منبع : اختصاصی راسخون
سرآغاز
امام حسن (علیه السلام) پس از هفت ماه و بیست و چهار روزخلافت ظاهری، در پانزدهم جمادی الاولی سال چهل و یکم هجری قمری اقدام به صلح با معاویه نمودند و خلافت را واگذار نمودند .این صلح حاصل درایت امام حسن علیه السلام در شرایط پیچیده آن زمان بود و هدف نهایی آن پایداری دین شریف اسلام و مکتب تشیع بود، همانگونه که جدّ مکرم امام حسن (علیه السلام)، حضرت محمد
صلی الله علیه و آله و سلم نیز در سال ششم هجری تاکتیک پذیرش صلح حدیبیه را در برابر مشرکان مکه پیگیری نمود و با این تدبیر شگرف از خون ریزی در آن شرایط جلوگیری نمود .
این عمل حکیمانه ی امام مجتبی (علیه السلام) در همیشه ی تاریخ ماندگار خواهد ماند و مورد ستایش هر عقل سلیم و دارای بصیرت قرار خواهد گرفت .
در این نوشتار کوتاه ضمن معرفی اجمالی شخصیت امام حسن (علیه السلام) سعی خواهد شد پس از ذکر حوادث قبل از صلح به دلایل این صلح عظیم تاریخی اشاره شود تا خواننده محترم به حکمت بی پایان آن پی برد، همچنین شبهاتی که بعضاً حول این مساله مطرح می شود تا حدود بسیاری پاسخ داده خواهد شد .
معرفی اجمالی شخصیت حسن بن علی (علیه السلام)
اگر عمری بیاراییم سخن را
نشاید نعت من نعت حسن را
سخن گر بگذرد از چرخ اخضر
هنوز از قدر او باشد فزونتر
سخن را گر به علییّن رسانم
رسانیدن به قدرش کی توانم ؟
کمالش گر چه نزد ماست ظاهر
زبان ز وصف اوست قاصر(1)
ولادت
امام حسن مجتبی (علیه السلام) اولین فرزند بوستان زندگی علی و فاطمه ( علیهما السلام ) در شهر مدینه منوره در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجرت به دنیا آمد .مادرش فاطمه (سلام الله علیها) در روز هفتم پس از ولادتش او را در پارچه ای از حریر بهشتی که جبرئیل برای پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از بهشت آورده بود پیچید و نزد آن حضرت آورد و آن جناب او را حسن نامید، و گوسفندی برای او قربانی کرد . این جریان را گروهی نقل کرده اند که از آن جمله است احمد بن صالح تمیمی که آن را ( به سند خود ) از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است.(2)
نام گذاری امام حسن (علیه السلام) از دیدگاه اهل سنت و شیعه
« قال : اخبرنا یحیی بن عیسی الرملی، عن الاعمش، عن سالم بن ابی الخبز، قال : قال علی : کنت رجلاً احب الحرب، فلّما ولد الحسن هممت ان اسمّیه حرباً فسمّا رسول الله – صلی الله علیه و سلم – الحسن، قال : فلمّا ولد الحسین هممت ان اسمّیه حرباً لأنِّی کنت احّب الحرب فسمّاه رسول الله – صلی الله علیه و سلم – الحسین، قال : انی سمّیت ابنی هذین باسمی ابنی هارون شبّرا و شبیرا . »(3)بر اساس دیدگاه اهل سنت علی (علیه السلام) پس از به دنیا آمدن حسن (علیه السلام) اسم او را حرب نهاد لیکن با رضایت رسول الله ( صلی الله و علیه و آله و سلم ) نام او را به حسن تغییر دادند.
اشکالاتی که می توان به روایت ذکر شده و دیگر روایات وارد کرد به این شرح است :
الف) طبق نصوص فراوان شیعه و اهل سنت علی بن ابی طالب (علیه السلام) دوستدار جنگ و خونریزی نبوده و هر آنچه نزاع و درگیری بین او و دیگران رخ داده تحمیلی از طرف خصم او بوده است، حتی در جنگهای رخ داده نیز امام (علیه السلام) هیچگاه آغازگر جنگ نبوده است .
ب) طبق اعتقاد شیعه هر چند نام نهادن فرزند حق طبیعی و اساسی پدر فرزند است لیکن در موقعیتی که شخص اول جهان اسلام و ولی همه ی مومنین حیات ظاهری دارد حکم ادب و ولایت پذیری بر آن قرار می گیرد که این حق به او سپرده شود، ضمن اینکه نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) جد فرزند به دنیا آمده نیز هست .
ج) لازم به ذکر است بر اساس عقاید شیعه نام گذاری ائمه معصومین حتی به پیامبر ( صلی الله و علیه و آله و سلم ) سپرده نشده و مستقیم از طرف خداوند انتخاب می شود .
طبق دیدگاه شیعه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از گفتن اذان و اقامه در گوش نوزاد از علی بن ابیطالب (علیه السلام) پرسید چه نامی بر فرزند خود نمودید ؟
علی (علیه السلام) پاسخ داد : « در نام گذاری اش بر شما پیشی نمی گیرم . »
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : من نیز در نام گذاری او بر پروردگار سبقت نخواهم گرفت . خداوند فرشته ی وحی را از ولادت سبط اکبر پیامبرش آگاه ساخت و او را جهت تهنیت و نام گذاری خدمت آن حضرت فرستاد .
جبرئیل بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد، درود و سلام خدا را بر او ابلاغ کرد و ضمن تبریک و تهنیت گفت : خداوند به تو فرمان می دهد که نام فرزند هارون برادر موسی (علیه السلام) را برای فرزندت انتخاب کن . پرسید : اسمش چیست ؟ جبرئیل پاسخ داد : شُبَّر . فرمود : اما زبان من عربی است . گفت : نامش را « حسن » بگذار.آنگاه نامش را « حسن » گذاشت.(4)
حال به چه دلیل و با چه اصراری است که اهل سنت حضرت علی (علیه السلام) را جنگ طلب قلمداد می نمایند خود بیشتر واقفند .
شباهت به نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)
امام حسن علیه السلام شبیه ترین مردم به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود در خوی، رفتار و سیادت، و این مطلب را گروهی نقل کرده اند که از آن جمله است معمّر، او از زهری و او از انس بن مالک روایت کرده و گفت : هیچ کس شبیه تر به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از حسن بن علی (علیه السلام) نبود.(5)حسن بن علی (علیه السلام) نزد نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عظمتی بس ویژه داشت تا جایی که دوستی و دشمنی با خود را به این دو پیوند زد . او و برادرش حسین (علیه السلام) را سرور جوانان اهل بهشت نام نهاد، حتی بالاتر از آن حدیث " حسنٌ منّی و انا منه، احب الله من احبه " را بر زبان آورد .(6)
حسن (علیه السلام) نزد پدر نیز احترامی بس فراوان داشت و در جنگهای دوران خلافت امام علی (علیه السلام) نقش به سزایی ایفا نمود.
شجاعتهای او در جنگ نهروان زبانزد است به نحوی که هیچ کس را یارای مقابله با ابوموسی اشعری نبود جز حسن بن علی (علیه السلام) که او را از ولایت کوفه به کناری زد و تا حد زیادی در ختم ماجرای نهروان نقش داشت .
حسن بن علی (علیه السلام) در شجاعت، حلم، حکمت، عقل و درایت، صبر و بخشش سرآمد دوران خود بوده است و شخصیتی بس شگرف و عظیم از خود بر جای نهاده است .
و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چه زیبا و مختصر حسن بن علی (علیه السلام) را به تصویر کشیده است : لو کان العقل رجلاً لکان الحسن(7)
خلافت امام حسن مجتبی (علیه السلام)
در تاریخ یعقوبی ماجرای به خلافت رسیدن امام حسن (علیه السلام) به این شرح آمده است :« چون علی ] علیه السلام [ وفات کرد حسن به خطبه ایستاد و خدا را ستود و بر او ثنا گفت و بر پیامبر ] صلی الله علیه و آله و سلم [ درود فرستاد و سپس گفت :
الا انه قد مضى فى هذه الليلة رجل لم يدركه الأولون و لن يرى مثله الآخرون، من كان يقاتل و جبريل عن يمينه و ميكائيل عن شماله، و الله لقد توفى فى الليله التى قبض فيها موسى بن عمران و رفع فيها عيسى بن مريم و انزل القرآن، الا و انه ما خلف صفراء و لا بيضاء الا سبعمائة درهم فضلت من عطائه اراد ان يبتاع بها خادما لأهله .
" هان امشب مردی درگذشت که پیشینیان با او نرسیده اند و آیندگان هرگز مانند او را نخواهند دید، کسی که نبرد می کرد و جبرئیل در طرف راست و میکائیل در طرف چپ او بودند . بخدا قسم در همان شبی وفات کرد که موسی بن عمران ] علیه السلام [ درگذشت و عیسی ] علیه السلام [ بآسمان برده شد و قرآن نازل گردید . بدانید که او زر و سیمی بجا نگذاشت مگر هفتصد درهم که از مقرری او پس انداز شده بود و می خواست با آن مبلغ برای خانواده اش خادمی بخرد . "
پس قعقاع بن زراره بر سر قبرش ایستاد و گفت : خشنودی خدا بر تو باد ای امیر مومنان که بخدا سوگند زندگیت کلید هر خیر بود و اگر مردم تو را می پذیرفتند از بالای سر و زیر پای خود می خوردند، لیکن اینان نعمت را ناسپاسی کردند و دنیا را بر آخرت برگزیدند . »(8)
سپس عموم مردم با امام حسن (علیه السلام) بیعت نمودند، امام (علیه السلام) در حین بیعت این جملات را به کار بردند که نشان دهنده عمق بصیرت حضرت نسبت به رخدادهای آینده بود : « قال لهم : تبایعون لی علی السمع و الطاعه، و تحاربون من حاربت، و تسالمون من سالمت، فلما سمعوا ذلک ارتابو و امسکوا ایدیهم و قبض هو یده . »(9)
سپس امام (علیه السلام) ابن ملجم مرادی را طلب نمودند، ابن ملجم گفت : پدرت تو را چه فرمود ؟ امام (علیه السلام) فرمودند : امرنی ان لا اقتل غیر قاتله و ان اشبع بطنک و انعم و طاءک، فان عاش اقتص او عفا و ان مات الحقتک به، مرا فرموده است : که جز کشنده اش را نکشم و شکمت را سیر گردانم و بسترت را نرم، تا اگر زنده ماند قصاص کند یا ببخشد و اگر مرد تو را به او ملحق کنم . ابن ملجم گفت : راستی پدرت در حال خشم و خوشنودی حق می گفت و بحق حکم می کرد . پس حسن ] علیه السلام [ شمشیری بر او فرود آورد و دست او را که سپر کرده بود انداخت و او را کشت .(10) عده ای نیز با امام علیه السلام بیعت ننمودند که بدین قرار است :
معاویه بن ابی سفیان – عمرو بن حریث – عماره بن ولید – حجرو بن عمرو – عمر بن سعد – ابو برده بن ابو موسی اشعری – اسماعیل بن طلحه – اسحاق بن طلحه – عبدالله بن وهب الراسبی – شبث بن ربعی – عبدالله بن الکواء – اشعث بن قیس کندی – شمر بن ذی الجوشن مرادی(11) عده ای از افراد ذکر شده باند اموی و عد ه ای نیز از خوارج بودند .
کوفه قبل از صلح
نوزده سال پس از تشکیل این شهر به سال سی و شش هجری قمری امیرالمومنین علی (علیه السلام) پس از واقعه جمل وارد این شهر شد و آن را مرکز خلافت قرار داد .کنترل شورشهای معاویه و عمّال او بخاطر نزدیک بودن این شهر به شام، منابع انسانی و نیروی اقتصادی کوفه، مرکزیت جغرافیایی کوفه، ارتباط با ایرانیان همگی در تصمیم امام علی ( علیه السلام) برای انتخاب این شهر موثر بودند .(12)
کوفه شهری بود که به ذکر برخی از کتب تاریخی مثل طبقات ابن سعد جلد ششم محل زندگی صد و چهل و هفت نفر از صحابی رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) همچنین محل زیست هشتصد و پنجاه نفر از تابعین که همگی ناقل حدیث بوده اند، بوده است .(13)
ولی دیر زمانی نگذشت مردم این شهر به همه ی سوابق درخشان خود پشت پا زدند و مورد ملامت امام علی (علیه السلام) قرار گرفتند به نحوی که امام علیه السلام در وصفشان فرمودند : « ای مردم کوفه ! من شما را به مواعظ قرآن، مورد سرزنش قرار دادم، اما سودی نبخشید، با چوب دستی شما را تادیب کردم، اما شما مستقیم نشدید، به وسیله شلاق ( که با آن حدود را اجرا می کنم ) شما را مورد ضرب قرار دادم، با زهم رعایت نکردید . تنها چیزی که می تواند شما را اصلاح کند شمشیر است، اما من برای اصلاح شما خود را به فساد نمی اندازم . (14)
یا در جایی دیگر خطاب به کوفیان می فرمایند :
ای گروهی که وقتی دستوری می دهم اطاعت نکرده و وقتی دعوت می کنم اجابت نمی کنید . شما را به خدا قسم آیا دینی نیست که شما را وحدت بخشد ؟ آیا حمّیتی نیست که شما را به خدا تحریک کند ؟ آیا تعجب نیست، که معاویه، بیابانگردان جاهل را بدون پول فرا می خواند و او را متابعت می کنند و من شما را دعوت می کنم در حالی که باقیمانده ی در اسلام هستید اما نسبت به هیچ یک از دستورات رضایتبخش من رضایت نمی دهید و علیه هیچ امر مورد خشم من فراهم نمی آیید، تنها چیزی که دوست دارم ملاقات کنم مرگ است .(15)
بافت نژادی شهر، وجود گروهها و دسته های مختلف در شهر، خیانت برخی از سران قبایل، شهادت بزرگانی چون مالک اشتر و عمار یاسر، عدم درک صحیح کوفیان از مقام امامت و وصایت امام علی
(علیه السلام)، خستگی ناشی از سه جنگ بزرگ جمل – صفین – نهروان و غارتهای عمّال جنایتکار معاویه، همچنین جلوه گر شدن دنیا در دیدگان این مردم کار را به جایی رساند که امام علی (علیه السلام) آنها را مورد ملامت قرار دادند .
در این شرایط بود که خلافت ظاهری امام حسن مجتبی (علیه السلام) آغاز گردید .
« احادیث نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد امامت حسنین، تاکید امام علی (علیه السلام) قبل از شهادت بر وصایت حسن (علیه السلام)، برخی اتفاقات مثل جانشینی امام حسن (علیه السلام) در برخی نمازهای جماعت به جای امام (علیه السلام) در زمان خلافت امیرالمومنین علی (علیه السلام)، شخصیت والا و معنوی حضرت همگی دست به دست هم داده بود و مردم را به این مسیر ] پذیرش خلافت امام حسن (علیه السلام) [ رهنمون شده بود .(16)
ترکیب بیعت کنندگان با امام حسن (علیه السلام)
به زعم نگارنده کتاب تاریخ سیاسی اسلام خواستاران خلافت امام حسن (علیه السلام) در کوفه شش دسته بودند که ما عیناً خلاصه آن را ذکر می نماییم :1) دشمنان علی (علیه السلام) که میدان را برای معاویه خالی می دیدند و این باعث می شد راه درآمد آنها قطع شود، بنابراین می باید برای معاویه رقیبی بی بدیل می یافتند تا از راه خیانت به او از معاویه سیم و زر بگیرند و چه کسی بهتر از امام مجتبی علیه السلام برای رسیدن به هدفشان می توانستند بیابند . ] سودجویان اقتصادی [
2) عاشقان جاه و مقام که از علی علیه السلام حکم حکومت داشتند و پایه حکومت خود را با سر کار آمدن معاویه در خطر می دیدند، با این شاخصه می توان حاکم منصوب امام علی(علیه السلام) در بصره، یعنی عبدالله بن عباس را نام برد .
3) مردمان ساده و سبک مغز، اکثریت مردم کوفه و بیعت کنندگان با امام حسن علیه السلام از این دسته بودند .
4) شیعیان مخلص و عاشقان شیدایی امام علی (علیه السلام) مثل :
حجر بن عدی – ابو ایوب انصاری – عمرو بن قرضه ی انصاری – یزید بن قیس ارحبی – عدی بن حاتم طایی – حبیب بن مظاهر – ضرار بن خطاب – معقل بن سنان اشجعی – وائل بن حجر حضرمی ( سید الاقبال ) – هانی بن عروه – رشید هجری – میثم تمّار – بریر بن خضیر – حبه ی ارنی – حذیفه بن اسید – سهل بن سعد – اصبغ بن نباته – صعصعه بن صوحان – ابو حجه عمرو بن محصن – هانی بن اوس – قیس بن سعد – سعید بن قیس – عابس بن شبیب – عبدالله بن یحیی حضرمی – ابراهیم بن مالک اشتر – مسلم بن عوسجه – عمرو بن حمق – بشیر همدانی – مسیب بن نجبیه – عامر بن وائله – جویریه بن مسهر – عبدالله بن مسمع همدانی – قیس بن مسهر صیداوی – عبدالرحمن بن عبدالله بن شداد – عماره بن عبدالله سلوی – هانی بن هانی سبیعی – سعید بن عبدالله – کثیر بن شهاب – عبدالرحمن بن جندب – عبدالله بن عزیز – ابو ثمامه سائدی – عباس بن جعده – عبدالرحمن بن شریح – قعقاع بن عمرو – قیس بن ورقاء – جندب بن عبدالله ازدی – حرث بن سوید – زیاد بن صعصعه تیمی – عبدالله بن وائل – معقل بن قیس ریاحی(17)
5) خاندان عباسی : آنان افرادی منافق صفت بودند و هر جا بیشتر به خواسته خود می رسیدند همانجا پلاس خود را پهن می نمودند، یکی از آنها سردار خائن به امام حسن (علیه السلام)، عبیدالله بن عباس است .
6) دودمان علوی (علیه السلام) و بنی هاشم(18)
از خلافت تا آغاز جنگ با معاویه
امام حسن (علیه السلام) ظرف مدت کوتاهی امور حکومتی را سامان دادند، طی این مدت نامه هایی بین ایشان و معاویه رد و بدل شد که پاسخهای بی شرمانه و تند معاویه را در بر داشت .در همین اثناء معاویه جاسوسان خود را نیز به مناطق تحت حکومت امام حسن (علیه السلام) از جمله کوفه و بصره گسیل داشت تا علاوه بر ارسال اخبار نزد او این مناطق را به آشوب بکشانند .
شیخ مفید رحمه الله علیه در اثر گرانسنگ خود " الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد " در این مورد اینگونه قلم فرسایی می کند :
« و لمّا بلغ معاویه بن ابی سفیان وفاه امیرالمومنین علیه السلام و بیعه الناس الحسن علیه السلام دسَّ رجلاً من حمیر الی الکوفه و رجلاً من بنی القین الی البصره لیکتبا الیه بالاخبار، و یفسدا علی الحسن علیه السلام الامور، فعرف ذلک الحسن علیه السلام فامر باستخراج الحمیری من عند حجام بالکوفه، فاخرج فامر بضرب عنقه، و کتب الی البصره باستخراج القینی من بنی سلیم و ضربت عنقه و کتب الحسن علیه السلام الی المعاویه : اما بعد فانّک دسمت الرجال للاحتیال و الاغتیال، و ارصدت العیون کانّک تحبّ اللقاء، و ما اوشک ذلک فتوقّعه ان شاءالله تعالی، و بلغنی انّک شمتّ بما لا یشمت به ذووالحجی و انّما مثلک فی ذلک کما قال الاوّل :
فقل للذی یبغی خلاف الذی مضی
تجهز لاخری مثلها فکان قد
فانا و من قد مات منا لکالذی
یروح فیمنی فی المبیت لیغتدی
و چون خبر درگذشت امیر المومنین (علیه السلام) و بیعت مردم با فرزندش حسن (علیه السلام) به گوش معاویه رسید مردی از قبیله ی حمیر را در پنهانی به کوفه فرستاد و مردی از قبیله ی بنی القین را به بصره روانه کرد که آن دو اخبار ( کوفه و بصره ) را برای او بنویسند ( و جاسوسی کنند ) و کارها را بر امام حسن
(علیه السلام) تباه سازند، آن حضرت از جریان آگاه شد و دستور داد آن مرد حمیری را که نزد حجامت کننده ای پنهان شده بود بیرون آورده و گردن بزنند، و به بصره نیز نوشت آن مرد دیگر را که از قبیله ی بنی القین بود از میان قبیله بنی سلیم بیرون آورده گردن بزنند، و آنگاه نامه ای ( بدین مضمون ) به معاویه نوشت :
پس از حمد و ثنای پروردگار، همانا تو مردان را پنهانی برای نیرنگ زدن و غافلگیر کردن می فرستی و جاسوسانی می گماری، گویا خواهان جنگ هستی ! به زودی آن را دیدار خواهی کرد، پس چشم به راه آن باش ان شاء الله تعالی، به من رسیده که تو خوشنود شده ای به مرگ کسی که هیچ خردمندی بدان خوشنود نیست ( یعنی، به مرگ امیرالمومنین ) و جز این نیست که تو در این باره همانند کسی هستی که پیشینیان گفته اند :
بگو به آن کس که می جوید آنچه دیگران بر آن رفته اند : مهیا باش برای رفتن همانند رفتن دیگران که گویا به تو هم رسیده است .( یعنی مرگ که سراغ گذشتگان آمده سراغ تو نیز خواهد آمد . )
زیرا ما و آن کس که از ما مرده است همانند کسی هستیم که شبانه به جایی رود و شب را در آنجا به سر برد تا بامداد کوچ کند.»(19)
شیخ مفید به جهت عدم اطاله کلام از ذکر پاسخ معاویه، همچنین دیگر مراسلات ما بین امام حسن
(علیه السلام) و معاویه خودداری نموده است لیکن در کتب تاریخی دیگر نظیر مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی موجود است .
در این مکاتبات امام حسن (علیه السلام) برهانهایی برای سزاوار بودنش به خلافت و همچنین درباره ی اینکه آنانکه بر پدرش علی (علیه السلام) پیشی جستند ( لیاقت خلافت نداشتند و ) به ستم بر آن جناب برتری جستند و سلطنت پسر عمویش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را بربودند، سخنانی مرقوم داشت .(20)
از آغاز جنگ تا صلح
معاویه به همراه شصت هزار نفر مرد مسلح راهی عراق گردید، امام حسن (علیه السلام) درنگ را جایز نشمردند و با ایراد خطبه ای آتشین در مسجد کوفه به بسیج نیرو پرداختند و به همراه دوازده هزار نفر راهی مسکن شدند . امام (علیه السلام) تا دیر عبدالرحمن سپاه را همراهی کردند و پس از آن خود راهی مداین شدند .« امام حسن (علیه السلام) در نظر گرفت که مداین را به خاطر موقعیت حساس نظامی اش پایگاه عالی فرماندهی قرار دهد، تا همه نیروهای امدادی او بتوانند از سه منطقه ی نزدیک به آن، در آنجا گرد آیند، و هم در پشت میدان جنگ با معاویه و اهل شام یعنی مسکن موضع گرفته باشند . این دو اردوگاه هاشمی ( مداین و مسکن ) بیش از پانزده فرسنگ با یکدیگر فاصله نداشتند . این یک تاکتیک جنگی نمونه بود که در اوضاع جنگی آن زمان، هیچ نقشه ی دیگری نمی توانست جایگزین آن شود . »21)
امام حسن (علیه السلام) را در مداین هشت هزار نفر همراهی می نمودند . « گمان قوی بر آن است که عدد سپاهیان امام حسن (علیه السلام) در این دو اردوگاه مجموعاً بیست هزار نفر یا اندکی بیشتر بوده است . »(22)
بر این اساس امام (علیه السلام) در سه جبهه با دشمن روبرو بودند :
1- مسکن به فرماندهی عبیدالله بن عباس
2- ساباط مداین به فرماندهی امام حسن (علیه السلام)
3- شهر کوفه : هر چند درگیری نظامی ای در این شهر بین سپاه امام (علیه السلام)و معاویه رخ نداد، لیکن اوج حملات روانی و جنگ نرم دشمن در این شهر بر امام حسن (علیه السلام) وارد آمد .
حاضرین در سپاه امام حسن (علیه السلام) از دیدگاه شیخ مفید ( رحمه الله علیه ) پنج دسته بودند که عبارتند از :
1- شیعیان
2- خوارج
3- مردمان فتنه جو و طمعکار در غنیمتهای جنگی
4- دودلان و سست ایمانها
5- افرادی که از روی عصبیت قومی و قبیله ای به تبعیت از رئیسان قبایل حضور داشتند.(23)
و این سپاه ناهمگون کی می توانست لشکریان اسلام را به هدف غایی خود برساند .
معاویه در مسکن با سپاه دوازده هزار نفری امام حسن (علیه السلام) به فرماندهی عبیدالله بن عباس متوقف گردید.
درگیریهای مقطعی و کوتاهی بین لشکریان دو طرف رخ داد، لیکن هدف اساسی معاویه بدست آوردن حکومت بود و این مهم برایش حاصل نمی شد مگر از راه مسالمت آمیز که از دروازه صلح با امام مجتبی (علیه السلام) می گذشت .
معاویه برای انجام صلح با حسن بن علی (علیه السلام) انگیزه کافی داشت که به برخی از آنها اشاره می نماییم :
1- می دانست صاحب اصلی خلافت حسن بن علی (علیه السلام) است که با اجماع نسبی مسلمین در راس قرار گرفته و رسیدن به حکومت مشروع از راه کسب رضایت صاحب اصلی آن می گذرد و مصالحه بهترین و کوتاهترین راه رسیدن به این هدف بود .
2- با تمام تجهیزات و نیروی انسانی عظیمی که در خدمت معاویه بود، باز هم شجاعت سپاهیان امام (علیه السلام) ترس از رویارویی دو لشکر را در دل او انداخته بود .
3- از موقعیت و جایگاه حسن بن علی علیه السلام که فرزند علی بن ابیطالب علیه السلام و نواده رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بود، در بین عام و خاص هراسان بود و سعی داشت با صلح از ستیز و جنگ با او بپرهیزد و موقعیت خود را از دست ندهد . ( معاویه فردی بود که مقید بود ظواهر را باید حفظ نمود . )
4- سیاست او اقتضا می کرد در صلح پیش قدم باشد و مردم شام و عراق را بر آن گواه بگیرد، تا توجیهی باشد برعمل بعدیش که از دو صورت خارج نمی بود :
الف ) امام (علیه السلام) صلح را می پذیرفتند : این خواسته قلبی او بود .
ب ) امام (علیه السلام) صلح را نمی پذیرفتند : در جنگ به صورت ناجوانمردانه امام (علیه السلام) و شیدائیانش را به شهادت می رساند و هیچ اتفاق خواصی نیز رخ نمی داد، یا اینکه امام (علیه السلام) در این نبرد به اسارت معاویه درمی آمد و معاویه نیز امام (علیه السلام) را با خواری تمام می بخشید و رها می کرد
در این حالت چون صلح را خود امام (علیه السلام) نخواسته بود، خون امام (علیه السلام) و اطافیانش پایمال می شد، و در حالت دوم این بخشش بر پیشانی بنی هاشم ابدی بود و بنی امیه بر آن افتخار می نمودند.(24)
5- هزینه نمودن پول و سپس تحمیل صلح که نهایتاً منجر به حفظ جان لشکریان معاویه می شد مقرون به صرفه تر بود تا هزینه کردن و به خاک خون کشیده شدن یاران .
این مسایل دست به دست هم داده بود تا معاویه با انواع خدعه ها جنگ را به مسیر صلح بکشاند و بدون دغدغه ای خاص خلافت اسلامی را از آن خود نماید .
جنگ در جنگ ( جنگ نرم معاویه بر علیه امام مجتبی علیه السلام )
همانطور که قبلاً ذکر شد بهترین راه برای معاویه مصالحه بود، بر این اساس جنگ نرم خود را از همان ابتدای امر در شام آغاز کرد و تا رسیدن به نتیجه دلخواه خود ادامه داد .در ذیل به برخی از این ناجوانمردیهای معاویه اشاره خواهد شد :
1- امام حسن (علیه السلام) توان اداره حکومت اسلامی را ندارد و معاویه از او شایسته تر است .
2- امام حسن (علیه السلام) مانند پدر بزرگوار خویش در مسایل حکومتی سختگیر است و عرصه را بر مردم تنگ خواهد کرد در حالی که معاویه در برابر مردم نرمش خواهد داشت .
3- امام حسن (علیه السلام) با گرفتن رشوه حاضر به پذیرش صلح شده است .
4- شایعه ی شکست سپاه امام حسن (علیه السلام) در مسکن به فرماندهی قیس بن سعد .
5- پیشنهادهای مالی تطمیع کننده به سران لشکر عملیاتی امام حسن (علیه السلام) :
« حکم کندی »، همچنین مردی از قبیله ی « بنی مراد » که دو تن از فرماندهان حضرت قبل از عبید الله بن عباس بودند فریفته ی سکه های معاویه شدند و به جانب او شتافتند .
ماجرای عبیدالله بن عباس
در ماجرای فریفته شدن عبید الله بن عباس معاویه از سه راه تطمیع، دروغ پردازی و تهدید وارد شد که در نهایت به هدف خود رسید .دنیا در دیدگان عبید الله جلوه گر شد، سوابق گذشته را به کناری نهاد، حتی به شهادت رسیدن دو فرزند خود توسط بسر بن ارطاط فرمانده معاویه در یمن را به فراموشی سپرد و دست لبیک معاویه را که گرمای سکه های طلا در آن احساس می شد فشرد و مرتکب اشتباهی شد که در تمام تاریخ بشیرت ثبت و مایه ی ننگ خاندان عباسی گردید .
با پیوستن عبید الله بن عباس به سپاه پر زرق و برق معاویه لشکر امام حسن (علیه السلام) از هم پاشید و هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر لشکر امام حسن (علیه السلام) پراکنده شدند و چهار هزار نفر آن به فرماندهی قیس بن سعد بر عهد خود وفادار ماندند .
نامه معاویه به عبید الله بن عباس قبل از فریفته شدن بدین شرح است :
حسن به نزد من پیکهایی فرستاده و بر آن است که با من صلح کند و بی گمان او، بمن تسلیم خواهد شد و کار خلافت بر من مستقر خواهد گشت . تو اگر از من پیروی کنی و در شمار فرمانبرداران من درآیی، در نزد من و در قلمرو حکومت من، مردی بلند مرتبه و فرمانروا خواهی بود و بر گروهی انبوه فرمان خواهی داد . اما اگر چنین نکنی، چند روز دیگر که من به قدرت رسیدم و بر اورنگ فرمانروایی تکیه زدم، از پیروی من ناگزیر خواهی بود، بروزی که تو بناچار، در برابر من، زانو به زمین خواهی نهاد، فرمانبری بیش نخواهی بود . هم اکنون به سوی من بشتاب و یک میلیون درهم در پاداش آن دریافت کن . اگر به سوی من آیی از یک میلیون درهم، پانصد هزار درهم را در همان لحظه ی دیدار دریافت خواهی داشت و پانصد هزار درهم دیگر را، پس از تسخیر کوفه، بتو پرداخت خواهم کرد.(25)
در کتب تاریخی ذکر شده :
همینکه بامداد شد مردم هر چه انتظار کشیدند که عبید الله بن عباس از خیمه خویش بیرون آید و با آنها نماز بخواند بیرون نیامد، چون هوا روشن شد و بجست و جویش رفتند او را نیافتند، از این رو قیس بن سعد عباده با ایشان نماز به جای آورد و سپس برای آنان خطبه ای بدین مضمون خواند :
ای گروه مردم کار زشتی که این مرد ترسو و بزدل یعنی عبید الله بن عباس کرد بر شما گران نیاید و شما را ناراحت نکند . همانا این مرد و پدر و برادرش حتی برای یک روز هم کار سودمندی برای اسلام نکردند، پدرش که عموی پیغمبر ( صلی الله علیه و آله و سلّم ) بود همان کسی بود که برای مبارزه و جنگ با رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلّم ) در جنگ بدر حاضر شد و ابو اسید کعب بن عمرو انصاری او را به اسارت گرفت و نزد آنحضرت آورده او را با گرفتن مبلغی بعنوان فدیه آزاد کرد و فدیه ی او را میان مسلمانان تقسیم فرمود، برادرش همان کسی بود که امیرالمومنین (علیه السلام) او را به حکومت بصره منصوب فرموده و او مال خدا و مسلمانان را سرقت کرد و با آن کنیزکانی برای خویش خریداری کرد و بخیال خود اینکار برای او حلال و مباح بود، و خود این مرد کسی بود که علی (علیه السلام) او را بولایت یمن منصوب فرمود و هنگامیکه بسر بن ارطاه بدستور معاویه بر آنجا حمله کرد او از برابر بسر گریخت و فرزندان خود را بجای نهاده تا آنها کشته شدند، امروز هم چنان کرد که دیدید.(26)
حال نوبت قیس بن سعد بود که در دام معاویه بیفتد و خود را به بهای اندک دنیا بفروشد، لیکن با ذکاوت و اعتقاد خود از این مهلکه نجات پیدا کرد و پاسخ منفی به معاویه بن ابی سفیان داد و تا آخرین لحظه نبرد در رکاب امام حسن (علیه السلام) وفادار ماند .
او در پاسخ به مکاتبه معاویه چنین مرقوم فرمود :
« نه بخدا سوگند هرگز مرا دیدار نخواهی کرد جز اینکه میان من و تو نیزه باشد . »(27)
جنگ نرم معاویه تا حدود فراوانی موثر واقع شده بود، همچنین تبلیغات منفی دو گروه دیگر یعنی خوارج و منفعت طلبان کار را به جایی رسانده بود که برخی از سست عنصران سپاه امام (علیه السلام) به خود جرات دادند و بر خیمه ی امام (علیه السلام) هجوم بردند و خیمه را غارت نمودند حتی ردای حضرت را از روی او کشیدند و فرش زیر پای او را در حال نماز از زیر پایش بیرون آورده و غارت نمودند .
پرتاب تیر طی دو نوبت به سمت امام حسن (علیه السلام) که خوشبختانه ناموفق بود، همچنان حمله ی ناجوانمردانه یکی از خوارج به نام « جراح بن سنان » در بین راه سابط به مداین که باعث شد جراحت شدید و عمیقی در ران حضرت (علیه السلام) رخ دهد به نحوی که در تاریخ ذکر شده استخوان ران حضرت (علیه السلام) نمودار گشت، همچنین فشار شدید یاران بی بصیرت به امام (علیه السلام) برای صلح، عرصه را بر امام (علیه السلام) تنگ نمود و چاره ای جز صلح پیش روی امام نبود .
از این روی امام حسن (علیه السلام) با درخواست صلح معاویه موافقت نمودند .
ابن اثیر گوید : فرزند پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر نیروهای مسلح خود ایستاد و فرمود :
« الا انّ معاویه دعانا لامر لیس فیه عزّ و لانصفه، فان اردتم الموت رددناه علیه و حاکمناه علی الله – عزّ و جلّ – بظبی السیوف و ان اردتم الحیاه قبلناه و اخذنا لکم الرضی . فناداه الناس من کلّ جانب : البقیّه، البقیّه؛ بدانید معاویه مرا به امری فراخوانده که در آن نه عزت است و نه انصاف، حال اگر شما برای کشته شدن و مرگ شرافتمندانه آماده اید، دعوتش را رد می کنم و اگر دنیای خود را دوست دارید و زندگی با ذلت را ترجیح می دهید دعوت او را می پذیرم و خشنودی شما را به دست می آورم . در آن هنگام همگی فریاد برآوردند : زندگی، زندگی ( باقی ماندن در دنیا ) . »(28)
صلح نامه
سوای مساله نحوه صلح آنچه در صلح نامه گنجانده شده به شرح زیر است :« بسم الله الرحمن الرحیم، هذا ما اصطلح علیه الحسن بن علی بن ابی طالب، معاویه بن ابی سفیان، صالحه علی ان یسلم الیه ولایه امر المسلمین علی ان یعمل فیهم بکتاب الله و سنه نبیه محمد صلی الله علیه و آله وسلم و سیره الخلفاء الصالحین؛ و لیس لمعاویه بن ابی سفیان ان یعهد لاحد من بعده عهداً، بل یکون الامر من بعده شوری بین المسلمین، و علی ان الناس آمنون حیث کانوا من ارض الله شامهم و عراقهم و تهامهم و حجازهم، و علی ان اصحاب علی و شیعته آمنون علی انفسهم و اموالهم و نسائهم و اولادهم، و علی معاویه بن ابی سفیان بذلک عهد الله و میثاقه و ما اخذ الله علی احد من خلقه بالوفاء بما اعطی الله من نفسه، و علی انه لا ینبغی للحسن بن علی و لا لاخیه الحسین و لا لاحد من اهل بیت النبی صلی الله علیه و آله وسلم، غائله سراً و علانیهً و لا یخیف احداً منهم فی افق من الآفاق . »(29)
« بسم الله الرحمن الرحیم . این مصالحه ای است که میان حسن بن علی بن ابیطالب ] علیه السلام [ و معاویه بن ابی سفیان می افتد . بر آن قرار با او صلح می کند و امر خلافت به او می گذارد که چون وفات او نزدیک رسد، هیچ کس را به ولیعهدی نصب نکند و کار خلافت به شورا گذارد تا مسلمانان علی العموم از او ایمن باشند هم به دست و هم به زفان و با کافه خلایق زندگانی نیکو کند . شرط سیّوم آن است که شیعیان و متعلقان و متصلان علی بن ابیطالب ] علیه السلام [ هر کجا باشند از او ایمن باشند و به هیچ کس از ایشان اندک و بسیار تعلُّقی نسازد و تعرضی نرساند . بر این جمله عهد کرد و پذیرفت . معاویه بن ابی سفیان حجت و میثاق خدای تعالی بر خویش گرفت و قبول کرد که بر این عهد و شرط وفا کند و هیچ مکر و کید نسگالد . حسن بن علی ] علیه السلام [ و برادر او حسین ] علیه السلام [ و هیچ کس را از فرزندان و زنان و خویشان و متصلان ایشان و اهل بیت سید المرسلین ] صلی الله علیه و آله و سلم [ را در سر و علانیه در حق ایشان بدی نکند و نفرماید و ایشان را در کل احوال هر کجا در اقطار دنیا باشد، ایمن دارد و نترساند . والسلام(30)
عدم پایبندی معاویه به مفاد صلح نامه
معاویه نسبت به هیچ کدام از قرارهایش در صلح پابند نماد و همگی را زیر پا نهاد، او در همان خطبه ی نخستین خود در کوفه چنین گفت :« در هر ملتی که پس از پیغمبرشان اختلاف پیدا شد پیروان باطل آن ملت بر پیروان حق غالب آمدند، ولی پس از اینکه این سخن از دهانش خارج شد از گفته خود پشیمان گشت و از اینرو دنبالش گفت : مگر این است که آنها چنین نیستند . »(31)
سپس افزود :
« الا انی کنت شرطت شروطاً اردت بها الالفه و وضع الحرب، الا و انها تحت قدمی » من این شروط را بخاطر خاموش کردن آتش فتنه و مدارای با مردم و ایجاد الفت پذیرفتم، اما اکنون همه ی آنها را زیر پایم می گذارم .(32)
مرور زمان چهره ی واقعی معاویه برای همه عیان گردید، او همه ی بندهای صلح نامه را در عمل نیز زیر پا نهاد و بر هیچ کدامشان وفا ننمود :
1- به سیره نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و خلفاء صالح قبل از خود عمل ننمود و جریان خلافت را به سلطنت تبدیل نمود .
2- بر خلاف یکی از مواد صلح نامه یزید پسر خود را به عنوان ولی عهد معرفی نمود .
3- شهروندان جامعه اسلامی را به درجۀ « 1 » و « 2 » تقسیم نمود و « حکومت خود را بر اصل « سیادت عرب » نهاده بودند و .... مسلمانان دیگر را موالی یا بندگان خویش می خواندند . »(33)
4- برخی از شیعیان و پیروان علی بن ابیطالب (علیه السلام) در امان نماندند و تعدادی از آنها را به شهادت رساند و عده ای را نیز مجروح نمود، برخی از افرادی که به شهادت نایل آمدند عبارتند از :
- حجر بن عدی و یارانش
- عمرو بن الحمق خزاعی
- عبد الله بن یحیی حضرمی و یارانش
- رشید هجری
- جویریه بن مسهر عبدی
- اوفی بن حصین(34)
همچنین زیاد بن ابیه ماموریت یافت در کوفه و سراسر عراق شیعیان را سرکوب کند .
ابن اعثم می گوید : « او پیوسته در پی شیعیان بود و هر کجا آنان را می یافت می کشت و شمار زیادی را کشت . او دست و پای مردم را قطع و چشمانشان را کور می کرد . البته خود معاویه نیز جماعتی از شیعیان را کشت . »(35)
5- در برخی منابع عدم سب امیرالمومنین (علیه السلام) هم جزو شروط صلح ذکر شده است که معاویه به این شرط نیز پایبند نماند :
« ابابو عثمان جاحظ در کتاب « الرد علی الامامیه » آورده که : معاویه در آخر خطبه هایش می گفت : خدایا ! ابوتراب – یعنی علی ]علیه السلام[- در دین تو ملحدگشته و مردم را از راه تو بازداشته، پس او را لعنت کن، لعنتی شدید و معذّب دار عذابی دردناک، همین عبارت را به همه ی شهرها نوشت و این کلمات بر فراز منبرها خوانده می شد . »(36)
« به مروان گفتند : چرا او را بر فراز منبرها دشنام می دهید ؟
گفت : حکومت ما جز با این عمل استوار نمی گردد . »(37)
6- دستور عدم پذیرش شهادت شیعیان، حذف نام آنها از بیت المال و ... نیز نشان از کینه ای عمیق بود.(38)
7- نقشه ی شوم به شهادت رساندن امام حسن (علیه السلام) بر خلاف یکی از بندهای صلح نامه :
ابو الفرج گوید : « و چون معاویه خواست یزید را پس از خود بجانشینی منصوب کند بطور پنهانی آنحضرت و سعد بن ابی وقاص را زهر خورانید بوسیله آن زهر هر دوی آنان با چند روز فاصله از دنیا رفتند . »(39)
علل صلح
1- سستی همراهان :در برخی از نقلهای تاریخی عدد سپاهیان سرزمین عراق را تا سی و پنج هزار نفر ذکر کرده اند لیکن حضور بیست هزار نفر در جبهه جهاد نشان از سستی مردم این سرزمین دارد .
امام حسن (علیه السلام) در فرازی می فرمایند :
« والله لو قاتلت معاویه لاخذوا بعنقی حتی یدفعونی الیه سلما » به خدا سوگند اگر با معاویه درگیر شوم، اینان گردن مرا گرفته به صورت اسیر به او تحویل می دهند .(40)
2- خواست مردم همراه ایشان در میدان نبرد :
امام حسن (علیه السلام) در این مورد می فرمایند :
« اری اکثرکم قد نکل عن الحرب و فشل فی القتال و لست اری احملکم علی ما تکرهون »(41)
من دیدم که بیشترین شما از جنگ رویگردان شده و در جنگ سست اند . و من چنان نیستم تا شما را بر آنچه ناخوش دارید، اجبار کنم .
حضرت (علیه السلام) در جایی دیگر در این مورد فرمودند :
« و الله انی سلّمت الامر لانی لم اجد انصاراً، و لو وجدت انصاراً لقاتله لیلی و نهاری حتی یحکم الله بیننا و بینه »(42) به خدا سوگند، من از آن روی کار را به او سپردم که یاوری نداشتم . اگر یاوری داشتم شبانه روز با او می جنگیدم تا خداوند میان من و آنان حکم کند .
3- حفظ شیعیان :
امام حسن (علیه السلام) در پاسخ به اعتراض حجر بن عدی نسبت به مساله صلح فرمودند :
« یا حجر ! لیس کل الناس یحب ما تحب، و ما فعلت الا ابقاءً علیک، و الله کل یوم هو فی شان »، ای حجر ! همه ی مردم آنچه را تو دوست داری، خوش نمی دارند . من این اقدام را جز به قصد زنده ماندن تو ( و امثال تو ) نکردم، خداوند نیز هر روز دست اندر کار، کاری است.(43)
4- تهدیدات نظامی امپراطوری روم شرقی :
امپراطوری روم شرقی که ضربه های سنگینی از مسلمین خورده بود به محض شنیدن صف آرایی سپاهیان اسلام در برابر هم خود را آماده کرد تا هر طور شده از شر مسلمین با حمله ای نظامی خلاص شود .
5- بنابر نظر شیعیان حفظ دین مبین اسلام و ارتقاء سطح آن از وظایف امامت شیعه است، لذا اگر امام در جنگی نابرابر و ناجوانمردانه به شهادت می رسیدند امکان نابودی دین شریف اسلام، خصوصاً مکتب شیعه وجود داشت .
6- همچنین در صورتی که معاویه در این جنگ به پیروزی می رسید و امام (علیه السلام) زنده به اسارت لشکر معاویه در می آمد امکان هر نوع رفتار دور ازشان مقام امامت ازجانب معاویه می رفت .
7- در صورتی که معاویه به عنوان پیروز میدان نبرد وارد کوفه می شد امکان داشت رفتاری مستکبرانه و وحشیانه تر از آنچه انجام داد علیه مردم کوفه و غیر آن، مخصوصا شیعیان انجام دهد و انتقام خود را از عموم مردم بگیرد .
همه ی این علل دست در دست هم باعث شد امام حسن (علیه السلام) دست به پرشکوهترین نرمش تاریخ بزند و با صلحی عظیم راه را بر ادامه ی حیات مکتب تشیع هموار نماید .
با و جود همه ی دلایل مذکور شبهاتی پیرامون این موضوع وجود دارد و خائنانه تر از این ظلمی است که مستشرقین در حق این موضوع انجام داده اند و با ذکر چند خط کوتاه از این موضوع گذشته اند.(44)
8- مهمترین دلیل صلح از دیدگاه تشیع برگرفته از این اعتقاد است که : در ارتباط بین امام (علیه السلام) یا همان حجت خداوند متعال و مردم تصمیمات امام معصوم (علیه السلام) در مورد جامعه اسلامی برگرفته از شریعت مقدس اسلام است، ضمناً کلام و رفتار حجت خدا ختم تمام امور است و هیچ گونه شبهه و اشکالی نمی توان به آن گرفت .
برخی از شبهات
1- پیشنهاد ابتدایی صلح از جانب امام حسن (علیه السلام) بوده است .طبری و برخی دیگر در تاریخهای خود نوشته اند صلح را امام حسن (علیه السلام) پیشنهاد داد و معاویه پذیرفت .(45)
در صورتی که این نقشه را اول بار معاویه در سر می پروراند، مگر همو نبود که برگه ای سفید امضاء نزد امام (علیه السلام) فرستاد و از او خواست هر چه می خواهد در آن بنگارد، آیا این با کدام عقل سازگار است که شخص از موضع برتر تمام اختیار را به مغلوب خود بدهد . همچنین از مفاد صلح نامه نیز چنین چیزی بر نمی آید، همه ی مفاد صلح نامه باری بود بر دوش معاویه، مگر یک بند آن که امام حسن (علیه السلام) خلافت را به معاویه واگذار نمود .
2- امام حسن (علیه السلام) جهت نبرد نظامی از شجاعت کافی برخوردار نبود .
شواهد تاریخی این موضوع را به هیچ وجه برنمی تابد، شجاعت او در برخورد با ابوبکر در اوج خفقان موجود در آن زمان هر چند کودکی بیش نبود،(46) تا حضورش در نبردهای سه گانه پدرش (نهروان – صفین و جمل)، مگر همو نبود که با پی نمودن شتر عایشه غائله جمل را خاتمه داد .
3- امام حسن (علیه السلام) خلافت را حق خود نمی دانست به همین جهت آن را واگذارکرد .
سئوال : اگر خلافت حق حضرت (علیه السلام) نبود پس چرا آن را پذیرفت که بخواهد در آینده نه چندان دور آن را واگذار نماید، ثانیاً ایشان در روز واگذاری خلافت به معاویه در کوفه فرمودند :
« ... معاویه چنین نموده است که من او را شایسته ی خلافت دیده ام و خود را شایسته ندیده ام، او دروغ می گوید . ما در کتاب خدای عزّ و جلّ و به قضاوت پیامبرش از همه کس به حکومت اولی تریم و از لحظه ای که رسول خدا وفات یافته همواره مورد ظلم و تعدی قرار گرفته ایم .(47)
4- برخی امام حسن (علیه السلام) و پدرش را متهم به قتل عثمان نموده اند و برخی دیگر او را عثمانی مذهب می دانستند حتی پا را فراتر نهاده او را مخالف پدر دانسته و پدرش را متهم به قتل عثمان کرده .(48)
الف ) امام علی (علیه السلام) بارها در مورد قتل عثمان فرمودند :
« ما قتلت و لا امرت، و لا رضیت »(49)
ب ) تاریخ گواه زنده رشادتهای حسنین ( علیهما السلام ) در محافظت از جان عثمان در قضیه ی شورش بر علیه اوست .
ج ) اگر امام حسن (علیه السلام)عثمانی مذهب بود، رشادتهایش در جنگهای جمل و صفین که از جانب خونخواهان عثمان به پا شده بود را چطور می توان توجیه کرد .
5- امام حسن (علیه السلام) پس از صلح با معاویه بیعت نمود .
حاشا که فرق بین مصالحه و بیعت را نمی دانند، در منابع تاریخ به اتفاق ذکر از صلح شده است نه بیعت نمودن .
6- چرا امام حسن (علیه السلام) اقدام به تصفیه ی سپاه خود ننمود ؟ مگر نمی شد با یک غربالگری جلوی فتنه ی امثال اشعث بن قیس را گرفت ؟
آیا سیره ی نبی مکرم اسلام در جهاد با کفار اینگونه بوده است و آیا سیره پدر بزرگوارش اجازه چنین امری را می داد ؟
در ثانی آیا نظام جهاد طبقاتی در اسلام پذیرفته شده است ؟
و در نهایت آیا خود این عمل باعث افتراق و جدایی در سپاه امام (علیه السلام) نمی شد و شکست ایشان را سریعتر محقق نمی کرد ؟
آیا این امکان نبود که کسانی که از سپاه اخراج می شدند دست به شورش بزنند و فضای روانی و نظامی سه جبهه کوفه – مداین و مسکن را به هم بریزند ؟
پیرامون صلح امام حسن (علیه السلام) و زندگی آن حضرت شبهاتی دیگر مطرح است که ذکر آنها در این مجال نمی گنجد، هرچند مقصودهای خطرناکی پشت آن نهاده شده است .
کلام آخر
صحبت پیرامون صلح امام حسن (علیه السلام) تمامی ندارد و از گنجایش این نوشتار خارج است .امام حسن (علیه السلام) با حکمتی بی پایایان صلحی عظیم در تاریخ انجام داد تا اسلام عزیز زنده بماند، چهره نفاق و تزویر نمایان گردد، او خود را فدای اسلام ناب محمدی ( صلی الله علیه و آله و سلّم ) نمود تا اسلامی دروغین بر مردم تحمیل نشود، صلح کرد تا فضای جامعه برای قیامی حسینی (علیه السلام) آماده شود .
در پایان با ذکر نجوایی دو طرفه بین امام حسین و امام حسن ( علیهما السلام ) عمق این حادثه را نمایان می نماییم .
« قال الحسین علیه السلام : ما ذا دعاک الی التسلیم الخلافه ؟
برادرم چه چیز باعث شد که تو از خلافت دست بکشی و آنرا به دیگران تسلیم کنی ؟
قال الحسن علی بن ابیطالب ( علیهما السلام ) : الذی دعا اباک فی ما تقدم ... .
همان چیزی که پیش از من پدرت علی (علیه السلام) را، بر آن داشت که ماجرای سقیفه بنی ساعده را تحمل کند و دست از خلافتی که بگفته ی پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله و سلّم)، حق او بوده بشوید.»(50)
پي نوشت ها :
1- نگاهی بر زندگی چهارده معصوم / ص 7
2- الارشاد / ج2 / ص 1 و 2
3- ترجمه الامام الحسن علیه السلام من القسم غیر المتبوع من کتاب الطبقات الکبری / ص 33
4- حقایق پنهان / ص 52 به نقل از بحار الانوار/ ج 43 / ص 241 / ح 3، 4، 8
5- الارشاد / ج2 /ص 2
6- در مکتب کریم اهل بیت (علیه السلام) / ص 60 به نقل از بحار الانوار / ج 43 / ص 306
7- فرائد اسمطین / ج 2 / ص 68
8- تاریخ یعقوبی / ج 2 / ص 141و 142
9- الامامه و السیاسه / ج 1 / ص 185
10- ترجمه تاریخ یعقوبی / ج2 / ص142
11- صلح امام حسن (علیه السلام) پرشکوهترین نرم تاریخ / ص 70 تا 88
12- تاریخ امامت ( ویرایش دوم ) / ص 65 و 66
13- تارخ کوفه / ص 416 تا 519
14- تاریخ سیاسی اسلام ( تاریخ خلفاء ) از رحلت پیامبر تا زوال امویان، 11 تا 132 / ص 347
15- همان / ص 347
16- صلح امام حسن (علیه السلام) پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ / ص 62 و 63
17- همان / ص 110 و 111
18- برای اطلاعات بیشتر رجوع نمایید به : تاریخ سیاسی اسلام همراه با بررسی زندگی زهرای بتول / ص 125 و 126
19- الارشاد / ج2 / ص5 و 6
20- همان / ص 7
21- صلح امام حسن (علیه السلام) پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ / ص120
22- همان / ص 140
23- الارشاد / ج2 / ص 7
24- برای اطلاع بیشتر رجوع نمایید به : صلح امام حسن (علیه السلام) پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ / ص 295 تا 302
25- تاریخ سیاسی اسلام / قاضی شکیب / ص 179
26- ترجمه مقاتل الطالبیین / ص 58
27- همان / ص 59
28- حقایق پنهان / ص 186 به نقل از الکامل فی التاریخ / ج3 / ص 406
29- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه / ص 159
30- الفتوح / ص 765 و 766
31- ترجمه مقاتل الطالبیین / ص 64
32- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه / ص 34 تا 46
33- دو قرن سکوت ( سرگذشت حوادث و اوضاع تاریخی ایران در دو قرن اول اسلام ) / ص 92
34- صلح امام حسن (علیه السلام) پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ / ص 405 تا 412
35- دولت امویان / ص 31 به نقل از الفتوح / ج4 / ص 203
36- صلح امام حسن (علیه السلام) پرشکوهترین نرمش قهرمانانه تاریخ / ص 376
37- همان / ص 376
38- تاریخ تشیع 1 / ص 16 به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید / ج 3 / ص 15 و 16
39- ترجمه مقاتل الطالبیین / ص 41
40- تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ص 307 به نقل از اعلام الوری / ص 205
41- اخبار الطوال / ص 220
42- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه / ص 153 به تقل از بحار الانوار / ج 43 / ص 147
43- همان / 154 به نقل از بحار الانوار / ج 44 / ص 27 تا 29
44- جهت اطلاعات بیشتر مراجعه نمایید به : تاریخ اسلام کمبریج / ص 120
45- جهت اطلاعات بیشتر مراجعه نمایید به : تاریخ نامه طبری ( گردانیده منسوب به بلعمی ) / 678 و 679
46- جهت اطلاعات بیشتر مراجعه نمایید به : تاریخ امامت / ص 108
47- تاریخ الخلفاء / ص 192
48- تاریخ سیاسی اسلام / رسول جعفریان / ص 153
49- تاریج تشیع 1 / ص 107 به نقل از وقعه الصفین / ص 50 و ص 54
50- تاریخ سیاسی اسلام / قاضی شکیب / ص 228 و 229
1- اخبار الطوال / ابوحنیفه احمد بن داود دینوری م 283 ه . ق / ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی / انتشارات نی / تهران / 1366
2- الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد / شیخ مفید ره / با ترجمه و شرح سید هاشم رسولی محلاتی / دفتر نشر فرهنگ اسلامی / تهران / چاپ نهم / 1386
3- الفتوح / ابو محمد احمد بن علی اعثم کوفی / ترجمه محمد بن احمد مستوفی هروی از محققان قرن ششم ه . ق / مصحح غلامرضا طباطبایی مجد / شرکت انتشارات علمی فرهنگی / تهران / چاپ چهارم / 1381
4- الامامه و السیاسه / عبد الله بن مسلم بن قتیبه الدینوری / منشورات شریف رضی / بی جا / 1371
5- تاریخ یعقوبی / ابن واضح اخباری / دار صادر / بیروت / بی تا
6- تاریخ امامت ویرایش دوم / اصغر منتظر القائم / انتشارات معارف / قم / چاپ دوم / 1386
7- تاریخ تشیع 1 / جمعی از نویسندگان / پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / قم / 1385
8- تاریخ نامه طبری گردانیده منسوب به بلعمی / تصحیح و تحشیه محمد روشن / انتشارات سروش / تهران / چاپ دوم / 1380
9- تاریخ ساسی اسلام همراه با بررسی زندگی زهرای بتول و فرزندانش ( علیهم السلام ) / نعمت الله قاضی ( شکیب ) / انتشارات پیروز / تهران / 1349
10- تاریخ سیاسی اسلام ( تاریخ الخلفاء ) از رحلت پیامبر تا زوال امویان / رسول جعفریان / انتشارات الهادی / قم / چاپ دوم / 1378
11- تاریخ کوفه / سید حسن براقی نجفی و سعید راد رحیمی / بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی / مشهد / چاپ اول / 1381
12- تاریخ الخلفاء / جلال الدین السیوطی / مکتب السعاده / مصر / 1371 ه . ق
13- تاریخ اسلام کمبریج / آ . ج . آبری / ترجمه احمد آرام / انتشارات امیر کبیر / تهران / چاپ ششم / 1386
14- ترجمه الامام الحسن (علیه السلام) من القسم غیر المتبوع من کتاب الطبقات الکبری / ابن سعد / تهذیب و تحقیق / السید عبد العزیز الطباطبایی / موسسه آل البیت / قم / چاپ اول / 1416 ه . ق
15- ترجمه مقاتل الطالبیین سرگذشت کشته شدگان از فرزندان ابوطالب / ابوالفرج اصفهانی / ترجمه رسولی محلاتی / انتشارات صدوق / تهران / چاپ دوم / 1349
16- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه ( علیهم السلام ) / رسول جعفریان / انتشارات انصاریان / قم / چاپ هشتم / 1384
17- حقایق پنهان پژوهشی در زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (علیه السلام ) / احمد زمانی / بوستان کتاب / قم / چاپ پنجم / 1386
18- در مکتب کریم اهل بیت علیه السلام امام حسن مجتبی (علیه السلام) / دکتر علی قائمی / انتشارات امیری / تهران / چاپ اول / 1374
19- دولت امویان / محمد سهیل طقوش / ترجمه حجت الله جودکی با افزوده هایی از رسول جعفریان / پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / قم / ویراست دوم / 1384
20- صلح امام حسن (علیه السلام) پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ / شیخ راضی آل یاسین / ترجمه آیت الله سید علی خامنه ای / دفتر نشر فرهنگ اسلامی / تهران / چاپ چهارم / 1385
21- فرائد السمطين ، فى فضائل المرتضى والبتول و السبطين و الائمة من ذريتهم / شيخ الاسلام ، صدرالدين ابوالمجامع ابراهيم بن سعدالدين محمد ابن المؤ يد الجوينى الخراسان / تحقيق و تعليق شيخ محمد باقر محمودى / مؤ سسه المحمودى / بيروت
22- نگاهی بر زندگی امام حسن (علیه السلام) پرتوی از زندگی چهارده معصوم / محمد محمدی اشتهاردی / سازمان عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران / تهران / بی تا
/ج