتي علم اصول ، مبحث الفاظ ، مبحث ملازمات عقلي ، مبحث حجيت (اعم از قطع و ظن) و اصول عمليه و تعادل و تراجيح (راههاي حل تعارض و ترجيح احدالمتعارضين) مي باشد.
از مباحث فوق بحث ملازمات عقلي و بحث اصول عمليه و برخي مباحث حجت ، مختص علم فقه است اما ساير مباحث علم اصول در علوم ديگر غير از علم فقه نيز كارائي دارد.
به بيان ديگر مباحث علم اصول به دو بخش اصول مشترك بين علوم اسلامي و اصول مختص به علم فقه تقسيم مي شود. بنابراين تعیين اصول مشترك ، نقش علم اصول در علوم اسلامي ديگر(غير از فقه) را مشخص مي كند اما اين نوشتار عهده دار بيان اين مهم است .
از اين رو ما در اين نوشتار دو بخش مباحث الفاظ و مباحث حجيت را مورد بررسي قرار داديم و مبحث تعادل و تراجيح را به علت ضيق وقت مورد بررسي قرار نداديم و طلاب محترم مي توانند براي مطالعه به كتب اصولي مراجعه كنند .
بخش اول: مباحث الفاظ
فصل اول:نقش علوم اصول در تفسیر
قواعد امر:
دلالت امر بر وجوب:در اینجا دو مطلب وجود دارد:
الف)ماده امر: یعنی (ا م ر)که در اصل دومعنا دارد:
1-طلب:به معنای اظهار اراده به وسیله کلام یا نوشتن یا اشاره و مانند آن به طوری که از طرف شخصی عالی به سوی شخص پایین تر صادر شود(1)مثال:
((فلیحذر الذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم))(2)
2-شیء:مثل حادثه،شأن و فعل(3)
مثال:جئت لامر کذا شغلنی أمر أتی فلان یأمر عجیب
تذکر(1):امر به معنای طلب ، جمع آن((اوامر)) و قابل اشتقاق(آمر،یآمر،آمر،....)است .((امر))به معنای ((شی ء)) جمع آن((امور))و غیر قابل اشتقاق است و دلالت بر وجوب ندارد.(4)
تذکر(2):ماده امر که دلالت بر امر می کند مترادف با لفظ طلب نیست زیرا لفظ طلب به واسطه مفهومی منطبق است بر طلب تکوینی:مثل (طلب العطشان للماء) و طلب تشریعی خواه از عالی یا غیر عالی صادر شود.درحالیکه امر به معنای طلب صدق نمی کند مگر بر طلب تشریعی از عالی(5)
ب)صیغه امر:یعنی(افعل) و مانند آن در اغراض مختلفی به کار می رود.(6)
الف)برانگیختن افراد بر چیزی.مثال(اقیموا الصلاه و آتوا الزکاه)(7)
ب)تهدید مثال(اعملوا ما شئتم)(8)
ج)تعجیز:مثال(فاتوا بسوره مثله)(9)
د)ارشاد:مثال(و أشهدوا اذا تبایعتم)(10)
ه)تسخیر:مثال(یانار کونی بردا و سلاما)(11)
و نیز به معنای غرض انذار و ترجی و تمنی و ... است.
مفاد وصیغه امر طلب است و طهور در وجوب دارد مگرآنکه قرینه ای برای اراده معانی دیگر وجود داشته باشد.(12)
دلایل استفاده وجوب از ماده وصیغه امر(13)
1-حکم عقل: عقل حکم می کند به لزوم اطاعت دستورهای مولا برابر اداکردن حق عبودیت
و مولا بودن او:مگر اینکه مولا رخصت در ترک دستورهای خویش دهد.
2- آیات قرآن: مثال(مامنعک الا تسجد اذ آمرتک) (14)
خداوند در این آیه ابلیس را سرزنش می کند که چرا با امر الهی مخالفت کرد.ابلیس به سبب همین مخالفت از درگاه الهی رانده شد.اگر اطاعت امر الهی واجب نبود مخالفت با امر او مستحق سرزنش و مجازات نمی شد.
3- سنت: مثال:عن النبی (ص) لولا ان اشق علی امتی او علی الناس (( لأمرتهم بالسواک مع کل صلوه(15)
نکته:این دلایل اخیر قابل خدشه است به نظر می رسد که باوجود دلیل عقلی بقیه دلایل ارشادی است.(16)
قواعد فرعی:(17)
1-امر قبل از نهی به حکم ماقبل برنمی گردد.مثال:
((یأیهاالذین ءامنوا لا تحلوا شعئِر الله ولا الشهر الحرام ولا الهدی ولا القلئِد ولا ءآمین البیت الحرام یبتغون فضلا من ربهم و رضوانا و اذا حللتم فاصطا دوا ولا یجرمنکم شنان قوم ان صدوکم عن المسجد الحرام ان تعتدوا و تعاونوا علی البر و التقوی ولا تعاونوا علی الاثم والعدون و اتقوا الله ان الله شدیدالعقاب (18)
صید در حالت عادی مباح است . و درحال احرام حرام ،خداوند در این آیه امر کرد که بعد از خارج شدن از احرام صید کنید.این امر دلالت بر وجوب ندارد چون عقلا انگیزش ایجاد نمی کند پس به حکم ماقبل احرام برمی گردد که اباحه است.
2-امرغیر صریح: دلالت بر وجوب می کند.
الف)گاهی برخی اوامر به صورت غیرصریح است.جمله خبریه در مقام انشاءدلالت بر وجوب
می کند.(خبر در مقام انشاء)
مثال:یا ایهاالذین امتوا کتب عیکم الصیام.......(19)
از آیه،وجوب روزه بر مسلمان ها برداشت می شود چون ملاک در افاده وجوب در اینجا و در ماده امر یکسان است.یعنی هنگامی که مولا با هر لفظی دستور دهد عقل حکم می کند که بنده دستور او را انجام دهد.(20)
ب) آنچه در اوامر فاعلش مدح و درنواهی فاعلش مذمت شده.مثال:
(..........من یطع الله و رسوله یدخله جنات)(21)
ج)آنچه که مطلوب شارع متوقف بر آن است مثل طهارت که مقدمه نماز است (22)
نقد و بررسی: به نظر می رسد که در قسم دوم همه اقسام مدح و ذم دلالت بر وجوب و حرمت ندارد.بلکه مدح ها و مذمت های خاص با قرائن خارجی دلالت بر وجوب و حرمت می کنند.
و در قسم سوم هم از باب مقدمه واجب است که دلالت آن عقلی است.(23)
3-امرمقتضی فوریت یا ترافی:
اوامر شرعی که در قرآن وجود دارد سه گونه است:
الف)برخی اوامر دلالت بر فوریت دارند.مثال:
((......فاستبقوا الخیرات.......)(24)
برخی اوامر دلالت با قرینه بر تراخی یعنی وسعت زمان انجام دارد.مثال:
((و من کان مریضا او علی سفر فعده من ایام اخر......))(25)
ج)برخی از اوامر در قرآن مطلق و بدون قرینه است و فوریت وتراضی آنها اعلام نشده است.مثال:
((.........ولله علی الناس حج البیت.........))(26)
در این مورد نویسندگان قواعد تفسیر اظهار نظرهای متفاوتی کرده اند اما به نظر می رسد که عقل انسان حکم می کند که لازم است بنده فرمان مولا را در ظرف زمانی طبیعی و عرضی آن
به صورت فوری انجام دهد مگرآنکه قرینه ای بر جواز تاخیر به دست آید بنابراین:
در مثال فوق هنگامیکه شرایط حج مثل استطاعت فراهم شد.لازم است مکلف در همان سال اقدام به انجام سفر حج کند.
4-امر به چیزی مستلزم نهی از ضد آن:
مقصود از این قاعده آن است که اگر قرآن فرمود((اقم الصلوه))دو لازم عقلی دارد.
الف)ضدعام آن یعنی نقیض و ترک آن(عدم صلوه)ممنوع است.چون این دو باهم جمع نمی شود.
ب)ضدخاص آن ممنوع است یعنی کاری نکند که مانع آن می شود.مثل اینکه به جای نماز
به خوردن مشغول می شود.(27)
2- قواعد نهی(28)
قاعده اصلی دلالت نهی بر تحریم:
دراینجا دو بحث وجود دارد
1-ماده نهی که به معنای منع از فعل یا طلب ترک فعل توسط شخصی بالاتر از شخص پایین تر است دلالت بر تحریم می کند.مثال:
(ان الله یامرکم بالعدل و الاحسان وایتائ ذی القربی و ینهی عن الفحشا والمنکر و البغی.....)(29)
2-صیغه نهی یعنی ((لاتفعل))یا هرجمله ای که دلالت بر منع یا طلب ترک فعل می کند مثل: (ایاک من اَن تفعل) یا جمله خبریه در مقام انشاء
این صیغه دلالت بر تحریم می کند مثال (ولا تقتلوا اولادکم خشیه املق...)(30)
دلایل استفاده از تحریم از ماده و صیغه نهی:(31)
1-حکم عقل همانطور که در ماده امر گذشت.
2-استحقاق عقوبت برای کسی که با نهی مولا مخالفت کند نزد عرف و اهل لغت.
قواعد فرعی(32)
الف)نهی مقتضی فوریت ترک است مگرآنکه قرینه ای برای تاخیر باشد
ب)نهی مقتضی دوام و استمرار و تکرار است مگرآنکه قرینه ای باشد.
در نهی انگیزش به ترک طبیعت است که عقلا بدون ترک جمیع افراد تحقق نمی یابد البته این اختلافی است.(33)
ج)نهی از لازم چیزی دلالت آن بلیغ تر از نهی از ملزوم است .مثال: (ولاتقربوا الزنی......)(34)
هنگامی که خدای متعال از نزدیک شدن به زنا نهی می کند به طریق اولویت قطعیه نهی از انجام عمل زنا داخل آن است بلکه نهی درمورد زنا شدیدتر است.(35)
د)نهی از چیزی نهی از اجزاءو افراد آن نیز هست.مگر آنکه با دلیل استثنا شود(36)مثال: (حرمت علیکم المیته والدم و لحم الخنزیر....)(37)
و)نهی مقتضای فساد است البته این اختلافی است.مثال: (لاتقربوا الصلوه و انتم سکاری)(38)
یعنی اگر کسی نماز را با حالت مستی خواند نماز او باطل است.
درمورد قلمرو این قاعده اختلاف نظر وجود دارد برخی نویسندگان قواعد تفسیر این فساد را شامل عبادات،معاملات و عقود می دانند اعم از اینکه نهی از ذات چیزی باشد یا از لوازم آن.(39)
البته این قاعده دو صورت دارد:1. نهی از عبادت مقتضی فساد و بطلان آن کم است. 2. نهی از معاملات ،گاهی برای بیان مانع معامله است مثل نهی از غرر در معامله که موجب بطلان بیع غرری است.و گاهی نهی از سبب (عقد) است مثل نهی از معامله در هنگام نماز جمعه(40)
3- قاعده مجمل و مبین:
مفهوم شناسی:در این بحث براساس نوع دلالت الفاظ قرآن حداقل چهار اصطلاح وجوددارد که نیازمند توضیح و تمایز است.
الف)نص:در لغت به معنای ارتفاع و ظهور است(41) و در اصطلاح به معنای کلامی است که صریح در معنا باشد و هیچ احتمالی در آن راه نداشته باشد(42) مثال: (الله لا اله الا هو.....)(43)
ب)ظاهر:واژه ظاهر در لغت ضد باطن و به معنای روشن شدن چیزی است(44)در اصطلاح یعنی کلامی که معنای آن بدون تامل برابر شنونده واضح باشد.و ضد آن((خفی)) کلامی است که مراد از آن بدون جست وجو روشن نمی شود.و در اصطلاح کلامی است که بر معنا دلالت می کند و احتمال دیگری به صورت ضعیف در آن داده شود(45)
ج) مجمل:در لغت واژه مجمل به معنای جمع بدون تفصیل است(46)و در اصطلاح به معنای چیزی است که به تنهایی برای عمل کفایت نمی کند و نیازمند توضیح است؛چیزی است که احتمال دو معنا یا بیشتر درمورد آن بدون ترجیح یکی از آنهامی رود(47)، واژه مجمل در برابر واژه مبین به کار می رود(48)
اسباب اجمال الفاظ(49):عبارتند از:
الف)اشتراک:یک لفظ برای دو معنا وضع شده باشد و قرینه ای برای یکی از دومعنا نباشد.
مثال:(والمطلقت یتربصن بانفسهن ثلثه قروء)(50) لفظ (قروء)برای حیض و پاکی به کار می رود.
ب)حذف حرف اضافه ای که مردد بین دو حرف است.
مثال: (وترغبون ان تنکحوهن)(51) ممکن است حرف(عن)یا(فی)در تقدیر باشد و معنا را تغییر دهد.
ج)اختلاف در مرجع ضمیر. مثال:(الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه)(52)
د)احتمال عطف و استیناف در حرف.مثال: (..... وما یعلم تاویله الا الله والرسخون فی العلم)(53)
ه)وجود چیزی که صلاحیت قرینه بودن را داشته باشد.
مثال:(محمد رسول الله و الذین معه آشداء علی الکفار....... وعد الله الذین امنوا و عملوا الصلحت منهم مغفره و اجراعظیما)(54)
اوصاف صدر آیه درمورد اصحاب پیامبر (ص)به گونه ای است که بر عدالت تمام صحابه دلالت دارد اما ذیل آیه قرینه می شود که مقصود برخی از صحابه است از این رو آیه مجمل می شود.(55)
و)تقدیم و تاخیر در آیه:
مثال(لولا کلمه سبقت من ربک لکان لزاما و اجل مسمی)(56) در حقیقت جمله(لکان لزاما)بعد از(اجل مسمی)قرار می گیرد.
ن)متکلم در مقام تشریع حکم است نه اینکه در مقام بیان خصوصیات باشد. مثال:(....احلت لکم بهیمه الانعام الا ما یتلی عیلکم....)(57)بیان موارد گوشت های حرام در آیه اول مائده نیامده اما در آیه سوم آمده: (حرمت علیکم المیته)(58)
نکته:مجمل و مبین امری نسبی است که نسبت به افراد متفاوت است یعنی گاهی چیزی که نزد شخصی مجمل است نزد دیگری مبین است
نکته:کلام مبین شامل نص و ظاهر می شود چون معنای هردو واضح است(59)
4- قاعده تخصیص و تقیید:
مفهوم شناسی:مقصود از تخصیص خارج کردن برخی افراد از تحت حکم عام است بعد از آنکه لفظ (بدون تخصیص)شامل آن افراد می شد عام را به سه قسم عام استفراقی و عام مجموعی و عام بدلی تقسیم می کنند.(60)مثال:
(اکرم کل عالم الا زیدا)
مقصود از (تقیید)محدود کردن دایره مطلق و خارج کردن برخی افراد و یا حالات آن به وسیله قید است.به عبارت دیگر مطلق شیوع لفظ و وسعت آن به اعتبار معنا و احوال است مقید مقابل آن است(61).مثال:
(....و اقم الصلوه.....)(62)(اقم الصلوه لدلوک الشمس الی غسق الیل......)(63)
نکته:تفاوت تخصیص و تقیید آن است که در تخصیص عام به وسیله الفاظ عموم مثل(کل و ال)نشان داده می شود ولی در تقیید و اطلاق از مقدمات حکمت فهمیده می شود و تقیید بیشتر در حالات و اوصاف است ولی در تخصیص بیشتر درمورد افراد است(64)
اقسام تخصیص و تقیید:
الف)تخصیص و تقیید قرآن به وسیله آیات قرآن مثال.تخصیص: (..........فانکحوا ما طاب لکم من النساء)(65)
(ولا تنکحوا ما نکح اباوکم من النساءالا ما قد سلف......(66)
در این آیات دو تخصیص واقع شده است:
1-همه زنان را حلال شمرد مگر همسر پدر را.
2-از همسران پدر یک مورد را استثنا کرد.(67)
مثال تقیید:
(انما حرم عیلکم المیته والدم........)(68) و (قل لا اجد فی ما اوحی الی محرما علی طاعهم یطعمه الا ان یکون میته او دما مسفوحا.......)(69)
در آیه اول خون به صورت مطلق حرام اعلام شده است اما در آیه دوم خونی که از بدن حیوانات بیرون ریخته باشد حرام اعلام شده است یعنی((مسفوحا))قید((الدم))است.
ب)تخصیص و تقیید قرآن به وسیله سنت.مثال: (یوصیکم الله فی اولدکم للذکرمثل حظ الانثبین)(70) ،عن رسول الله(ص): لامیراث للقاتل(71)
آیه اول سهم ارث فرزند پسر را دو برابر دختر مشخص کرده است این آیه در سنت به مواردی که فرزند قاتل پدر و کافر نباشد تخصیص خورده که در این صورت پسر از پدر مسلمان ارث نمی برد.
5 - قاعده استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا:
مفهوم شناسی:
1-مشترک لفظی:به لفظی گفته می شود که برای چندمعنا وضع شده است.مثل لفظ(عین)که برای چشم و چشمه وضع شده است.(72)
2-مترادف:به الفاظی گفته می شود که هرکدام جداگانه برای یک معنای واحد وضع شده است.مثل انسان و بشر
3-وجوه:به معنای واژه ای است که به چند معنا در قرآن به کار رفته است.(هرچند برای آن معنا وضع نشده باشند.)مثل واژه(فتنه)به معنای امتحان(73)و آشوب گری(74)وجوه در برابر مشترک لفظی است.
4-نظائر:به الفاظ مساوی گفته می شود که در یک معنا به کار رفته است.(هرچند که برای آن معنا وضع نشده باشند)مثل(ابتلا)(75)و فتنه(76)که هردو در مورد آزمایش افراد به کار می رود.
6- قاعده مفهوم و منطوق(77)
مفهوم شناسی:
منطوق:اسم مفعول از (نطق)است و در اصطلاح یعنی چیزی که لفظ به خودی خود بر آن دلالت کند
به طوری که لفظ منطوق حامل یا قالب آن معنا باشد.(78)
مفهوم:معنایی است که لفظ حامل آن نباشد و دلالت مطابقی برآن نداشته باشد اما مدلول التزامی کلام باشد(79)
اقسام منطوق(80)
الف)منطوق صریح که همان دلالت مطابقی و تضمنی است که از جهت وضوح دلالت و مراتب آن حفای دلالت، به نص ظاهر،موول و مجمل قابل تقسیم است.
ب)منطوق غیرصریح که همان دلالت التزامی است و دلالت التزامی سه قسم است دلالت التزامی بین به معنی الاخص بین به معنی الاعم و غیر بین.
اقسام مفهوم:
الف)مفهوم موافق:
وآن معنای لازمی است که از کلام برداشت می شود و حکم موجود در مفهوم از نسخ حکم موجود در منطوق است.مثلا هردو واجب است.
مفهوم موافق بر دو قسم است:
الف)مفهوم موافق یا اولویت: مثل:(فلا تقل لعما اف.....)
منطوق این آیه نهی از گفتن (اف)دارد؛یعنی کوچکترین چیزی که دلالت بر انزجار از پدر و مادر می کند نگویید.
مفهوم آن با دلالت اولویت آن است که فحش دادن به آنها جایز نیست.چون علت نهی که آزار پدر و مادر است در موارد دیگر نسبت به مورد آیه شدیدتر است.
مثال قسم دوم:
(ان الذین یاکلون اموال الیتمی ظلما.....) منطوق آیه نهی از خوردن ستمکارانه اموال یتیمان است مفهوم موافق آن نهی از نوشیدن ستمکارانه اموال یتیمان نیز هست.بلکه هرگونه تلف و تصرف ستمکارانه اموال آنها را شامل می شود.
ب)مفهوم مخالف:
معنای لازمی است که از کلام برداشت می شود و حکم موجود در مفهوم مخالف حکم موجود در منطوق است.(81)
مفهوم مخالف شامل موارد متعدد می شود که عبارت است از:
1-مفهوم شرط.مثال: (ان کن اولت حمل فانفقوا علیهن)(82)
منطوق آیه این است که هزینه زن طلاق داده شده که حامله است بر عهده شوهر است.مفهوم مخالف آن این است که هزینه زن طلاق داده شده بر عهده شوهر نیست.
2-مفهوم وصف :مقصود از صفت در اینجا اعم از نعت ، حال و ظرف است.مثال ها:
(...لا تبشروهن و انتم عنکفون فی المسجد...)(83) و (الحج اشهر معلومات)(84) و (....فاذکروا الله عند المشعر الحرام......)(85)
تذکر:گاهی قرینه ای وجود دارد که دلالت بر عدم وجود مفهوم برای وصف می کند مثل جایی که وصف برای غالب باشد.مثال:
(...و ربئکم التی فی حجورکم....)(86) در این مورد وجود دختران همسر در دامان یک صفت غالبی است.
3-مفهوم عدد.مثال: (والذین یرمون المحصنت ثم لم یاتوا باربعه شهداءفاجلدوهم ثمانین جلده........(87)
تذکر:گاهی درمورد عدد قرینه وجود دارد که مفهوم ندارد.مثل جایی که عدد برای تکثیر است.مثال: (...ان تستغفرلهم سبعین مره فلن مره فلن یغفرالله لهم....)(88)
4-مفهوم غایت:.مثال: (فان طلقها فلا تحل له من بعد حتی تنکح زوجا غیره.....)(89)
منطوق آیه این است که اگر کسی همسرش را سه بار طلاق داد دیگر حق مراجعه ندارد؛مگراینکه شخص دیگری آن زن را به همسری بگیرد.
مفهوم آیه باتوجه به غایت(حتی)آن است که زن بعد از ازدواج مجدد بر شوهر اول حلال می شود البته باتوجه بعد از شرایط آن ازجمله اینکه همسر دوم او را طلاق دهد.
5-مفهوم لقب.مثال: (والسارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما....)(90)
6-مفهوم حصر:مثال: (....لا اله الا الله....)(91)
فصل دوم:نقش علم اصول در علوم ادبی
قواعد ادبی
1- قاعده حصر:یعنی تخصیص چیزی به به چیز دیگر به صورت مخصوص که موجب اثبات حکم به آن و نفی از موارد دیگر شود.که گاهی قصر موصوف در صفت می شود.(92)مثال: (و ما محمد الا رسول)(93)
و گاهی قصر صفت در موصوف است مثال (.......لا اله الا الله)(94)
وسایل وراه های حصر عبارت است از (95): 1-نفی و استثنا،2-آنما و انما:مثال:(....... انما یوحی الی آنما الهکم اله واحد.....)(96)
3-عطف به تاویل ،4-تقدیم معمول مثال: (ایاک نعبد........)(97)
5- ضمیر فعل مثال: (..........فالله هوالولی...)(98)
6-تقدیم مسندالیه معرفه مثال: (...........لا تعلمهم نحن تعلمهم)(99)
7- تقدیم مسند (خبر بر مبتدا)
8- ذکر مسند الیه مثال: (الله یبسط الرزق......)(100)
9-معرفه بودن دو جزءکلام مثال:(الحمدالله)(101)
2-قواعد اطهار و اضمار(102)
اطهار:به معنای آشکار کردن و تصریح به یک لفظ در جایی است که می توانست ضمیر بیابد.اضمار به معنای ترک و حذف لفظ است درحالیکه معنای آن در نیت و تقدیر است.درمورد اطهار و اضمار قواعد متعددی بیان شده است از جمله(103)
الف)قراردادن ظاهر به جای ضمیر و بالعکس دارای حکمت و نکته ای است.اصل در اسم ها آن است که ظاهر باشد و اصل درچیزی که تکرار می شود آن است که ضمیر بیابد.چون به وسیله ضمیر از اسم ظاهر بی نیاز می شویم پس اگر مخالفت این دو اصل عمل شد حتما متکلم حکیم نکته ای در نظر داشته است که به وسیله سیاق و قرائن متوجه می شویم:مثال: (واتقواالله و یعلمکم الله و الله بکل شیِ علیم)(104)
(........... اولئک حزب الشیطان الا ان حزب الشیطان.....)(105)
برخی صاحب نظران برآنند که تکرار لفظ (الله)در آیه نخست برای تعظیم است و تکرار لفظ شیطان برابر تحقیر است.
ب)اعاده عین لفظ در صورتی که فاصله ای نباشد بهتر از ضمیر است و اگر فاصله ای نباشد بهتر است معنای لفظ اعاده شود نه عین آن مثال تکرار معنا لفظ.(ان الذین امنوا و عملوا الصلحت انا لا نضیع اجر من احسن عملا)(106)
مثال:تکرار عین لفظ با فاصله: (و اذ قال ابراهیم ..... )(107) (و تلک حجتنا آتیناها ابراهیم....)(108)
ج)چیزهایی که معین و مقصود است (هذا و هذه) در تقدیر دارد.مثال: (سوره انزلنها و فرضنها......)(109) هذه سوره
د)هرگاه در قرآن (الله)فاعل فعل باشد می تواند به صورت ضمیر درآید؛اگرچه نام (الله)قبل آن ذکر نشده باشد؛چون در ذهن ها مشخص شده باشد.مثال:(أَنزل من السماء.....)(110) و (خلق السموات و الارض.......)(111)
3-قواعد حذف و تقدیر:(112)
حذف:عبارت است از اسقاط حرکت یا کلمه یا بیشتر از آن.یا کمتر از آن که موجب کوتاه شدن سخن مساوی می شود.اسقاط جزء کلام یا کل آن با دلیل صورت می گیرد و بدون دلیل ادعای حذف پذیرفته نمی شود .چون اصل در کلام عدم حذف است.
تقدیر:به معنای چیزی است که متکلم در نیت دارد ولی بدان تصریح نمی کند.
درمورد حذف و تقدیر قواعد متعددی بیان شده است که عبارت است از:
الف)هنگامیکه شنونده محذوف را دریابد و ظاهر کلام کفایت از محذوف کند آن مطلب حذف می شود مثال: (و لو ان قرءانا سیرت به الجبال......)(113) و (و لو ان قرءانا سوی هذاالقرآن سیرت به الجبال سیرت به هذالقرآن)یا جواب(لکان هذا القرآن)باشد.
ب)غالبا در کلام عرب و قرآن اینگونه است که قبل از محذوف چیزی ذکر می شود که برآن دلالت می کند:مثال:(ولو ان قرءانا....)(114)برخی برآنند که جواب (لکفرتم بالرحمن)است.به دلیل جمله(و هم یکفرون بالرحمن)(115)
ج) هنگامی که (بلی)و یا (نعم) و به دنبال آن مطلبی که مناسب جواب است ولی قبل از آن کلامی نیامد که مناسب این جواب باشد در اینجا سوالی مقدر است که لفظ آن مثل لفظ جواب است مثال:(بلی من اسلم وجهه لله و هو محسن فله احره عند ربه.....)(116)
برخی برآنند که تقدیر آن اینگونه بوده است (الیس من اسلم وجهه للله و هو محسن فله اجره عند ربه)(117)
د)حذف جواب شرط در هنگام هشدار دادن دلالت بر عظمت و شدت آن می کند.مثال:(........و لو یری الذین ظلموا اذ یرون العذاب ان القوه للله جمیعا.....)(118) و (کلا لو تعلمون علم الیقین)(1194)
و)هنگامی که لازم باشد چیزی در تقدیر گرفته شود فصیح ترین کلمات و مناسب ترین آنها با حذف آیه تقدیر گرفته می شود.
ه)اصل عدم تقدیر است بنابراین تاحد امکان مقدر گرفتن کلمات کم می شود.
4-قواعد تقدیم و تاخیر(120)
در اینجا چند قاعده فرعی وجود دارد:
الف)تقدیم جملات در قرآن دلیل بر تقدیم وقوع یا حکم آنها نیست.یعنی قاعده کلی در این مورد نداریم.بلکه در هر مورد به شواهد و قرائن مراجعه می کنیم.مثال: (واذقال موسی لقومه ان الله یامرکم ان تذبحو بقره......)(121) و (واذقتلتم نفسا فادارئتم فیها)(122)در این آیات ماجرای قتل بعد از سخن حضرت موسی آمده است که راهکار الهی را برای شناخت قاتل بیان می کند؛در حالیکه به طور طبیعی قتل قبل از سخن حضرت موسی واقع شده است.
تذکر:این قاعده درجایی صادق است که تقدیم و تاخیر قرینه خاصی به همراه نداشته باشد مثلا:حرف عطف(فاء)یا رابطه علت و معلولی بین آنها نباشد.
ب)غالبا در کلام عرب چیزی مقدم می شود که مورد عنایت است یعنی تقدیم نشان دهنده شرافت یا عظمت و یا برای انگیزش مخاطب و مانند آن است مثل: (و اقیموا الصلوه و اتوا الزکاه........)(123)
5-قواعد عطف(124)
عطف یعنی کلمه یا کلامی تابع کلام دیگری می شود و بین تابع ومطبوع حرفی از حروف عطف قرار می گیرد.عطف دارای قواعد فرعی متعددی است که عبارت است:
الف)عطف عام بر خاص:دلالت بر عمومیت و اهمیت معطوف علیه می کندمثال:(........فان الله هو موله و جبریل و صلح المومنین و الملائکه بعد ذلک ظهیر)(125) و (قل ان صلاتی و نسکی....)(126) بنابراین که مناسک همان عبادت است و شامل نماز نیز می شود.
ب)عطف خاص بر عام اشاره به اهمیت و شرافت خاص دارد مثال: (حافظوا علی الصلوت و الصلوه الوسطی....)(127)
ج)جمله فعلیه دلالت بر حدوث و تجدد می کند.
د)جمله اسمیه دلالت بر ثبوت و استمرار دارد. (والسماءبنینها بایید و انا لموسعون)(128) که دلالت بر استمرار گسترش جهان می کند.
و)عطف جمله اسمیه بر فعلیه افاده دوام و ثبات می کند.مثال: (..... قل (اتبع اهواءکم قد ضللت اذا و ما انا من المهتدین)(129)که جمله فعلیه ((ضللت)) دلالت بر تجرد و حدوث می کند اما عطف جمله اسمیه بر آن اثبات را می رساند.
فصل سوم : نقش علم اصول در لغت
1.سیاق: (130)لغت شناسان برای سیاق معانی متعددی مانند: راندن، اسلوب، روش ، طریقه وتحریر محاسبات به روش قدیم ذکر کرده و سیاق کلام را به اسلوب سخن و طرز جمله بندی معنا کرده اند.
در باب معنای اصطلاحی سیاق تعریف دقیقی در کتب اصولی و فقهی ارائه نشده و تنها شهید سید محمد باقر صدر در صدد تعریف بر آمده و نوشته است مقصود ما از سیاق هرگونه دلیل دیگری است که به الفاظ و عباراتی که می خواهیم آن را بفهمیم پیوند خورده است خواه از مقوله الفاظ باشد مانند کلمات دیگری که با عبارات مورد نظر یک سخن به هم پیوسته را تشکیل می دهند و خواه قرینه حالی باشد مانند : اوضاع و احوال و شرایطی که سخن در آن اوضاع و احوال مطرح شده است و در موضوع و مفاد لفظ مرد بحث ، نوعی روشنگری دارد. البته از آنجا که جعل اصطلاح مانعی ندارد و در اصطلاحات جای مناقشه نیست بر بیان نارسایی این تعریف اصراری نیست و به تعریف دیگری از این سیاق می پردازیم .
سیاق : نوعی ویزگی برای وازگان یا عبارت ویا یک سخن است که بر اثر همرا بودن آنها با کلمه ها و جمله های دیگر به وجود می آید به عنوان مثال جمله (اذهب الی البحر) هنگامی که همراه با جمله (واسمع حدیثه ) با هتمام گفته می شود دارای ویزگی و خصو صیتی است که اگر به تنهایی گفته شود فاقد آن است به همین دلیل هرگاه جمله اول همراه جمله دوم باشد گویای آنست که به نزد مرد دانشمند برو و وقتی تنها باشد معنای ظاهر آن اینست که به سوی دریا گر چه نمی توان از هر لفظی هر معنایی را اراده کرد و آن را برای افاده هر مطلبی به کار گرفت ولی در بین معانی مختلفی که امکان استعمال الفاظ در آنها به نحو حقیقت یا مجاز وجود دارد باید دید که گوینده کدام یک از آنها را اراده کرده است از سوی دیگر گوینده عاقل به قواعد محاوره آشنا است هرگز از کلمه ها و جمله هایی که به کار می برد معنایی متناقض و متضاد و ناهماهنگ را اراده نمی کند و در نتیجه معنای واژه ها و مفاد جمله های وی متناسب و هماهنگ است . بر این اساس سیاق در مواردی برای فهم وازگان و جملات یک متن قرینه است که نادیده گرفتن آن هماهنگی و تناسب معنای کلمه ها و جمله ها را خدشه دار می کند بنا بر این در مواردی که معنای جمله مردد بین دو معنا که هر دو با سیاق متناسب است به گونه ای که آزادانه هر یک از آنها معقول باشد سیاق در آیه کریمه (هل جزاء الاحسان الا الاحسان )(131)
نمی توان گفت به قرینه آیات قبل (بمن خاف مقام ربه جنتان)(132) که مراد از احسان امل خصوص ترس از مقام پروردگار ومراد از احسان دوم خصوص دو بهشت با نعمتهای گوناگون آن است زیرا ایم معنا که مقصود از دو احسان مطلق احسان باشد نیز با سیاق تناسب دارد پس وجهی برای تخصیص آن به احسانهای خاص مذکور در آیات قبل وجود ندارد.
انواع سیاق:(133)
الف- سیاق کلمات: منظور از سیاق کلمات خصوصیتی است برای کلمه ها که از کنار هم قرار گرفتن دو یا چند کلمه در ضمن یک جمله به وجود می آید اعم از اینکه آن دو یا چند کلمه موضوع و محمول (مبتدا وخبر با فعل و فاعل یا فعل و نائب فاعل ) جمله مورد نظر باشد که به آن تناسب حکم موضوع نیز گفته می شود با اینکه فعل و مفعول یا معطوف علیه یا غیر آن باشند.قرینه بودن این سیاق و تاثیر آن در تعین و تحدید معنای واژه ها از قوی ترین قرائن سیاق است زیرا قطعی است که یک گوینده دانا در هیچ شرایطی از کلماتی که با آن جمله ای می سازد معانی نا مناسب اراده نمی کند و از هر کلمه معنایی را مد نظر دارد که متناسب با معنای کلمات دیگر باشد به گونه ای که از مجموع آنها کلامی که گویای معنای تام و کاملی بوده و در نزد اهل آن زبان بر آن معنا دلالت کند تشکیل شود . در قرآن در موارد بسیاری این نوع سیاق تاثیر گذارده و به کلمات ظهور خاص بخشیده و در نتیجه معنای آنها را تعیین و تحدید نموده است که یک مورد از آن را برای شما ذکر می کنیم .
در آیه کریمه (مالک یوم الدین )(134) کلمه (الدین) در اثر سیاقی که از اضافه (مالک) به (یوم) به (الدین) برای آن به وجود آمد در معنای ((جزاء)) ظهور پیدا کرده است و حاب آنکه اگر به تنهایی ذکر شود ظهور در این معنا ندارد.
ب-سیاق جمله ها:(135) مقصود از قرینه بودن سیاق جمله ها آن است که جمله از قرآن کریم برای جمله ای دیگر در همان آیه قرینه شده و در تعیین مقصود از جمله دیگر تاثیر گذارد.
سید رضی در رد کسی که گفته است مراد خداوند از آیه کریمه (توتی الملک من تشاء)(136) هر کس را که خواهی فرمانروایی بخشی ملک و دارایی بهشت است می گوید این قول نزد من ناپسند است چون سیاق ای آیه و آیه ای که پس از آن آمده است دلالت می کند این ملکی که خداوند به هر کس که می خواهد می دهد و از هر کس بخواهد می ستاند تنها در دنیاست نه آخرت آیا به سخن خدای متعال (و تعز من تشاء) به دنبال این جمله (توتی الملک مکن تشاء) نمی نگری اینها همه از حالات دنیاست و هیچ ارتباطی به آخرت ندارد .
ج-سیاق آیات: آیات کریمه قرآن از نظر بلندی و کوتاهی بسیار مختلف است برخی مانند آیه (دین)(137) بیش از بیست جمله کامل را در بر گرفته است وبرخی مانند آیه کریمه (مدهامتان)(138) تنها یک کلمه و جزیی از یک جمله است سیاق آیاتی که از یک جمله کمترند و همراه با کلمات پیشین و پسین یک جمله را تشکیل می دهند در حکم سیاق کلمه هاست وبر اساس همان توضیحی که در قرینه بودن سیاق کلمه ها مطرح شده قرینه بودن سیاق این نوع آیات نیز بدون قید و شرطی معتبر بوده و غیر قابل انکار است. اما آن دسته از آیات که یک جمله یا بیش از یک جمله اند سیاق آنها در حکم سیاق جمله هاست و به همان بیان که در سیاق جمله ها گذشت اصل قرینه بودن سیاق آیات نیز پذیرفته شده است .
2.لزوم مراجعه به منابع لغوی و عدم تکیه بر ذهنیات : (139)
برای فهم معانی لغت و وازگان لازم است به منابع اصیل لغوی مراجعه کنیم و به معنای ارتکازی ذهن عرب زبان ها یا آشنایان به زبان عرب اکتفا نکنیم چون گاهی وازگان قرآن بر اساس ذهنیت افراد ترجمه و تفسیر می شود در حالی که معنای لغوی آن چیز دیگری است مثل واژه طوفان که در لغت عرب به معنای سیلاب است ولی گاهی به معنای طوفان فارسی ترجمه می شود در حالی که طوفان فارسی به معنای تند باد است . آیه الله مکارم ذیل آیه 14 سوره عنکبوت از دو واژه طوفان و سیلاب استفاده کرده است و نیز واژه (عرض) در آیه 133 سوره آل عمران که به معنای وسعت است بر اساس ذهنیت فارسی زبانان به معنای (پهنا) در برابر (طول) معنا شده است(140)
روشن است که ترجمه قرآن نوعی از تفسیر یا مقدمه تفسیر است و اگر ترجمه آیات دقیق و صحیح نباشد تفسیر نیز با مشکل روبرو می شود .
3. حجیت قول لغوی:(141)
در مواردی که از مراجعه به کتب لغت ، علم یا اطمینان به معانی کلمات حاصل شود بحث و اختلافی در اعتبار حجت بودن آن نیست و در مواردی که علم و اطمینان حاصل نشود گرچه در اعتبار و حجت بودن اقوال لغت شناسان اختلاف است اماآن قسم از اقئال لغت شناسان که اخبار حسی و خبر دادن محض از موارد استعمال کلمات و معانی کاربردی آن باشد تنها با احراز وثاقت لغت دانی که مخبر آن است می توان بدان اعتماد کرد و حتی افرادی که خود قدرت اجتهاد و تحقیق در لغت و معانی کلمات را داشته باشد می تواند به این قسم از اقوال لغت شناسان اعتماد نموده ودر اجتهاد و تحقیق خود از آن بهره بگیرند. اما آن قسم از اقوال لغت شناسان که حدسی و اجتهادی و ابراز رای کارشناسان است در صورتی که وثاقت و خبره بودن لغت شناسان که آن را استنباط و ابراز کرده است محرز شود تنها برای کسانی که خود قدرت اجتهاد و تحقیق در لغت را نداشته باشند حجت و معتبر است . ولی کسانی که خود قدرت اجتهاد و تحقیق در لغت را داشته باشند نمی توانند بدون تحقیق به این قسم از اقوال آنان اعتماد کنند زیرا عمده دلیل در اعتبار قول لغت دان بنای عقلاست و در رجوع متخصص در امور تخصصی خود به متخصص دیگر یا بنای عقلا وجود ندارد و یا محرز نیست و همچنین در صورتی که وثاقت لغت دان و در آراء اجتهاد روی خبره بودن او محرز نباشد نمی توان به گفته و رای او اعتماد کرد گرچه برای تایید و تقویت گمان می توان از آن بهره گرفت .(به نظر می رسد حجیت قول لغوی با تفصیل ذکر شده در متن ، به عنوان یک مثال تلقی شود و همین ابحاث در مورد حجیت قول عالم صرفی ، نحوی ، بلاغی ، مورخ و غیر اینها نیز مطرح باشد . بنا براین بهتر است به جای عنوان حجیت قول لغوی حجیت قول حسی یا حدسی متخصص در هر فن و علمی عنوان شود)
4.قاعده ترادف:(142)
مفهوم شناسی
ترادف : واژه ترادف در لغت به معنای تتابع و در پی هم آمدن است اما در اصطلاح به معنای الفاظی است که بر یک چیز به یک اعتبار دلالت می کند و در تعریف آن گفته شده است (ما تعدد اللفظ و اتحد معناه)
اسباب ترداف عبارت است : (143)
الف- وضع: کسی چند واژه را برای یک معنا قرار دهد و وضع کند .
ب-اختلاف لغات قبائل عرب :
نکته 1: در باب ترادف چند دیدگاه وجود دارد (144)
الف-ترادف در لغت واقع نشده است بلکه در همه لغات اختلاف در عبارات و نام ها موجب اختلاف در معانی می شود مثال: (لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا ) (145) به ظاهر معنای (شرعه) و ( منهاج) یکسان است اما برخی صاحب نظران نوشته اند که (شرعه) برای آعاز راه و(منهاج) برای گستردگی آن است.
ب- ترادف در لغت واقع شده اما در قرآن واقع نشده است .
ج-ترادف در لغت و قرآن واقع شده است و مقصود آن است که دو لفظ یک معنای اصلی داشته باشند ، اگر چه معانی زائد و اختصاصی برای هر کدام از الفاظ با شد که موجب جدا سازی و تشخیص آنها از همدیگر شود مثال لفظ (انسان) و (بشر) در قرآن برای آدم و فرزندان او بکار رفته است و مترادف هستند ولی به آنان (انسان) گفته می شود چون با یک دیگر انس و الفت دارند و لفظ (بشر) به آنان گفته شده چون موی بدنشان کم است و پوست (بشره) آنها هویداست.
نکته2: تا امکان دارد الفاظ قرآن را بر عدم ترادف حمل کنیم مطلوب است یعنی اصل در معانی لغوی عدم ترادف است مگر آنکه ترادف اثبات شود مثال : ( 146) (فکلوا هنیئا مریئا)(147)(هنیئ) به معنای هر چیز خالص از رنگ گرفتگی است ولی (مرئی) به معنای نیکو عاقبت است این بهتر است ترادف این دو لفظ است.
5.قاعده اشتراک(148)
مفهوم شناسی
الف-اشتراک لفظی : این است که یک لفظ برای چند معنا وضع شود مثل لفظ (عین) که به معنای چشم ، چشمه و طلا و .... می آید مثال قرآنی (لکم دینکم ولی دین)(149) (مالک یوم الدین)(150) در آیه اول (دین ) به معنای (آیین) است و در آیه دوم (دین ) به معنای پاداش است
ب- اشتراک معنوی : یک لفظ برای یک معنای کلی وضع شود که جامع دو یا چند معنای دیگر باشد مثل لفظ (مولی) که در اصل به معنای (ناصر) است و در مورد (سید) و (عبد) به کار میرود
اسباب اشتراک(151)
الف-اختلاف لهجه های قبائل عرب در مورد کاربرد الفاظ برای معانی
ب- وضع لفظ برای معنای جامع که مشترک بین دو معنا باشد . ودر اثر مرور زمان مردم از معنای جامع غافل می شوند و آن را مشترک لفظی برای دو معنا می شمرند مثال : لفظ (قرء) به معنای ( زمانی است که امر خاص اعاده می شود ) از این رو ، به زمان پاکی و حیض زنان (قرء)
گفته می شود
ج-معنای مجازی ، کم کم حقیقی شود ؛ گاهی یک لفظ برای یک معنا وضع می شود ؛ و در معنای دوم به صورت مجازی استعمال می شود ، چون علاقه ای بین دو معنا وجود دارد سپس معنای مجازی مشهور می شود به طوری که مجاز بودن آن فراموش می شود و حقیقت عرفی در معنای دوم می شود و لفظ نزد عرف لغت در هر دو معنا حقیقت می شود.
د-انتقال لفظ از معنای اصلی به معنای اصطلاحی ؛ به طوری که در معنای اول حقیقت لغوی است و در معنای دوم معنای عرفی است هنگامی که لفظ برای ما نقل می شود و معنا دارد و مشترک لفظی است گاهی از این نوع با عنوان حقیقت متشرعه یاد میشود مثل لفظ ((قرآن)) که به معنای خواندنیست ولی در عرف مسلمانان هرگاه با (ال) به کار رود به معنای کتاب آسمانی نازل شده بر پیامبر اسلام است مثل(فاقروو ما تیسر من القرآن)(152)
راهکارهای ابهام زدائی از الفاظ مشترک(153)
الف-مشترک معنوی:
اگر قرینه ای تعیین کننده برای یکی از معانی لفظ وجود داشته باشد همان مورد متعین می شود مثال :(انی جاعل فی الارض خلیفه) (154) واژه (خلیفه) به معنای جانشین است که ممکن است در این آیه به معنای جانشین نوع انسان از خدا باشد یا جانشین آدم از نوع موجودات زمینی قبل از خود باشد علامه طباطبائی (ره) با توجه به قرائن موجود در آیات دیگر همان معنای اولی را تایید می کند چون در سوره اعراف آیه 69 ، سوره یونس آیه 14 ، سوره نحل آیه 63 ، با لفظ (جعلکم ) و ( جعلناکم) همه افراد بشر را خلیفه معرفی کرده است (155) اگر قرینه تعیین کنند ه ای برای یکی از معانی لفظ وجود نداشته باشد لفظ مطلق می شود و می تواند همه معانی را متامل شود ، مثل آنکه لفظ (بشر) بدون قرینه موضوع حکم قرار گیرد می تواند شامل همه افراد بشر بشود مثال : ( و هو الذی خلق من الماء بشرا)(156) لفظ مشترک معنوی با عدم قرینه شامل همه افراد به نحو استغراق یا بدلیت میشود اما این مطلب در مورد مشترک لفظی تمام نیست مشترک لفظی با عدم قرینه بر یکی از معانی مجمل میشود و به قدر متیقن اخذ میشود و حمل بر اراده همه معانی محتاج قرینه است .
ب-مشترک لفظی :
اگر قرینه ای معین کننده برای تعین یکی از معانی لفظ وجود داشته باشد همان معنا متعین می شود مثال:الفاظی مشترکی که در قرآن آمده و معنای لغوی و اصطلاحی شرعی دارد ، مثل صلاه ، زکاه ، صیام، حج ، طلاق ، این الفاظ بر معنای شرعی حمل می شود چون غالبا در قرآن مقصود معنای شرعی آنهاست مگر آنکه قرینه صارفه ای وجود داشته باشد که معنای لغوی را مشخص سازد اگر قرینه معین کنند ه ای برای تعیین یکی از معانی وجود نداشته باشد در اینجا اگر کسی استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا را پذیرفته باشد و دو معنای لفظ مشترک ، متناقض نباشد می توان گفت که هر دو معنا مقصود لفظ است این سخن مخدوش است چنانچه گذشت.
اگر کسی استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا را نپذیرد یا دو معنای لفظ مشترک قابل جمع نباشد مثل (قرء به معنای پاکی و حیض) در این صورت لفظ مجمل می شود و لازم است مفسر توقف و تامل کند یا به ذکر احتمالات اکتفاء کند مثال در مورد (لکم دینکم و لی دین)(157) از قرینه سیاق آیات و فضای حاکم بر سوره متوجه می شویم که لفظ (دین) به معنای (آئین) است در مورد آیه (ان الدین عند الله الاسلام) (158) روشن نیست که مقصود از واژه (اسلام) معنای اصطلاحی یعنی (دین اسلام) است یا معنای لغوی آن یعنی (تسلیم).
پي نوشت ها :
1- به نقل از منطق تفسیر 1 ص 262
2- نور63
3- منطق تفسیر همان
4- همان
5 - حلقه ثانیه 224
6- اصول فقه
7- نور 56
8. فصلت40
9.یونس38
10- بقره282
11- انبیا ء69
12- منطق تفسیر263
13- همان
14- اعراف12
15- به نقل از منطق تفسیرج 1 ص 263
16- منطق تفسیر ج 1 ص 264
17- همان
18 - مائده2
19 - بقره 183
20- اصول فقه ص 77
21- نساء 13
22- منطق تفسیر ج 1 ص 265
23- به نقل از منطق تفسیر ج 1 ص 266
24- بقره 148
25- بقره 185
26- ال عمران97
27- منطق تفسیر ج 1 ص 267
28- منطق تفسیر ج1 ص 269
29- نحل 90
30- اسراء 31
31- منطق تفسیر ج 1 ص 268-270
32- همان
33- اصول فقه ص 117
34- اسراء32
35- منطق تفسیر ج 1 ص 270
36- همان
37- مائده 3
38- نساء 43
39- منطق تفسیر ج 1 ص 271
40- جمعه 9
41- لسان العرب ماده نهی
42- منطق تفسیر 1 ص 272
43- بقره 355
44- لسان العرب ماده ظهور
45- به نقل از منطق تفسیر ج 1 ص 274
46- مصباح المنیر
47- فاطر 10
48 - منطق تفسیر ج1 ص 274
49- اصول الفقه ص206
50- منطق تفسیر ج 1 ص277
51- بقره 228
52- نساء 127
53- آل عمران 7
54- فتح 29
55- اصول الفقه ص 207
56- طه 129
57- مائده 1
58- اصول الفقه ص 208
59- همان
60- اصول الفقه ص 152
61-همان 62- عنکبوت 45
63- اسراء 78
64- اصول الفقه
65- نساء 3
66- نساء 22
67-منطق تفسیر ج 1 ص 286
68- بقره173
69-انعام145
70-نساء11
71- کافی ج7 ص 14
72- منطق تفسیر ج1 ص 301
73- بقره 102
74- بقره 191
75- بقره 155
76- بقره 102
77-منطق تفسیر ج1 ص304
78-اصول الفقه ص 120
79-همان
80- منطق تفسیر ج1 ص306
81- اصول الفقه ص 120
82- طلاق 6
83- بقره 187
84- بقره 197
85- بقره 198
86- نساء 23
87- نور 4
88-توبه80 89- بقره 230
90- مائده 38
91- صافات 35
92- منطق تفسیر ج 1 ص326
93- آل عمران 144
94- محمد 19
95- منطق تفسیر ج 1 ص 326
96- انبیاء108
97- فاتحه 5
98- شوری 9
99- توبه 101
100- رعد 26
101- فاتحه 2
102- منطق تفسیر ج 1 ص 226
103- بقره 282
104- مجادله 19
105- همان
106- کهف 30
107- انعام 74
108- انعام 83
109- نور 1
110- رعد 17
111- نحل 3
112- منطق تفسیر ج 1 ص 330
113- رعد 31
114- رحمان
115- رعد 3
116- بقره 112
117- به نقل از منطق تفسیر ج 1 ص 331
118- بقره 165
119- تکاثر5
120- منطق تفسیر ج 1 ص 332،331
121- بقره 67
122- بقره 72
123- بقره 43
124- منطق تفسیر ج 1 ص 332
125- تحریم4
126- انعام162
127- بقره 238
128- ذاریات 47
129- انعام 56
130- روش شناسی تفسیر قرآن ص119
131- الرحمن 60
132- همان 48
133- روش شناسی ص 125
134- فاتحه 3
135- روش تفسیر قرآن 102
136- آل عمران 26
137- بقره 283
138- الرحمن 62
139- منطق تفسیر ج1 ص 337
140- ترجمه فولادوند ذیل آیه 133 آل عمران
141- روش شناسی تفسیر قرآن ص 242
142- منطق تفسیر ج1 ص344
143- منطق تفسیر ج1 ص 446
144- منطق تفسیر ج1 ص 346
145- همان ص 444
146- مائده 48
147- نساء 5
148- منطق تفسیر ج1 ص348
149-کافرون 6
150- حمد 4
151- منطق تفسیر ج1 ص 349
152- مزمل 20
153- منطق تفسیر ج1 ص350
154- بقره 30
155- منطق تفسیر ج1 ص350
156- فرقان 54
157- کافرون 6
158- آل عمران 19
/ع